2. بستر و مؤلفههای کلیدی سیاست خارجی و امنیتی هند
شناخت سیاست خارجی و امنیتی کشور هند مستلزم شناخت بسترهای شکلگیری آن و مولفههای کلیدی تعیینکننده آنها است. این شناخت ما را قادر میسازد تا چارچوب سیاست خارجی و امنیتی هند را درک و خط سیر منطقی و محتمل آینده آنها را پیشبینی نمائیم. شاید یکی از بهترین روش فهم بسترها و مولفههای سیاست خارجی و امنیتی هند، تحلیل فرهنگ استراتژیک1 آن میباشد. این که جامعه استراتژیک هند چگونه به روابط بینالملل و سیاست خارجی و امنیتی میاندیشند؟ برداشتها و امریههای بنیادی جامعه استراتژیک یا جامعه سیاستگذاری امنیتی و خارجی هند کدامند؟ برداشت آنها از جایگاه هند در نظام بینالملل و نقش آن چیست؟ چگونه اهداف و سیاستهای خارجی و امنیتی هند ترسیم میگردد؟ برداشت آنها از مهمترین تهدیدات و چالشهای فراروی منافع و اهداف سیاست خارجی و امنیتی هند چیست؟ راهبردها و ابزارهای غالب مورد نظر آنها برای تأمین اهداف سیاست خارجی و امنیتی هند کدام است؟
قبل از بررسی و تحلیل فرهنگ استراتژیک هند لازم است مفهوم فرهنگ استراتژیک قدری بیشتر مورد مداقه قرار بگیرد. فرهنگ استراتژیک به تعبیر آلاستیر جانسون2 عبارت از مجموعهای پیوسته از نمادها (ساختارهای استدلالی، زبانها، قیاسها، استعارهها و غیره) است که با فرمولهسازی مفاهیم نقش و کارایی زور در امور سیاسی بینالمللی، اولویتهای استراتژیک کلان و درازمدت را شکل میدهد. بنابراین میتوان گفت که فرهنگ استراتژیک از دو بخش تشکیل شده است: اولی عبارت از «پارادایم استراتژیک مرکزی» یا فرضیات بنیادی درباره نظاممندی جهان که دربرگیرنده فرضیاتی درباره نظام بینالملل، جایگاه، هویت، منافع و تهدیدات، نقش جنگ در امور انسانی، ماهیت دشمن و کارایی استفاده از زور میباشد. بخش دوم عبارت از «استراتژی کلان» یا فرضیات ثانویه درباره سیاست عملیاتی است که از فرضیات قبلی نشأت میگیرند. این بخش دربرگیرنده راهبردها و ابزارهای ارجح مورد نظر برای مواجهه با نظام بینالملل و تأمین اهداف سیاست خارجی و امنیتی آن است. به منظور استخراج مطالب فوق میتوان از متون گذشته و بیانها که در طی زمان به وسیله دولتمردان، رهبران نظامی، محققان، اندیشمندان و دیپلماتها گفته شده و یا نوشته شده است استخراج و جمعآوری نمود.3
در خصوص گفتمان مربوط به امنیت هند، معمولاً گفته میشود که هند فاقد یک فرهنگ استراتژیک میباشد و این که هندیها به طور تاریخی، به گونهای منسجم و دقیق درباره استراتژی فکر نمیکنند. و یا حداقل، هندیها اندیشه استراتژیک خود را به صورت مکتوب چاپ و ضبط نکردهاند. برخلاف چین که دارای متون تاریخی اندیشه استراتژیک است، هند فاقد منابع تاریخی اندیشه استراتژیک است.
این که هند فاقد فرهنگ استراتژیک است، مسئلهای دور از واقعیت نیست. با این وجود، این کشور از زمان استقلال با تعداد زیادی از چالشهای امنیتی مواجه شده و حجم زیادی از نوشتهها درباره این موضوعات وجود دارد. یادداشتها و سرمقالههای روزنامهها و مجلات شاید تنها منبع در مورد اندیشه هندی باشد. به علاوه، در طی سالهای اخیر جامعه استراتژیک هند مجموعهای از نوشتههای استراتژیک را در مورد موضوعات امنیتی تولید کرده است. تعدادی از مجلات نیز به طور ادواری موضوعاتی را در مورد مسایل امنیتی منتشر میکنند. سرانجام، نخستوزیران متعدد هند در طی نیم قرن اخیر و همچنین دیگر رهبران این کشور دیدگاهها و نظرات خود در مورد سیاست و استراتژی خارجی و امنیتی هند را در متون چاپی منتشر ساختهاند.
آن چه در این تحقیق نیز از اهمیت زیادی برخوردار است همانا فرهنگ استراتژیک هند در طی سالهای اخیر است. شاید نتوان در اندیشه استراتژیک هند پاسخهای سیستماتیکی برای سئوالاتی که در بالا مطرح شدهاند، یافت؛ اما قدر مسلم میتوان با واکاوی نظرات و دیدگاههای جامعه استراتژیک هند و منابع رو به رشد اندیشه استراتژیک در این کشور، به بسیاری از این سئوالات پاسخ داد.
با پایان جنگ سرد، حداقل سه مکتب یا رویکرد تفکر استراتژیک در هند با هم رقابت میکنند تا در جامعه استراتژیک هند استیلا یابند و به گفتمان غالب تبدیل شوند: «نهروگرایی»، «نولیبرالیسم» و «فراواقعگرایی». شاید بحث در مورد آنها تحت عنوان مکتب فکری، قدری اغراقآمیز باشد. اما بهتر است آنها را تجویزهای استراتژیک کلان نامید. ممکن است آنهایی که دارای دیدگاههایی نزدیک به این طیفهای فکری هستند خود را با این نامها نشناسند، اما عبارت نهروگرایی تا حد زیادی در گفتمان هندی معمول است. اما نگارنده معتقد است این سه جهانبینی را میتوان از متون متعددی که توسط جامعه استراتژیک هند و دیگر محافل آکادمیک در رابطه با امنیت هند نوشته شدهاند، استخراج کرد.
قبل از پرداختن به اختلافنظرها و وجوه افتراق آنها، باید گفت که این سه پارادایم در چند محور دارای اشتراک فکری هستند و اندیشههای آنها با هم دارای همپوشانی میباشد.
ـ اول، هر سه پارادایم بر این باور هستند که در قلب روابط بینالملل، انگاره دولت مستقل و دارای حاکمیت وجود دارد که هیچ اقتدار بالاتری را به رسمیت نمیشناسد. در چنین وضعیتی هر دولتی قبل از هر چیز مسئول امنیت و رفاه خود است و دولتها میکوشند تا از سرزمین و استقلال خود حراست و دفاع کنند.
ـ دوم، هر سه پارادایم در این نکته اشتراک دارند که منافع، قدرت و خشونت جزء ویژگیهای اصلی روابط بینالملل هستند. دولتها نمیتوانند از زیر بار مسئولیت تعقیب منافع ملی به هر صورتی که تعریف شده باشد شانه خالی کنند. آنها نمیتوانند نسبت به انباشت قدرت خود و دیگر دولتها بیتفاوت باشند. دولتها باید به هر صورت در یک سیستم رقابتی، قدرت را دنبال نمایند. سرانجام این که جنگ و منازعه دایماً بر روابط بین کشورها سایه افکنده است. با آن که این سه رویکرد در خصوص منابع جنگ و منازعه و همچنین روی تواناییهای دولتها برای کنترل و مهار این نیروها اختلاف نظر دارند، اما هر سه بر این نکته اذعان دارند که اختلافها و منازعههای خونین جزو مشخصههای دایمی روابط بینالملل میباشد.
ـ سوم، هر سه پارادایم بر این باور هستند که قدرت متشکل از قابلیتهای اقتصادی و نظامی است و دولتها به هر دوی آنها نیازمندند. با آن که بر سر ترکیب مطلوب و استفاده از این قابلیتها اختلاف نظر وجود دارد. اما هر سه متفقالقولند که قدرت اقتصادی و نظامی از اهمیت حیاتی برای امنیت ملی برخوردار میباشد.
فراسوی این بنیانهای مشترک، موارد زیادی وجود دارند که خطوط گسل میان این رویکردها را پررنگ و نمایان میسازد. پیروان اندیشه نهرو بر این باورند که دولتها و مردم با درک یکدیگر میتوانند به تحقق و حفظ صلح نایل آیند. هرچند در یک نظام بینالملل بدون اقتدار فائقه، استفاده از تهدید و جنگ برای حل و فصل منازعات و رقابتها تا حدودی اجتنابناپذیر است. اما، دولتها در چنین سیستمی که در آن خشونت یک ابزار نهایی اجتنابناپذیر میباشد، باید مواظب خود باشند.4 در این حالت هرج و مرج هرچند ممکن است قابل پیشگیری نباشد، اما قابل کاهش است. از نظر این رویکرد، حقوق و نهادهای بینالمللی، روابط آزاد بین جوامع و احترام به رفاه مردم دیگر نقاط جهان میتواند زمختی و چالشهای نظام بینالملل را کاهش دهد. آمادگی برای جنگ و ایجاد موازنه قدرت به عنوان اهداف محوری امنیت و سیاست خارجی، مسایلی ویرانگر و تباهکننده هستند. به این علت که هزینههای نظامی تنها میتواند به فقیر شدن هر چه بیشتر جوامع از لحاظ مادی و ایجاد شرایط جنگ و منازعه منجر شود. در نهایت موازنههای قدرت شکننده بوده و نمیتواند باعث جلوگیری از منازعات و خشونتها گردد؛ دو جنگ جهانی این واقعیتها را به خوبی نشان داده است.5
نئولیبرالها (از جلمه راجا موهان و باروسانجیا) با تصدیق این نکته که روابط بینالملل حالتی منازعهآمیز دارد و خشونت و قوه قهریه نقش مهمی در یک چنین جهانی ایفاء میکند، اما وسیله کسب و سود متقابل در هر تعاملی یک عامل شرطیکننده و تعیینکننده در میان دولتها است. هر چه دولتها مستقلتر باشند این موضوع بیشتر صدق میکند. نئولیبرالها با مقایسه نقش قدرت نظامی با قدرت اقتصادی، دیدگاه خاص خود را در خصوص روابط بینالمللی اظهار میدارند. براساس نظر نئولیبرالها، دولتها نه تنها قدرت نظامی بلکه رفاه اقتصادی را نیز دنبال میکنند، زیرا در نهایت قدرت اقتصادی است که بنیان قدرت نظامی را تشکیل میدهد. به علاوه قدرت اقتصادی میتواند جایگزینی برای قدرت نظامی باشد: سلطه نظامی تنها یکی از راههای رسیدن به اهداف بوده و سلطه اقتصادی نیز راه دیگری است. قدرت اقتصادی حتی میتواند مؤثرتر از قدرت نظامی نیز باشد. بنابراین در موقعیت وابستگی متقابل، قدرت نظامی یا زور، ناکارآمد و بیفایده است.6
مهمتر این که نئولیبرالها بر این باور هستند که رفاه اقتصادی از اهمیت حیاتی برای امنیت ملی (در ابعاد وسیعتر آن) برخوردار است و ملتی که از لحاظ اقتصادی فقیر باشد، نمیتواند ملتی راضی باشد و مردم ناراضی مردمی ایمن نمیباشند.7 بنابراین سئوال کلیدی این است: قدرت و رفاه اقتصادی از کجا نشأت میگیرد؟ از دیدگاه نئولیبرال، قدرت و رفاه اقتصادی فقط میتواند با سیاست بازار آزاد بدست آید. به علاوه سیاست بازار آزاد در داخل دلالت بر تجارت آزاد در خارج دارد. تجارت آزاد یک رابطه سود متقابل (هرچند نامتقارن) میباشد و بنابراین مؤلفهای مهم در روابط بین کشورها است. در واقع، با آن که نهروگرایان بر این باورند که روابط و مراودات عواملی کلیدی در دگرگونی روابط بینالملل هستند، اما نئولیبرالها تجارت و تعاملات اقتصادی را عامل اساسی میدانند.
در مقابل، فراواقعگرایان (منظور کسانی که بیش از حد بر ارزش استراتژیک زور و تهدید در نظام بینالملل تأکید دارند) بدبینانهترین توصیفها را از روابط بینالملل ارایه میکنند. در حالی که پیروان نحله فکری نهرو و نئولیبرالها بر این باور هستند که روابط بینالملل را میتوان به وسیله مناسبات و ارتباطات و یا به وسیله تجارت و تبادلهای اقتصادی و اصلاحات اقتصادی بازار آزاد و منطق مزیت رقابتی متحول کرد، فراواقعگرایان تعاملات و روابط بین دولتی را یک چرخه بیهدف میبینند که دایماً در حال تکرار میباشد. استعاره حاکم در ذهن آنها تهدید و تهدید متقابل است.8 به باور فراواقعگرایانی مانند بهارات کارنا و وبراهما چلانی در فقدان یک اقتدار فائقه بینالمللی که نحوه رفتار را تعیین و قادر به اعمال این دستورات باشد، دولتها محتوم و ناچار به تشکیل موازنه قدرت، بازدارندگی و جنگ هستند. جنگ و رقابت بین دولتها را نمیتوان تبدیل به صلح و دوستی کرد، مگر به صورت موقت و در قالب یک اتحاد علیه یک دشمن مشترک؛ جنگ و رقابت را تنها میتوان با تهدید و استفاده از خشونت مدیریت کرد.9
به همین خاطر، مهمترین نتیجهگیری پیروان این نحله فکری آن است که مطمئنترین طریق دستیابی به صلح و ثبات، انباشت قدرت نظامی و تمایل و آمادگی جهت استفاده از خشونت است. این گروه نگرانی دو رویکرد قبلی درباره بیفایده بودن هزینه نظامی و آمادگی نظامی را قبول ندانسته و معتقدند که دلایل و شواهد قابل ثباتی درباره این که دفاع موجب کُند شدن روند توسعه میشود، وجود ندارد. بلکه هزینه نظامی حداقل از منظر مکتب کینزی موجب رونق و رشد و توسعه اقتصادی نیز میشود.
این گروه همچنین درباره نقش حقوق، نهادها، معاهدات و موافقتنامههای بینالمللی بدبین و شکاک میباشند و معتقدند که آن چه در روابط بینالمللی مهم و اساسی است قدرتی است که در خدمت منافع ملی باشد مابقی مسایل پنداری بیش نمیباشند. اینها همچنین در باور به اهمیت قدرت اقتصادی، با نئولیبرالها همفکر نیستند. و رابطه بین قدرت اقتصادی و قدرت نظامی را معکوس میبینند و استدلال میکنند که به لحاظ تاریخی قدرت نظامی مهمتر از قدرت اقتصادی بوده و مقدم بر آن نیز هست. به عبارتی اگر یک دولتی بتواند قدرت نظامی خود را شکل دهد، قادر خواهد بود تا از منافع بینالمللی خود محافظت و اقتصاد و جامعهای قوی بسازد.10
1-2- جنگ، ماهیت دشمن و کاربرد زور در روابط بینالملل
در رابطه با جنگ، ماهیت دشمن و استفاده از زور در روابط بینالملل اختلاف نظر چشمگیری میان این سه پارادایم فکری وجود دارد.
از نظر نهروگرایان جنگ انتخابی است که از سوی دولتها میتواند به عمل آید و به عمل نیز خواهند آورد و این که نظام بینالملل و دولتها به طور انعطافناپذیری به دنبال منافع خود میباشند، اما خشونت اجتنابناپذیر است. همانطور که نهرو ثابت کرد جنگها در ذهن مردان پرورش مییابد. بنابراین ریشهکن کردن آنها نیز بستگی به نوع تصور و تصمیم آنها نیز دارد. جنگ یک فعالیت و عمل طبیعی و ذاتی نیست بلکه میتوان با تعقل و سیاستهای همکاریآمیز میان دولتها، از جنگ، ترس، انتظار و آمادگی برای جنگ جلوگیری کرد.
بنابراین از منظر آنها، دشمن دایمی وجود ندارد بلکه جنگ ناشی از سوء برداشت و نظامهای ایدئولوژیکی است که بر گرایشهای دولتها و جوامع و اشاعه ترس و نفرت سایه میافکند. دشمن یا هند را درک نمیکند و یا این که نسبت به اهداف و راهبردهای هند گمراه است. مردم ممکن است به دلیل نادانی یا تبلیغات از دولت حمایت کنند و یک رهبر ممکن است اشتباه کند. بنابراین، با توسعه روابط و مذاکره میتوان دشمن را به دوست هند هم در سطوح رسمی و غیر رسمی تبدیل کرد. این روابط بین مردم و دولتها است که در نهایت به خشونت پایان میدهد و هند را ایمنتر میسازد. سازمانهای بینالمللی و منطقهای و مذاکرات بین دولتی روشهای مهمی برای نهادینه کردن روابط و مراودات هستند. تهدید و استفاده از زور به ویژه به صورت قهری و تهاجمی بیفایده بوده و معمولاً جامعه را در مقابل عمل متقابل دشمن قرار میدهد. روابطی که براساس زور بنا شود، به هر دو طرف صدمه میزند و آنها را تضعیف میکند. تمام موضوعات در نهایت قابل مذاکره هستند. هند باید از توان نظامی کافی برای دفاع از خود برخوردار باشد، اما این نباید به صورتی باشد که دیگران را هراسان سازد. به طور مسلم زور باید آخرین دستاویز و وسیله باشد.11
نئولیبرالها نیز بر این باورند که در روابط بین دولتها، وقوع جنگ امری ممکن و محتمل است. اما جنگ یک ویژگی ذاتی در نظام بینالملل نیست. نظر به این که جوامع دارای مزیتهای رقابتی مختلفی هستند و نوعی تقسیم کار بینالمللی وجود دارد، نمیتوان از منطق وابستگی متقابل گریخت. وابستگی متقابل نیازمند سیاستهای بینالمللی عملگرایانهتر است. دولتها نه تنها نگران جنگ بلکه نگران تجارت، سرمایهگذاری و فنآوری نیز میباشند.
در باور نئولیبرالها، رقابت و روابط تخاصمآمیز ناشی از دو عامل میباشد: اول: نئولیبرالها همچون پیروان اندیشه نهرو که سوءفهم و محاسبه غلط را منشأ منازعه و جنگ و دشمنی میدانند و بر این باورند اگر دولتها و مردم دارای ذهن روشنتری باشند و محاسبات سود و زیان آنها به صورتی صحیح انجام شود، درخواهند یافت که جنگ و منازعه مسایلی غیر منطقی بوده و منافعی که آنها از طریق روابط اقتصادی بین خود به دست خواهند آورد به مراتب بیش از منافعی است که از طریق جنگ و منازعه حاصل میشود.
دوم، دشمنی نظامی اساساً یک وضعیت قدیمی است که با پیشرفت جهانی شدن اقتصاد نمیتوان آن را حفظ کرد.
بنابراین، زور یک ابزار کاهش منفعت و فایده است. و به عنوان ابزاری کهنه که با نظم جدید جهانی مناسبت ندارد. دولتها باید از توان نظامی کافی برای دفاع از خود برخوردار باشند، اما این قدرت اقتصادی و توانایی نوآوری در اقتصاد جهانی است که در نهایت جوامع را ایمن میسازد. زور اگر در خدمت توسعهطلبی باشد، امری بیفایده است. تصرف و کنترل سرزمینی در جهانی که اطلاعات، سرمایه و مهارتها در میان مرزهای ملی جریان مییابند، امری محترم است. دولتها باید به نیازهای دفاعی توجه داشته باشند، اما در کل رشد اقتصادی، نوسازی و همگرایی آن در اقتصاد جهانی و جهانی شدن؛ بزرگترین منابع قدرت هند هستند. بنابراین هند به منظور نفوذ بر دیگران، نه از قدرت نظامی بلکه باید از قدرت فزاینده اقتصادی خود استفاده کند.12
فراواقعگرایان نگرشهای کاملاً متفاوتی در مورد جنگ، دشمن و زور ارایه میدهند و هرچند جنگ یک احتمال دایمی در نظام هرج و مرجزدۀ بینالمللی است و در عین آن که میتواند مخرب و دردآور باشد، بنیانی برای استقلال و امنیت کشور نیز میباشد. بنابراین جنگ نه به عنوان یک انحراف، بلکه یک تمایل طبیعی در روابط بینالملل است. آمادگی برای جنگ به معنای شیفتگی به جنگ نبوده، بلکه یک نوع حکومتداری مسئولانه و عاقلانه است. جنگ زمانی رخ میدهد که یک کشور به این باور میرسد که کشور دیگر بیش از حد در حال قدرتمندتر شدن و یا در حال ضعیف شدن است. از دیدگاه فراواقعگرایان، نظام بینالملل جایگاهی است که در آن حامی وجود ندارد. دولتها دوستان دایمی ندارند و هر کشوری را میتوان دشمن فرض نمود و هند باید برای جنگ در خدمت منافع و بقای خود آماده باشد. احتمال بیشتری وجود دارد که دولتهای همسایه به دشمن همدیگر تبدیل شوند. تضاد بر سر قلمرو، جایگاه و قدرت، احتمالات دایمی و غالب در روابط بین دو یا چند کشور همسایه هستند. هیچ حجمی از روابط و تعاملات اقتصادی نمیتواند این روابط را دگرگون سازد، زیرا این رابطهای با حاصل جمع جبری صفر است. فقط یک موازنه قدرت میتواند روابط صلحآمیز با رقیبان همسایه و نزدیک را تضمین کند.
از نظر این مکتب زور ابزار تعیینکننده و مهمی در روابط بینالملل بوده و تنها به وسیله آن است که دولتها میتوانند به طور واقعی به اهداف خود در مقابل رقبا دست پیدا کنند. دولتها باید بپذیرند که خشونت ممکن است برای منافع ملی ضروری باشد زیرا زور ممکن است به صورت دفاعی مورد استفاده قرار بگیرد، اما باید توجه داشت که بهترین دفاع، تهاجم است. کنترل سرزمین موضوعی کهنه نیست، بلکه یک ضرورت نظامی به ویژه در منازعات با همسایگان است. زور میتواند برای تخریب ساختهای نظامی دشمن و کنترل سرزمینهای مورد اختلاف مورد استفاده قرار بگیرد و هیچ رهبر نظامی یا سیاسی نمیتواند از زیر باز مسئولیت برنامهریزی برای استفاده قهری از زور شانه خالی کند.13
2-2- تهدیدات فراروی هند
هر سه رویکرد فکری برداشتهای نسبتاً نزدیکی از تهدیدات و چالشهای فراروی منافع ملی و امنیت هند دارند. در باور همه آنها جداییخواهی و ناآرامیهای قومی از لحاظ داخلی و اختلافات مرزی با کشوری همسایه و همچنین تهدیدات هستهای از جانب قدرتهای منطقهای رقیب مانند چین و پاکستان و حتی آمریکا از جمله مهمترین تهدیدات فراروی امنیت ملی هند محسوب میگردند.
1-2-2- تهدید داخلی
1-1-2-2- تنوع قومی
پیروان فکری نهرو معتقدند که امنیت داخلی مبتنی بر یک نظم سکولار، دموکراتیک و سوسیالیست است. استفاده از زور باید آخرین وسیله برای تنظیم نظم داخلی باشد. در یک ملت وسیع و متنوع، صلح در داخل نیازمند سیاستهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روشنفکرانه است. سکولاریسم، لیبرال دموکراسی مبتنی بر فدرالیسم و اقتصاد سوسیالیستی به بسط چنین سیاستهایی کمک میکنند. فرمول نهروگرایان برای مدیریت یک کشور نامتجانس و بزرگ و با تفاوتهای مذهبی، زبانی، طبقهای و منطقهای، از عناصر و مؤلفههای زیر تشکیل شده است: قانون اساسی و ملیگرایی مدنی، تفویض اختیارات در یک فدرالیسم چندلایه و اعطای آزادیهای گروهی و استفاده از زور به صورت محتاطانه در مواقع لازم. نهروگرایان برای انتقال میزانی از عدالت اجتماعی (به طوری که گروههای محروم اجتماعی در وفاداری به دولت منفعتی حاصل آنها شود) بر اقتصاد ترکیبی یا مختلط تکیه میکند. به طور خلاصه، دیدگاه نهروگرایی آن است که دموکراسی اجتماعگرا و دارای انعطاف، مطمئنترین طریقه دستیابی به امنیت داخلی است.14
نئولیبرالها در رابطه با امنیت داخلی تا حد زیادی با نهروگرایان اتفاق نظر دارند، اما دو تفاوت فکری اساسی نیز با آنها دارند. اول، نئولیبرالها بر این باورند که یک اقتصاد مختلط مدتهای مدیدی در هند وجود داشته و بیش از حد تنظیمی شده است و ادعاهای مربوط به عدالت اجتماعی تاکنون با انواع مجوز و بخشنامههای متعدد محقق نشدند بلکه آنچه حاصل گردید فساد و رکود بود. بدون توسعه بالا و رشد اقتصادی دائم، اقتصاد کشور توان کافی برای نجات مردم از فقر را ندارد و محرومیت باعث ازدیاد تخاصم قومی و مذهبی شده و به عنوان یک منبع تهدید به طور دائم وجود خواهد داشت. لذا تنها با افزایش نرخ رشد اقتصادی و تداوم آن برای چند دهه میتوان این روند را معکوس نمود. دوم، نئولیبرالها بر این نظرند که در نظر گرفتن استثناها و امتیازات ویژه برای گروههای محروم فراسوی یک اندازه معین، جنبه مخرب پیدا خواهد کرد آنها هرچند مدعی هستند که واگذاری امتیازات خاص به افراد خاص به تحقق عدالت اجتماعی کمک میکند، اما شرایط کنونی هند از حد قابل دوام یک سیستم سهمیهای فراتر رفته است. تنشهایی که به وسیله سیاست استثناها و امتیازهای جدید ایجاد میشوند، بیشتر از هر خیر عمومی که از این طریق ممکن است به دست آید به جامعه آسیب میزنند.
فراواقعگرایان درباره امور داخلی با دو دیدگاه فوق اختلافنظر دارند. هرچند نظر کلی آنها را درباره سکولاریسم و دموکراسی رد نمیکنند، اما معمولاً سوسیالیزم را تحقیر و به باد انتقاد میگیرند. از نظر آنها هرچند برای ایجاد نظم و امنیت داخلی، دموکراسی و سکولاریسم شرط لازم هست اما کافی نمیباشد. سوسیالیسم با از بین بردن اعتبار اجتماعی و اقتصادی هند به کشور ما ضربه میرساند. از نظر این شاخصه یک دولت مسئول در مواجهه با بیثباتی داخلی عبارت از تمایل و آمادگی استفاده از زور علیه کسانی است که نظم و صلح را تحلیل میبرند. به عبارتی تنها یک دست قوی و قدرتمند میتواند سکولاریسم و دموکراسی را زنده نگه دارد. بنابراین اقدامات سختگیرانه، پیشگیرانه و ترغیبکننده، رفتار قانونمند را بهبود میبخشند.
برخی فراواقعگرایانه حتی فراتر نیز رفته و به عنوان ملیگرایان هندو موضوعات سکولاریسم، دموکراسی و سوسیالیسم را نه به عنوان راهحل بلکه خود مشکل میدانند. از نظر آنها سکولاریسم موجب تفوق و دلجویی از اقلیتهای هندی به بهای اکثریت هندو شده است. دموکراسی اغلب یک مجوز است و سوسیالیسم به معنای رد کردن خصلتها و متدهای قدیمی است که این امر در نهایت منجر به زوال و فروپاشی اجتماعی میشود. هند نیاز به انسجام اجتماعی و فرهنگی دارد و نه سوسیالیسم انقلابی. این هدف فقط با تکیه بر روی «رهبری آنهایی که صلاحیت رهبری جامعه را دارند» و با احترام گذاردن به هنجارها و پراکتیکهای اجتماعی قابل دستیابی است. این جامعه هندو است که وحدت بنیادی را به هند میبخشد. بنابراین، امنیت داخلی با پیشبرد ایده قلمرو هندو که اقلیتها در آن مورد تساهل قرار میگیرند و رهبری هندو در رأس قرار دارد، حاصل میشود.15
2-2-2- تهدیدات منطقهای
1-2-2-2- پاکستان
نهروگرایان کشور پاکستان را به عنوان کشوری متخاصم فرض مینمایند اما معتقدند که هند میتواند با آن همزیستی مسالمتآمیز داشته باشد. پاکستان کشوری مصنوعی است که با کمک و حمایت آمریکا و چین قدرت زیادی بدست آورده است و سیاست خارجی هند نسبت به این کشور باید این پیچیدگیها را در نظر بگیرد. بهترین سیاست برای هند در قبال پاکستان، استفاده از دیپلماسی است. ارتباط و تماس بین هند و پاکستان و استفاده از حقوق و نهادهای بینالمللی بهترین ابزار در این راستا قلمداد میگردد.
از نظر نئولیبرالها پاکستان تهدیدی برای امنیت هند محسوب میگردد اما اگر دهلینو از رویکرد سود متقابل استفاده کند، میتواند آن را به کشوری مسالمتجو تبدیل و جذب خود نماید. چرا که رهبران و مردم پاکستان نمیتوانند فراتر از منطق سود و زیان باشند. احساس آنها از هویت ملی و ترس از هند هر چه باشد نهایتاً سیاستها و اقدامات خود نسبت به هند را بر حسب مزایا و مضار میسنجند. این گروه مانند نهروگرایان بر این باور هستند که هند باید دارای یک قابلیت دفاعی محکم اما غیر تهدیدکننده در مقابل پاکستان باشد. بنابراین مسئله مهم در ارتباط با پاکستان استفاده از منطق اقتصاد برای عادت دادن پاکتسان به گفتگو و مذاکره است.
اما فراواقعگرایان دیدگاه خصمانهتری در قبال پاکستان دارند. به نظر آنها تنها چیزی که پاکستان درک میکند زبان قدرت و خشونت است. بنابراین هسته سیاست خارجی و دفاعی هند در خصوص پاکستان باید روی ساخت قابلیتهای نظامی متمرکز باشد تا بتوان شرایط خود را بر پاکستان تحمیل نمود.
به طور کلی در رابطه با پاکستان، پیروان نهرو بر دیپلماسی درازمدت و خویشتندار، معاهدات و تعهدات و نظام دفاعی بازدارنده و تقویت تماسها بین دو جامعه تأکید میکنند. نئولیبرالها یک رویکرد پراگماتیک و منعطف مبتنی بر افزایش روابط اقتصادی و تکیه بر توان اقتصادی فزایندۀ هند برای جذب پاکستان را یک موضع دفاعی خویشتندار و اتحاد با قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا به جای عدم تعهد را ترجیح میدهند. اما فراواقعگرایان از هند میخواهند که به جای روابط اقتصادی و معاهدات با پاکستان، روی استفاده از زور و قدرت برای جنگ با پاکستان و فروپاشی آن از داخل و در نهایت وارد آوردن ضربه نهایی تکیه کنند.
2-2-2-2- چین
از نظر پیروان نهرو چین علیرغم جنگ 1962 با هند یک قدرت استعماری نیست که بخواهد همسایگان را تحت سیطره خود درآورد. بلکه چین تا حدودی از نظر ساختار قدرت شبیه هند به عنوان یک قدرت عقبمانده محسوب میگردد که در تلاش است تا زندگی جمعیت عظیم خود را بهبود بخشیده و از میراث دوران اشغال استعماری بیرون آید و دولت کمونیست آن هرچند یک دولت مستنبد است اما خدمت زیادی به مردم خود کرده است.
کمونیستها چین را آزاد و متحد نمودند و در تلاشند تا قدرتهای غربی را از منطقه بیرون کنند و به همین خاطر امروز مورد تهاجم دیپلماتیک آنها قرار گرفتهاند. از نظر نهروگرایان تلاش چین برای الحاق هنگکنگ (در گذشته) و تایوان در حال حاضر تلاشی موجه است زیرا اینها به طور تاریخی به چین تعلق داشتهاند. هرچند سیاست چین در مورد تبت تنشآمیز و خطرناک است، اما امید میرود که چین به این درک واقعی برسد که اشغال نظامی راه حل مناسبی برای رفع مشکلات نیست. با آن که کمونیسم چینی تنفرآور است، اما به راه انداختن جنگ صلیبی بینالمللی علیه آن نیز بیفایده است. گفتگو و ارتباط با چین و شناسایی جایگاه چین در نظم بینالمللی بهتر از رویارویی و مقابله میتواند سیاستهای چین را تعدیل نماید. لذا سیاستهایی که دولتهای هند از سال 1962 در قبال چین اتخاذ کردند و پکن را به سمت حل و فصل اختلافات سوق دادند، تداوم یابد. هند باید راهبرد مشخصی را برای قابلیتهای دفاعی بازدارندگی خود در مقابل چین اتخاذ نماید. به نحوی که بتواند از مرزهای خود دفاع نموده و در صورت بروز بحران در روابط دو کشور، غافلگیر نشود. اما از سوی دیگر مواضع دفاعی هند در فراسوی مرزهایش نباید تحریککننده باشد. بلکه استفاده از دیپلماسی در روابط با چین بهترین و کارآمدترین راهکار میباشد.
همچنین دو کشور بزرگ منطقه دارای منافع ژئوپلیتیک مشترکی از جمله جلوگیری از منازعه بین کشورهای آسیایی و مخالفت با نفوذ غربیها در آسیا هستند. هند و چین به عنوان دو قدرت در حال رشد میتوانند با افزایش قابلیتها و نفوذ در منطقه در کنار یکدیگر وارد منازعات منطقهای و بینالمللی شوند. در صورتی که این دو به رقابت خود ادامه دهند زمینه را برای دخالت قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا در منطقه و فشار بر کشورهای آسیایی به نام حقوق بشر و دیگر نگرانیهای بشردوستانه فراهم میکنند. لذا هماهنگی بین هند و چین و دیگر قدرتهای آسیایی مانند روسیه باید یک هدف درازمدت و استراتژیک برای هند باشد. هند و چین و دیگر قدرتهای آسیایی برای ایجاد اعتماد و همکاری در میان خود و دور نگه داشتن آسیا از نفوذ قدرتهای غربی باید به هم نزدیک شده و با هم همکاری نمایند.
اما نگاه نئولیبرالها به چین نگاه متفاوتی است. از نظر این رویکرد فکری توجه به روابط چین و هند در گذشته اهمیت چندانی نداشته بلکه آن چه تعیینکننده و اساسی است روابط کنونی و آینده این دو کشور میباشد. در دنیای جهانی شده که موانع فراروی تجارت، سرمایهگذاری و فنآوری به طور بیسابقهای برداشته شدهاند، گذشته حامل هیچ درس عبرتی برای ما نیست. هند نباید از طریق لنز اختلافات مرزی به ارزیابی روابط خود با چین بپردازد، زیرا این موضوع چندان مهمی نبوده و به راحتی قابل حل است. این انقلاب اقتصادی چین و تأثیرات تحول اقتصادی آن بر سیاستهای خارجی و امنیتی این کشور است که حایز اهمیت فراوان است. چین اکنون به طور فزایندهای در حال تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ است و در این راستا سیاستهای عملگرایانهای را در قبال تایوان، ژاپن، هند و حتی آمریکا دنبال میکند.
این موضوع دو پیامد جدی برای هند خواهد داشت: اول هدف اصلی استراتژی کلان در عصر جهانی شدن، همانا توان اقتصادی است که هم موجب بهبود رفاه و امنیت داخلی و هم نفوذ مؤثری را در مسایل جهانی برای صاحب آن فراهم مینماید. هند باید چین را مطمئن سازد که در دهه آینده همسایه ایمنی برای آن خواهد بود و مهمتر این که روابطش با دیگر قدرتهای بزرگ را همانند چین مدیریت میکند.26
از لحاظ نظامی و دفاعی، نئولیبرالها با پیروان تفکر نهرو همعقیده هستند اما معتقدند که در این راه باید پیشرفت و همکاری اقتصادی در رأس دستور کارها باشد. این دو کشور باید در اقتصاد یکدیگر سرمایهگذاری نمایند که در صورت تعمیق همکاریهای اقتصادی و وابستگی متقابل اقتصادی بین دو کشور، هند علاوه بر کسب مزایای اقتصادی و فنآوری، نفوذ دیپلماتیک بهتری در پکن کسب خواهد کرد تا به وسیله آن هم اختلافات مرزی خود با چین را حل و فصل کند و هم جریان کمک نظامی و هستهای چین به پاکستان را تضعیف و کُند نماید و بدین صورت مشکل پاکستان را نیز به نوعی خاتمه بخشد. اما در این که هند باید وارد یک کنسرت با چین و دیگر قدرتهای آسیایی شود با پیروان تفکر نهرو اختلاف نظر دارند و آن را هم غیر واقعبینانه و هم بیفایده میدانند. زیرا معتقدند که با تعمیق روابط اقتصادی، مشکلات امنیتی و رقابتهای گذشته به تدریج از صحنه محو میشوند.
به باور نئولیبرالها، به جای فراهم نمودن یک اتحاد امنیتی آسیایی، بین کشورهای منطقه اقدام به ایجاد یک اتحادیه اقتصادی آسیایی نمود. واقعیت این است که این کشورها نمیتوانند اتحاد خود با آمریکا را متزلزل و سست کنند زیرا روابط هند، چین و روسیه به طور جداگانه با آمریکا و دیگر قدرتهای غربی حاصل منافع بیشتری از هر گونه اتحاد بین خودشان میباشد و هند به عنوان یک کشور دارای دموکراسی مدرن و سکولار اشتراکات بیشتری با قدرتهای غربی دارد تا روسیه و چین. البته، عشوهگری در مقابل چین و روسیه از لحاظ تاکتیکی حایز اهمیت خواهد بود و در واقع این پیام را به آمریکا خواهد رساند که هند را دست کم نگیرند. اما این که قدرتهای آسیایی اقدام به ایجاد یک اتحاد راهبردی نمایند و آمریکا را از آن گردونه دور کنند امری غیر ممکن است.17
در مقابل فراواقعگرایان دیدگاههای این دو دسته را در ارتباط با چین مردود شمرده و معتقدند که چین (و نه پاکستان) به عنوان بزرگترین تهدید نظامی علیه هند محسوب میگردد چرا که حاکمیت دیدگاه پیروان نهرو در دهه 1950 و 1960 نتوانسته سیاستها و اهداف خصمانه چین را تعدیل کند؛ بنابراین ما باید آماده باشیم تا هر خشونتی را با زور پاسخ دهیم. ارتباط با چین هیچ مشکلی را برای مردم هند حل نمیکند و نمیتواند جلوی تمایلات گسترشطلبانه و خصمانه رهبران چین را بگیرد. برای چین، پراگماتیسم در سیاست خارجی و امنیتی و نوسازی اقتصادی صرفاً یک تاکتیک بوده و اگر این کشور به اندازه کافی قدرتمند شود به طور یکجانبه از زور به هر شیوۀ ممکن استفاده خواهد کرد. بنابراین، هند باید از لحاظ نظامی خود را برای رویارویی با چین در هر شرایطی آماده سازد. قدرت نظامی متعارف هند باید به اندازهای قوی باشد تا بتواند از قلمرو ملی در مقابل بزرگترین ارتش دنیا دفاع کند. هند نه تنها باید آمادگی نظامی خود را در مقابل چین حفظ کند بلکه باید در جهت ایجاد یک ائتلاف از کشورهای آسیایی برای مهار چین تلاش نماید.
حال زمان آن فرا رسیده تا هند از قفس تنگ جنوب آسیا بیرون رود و دست به تشکیل اتحاد با کشورهای جنوب شرق و شرق آسیا بزند که این شامل تقویت روابط با تایوان، ژاپن، کره جنوبی و کشورهای عضو ASEAN از جمله ویتنام و برمه است چرا که همه آنها نیز به نوعی نگرانی امنیتی در قبال چین دارند.18 چین به میزانی که در اقیانوس هند دارای حضور دریایی است، هند نیز باید در جنوب دریای چین حضور داشته باشد. حتی برخی پیشنهاد میکنند که هند دوباره موضوع تبت را به میان آورند تا رهبری چین را به چالش اساسی بطلبند. با توجه به پیشبینی این گروه از آینده منطقه، ایالات متحده آمریکا در نهایت از آسیا بیرون خواهد رفت و میدان را برای چین خالی خواهد نمود بنابراین از همین امروز هند باید اقدام به ایجاد اتحاد بلندمدت و استراتژیک برای مهار چین نماید.
3-2-2-2- ایالات متحده آمریکا
برای اکثر کشورها برخورد و مواجهه با قدرتهای بزرگ چه در همسایگی این کشور باشند یا در دوردست، یک چالش بزرگ در استراتژی کلان محسوب میگردد. هر سه پارادایم فوق قبول دارند که تنها قدرت بزرگی که برای هند دارای اهمیت ویژه است ایالات متحده آمریکا میباشد و این که آمریکا از لحاظ نظامی در آینده قابل پیشبینی، تهدیدی برای هند نمیباشد. اما همه متفقالقولند که ایالات متحده یک تهدید دیپلماتیک برای هند محسوب میگردد. سیاستهای آمریکا اغلب به صورت جنبی و موازی و نه تعمدی به منافع هند ضربه و آسیب میرساند. سیاستهای جهانی و منطقهای آمریکا به اشکال مختلف در تضاد با اولویتهای راهبردی هند بوده و نظر به برتری قدرت آمریکا بر سایر قدرتها، مدیریت این تضادها یک چالش جدی برای سیاست خارجی و امنیتی هند محسوب میگردد.
نسخهای که پیروان نهرو برای مواجهه با قدرتهای بزرگ در سیاست خارجی و امنیتی هند تجویز میکنند همانا سیاست عدم تعهد است که این سیاست دارای سه اصل است:
ـ عدم پذیرش اتحاد با هر قدرت بزرگ، موضعگیری در مورد موضوعات بینالمللی براساس منافع ملی هند و اصول عام امنیت بینالملل؛
ـ ایجاد ائتلافی از کشورهای جهان سوم در مقابل سلطه قدرتهای بزرگ؛
ـ میانجیگری میان قدرتهای بزرگ رقیب و تقویت نهادها و حقوق بینالملل.
در نهایت؛ استقلال، موازنهبخشی، میانجیگری و نهادگرایی مولفههای اصلی نظام فکری نهروگرایی برای مدیریت روابط با قدرتهای بزرگ است. در بستر بعد از جنگ سرد، عدم تعهد همچنان بهترین سیاست در مقابل قدرتهای بزرگ بوده و با سیطرۀ آمریکا بر نظام بینالملل حفظ استقلال هند به چالش بزرگتری تبدیل شده است. هند باید علاوه بر تداوم تقویت جنبش عدم تعهد، دست به ایجاد ائتلاف با قدرتهای آسیایی به منظور ایجاد موازنه در مقابل آمریکا بزند. رهبری هند با این ائتلاف جنوبی میتواند قدرت چانهزنی هند با واشنگتن را افزایش دهد. نظر به این که آنها نگران آثار قطبی شدن سیاست موازنه قدرت نیز هستند، از این دیدگاه نیز حمایت میکنند که هند به عنوان یک میانجیگر بین چین و آمریکا عمل نماید. ایالات متحده آمریکا در تحولات منطقهای و بینالمللی از نهادها و سازمانهای بینالمللی در راستای منافع خود استفاده خواهد کرد، دیپلماسی هند باید روی حفظ و تقویت سازمانهای بینالمللی و جلوگیری از اعمال نفوذ سیاسی آمریکا، متمرکز شود.19
از نظر نئولیبرالها روابط با قدرتهای بزرگ حاصل فرصتها و تهدیداتی است. هند دیر یا زود به یک قدرت بزرگ و کامل تبدیل خواهد شد. اما تنها با افزایش نرخ رشد اقتصادی میتوان به قدرت بزرگ تبدیل شد بنابراین به جای تعارض و مقابله با قدرتهای بزرگ باید در خصوص ورود فنآوری و سرمایه با آنها همکاری شود.
سرانجام فراواقعگرایان معتقدند که هند باید وارد کلوب قدرتهای بزرگ شده و در مکانی قرار گیرد که بتواند به نظم بینالمللی شاکله بخشد. تجویزهای استراتژیک نهروگرایان و نئولیبرالها فقط برای زمانی مناسب هستند که هند در موقعیت ضعیفی (همانند گذشته) باشد. هند تمامی ابزارهای لازم را برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ دارا است و فقط در صورت اعمال اراده سیاسی، آن پتانسیل به واقعیت تبدیل خواهد شد. نظام بینالملل یک نظام هرج و مرج زده است. بنابراین هند در روابطش به آمریکا باید به شیوه متفاوتی در پیش گرفته و در توسعه روابطش با واشنگتن جسورانهتر عمل کند و این بدان معنا است که هند باید درباره منافع خود کاملا ثابت قدم و استوار باشد و هرگز وارد تعاملات خرد منطقهای نشود.
برنامه هستهای هند موضوعی غیر قابل مذاکره با آمریکا است. هند باید به سیاستگذاران آمریکا تفهیم کند که این کشور یک قدرت بزرگ در حال ظهور بوده و تسلیحات هستهای برای تحکیم امنیت آن به عنوان یک اصل ضروری و حیاتی محسوب میگردد. ضروری است. بنابراین، مداخله آمریکا در موضوعات منطقهای تا جایی قابل تساهل و چشمپوشی است که در راستای منافع و اهداف هند باشد. اما در کل نباید از حضور آمریکا در جنوب آسیا و میانجیگری آن در مورد کشمیر استقبال کرد. فراسوی این جسارت، هند باید تمایل خود به مشارکت با آمریکا را آشکارا اعلام کند. وقتی که ایالات متحده از آسیا خارج شود، به نفع آن خواهد بود که هند به یک قدرت نظامی مطمئن و متحد تبدیل شود. اتحاد هند و آمریکا در قبال دشمنان مشترکی مانند چین و مبارزه با بنیادگرایی اسلامی مفید خواهد بود. اما نظر به این که منطق سیاست بینالملل به گونهای است که آمریکا در آینده در مقابل صعود هند به جایگاه قدرت بزرگ مقاومت خواهد کرد، هند باید قابلیتهای لازم را برای خروج از سلطهطلبی آن بسط دهد. بدین لحاظ بهترین ابزار مواجهه با آمریکا همانا بسط قابلیتهای نظامی هند است.
4-2-2-2- تسلیحات هستهای و رژیمهای بینالمللی
هر سه رویکرد بر این باورند که تسلیحات هستهای ابزارهایی ضروری برای هند محسوب میشود.
به نظر نهروگرایان، هند نباید به هر گونه معاهده بینالمللی در خصوص تسلیحات کشتار جمعی ملحق شود، زیر اینها بخشی از نظم جدید بینالمللی هستند که بسیار ناعادلانه و هژمونیک تعریف شده لذا باید در مقابل آن مقاومت شود. اما با هر گونه خلع سلاح هستهای به صورت برابر و جهانی موافق هستند.
نئولیبرالها در رابطه با موضوعات هستهای عملگرا بوده و مانند نهروگرایان بر این باورند که تسلیحات اتمی برای امنیت هند در جهان امروز دارای اهمیت حیاتی است. اما با توجه به آزمایشات هستهای سال 1998 هند باید دست به یک معامله استراتژیک با جامعه بینالمللی زد تا براساس آن هند در ازای به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک قدرت هستهای و ورود به باشگاه هستهای جهانی به رژیمهای بینالمللی منع اشاعه الحاق شود.
از نظر فراواقعگرایان تسلیحات هستهای اساساً برای بازدارندگی است. اما هند نه تنها باید دارای توان بازدارندگی هستهای باشد بلکه زمینههای لازم باید برای جنگ هستهای نیز آماده نماید. بنابراین هند نباید به رژیمهای بینالمللی منع اشاعه سلاحهای کشتار جمعی بپیوندد.
ـ نتیجهگیری
1ـ در حال حاضر مهمترین بازیگران کلیدی در سیاست هند دو حزب، کنگره و بهاراتیا جاناتا (BJP) هستند که از اوایل دهه 1990 حزب کنگره تا حدود زیادی نفوذ خود را از دست داده و طی یک دهۀ گذشته قدرت در دست حزب BJP و ائتلاف آن بود. طرفداران نحله فکری نهرو عمدتاً از میان حزب کنگره بوده و بیشترین طرفداران دو رویکرد نئولیبرال و فراواقعگرا از میان حزب BJP یافت میشوند. (در هنگام ویرایش این تحقیق، خبرها حاکی از پیروزی حزب کنگره در انتخابات مجلس و شکست حزب Bjp است).
2ـ تعریف و برداشت هند از نقش و جایگاه خود در نظام بینالملل: در تمام رویکردهای جامعه استراتژیک هند، این کشور به عنوان یک قدرت منطقهای و یک بازیگر کلیدی جهانی تصور میشود که به سمت تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ و بیرون رفتن از حصار جنوب آسیا حرکت میکند.
3ـ روابط هند با آمریکا و روسیه در سطح جهانی و روابط با چین و پاکستان در سطح منطقهای مهمترین چارچوبهایی هستند که سیاست خارجی و امنیتی هند در آن شکل میگیرد و تعقیب میشود. به علاوه، هند در طی سالهای اخیر و به ویژه بعد از آزمایشات هستهای سال 1998 در تلاش است تا منافع و اهداف سیاست خارجی خود را از حصار منطقۀ جنوب آسیا فراتر برده و در مناطق دورتری نیز تعریف نماید. در حال حاضر، علاوه بر چارچوب بالا، هند دو حلقه را برای سیاست خارجی و امنیتی خود تعریف کرده است:
الف ـ حلقه داخلی یا همسایگی بلافصل شامل جنوب آسیا
ب ـ حلقه بیرونی شامل خلیج فارس، آسیای مرکزی و جنوب شرق آسیا و حتی شرق آسیا.
هند این مناطق را سرحدات یا مرزهای استراتژیک (Strategic Frontiers) خود در عرصه سیاست خارجی و امنیتی تعریف کرده است.
آقای واچپایی نخستوزیر این کشور در سخنرانی اول نوامبر 2003 خود در کنفرانس مشترک فرماندهان (که به طور سالانه برگزار میشود) موارد فوق را به طور آشکار مورد اشاره قرار داده است:
«هر قدر قد و قامت بینالمللی ما بیشتر رشد میکند، استراتژیهای دفاعی ما باید به طور طبیعی بیانگر نگرانیهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی ما باشد که به خوبی به فراسوی محدودههای جغرافیایی جنوب آسیا گسترش مییابند. محیط امنیتی ما از خلیج فارس تا تنگههای مالاکا در سرتاسر اقیانوس آرام پهنا مییابد و دربرگیرنده آسیای مرکزی و افغانستان در شمال غرب، چین در شمال شرق و آسیای جنوب شرق میباشد. اندیشه استراتژیک ما باید به این افقها گسترش یابد».
3. سپهرهای سیاست خارجی و امنیتی هند
براساس شناخت و بینش حاصله در بخش قبلی این پژوهش، بخش حاضر سیاست خارجی و امنیتی هند در دو سطح را که میتوان سپهرهای اصلی آن تصور نمود را مورد بررسی قرار میدهیم:
1ـ سیاست خارجی و امنیتی هند در قبال قدرتهای بزرگ و حریفان منطقهای که دربرگیرنده آمریکا، روسیه، چین و پاکستان میباشد.
2ـ سیاست خارجی و دفاعی هند در خصوص مناطق و سرحدات استراتژیک آن: حلقه داخلی (جنوب آسیا) و حلقه بیرونی (خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس، آسیای مرکزی و جنوب شرق آسیا)
1-3- قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای
1-1-3- ایالات متحده آمریکا
هند در سراسر سالهای جنگ سرد، نوعی سیاست خارجی و امنیتی را دنبال میکرد که به شدت متمایل به اتحاد شوروی و در تضاد با ایالات متحده آمریکا قرار داشت. هرچند در دهۀ 1940 و 1950 روابط هند و آمریکا شروع خوبی داشت به طوری که در طی روزهای جنگ جهانی دوم، هند موضوعی بود که بارها در مذاکرات بین فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا مطرح گردید. روزولت قویاً طرفدار ملیگرایی هند بود و به شدت به چرچیل به منظور اعطای استقلال دوفاکتو به هند فشار وارد میکرد. چرا که بر این باور بود که متحدین جنگ جهانی نمیتوانند مدعی مبارزه برای آزادی از شر فاشیسم باشند، ولی در عین حال این آزادی را از مردم مستعمرات منع کنند و این امری غیر منطقی است.
به علاوه رهبران هند در ابتدای دوران استقلال، به طور مستقیم از تجربیات سیاسی آمریکا استفاده کرده و اصول کلیدیای مانند سیستم فدرال، تفکیک قوا و نظام قضائی مستقل که به عنوان حافظ حقوق شهروندان و همچنین قانون اساسی عمل کند را در قانون اساسی خود جای دادند. مجلس مؤسسان هند پیش از تدوین پیشنویس اول فصل اول قانون اساسی هند در خصوص حقوق بنیادی، از اعلامیه جهانی حقوق بشر استفاده کردند. علیرغم این شروع خوب و بسیاری از ارزشهای مشترک، سالهای اولیه روابط هند و آمریکا به سرعت وارد مرحله بیگانگی شد. این واژه بیانگر احساس دو طرف در رابطه با یکدیگر بود. عوامل متعددی به شکلگیری آن کمک کردند.
هند درست در زمانی (سال 1947) به دولتی مستقل تبدیل شد که جنگ سرد در حال آغاز شدن بود. آمریکا و شوروی با جدیت به دنبال ایجاد و ساخت ائتلافهای نظامی علیه یکدیگر بوده و یک مسابقه تسلیحاتی را آغاز نموده بودند. واکنش هند به عنوان یک دولت تازه استقلالیافته و یک کشور در حال توسعه، دور نگه داشتن خود از سیاست قدرت هر دو اتحاد و ایجاد یک راه سوم به نام «عدم تعهد» بود. این واقعیت که هند به عنوان یک کشور دارای سیستم دموکراسی، در آن زمان تصمیم گرفت تا به پیکار علیه کمونیسم به جبهه غربیها نپیوندد، ضربهای عمیق به آمریکا بود. جان فاستر دالاس وزیر امور خارجه وقت آمریکا سیاست عدم تعهد هند را غیر اخلاقی توصیف کرد. با پیوستن پاکستان به سازمان پیمان مرکزی (CENTO) و به عنوان یک متحد رسمی آمریکا، این شکاف و دوری بیشتر نمایان گردید. در نتیجه، آمریکا تمایل پیدا کرد تا حمایت و تعهد ظاهری خود نسبت به هند را به عنوان یک کشور دارای دموکراسی با منافع ملیاش آن طور که از طریق منشور پاکستان به عنوان یک متحد دیده میشود، متوازن کند. در دهههای 60 و 70 میلادی شاهد دوری فزایندۀ آمریکا از هند و در عین حال نزدیکی اتحاد جماهیر شوروی به هندوستان و گسترش حمایت نظامی، اقتصادی و سیاسی به هند بودیم. این روابط در سال 1971 در طی جنگ هند و پاکستان بر سر جریان آزادی بنگلادش به پائینترین سطح خود نزول یافت و یک حسن تفاهم مجازی بین چین، آمریکا و پاکستان علیه هند ظهور کرد. ایالات متحده آمریکا ناوگان هفتم خود را به خلیج بنگال اعزام کرد که این اقدام را هند یک عمل خشن با تهدید هستهای برای خود مد نظر قرار داد. همچنین ایالات متحده، چین را تشویق نمود تا یک جبهه دومی را علیه هند بگشاید.20
شکی نیست که دوستی هند با اتحاد شوروی مبتنی بر تعقیب منافع ملی خویش بود، اما بیگانگی بین دهلینو و آمریکا مبتنی بر عدم تعهد بود. علت دیگر سیاست ضد آمریکایی هند در آن زمان مبتنی بر رقابت شدید این کشور با پاکستان بود.
پایان جنگ سرد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شروع برنامه آزادسازی اقتصادی هند در اوایل دهه 90، آهنگ و محتوای جدیدی به روابط این دو کشور بخشید. اما، این روابط نوپا در اواخر همان دهه بر سر تلاش هند به منظور کسب بازدارندگی هستهای رو به افول نهاد. انجام آزمایشات هستهای در می 1998 منجر به نوعی رویارویی دیپلماتیک بین دو کشور گردید. ایالات متحده برای متحد کردن جهان علیه هند، دست یاری به سوی چین دراز نمود و خواستار متوقف کردن برنامه هستهای این کشور شد. علاوه بر اینها، ایالات متحده آمریکا یک سری تحریمهای نظامی، اقتصادی، علمی و تکنولوژیکی علیه هند وضع نمود.
هرچند ایالات متحده آمریکا علیرغم ناخرسندی از برنامه تسلیحات هستهای هند و سیاستهای تحریمی، به این واقعیت دست یافت که منزویسازی هند به نفع آمریکا نبوده و بهتر آن است تا با مشارکت دادن هند در تحولات نظام بینالمللی و از طریق ایجاد یک روابط قوی و راهبردی، در آن کشور نفوذ کند. رشد اقتصادی فزایندهای که هند در طی دهه 1990 (با یک رشد 6 درصدی) بدست آورد و همچنین صنعت پویای فنآوری اطلاعات آن که دارای روابط و پیوندهای نزدیکی نیز با صنایع آمریکا است و این واقعیت که آمریکا به یک شریک تجاری و بزرگترین سرمایهگذار در هند تبدیل شود، یک ضرورت اقتصادی آشکار را برای شروع فصل جدیدی از روابط ایجاد کرد. البته جامعه هندیهای مقیم آمریکا که دارای منافع اقتصادی مهمی در نزدیکی روابط بین این دو کشور هستند نقش مهمی را در ترغیب واشنگتن برای تحکیم روابط با هند ایفا کرده و خواهند کرد.
از این رو، آغاز یک سری مذاکرات فشرده بین دو طرف در سطح وزیران امور خارجه از جمله دیدار آقای یاسوانت سینها وزیر خارجه هند و آقای استروپ تالبوت معاون وزیر امور خارجه آمریکا در طی دو سال بعد از آن، منجر به عادیسازی تدریجی روابط بین دو کشور شد. منازعه 1999 کارگیل بین هند و پاکستان فرصت دیگری را در اختیار آمریکا قرار داد تا با درخواست عقبنشینی نیروهای پاکستان از خط کنترل در کشمیر، نقش مثبتتری را در شبه قاره ایفا کند. در نتیجه این اقدام، ایالات متحده آمریکا در هند با حسن نیت قابل ملاحظهای مواجه شد. از سویی در پاکستان پرویز مشرف در نوامبر 1999 در طی یک کودتای نظامی به قدرت رسید و این کشور دچار یک بیثباتی سیاسی شد.
دیدار کلینتون از هند در مارس 2000 را میتوان به عنوان نقطه عطفی در تاریخ روابط دو کشور در سالهای اخیر مد نظر قرار داد. این دیدار که اولین دیدار رئیسجمهور آمریکا از هند در طی 22 سال گذشته بود، نشان از تحولاتی اساسی در سیاست آمریکا بود. از نظر هند، این واقعیت که دیدار مذکور بدنبال تنشهای دیپلماتیک بعد از آزمایشات هستهای (می 1998) میان دو کشور رخ داد، خود دستاورد مهمی است. به علاوه، ایالات متحده آمریکا پذیرفت که این کشور در طی دو دهه گذشته هند را نادیده انگاشته بود. این کشور همچنین علاقهمندی خود را برای پایان دادن به موقعیتی که بین روابط دو کشور بر سر موضوع هستهای ایجاد شده بود را نشان داد. سرانجام با انجام یک دیدار 5 روزه توسط کلینتون رئیسجمهور آمریکا از هند و یک دیدار سرزده از پاکستان در مسیر این پرواز آن هم فقط برای دیدار با عموم مردم و درخواست بازگشت دموکراسی به پاکستان، نشان داد که اولویت آمریکا در سالهای آتی در منطقه جنوب شرق آسیا، گسترش روابط با هند خواهد بود.
به نظر میرسد که جامعه استراتژیک آمریکا به این باور رسیده که هند به عنوان کشوری با بزرگترین دموکراسی در جهان و یک شریک اقتصادی بالقوه مهم را نمیتوان با پاکستان که کشوری دارای یک هفتم مساحت هند و دارای مشکلات اقتصادی جدی و بیثباتی سیاسی مزمن است، همسان گرفت. لذا ایالات متحده آمریکا نیز این دیدار را یک مرحله مهم در سیاست خارجی خود قلمداد نمود.
از زمان شروع کار بوش، عزم جدی آمریکا برای ایجاد تحولی مهم در روابط با هند مشخص گردید. در طی دیدار وزیر امور خارجه هند در اوریل سال 2001 از آمریکا دولت جدید آمریکا عزم خود را برای تعمیق و تقویت تلاش دولت قبلی در خصوص بهبود روابط با هند را برای مقامات این کشور آشکار ساخت. در همین ایام بوش طی یک سخنرانی در 1 می 2001 برنامه توسعه سیستم دفاع موشکی خود را اعلام کرد و کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی بوش در موضع استثنایی تلفنی با وزیر امور خارجه هند مذاکره نموده و هند را از سیاست دفاع موشکی آمریکا آگاه ساخت. بعد از این سخنرانی، هند از بعضی از مفاد سخنرانی بوش مانند پیشنهاد کاهش یکجانبه زرادخانه هستهای آمریکا و ایجاد یک «ساختار استراتژیک جدید» برای جایگزینی «دکترین تخریب متقابل» مربوط به دوران جنگ سرد استقبال کرد و پیشنهاد داد تا همه کشورها درباره این برنامه با هم مشورت کنند. سپس، ایالات متحده، ریچارد آرمیتاژ معاون وزیر امور خارجه خود را راهی کشورهای هند، ژاپن و جمهوری کره نمود تا به مشورت درباره این موضوع بپردازد و این اولین بار بود که آمریکا این فرصت را به هند داد تا به عنوان یک شریک مهم در آسیا پیرامون موضوعات استراتژیک وارد همفکری با آن کشور شود.
به طور کلی، به نظر میرسد در سیستم جهانی تکقطبی بعد از جنگ سرد، هند تصمیم گرفت تا در کنار آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان قرار گیرد. رهبران هند بر این باورند که وقتی متحد دیرینه آنها مضمحل شده، لذا دلیلی برای ادامه سیاستهای قبلی وجود ندارد. چرا که چیزی عاید هند نخواهد شد. دستاندرکاران سیاست خارجی و امنیتی هند تلاش دارند تا بنیانهای جدیدی را برای پایهریزی این سیاستها طراحی و بسط دهند. البته، این واقعیت که کلینتون رئیسجمهور سابق آمریکا به تدریج به جای تلاش برای مجازات هند، به خاطر تعقیب و بسط تسلیحات هستهای، ذهنیت آمریکا نسبت به هند را تغییر داده و وارد یک گفتگوی معنادار با هند گردید. این سیاست در طی دو دوره ریاست جمهوری کلینتون زمینهساز ایجاد یک مشارکت استراتژیک بین دو کشور شد و در مقابل هند را نیز برای ورود به مرحله جدید سیاست خارجی دوستانه خود نسبت به آمریکا، وادار به اتخاذ سیاست خارجی جدید و نزدیک نمود. زمانی که دولت جدید آمریکا به رهبری جورج بوش شروع به تعقیب جدی برنامه توسعه سیستمهای دفاع موشکی (NMD) کرد، هند یکی از معدود کشورهای بزرگ بود که این اقدام آمریکا را تأیید نمود. هرچند دلیل اتخاذ این تصمیم از سوی هند، بر هم زدن محاسبات هستهای چین و پاکستان بود، اما دولت جدید آمریکا به طور جدی از تغییر نقش هند از یک قدرت مخالف به یک شریک بالقوه استقبال کرد.
وقوع حادثه 11 سپتامبر و حوادث بعد از آن فرصتی را فراهم ساخت تا هند برای دستیابی به اهداف خود در قبال کشمیر و بهرهگیری از تغییرات جاری در ژئوپلیتیک آسیا بیشتر به آمریکا نزدیک شود. اما پیشدستی پاکستان به عنوان شریک و یار خط مقدم آمریکا در تعقیب جنگ علیه تروریسم، به شدت دولت واچپایی را مغبون و ناامید کرد.
سیاست هند بر این اصل استوار بود تا با همکاری با آمریکا در جنگ علیه تروریسم به ویژه همکاری نظامی در افغانستان به پاکستان و چین ضربه اساسی برساند. اما پرویز مشرف با درک این موضوع به سرعت در مسابقه همکاری با آمریکا گوی سبقت را از هند ربوده و تا جایی پیش رفت که طالبان را که به عنوان متحد پاکستان قلمداد میرسد، رها کند.
با این وجود، آمریکا به زودی نشان داد که ارزش استراتژیک بیشتری برای هند نسبت به پاکستان قائل است. برای ارزیابی تأثیر این حادثه بر روابط دو کشور و بعد از آن ضروری است تا به برخی از حوادث مهم مرتبط در 6 ماهه اول بعد از این حادثه اشاره نمود:
1ـ پاکستان تحت فشار آمریکا ناچار و وادار گردید تا سیاست خود مبنی بر حمایت از طالبان را رها نموده و به ائتلاف جهانی علیه تروریسم بپیوندد.
2ـ در نتیجه اقدامات آمریکا در افغانستان، رژیم طالبان در افغانستان از قدرت برکنار و دولت موقت جدیدی به جای آن مستقر شد. همچنین پایگاههای آموزشی القاعده در افغانستان برچیده یا تخریب شدند.
3ـ تروریستها در تاریخ 1 اکتبر 2001 به مجلس قانونگذاری دولت جامو و کشمیر هند حمله کردند.
4ـ هند دو سازمان تروریستی واقع در پاکستان به نام لشگر طیبه و جیش محمد را به عنوان مسئول حمله به پارلمان هند شناسایی کرد.
5ـ دولت آمریکا این دو گروه را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد.
6ـ هند نیروهای مسلح خود را به نزدیکی مرزهای مشترک با پاکستان اعزام و از پاکستان درخواست کرد که جلوی نفوذ گروههای تروریستی از آن کشور و همچنین کشمیر تحت کنترل آن به هند را گرفته و اقدامات جدی و مؤثر در این زمینه به عمل آورد.
7ـ پاکستان نیز طی تصمیمی نیروهای خود را در نزدیکی مرزهای مشترک با هند مستقر نمود به گونهای که تحول فوق منجر به بروز یک بحران جدی در روابط بین دو کشور و منطقه تبدیل گردید.
8ـ به دنبال دیپلماسی متراکم آمریکا، مشرف در 12 ژانویه 2002 طی یک سخنرانی خواستار تغییرات اساسی در سیستم حکومتی در داخل پاکستان شد. وی خواستار پایان دادن به نظامیگری در پاکستان و جلوگیری از فعالیت سازمانهایی که در داخل پاکستان به نام کشمیر وارد عملیات تروریستی شوند، خواهد نمود.
9ـ دانیل پرل، خبرنگار وال استریت ژورنال، به طور اسفناکی به وسیله افراد متعلق به جیش محمد(ص) ربوده و کشته شد. به دنبال آن، پلیس پاکستان شیخ عمر سید که یک نظامی آزادشده از زندان هند در سال 1999 است را به عنوان مظنون اصلی در این قضیه دستگیر کرد. از آن به بعد گزارشهای متعددی در رسانهها در رابطه با ارتباط محتمل بین سرویسهای اطلاعاتی پاکستان و شبه نظامیان درگیر در جنایات بالا، مطرح شد.
بررسی روابط هند و آمریکا در بستر حوادث بالا نشان میدهد که علیرغم نزدیکی مجدد آمریکا به پاکستان، سناریوی بعد از 11 سپتامبر یک کالبد استراتژیک برای نزدیکتر شدن هر چه بیشتر هند و آمریکا فراهم کرده است.
1-1-1-3- رویکردهای نوین در روابط پس از 11 سپتامبر
1-1-1-1-3- توسعه مشارکت سیاسی پایدار
بین هند و ایالات متحده آمریکا سطح بالایی از مشارکت سیاسی پدیدار شده است. در طی یک دوره کوتاه شش ماهه، واچپایی نخستوزیر، وزیر داخلی و مرد شماره دو در ائتلاف حاکم آقای ال.کی ادوانی، وزیر امور خارجه آقای یاسوانت سینها و مشاور امنیت ملی آقای براجش میشرا و جرج فرناندز وزیر دفاع هند و دیگر مقامات ارشد از آمریکا دیدن کردند و ملاقاتهایی را با بوش و دیگر مقامات ارشد و اعضای کنگره داشتند. همین طور آقای کالین پاول وزیر امور خارجه آمریکا و دونالد رامسفلد وزیر دفاع این کشور دو بار از هند دیدار کردند. رهبران هند و آمریکا از طریق نامه و گفتگوهای تلفنی در ارتباط و تماس نزدیک با هم بوده و به تدریج، تفاهم و اعتماد دوجانبه بین رهبران دو کشور به طور قابل ملاحظهای گسترش یافت.
2-1-1-1-3- گسترش روابط دیپلماتیک
یک برنامه گسترده برای همکاری بیشتر در طی سالهای اخیر بین دو کشور در دستور کار قرار گرفته است. آمریکا تحریمهای وضع شده علیه هند را لغو که این امر منجر به حذف یکی از بزرگترین موانع گسترش روابط دو کشور گردید. در طی دیدار واچپایی، هند و آمریکا یک برنامه گسترده برای همکاری از جمله در حوزه مشورتهای دایمی در خصوص افغانستان (اولین دور در دسامبر 2001 برگزار شد)، تبادل نظر درباره ایجاد یک چارچوب استراتژیک جدید و مذاکراتی درباره بازرگانی دوجانبه فنآوری پیشرفته، افزایش همکاری در حوزههای امنیت هستهای غیر نظامی و فضا؛ و گسترش گفتگوی اقتصادی در حوزههایی مانند انرژی، محیط زیست و بهداشت اعلام گردید. هر دو کشور همچنین علاقمندی خود را برای همکاری در مقابله با تهدیداتی مانند اشاعه تسلیحات کشتار جمعی، ترافیک مواد مخدر و دزدی دریایی اعلام کردند.
3-1-1-1-3- گسترش روابط امنیتی
روابط دفاعی بین دو کشور که بدنبال آزمایشات هستهای هند راکد شده بود، به صورتی جدی دوباره آغاز گردید. دو طرف اعلام کردهاند که تمایل دارند به یک سطحی از روابط دفاعی عمیق و جامع که برای هر دو کشور سودمند باشد و براساس آن منافع مشترک در آسیا و فراسوی آن را ترسیم نمایند. یک گروه کار در امور سیاست دفاعی بین دو کشور تشکیل و در دسامبر 2001 طی جلسهای تصمیمات زیر را اتخاذ کردند:
الف ـ آغاز آموزش عملیات ویژه مشترک، انجام تمرینات واحدهای کوچک زمینی و هوایی و تمرینات آموزشی زیردریایی بین دو کشور.
ب ـ ایجاد یک گروه همکاری امنیتی برای مدیریت روابط در عرصۀ دفاعی؛
ج ـ بحث و مذاکره درباره مناسبات دوجانبه در حوزه تولید و تحقیقات دفاعی.
فرمانده کل نیروهای پاسیفیک آمریکا دنیس بلر و رئیس ستاد مشترک هر دو اخیراً از هند بازدید کردهاند. همچنین رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح هند ژنرال اس.پادمنابهان قصد دارد به زودی از آمریکا بازدید نماید.
ایالات متحده طی اقدامی مهم مجوز فروش لیستی از تسلیحات از جمله فروش تجهیزات دفاعی به هند را اعلام و همچنین به اسرائیل اجازه داده است تا سیستمهای پیشرفته رادار هشداردهنده فالکون را به هند بفروشد. ناو دریایی هند و آمریکا یک عملیات مشترک جستجو و تعقیب را در آبهای دریای اقیانوس هند انجام دادهاند. کشتیهای آمریکایی که مشغول عملیات در افغانستان هستند از حمایت لجستیکی و دیگر تجهیزات حمایتی در بنادر هندی برخوردار میباشد. براساس گزارشهای منتشره در رسانههای هند، دولت هند در حال بررسی یک طرح استقرار گشت مشترک کشتیهای دریایی هند و آمریکا در جزایر مالاکا است.
4-1-1-1-3ـ همکاری در حوزه مبارزه با تروریسم
تا قبل از وقوع حادثه 11 سپتامبر، دولتهای هند و آمریکا یک گروه کاری در خصوص مقابله با تروریسم ایجاد کرده بودند تا با هماهنگی و انجام تلاشهایی برای مواجهه با چالشهای تروریستی بپردازند. این تلاشها اکنون انگیزه تازهای پیدا کرده است، زیرا دو طرف تصمیم دارند تا طرح سایبرتروریسم را اجرا کنند و دو سازمان اف.بی.ای آمریکا و سی.بی.آی هند به تبادل اطلاعات درباره تروریستها بپردازند. آمریکا اعلام کرده است که آمادگی ارسال تجهیزات و فنآوریهای پیشرفته کنترل و مدیریت و مراقبت مرزی برای شناسایی و مقابله با تروریستهایی که از خاک پاکستان وارد آن کشور میشوند را به هند دارد.
5-1-1-1-3ـ مسئله پاکستان
در مراحل اولیه مبارزه علیه تروریسم، نگرانی زیادی در هند بر سر روابط نزدیک بین آمریکا و پاکستان به وجود آمد. این نگرانی بر این اساس استوار بود که این امر به معنای برقراری مجدد جریان انتقال تسلیحات به پاکستان خواهد بود. برخی از رهبران هند از آن بیم داشتند که ایالات متحده به علت تکیه بر روی کمک پاکستان در پیکار با گروه طالبان و القاعده در افغانستان، حمایت دایمی این کشور از تروریسم علیه هند را نادیده خواهد گرفت. اما حوادث بعدی نشان داد که این ترسها نه تنها دارای پایه و اساسی درستی نبوده، بلکه برعکس تلاشهای آمریکا منجر به آن شد که پرویز مشرف قول رفع هر گونه نگرانیهای هند در خصوص تروریسم به عنوان یک ابزار سیاست ملی را مد نظر قرار دهد. و آمریکا این گونه فشارها را در موقعیت زمانی فوق برای رفع نگرانیهای هند افزایش داده بودند.
6-1-1-1-3ـ مسئله کشمیر
کشمیر به عنوان یکی از اختلافات اساسی بین هند و پاکستان به طور سنتی عامل دیگر سوءظن بین آمریکا و هند بوده است. چند دهه برداشت عمومی در هند بر این اصل استوار بوده که آمریکا یک میانجیگر بیطرف در منازعه کشمیر نیست و بنابراین هند با میانجیگری آمریکا مخالفت میکرد؛ اما این برداشت در حال تغییر است. در منازعه کارگیل، برای هند این واقعیت آشکار گردید که آمریکا از این نوع ماجراجوییها حمایت نخواهد کرد و حتی به نوعی پرویز مشرف را وادار نمود تا نیروهای خود را عقب بکشاند. همچنین به دنبال حمله به پارلمان هند 13 دسامبر، آمریکا موضع سختی در برابر حمایت پاکستان از خشونت و ترور در داخل کشمیر و قلمروی هند اتخاذ کرد.
در رابطه با روابط هند با آمریکا، سیاست رسمی این کشور به شدت به گرایشات نئولیبرالها نزدیک است. در طی سه دوره حکومت از اوایل دهه 1990 تاکنون، دهلی نو بیش از هر زمان دیگری نسبت به پنج دهۀ گذشته به آمریکا نزدیکتر شده است. بیانات نهرویی درباره نیاز به عدم تعهد و ائتلاف جهان سوم علیه آمریکا بنوعی از فرهنگ لغات رسمی حذف شده است. مشارکت هند در جنبش عدم تعهد صرفاً تشریفاتی خواهد بود. با آن که دیپلماتهای هندی هنوز در مجامع بینالمللی به مخالفت با سیاستهای آمریکا میپردازند، انتخابهای واقعی هند به ویژه در قلمرو امنیتی، به مراتب عملگراتر شده است. همکاری دفاعی با ایالات متحده آمریکا، حمایت از طرحهای دفاع موشکی و تبادل بیسابقه اطلاعات امنیتی بعد از 11 سپتامبر بین دو کشور، پیشنهاد فوری هند در زمینه همکاری در مبارزه علیه تروریسم و دیدارها و تبادلهای سیاسی سطح بالا با واشنگتن (دو بار دیدار سران دو کشور در سال 2000، دیدار سال 2001، حجم عظیم دیدارهای سطح کابینه قبل از آزمایشات سال 1998، گفتگوی تالبوت و یاسوانت سینها و تماسهای دیپلماتیک زیاد و آشکار مکرر) تمام اینها نشانههایی از منافع یا علاقه هند به روابط نزدیکتر و عملگرایانهتر با ایالات متحده آمریکا است. این که نخستوزیر هند به طور آشکار آمریکا را به عنوان شریک طبیعی بنامد، همه چیز را آشکار میسازد. این رشد و شکوفایی آشکار البته در سیاست بینالمللی بیسابقه و ناشناخته نیست، اما این که رهبر هند این را ابزار و به مناسبتهای متعدد بیان کند بدون شک حایز اهمیت زیادی است.
این بدان معنا نیست که نظام بینالمللی ایدهآل هند، نظام تکقطبی تحت سیطره آمریکا است. بلکه هند خواستار ظهور یک نظام بینالمل چندقطبی است که هند یکی از قطبهای مهم آن باشد. اما تا زمان تحقق آن، هند ترجیح میدهد شاهد همکاری و همزیستی مسالمتآمیز تنها ابرقدرت جهان و قدرتهای نوظهور آسیایی باشد. معنای ضمنی این تمایل آن است که هند یک نظام بینالملل تکقطبی تحت سیطره آمریکا را بر یک نظم آسیایی تحت سیطره چین ترجیح میدهد.
2-1-3- فدراسیون روسیه
در طی بیشتر سالهای دوران جنگ سرد، هند روابط استراتژیک نزدیکی را با اتحاد جماهیر شوروی دنبال میکرد. اوج این رابطه انعقاد پیمان صلح، دوستی و همکاری هند و شوروی در سال 1971 بود. رابطه فوق به حدی نزدیک شده بود که در برخی اوقات هند به عنوان دولت اقماری شوروی نامیده میشد. با این وجود، در این ارتباط باید به چند نکته اشاره کرد:
ـ همکاری استراتژیک هند و روسیه تا جایی مثبت و خوب بوده است که روابط با هند در اولویت اول روسیه بوده است.
ـ رابطه استراتژیک هند و روسیه تا جایی به هم نزدیک میگردید که چین خارج از اولویتهای سیاست خارجی شوروی قرار میگرفت.
ـ رابطه استراتژیک هند و شوروی تا جایی خوب بوده است که چین در لیست برداشتهای روسیه از تهدید علیه خود قرار میگرفت. اوج این تلقی زمانی بود که چین وارد یک اتحاد شبه استراتژیک با ایالات متحده آمریکا گردید.
زمینههای ضرورت بخش همکاری استراتژیک بین شوروی سابق و هند تا حد زیادی شناخته شده هستند. اما به طور خلاصه عوامل زیر تا حدود زیادی به عنوان پارامترهای اصلی ایجاد این رابطه میباشند:
ـ کمک نظامی ایالات متحده آمریکا به پاکستان
ـ رویارویی چین و شوروی
ـ بیگانگی آمریکا و هند
ـ پیوند استراتژیک چین و پاکستان
ـ اتحاد نظامی پاکستان و آمریکا
ـ نیاز روسیه برای دسترسی به جهان سوم از طریق هند به عنوان یک ملت پیشرو در جهان سوم.
به عبارت دیگر:
ـ رابطه هند و شوروی مبتنی بر دو رکن اساسی که حاصل منفعت متقابل برای هر دو کشور به منظور: «مهار چین» و «کاهش نفوذ غرب در منطقه» استوار گردیده بود.
ـ شوروی از جایگاه هند به عنوان رهبر جنبش عدم تعهد در راستای تعقیب سیاست خویش در جهان سوم بهرهبرداری میکرد.
ـ هند از کمک اقتصادی و نظامی شوروی برای پیگیری اهداف منطقهای خود که مهمترین آنها مهار پاکستان و بنگلادش بود، استفاده میکرد.
ـ رابطه بین هند و شوروی زمانی تقویت میشد که هر دو کشور پیوند و همکاری نزدیکی را بین چین و پاکستان به عنوان تهدید برای خود تلقی میکردند.
یکی دیگر از مهمترین عواملی که رابطه نزدیک بین هند و شوروی را تسهیل مینمود همانا سلطه درازمدت حزب بیرقیب کمونیست در اتحاد شوروی و در مقابل حزب بیرقیب کنگره در هند بود. اما در حال حاضر در رابطه با ضرورتهایی که مبنای شکلگیری روابط استراتژیک هند و شوروی بوده است تحولات قابل ملاحظهای رخ داده است:
ـ جنگ سرد پایان یافته و منجر به ظهور آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت در یک جهان تکقطبی شده است.
ـ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی اقتصاد روسیه، قدرت موازنه بخش روسیه را هم از لحاظ منطقهای و هم جهانی تحلیل برده است.
ـ رویارویی چین و روسیه جای خود را به یک پیوند استراتژیک فزاینده بین روسیه و چین داده است.
ـ روسیه با عقبنشینی از افغانستان تلاش دارد تا روابط خود را با پاکستان بهبود بخشد.
ـ پیوند استراتژیک چین و پاکستان تا جایی گسترش یافته است که چین نه تنها دانش و تجهیزات هستهای بلکه موشکهای بالستیک و کارخانههای تولید موشک را در اختیار پاکستان قرار میدهد.
ـ در مارس 2000 ایالات متحده آمریکا روابط ویژه خود با پاکستان را تا حدی تعدیل و به دنبال ترمیم روابط با هند برآمده است.
بنابراین، بخش اعظمی از ضرورتهایی که مبنای مشارکت استراتژیک هند و روسیه در گذشته بود یا از میان رفته و یا رقیقتر شده است. به علاوه، در طی سالهای جنگ سرد، رقابت ابرقدرتها در قالب ایجاد اتحادهای رقیب موجب تشدید و دایمی شدن منازعه در جنوب آسیا میشد. اما با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، آن رقابت جای خود را به همکاری مسکو و واشنگتن داده و این امر موجب تحول عظیمی در جنوب آسیا شده است. مهمتر این که روسها خود آن چه سنگ بنای رابط استراتژیک هند و روسیه را شکل میداد یعنی معاهده صلح و دوستی 1971 را در اوایل سال 1992 زیر سئوال بردند. بنابراین، دو کشور فدراسیون روسیه و هند در سال 1991 تصمیم گرفتند تا پیمان سیاسی جدید را جایگزین پیمان صلح و دوستی سال 1971 نمایند که این پیمان برای مدت 20 سال منعقد شد. براساس گزارش رسانههای هند، روسها درخواست حذف بندهای مربوط به روابط امنیتی و دفاعی از پیمان اولیه را داشتهاند.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تمام دولتهایی که در روسیه به قدرت رسیدند دایماً بر این نکته تأکید داشتهاند که این کشور به تمام موافقتنامهها و پیمانهای گذشته خود با هند پایبند است. اما این موضوع، نمیتواند این واقعیت را پنهان نماید که پیمان هند و شوروی در موقعیتی که هند در رویارویی با دو کشور چین و پاکستان قرار دارد (که مهمترین دلیل هند برای امضای آن پیمان بود) دیگر تناسب ندارد و مهمترین بند (بند 9) پیمان شوروی و هند که متضمن همکاری نظامی بین هند و شوروی در صورت بروز تهدید نظامی علیه هر کدام از طرفین است، اکنون به منفعتی تبدیل شده است که ارزش آن برای هند مورد تردید است.
با این وجود، روسیه علیرغم کاهش نقش بینالمللیاش، به عنوان بزرگترین منبع خارجی عرضه تسلیحات نظامی به هند باقی مانده است و حتی حداقل برای ده سال آینده نیز چنین خواهد بود و چنانچه اقتصاد روسیه بهبود یابد احتمالاً تجارت بین دو کشور تقویت نیز خواهد شد. شاید بزرگترین اهمیت روسیه برای سیاستگذاران هند عبارت از جایگاه روسیه به عنوان یک کانون قدرت بالقوه در جهان چندقطبیای است که هندیها مایلند شاهد توسعه آن در دهههای آینده باشند. روسیه احیاء شده به احتمال زیاد در قبال تداوم سلطه آمریکا مقاومت خواهد کرد و بدان فشار خواهد آورد تا عقبنشینی کند. رهبران روسیه، هند را تشویق کردهاند که خود را به عنوان یک مرکز قدرت مهم در نظر بگیرند و این چیزی است که به شدت در هند مورد استقبال قرار گرفته است. این که روابط روسیه و هند به طور مسالمتآمیزی با شبکه روابطی که اکنون آمریکا در تلاش برای ساخت آن با این کشور است همخوان و متناسب شود و یا این که به عنوان تهدیدی برای مناسبات آمریکا با هند شود، بستگی به این دارد که دو کشور هند و روسیه تا چه حد روابط خود با آمریکا را حایز اهمیت مییابند.
3-1-3ـ جمهوری خلق چین
تعاملات چین با هند در طی چند دهۀ اخیر از خوشبینی به سمت بیاعتمادی شدید و سپس خوشبینی در حال نوسان بوده است. از زمانی که چین برای اولین بار تحت یک حکومت کمونیستی وارد عرصۀ بینالمللی گردید. هند دارای یک نگرش مبتنی بر ایجاد توسعۀ همکاری با چین بود که تا به همراه چین بتواند دو ابرقدرت جهانی را مهار و از تخریب قدرتهای منطقهای جلوگیری نماید. هند اولین دولتی بود که جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخته و اقدام به گسترش روابط با دولت مائو نمود. لیکن اقدام چین در تصرف منطقه مرزی مورد اختلاف آکسیا در امتداد خط مک ماهون که از نپال تا برمه ادامه داشت، این خوشبینی راهبردی هند را دچار تزلزل نمود. اما با اشغال تبت از سوی چینیها و اعلام عدم خروج از منطقه و ارایه شکایت از سوی هند بر علیه چین و اعلام پناهندگی به دالایی لاما رهبر شورشیان تبت روابط دو کشور رو به وخامت نهاد.
استراتژی کلی هند در نگاه به چین که از سوی جواهر لعل نهرو تدوین شده بود، رویکردی مثبت بود. این رویکرد تأکید داشت که روابط با چین برای امنیت هند از اهمیت زیادی برخوردار است. لذا توسعه روابط با چین به هند کمک میکند تا از سندروم دو متخاصم و یا دو جبهه متخاصم اجتناب ورزد. همچنین در منازعه هند و پاکستان، چین به صورت بیطرف و خنثی عمل خواهد نمود و در نهایت، امکان برخی همکاریها در خصوص موضوعات جهانی مورد علاقه دو طرف فراهم میگردد. اما ملیگراهای ستیزهجو در دو کشور، فقدان یک دشمن مشترک و سابقه طولانی اختلافات و بیاعتمادی بین دو کشور دستاویزی برای عدم، هر گونه مشارکت استراتژیک بین دو کشور گردید. استراتژی هند در قبال چین پس از جنگ 1962 مبتنی بر بهبود روابط، ارتقاء سطح امنیت از طریق گفتگو و اقدامات اعتمادسازی و نیز گسترش مبادلات همهجانبه بوده و هنوز هم از سوی این کشور پیگیری میگردد..
با آن که هند هنوز فاقد یک قابلیت بازدارندگی هستهای کافی در مقابل کشور چین میباشد، اما از می 1998 پیشرفت عمدهای در کسب و اعاده نوعی تقارن در روابط نظامی خود با این کشور برآمده است.
در حال حاضر مهمترین اهداف سیاست خارجی و امنیتی هند در مقابل چین را میتوان به شرح زیر بیان کرد:
ـ ایجاد بازدارندگی کارآمد هستهای و متعارف در مقابل چین.
ـ قطع رابطه حمایتآمیز چین از پاکستان و جلوگیری از جریان تسلیحات کشتار جمعی از سوی چین به پاکستان.
ـ جلوگیری از استیلای چین بر اقیانوس هند و شبه قاره هند.
اما هند هرگز به دنبال رویارویی و مسابقه تسلیحاتی با چین نبوده و سیاست کنونی هند بر همکاری فزاینده با این کشور و کاهش تنشهای نظامی است. هند سیاست همکاری، بازدارندگی، حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات و ارتقاء همکاری با چین را در راستای منافع بلندمدت خود میبیند. و همانند چین، این کشور لازمۀ پیشرفت و دستیابی به مولفههای یک قدرت بزرگ را در وجود ثبات و امنیت در محیط بیرونی خود و اجتناب از درگیری و تنش با هر کدام از رقبای منطقهای و قدرتهای فرامنطقهای خود میداند که این امر میتواند مسیر توسعه هند را تحت تأثیر قرار داده و منابع آن را منحرف سازد.
در این راستا دولت هند اقدامات زیر را دنبال و پیگیری مینماید:
1ـ هند در سال 1976 روابط و مناسبات دیپلماتیک خود را با چین مجدداً از سر گرفته است. به دنبال این اقدام، دولت چین در اقدامی متقابل علاقه خود را برای شروع مناسبات عادی اعلام نمود.
دولت هند، واچپایی وزیر امور خارجه وقت خود را در فوریه 1979 (اولین دیدار در این سطح از سال 1954) عازم چین نمود که ادامه روند فوق باعث شروع مذاکرات دیپلماتیک در سال 1981 بین دو کشور گردید.
2ـ در سال 78-1977، هند موضوع خود مبنی بر تأکید بر تقدم حل و فصل اختلافات مرزی بر روابط سیاسی سطح بالا را کنار گذاشته و موافقت خود را با گسترش روابط همهجانبه با این کشور اعلام و بحث درباره مشکل مرزی را تا پس از تنظیم یک موافقتنامه در خصوص خط کنترل و یک سری اقدامات اعتمادسازی دیگر کنار گذاشته بود.
3ـ هند آمادگی خود را برای کنار گذاشتن یک موضع حداکثری در مورد موضوعات مرزی (آن طور که در قطعنامه پارلمانی سال 1962 تصویب شده بود یعنی تخلیه کل سرزمین هند بوسیله چین) را اعلام و در سال 1988 با تنظیم یک راه حل عادلانه و معقول موافقت کرد.
4ـ در سال 1988، رهبران هند موضع خود درباره تبت به عنوان یک بخش «مستقل» چین را مورد تکرار و تصریح قرار دادند.
دولت هند در ایجاد روابط پایدار با چین با توجه به قربانی کردن منافع ملی تعریف شده گذشته خود، منافع راهبردی، جدید و مهمی را بازتعریف نموده است.
از نظر هندیها همکاری (مشارکت ـ تعهد) و بازدارندگی دو رکن مهم و ضروری یک سیاست خوب نسبت به چین است که میتواند منافع هند را به پیش برده و روابط بین دو کشور را با ثبات نگه دارد. یک رابطه متلون بین هند و چین تنها به معنای دعوتنامهای از چین خواهد بود تا تهدیدات مستقیم و غیر مستقیم علیه امنیت هند را افزایش دهد.
در طی کاهش و تنزل روابط هند و چین در سال 1998، بسیاری از تحلیلگران هند ضمن قبول نگرانیهای امنیتی کشور از سوی چین، از موضع انتقادآمیز و خشمگینانه وزیر دفاع هند در می 1998 انتقاد داشته و از همکاری مشارکت با چین حمایت میکنند.
به طور کلی، سیاست رسمی هند نسبت به چین به توصیهها و راهبردهای نهروگرایان و نئولیبرالها نزدیکتر است. دهلی نو همچنان بر ضرورت یک قابلیت دفاعی قابل اتکاء در امتداد مرزهای خود با چین تأکید ورزیده و به دقت مراقب این موضوع هست که به لحاظ نظامی برای چین تحریککننده نباشد. تنها استثنا بر سیاست کلی هند مبنی بر خویشتنداری در مقابل چین، به بعد از آزمایشات هستهای می 1998 برمیگردد که هند تلاش نمود تا آزمایشات هستهای خود را بر حسب تهدید چین توجیه کند. با آن که این امر منجر به یک کشمکش دیپلماتیک عمومی بین دو کشور گردید، اما از آن زمان تاکنون روابط دیپلماتیک بین دو کشور با دقت و ظرافت خاصی مرمت گردید.
از سال 1988، سیاست هند در قبال چین عبارت از گشودن و گستراندن روابط با این کشور و عدم موکول کردن همه چیز به حل و فصل اختلاف مرزی بوده است. این سیاست مطابق با سیاست اولیه نهرو در سالهای قبل از جنگ 1962 و همچنین سازگار با اولویتهای نئولیبرالها است. کاهش تنش در روابط بین شرق و غرب و عادی شدن روابط چین و شوروی در اواخر دهه 1980، نیز تاثیر مثبتی بر روابط هند و چین گذاشته است. دیدار راجیو گاندی در دسامبر 1988 از چین نشان از آغاز یک فرایند گفتگوی دیپلماتیک بین هند و چین داشته که با سفر واچپایی در ژوئن 2002 این فرایند ادامه یافت. از زمان انعقاد موافقتنامه 1993، حفظ صلح و آرامش در امتداد خطوط مرزی و کنترل واقعی مناطق مرزی و انجام اقدامات اعتمادسازی به وسیله یک گروه کاری مشترک، این روند را توسعه بخشیده است.
4-1-3ـ جمهوری اسلامی پاکستان
بزرگترین چالش در سیاست خارجی و امنیتی هند، کشور پاکستان و اختلافات حل نشدهاش با این کشور است به گونهای که هر دو کشور در دام مسایل گذشته خود اسیر نموده است. در واقع، دام پاکستان مهمترین مانع فراروی اهداف هند برای کسب نقش مهمتر در نظام بینالملل تلقی میگردد.
برای دو کشور هند و پاکستان منطقۀ کشمیر تجسم بخش موضوعات بنیادی هویت آنها است. پاکستان، کشمیر را یک منطقه دارای اکثریت مسلمان میداند که از آن محروم شده است و برای هند این منطقه نماد هویت سکولار است. فراسوی این موضوع، دو کشور بر سر یک سری موضوعات عادیسازی روابط با هم دارای اختلافاتی نظیر دادن ویزا، مشکلات تجاری و غیره هستند. دیدگاههای نامتقارن هند و پاکستان بر سر جایگاه خود در جهان این مشکلات خاص را غامضتر کرده است. پاکستان از ناامنی مزمن و 50 سال تلاش برای خارج شدن از سایه برتری هند رنج میبرد و کشور هند نیز نمیخواهد خود را هموزن در مصاف با پاکستان ببیند؛ بلکه تمایل دارد در منطقه به عنوان یک قدرت برتر جلوه نماید. در رابطه با مسئله پاکستان، بزرگترین خطر برای هند همانا ضعف نهادی پاکستان و تهدید یا خطر تجزیه آن خواهد بود.
برداشت هند از تهدیدات پاکستان به شرح زیر است:
ـ پاکستان به عنوان یک قدرت متخاصم که بر سر راههای مهم زمینی قرار گرفته و وجود آن وحدت شبه قاره را تهدید میکند.
ـ هرچند خطر جدیی از سوی ارتش پاکستان برای هند متصور نمیباشد اما موجبات افزایش و انحراف هزینههای نظامی هند میگردد.
ـ حمایت پاکستان از گروههای جداییطلب و گریز از مرکز در بین مرزهای دو کشور، بخشی از توان هند که باید صرف امنیت کل شبه قاره شود را منحرف میسازد.
ـ پاکستان با تقویت نیروهای دریایی خود میتواند دسترسی هند به بازار و راههای منتهی به بازارهای نفت در خلیج فارس را به مخاطره بیاندازد.
ـ تلاش پاکستان برای روی کار آمدن دولتهای مسلمان و متخاصم با هند در منطقه جنوب آسیا.
ـ هویت اسلامی آن تهدیدی برای سکولاریسم هند محسوب میگردد.
ـ تهدید غیر مستقیم ناشی از گشودن جبهه دوم در صورت بروز هر گونه منازعه بین هند و چین.
دولت هند تلاش میکند تا از فرصت سیاسی ایجاد شده پس از حادثه 11 سپتامبر و به دنبال آن طرح دکترین بوش مبنی بر مبارزه با تروریسم به نفع خود استفاده کند و لذا دست به اتخاذ استراتژیی برای وادار کردن پاکستان به چرخش 180 درجه در خصوص کشمیر زده است. حوادث 11 سپتامبر به سه طریق به ایجاد محیطی مطلوب برای هند کمک کرده است:
اول: حملات القاعده، نقش ارتش و سرویسهای اطلاعاتی پاکستان در حمایت از طالبان و دیگر گروههای اسلامی مبارز در افغانستان و کشمیر را نمایان ساخته و این امر سبب فشار آمریکا بر پاکستان شد تا طالبان را رها نماید.
نظر به این که بین حمایت پاکستان از گروههای مبارز اسلامی در افغانستان و کشمیر رابطهای ارگانیک وجود داشته است، رهبران هند تلاش نمودند تا پاکستان را بخشی از مشکل تروریسم جلوه دهند که تا حدودی موفق نیز شدند.
دوم: جنگ علیه القاعده و طالبان در افغانستان موجب همپوشی استراتژیک بین هند و آمریکا گردید، زیرا هر دو کشور عملیات تروریستی گروههای اسلامی مبارز در افغانستان و سرزمینهای تحت کنترل پاکستان را به عنوان تهدید امنیت ملی خود تلقی کرده و دو کشور توانستهاند تا به طور مشترک بر پاکستان فشار وارد نموده تا حمایت خود از این گروهها را قطع نماید.
سوم: حوادث 11 سپتامبر، مرز بین تروریستها و مبارزان آزادیخواه را کمرنگ نمود. عظمت حملات القاعده، محیط را به نفع کشورهایی که در حال مبارزه با گروههای مبارز غیر دولتی بودند تغییر داد؛ به ویژه در جایی که دولت مورد حمله یک کشوری با قابلیتهای دموکراسی بود. هند به ویژه، موفق شد تا شورش در کشمیر را به عنوان جنگی بین یک دموکراسی چندفرهنگی و فرقهگرایی تک فرهنگی جلوه دهد.
با آن که دولت هند تمایل دارد همچنان دیپلماسی قهری را در مورد پاکستان ادامه دهد، اما برخی از رهبران هند بر این باورند که انزوای دیپلماتیک و ورشکستگی اقتصادی پاکستان و همچنین پایین بودن سطح قابلیتهای نظامی متعارف آن، فضایی استراتژیک را ایجاد کرده که هند میتواند اقدام به یک جنگ متعارف محدود علیه این کشور نماید. با وجود تهدیدات هستهای پاکستان چنین بیعلاقگیای باید بخشی از استراتژی پیشروی هستهای هند تا مرز خطر باشد.
در مقابل، دولت کنونی هند ممکن است به این نتیجه رسیده باشد که احتمال این که پاکستان تا مرز اقدام هستهای پیش برود غیر ممکن است اما از این نیز واهمه دارد که آمریکا بتواند به طور مؤثری پاکستان را از استفاده از سلاح هستهای باز دارد. همچنین مدیران امنیت ملی هند احتمالاً به درستی محاسبه کردهاند که در صورت بروز یک جنگ متعارف محدود، آمریکا برای حراست از منافع و اهداف خود در پاکستان و افغانستان برای پایان دادن یا محدود کردن هر گونه جنگ بین پاکستان و هند مداخله خواهد کرد.21
تعدیطلبی کنونی هند در مقابل پاکستان کاملاً با بیمناکی آن در نیمه اول دهه 1990 مغایرت دارد. در آن زمان نخبگان هند بیم داشتند که جنگ بین هند و پاکستان به بینالمللی شدن اختلاف کشمیر و افزایش فشارها بر هند به منظور عقبنشینی از برنامههای هستهای و موشکی آن بیانجامد. اما در محیط استراتژیک کنونی، رهبران هند مطمئن هستند که قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا با هند در مورد خطر بنیادگرایی اسلامی اشتراک نظر دارند و از موضع هند در مورد کشمیر حمایت میکنند. در حقیقت در حال حاضر مداخله بینالمللی به نفع هند میباشد زیرا آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و ژاپن بر پاکستان فشار میآورند تا تجاوزات بین مرزی به خاک هند را متوقف کند.
همینطور، مشارکت استراتژیک فزاینده هند با این کشور و موفقیت نسبی آن در اقناع آمریکا برای پذیرش موضع هند مبنی بر داشتن یک بازدارندگی حداقلی، دولت کنونی را مطمئن ساخته است که تبعات دیپلماتیک یک جنگ متعارف محدود در جنوب آسیا را میتوان در داخل یک محدوده قابل تساهل نگه داشت.
هند از زمان 11 سپتامبر کوشیده است تا ترس خود از نقشی که پاکستان در طرحها و عملیات آمریکا و ائتلاف بینالمللی ایفا میکند را پنهان نماید.
رهبران هند بر این باورند که برای حضوری مؤثر در سیاست جهانی نیازمند حل اختلافاتش با پاکستان است و به نوعی باید دلمشغولی خود در مورد سلطه بر همسایگان را کنار بگذارد، زیرا اختلافات حل نشده با پاکستان به عنوان پاشنه آشیلی برای مهار هند در تعقیب آمال بینالمللی این کشور خواهد بود. بنابراین استفاده از زور برای حل اختلافات با پاکستان و تبدیل آن به یک دولت یاغی انتخابهای واقعبینانهای نمیباشد. لذا در سالهای آتی هند سعی خواهد کرد تا به نحوی به پاکستان نزدیک شود. اما همان طور که وزیر امور خارجه این کشور بیان داشته، هند تمایل دارد تا نشان دهد که سیاست خارجیاش، پاکستان محور نیست و مذاکرات رسمی با این کشور نه در سطوح سران بلکه در سطوح پائین دنبال خواهد شد.
هند و پاکستان برای سالها سیاست خارجی خود را حول محور همدیگر بسط دادند. رفتارهای و سیاستهای آنها در قبال سلاحهای کشتار جمعی، خاورمیانه، آسیای مرکزی و آمریکا و همچنین در مجامع منطقهای نظیر مجمع منطقهای و شورای امنیت سازمان ملل بر حسب بازی با حاصل جمع جبری صفر دنبال میشد.
با این وجود، هر دو کشور با منطقهای مختلف عادیسازی روابط را به نفع خود میدانند. در رابطه با هند، که برای رسیدن به جایگاه ابرقدرتی تلاش زیادی را در عرصۀ دیپلماسی آغاز نموده است به علت ناتوانی این کشور برای پایان دادن به اختلافاتش با پاکستان اعتبار آن به گونهای در نظام بینالملل تحلیل میرود. بدبینی همسایگان آن نسبت به هند، این کشور را از ایفای نقش در مجامع مختلف منطقهای و بینالمللی که برای آینده اقتصادی و استراتژیک هند حایز اهمیت فراوان هستند، بازمیدارد. این که آیا هدف هند برای رسیدن به جایگاه ابرقدرتی انگیزه لازم برای عادیسازی روابط با پاکستان را فراهم خواهد کرد یا نه، بستگی به همبستگی بین هزینههای اقتصادی، دیپلماتیک و سیاسی موقعیت حاضر و منافع بالقوه عادیسازی روابط از یک طرف و قلمروهای ممکن عادیسازی و موانع موجود از سوی دیگر دارد.
در پایان دهه 80 و اوایل دهه 90 تحولاتی رخ داد که باعث تحول در برداشت هند از موقعیت ژئوپلیتیک این کشور گردید:
اول، پایان رویارویی ابرقدرتها منجر به کاهش رقابت آنها در شبه قاره هند گردید.
دوم، سیاست ایندیرا گاندی در اوایل دهه هشتاد برای تقویت قابلیتهای نظامی هند رفته رفته هند را به یک قدرت منطقهای مهم تبدیل نمود.
سوم، خروج شوروی از افغانستان به طور فزایندهای اهمیت ژئوپلیتیک پاکستان را برای آمریکا تقلیل داد. این امر منجر به آن شد تا چین و آمریکا روابط خود با آن کشورها را مورد ارزیابی مجدد قرار دهند.
اما عدم تقارن بین روابط آمریکا و چین از یک سو و هند و آمریکا از سوی دیگر، همچنان به ضرر منافع آمریکا بوده است. به نظر میرسید که آمریکا تمام علاقه خود به شبه قاره هند را از دست داده است.
علیرغم وجود و تداوم اقدامات اعتمادسازی بین هند و چین، انزوای نسبی هند در مقایسه با چین، به عنوان مهمترین رقیب منطقهای، فضای مناسبی برای مانور پاکستان ایجاد کرده بود. از آن زمان به بعد، هند کمتر نگران گسترش روابط از سوی چین، آمریکا و پاکستان است.
2-3- سیاست خارجی و امنیتی هند در چارچوب سرحدات استراتژیک
1-2-3- حوزه جنوب آسیا
کسب هژمونی و قبولاندن آن به کشورها در جنوب آسیا مهمترین هدف سیاست خارجی و امنیتی از سوی هند در این منطقه است. رهبران هند معتقدند که قبولاندن این هژمونی سنگ بنای توانایی کشور برای تبدیل شدن به یک بازیگر مهم جهانی است. زیرا بدون هژمونی منطقهای این امکان برای هند وجود ندارد که بازیگری خود را در ماورای این منطقه ایفاء کند.
اگر این شناسایی بصورت گسترده وجود دارد که هند قدرتی است که در جنوب آسیا به عنوان یک قدرت منطقهای به حساب آمده و همچنین به عنوان یک بازیگر کلیدی نوظهور در عرصۀ جهانی میتواند نقش ایفاء کند، آن گاه هند در وهله اول نیازمند این است که این واقعیت را در جنوب آسیا جا بیاندازد.
مهمترین سیاستها و اقدامات هند در این راستا در منطقه جنوب آسیا به شرح زیر است:
ـ همگراسازی کشورهای جنوب آسیا حول کشور هند از طریق سارک
ـ جلوگیری از استراتژی پاکستان برای ائتلاف با قدرتهای خارجی و تشویق ملل جنوب آسیا برای اتخاذ سیاستهای بازدارنده علیه هند.
ـ اتخاذ این سیاست که چین و آمریکا آزادند تا منافع خود را در پاکستان دنبال کنند، اما روابط آینده آنها بستگی به حساسیتی است که هند نسبت به منافع خود در جنوب آسیا نشان میدهد.
ـ مهار دیپلماسی اتحادسازی پاکستان در جنوب آسیا.
ـ جلوگیری از جنگهایی که گروههای جداییطلب و جنبشهای تروریستی به نمایندگی از پاکستان علیه هند به راه میاندازند. در این راستا هند تلاش دارد تا به قابلیتهای لازم برای انجام اقدامات پیشگیرانه علیه پاکستان و هر کشور دیگر در منطقه جنوب آسیا دست یابد.
ـ استفاده از جنگ روانی در سیاست خارجی و نظامی.
رهبران هند نگران به قدرت رسیدن گروههای مائوئیست در نپال میباشند و قویاً برای جلوگیری از روی کار آمدن یک دولت مائوئیستی در این کشور با کمک چین تلاش مینمایند. نخبگان سیاسی هند بر این باورند که روی کار آمدن یک دولت مائوئیستی در نپال پیامدهای استراتژیک جدیای از جمله موارد زیر به دنبال خواهد داشت:
ـ نپال به یک دولت تابع چین تبدیل شده و به عنوان یک عامل بیثباتکننده در منطقه برای منافع هند تبدیل خواهد شد.
ـ علیرغم سیاست چین نسبت به اسلامگرایان، شورشیان مائوئیست حاکم بر نپال در دامن سازمانهای تروریستی اسلامگرا قرار خواهند گرفت.
ـ با اتحاد بین نپال و چین، یک دولت محافظ و ضربهگیر بین چین و هند از میان رفته و هند ناچار خواهد بود از لحاظ نظامی و منابع انسانی مرزهایش را تقویت کند که این امر حداقل نیازمند تجهیز سه لشگر زرهی است.
ـ نپال متحد چین، یک کشور دیگر را به کشورهای حامی چین در منطقه جنوب آسیا به نام پاکستان و بنگلادش میافزاید و علاوه بر مناطق غربی و شرقی هند که تحت نفوذ چین میباشد، در آینده مناطق شمالی نیز به آن افزوده میشود.
در رابطه با بنگلادش، سیاست خارجی و امنیتی هند معطوف به جلوگیری از استفاده پاکستان و چین از این کشور به منظور بیثبات نمودن مناطق شرقی و شمالی هند و کاهش همکاری نظامی بین چین و بنگلادش است.
هند در تلاش است تا ارتباطات بازرگانی خود را با بنگلادش گسترش داده و سرمایهگذاری بنگلادش را وارد حوزۀ این حوزه کند، چرا که ایجاد اشتغال برای مردم زمینههای رفع بیثباتی در مرزهای شرقی خواهد شد.
در رابطه با سریلانکا، سیاست خارجی و امنیتی هند مبتنی بر حفظ وحدت و حاکمیت دولت ـ ملت در این کشور است. برای این منظور هند سیاست تندی نسبت به چریکهای تامیل اتخاذ نموده و به دقت مراقب تلاش پاکستان و چین برای دور نمودن هند از حوزه نفوذ این کشور و مقابله با آن است.
به طور کلی، ظهور هند به عنوان یک قدرت منطقهای و بازیگر کلیدی جهانی تا حدود زیادی بستگی به دیدگاه و موضع آن در جنوب آسیا به عنوان همسایگی بلافصل دارد. اگر هند نتواند به طور مؤثری جایگاه خود را در جنوب آسیا حفظ و تضمین کند، این کشور نمیتواند جهان را متقاعد سازد که دارای نفوذ در سطح جهانی است. هند برای رسیدن به این منظور به تدریج به سمتی حرکت میکند که عنصر یکجانبهگرایی یا به قول خود «یکجانبهگرایی مثبت» را به استراتژی خود در قبال جنوب آسیا بیافزاید.22 به غیر از مسئله پاکستان در مورد بقیه کشورهای جنوب آسیا، نوعی همخوانی بین منافع هند و آمریکا وجود دارد و این تا حدود زیادی موضع و جسارت نظامی هند را در منطقه تسهیل میکند.
به طور کلی هند در تلاش است تا اندکی از موقعیت هژمونیک خود را در منطقه تثبیت بخشد و این مستلزم آن است که هند بتواند مهمترین چالشگر دایمی و سنتی سیاسی خود بنام پاکستان را یا خنثی و بیطرف کند و یا به نحوی آن را جذب نموده و در نهایت تا به عنوان یک مانع جدی عمل نکند.
2-2-3- حوزه شرق و جنوب شرق آسیا
جنوب شرق آسیا به همراه خلیج فارس و آسیای مرکزی حلقه بیرونی سیاست خارجی و امنیتی هند را تشکیل میدهند که برای امنیت هند حایز اهمیت اساسی است.
در طی 50 سال گذشته، سیاست خارجی هند در قبال جنوب شرق آسیا و سارس سه مرحله را طی کرده است:
اول، دوره قبل از استقلال که این دو منطقه از طریق فرایند استعمارزدایی به هم پیوند خوردهاند. در این دوره دو حادثه مهم رخ داد که اولی عبارت از کنفرانس روابط آسیایی در مارس 1947 و کنفرانس باندونگ در سال 1955 که این دو منطقه را به هم نزدیک نمود.
دوم، این دوره از 1960 تا اوایل دهه 1990 که نظام بینالملل تحت شعاع رقابت دو ابرقدرت و جنگ سرد بود و در این شرایط بود که سارس در سال 1967 شکل گرفت. عوامل متعددی در این دوره باعث دوری هند و کشورهای جنوب شرق آسیا شد از جمله آنها میتوان موارد زیر را متذکر شد:
ـ نگاه هند به منطقه ASEAN به عنوان امتداد سازمان پیمان جنوب شرق آسیا (SEANTO)
اتخاذ مواضع ضد کمونیستی از سوی کشورهای جنوب شرق آسیا در اوج بحران ویتنام به بروز این احساس بیشتر کمک نمود.
ـ در اوایل دهه 1990 یک چرخش نمایان در سیاست هند نسبت به روابط با کشورهای جنوب شرق آسیا رخ داد. با پایان یافتن جنگ سرد و حل منازعه کامبوج، هند سیاست خارجی خود را تحت عنوان نگاه به شرق مطرح کرد که معنای آن التزام استراتژیک هند در منطقه جنوب شرق آسیا بوده است. از آن زمان تاکنون هند تلاش متعددی را برای برقراری روابط استراتژیک با کشورهای این منطقه به عمل آورده است.
این سیاست دستاوردهای مهمی را برای هند در طی چند سال اخیر دربرداشته است:
اول، هند از یک شریک گفتگوی ناقص و بخشی، در سال 1992 به یک طرف گفتگوی کامل در سال 1995 تبدیل شد.
دوم در داخل دو فرایند شورای همکاری امنیتی در آسیا ـ پاسیفیک و مجمع منطقهای، مواضع هند این اجازه را به این کشور داده است تا نقش کلیدیای را در فرایندهای دوجانبه در خصوص مسایل امنیتی ایفاء کند که برای منطقه آسیا ـ پاسیفیک بسیار مهم بوده است و در عوض این شوراها تضمین نموده تا در گروهبندیهای امنیتی منطقه به منافع و نگرانیهای امنیتی هند توجه لازم را مبذول دارد. بنابراین هند در حال حاضر از طریق ساختاری، تبدیل به یک شریک امنیتی برای کشورهای مطنقه شده است.
از لحاظ اقتصادی نیز هند پیشنهاد ایجاد یک منطقه تجارت آزاد با کشورهای جنوب شرق آسیا را برای دهه آینده مطرح کرده است. در داخل این منطقه تاکنون دو کشور بیشتر از بقیه مورد توجه هند بودهاند که عبارتند از ویتنام و اندونزی.
هند تاکنون موفق شده با دو کشور موافقتنامه همکاری دفاعی در سطوح دوجانبه منعقد کند که شامل کمکهای نظامی به آنها و گفتگوهای مداوم در مورد مسایل امنیتی مورد علاقه دو طرف بوده است. هدف اساسی هند برای گسترش مناسبات استراتژیک و التزام استراتژیک در این منطقه، ایجاد موازنه در مقابل چین و جلوگیری از گسترش نفوذ و سیطره آن در منطقه است چرا که چین توانسته از طریق روابط نزدیک دفاعی با برمه؛ تا حدودی در منطقه نفوذ کند. چین با ایجاد سایت اطلاعات سیگنالی پکن در این جزیره، فعالیت دریایی هند در شرق اقیانوس هند را مورد پایش قرار میدهد.
رهبران هند این منطقه را منطقه نفوذ خود دانسته و اگر موفق به حفظ و ادامه این موافقتنامههای دوجانبه گردند، به نوعی توانسته نفوذ خود در منطقه بسط و گسترش دهد و دسترسی دریایی خود را از طریق پایگاه دریایی بنگال تا جنوب دریای چین امتداد بخشد.
3-2-3- حوزه خاورمیانه و خلیج فارس
خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک آن از لحاظ امنیتی و اقتصادی برای هند حایز اهمیت است. تعامل دیرینه هند با این منطقه و مرکزیت این منطقه در جهان اسلام، باعث در اولویت قرار گرفتن اهمیت این منطقه از لحاظ سیاسی برای هند شده است. کشورهای منطقه خلیج فارس حدود 15 درصد تجارت هند را تشکیل میدهند و هند دو سوم نیازهای خود به انرژی را از این منطقه تأمین میکند. حدود 2/5 میلیون هندی در این منطقه مشغول فعالیت بوده و وجوه ارسالی آنها بخش مهمی از درآمد سالیانه هند را تشکیل میدهد.
هند از نظر تاریخی در رابطه با منازعه اعراب و اسرائیل موضع حمایت از عربها را اتخاذ کرده است. دو دلیل برای این امر وجود داشته که عبارتند از:
1) خنثیسازی نفوذ پاکستان در منطقه
2) جلوگیری از ایجاد یک ائتلاف اسلامی علیه خود در مورد کشمیر
3) تضمین دسترسی آسان به منابع نفت و گاز خاورمیانه.
با آن که در دهه 1950 و اوایل دهه 1960 مواضع هند مبنی بر طرفداری از عربها بوده است اما این کشور نتوانست روابط خوب و عمیقی را با تمام کشورهای عربی برقرار نماید اما تمایلات فوق به دولت هند کمک نمود تا روابط خوبی با اقلیتهای مسلمان در هند برقرار نماید.
در این دوران هند تمرکز دیپلماتیک خود را روی ایجاد روابط نزدیک با مصر استوار نمود. هدف اصلی این کشور از توسعه این رابطه ایجاد موازنهای در مقابل سمپاتی کشورهای عربی نسبت به پاکستان در منازعه با هند بود. اما این رابطه در نهایت منجر به کاهش سطح روابط با کشورهایی نظیر عربستان و اردن و در نتیجه باعث کاهش نفوذ هند در خاورمیانه گردید.
در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 هند موفق شد با بسط پیوندهای تجاری دوجانبه با تعدادی از دولتهای مسلمان خاورمیانه از جمله ایران، عراق و عربستان سعودی و دیگر دولتهای خلیج فارس، دسترسی استراتژیک خود به منطقه را تقویت نماید. این روابط اقتصادی، هند را قادر ساخت تا با ایجاد روابط قوی با ایران و عراق، جو نارضایتی کشورهای مسلمان از هند (به دنبال جنگ 1971 با پاکستان) را تلطیف کند. روابط هند و کشورهای خاورمیانه با مواضع ضد اسرائیلی هند در جنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای 1967 و 1973 و همچنین حمایت هند از تصمیم اپک برای چهار برابر کردن قیمتهای نفت، بیشتر تقویت شد.23
عامل دیگری که هند را وادار به تقویت روابط با کشورهای خاورمیانه و به ویژه کشورهای خلیج فارس مینمود نیاز آن به نفت بود. نفت حدود 8 درصد از کل واردات هند در سال 1971، 24 درصد در سال 1981 و 28 درصد در سال 1991 را تشکیل میداد. این کشور در ازای خرید نفت از کشورهای ایران، عربستان، عراق، امارات متحده عربی و کویت به این کشورها خدمات مهندسی، کالاهای کارخانهای و غیره صادر میکرد. جنگ ایران و عراق در فاصله سالهای 1980 تا 1988 هند را مجبور ساخت تا الگوی خرید نفت خود از عراق و ایران را با عربستان و دیگر کشورهای خلیج فارس جایگزین نماید. عربستان و دیگر کشورهای خلیج فارس بیشترین تعداد کارگران مصری را در خود جای دادند و بیشترین کالاهای هندی را خریداری نمودند و تا حدود زیادی به پایگاه منطقهای عملیات بازرگانی هند تبدیل شدند.
حوادث سالهای 1978 و 1979، یعنی ظهور جمهوری اسلامی در ایران و حمله شوروی سابق به افغانستان، روابط هند با کشورهای خاورمیانه از پیچیدگی خاصی برخوردار گردید. از نظر هند این دو حادثه و جنگ ایران و عراق که منجر به تضعیف ایران به عنوان یک قدرت منطقهای و حامی تاریخی پاکستان میشد، محیط را به نفع هند تغییر میداد. در عین حال رقابت ابرقدرتها در افغانستان موجب جریان یافتن سیل کمکها و حمایتها از جانب قدرتهای خارجی از جمله آمریکا، چین و کشورهای عربی به رهبری عربستان به سوی پاکستان و در نتیجه موقعیت پاکستان (دشمن هند) میگردید.
رهبران هند تصمیم گرفتند تا با تمرکز خریدهای نفتی خود از عربستان و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، روابط خود با کشورهای خاورمیانه که از پاکستان و مجاهدین افغانستان حمایت میکردند، را بهبود بخشد.
اما از اوایل دهه 1990 مواضع هند نسبت به تحولات منطقه دستخوش تغییر و تحول اساسی گردید که این امر به پارامترهای اساسی زیر برمیگردد:
اول توجه به ملاحظات امنیتی و اقتصادی در دنیای پس از جنگ سرد؛
دوم سیاست داخلی هند که تحت تأثیر و نفوذ ملیگرایان هند که نقش اساسی در این چرخش سیاسی داشتند.
ـ در دسامبر 1991 هند به قطعنامه سازمان ملل که براساس آن صهیونیسم معادل نژادپرستی مورد نظر قرار میگرفت، رأی منفی داد.
ـ در سال 1992 این کشور به دنبال شوروی و چین روابط دیپلماتیک کامل با اسرائیل برقرار ساخت.
ـ در جنگ دسامبر 91-1990 خلیج فارس سیاستگذاران هند دو دیدگاه متعارض را در واکنشها و بیانات رسمی خود ارایه دادند. عدهای از آنها بر مبنای سیاست عدم تعهد از عراق حمایت و عدهای دیگر از ائتلاف بینالمللی علیه عراق پشتیبانی کردند و معتقد بودند که این مواضع حامل منافع امنیتی و اقتصادی برای هند خواهد بود. استدلال آنها بر این اساس استوار بود که حمایت هند از عراق باعث از بین رفتن کمک و وام صندوق بینالمللی پول کشورهای غربی به هند میشود. به همین خاطر دهلینو به قطعنامه سازمان ملل مبنی بر اجازه استفاده از زور برای بیرون راندن نیروهای عراقی از کویت رأی مثبت داد. در همین راستا در ژانویه سال 1991 هند به هواپیماهای آمریکایی اجازه داد تا در بمبئی اقدام به سوختگیری مجدد نمایند.
در دیدار ناراسیما رائو از ایران در سال 1993، هند تلاش مضاعفی را به عمل آورده است تا روابط خود با ایران را به عنوان مهمترین کشور غیر عربی خاورمیانه در عرصههای مختلف تعمیق بخشد. در بیانات مقامات هند و جامعه استراتژیست این کشور منطق تعمیق روابط هند با ایران به صورت زیر ترسیم گردید:
ـ موقعیت استراتژیک ایران در منطقه: مقامات هند، جمهوری اسلامی ایران را دروازه دسترسی استراتژیک به خاورمیانه و آسیای مرکزی قلمداد میکنند.
ـ دسترسی به منابع نفت و گاز ایران و اهمیتی که ایران میتواند در استراتژی امنیت انرژی هند ایفا نماید.
ـ کاهش نگرانی هند از (به اصطلاح) پیوند هستهای بین ایران، جمهوریهای آسیای مرکزی و پاکستان.
ـ محروم کردن پاکستان از حمایت تاریخی و بالقوه ایران.
ـ ایجاد شالودهای برای یک آسیا و خاورمیانه باثبات.
ـ محاصره ژئوپلیتیک پاکستان.
ـ نیاز هند به ایران به منظور ایفای نقش در تحولات عراق حال و آینده.
ـ ترس از تهدید بنیادگرایان که ممکن است از زرادخانه هستهای پاکستان استفاده کنند.
ـ دسترسی به بازارهای ایران برای کالاهای هندی.
بر این اساس هر سه حکومت متوالی دهلی نو از آن زمان به بعد سیاست تعمیق روابط با ایران را تأکید نموده و دنبال مینمایند. با آن که جمهوری اسلامی ایران از لحاظ ایدئولوژیک قرابت بیشتری به طرفداران نهرو و حزب کنگره دارد، اما این حزب حاکم است که ارزش استراتژیک بیشتری برای روابط با ایران قایل است و در این امر پیش قدم گردید.
در عین حال، در طی سالهای اخیر روابط اقتصادی، سیاسی و امنیتی هند با اسرائیل افزایش چشمگیری یافته است. بعضی از متفکران حزب Bjp بر این باورند که اساساً آینده روابط استراتژیک هند در توسعۀ روابط با اسرائیل و ژاپن نهفته است. مهمترین دلایل آنها برای ایجاد رابطه نزدیک امنیتی با اسرائیل را میتوان به شرح زیر دانست:
ـ دسترسی به فنآوری برتر نظامی: اسرائیل در طی سالهای اخیر به بزرگترین منبع عرضه تسلیحات به هند تبدیل شده است.
ـ استفاده از اسرائیل به عنوان یک چالشگر بزرگ علیه نظامیگری اسلامی.
ـ مقابله با چالشهای ناشی از اتحاد ایران و پاکستان یا هر اتحاد دیگر میان کشورهای مسلمان عربی و پاکستان علیه هند.
ـ بهرهگیری از امتیازاتی که آمریکا به کشورهای نزدیک به اسرائیل واگذار مینماید.
به عبارتی میتوان گفت که اتحاد مثلث میان هند، اسرائیل و ترکیه یکی از مهمترین هندسههای امنیتی در ذهن مهندسان امنیتی هند برای تضمین منافع این کشور در خاورمیانه به ویژه در شمال آفریقا و کشورهای واقع در ساحل جنوبی مدیترانه است.
از طرف دیگر، با آن که به موازات افزایش روابط سیاسی ـ امنیتی بین هند و اسرائیل، روابط سیباسی هند و کشورهای عربی کاهش یافته است اما ضرورتهایی بنیادی وجود دارند که هند را ناچار به حفظ روابط و پیوندهای نزدیک اقتصادی با کشورهای عربی خاورمیانه و به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس میکند. هند به طور فزایندهای به نفت کشورهای عربی نیازمند است و علیرغم تلاش آن برای بسط منابع تأمین انرژی در حوزه ساخالین، مالزی و غیره، نمیتواند از منابع عربستان، کویت و امارات متحده عربی بینیاز باشد. از سوی دیگر، کشورهای عربی یک بازار مهم برای کالاهای هند محسوب میگردند و این چیزی است که هند در آینده بیشتر نیازمند آن خواهد بود. چرا که در حال حاضر تجارت هند با این کشورها سالانه حدود 10 میلیارد دلار میباشد. عامل دیگری که حفظ روابط نزدیک اقتصادی با کشورهای عربی را برای هند ضرورت میبخشد حضور حدود 2/5 میلیون کارگر هندی در این کشورها است که درآمد هند از محل وجوه ارسالی آنها رقم قابل توجهی است. با این وجود انتظار نمیرود که این روند وابستگی متقابل اقتصادی منجر به تقویت روابط سیاسی هند با این کشورها شود.
به طور کلی رفتار هند در قبال خاورمیانه حاکی از تلاشهای همزمان و ملازم از سوی این کشور برای بسط و تعمیق روابط با اسرائیل، ایران و اکثر کشورهای عربی است. با آن که بسیاری از استراتژیستهای هندی بر این باورند که اتحاد استراتژیست میان هند، اسرائیل و ژاپن هسته اصلی روابط دفاعی و امنیتی هند را تشکیل میدهد که براساس آن مناسبات دفاعی با اسرائیل موجب حراست از منابع انرژی هند در خاورمیانه و روابط با ژاپن و کشورهای حاشیه چین موجب مهار چین میشود، اما هند نمیتواند واکنش کشورهای عربی و ایران را نادیده بگیرد. بنابراین ناچار است موازنهای را بین این منافع خود برقرار نماید.
با آن که الگوی روابط هند در خاورمیانه در طی دهه گذشته به طور قابل ملاحظه تغییر کرده است، اما نباید در مورد اهمیت روابط هند و اسرائیل اغراق کرد و ریسک واکش کشورهای عربی را دست کم گرفت. روابط هند و اسرائیل ممکن است به ویژه در صورت افزایش معاملات نظامی و همکاری دفاعی، همچنان در دهه آینده تقویت شود. اما هند احتمالاً یک بازی با حاصل جمع جبری صفر را در خاورمیانه به نمایش نخواهد گذاشت. در جهان عرب، کشورهایی که دارای بیشترین اهمیت برای هند هستند تغییر کردهاند: مصر اهمیت گذشته خود را از دست داده و در مقابل اهمیت ایران و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس برای آن بیشتر شده است. به ویژه هند برای دستیابی به منافع متصوره خود در منطقه و مقابله با چالشهای فراروی خود نیاز بیشتری به ایران خواهد داشت تا اسرائیل.
4-2-3- حوزه آسیای مرکزی
علاقه هند به آسیای مرکزی و توانایی آن برای اقدام در دفاع از آنها به طور گسترده در طی دهه اخیر افزایش یافته است. این کشور از تمام ابزارهای قدرت خود از جمله قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی استفاده خواهد نمود. هند تلاش میکند تا تجارت با این کشورها را بهبود بخشیده و تا حدودی به منافع انرژی منطقه دست یابد و به توسعه آنها نیز کمک نماید و در آن جا پایگاه نظامی آشکار بدست آورد.
اما تلاشهای فزاینده هند برای کسب جایگاهی دائمی و باثبات در آسیای مرکزی نه فقط ناشی از تمایل آن برای کسب نفوذ و قابلیتهای پرتاب قدرت یا نیاز به انرژی، بلکه متأثر از بسیاری عوامل دیگر نیز میباشد. از زمان دوران مدرن و علیرغم تقسیم راج (Raj) به دو منطقه هند و پاکستان، آسیای مرکزی فاکتور مهمی در امنیت منطقهای بوده است. با بیرون رفتن شوروی از افغانستان و فروپاشی آن، پاکستان تلاش نمود تا این منطقه را با استفاده از ابزارهای اقتصادی و سیاسی به پایگاه استراتژیک خود تبدیل کند و با دیگر دولتها به رقابت بپردازد. اما زمانی تلاشهای آنها منجر به نتیجه نگردد این کشور از فرصت استفاده نموده تا از طریق طالبان موقعیت خود را در افغانستان، تضمن نماید. این تحولات همراه با نفوذ چین در آسیای مرکزی به دلیل تضعیف جای پای روسیه، موجب شد تا هند به طور جدی تلاش نماید تا جایگاهی باثبات در آسیای میانه بیابد. اما انگیزههای هند در این راستا به تهدید تروریسم و نیاز به منابع قابل اتکاء انرژی محدود نمیشود، بلکه واقعیت این است که هند میخواهد تا از یک حصار تنگ جنوب آسیا بیرون آید و آن چه تلاشهای مشترک چین و پاکستان برای محاصره و مهار خود مینامد را حداقل در آسیای مرکزی ناکام گذارده و خنثی نماید. از این لحاظ، دولتهای هند با نگرانی در مورد تهدیداتی که در شمال و شمال شرق این کشور جریان دارند اکنون در حال تحول در اندیشه امنیتی حاکم بر سیاست حاکمان قبلی میباشند و تلاش دارند تا قدرت و نفوذ هند در آسیای مرکزی را گسترش دهند و طرحهای چین و پاکستان را در آن جا ناکام گذارند. از سال 2000 هند به طور مداوم موقعیت آسیای مرکزی را در سیاست خارجی و اولویتهای دفاعی خود ارتقاء بخشیده و تصمیم گرفته تا تمام ابزارهای قدرت در اختیار خود در آن جا را بکار بگیرد. از این رو، این کشور به طور مداوم به دنبال دسترسی به پروژههای انرژی آسیای مرکزی و برنامههای تجاری مهم مانند کریدور شمال ـ جنوب که روسیه، آسیای مرکزی و ایران را به هند متصل میسازد، است.
فراسوی پیوندهای اقتصادی و سیاسی صرف، هند همچنین موضع استراتژیک و نظامی خود را در آسیای مرکزی ارتقاء بخشیده است. این کشور اکنون به طور آشکار حضور خود را در یک پایگاه هوایی در منطقه Ayni در تاجیکستان را تأیید کرده است. این دومین پایگاه هوایی هند (پایگاه نظامی اول آن در سریلانکا قرار دارد) در خارج از مرزهای این کشور محسوب میگردد. اما این نشان از منافع جدید هند در منطقه و توانایی آن برای مأموریتهای پرتاب قدرت و همچنین توانایی آن برای تهدید نمودن پاکستان از شمال و محرومسازی آن از یک منطقه استراتژیک است. مقامات هند همچنین به طور متراکمی در حال مذاکره با دولتهای آسیای مرکزی مانند ازبکستان و قزاقستان بوده تا به وسیله آنها تجهیزات نظامی دوره شوروی مانند هواپیمای حمل و نقل ایلوشن ـ 76 (که برای جابجایی نیروها یا نصب رادار هوایی شبیه آواکس یا فالکون که از اسرائیل بدست آورده مورد نیاز است) از آنها خریداری کنند و یا تسلیحات خود را به این دولتهای تازه تأسیس بفروشند. هند همچنین در حال مذاکره با این کشورها برای آموزش و طرحهای تحقیق و توسعه مشترک است. اما فراسوی دسترسی به پروژههای انرژی و دسترسی تجاری فزاینده از طریق تجارت بیشتر و مشارکت در طرحهای زیرساختی و معاملات نظامی، مهمترین هدف هند در آسیای مرکزی همانا محاصره و مهار پاکستان است.
آسیای مرکزی اکنون به یک صحنه مهم در رقابت بین هند و پاکستان تبدیل شده است که امنیت جنوب آسیا را تهدید میکند و امنیت هر کدام از این مناطق را به مقیاسهای متفاوت وابسته به تحولات در منطقه دیگر کرده است. بنابراین آسیای مرکزی یک عنصر غالب در تلاش هر دو کشور برای کسب فضای استراتژیک بزرگتر شده است و این پدیدهای است که برای هند از اهمیت بیشتری برخوردار است. این بدان دلیل است که دهلی نو به دنبال نفوذ استراتژیک در تمام آسیا است و موضوعات مذهبی در مقابل تلاش و خواست نسبتاً موفق آن برای ارتقاء جایگاه، پرستیژ و حضور و نفوذ از خاورمیانه تا تنگههای مالاکا قرار نمیگیرند. رویکرد چندبعدی هند به آسیای مرکزی شبیه رویکرد آن به دیگر مناطق نیز هست زیرا در تمام موارد تعاملات اقتصادی و نظامی بلکه اگر نه در هم تنیده با هم ترکیب میشوند.
از این لحاظ، حضور نوظهور کشور هند در آسیای مرکزی پیشبینیهایی که حدود یک دهه قبل به عمل میآمد را مبنی بر این که هند در ابتدای قرن بیستویکم قدرت بزرگی خواهد بود و باید در فراسوی جنوب آسیا محاسبه و یک نیروی قادر به پرتاب قدرت به فراسوی مرزهای رسمی خود خواهد بود، را تأئید نمود. در نتیجه، در حال حاضر نه تنها باید این کشور را در هر گونه تحلیل و ارزیابی از روندهای امنیتی در آسیای مرکزی مد نظر قرار دهد، بلکه حضور هند در این منطقه در آینده افزایش یافته و احتمالاً به نقطه رقابت سیاسی و اقتصادی با دیگر بازیگران مهم آسیایی مانند چین نیز، تبدیل خواهد شد. از آن جایی که اکثر دولتهای منطقه برای نفوذ و بیاثر گذاردن تلاشهای دیگر رقبا در این منطقه تلاش میکنند؛ اضافه شدن هند به این ترکیب، بازی بزرگ جدید در این منطقه را پیچیدهتر خواهد نمود. رقابت چند دولتیای که دولتهای منطقهای و قدرتهای فرامنطقهای مانند آمریکا در این منطقه دنبال میکنند، مطمئناً ادامه خواهد یافت و حتی پیچیدهتر نیز خواهد شد. در آینده آسیای مرکزی، هند نه تنها این بازی را با حرارت بیشتری ایفا خواهد کرد بلکه همچنین در تلاش خواهد بود تا در آن جا به طور دایم بماند.25
ـ نتیجهگیری
بررسی حاضر نشان میدهد که علیرغم این واقعیت که از سال 1990 سه نوع دولت متفاوت در هند به قدرت رسیدهاند [حزب کنگره به رهبری ناراسیما رائو (1991 تا 1996)، دولت ائتلافی چپ متمایل به مرکز به رهبری دوی گودا و ایندیر گوجرال (1996 تا 1998) و راست متمایل به مرکز به رهبری آتال بیهاری گوجرال (از سال 1998)]، سیاست واقعی هند در خصوص مدیریت قومی داخلی و مسایل چین، پاکستان و ایالات متحده آمریکا به رویکردهای نئولیبرالها بیشتر نزدیک است.
در عرصه داخلی، سیاست رسمی هند مبتنی بر وفاق نهروگرایان و نئولیبرالها روی محوریت قانون اساسی، تفویض و انتقال قدرت، حقوق گروهها و استفاده محاسبه شده از زور علیه شورشیان قومی میباشد. حزب BJP که اتحاد دموکراتیک ملی کنونی (NDA) را رهبری میکند بخشهایی از این وفاق را به چالش طلبیده است. این نگرانی وجود دارد که این حزب بخواهد تغییراتی بنیادی را در نظم حاضر ایجاد کند. این حزب در تلاش برای ایجاد یک قانون مدنی «یک شکل» برای هند است که در قانون اساسی این کشور مورد تکریم قرار گرفته اما موضع دولتهای قبلی در این خصوص آن بود که این موضوع تا زمانی که جوامع قومیتی برای وارد شدن به موضوع اعلام آمادگی نکنند، مسکوت بماند. دولت حاضر بارها اعلام کرده است که در موقعیتهایی مانند کشمیر به جای سیاست واکنشی، یک سیاست فعال را در پیش خواهد گرفت. بعضی این را به علاقه به استفاده از زور تفسیر کردهاند.
سیاست هند نسبت به مسئله پاکستان تا حدودی در یک دهه اخیر تغییر کرده است. اما هسته این سیاست تا حدود زیادی به رویکردهای نهروگرایی و نئولیبرال نزدیک است. سیاست رسمی هند در قبال پاکستان همچنان مبتنی بر احترام به معاهدات و موافقتنامههای کنونی و تشویق تجارت و افزایش ارتباطات بین مردم دو جامعه و تبادلهای فرهنگی است. با این وجود دیدگاه نئولیبرالها مبنی بر این است که هند باید نسبت به تحولات جدید هشیار باشد و در صورت رسیدن به توافق جدید، معاهدات و موافقتنامههای گذشته را رها کند. به عنوان مثال از سال 1995 تمام دولتهای هند نشان دادند که حتی حاضرند در وارد کشمیر دارد مذاکره شوند. به عنوان مثال، اجلاس جولای 2003 سران دو کشور در آگرا، دولت واچپایی نشان داد که حاضر است در مورد کشمیر مذاکره کند.
اما سیاست رسمی هند نسبت به چین به رویکردهای نهروگرایی و نئولیبرال نزدیک است. دهلی نو همچنان بر کفایت قابلیت دفاعی خود در امتداد مرزهایش با چین ادامه میدهد. این کشور به دقت مواظب این موضوع است که از لحاظ نظامی تحریککننده نباشد. تنها استثنا بر این سیاست خویشتندار هند، به بعد از آزمایشات هستهای هند در می 1998 رخ داد که این کشور تلاش نمود تا آزمایشات هستهای خود را بر حسب تهدید چین توجیه نماید. با این که این امر منجر به ایجاد یک شکاف و فاصله دیپلماتیک عمومی در سطح روابط دو کشور شد، اما روابط آنها بلافاصله به نوعی ترمیم گردید. سیاست هند از سال 1998 در جهت گسترش روابط با چین و اجتناب از منوط کردن همه چیز به حل و فصل اختلاف مرزی بوده است. این نوعی بازگشت به سیاست اولیه نهرو در سالهای قبل از جنگ 1962 و همچنین مطابق با آموزههای نئولیبرالها است.
در رابطه با روابط با ایالات متحده آمریکا، سیاست هند بسیار نئولیبرالیستی است. در سه دولت گذشته، هند بسیار بیشتر از هر زمان دیگر از سال 1947 به بعد به آمریکا نزدیک شده است. آموزههای نهروگرایان در مورد لزوم عدم تعهد و ائتلاف بین کشورهای جهان سوم در مقابل ایالات متحده آمریکا از فرهنگ لغات سیاسی رسمی هند عملاً حذف شده است. با آن که دیپلماتهای هند هنوز در محافل و مجامع بینالمللی همچنان مواضع ضد آمریکایی را بیان میکنند، اما انتخابهای واقعی هند به ویژه در قلمرو امنیتی بسیار پراگماتیکتر میباشند. همکاری دفاعی بین دو کشور، حمایت هند از طرحهای دفاع موشکی آمریکا و همکاری اطلاعاتی بیسابقه بین دو کشور بعد از 11 سپتامبر و پیشنهاد جسورانه هند برای همکاری در جنگ علیه تروریسم و تعاملات سیاسی سطح بالا با واشنگتن، همه نشانههایی دال بر علاقه هند به داشتن روابط نزدیکتر و عملگرایانهتر با ایالات متحده آمریکا است. به طوری که نخستوزیر سابق هند به طور آشکار آمریکا را متحد طبیعی هند مینامد. چنین چرخشهایی در سیاست بینالمللل بیسابقه نیست اما این که سیاستمداران هند چنین بیاناتی بر زبان آورند و براساس آنها نیز عمل نمایند تا حدود زیادی مایه شگفتی است.
سیاست هستهای هند نیز بیانگر ترجیهات نئولیبرالها است. گفتگوی تالبوت ـ سینها نشانگر پراگماتیسم دولت هند حتی در مورد حساسترین موضوع روابط آمریکا و هند است. بیانات عمومی آن از می 1998 نیز نشاندهنده پیروی آنها از آموزههای نئولیبرال است. دولت هند تأکید کرده است که این کشور خواهان حداقل سطحی از بازدارندگی است و بههیچوجه بدنبال مسابقه تسلیحاتی و برابری با قابلیتهای هستهای چین نیست. در رابطه با رژیمهای بینالمللی، هند خود را متعهد به بسط وفاق داخلی در مورد امضای CTBT کرده است اما در مورد خلع سلاح همچنان معتقدند این امری غیر ممکن و آرمانگرایانه است.
اما از زمان حادثه 11 سپتامبر و به ویژه از 13 دسامبر 2001 که به پارلمان هند حمله شد؛ اندیشه استراتژیک به سمت رویکرد فراواقعگرایان متمایل گردیده است. شاید بیشترین تغییر در اندیشه استراتژیک هند بعد از این زمان را بتوان در نگرش آنها نسبت به کاربرد زور و روابط با پاکستان و ایالات متحده یافت. هرچند عده قلیلی از جامعه استراتژیک هند پس از حملات 11 سپتامبر، چنین نتیجهگیری کردند که زور ارزش محدودی در حفظ امنیت یک جامعه دارد، اما بسیاری از سیاستمداران برخلاف گروه فوق بر این باورند که هند باید به شیوه اقدام آمریکا در دو کشور افغانستان و عراق و همچنین همانند شیوه اسرائیل در قبال فلسطینیها، علیه پاکستان از زور استفاده کند. آنها اذعان دارند که قابلیت هستهای پاکستان موقعیت متفاوتی با موقعیتی که آمریکا و اسرائیل با آن مواجه هستند را فراروی هند قرار میدهد، لیکن هند باز فرصت استفاده قهری از زور علیه را پاکستان دارد. هند حداقل باید از «تهدید» به «استفاده از زور» به منظور متوقف کردن حمایت پاکستان از عملیات تروریستی بین مرزی، استفاده کند.
دیدگاههای هندیها در ارتباط با پاکستان نیز به ویژه بعد از حمله به پارلمان آن شدیدتر شده است. حمایت زیادی از تصمیم دولت برای اتخاذ یک سری اقدامات دیپلماتیک علیه پاکستان برای وادار کردن آن به اقدام علیه گروههای تروریستی در میان مرزها وجود دارد.
روابط هند با آمریکا سومین حوزهای است که بعد از 11 سپتامبر و حوادث بعدی در جهت پیروی از رویکرد فراواقعگرایان چرخش داشته است. بعد از حمله 11 سپتامبر، هندیها به شدت نگران احیاء پاکستان به عنوان شریک استراتژیک آمریکا شدند. پیشنهاد هند به منظور همکاری با ایالات متحده چندان مورد توجه قرار نگرفت، در حالی که پاکستان یک شبه تمام زمینههای از دست رفته خود در طی 5 سال گذشته را مجدداً احیاء نمود. طرح استراتژیک دولت هند برای اتحاد با آمریکا در خطر فروپاشی قرار گرفته بود. اما راهبرد هند از آن وضعیت اولیه تا حدودی بهبود یافت و با آغاز جنگ آمریکا در افغانستان برای مبارزه با تروریسم، هند استفاده از پارامتر فوق را مهمتر از رابطه جدید پاکستان و آمریک یافت. تعاملات بالا بین مقامات دو کشور به هند کمک کرد تا به طور استراتژیک خود را با آمریکا متحد سازد. جامعه استراتژیک هند مثبتترین نگاه خود را نسبت به آمریکا از سال 1947 انداخت. این آگاهی وجود دارد که هیچ بدیلی برای همکاری با آمریکا و اجازه به آن برای ایفای نقشی بیسابقه در جنوب آسیا وجود ندارد. در عین حال هند به دقت رفتار آمریکا را زیر نظر دارد تا ببیند که آیا نشانههایی از چرخش آن به سوی پاکستان در صورت هر گونه بحران وجود دارد یا خیر. از نظر نخبگان سیاسی هند، سیاست ایالات متحده در مورد تروریسم دو پهلو و مبهم بوده و جنگ با تروریسم ظاهراً اهمیت بیشتری از چالشهایی که تروریسم برای سایر کشورها مطرح میکند، دارد. به طور خلاصه، روابط هند و آمریکا از 11 سپتامبر به بعد تعمیق یافته است.
در پایان، در ارتباط با سیاست هستهای، چنانچه بحران روابط هند با پاکستان به نحوی جامع؛ حل نگردد و آمریکا و جامعه بینالمللی به آن کمک نکنند، ممکن است به سوی سیاستهای جسورانهتر در خصوص تسلیحات هستهای قدم بردارد. البته به نظر میرسد که هندیها بعد از 11 سپتامبر به این نتیجه رسیدهاند که بدون یک قدرت نظامی هراسناک، استقلال و در نهایت امنیت غیر ممکن خواهد بود. به همین دلیل این امکان وجود دارد که هند در قبال موضوعات هستهای و رژیمهای بینالمللی به سمت گرایشات فراواقعگرایانه حرکت کند.
4. ارزیابی استراتژیک هند از روندهای آینده
سیاست خارجی و امنیتی هند در طی سالهای اخیر دارای یک فرایند گذار میباشد. در بخش عظیمی از دوران جنگ سرد، معماران سیاست خارجی هند؛ باور به عدم تعهد، همبستگی جهان سوم، رشد اقتصادی با رهبری و مدیریت دولت سکولاریسم را ابراز کردند.26 اما در عمل، این تعهدات ابراز شده تنها تا حدودی تحقق یافتند. موانع ساختاری نظام بینالملل، ایجابها یا ضرورتهای سیاست داخلی و نقشهای ویژه افراد خاص، تعقیب و همچنین حصول این اهداف را در بهترین حالت، متلون ساخت. در عمل، اکثر تصمیمگیران سیاست خارجی هند در پی برقراری رژیمهای جهانی آمرانه به ویژه در حوزههای حساسی مانند تجارت، کمک چندجانبه خارجی و استفاده از کالای عمومی بودند. در حوزه سیاست امنیتی، هند برای حدود دو دهه یک ایدئولوژی ایدهآلی را دنبال کرد. اما، زمانی که این سیاست منجر به یک سقوط نظامی ناگهانی هند در مقابل حریف اصلی یعنی چین شد؛ هند ابتدائاً به استراتژی خودیاری (Self-help) متوسل شد و سپس در پی استفاده از کمک آمریکا بود ولی چیزی عاید این کشور نگردید. به دنبال این تحولات هند یک اتحاد امنیتی را با اتحاد جماهیر شوروی توسعه و بسط داد. این رابطه امنیتی منافع قابل ملاحظهای را نصیب کشور هند نمود. به عنوان مثال، رهبران کرملین به هند نشان دادند که میتوانند به عنوان یک عرضهکننده تسلیحات مجهز به فنآوری پیشرفته با نرخهای توافقی باشند. آنها همچنین به عنوان وزنهای در مقابل جمهوری خلق چین، کشوری که هند با آن دارای اختلاف مرزی با سابقه طولانی و حاد بود، عمل کنند. سرانجام، آنها یک حق وتو را برای هند در شورای امنیت سازمان ملل متحد در مقابل با هر گونه موضوعی که منافع هند را به خطر میانداخت به ویژه در ارتباط با موضوع کشمیر تضمین کردند.
اما پایان جنگ سرد بسیاری از مولفههای مهم شکلدهنده استراتژی کلان هند در حوزه خارجی را متزلزل کرد. با فروپاشی شوروی، تصمیمگیران سیاست خارجی هند به ناچار بسیاری از برداشتهایی که استراتژی این کشور براساس آنها بنا نهاده شده بود و همچنین اهداف و انتخابها این کشور را مورد بازبینی دوباره قرار دادند. رابطه امنیتی با روسیه، به عنوان جانشین اصلی شوروی سابق بلافاصله به چیزی در حد یک رابطه امنیتی مبتنی بر عرضه تسلیحات به هند از سوی روسیه تغییر یافت. تصمیمگیران سیاست خارجی هند همچنین به سرعت دریافتند که برخلاف شوروی سالهای جنگ سرد، یک روسیه ضعیف و ناتوان نخواهد توانست کمکی به منافع سیاست امنیتی و خارجی هند بنماید و مهمتر این که برعکس شورویها، نمیتوان روی میزان توانایی روسیه برای کاهش تهدید و یا مقابله با چین تکیه کرد و یا نمیتوانند روی روسیه برای استفاده از حق وتو در شورای امنیت برای حمایت از هند در مقابل انتقادها و سرزنشها از این کشور در خصوص موضوعات حساس کشمیر حساب باز کرد. سرانجام پذیرش اقتصاد بازار آزاد در روسیه نیز بدان معنا است که تجارت سودمند و رابطه بهتری که برای سالهای متمادی رونق یافته بود اکنون به پایان خود رسیده است.
و کلام آخر این که، فروپاشی شوروی یک چرخش اساسی را در استراتژی کلان هند لازم و ضروری ساخت. تمام اجزای اصلی این استراتژی کلان مورد حمله فزاینده از جانب منابع خارجی و داخلی قرار گرفتند. عدم تعهد همان طور که یک نخستوزیر زیرک هند به نام ای کی گجرال عنوان کرد دیگر معنای زیادی نداشت. انگارههای همبستگی جهان سوم به همراه وفاق ایدئولوژیکی که بنیان آن را تشکیل میداد، متلاشی شد. در سطح داخلی، اولویت هند برای یک اقتصاد تحت سلطه دولت نیز تا حد زیادی مورد حمله قرار گرفت فروپاشی شوروی هر گونه ایدهای مبنی بر این که رشد اقتصادی به رهبری دولت میتواند استراتژی مؤثری برای پیشبرد توسعه اقتصادی باشد را تحلیل برد. ظهور و رشد جنبشهای مذهبی منجیگرا در سراسر جهان و در همسایگی بلافصل هند نیز طنینهایی در داخل این کشور پیدا کرد و ظهور آن افزایش نارضایتی از سکولاریسم در هند است.27
رهبران سیاسی هند با عقاید ایدئولوژیکی مختلف تا حدود زیادی خود را از قفسهای این مفاهیم رها نموده و شروع به ساخت و بسط گروه جدیدی از صفبندیهای سیاست خارجی و امنیتی هند کردند. با آن که بخش زیادی از لفاظی و ادبیات کهن سالهای جنگ سرد همچنان در بیانات رهبران هند متجلی است، اما ایدهآلیسم نهرویی که بنیان سیاست خارجی هند را در طی بیش از 40 سال شکل میداد به موضوعی مربوط به تاریخ گذشته تبدیل شده است. تعقیب یک برنامه هستهای محدود اما مهم توسط هند، علاقهمندی فزاینده آنها به استفاده از اهرم زور در داخل و در امتداد مرزهای خود و تعهدشان به اختصاص منابع قابل توجه برای پیشبرد امنیت ملی، این امر را مشهود و آشکار ساخت.
اکنون سئوال مهم این است که در طی سالهای آینده، هند چه خط سیر یا جهتگیریهایی را در سیاست خارجی و امنیتی خود دنبال خواهد کرد؟ پیشبینی این امر هرچند کمی دشوار خواهد بود اما با این وجود، میتوان حدس و گمانهایی به عمل آورد و این حدسها نیز مبتنی بر اطلاعات مأخوذه از رفتار گذشته، وجود نیروهای ایدهآلی داخلی، و موانع و فرصتهای ساختاری که در سطوح بینالمللی و منطقهای وجود دارند میباشد. حداقل دو جهتگیری کلان را میتوان برای آینده سیاست خارجی و امنیتی هند ترسیم کرد:
1-4- توسل به استراتژی خودیاری
علیرغم چرخشها و تغییرات ناگهانی در ساخت و پیکرهبندی قدرت جهانی از سال 1989 و تلاشهای متلون هند برای انطباق با این واقعیتهای جدید، به نظر میرسد که یک عامل دایمی به عنوان پایه و اساس بیانات و رفتارهای سیاست خارجی هند باقی خواهد ماند و آن تمایل هند به استقلال تصمیمگیری در حوزه امور خارجی است. این تمایل به استقلال استراتژیک که اغلب در طی سالهای جنگ سرد به صورت یک امر دایمی و مزمن بیان شده بود عمیقاً در ارزیابیهای ملیگرایانه از میراث استعماری هند بجای مانده است.28 دو نسل از ملیگرایان زمان استعمار و بعد از آن در هند، تاریخ این کشور را به صورتی خاص تفسیر و تعبیر کردند. هم تحلیلگران لیبرال و محافظهکار (در معانی اولیه آنها)، به گونهای قوی استدلال کردهاند که هند دایماً و به طور مکرر در معرض و تابع سلطه خارجی بوده است. لیبرالها این گونه استدلال میکنند که این سلطه خارجی فقط به علت عدم اتحاد داخلی امکانپذیر شده است.
مفسران و نظریهپردازان محافظهکارتر مدعیاند که این بینظمی داخلی به همراه عدم آمادگی نظامی منجر به سلطه خارجی شده است. در نتیجه، هر دو دیدگاه فوق، بر این امر تأکید دارند که هند باید توانایی تعقیب یک خط سیر یا رویکرد مستقل در امور جهانی را فارغ از نفوذها و دخالتهای قدرتهای بزرگ کسب و حفظ نماید. در بیشتر دوره بعد از استقلال، دیدگاه لیبرال در هند استیلا داشتهاند. بر این اساس، در قلمرو سیاستگذاری اقتصادی، این کشور مجموعهای از سیاستهای اقتصادی خاص را براساس ایده خودکفایی اتخاذ کرده و به گونهای هند را از اقتصاد جهانی جدا و منزوی ساخته است. در قلمرو سیاست خارجی، ترس از فشارهای خارجی به همراه درک ضعف مادی هند، منجر به تعقیب سیاست عدم تعهد شده و در قلمرو سیاست دفاعی، این ضروریاتها یا التزامها خود را اغلب در تلاشهای آرمانگرایانه به منظور پیشبرد خوداتکایی در توسعه و تولید سختافزار نظامی متجلی ساخت.
علیرغم ظهور یک دنیای جهانی شده که در آن تنوعی از نیروهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به طور فزایندهای اقتدار دولت را تحلیل میبرند، احتمالاً تلاش برای حفظ استقلال در محافل سیاستگذاری هند همچنان دنبال خواهد شد. تلاش برای حفظ آزادی مانور در تعقیب و اجرای سیاست خارجی ضرورتاً با اتحاد با یک قدرت بزرگ نیز در ستیز و تضاد خواهد بود. آخرین بازماندهها یا پیروان مکتب سیاست عدم تعهد، همچنان ناراحتی خود را از هر گونه اتکاء بر یک بازیگر خارجی قدرتمند به منظور تضمین امنیت هند که منجر به سرسپردگی آن خواهد شد را ابراز خواهند کرد. با این حال، این امکان وجود دارد که قدرت و نفوذ سیاستگذاران لیبرال با تغییرات نسلی رو به افول گذارد.
حداقل دو نسل پسااستعماری هند تلاش کرده است تا منطق تلاش برای استقلال را به نسل نوظهور سیاستگذاران هندی بیاموزند، اما بههیچوجه روشن نیست که این نسل نوظهور در هند اشتراک عقیده خود با آنها را حفظ کنند. آنها ممکن است در مواجهه با آینده رویکردهای عملیاتی کاملاً متفاوتی را بسط دهند و به سوی اتحادسازیهای جدید قدم بردارند.
2-4- اتحاد با قدرتها
براساس سناریوی دیگر، ممکن است نیروهای بینالمللی شرایطی را فراهم سازند که هند را ناچار به رها کردن تمایل سنتی خود به خود اتکایی، استقلال عمل و خود یاری نمایند. روسیه از هماکنون آشکار ساخته است که همانند گذشته و به مانند شوروی سابق به هند کمک نخواهد کرد. در نتیجه، هند نیاز دارد تا به قدرتهای بزرگ دیگری اظهار علاقه نماید تا تضمینی برای محافظت از منافع امنیتی خود به دست آورد. اما، چهرههای آینده جهانی و منطقهای که هند احتمالاً در سالهای آینده با آنها مواجه خواهد شد، روشن و قطعی نیستند. مشخص نیست مهمترین منابع تهدید برای هند کدام خواهند بود؟ قدرتهای احتمالی دیگری که به عنوان شریک به هند در مقابله با این تهدیدات کمک خواهند کرد، کدام قدرت یا قدرتها خواهند بود؟ با آن که در طی یک دهه گذشته و حتی در طی یکی دو سال اخیراً تحولات مهمی در محیط بینالمللی و منطقهای رخ نموده است، اما همه چیز دگرگون نشده است. در هر حالت، محتملترین تهدیدات برای هند از همان منابع دوره جنگ سرد ناشی خواهند شد اما به روشها و اشکال کاملاً متفاوت. بنابراین اشکال احتمالی اتحادهای آینده هند را به صورت زیر میتوان تصور نمود:
1-2-4- اتحاد با روسیه
براساس این سناریو، تهدید اصلی برای امنیت هند همچنان از جمهوری خلق چین نشأت خواهد گرفت. اگر فرض کنیم که چین در نتیجه بسیاری از فشارهای اجتماعی و اقتصادی که با آن مواجه میباشد دچار تلاشی داخلی نشود و ترتیبات سیاست داخلی آن نیز به طور بنیادی در جهتهای دموکراتیک متحول نگردد، آنگاه به سختی میتوان گفت که یک چنین پیشبینیای غیر معقول است. در نتیجه، هند بدنبال کمک قدرتهای بزرگ دیگری خواهد بود که دارای قابلیت نظامی و نفوذ جهانی برای مقابله با تهدیدات مطرح به وسیله قدرت چین باشد. و احتمالاً یک شریک و متحد استراتژیک مانند گذشته میتواند روسیه باشد. جدا از تهدید چین، هند دلایل (به ظاهر عقلانی) دیگری را برای اتحاد با روسیه در پیش روی خود دارد. هند ممکن است برای مخالفت با بعضی از ابتکارات و مواضع آمریکا که منافع هند و روسیه را مورد تهدید قرار میدهد با این کشور متحد شود. قبل از هر چیز، هر دو کشور هند و روسیه با انتقادهایی که از سوی ایالات متحده آمریکا در خصوص نقض حقوق بشر در اجرای عملیات نظامی خود به ترتیب در کشمیر و چچن مواجهاند؛ هر دو کشور تا حد زیادی با تلاش آمریکا برای دخالت یکجانبه در منازعات منطقهای و در کشورهای دیگر مخالف هستند.
به علاوه، علیرغم پایان جنگ سرد همکاری نظامی مهمی بین این دو کشور وجود داشته و دارد. البته، این همکاری تا حد زیادی مبتنی بر نیازها و ضرورتهای دو کشور است: روسیه برای تولید سختافزار نظامی خود به ارز نیاز دارد و هند علیرغم تلاش طولانی به منظور خودکفایی و به طور واقعی برای حفظ و ارتقاء تعداد زیادی از سیستمهای تسلیحاتی به عرضهکنندگان خارجی متکی و وابسته باقی خواهد ماند. علیرغم این همپوشیها آشکارا منافع، احتمال آن که دو کشور مذکور بتوانند یک اتحاد موثر و کارآمد را برای ایجاد موازنه در مقابل آمریکا ایجاد کنند، کم است. روابط روسیه و هند در بعد از دوره جنگ سرد فاقد تجانس و همزیستی سیاسی و استراتژیک میباشد. فدراسیون روسیه دیگر نیازی به هند به عنوان یک وزنه قدرتمند در مقابل چین نمیبیند و هند نیز نمیتواند در خصوص موضوعات حیاتی مانند کشمیر بر روی رهبران روسیه حساب باز کند. و مهمتر این که یک تغییر راهبردی آشکار در طی چند سال اخیر در روابط بین آمریکا و هند رخ داده است. نمایانترین نشانه این تحول در می 2001 رخ داد که دهلی نو به تأیید برنامههای دولت بوش به منظور توسعه سیستم دفاع موشکی (هرچند به طور محتاطانه و با دقت) پرداخت. این در حالی است که روسیه نگرانیهای شدیدی را درباره پیامدهای آن ابراز نمود. در سالهای گذشته دهلی نو نه تنها این تصمیم را تأیید بلکه به طور صریح آن را محکوم میکرد. به علاوه، با استقبال گسترده هند از اقتصاد بازار از سال 1991 به بعد و ظهور شکلی از سرمایهداری در روسیه، هم تکمیلیهای اقتصادیای که در دوران طلایی روابط شوروی و هند وجود داشت، دیگر باز نخواهند گشت. روسها دیگر تجارت تهاتری را قبول نداشته و دیگر علاقهای به تجارت ترجیهی با هند ندارند. به علاوه آنها دیگر توانایی ارایه اعتبارهای بلندمدت و ویژه به هند به منظور خرید محصولات نفتی و تسلیحات را نیز ندارند.29 فقدان همپوشی در خصوص منافع حیاتی، امنیت و استراتژی و هم تکمیلیهای رو به کاهش اقتصادی دو کشور، حاکی از آن است که ظهور یک اتحاد مجدد روابط بین هند و روسیه در امتداد خطوط رابطه سابق هند شوروی بسیار نامحتمل است.
2-2-4- اتحاد با چین و روسیه
در ابتداء، این پرسش اساسی وجود دارد که آیا احتمال شکلگیری نوعی اتحاد استراتژیک بین سه کشور روسیه ـ هند ـ چین در مقابل آمریکا وجود دارد؟ در سال 1998، پریماکف نخستوزیر وقت روسیه که نگاه ویژهای به منطقه آسیا و اوراسیا دارد، عنوان کرد که سه کشور فوق میتوانند چنین رابطهای را به خوبی شکل دهند.
عواملی نظیر این که، هر سه کشور نارضایتی و نگرانیهایی در مقابل ایالات متحده آمریکا دارند و از قدرت نظامی بسیار مغرورانه آمریکا و علاقمندی واشنگتن برای استفاده از آن، را اقدامی در نقض حاکمیت دولتهای ضعیفتر (مانند آن چه در عراق و بالکان رخ داد)، میباشد و نیز استفاده گزینشی و ابزاری آمریکا از استانداردهای حقوق بشر، و سلطه آمریکا بر قواعد نوظهور نظم تجاری جهانی اظهار رنجش میکنند. به طور حتم، این حجم از موضوعات میتواند اساس و بستر تشکیل یک اتحادیه برای ایجاد موازنه در مقابل قدرت و نفوذ آمریکا را فراهم سازد.
اما، علیرغم این تقارن ظاهری، دیدگاهها در خصوص این موضوعات، اختلافات و تفاوتهای دیگری وجود دارند که احتمالاً جلوی شکلگیری یک چنین اتحادی را خواهد گرفت. هند علیرغم نزدیکیاش به اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد، به طور مکرر پیشنهاد شوروی برای ایجاد یک سیستم امنیت دسته جمعی در آسیا را رد میکرد. رهبران هند به درستی پیشبینی میکردند چنین سیستمی بر علیه چین و آمریکا جهتدهی خواهد شد و تنش در منطقه رو به فزونی خواهد گذاشت و مشارکت در یک چنین سیستم امنیت دسته جمعی به رهبری شوروی، به وخیمتر شدن روابط هند با دو کشور چین و آمریکا منجر خواهد شد. به ویژه امروز که روابط هند با آمریکا به طور پیوسته (علیرغم اختلاف در خصوص موضوعات عدم اشاعه) در حال بهبود است، بعید به نظر میرسد که هند وارد یک ائتلاف ضد آمریکایی با چین و روسیه شود. علاوه بر این، علیرغم اشتراکات آشکار در سطح جهانی، هند اختلافات عمیقی با چین دارد که به طور خلاصه میتوان آنها را به شرح زیر بیان کرد: اختلاف مرزی دیرینه، گرایش و تمایل چین به تشویق همسایگان کوچکتر هند برای اتخاذ مواضع سیاست خارجی متضاد و ناسازگار با منافع هند و حمایت از برنامههای هستهای و موشک بالستیک پاکستان.
در مقابل ممکن است چینیها با صدای بلند مخالفت خود را با هژمونی آمریکایی در آسیا و جاهای دیگر را ابراز کند، اما بدنبال اتحاد با دو همسایه با تواناییهای مختلف و منافع متفاوت نخواهد بود. علیرغم بیانات اعتقادی رهبران چین در مورد ضرورت همبستگی جهان سوم، تصمیمگیران چین تمایل ندارند که به هند جایگاه قدرت بزرگ اعطاء کنند. در جهانبینی رهبران چین، هر گونه اتحاد با هند علیه آمریکا، تنها به ارتقاء موقعیت و جایگاه هند منجر خواهد شد..
3-2-4- اتحاد با آمریکا
از سوی دیگر روابط هند و آمریکا، ممکن است در طی سالها و دهههای آینده به طور نمایان و قابل توجهی دگرگون و متحول شود. البته تنها در صورتی میتوان چنین بهبودی را پیشبینی کرد که هند گرایش تاریخی خود مبنی بر اجتناب از پیوستن به هر گونه اتحاد نزدیک را تا حدودی کنار بگذارد. به نظر میرسد بعد از حوادث 11 سپتامبر هند اقدام به کنار نهادن این تمایل تاریخی خود کرده است. در سالهای آینده هم تکمیلیهای اقتصادی فزاینده و ضرورتهای استراتژیک ممکن است هند را بیشتر به ایالات متحده آمریکا نزدیک سازد.
در بعد از حملات 11 سپتامبر، ایالات متحده آمریکا به طور آشکار سیاست خود نسبت به پاکستان را دگرگون کرد. قبل از این حملات، پاکستان روابط خوبی با آمریکا داشت اما ایالات متحده این کشور را به عنوان یک دولت یاغی معرفی نمود. ضرورت راهاندازی جنگ علیه القاعده و میزبانهای آن (دولت طالبان)، رهبران آمریکا را به این امر رهنمون ساخت تا رابطه دیپلماتیک و استراتژیک نزدیکتر و محکمتری را با پاکستان مجدداً بنا نهند. اما سیاستگذاران آمریکا به نظریه این موضوع نیز آگاهند که این پیوندهای جدید با پاکستان میتواند به راحتی تلاشهای جدید رقیق و محدود آنها برای ایجاد مناسبات محکمتر با هند را دچار خلل نماید. در تحقق این هدف، دولت بوش سیاست تأکید بر منافع مشترک هند و پاکستان در مبارزه با تروریسم را در پیش گرفت. بر این اساس، زمانی که در 26 دسامبر 2001 وزیر خارجه آمریکا کالین پاول، لشگر طیبه و جیش محمد(ص) را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد، چنین وانمود نمود که دو سازمان فوق تهدیدی برای صلح میان هند و پاکستان هستند. البته چنین صورتبندیای ناشی از ضرورتهای حفظ یک رابطه کاری با پاکستان بود. با آن که پاول به دقت سعی کرد پاکستان را به عنوان متحد آمریکا به نحوی از این دو گروه مهلک جدا نماید. گزارشهای معتبر در رسانههای آمریکا حاکی از ارتباط آنها با برخی مراکز دولتی پاکستان داشت. تا حدود زیادی، آینده روابط استراتژیک آمریکا به وسیله توانایی این کشور برای پاسخ به دلمشغولی پاکستان به موضوع کشمیر و در عین حال برخورد و بررسی نارضایتی و رنجش هند درباره روابط پاکستان با شورشیانی که در کشمیر تحت کنترل هند فعالیت میکنند، شکل خواهد گرفت.
هم تکمیلیهای اقتصادی بین هند و آمریکا به طور آشکار در سالهای اخیر مشهود هستند. توانایی هند برای پیشبرد توسعه اقتصادی به گونۀ مهمی بستگی به توانایی آن به منظور جلب و جذب سرمایهگذاری خارجی نه تنها در کالاهای مصرفی و تولیدات بادوام بلکه همچنین در بخشهای زیرساختی حساس مانند انرژی، حمل و نقل و ارتباطات راه دور دارد. بنگاههای اقتصادی آمریکا میتوانند نقشی حیاتی در هر سه بخش فوق ایفا کنند. حتی در نرخ کنونی رشد اقتصادی که حدود سالانه 6 درصد برآورد میشود، نیازهای هند به انرژی در حال رشد فزایندهای است.
هماکنون ایالات متحده آمریکا یک منبع اصلی سرمایهگذاری خارجی در هند محسوب میگردد. به علاوه تعدادی از شرکتهای تولیدی و خدماتی مهم ایالات متحده مانند جنرال الکتریک و امریکن اکسپرس حضور وسیعی در هند دارند. بین آوریل 1991 تا می 2000، هند حدود 60 میلیارد دلار سرمایهگذاری مستقیم خارجی جذب کرد که حدود 22 میلیارد آن از آمریکا بود. علیرغم این چشمانداز به ظاهر مثبت، از نظر آمریکا روابط اقتصادی هند و آمریکا هنوز راه زیادی در پیش دارد تا پتانسیلهای خود را تحقق بخشد. البته چنان چه هند بتواند مسیر معطوف به اصلاحات اقتصادی که از سال 1991 آغاز گردیده را ادامه دهد، پتانسیل آن میتواند تا حدود زیادی تحقق یابد.
حوزه دیگری که منافع هند و آمریکا را در سالهای آتی به هم نزدیک خواهد ساخت به جایگاه و نقش آینده چین در آسیا مربوط میگردد. برعکس یک باور شایع در برخی محافل آکادمیک و سیاستگذاری آمریکا، چین و نه پاکستان تهدید اصلی برای هند باقی خواهد ماند. نگرانیهای هند درباره چین همچنان ذهن سیاستگذاران هند را مشغول خواهد ساخت. هر ارزیابی بیطرفانه به ناگزیر منجر به این نتیجه میشود که هند نگرانیهای امنیتی مشروعی در قبال یک چین رو به رشد داشته باشد. اولاً خاطرات جنگ مرزی 1962 هنوز در ذهن نخبگان هند سایه افکنده است و نیز حمایت شدید چین از شورشیان ناگا (Naga) و میزو (Mizo) در سراسر دهه 70 و 80 هنوز فراموش نشده است.
همچنین اخیراً مقامات هند نگرانی خود را از علاقمندی چین برای ارایه تسلیحات هستهای و فنآوریهای موشک هستهای به پاکستان را ابراز نمودند. خودداری چین از حل و فصل اختلاف مرزی در هیمالایا و همچنین ادعاهای گسترشطلبانه آن در بخش شرقی مرزهای مورد اختلاف، یک عامل اختلافبرانگیز بین مقامات دو کشور باقی مانده است.
روابط آمریکا با چین علیرغم اختلاف بر سر تعدادی از موضوعات سیاسی و استراتژیک از جمله عدم اشاعه، تحول جهانی زیست محیطی، تجارت و حقوق بشر، عمدتاً قوی باقی خواهد ماند. از سوی دیگر، علیرغم موافقتنامههایی که بین دو کشور هند و چین به منظور حفظ صلح و آرامش در امتداد مرزهای مورد اختلاف، روابط این دو کشور همچنان تخاصمآمیز باقی خواهد ماند. اما ممکن است انشعاب در روابط مربوط به هند و آمریکا در آینده تغییر یابد و آسیبپذیریها و فرصتهای استراتژیک متصوره بین دو فوق را علیرغم اختلافات ایدئولوژیک در گذشته، به سمت نزدیکی بیشتر سوق دهد.
جدا از نگرانی رو به افزایش قدرت چین و عدم قطعیت درباره اهداف استراتژیک بلندمدت آن، هند و آمریکا منافع مادی و استراتژیک دیگری مانند مبارزه با تروریسم، کاهش دزدی دریایی و تضمین دسترسی به راههای دریایی منتهی به منافع غنی نفتی خلیج فارس و بالعکس نیز دارند. هند همزمان میتواند از کمک و همکاری آمریکا در این حوزهها بهره گرفته و کمک نظامی قابل توجهی که ناشی از تجربه آن در شرکت در عملیات صلحبانی جهانی است، به آمریکا بکند.
دولت بوش با آگاهی از این حوزههای همکاری، تمایل خود را مبنی بر عدم تعقیب برنامههای هستهای و موشک بالستیک از سوی هند ابراز مینماید هرچند این سیاست با سیاست کلینتون که اهمیت زیادی به موضوع عدم اشاعه میداد، تفاوت زیادی دارد. با این حال آمریکا در تلاش است تا در اظهار علاقه به هند تمامی جوانب احتیاط را نگه دارد. تعداد کمی از سیاستگذاران هند تمایل خود را نسبت به جانشینی برای آمریکا در آسیا اعلام میدارند تا به طور آشکار به منظور مهار قدرت چین مشارکت نمایند. تمایل دیرینه آنها (به سبک نیاکان خود) به استقلال عمل (به هر بهایی) حکایت از آن دارد که یک چنین صفبندی به طور استراتژیک تحقق نخواهد یافت. اما هند تمایل دارد که آمریکا به عنوان یک موازنه بخش بیرون از منطقه عمل کند و مانع ظهور تهدید چین به عنوان یک رقیب بر آسیا مسلط شود. این موضع هم برای هندیها قابل قبول خواهد بود و هم با همکاری بین نیروهای مسلح هند و آمریکا سازگار خواهد بود.
5. همپوشی و تلاقی سیاست خارجی و امنیتی هند و ایران
اکنون پژوهش حاضر به نقطهای رسیده است که میتواند بعضی از پیچیدگیهای بازی سیاسی در آسیا و پویاییهای سیاست امنیتی و خارجی هند را نمایان سازد و بدین طریق در درک نسبی همپوشیها و تلاقیهای سیاست خارجی و امنیتی هند با منافع و اهداف سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران به ما کمک نماید. این امر علاوه بر آن که تصمیمگیران سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران را قادر میسازد تا سیاستها و انتخابهای واقعبینانهای را در قبال هند اتخاذ و دنبال نمایند، این امکان را نیز فراهم میسازد تا از همپوشیها در جهت تحقق اهداف امنیت ملی بهره گرفته و تلاقیها را به نحو مناسبی مدیریت کنند.
الف ـ سیاست خارجی هند مبتنی بر ظهور یک نظم جهانی چندقطبی که در آن هند یک بازیگر کلیدی و یکی از قطبهای قدرتمند باشد با اهداف و منافع سیاست خارجی و امنیتی ایران همخوانی دارد. نظام بینالملل تکقطبی تحت هژمونی آمریکا محیط نارسایی برای تعقیب اهداف و سیاستهای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران است و همان طور که در برنامه سوم توسعه و سند چشمانداز 20 ساله آمده، ایران خواستار یک نظام بینالملل چندقطبی و جلوگیری از سلطه آمریکا بر جهان است.
علیرغم نزدیکی هند به آمریکا، این کشور میتواند تلاش جمهوری اسلامی ایران در این خصوص را تسهیل کند. اما علیرغم نزدیکی زیاد هند به آمریکا بعید به نظر میرسد که با توجه به سنت استقلالطلبی در سیاست خارجی، هند بخواهد و یا بتواند به عنوان سکویی برای جاری شدن اهداف و سیاستهای آمریکا در جنوب آسیا و خلیج فارس عمل کند. به علاوه همانطور که فراواقعگرایان اشاره میکنند هر گونه اتحاد استراتژیک درازمدت بین هند و آمریکا بعید به نظر میرسد زیرا این امر با سیاست هند برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ از یک سو و اهداف آمریکا مبنی بر جلوگیری از ظهور قدرتهای بزرگ رقیب به ویژه در آسیا تضاد دارد، مگر این که راه حل تازهای برای آن یافت شود و یا این که الزامات استراتژیک منطقه چنین تداومی را ایجاب نماید. در این راستا جمهوری اسلامی ایران میتواند سیاستهای زیرا در دستور کار خود قرار داده و یا تقویت نماید:
1ـ جمهوری اسلامی ایران به انحاء مختلف باید به دهلی نو نشان دهد که این کشور را به عنوان بازیگر و قدرت برتر منطقه جنوب آسیا مد نظر قرار میدهد و ارزش استراتژیک بیشتری در تعاملات منطقهای برای هند قایل است. رسیدن هند به جایگاه یک قدرت بزرگ علاوه بر این که به ایجاد موازنه در مقابل حضور و قدرت آمریکا کمک خواهد کرد بلکه چندین منفعت دیگر را نیز برای جمهوری اسلامی ایران دربردارد که از جمله آنها:
ـ افزایش تنوع انتخابهای استراتژیک جمهوری اسلامی ایران.
ـ تحریک چین و روسیه به تعمیق روابط خود با ایران و مدنظر قرار دادن درخواستهای ایران.
ـ تحت کنترل درآوردن رفتار پاکستان در قبال ایران، آسیای مرکزی و افغانستان.
2ـ حمایت از درخواست هند برای عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل و کسب حق وتو. این امتیازی است که جمهوری اسلامی ایران میتواند به هند واگذار کند و هزینهای برای کشور دربر نخواهد داشت اما چندین منفعت میتواند به همراه داشته باشد که از جمله:
ـ جمهوری اسلامی ایران میتواند از حق وتو هند در مورد حداقل موضوعاتی که منفعت دوجانبه در مورد آنها وجود دارد به نفع خود بهره گیرد و مانع تصمیمگیری علیه کشور، در آن حوزهها شود.
ـ ورود هند به شورای امنیت سازمان ملل به عنوان یک عضو دایم مقدمهای برای تحقق خواست و نیت اساسی ایران مبنی بر تغییر ساختار فعلی شورای امنیت سازمان ملل است.
ـ یکجانبهگرایی آمریکا را محدود کند.
3ـ هر گونه اتحاد استراتژیک بین جمهوری اسلامی ایران با هند و دیگر بازیگران کلیدی آسیا مانند چین و روسیه برای ایجاد موازنه در مقابل آمریکا میتواند به عنوان یک تاکتیک مورد نظر باشد و سرمایهگذاری دیپلماتیک روی ایجاد یک اتحاد واقعی حداقل در آینده قابل پیشبینی بیفایده خواهد بود. بلکه هر گونه اتحاد یا مشارکت استراتژیک واقعی را باید در سطح دوجانبه دنبال و جستجو نمود.
ب ـ سیاست خارجی و امنیتی هند مبنی برای تعریف منافع خود در ماورای جنوب آسیا، و تعریف خلیج فارس و آسیای میانه به عنوان مناطق حضور استراتژیک، خود حامل فرصتهای زیادی برای جمهوری اسلامی ایران است. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی ایران باید از تصمیم هند برای گسترش افق استراتژیک خود به فراسوی شبه قاره هند به ویژه خلیج فارس، آسیای میانه و جنوب شرق آسیا استقبال کند. جمهوری اسلامی ایران مهمترین گزینه انتخابی هند برای حضور در خلیج فارس و آسیای میانه است. به عبارت دیگر ج.ا.ایران دروازه ورود هند به منظور گسترش افق استراتژیک خود به خاورمیانه و آسیای میانه است. دیگر کشورهای عربی خلیج فارس با آن که نقش مهمی در تأمین نیازهای انرژی هند دارند اما نمیتوانند بدیلی همانند ایران در این رابطه باشند. تصمیم رهبران هند برای حضور در این مناطق، مبنا و منطق جدیدی را برای پایهریزی روابط استراتژیک امنیتی بین جمهوری اسلامی ایران و هند فراهم میسازد که فراتر از عامل پاکستان است. راهبردهای پیشنهادی برای تعمیق روابط امنیتی عبارتند از:
1ـ ایجاد یک ترتیبات همکاری امنیت منطقهای با مشارکت ایران، هند، افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی و در صورت امکان پاکستان. جمهوری اسلامی ایران با تدوین این طرح و سپس با رایزنی نسبت به اجرای آن، اقدام نماید. شاید بهتر آن باشد که موضوعات با حساسیت کمتر مانند حمل و نقل مواد مخدر، تروریسم، قاچاق اسلحه، دزدی دریایی، همکاریهای اطلاعاتی و مانورهای مشترک در ابتدا در دستور کار همکاری قرار گیرند. با توجه به این که همگرایی اقتصادی با همسایگان شمالی و شرقی همچنان بهترین گزینه ج.ا.ایران در زمینه منطقهگرایی اقتصادی خواهد بود، ایجاد یک ترتیبات همکاری و همگرایی امنیت منطقهای نیز میتواند به تعمیق همکاریهای اقتصادی کمک نماید.
منافع حاصله از این سیاست را میتوان به شرح زیر نام برد:
ـ افزایش وزن استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه.
ـ افزایش علاقه هند و روسیه به پیشبرد واقعی موافقتنامه کریدور شمال ـ جنوب.
ـ کسب دسترسی بیشتری به منابع در سایر بخشهای آسیا.
ـ ایمن نگه داشتن خلیج فارس، آسیای میانه و کلاً فضای بین ایران و هند به منظور تعاملات و همکاریهای اقتصادی و سیاسی.
ـ حفظ امنیت و ثبات در آسیای مرکزی و افغانستان.
ـ تعدیل تهدیدات ناشی از حضور نظامی آمریکا در منطقه.
2ـ تعقیب موافقتنامه تجارت آزاد بین ایران و هند. در سال گذشته موضوع این موافقتنامه مورد مذاکره مقامات دو کشور قرار گرفته و به تصویب رسید. این سیاست میتواند با جدیت بیشتری دنبال و برنامه عملی برای تحقق آن تدوین شود. ایجاد روابط امنیتی و دفاعی پایدار و عمیق میان ج.ا.ایران و هند نیازمند تعمیق روابط اقتصادی و سیاسی میان دو کشور به عنوان یک بستر مناسب میباشد.
همچنین این موافقتنامه میتواند ضمن تسهیل انتقال دانش و فنآوری برتر هند به داخل کشور، موانع تعرفهای هند بر صادرات ایران به آن کشور را که در طی سالهای اخیر وجود داشته است را برطرف نماید.
ج ـ جمهوری اسلامی ایران میتواند روند جاری در سیاست خارجی و امنیتی هند مبنی بر عادیسازی روابط با پاکستان را مورد حمایت عملی خود قرار دهد. با این که وجود تنش در روابط هند و پاکستان همواره این دو کشور را وادار به دادن امتیازاتی به ج.ا.ایران میکند، اما منافع ناشی از عادی شدن روابط میان این دو کشور به مراتب بیشتر از هر گونه منفعت ناشی از تنش بین آن دو کشور خواهد بود از جمله آنها:
ـ عادی شدن روابط بین هند و پاکستان فضای جغرافیایی بین ایران و هند را برای تعمیق روابط استراتژیک ایمنتر خواهد نمود. به عنوان مثال، با عادی شدن روابط بین دو کشور هند و پاکستان زمینه برای اجرای هر چه سریعتر خط لوله گاز به هند از طریق پاکستان و اساساً جریان انتقال منابع عظیم گاز از ایران به سایر کشورهای جنوب آسیا را فراهم میسازد.
ـ رقابتهای تسلیحاتی را در منطقه کاهش خواهد داد.
ـ سوء استفاده کشورهای منطقه و قدرتهای فرامنطقهای از جنبشهای اسلامی را کاهش میدهد.
ـ بهانهها و توجیههای مربوط به حضور قدرتهای خارجی از جمله آمریکا و اسرائیل را در منطقه از بین خواهد بود.
د ـ در زمینه جهانبینی استراتژیک از کانال سوئز تا تنگههای مالاکا که منجر به تعمیق روابط بین هند و اسرائیل شده است، جمهوری اسلامی ایران میتواند سیاستهای زیر را دنبال کند:
1ـ جمهوری اسلامی ایران میتواند رهبران هند را متقاعد سازد که استفاده از اسرائیل به عنوان عاملی برای تضمین امنیت دسترسی هند به منابع انرژی خاورمیانه حامل خطرات جدیای برای منافع این کشور در منطقه خواهد بود. هرچند هند به طور آزادانه میتواند منافع خود در قبال اسرائیل را دنبال کند، اما باید مدنظر داشته باشد که این امر به بهای مردم فلسطین و دولتهای مسلمان عربی و غیر عربی خاورمیانه نباشد. همچنین نخبگان سیاسی هند باید مراقب این نکته مهم باشند که در منازعه اعراب و اسرائیل، گرایش حداقلی به سوی اسراییل به منزلۀ از دست دادن کل جهان اسلام و به ویژه خاورمیانه خواهد بود.
2ـ به موازات گسترش روابط استراتژیک با هند، روابط با دیگر رقبای منطقهای آن مانند چین، پاکستان و روسیه نیز گسترس یابد.
هـ ـ سیاست هند مبنی بر حضور نظامی در آسیای مرکزی، متعارض با منافع و اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. زیرا به پیچیدهتر شدن و نظامیتر شدن فضای منطقهای میانجامد. به منظور جلوگیری از تحقق این هدف، لازم است به طور هوشمندانهای از اهرم روسیه، پاکستان و چین استفاده شود.
بالعکس، جمهوری اسلامی ایران باید از منافع و اهداف هند به منظور حضور اقتصادی در منطقه استقبال نماید و با توجه به این که بهترین راه حضور هند در منطقه، سرمایهگذاری بیشتر در زیرساختهای ترانزیت و حمل و نقل کالا و مسافر از خلیج فارس تا آسیای میانه است. در حال حاضر الگوی روابط هند با منطقه آسیای مرکزی اقتصادی است. اگر در آینده مسیر زمینی حضور هند در آسیای مرکزی از طریق پاکستان نیز فراهم شد، باید به گونهای در سالهای اخیر عمل نمود که هند نتواند به راحتی گزینههای خود را در این خصوص تغییر دهد. این امر علاوه بر آن که منافع اقتصادی متعددی برای جمهوری اسلامی ایران دارد، به عنوان اهرمی در اختیار سیاست خارجی و امنیتی ایران برای تعدیل سیاستها و اهداف هند، خواهد بود.
و ـ با توجه به گرایش جامعه سیاستگذاری و امنیتی هند برای رها کردن اصول عدم تعهد و رهبری جهان سوم، جمهوری اسلامی ایران سیاست عملگرایی را به عنوان یک اصل حاکم در قبال به هند پیگیری نماید.
هند امروز در گفتمان سیاست خارجی و امنیتی خود به زبان قدرتهای بزرگ حرف میزند نه به عنوان ملتی پیشرو در جنبش عدم تعهد. لذا در مواجهه با این کشور این موضوع حتماً به عنوان یکی از پارامترهای اصولی و اساسی مد نظر جمهوری اسلامی ایران باشد.
ز ـ به موازات پیشبرد روابط استراتژیک با هند، توجه ویژه به ایجاد و تمهید اهرمهای لازم برای مدیریت روابط با آن کشور در جهتهای سودمند ضروری است. بدین معنی که هر چه قدر هند برای حضور مؤثر در آسیای مرکزی و خلیج فارس در تلاش باشد، لازم است جمهوری اسلامی ایران روابط اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود با کشورهای همسایه هند و رقبای منطقهای آن را تعمیق بخشد.
ی ـ در نهایت بهرهگیری مناسب از فرصتهای ناشی از ظهور هند به عنوان یک قدرت منطقهای و بازیگر جهانی نیازمند تقویت هر چه بیشتر قابلیتهای اطلاعات خارجی جامعه اطلاعاتی ایران در حوزههای سیاسی ـ امنیتی، نظامی و اقتصادی است. جمهوری اسلامی ایران میتواند بخش قابل توجهی از توان اطلاعات خارجی خود را بر هند متمرکز سازد تا بتوان با کسب اطلاعات دقیق و به موقع از موقعیت و اهداف هند، سیاستها و اقدامات به موقع را در
هند؛ تحول در رویکردهای استراتژیک (فرصتها و چاشهای آن برای ایران)
1. مقدمه:
هند در طی سالهای اخیر به یک قدرت مهم منطقهای و یک بازیگر کلیدی جهانی در نظام بینالملل تبدیل شده است و با سرعت قابل ملاحظهای به سمت تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ به پیش میرود. به نظر میرسد که این کشور بخش قابل توجهی از مؤلفههای قدرت ملی که یک کشور را قادر به ایفای نقش شکلدهنده به محیط امنیت منطقهای و حتی جهانی میکند را به دست آورده است.
به طور قطع، این که هند چه موضع و سیاست خارجیای را در قبال تحولات حادث حداقل در منطقه جنوب آسیا و حتی کل آسیا اتخاذ و تعقیب میکند، میتواند به طور قابل توجهی خط سیر و پیامدهای آن تحولات را تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین، آینده ثبات و امنیت جنوب آسیا تا حدود زیادی به اقدامات هند بستگی دارد. سیاستها و اقدامات هند به عنوان یکی از بزرگترین قدرت منطقه جنوب آسیا، سیاستها و انتخابهای راهبردی و اقدامات کشورهای همسایه و حتی قدرتهای فرامنطقهای که منافعی در این شبهقاره دارند را تحت تأثیر قرار میدهد. همچنین، سیاستها و رفتارهای هند احتمالاً بر بازیگران فراسوی جنوب آسیا تأثیر خواهد گذاشت. سیاستها، انتخابها و اقدامات آن بر سرنوشت زندگی بیش از یک میلیارد هندی و شاید دو میلیارد دیگر از افرادی که در پیرامون آن از افغانستان و پاکستان در غرب تا نپال و چین در شمال و بنگلادش و برمه در شرق و تعداد دیگری از کشورها در آسیا ـ پاسیفیک و سواحل اقیانوس هند زندگی میکنند، تأثیر میگذارد. این موضوع باعث شده است تا این سئوال که هند در سالهای آینده چگونه رفتار خواهد کرد به سوالی مهم و استراتژیک تبدیل شود.
بنابراین، کشوری با این مؤلفههای قدرت مورد توجه بسیاری از کشورها به ویژه در ائتلافها و موازنههای قدرت منطقهای و جهانی خواهد بود. از این رو، حایز اهمیت است که بنیانها و پویایی سیاست خارجی و امنیتی هند مورد بررسی و در استراتژی سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران در سطوح دوجانبه منطقهای و جهانی مورد ملاحظه قرار گیرد.
هدف این پژوهش، ترسیم جایگاه هند در موازنه قدرت جهانی و سیاست خارجی و امنیتی آن است تا از این رهگذر بتوان با ترسیم همپوشی و تلاقی آنها با سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران از چالشهای بالقوه هند برای جمهوری اسلامی ایران اجتناب و از همپوشیها و همتکمیلیها در جهت پیشبرد منافع امنیت ملی بهره گرفت.
2. بستر و مؤلفههای کلیدی سیاست خارجی و امنیتی هند
شناخت سیاست خارجی و امنیتی کشور هند مستلزم شناخت بسترهای شکلگیری آن و مولفههای کلیدی تعیینکننده آنها است. این شناخت ما را قادر میسازد تا چارچوب سیاست خارجی و امنیتی هند را درک و خط سیر منطقی و محتمل آینده آنها را پیشبینی نمائیم. شاید یکی از بهترین روش فهم بسترها و مولفههای سیاست خارجی و امنیتی هند، تحلیل فرهنگ استراتژیک1 آن میباشد. این که جامعه استراتژیک هند چگونه به روابط بینالملل و سیاست خارجی و امنیتی میاندیشند؟ برداشتها و امریههای بنیادی جامعه استراتژیک یا جامعه سیاستگذاری امنیتی و خارجی هند کدامند؟ برداشت آنها از جایگاه هند در نظام بینالملل و نقش آن چیست؟ چگونه اهداف و سیاستهای خارجی و امنیتی هند ترسیم میگردد؟ برداشت آنها از مهمترین تهدیدات و چالشهای فراروی منافع و اهداف سیاست خارجی و امنیتی هند چیست؟ راهبردها و ابزارهای غالب مورد نظر آنها برای تأمین اهداف سیاست خارجی و امنیتی هند کدام است؟
قبل از بررسی و تحلیل فرهنگ استراتژیک هند لازم است مفهوم فرهنگ استراتژیک قدری بیشتر مورد مداقه قرار بگیرد. فرهنگ استراتژیک به تعبیر آلاستیر جانسون2 عبارت از مجموعهای پیوسته از نمادها (ساختارهای استدلالی، زبانها، قیاسها، استعارهها و غیره) است که با فرمولهسازی مفاهیم نقش و کارایی زور در امور سیاسی بینالمللی، اولویتهای استراتژیک کلان و درازمدت را شکل میدهد. بنابراین میتوان گفت که فرهنگ استراتژیک از دو بخش تشکیل شده است: اولی عبارت از «پارادایم استراتژیک مرکزی» یا فرضیات بنیادی درباره نظاممندی جهان که دربرگیرنده فرضیاتی درباره نظام بینالملل، جایگاه، هویت، منافع و تهدیدات، نقش جنگ در امور انسانی، ماهیت دشمن و کارایی استفاده از زور میباشد. بخش دوم عبارت از «استراتژی کلان» یا فرضیات ثانویه درباره سیاست عملیاتی است که از فرضیات قبلی نشأت میگیرند. این بخش دربرگیرنده راهبردها و ابزارهای ارجح مورد نظر برای مواجهه با نظام بینالملل و تأمین اهداف سیاست خارجی و امنیتی آن است. به منظور استخراج مطالب فوق میتوان از متون گذشته و بیانها که در طی زمان به وسیله دولتمردان، رهبران نظامی، محققان، اندیشمندان و دیپلماتها گفته شده و یا نوشته شده است استخراج و جمعآوری نمود.3
در خصوص گفتمان مربوط به امنیت هند، معمولاً گفته میشود که هند فاقد یک فرهنگ استراتژیک میباشد و این که هندیها به طور تاریخی، به گونهای منسجم و دقیق درباره استراتژی فکر نمیکنند. و یا حداقل، هندیها اندیشه استراتژیک خود را به صورت مکتوب چاپ و ضبط نکردهاند. برخلاف چین که دارای متون تاریخی اندیشه استراتژیک است، هند فاقد منابع تاریخی اندیشه استراتژیک است.
این که هند فاقد فرهنگ استراتژیک است، مسئلهای دور از واقعیت نیست. با این وجود، این کشور از زمان استقلال با تعداد زیادی از چالشهای امنیتی مواجه شده و حجم زیادی از نوشتهها درباره این موضوعات وجود دارد. یادداشتها و سرمقالههای روزنامهها و مجلات شاید تنها منبع در مورد اندیشه هندی باشد. به علاوه، در طی سالهای اخیر جامعه استراتژیک هند مجموعهای از نوشتههای استراتژیک را در مورد موضوعات امنیتی تولید کرده است. تعدادی از مجلات نیز به طور ادواری موضوعاتی را در مورد مسایل امنیتی منتشر میکنند. سرانجام، نخستوزیران متعدد هند در طی نیم قرن اخیر و همچنین دیگر رهبران این کشور دیدگاهها و نظرات خود در مورد سیاست و استراتژی خارجی و امنیتی هند را در متون چاپی منتشر ساختهاند.
آن چه در این تحقیق نیز از اهمیت زیادی برخوردار است همانا فرهنگ استراتژیک هند در طی سالهای اخیر است. شاید نتوان در اندیشه استراتژیک هند پاسخهای سیستماتیکی برای سئوالاتی که در بالا مطرح شدهاند، یافت؛ اما قدر مسلم میتوان با واکاوی نظرات و دیدگاههای جامعه استراتژیک هند و منابع رو به رشد اندیشه استراتژیک در این کشور، به بسیاری از این سئوالات پاسخ داد.
با پایان جنگ سرد، حداقل سه مکتب یا رویکرد تفکر استراتژیک در هند با هم رقابت میکنند تا در جامعه استراتژیک هند استیلا یابند و به گفتمان غالب تبدیل شوند: «نهروگرایی»، «نولیبرالیسم» و «فراواقعگرایی». شاید بحث در مورد آنها تحت عنوان مکتب فکری، قدری اغراقآمیز باشد. اما بهتر است آنها را تجویزهای استراتژیک کلان نامید. ممکن است آنهایی که دارای دیدگاههایی نزدیک به این طیفهای فکری هستند خود را با این نامها نشناسند، اما عبارت نهروگرایی تا حد زیادی در گفتمان هندی معمول است. اما نگارنده معتقد است این سه جهانبینی را میتوان از متون متعددی که توسط جامعه استراتژیک هند و دیگر محافل آکادمیک در رابطه با امنیت هند نوشته شدهاند، استخراج کرد.
قبل از پرداختن به اختلافنظرها و وجوه افتراق آنها، باید گفت که این سه پارادایم در چند محور دارای اشتراک فکری هستند و اندیشههای آنها با هم دارای همپوشانی میباشد.
ـ اول، هر سه پارادایم بر این باور هستند که در قلب روابط بینالملل، انگاره دولت مستقل و دارای حاکمیت وجود دارد که هیچ اقتدار بالاتری را به رسمیت نمیشناسد. در چنین وضعیتی هر دولتی قبل از هر چیز مسئول امنیت و رفاه خود است و دولتها میکوشند تا از سرزمین و استقلال خود حراست و دفاع کنند.
ـ دوم، هر سه پارادایم در این نکته اشتراک دارند که منافع، قدرت و خشونت جزء ویژگیهای اصلی روابط بینالملل هستند. دولتها نمیتوانند از زیر بار مسئولیت تعقیب منافع ملی به هر صورتی که تعریف شده باشد شانه خالی کنند. آنها نمیتوانند نسبت به انباشت قدرت خود و دیگر دولتها بیتفاوت باشند. دولتها باید به هر صورت در یک سیستم رقابتی، قدرت را دنبال نمایند. سرانجام این که جنگ و منازعه دایماً بر روابط بین کشورها سایه افکنده است. با آن که این سه رویکرد در خصوص منابع جنگ و منازعه و همچنین روی تواناییهای دولتها برای کنترل و مهار این نیروها اختلاف نظر دارند، اما هر سه بر این نکته اذعان دارند که اختلافها و منازعههای خونین جزو مشخصههای دایمی روابط بینالملل میباشد.
ـ سوم، هر سه پارادایم بر این باور هستند که قدرت متشکل از قابلیتهای اقتصادی و نظامی است و دولتها به هر دوی آنها نیازمندند. با آن که بر سر ترکیب مطلوب و استفاده از این قابلیتها اختلاف نظر وجود دارد. اما هر سه متفقالقولند که قدرت اقتصادی و نظامی از اهمیت حیاتی برای امنیت ملی برخوردار میباشد.
فراسوی این بنیانهای مشترک، موارد زیادی وجود دارند که خطوط گسل میان این رویکردها را پررنگ و نمایان میسازد. پیروان اندیشه نهرو بر این باورند که دولتها و مردم با درک یکدیگر میتوانند به تحقق و حفظ صلح نایل آیند. هرچند در یک نظام بینالملل بدون اقتدار فائقه، استفاده از تهدید و جنگ برای حل و فصل منازعات و رقابتها تا حدودی اجتنابناپذیر است. اما، دولتها در چنین سیستمی که در آن خشونت یک ابزار نهایی اجتنابناپذیر میباشد، باید مواظب خود باشند.4 در این حالت هرج و مرج هرچند ممکن است قابل پیشگیری نباشد، اما قابل کاهش است. از نظر این رویکرد، حقوق و نهادهای بینالمللی، روابط آزاد بین جوامع و احترام به رفاه مردم دیگر نقاط جهان میتواند زمختی و چالشهای نظام بینالملل را کاهش دهد. آمادگی برای جنگ و ایجاد موازنه قدرت به عنوان اهداف محوری امنیت و سیاست خارجی، مسایلی ویرانگر و تباهکننده هستند. به این علت که هزینههای نظامی تنها میتواند به فقیر شدن هر چه بیشتر جوامع از لحاظ مادی و ایجاد شرایط جنگ و منازعه منجر شود. در نهایت موازنههای قدرت شکننده بوده و نمیتواند باعث جلوگیری از منازعات و خشونتها گردد؛ دو جنگ جهانی این واقعیتها را به خوبی نشان داده است.5
نئولیبرالها (از جلمه راجا موهان و باروسانجیا) با تصدیق این نکته که روابط بینالملل حالتی منازعهآمیز دارد و خشونت و قوه قهریه نقش مهمی در یک چنین جهانی ایفاء میکند، اما وسیله کسب و سود متقابل در هر تعاملی یک عامل شرطیکننده و تعیینکننده در میان دولتها است. هر چه دولتها مستقلتر باشند این موضوع بیشتر صدق میکند. نئولیبرالها با مقایسه نقش قدرت نظامی با قدرت اقتصادی، دیدگاه خاص خود را در خصوص روابط بینالمللی اظهار میدارند. براساس نظر نئولیبرالها، دولتها نه تنها قدرت نظامی بلکه رفاه اقتصادی را نیز دنبال میکنند، زیرا در نهایت قدرت اقتصادی است که بنیان قدرت نظامی را تشکیل میدهد. به علاوه قدرت اقتصادی میتواند جایگزینی برای قدرت نظامی باشد: سلطه نظامی تنها یکی از راههای رسیدن به اهداف بوده و سلطه اقتصادی نیز راه دیگری است. قدرت اقتصادی حتی میتواند مؤثرتر از قدرت نظامی نیز باشد. بنابراین در موقعیت وابستگی متقابل، قدرت نظامی یا زور، ناکارآمد و بیفایده است.6
مهمتر این که نئولیبرالها بر این باور هستند که رفاه اقتصادی از اهمیت حیاتی برای امنیت ملی (در ابعاد وسیعتر آن) برخوردار است و ملتی که از لحاظ اقتصادی فقیر باشد، نمیتواند ملتی راضی باشد و مردم ناراضی مردمی ایمن نمیباشند.7 بنابراین سئوال کلیدی این است: قدرت و رفاه اقتصادی از کجا نشأت میگیرد؟ از دیدگاه نئولیبرال، قدرت و رفاه اقتصادی فقط میتواند با سیاست بازار آزاد بدست آید. به علاوه سیاست بازار آزاد در داخل دلالت بر تجارت آزاد در خارج دارد. تجارت آزاد یک رابطه سود متقابل (هرچند نامتقارن) میباشد و بنابراین مؤلفهای مهم در روابط بین کشورها است. در واقع، با آن که نهروگرایان بر این باورند که روابط و مراودات عواملی کلیدی در دگرگونی روابط بینالملل هستند، اما نئولیبرالها تجارت و تعاملات اقتصادی را عامل اساسی میدانند.
در مقابل، فراواقعگرایان (منظور کسانی که بیش از حد بر ارزش استراتژیک زور و تهدید در نظام بینالملل تأکید دارند) بدبینانهترین توصیفها را از روابط بینالملل ارایه میکنند. در حالی که پیروان نحله فکری نهرو و نئولیبرالها بر این باور هستند که روابط بینالملل را میتوان به وسیله مناسبات و ارتباطات و یا به وسیله تجارت و تبادلهای اقتصادی و اصلاحات اقتصادی بازار آزاد و منطق مزیت رقابتی متحول کرد، فراواقعگرایان تعاملات و روابط بین دولتی را یک چرخه بیهدف میبینند که دایماً در حال تکرار میباشد. استعاره حاکم در ذهن آنها تهدید و تهدید متقابل است.8 به باور فراواقعگرایانی مانند بهارات کارنا و وبراهما چلانی در فقدان یک اقتدار فائقه بینالمللی که نحوه رفتار را تعیین و قادر به اعمال این دستورات باشد، دولتها محتوم و ناچار به تشکیل موازنه قدرت، بازدارندگی و جنگ هستند. جنگ و رقابت بین دولتها را نمیتوان تبدیل به صلح و دوستی کرد، مگر به صورت موقت و در قالب یک اتحاد علیه یک دشمن مشترک؛ جنگ و رقابت را تنها میتوان با تهدید و استفاده از خشونت مدیریت کرد.9
به همین خاطر، مهمترین نتیجهگیری پیروان این نحله فکری آن است که مطمئنترین طریق دستیابی به صلح و ثبات، انباشت قدرت نظامی و تمایل و آمادگی جهت استفاده از خشونت است. این گروه نگرانی دو رویکرد قبلی درباره بیفایده بودن هزینه نظامی و آمادگی نظامی را قبول ندانسته و معتقدند که دلایل و شواهد قابل ثباتی درباره این که دفاع موجب کُند شدن روند توسعه میشود، وجود ندارد. بلکه هزینه نظامی حداقل از منظر مکتب کینزی موجب رونق و رشد و توسعه اقتصادی نیز میشود.
این گروه همچنین درباره نقش حقوق، نهادها، معاهدات و موافقتنامههای بینالمللی بدبین و شکاک میباشند و معتقدند که آن چه در روابط بینالمللی مهم و اساسی است قدرتی است که در خدمت منافع ملی باشد مابقی مسایل پنداری بیش نمیباشند. اینها همچنین در باور به اهمیت قدرت اقتصادی، با نئولیبرالها همفکر نیستند. و رابطه بین قدرت اقتصادی و قدرت نظامی را معکوس میبینند و استدلال میکنند که به لحاظ تاریخی قدرت نظامی مهمتر از قدرت اقتصادی بوده و مقدم بر آن نیز هست. به عبارتی اگر یک دولتی بتواند قدرت نظامی خود را شکل دهد، قادر خواهد بود تا از منافع بینالمللی خود محافظت و اقتصاد و جامعهای قوی بسازد.10
1-2- جنگ، ماهیت دشمن و کاربرد زور در روابط بینالملل
در رابطه با جنگ، ماهیت دشمن و استفاده از زور در روابط بینالملل اختلاف نظر چشمگیری میان این سه پارادایم فکری وجود دارد.
از نظر نهروگرایان جنگ انتخابی است که از سوی دولتها میتواند به عمل آید و به عمل نیز خواهند آورد و این که نظام بینالملل و دولتها به طور انعطافناپذیری به دنبال منافع خود میباشند، اما خشونت اجتنابناپذیر است. همانطور که نهرو ثابت کرد جنگها در ذهن مردان پرورش مییابد. بنابراین ریشهکن کردن آنها نیز بستگی به نوع تصور و تصمیم آنها نیز دارد. جنگ یک فعالیت و عمل طبیعی و ذاتی نیست بلکه میتوان با تعقل و سیاستهای همکاریآمیز میان دولتها، از جنگ، ترس، انتظار و آمادگی برای جنگ جلوگیری کرد.
بنابراین از منظر آنها، دشمن دایمی وجود ندارد بلکه جنگ ناشی از سوء برداشت و نظامهای ایدئولوژیکی است که بر گرایشهای دولتها و جوامع و اشاعه ترس و نفرت سایه میافکند. دشمن یا هند را درک نمیکند و یا این که نسبت به اهداف و راهبردهای هند گمراه است. مردم ممکن است به دلیل نادانی یا تبلیغات از دولت حمایت کنند و یک رهبر ممکن است اشتباه کند. بنابراین، با توسعه روابط و مذاکره میتوان دشمن را به دوست هند هم در سطوح رسمی و غیر رسمی تبدیل کرد. این روابط بین مردم و دولتها است که در نهایت به خشونت پایان میدهد و هند را ایمنتر میسازد. سازمانهای بینالمللی و منطقهای و مذاکرات بین دولتی روشهای مهمی برای نهادینه کردن روابط و مراودات هستند. تهدید و استفاده از زور به ویژه به صورت قهری و تهاجمی بیفایده بوده و معمولاً جامعه را در مقابل عمل متقابل دشمن قرار میدهد. روابطی که براساس زور بنا شود، به هر دو طرف صدمه میزند و آنها را تضعیف میکند. تمام موضوعات در نهایت قابل مذاکره هستند. هند باید از توان نظامی کافی برای دفاع از خود برخوردار باشد، اما این نباید به صورتی باشد که دیگران را هراسان سازد. به طور مسلم زور باید آخرین دستاویز و وسیله باشد.11
نئولیبرالها نیز بر این باورند که در روابط بین دولتها، وقوع جنگ امری ممکن و محتمل است. اما جنگ یک ویژگی ذاتی در نظام بینالملل نیست. نظر به این که جوامع دارای مزیتهای رقابتی مختلفی هستند و نوعی تقسیم کار بینالمللی وجود دارد، نمیتوان از منطق وابستگی متقابل گریخت. وابستگی متقابل نیازمند سیاستهای بینالمللی عملگرایانهتر است. دولتها نه تنها نگران جنگ بلکه نگران تجارت، سرمایهگذاری و فنآوری نیز میباشند.
در باور نئولیبرالها، رقابت و روابط تخاصمآمیز ناشی از دو عامل میباشد: اول: نئولیبرالها همچون پیروان اندیشه نهرو که سوءفهم و محاسبه غلط را منشأ منازعه و جنگ و دشمنی میدانند و بر این باورند اگر دولتها و مردم دارای ذهن روشنتری باشند و محاسبات سود و زیان آنها به صورتی صحیح انجام شود، درخواهند یافت که جنگ و منازعه مسایلی غیر منطقی بوده و منافعی که آنها از طریق روابط اقتصادی بین خود به دست خواهند آورد به مراتب بیش از منافعی است که از طریق جنگ و منازعه حاصل میشود.
دوم، دشمنی نظامی اساساً یک وضعیت قدیمی است که با پیشرفت جهانی شدن اقتصاد نمیتوان آن را حفظ کرد.
بنابراین، زور یک ابزار کاهش منفعت و فایده است. و به عنوان ابزاری کهنه که با نظم جدید جهانی مناسبت ندارد. دولتها باید از توان نظامی کافی برای دفاع از خود برخوردار باشند، اما این قدرت اقتصادی و توانایی نوآوری در اقتصاد جهانی است که در نهایت جوامع را ایمن میسازد. زور اگر در خدمت توسعهطلبی باشد، امری بیفایده است. تصرف و کنترل سرزمینی در جهانی که اطلاعات، سرمایه و مهارتها در میان مرزهای ملی جریان مییابند، امری محترم است. دولتها باید به نیازهای دفاعی توجه داشته باشند، اما در کل رشد اقتصادی، نوسازی و همگرایی آن در اقتصاد جهانی و جهانی شدن؛ بزرگترین منابع قدرت هند هستند. بنابراین هند به منظور نفوذ بر دیگران، نه از قدرت نظامی بلکه باید از قدرت فزاینده اقتصادی خود استفاده کند.12
فراواقعگرایان نگرشهای کاملاً متفاوتی در مورد جنگ، دشمن و زور ارایه میدهند و هرچند جنگ یک احتمال دایمی در نظام هرج و مرجزدۀ بینالمللی است و در عین آن که میتواند مخرب و دردآور باشد، بنیانی برای استقلال و امنیت کشور نیز میباشد. بنابراین جنگ نه به عنوان یک انحراف، بلکه یک تمایل طبیعی در روابط بینالملل است. آمادگی برای جنگ به معنای شیفتگی به جنگ نبوده، بلکه یک نوع حکومتداری مسئولانه و عاقلانه است. جنگ زمانی رخ میدهد که یک کشور به این باور میرسد که کشور دیگر بیش از حد در حال قدرتمندتر شدن و یا در حال ضعیف شدن است. از دیدگاه فراواقعگرایان، نظام بینالملل جایگاهی است که در آن حامی وجود ندارد. دولتها دوستان دایمی ندارند و هر کشوری را میتوان دشمن فرض نمود و هند باید برای جنگ در خدمت منافع و بقای خود آماده باشد. احتمال بیشتری وجود دارد که دولتهای همسایه به دشمن همدیگر تبدیل شوند. تضاد بر سر قلمرو، جایگاه و قدرت، احتمالات دایمی و غالب در روابط بین دو یا چند کشور همسایه هستند. هیچ حجمی از روابط و تعاملات اقتصادی نمیتواند این روابط را دگرگون سازد، زیرا این رابطهای با حاصل جمع جبری صفر است. فقط یک موازنه قدرت میتواند روابط صلحآمیز با رقیبان همسایه و نزدیک را تضمین کند.
از نظر این مکتب زور ابزار تعیینکننده و مهمی در روابط بینالملل بوده و تنها به وسیله آن است که دولتها میتوانند به طور واقعی به اهداف خود در مقابل رقبا دست پیدا کنند. دولتها باید بپذیرند که خشونت ممکن است برای منافع ملی ضروری باشد زیرا زور ممکن است به صورت دفاعی مورد استفاده قرار بگیرد، اما باید توجه داشت که بهترین دفاع، تهاجم است. کنترل سرزمین موضوعی کهنه نیست، بلکه یک ضرورت نظامی به ویژه در منازعات با همسایگان است. زور میتواند برای تخریب ساختهای نظامی دشمن و کنترل سرزمینهای مورد اختلاف مورد استفاده قرار بگیرد و هیچ رهبر نظامی یا سیاسی نمیتواند از زیر باز مسئولیت برنامهریزی برای استفاده قهری از زور شانه خالی کند.13
2-2- تهدیدات فراروی هند
هر سه رویکرد فکری برداشتهای نسبتاً نزدیکی از تهدیدات و چالشهای فراروی منافع ملی و امنیت هند دارند. در باور همه آنها جداییخواهی و ناآرامیهای قومی از لحاظ داخلی و اختلافات مرزی با کشوری همسایه و همچنین تهدیدات هستهای از جانب قدرتهای منطقهای رقیب مانند چین و پاکستان و حتی آمریکا از جمله مهمترین تهدیدات فراروی امنیت ملی هند محسوب میگردند.
1-2-2- تهدید داخلی
1-1-2-2- تنوع قومی
پیروان فکری نهرو معتقدند که امنیت داخلی مبتنی بر یک نظم سکولار، دموکراتیک و سوسیالیست است. استفاده از زور باید آخرین وسیله برای تنظیم نظم داخلی باشد. در یک ملت وسیع و متنوع، صلح در داخل نیازمند سیاستهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روشنفکرانه است. سکولاریسم، لیبرال دموکراسی مبتنی بر فدرالیسم و اقتصاد سوسیالیستی به بسط چنین سیاستهایی کمک میکنند. فرمول نهروگرایان برای مدیریت یک کشور نامتجانس و بزرگ و با تفاوتهای مذهبی، زبانی، طبقهای و منطقهای، از عناصر و مؤلفههای زیر تشکیل شده است: قانون اساسی و ملیگرایی مدنی، تفویض اختیارات در یک فدرالیسم چندلایه و اعطای آزادیهای گروهی و استفاده از زور به صورت محتاطانه در مواقع لازم. نهروگرایان برای انتقال میزانی از عدالت اجتماعی (به طوری که گروههای محروم اجتماعی در وفاداری به دولت منفعتی حاصل آنها شود) بر اقتصاد ترکیبی یا مختلط تکیه میکند. به طور خلاصه، دیدگاه نهروگرایی آن است که دموکراسی اجتماعگرا و دارای انعطاف، مطمئنترین طریقه دستیابی به امنیت داخلی است.14
نئولیبرالها در رابطه با امنیت داخلی تا حد زیادی با نهروگرایان اتفاق نظر دارند، اما دو تفاوت فکری اساسی نیز با آنها دارند. اول، نئولیبرالها بر این باورند که یک اقتصاد مختلط مدتهای مدیدی در هند وجود داشته و بیش از حد تنظیمی شده است و ادعاهای مربوط به عدالت اجتماعی تاکنون با انواع مجوز و بخشنامههای متعدد محقق نشدند بلکه آنچه حاصل گردید فساد و رکود بود. بدون توسعه بالا و رشد اقتصادی دائم، اقتصاد کشور توان کافی برای نجات مردم از فقر را ندارد و محرومیت باعث ازدیاد تخاصم قومی و مذهبی شده و به عنوان یک منبع تهدید به طور دائم وجود خواهد داشت. لذا تنها با افزایش نرخ رشد اقتصادی و تداوم آن برای چند دهه میتوان این روند را معکوس نمود. دوم، نئولیبرالها بر این نظرند که در نظر گرفتن استثناها و امتیازات ویژه برای گروههای محروم فراسوی یک اندازه معین، جنبه مخرب پیدا خواهد کرد آنها هرچند مدعی هستند که واگذاری امتیازات خاص به افراد خاص به تحقق عدالت اجتماعی کمک میکند، اما شرایط کنونی هند از حد قابل دوام یک سیستم سهمیهای فراتر رفته است. تنشهایی که به وسیله سیاست استثناها و امتیازهای جدید ایجاد میشوند، بیشتر از هر خیر عمومی که از این طریق ممکن است به دست آید به جامعه آسیب میزنند.
فراواقعگرایان درباره امور داخلی با دو دیدگاه فوق اختلافنظر دارند. هرچند نظر کلی آنها را درباره سکولاریسم و دموکراسی رد نمیکنند، اما معمولاً سوسیالیزم را تحقیر و به باد انتقاد میگیرند. از نظر آنها هرچند برای ایجاد نظم و امنیت داخلی، دموکراسی و سکولاریسم شرط لازم هست اما کافی نمیباشد. سوسیالیسم با از بین بردن اعتبار اجتماعی و اقتصادی هند به کشور ما ضربه میرساند. از نظر این شاخصه یک دولت مسئول در مواجهه با بیثباتی داخلی عبارت از تمایل و آمادگی استفاده از زور علیه کسانی است که نظم و صلح را تحلیل میبرند. به عبارتی تنها یک دست قوی و قدرتمند میتواند سکولاریسم و دموکراسی را زنده نگه دارد. بنابراین اقدامات سختگیرانه، پیشگیرانه و ترغیبکننده، رفتار قانونمند را بهبود میبخشند.
برخی فراواقعگرایانه حتی فراتر نیز رفته و به عنوان ملیگرایان هندو موضوعات سکولاریسم، دموکراسی و سوسیالیسم را نه به عنوان راهحل بلکه خود مشکل میدانند. از نظر آنها سکولاریسم موجب تفوق و دلجویی از اقلیتهای هندی به بهای اکثریت هندو شده است. دموکراسی اغلب یک مجوز است و سوسیالیسم به معنای رد کردن خصلتها و متدهای قدیمی است که این امر در نهایت منجر به زوال و فروپاشی اجتماعی میشود. هند نیاز به انسجام اجتماعی و فرهنگی دارد و نه سوسیالیسم انقلابی. این هدف فقط با تکیه بر روی «رهبری آنهایی که صلاحیت رهبری جامعه را دارند» و با احترام گذاردن به هنجارها و پراکتیکهای اجتماعی قابل دستیابی است. این جامعه هندو است که وحدت بنیادی را به هند میبخشد. بنابراین، امنیت داخلی با پیشبرد ایده قلمرو هندو که اقلیتها در آن مورد تساهل قرار میگیرند و رهبری هندو در رأس قرار دارد، حاصل میشود.15
2-2-2- تهدیدات منطقهای
1-2-2-2- پاکستان
نهروگرایان کشور پاکستان را به عنوان کشوری متخاصم فرض مینمایند اما معتقدند که هند میتواند با آن همزیستی مسالمتآمیز داشته باشد. پاکستان کشوری مصنوعی است که با کمک و حمایت آمریکا و چین قدرت زیادی بدست آورده است و سیاست خارجی هند نسبت به این کشور باید این پیچیدگیها را در نظر بگیرد. بهترین سیاست برای هند در قبال پاکستان، استفاده از دیپلماسی است. ارتباط و تماس بین هند و پاکستان و استفاده از حقوق و نهادهای بینالمللی بهترین ابزار در این راستا قلمداد میگردد.
از نظر نئولیبرالها پاکستان تهدیدی برای امنیت هند محسوب میگردد اما اگر دهلینو از رویکرد سود متقابل استفاده کند، میتواند آن را به کشوری مسالمتجو تبدیل و جذب خود نماید. چرا که رهبران و مردم پاکستان نمیتوانند فراتر از منطق سود و زیان باشند. احساس آنها از هویت ملی و ترس از هند هر چه باشد نهایتاً سیاستها و اقدامات خود نسبت به هند را بر حسب مزایا و مضار میسنجند. این گروه مانند نهروگرایان بر این باور هستند که هند باید دارای یک قابلیت دفاعی محکم اما غیر تهدیدکننده در مقابل پاکستان باشد. بنابراین مسئله مهم در ارتباط با پاکستان استفاده از منطق اقتصاد برای عادت دادن پاکتسان به گفتگو و مذاکره است.
اما فراواقعگرایان دیدگاه خصمانهتری در قبال پاکستان دارند. به نظر آنها تنها چیزی که پاکستان درک میکند زبان قدرت و خشونت است. بنابراین هسته سیاست خارجی و دفاعی هند در خصوص پاکستان باید روی ساخت قابلیتهای نظامی متمرکز باشد تا بتوان شرایط خود را بر پاکستان تحمیل نمود.
به طور کلی در رابطه با پاکستان، پیروان نهرو بر دیپلماسی درازمدت و خویشتندار، معاهدات و تعهدات و نظام دفاعی بازدارنده و تقویت تماسها بین دو جامعه تأکید میکنند. نئولیبرالها یک رویکرد پراگماتیک و منعطف مبتنی بر افزایش روابط اقتصادی و تکیه بر توان اقتصادی فزایندۀ هند برای جذب پاکستان را یک موضع دفاعی خویشتندار و اتحاد با قدرتهای بزرگ به ویژه آمریکا به جای عدم تعهد را ترجیح میدهند. اما فراواقعگرایان از هند میخواهند که به جای روابط اقتصادی و معاهدات با پاکستان، روی استفاده از زور و قدرت برای جنگ با پاکستان و فروپاشی آن از داخل و در نهایت وارد آوردن ضربه نهایی تکیه کنند.
2-2-2-2- چین
از نظر پیروان نهرو چین علیرغم جنگ 1962 با هند یک قدرت استعماری نیست که بخواهد همسایگان را تحت سیطره خود درآورد. بلکه چین تا حدودی از نظر ساختار قدرت شبیه هند به عنوان یک قدرت عقبمانده محسوب میگردد که در تلاش است تا زندگی جمعیت عظیم خود را بهبود بخشیده و از میراث دوران اشغال استعماری بیرون آید و دولت کمونیست آن هرچند یک دولت مستنبد است اما خدمت زیادی به مردم خود کرده است.
کمونیستها چین را آزاد و متحد نمودند و در تلاشند تا قدرتهای غربی را از منطقه بیرون کنند و به همین خاطر امروز مورد تهاجم دیپلماتیک آنها قرار گرفتهاند. از نظر نهروگرایان تلاش چین برای الحاق هنگکنگ (در گذشته) و تایوان در حال حاضر تلاشی موجه است زیرا اینها به طور تاریخی به چین تعلق داشتهاند. هرچند سیاست چین در مورد تبت تنشآمیز و خطرناک است، اما امید میرود که چین به این درک واقعی برسد که اشغال نظامی راه حل مناسبی برای رفع مشکلات نیست. با آن که کمونیسم چینی تنفرآور است، اما به راه انداختن جنگ صلیبی بینالمللی علیه آن نیز بیفایده است. گفتگو و ارتباط با چین و شناسایی جایگاه چین در نظم بینالمللی بهتر از رویارویی و مقابله میتواند سیاستهای چین را تعدیل نماید. لذا سیاستهایی که دولتهای هند از سال 1962 در قبال چین اتخاذ کردند و پکن را به سمت حل و فصل اختلافات سوق دادند، تداوم یابد. هند باید راهبرد مشخصی را برای قابلیتهای دفاعی بازدارندگی خود در مقابل چین اتخاذ نماید. به نحوی که بتواند از مرزهای خود دفاع نموده و در صورت بروز بحران در روابط دو کشور، غافلگیر نشود. اما از سوی دیگر مواضع دفاعی هند در فراسوی مرزهایش نباید تحریککننده باشد. بلکه استفاده از دیپلماسی در روابط با چین بهترین و کارآمدترین راهکار میباشد.
همچنین دو کشور بزرگ منطقه دارای منافع ژئوپلیتیک مشترکی از جمله جلوگیری از منازعه بین کشورهای آسیایی و مخالفت با نفوذ غربیها در آسیا هستند. هند و چین به عنوان دو قدرت در حال رشد میتوانند با افزایش قابلیتها و نفوذ در منطقه در کنار یکدیگر وارد منازعات منطقهای و بینالمللی شوند. در صورتی که این دو به رقابت خود ادامه دهند زمینه را برای دخالت قدرتهای غربی و به ویژه آمریکا در منطقه و فشار بر کشورهای آسیایی به نام حقوق بشر و دیگر نگرانیهای بشردوستانه فراهم میکنند. لذا هماهنگی بین هند و چین و دیگر قدرتهای آسیایی مانند روسیه باید یک هدف درازمدت و استراتژیک برای هند باشد. هند و چین و دیگر قدرتهای آسیایی برای ایجاد اعتماد و همکاری در میان خود و دور نگه داشتن آسیا از نفوذ قدرتهای غربی باید به هم نزدیک شده و با هم همکاری نمایند.
اما نگاه نئولیبرالها به چین نگاه متفاوتی است. از نظر این رویکرد فکری توجه به روابط چین و هند در گذشته اهمیت چندانی نداشته بلکه آن چه تعیینکننده و اساسی است روابط کنونی و آینده این دو کشور میباشد. در دنیای جهانی شده که موانع فراروی تجارت، سرمایهگذاری و فنآوری به طور بیسابقهای برداشته شدهاند، گذشته حامل هیچ درس عبرتی برای ما نیست. هند نباید از طریق لنز اختلافات مرزی به ارزیابی روابط خود با چین بپردازد، زیرا این موضوع چندان مهمی نبوده و به راحتی قابل حل است. این انقلاب اقتصادی چین و تأثیرات تحول اقتصادی آن بر سیاستهای خارجی و امنیتی این کشور است که حایز اهمیت فراوان است. چین اکنون به طور فزایندهای در حال تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ است و در این راستا سیاستهای عملگرایانهای را در قبال تایوان، ژاپن، هند و حتی آمریکا دنبال میکند.
این موضوع دو پیامد جدی برای هند خواهد داشت: اول هدف اصلی استراتژی کلان در عصر جهانی شدن، همانا توان اقتصادی است که هم موجب بهبود رفاه و امنیت داخلی و هم نفوذ مؤثری را در مسایل جهانی برای صاحب آن فراهم مینماید. هند باید چین را مطمئن سازد که در دهه آینده همسایه ایمنی برای آن خواهد بود و مهمتر این که روابطش با دیگر قدرتهای بزرگ را همانند چین مدیریت میکند.26
از لحاظ نظامی و دفاعی، نئولیبرالها با پیروان تفکر نهرو همعقیده هستند اما معتقدند که در این راه باید پیشرفت و همکاری اقتصادی در رأس دستور کارها باشد. این دو کشور باید در اقتصاد یکدیگر سرمایهگذاری نمایند که در صورت تعمیق همکاریهای اقتصادی و وابستگی متقابل اقتصادی بین دو کشور، هند علاوه بر کسب مزایای اقتصادی و فنآوری، نفوذ دیپلماتیک بهتری در پکن کسب خواهد کرد تا به وسیله آن هم اختلافات مرزی خود با چین را حل و فصل کند و هم جریان کمک نظامی و هستهای چین به پاکستان را تضعیف و کُند نماید و بدین صورت مشکل پاکستان را نیز به نوعی خاتمه بخشد. اما در این که هند باید وارد یک کنسرت با چین و دیگر قدرتهای آسیایی شود با پیروان تفکر نهرو اختلاف نظر دارند و آن را هم غیر واقعبینانه و هم بیفایده میدانند. زیرا معتقدند که با تعمیق روابط اقتصادی، مشکلات امنیتی و رقابتهای گذشته به تدریج از صحنه محو میشوند.
به باور نئولیبرالها، به جای فراهم نمودن یک اتحاد امنیتی آسیایی، بین کشورهای منطقه اقدام به ایجاد یک اتحادیه اقتصادی آسیایی نمود. واقعیت این است که این کشورها نمیتوانند اتحاد خود با آمریکا را متزلزل و سست کنند زیرا روابط هند، چین و روسیه به طور جداگانه با آمریکا و دیگر قدرتهای غربی حاصل منافع بیشتری از هر گونه اتحاد بین خودشان میباشد و هند به عنوان یک کشور دارای دموکراسی مدرن و سکولار اشتراکات بیشتری با قدرتهای غربی دارد تا روسیه و چین. البته، عشوهگری در مقابل چین و روسیه از لحاظ تاکتیکی حایز اهمیت خواهد بود و در واقع این پیام را به آمریکا خواهد رساند که هند را دست کم نگیرند. اما این که قدرتهای آسیایی اقدام به ایجاد یک اتحاد راهبردی نمایند و آمریکا را از آن گردونه دور کنند امری غیر ممکن است.17
در مقابل فراواقعگرایان دیدگاههای این دو دسته را در ارتباط با چین مردود شمرده و معتقدند که چین (و نه پاکستان) به عنوان بزرگترین تهدید نظامی علیه هند محسوب میگردد چرا که حاکمیت دیدگاه پیروان نهرو در دهه 1950 و 1960 نتوانسته سیاستها و اهداف خصمانه چین را تعدیل کند؛ بنابراین ما باید آماده باشیم تا هر خشونتی را با زور پاسخ دهیم. ارتباط با چین هیچ مشکلی را برای مردم هند حل نمیکند و نمیتواند جلوی تمایلات گسترشطلبانه و خصمانه رهبران چین را بگیرد. برای چین، پراگماتیسم در سیاست خارجی و امنیتی و نوسازی اقتصادی صرفاً یک تاکتیک بوده و اگر این کشور به اندازه کافی قدرتمند شود به طور یکجانبه از زور به هر شیوۀ ممکن استفاده خواهد کرد. بنابراین، هند باید از لحاظ نظامی خود را برای رویارویی با چین در هر شرایطی آماده سازد. قدرت نظامی متعارف هند باید به اندازهای قوی باشد تا بتواند از قلمرو ملی در مقابل بزرگترین ارتش دنیا دفاع کند. هند نه تنها باید آمادگی نظامی خود را در مقابل چین حفظ کند بلکه باید در جهت ایجاد یک ائتلاف از کشورهای آسیایی برای مهار چین تلاش نماید.
حال زمان آن فرا رسیده تا هند از قفس تنگ جنوب آسیا بیرون رود و دست به تشکیل اتحاد با کشورهای جنوب شرق و شرق آسیا بزند که این شامل تقویت روابط با تایوان، ژاپن، کره جنوبی و کشورهای عضو ASEAN از جمله ویتنام و برمه است چرا که همه آنها نیز به نوعی نگرانی امنیتی در قبال چین دارند.18 چین به میزانی که در اقیانوس هند دارای حضور دریایی است، هند نیز باید در جنوب دریای چین حضور داشته باشد. حتی برخی پیشنهاد میکنند که هند دوباره موضوع تبت را به میان آورند تا رهبری چین را به چالش اساسی بطلبند. با توجه به پیشبینی این گروه از آینده منطقه، ایالات متحده آمریکا در نهایت از آسیا بیرون خواهد رفت و میدان را برای چین خالی خواهد نمود بنابراین از همین امروز هند باید اقدام به ایجاد اتحاد بلندمدت و استراتژیک برای مهار چین نماید.
3-2-2-2- ایالات متحده آمریکا
برای اکثر کشورها برخورد و مواجهه با قدرتهای بزرگ چه در همسایگی این کشور باشند یا در دوردست، یک چالش بزرگ در استراتژی کلان محسوب میگردد. هر سه پارادایم فوق قبول دارند که تنها قدرت بزرگی که برای هند دارای اهمیت ویژه است ایالات متحده آمریکا میباشد و این که آمریکا از لحاظ نظامی در آینده قابل پیشبینی، تهدیدی برای هند نمیباشد. اما همه متفقالقولند که ایالات متحده یک تهدید دیپلماتیک برای هند محسوب میگردد. سیاستهای آمریکا اغلب به صورت جنبی و موازی و نه تعمدی به منافع هند ضربه و آسیب میرساند. سیاستهای جهانی و منطقهای آمریکا به اشکال مختلف در تضاد با اولویتهای راهبردی هند بوده و نظر به برتری قدرت آمریکا بر سایر قدرتها، مدیریت این تضادها یک چالش جدی برای سیاست خارجی و امنیتی هند محسوب میگردد.
نسخهای که پیروان نهرو برای مواجهه با قدرتهای بزرگ در سیاست خارجی و امنیتی هند تجویز میکنند همانا سیاست عدم تعهد است که این سیاست دارای سه اصل است:
ـ عدم پذیرش اتحاد با هر قدرت بزرگ، موضعگیری در مورد موضوعات بینالمللی براساس منافع ملی هند و اصول عام امنیت بینالملل؛
ـ ایجاد ائتلافی از کشورهای جهان سوم در مقابل سلطه قدرتهای بزرگ؛
ـ میانجیگری میان قدرتهای بزرگ رقیب و تقویت نهادها و حقوق بینالملل.
در نهایت؛ استقلال، موازنهبخشی، میانجیگری و نهادگرایی مولفههای اصلی نظام فکری نهروگرایی برای مدیریت روابط با قدرتهای بزرگ است. در بستر بعد از جنگ سرد، عدم تعهد همچنان بهترین سیاست در مقابل قدرتهای بزرگ بوده و با سیطرۀ آمریکا بر نظام بینالملل حفظ استقلال هند به چالش بزرگتری تبدیل شده است. هند باید علاوه بر تداوم تقویت جنبش عدم تعهد، دست به ایجاد ائتلاف با قدرتهای آسیایی به منظور ایجاد موازنه در مقابل آمریکا بزند. رهبری هند با این ائتلاف جنوبی میتواند قدرت چانهزنی هند با واشنگتن را افزایش دهد. نظر به این که آنها نگران آثار قطبی شدن سیاست موازنه قدرت نیز هستند، از این دیدگاه نیز حمایت میکنند که هند به عنوان یک میانجیگر بین چین و آمریکا عمل نماید. ایالات متحده آمریکا در تحولات منطقهای و بینالمللی از نهادها و سازمانهای بینالمللی در راستای منافع خود استفاده خواهد کرد، دیپلماسی هند باید روی حفظ و تقویت سازمانهای بینالمللی و جلوگیری از اعمال نفوذ سیاسی آمریکا، متمرکز شود.19
از نظر نئولیبرالها روابط با قدرتهای بزرگ حاصل فرصتها و تهدیداتی است. هند دیر یا زود به یک قدرت بزرگ و کامل تبدیل خواهد شد. اما تنها با افزایش نرخ رشد اقتصادی میتوان به قدرت بزرگ تبدیل شد بنابراین به جای تعارض و مقابله با قدرتهای بزرگ باید در خصوص ورود فنآوری و سرمایه با آنها همکاری شود.
سرانجام فراواقعگرایان معتقدند که هند باید وارد کلوب قدرتهای بزرگ شده و در مکانی قرار گیرد که بتواند به نظم بینالمللی شاکله بخشد. تجویزهای استراتژیک نهروگرایان و نئولیبرالها فقط برای زمانی مناسب هستند که هند در موقعیت ضعیفی (همانند گذشته) باشد. هند تمامی ابزارهای لازم را برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ دارا است و فقط در صورت اعمال اراده سیاسی، آن پتانسیل به واقعیت تبدیل خواهد شد. نظام بینالملل یک نظام هرج و مرج زده است. بنابراین هند در روابطش به آمریکا باید به شیوه متفاوتی در پیش گرفته و در توسعه روابطش با واشنگتن جسورانهتر عمل کند و این بدان معنا است که هند باید درباره منافع خود کاملا ثابت قدم و استوار باشد و هرگز وارد تعاملات خرد منطقهای نشود.
برنامه هستهای هند موضوعی غیر قابل مذاکره با آمریکا است. هند باید به سیاستگذاران آمریکا تفهیم کند که این کشور یک قدرت بزرگ در حال ظهور بوده و تسلیحات هستهای برای تحکیم امنیت آن به عنوان یک اصل ضروری و حیاتی محسوب میگردد. ضروری است. بنابراین، مداخله آمریکا در موضوعات منطقهای تا جایی قابل تساهل و چشمپوشی است که در راستای منافع و اهداف هند باشد. اما در کل نباید از حضور آمریکا در جنوب آسیا و میانجیگری آن در مورد کشمیر استقبال کرد. فراسوی این جسارت، هند باید تمایل خود به مشارکت با آمریکا را آشکارا اعلام کند. وقتی که ایالات متحده از آسیا خارج شود، به نفع آن خواهد بود که هند به یک قدرت نظامی مطمئن و متحد تبدیل شود. اتحاد هند و آمریکا در قبال دشمنان مشترکی مانند چین و مبارزه با بنیادگرایی اسلامی مفید خواهد بود. اما نظر به این که منطق سیاست بینالملل به گونهای است که آمریکا در آینده در مقابل صعود هند به جایگاه قدرت بزرگ مقاومت خواهد کرد، هند باید قابلیتهای لازم را برای خروج از سلطهطلبی آن بسط دهد. بدین لحاظ بهترین ابزار مواجهه با آمریکا همانا بسط قابلیتهای نظامی هند است.
4-2-2-2- تسلیحات هستهای و رژیمهای بینالمللی
هر سه رویکرد بر این باورند که تسلیحات هستهای ابزارهایی ضروری برای هند محسوب میشود.
به نظر نهروگرایان، هند نباید به هر گونه معاهده بینالمللی در خصوص تسلیحات کشتار جمعی ملحق شود، زیر اینها بخشی از نظم جدید بینالمللی هستند که بسیار ناعادلانه و هژمونیک تعریف شده لذا باید در مقابل آن مقاومت شود. اما با هر گونه خلع سلاح هستهای به صورت برابر و جهانی موافق هستند.
نئولیبرالها در رابطه با موضوعات هستهای عملگرا بوده و مانند نهروگرایان بر این باورند که تسلیحات اتمی برای امنیت هند در جهان امروز دارای اهمیت حیاتی است. اما با توجه به آزمایشات هستهای سال 1998 هند باید دست به یک معامله استراتژیک با جامعه بینالمللی زد تا براساس آن هند در ازای به رسمیت شناخته شدن به عنوان یک قدرت هستهای و ورود به باشگاه هستهای جهانی به رژیمهای بینالمللی منع اشاعه الحاق شود.
از نظر فراواقعگرایان تسلیحات هستهای اساساً برای بازدارندگی است. اما هند نه تنها باید دارای توان بازدارندگی هستهای باشد بلکه زمینههای لازم باید برای جنگ هستهای نیز آماده نماید. بنابراین هند نباید به رژیمهای بینالمللی منع اشاعه سلاحهای کشتار جمعی بپیوندد.
ـ نتیجهگیری
1ـ در حال حاضر مهمترین بازیگران کلیدی در سیاست هند دو حزب، کنگره و بهاراتیا جاناتا (BJP) هستند که از اوایل دهه 1990 حزب کنگره تا حدود زیادی نفوذ خود را از دست داده و طی یک دهۀ گذشته قدرت در دست حزب BJP و ائتلاف آن بود. طرفداران نحله فکری نهرو عمدتاً از میان حزب کنگره بوده و بیشترین طرفداران دو رویکرد نئولیبرال و فراواقعگرا از میان حزب BJP یافت میشوند. (در هنگام ویرایش این تحقیق، خبرها حاکی از پیروزی حزب کنگره در انتخابات مجلس و شکست حزب Bjp است).
2ـ تعریف و برداشت هند از نقش و جایگاه خود در نظام بینالملل: در تمام رویکردهای جامعه استراتژیک هند، این کشور به عنوان یک قدرت منطقهای و یک بازیگر کلیدی جهانی تصور میشود که به سمت تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ و بیرون رفتن از حصار جنوب آسیا حرکت میکند.
3ـ روابط هند با آمریکا و روسیه در سطح جهانی و روابط با چین و پاکستان در سطح منطقهای مهمترین چارچوبهایی هستند که سیاست خارجی و امنیتی هند در آن شکل میگیرد و تعقیب میشود. به علاوه، هند در طی سالهای اخیر و به ویژه بعد از آزمایشات هستهای سال 1998 در تلاش است تا منافع و اهداف سیاست خارجی خود را از حصار منطقۀ جنوب آسیا فراتر برده و در مناطق دورتری نیز تعریف نماید. در حال حاضر، علاوه بر چارچوب بالا، هند دو حلقه را برای سیاست خارجی و امنیتی خود تعریف کرده است:
الف ـ حلقه داخلی یا همسایگی بلافصل شامل جنوب آسیا
ب ـ حلقه بیرونی شامل خلیج فارس، آسیای مرکزی و جنوب شرق آسیا و حتی شرق آسیا.
هند این مناطق را سرحدات یا مرزهای استراتژیک (Strategic Frontiers) خود در عرصه سیاست خارجی و امنیتی تعریف کرده است.
آقای واچپایی نخستوزیر این کشور در سخنرانی اول نوامبر 2003 خود در کنفرانس مشترک فرماندهان (که به طور سالانه برگزار میشود) موارد فوق را به طور آشکار مورد اشاره قرار داده است:
«هر قدر قد و قامت بینالمللی ما بیشتر رشد میکند، استراتژیهای دفاعی ما باید به طور طبیعی بیانگر نگرانیهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی ما باشد که به خوبی به فراسوی محدودههای جغرافیایی جنوب آسیا گسترش مییابند. محیط امنیتی ما از خلیج فارس تا تنگههای مالاکا در سرتاسر اقیانوس آرام پهنا مییابد و دربرگیرنده آسیای مرکزی و افغانستان در شمال غرب، چین در شمال شرق و آسیای جنوب شرق میباشد. اندیشه استراتژیک ما باید به این افقها گسترش یابد».
3. سپهرهای سیاست خارجی و امنیتی هند
براساس شناخت و بینش حاصله در بخش قبلی این پژوهش، بخش حاضر سیاست خارجی و امنیتی هند در دو سطح را که میتوان سپهرهای اصلی آن تصور نمود را مورد بررسی قرار میدهیم:
1ـ سیاست خارجی و امنیتی هند در قبال قدرتهای بزرگ و حریفان منطقهای که دربرگیرنده آمریکا، روسیه، چین و پاکستان میباشد.
2ـ سیاست خارجی و دفاعی هند در خصوص مناطق و سرحدات استراتژیک آن: حلقه داخلی (جنوب آسیا) و حلقه بیرونی (خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس، آسیای مرکزی و جنوب شرق آسیا)
1-3- قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای
1-1-3- ایالات متحده آمریکا
هند در سراسر سالهای جنگ سرد، نوعی سیاست خارجی و امنیتی را دنبال میکرد که به شدت متمایل به اتحاد شوروی و در تضاد با ایالات متحده آمریکا قرار داشت. هرچند در دهۀ 1940 و 1950 روابط هند و آمریکا شروع خوبی داشت به طوری که در طی روزهای جنگ جهانی دوم، هند موضوعی بود که بارها در مذاکرات بین فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل نخستوزیر بریتانیا مطرح گردید. روزولت قویاً طرفدار ملیگرایی هند بود و به شدت به چرچیل به منظور اعطای استقلال دوفاکتو به هند فشار وارد میکرد. چرا که بر این باور بود که متحدین جنگ جهانی نمیتوانند مدعی مبارزه برای آزادی از شر فاشیسم باشند، ولی در عین حال این آزادی را از مردم مستعمرات منع کنند و این امری غیر منطقی است.
به علاوه رهبران هند در ابتدای دوران استقلال، به طور مستقیم از تجربیات سیاسی آمریکا استفاده کرده و اصول کلیدیای مانند سیستم فدرال، تفکیک قوا و نظام قضائی مستقل که به عنوان حافظ حقوق شهروندان و همچنین قانون اساسی عمل کند را در قانون اساسی خود جای دادند. مجلس مؤسسان هند پیش از تدوین پیشنویس اول فصل اول قانون اساسی هند در خصوص حقوق بنیادی، از اعلامیه جهانی حقوق بشر استفاده کردند. علیرغم این شروع خوب و بسیاری از ارزشهای مشترک، سالهای اولیه روابط هند و آمریکا به سرعت وارد مرحله بیگانگی شد. این واژه بیانگر احساس دو طرف در رابطه با یکدیگر بود. عوامل متعددی به شکلگیری آن کمک کردند.
هند درست در زمانی (سال 1947) به دولتی مستقل تبدیل شد که جنگ سرد در حال آغاز شدن بود. آمریکا و شوروی با جدیت به دنبال ایجاد و ساخت ائتلافهای نظامی علیه یکدیگر بوده و یک مسابقه تسلیحاتی را آغاز نموده بودند. واکنش هند به عنوان یک دولت تازه استقلالیافته و یک کشور در حال توسعه، دور نگه داشتن خود از سیاست قدرت هر دو اتحاد و ایجاد یک راه سوم به نام «عدم تعهد» بود. این واقعیت که هند به عنوان یک کشور دارای سیستم دموکراسی، در آن زمان تصمیم گرفت تا به پیکار علیه کمونیسم به جبهه غربیها نپیوندد، ضربهای عمیق به آمریکا بود. جان فاستر دالاس وزیر امور خارجه وقت آمریکا سیاست عدم تعهد هند را غیر اخلاقی توصیف کرد. با پیوستن پاکستان به سازمان پیمان مرکزی (CENTO) و به عنوان یک متحد رسمی آمریکا، این شکاف و دوری بیشتر نمایان گردید. در نتیجه، آمریکا تمایل پیدا کرد تا حمایت و تعهد ظاهری خود نسبت به هند را به عنوان یک کشور دارای دموکراسی با منافع ملیاش آن طور که از طریق منشور پاکستان به عنوان یک متحد دیده میشود، متوازن کند. در دهههای 60 و 70 میلادی شاهد دوری فزایندۀ آمریکا از هند و در عین حال نزدیکی اتحاد جماهیر شوروی به هندوستان و گسترش حمایت نظامی، اقتصادی و سیاسی به هند بودیم. این روابط در سال 1971 در طی جنگ هند و پاکستان بر سر جریان آزادی بنگلادش به پائینترین سطح خود نزول یافت و یک حسن تفاهم مجازی بین چین، آمریکا و پاکستان علیه هند ظهور کرد. ایالات متحده آمریکا ناوگان هفتم خود را به خلیج بنگال اعزام کرد که این اقدام را هند یک عمل خشن با تهدید هستهای برای خود مد نظر قرار داد. همچنین ایالات متحده، چین را تشویق نمود تا یک جبهه دومی را علیه هند بگشاید.20
شکی نیست که دوستی هند با اتحاد شوروی مبتنی بر تعقیب منافع ملی خویش بود، اما بیگانگی بین دهلینو و آمریکا مبتنی بر عدم تعهد بود. علت دیگر سیاست ضد آمریکایی هند در آن زمان مبتنی بر رقابت شدید این کشور با پاکستان بود.
پایان جنگ سرد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شروع برنامه آزادسازی اقتصادی هند در اوایل دهه 90، آهنگ و محتوای جدیدی به روابط این دو کشور بخشید. اما، این روابط نوپا در اواخر همان دهه بر سر تلاش هند به منظور کسب بازدارندگی هستهای رو به افول نهاد. انجام آزمایشات هستهای در می 1998 منجر به نوعی رویارویی دیپلماتیک بین دو کشور گردید. ایالات متحده برای متحد کردن جهان علیه هند، دست یاری به سوی چین دراز نمود و خواستار متوقف کردن برنامه هستهای این کشور شد. علاوه بر اینها، ایالات متحده آمریکا یک سری تحریمهای نظامی، اقتصادی، علمی و تکنولوژیکی علیه هند وضع نمود.
هرچند ایالات متحده آمریکا علیرغم ناخرسندی از برنامه تسلیحات هستهای هند و سیاستهای تحریمی، به این واقعیت دست یافت که منزویسازی هند به نفع آمریکا نبوده و بهتر آن است تا با مشارکت دادن هند در تحولات نظام بینالمللی و از طریق ایجاد یک روابط قوی و راهبردی، در آن کشور نفوذ کند. رشد اقتصادی فزایندهای که هند در طی دهه 1990 (با یک رشد 6 درصدی) بدست آورد و همچنین صنعت پویای فنآوری اطلاعات آن که دارای روابط و پیوندهای نزدیکی نیز با صنایع آمریکا است و این واقعیت که آمریکا به یک شریک تجاری و بزرگترین سرمایهگذار در هند تبدیل شود، یک ضرورت اقتصادی آشکار را برای شروع فصل جدیدی از روابط ایجاد کرد. البته جامعه هندیهای مقیم آمریکا که دارای منافع اقتصادی مهمی در نزدیکی روابط بین این دو کشور هستند نقش مهمی را در ترغیب واشنگتن برای تحکیم روابط با هند ایفا کرده و خواهند کرد.
از این رو، آغاز یک سری مذاکرات فشرده بین دو طرف در سطح وزیران امور خارجه از جمله دیدار آقای یاسوانت سینها وزیر خارجه هند و آقای استروپ تالبوت معاون وزیر امور خارجه آمریکا در طی دو سال بعد از آن، منجر به عادیسازی تدریجی روابط بین دو کشور شد. منازعه 1999 کارگیل بین هند و پاکستان فرصت دیگری را در اختیار آمریکا قرار داد تا با درخواست عقبنشینی نیروهای پاکستان از خط کنترل در کشمیر، نقش مثبتتری را در شبه قاره ایفا کند. در نتیجه این اقدام، ایالات متحده آمریکا در هند با حسن نیت قابل ملاحظهای مواجه شد. از سویی در پاکستان پرویز مشرف در نوامبر 1999 در طی یک کودتای نظامی به قدرت رسید و این کشور دچار یک بیثباتی سیاسی شد.
دیدار کلینتون از هند در مارس 2000 را میتوان به عنوان نقطه عطفی در تاریخ روابط دو کشور در سالهای اخیر مد نظر قرار داد. این دیدار که اولین دیدار رئیسجمهور آمریکا از هند در طی 22 سال گذشته بود، نشان از تحولاتی اساسی در سیاست آمریکا بود. از نظر هند، این واقعیت که دیدار مذکور بدنبال تنشهای دیپلماتیک بعد از آزمایشات هستهای (می 1998) میان دو کشور رخ داد، خود دستاورد مهمی است. به علاوه، ایالات متحده آمریکا پذیرفت که این کشور در طی دو دهه گذشته هند را نادیده انگاشته بود. این کشور همچنین علاقهمندی خود را برای پایان دادن به موقعیتی که بین روابط دو کشور بر سر موضوع هستهای ایجاد شده بود را نشان داد. سرانجام با انجام یک دیدار 5 روزه توسط کلینتون رئیسجمهور آمریکا از هند و یک دیدار سرزده از پاکستان در مسیر این پرواز آن هم فقط برای دیدار با عموم مردم و درخواست بازگشت دموکراسی به پاکستان، نشان داد که اولویت آمریکا در سالهای آتی در منطقه جنوب شرق آسیا، گسترش روابط با هند خواهد بود.
به نظر میرسد که جامعه استراتژیک آمریکا به این باور رسیده که هند به عنوان کشوری با بزرگترین دموکراسی در جهان و یک شریک اقتصادی بالقوه مهم را نمیتوان با پاکستان که کشوری دارای یک هفتم مساحت هند و دارای مشکلات اقتصادی جدی و بیثباتی سیاسی مزمن است، همسان گرفت. لذا ایالات متحده آمریکا نیز این دیدار را یک مرحله مهم در سیاست خارجی خود قلمداد نمود.
از زمان شروع کار بوش، عزم جدی آمریکا برای ایجاد تحولی مهم در روابط با هند مشخص گردید. در طی دیدار وزیر امور خارجه هند در اوریل سال 2001 از آمریکا دولت جدید آمریکا عزم خود را برای تعمیق و تقویت تلاش دولت قبلی در خصوص بهبود روابط با هند را برای مقامات این کشور آشکار ساخت. در همین ایام بوش طی یک سخنرانی در 1 می 2001 برنامه توسعه سیستم دفاع موشکی خود را اعلام کرد و کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی بوش در موضع استثنایی تلفنی با وزیر امور خارجه هند مذاکره نموده و هند را از سیاست دفاع موشکی آمریکا آگاه ساخت. بعد از این سخنرانی، هند از بعضی از مفاد سخنرانی بوش مانند پیشنهاد کاهش یکجانبه زرادخانه هستهای آمریکا و ایجاد یک «ساختار استراتژیک جدید» برای جایگزینی «دکترین تخریب متقابل» مربوط به دوران جنگ سرد استقبال کرد و پیشنهاد داد تا همه کشورها درباره این برنامه با هم مشورت کنند. سپس، ایالات متحده، ریچارد آرمیتاژ معاون وزیر امور خارجه خود را راهی کشورهای هند، ژاپن و جمهوری کره نمود تا به مشورت درباره این موضوع بپردازد و این اولین بار بود که آمریکا این فرصت را به هند داد تا به عنوان یک شریک مهم در آسیا پیرامون موضوعات استراتژیک وارد همفکری با آن کشور شود.
به طور کلی، به نظر میرسد در سیستم جهانی تکقطبی بعد از جنگ سرد، هند تصمیم گرفت تا در کنار آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان قرار گیرد. رهبران هند بر این باورند که وقتی متحد دیرینه آنها مضمحل شده، لذا دلیلی برای ادامه سیاستهای قبلی وجود ندارد. چرا که چیزی عاید هند نخواهد شد. دستاندرکاران سیاست خارجی و امنیتی هند تلاش دارند تا بنیانهای جدیدی را برای پایهریزی این سیاستها طراحی و بسط دهند. البته، این واقعیت که کلینتون رئیسجمهور سابق آمریکا به تدریج به جای تلاش برای مجازات هند، به خاطر تعقیب و بسط تسلیحات هستهای، ذهنیت آمریکا نسبت به هند را تغییر داده و وارد یک گفتگوی معنادار با هند گردید. این سیاست در طی دو دوره ریاست جمهوری کلینتون زمینهساز ایجاد یک مشارکت استراتژیک بین دو کشور شد و در مقابل هند را نیز برای ورود به مرحله جدید سیاست خارجی دوستانه خود نسبت به آمریکا، وادار به اتخاذ سیاست خارجی جدید و نزدیک نمود. زمانی که دولت جدید آمریکا به رهبری جورج بوش شروع به تعقیب جدی برنامه توسعه سیستمهای دفاع موشکی (NMD) کرد، هند یکی از معدود کشورهای بزرگ بود که این اقدام آمریکا را تأیید نمود. هرچند دلیل اتخاذ این تصمیم از سوی هند، بر هم زدن محاسبات هستهای چین و پاکستان بود، اما دولت جدید آمریکا به طور جدی از تغییر نقش هند از یک قدرت مخالف به یک شریک بالقوه استقبال کرد.
وقوع حادثه 11 سپتامبر و حوادث بعد از آن فرصتی را فراهم ساخت تا هند برای دستیابی به اهداف خود در قبال کشمیر و بهرهگیری از تغییرات جاری در ژئوپلیتیک آسیا بیشتر به آمریکا نزدیک شود. اما پیشدستی پاکستان به عنوان شریک و یار خط مقدم آمریکا در تعقیب جنگ علیه تروریسم، به شدت دولت واچپایی را مغبون و ناامید کرد.
سیاست هند بر این اصل استوار بود تا با همکاری با آمریکا در جنگ علیه تروریسم به ویژه همکاری نظامی در افغانستان به پاکستان و چین ضربه اساسی برساند. اما پرویز مشرف با درک این موضوع به سرعت در مسابقه همکاری با آمریکا گوی سبقت را از هند ربوده و تا جایی پیش رفت که طالبان را که به عنوان متحد پاکستان قلمداد میرسد، رها کند.
با این وجود، آمریکا به زودی نشان داد که ارزش استراتژیک بیشتری برای هند نسبت به پاکستان قائل است. برای ارزیابی تأثیر این حادثه بر روابط دو کشور و بعد از آن ضروری است تا به برخی از حوادث مهم مرتبط در 6 ماهه اول بعد از این حادثه اشاره نمود:
1ـ پاکستان تحت فشار آمریکا ناچار و وادار گردید تا سیاست خود مبنی بر حمایت از طالبان را رها نموده و به ائتلاف جهانی علیه تروریسم بپیوندد.
2ـ در نتیجه اقدامات آمریکا در افغانستان، رژیم طالبان در افغانستان از قدرت برکنار و دولت موقت جدیدی به جای آن مستقر شد. همچنین پایگاههای آموزشی القاعده در افغانستان برچیده یا تخریب شدند.
3ـ تروریستها در تاریخ 1 اکتبر 2001 به مجلس قانونگذاری دولت جامو و کشمیر هند حمله کردند.
4ـ هند دو سازمان تروریستی واقع در پاکستان به نام لشگر طیبه و جیش محمد را به عنوان مسئول حمله به پارلمان هند شناسایی کرد.
5ـ دولت آمریکا این دو گروه را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد.
6ـ هند نیروهای مسلح خود را به نزدیکی مرزهای مشترک با پاکستان اعزام و از پاکستان درخواست کرد که جلوی نفوذ گروههای تروریستی از آن کشور و همچنین کشمیر تحت کنترل آن به هند را گرفته و اقدامات جدی و مؤثر در این زمینه به عمل آورد.
7ـ پاکستان نیز طی تصمیمی نیروهای خود را در نزدیکی مرزهای مشترک با هند مستقر نمود به گونهای که تحول فوق منجر به بروز یک بحران جدی در روابط بین دو کشور و منطقه تبدیل گردید.
8ـ به دنبال دیپلماسی متراکم آمریکا، مشرف در 12 ژانویه 2002 طی یک سخنرانی خواستار تغییرات اساسی در سیستم حکومتی در داخل پاکستان شد. وی خواستار پایان دادن به نظامیگری در پاکستان و جلوگیری از فعالیت سازمانهایی که در داخل پاکستان به نام کشمیر وارد عملیات تروریستی شوند، خواهد نمود.
9ـ دانیل پرل، خبرنگار وال استریت ژورنال، به طور اسفناکی به وسیله افراد متعلق به جیش محمد(ص) ربوده و کشته شد. به دنبال آن، پلیس پاکستان شیخ عمر سید که یک نظامی آزادشده از زندان هند در سال 1999 است را به عنوان مظنون اصلی در این قضیه دستگیر کرد. از آن به بعد گزارشهای متعددی در رسانهها در رابطه با ارتباط محتمل بین سرویسهای اطلاعاتی پاکستان و شبه نظامیان درگیر در جنایات بالا، مطرح شد.
بررسی روابط هند و آمریکا در بستر حوادث بالا نشان میدهد که علیرغم نزدیکی مجدد آمریکا به پاکستان، سناریوی بعد از 11 سپتامبر یک کالبد استراتژیک برای نزدیکتر شدن هر چه بیشتر هند و آمریکا فراهم کرده است.
1-1-1-3- رویکردهای نوین در روابط پس از 11 سپتامبر
1-1-1-1-3- توسعه مشارکت سیاسی پایدار
بین هند و ایالات متحده آمریکا سطح بالایی از مشارکت سیاسی پدیدار شده است. در طی یک دوره کوتاه شش ماهه، واچپایی نخستوزیر، وزیر داخلی و مرد شماره دو در ائتلاف حاکم آقای ال.کی ادوانی، وزیر امور خارجه آقای یاسوانت سینها و مشاور امنیت ملی آقای براجش میشرا و جرج فرناندز وزیر دفاع هند و دیگر مقامات ارشد از آمریکا دیدن کردند و ملاقاتهایی را با بوش و دیگر مقامات ارشد و اعضای کنگره داشتند. همین طور آقای کالین پاول وزیر امور خارجه آمریکا و دونالد رامسفلد وزیر دفاع این کشور دو بار از هند دیدار کردند. رهبران هند و آمریکا از طریق نامه و گفتگوهای تلفنی در ارتباط و تماس نزدیک با هم بوده و به تدریج، تفاهم و اعتماد دوجانبه بین رهبران دو کشور به طور قابل ملاحظهای گسترش یافت.
2-1-1-1-3- گسترش روابط دیپلماتیک
یک برنامه گسترده برای همکاری بیشتر در طی سالهای اخیر بین دو کشور در دستور کار قرار گرفته است. آمریکا تحریمهای وضع شده علیه هند را لغو که این امر منجر به حذف یکی از بزرگترین موانع گسترش روابط دو کشور گردید. در طی دیدار واچپایی، هند و آمریکا یک برنامه گسترده برای همکاری از جمله در حوزه مشورتهای دایمی در خصوص افغانستان (اولین دور در دسامبر 2001 برگزار شد)، تبادل نظر درباره ایجاد یک چارچوب استراتژیک جدید و مذاکراتی درباره بازرگانی دوجانبه فنآوری پیشرفته، افزایش همکاری در حوزههای امنیت هستهای غیر نظامی و فضا؛ و گسترش گفتگوی اقتصادی در حوزههایی مانند انرژی، محیط زیست و بهداشت اعلام گردید. هر دو کشور همچنین علاقمندی خود را برای همکاری در مقابله با تهدیداتی مانند اشاعه تسلیحات کشتار جمعی، ترافیک مواد مخدر و دزدی دریایی اعلام کردند.
3-1-1-1-3- گسترش روابط امنیتی
روابط دفاعی بین دو کشور که بدنبال آزمایشات هستهای هند راکد شده بود، به صورتی جدی دوباره آغاز گردید. دو طرف اعلام کردهاند که تمایل دارند به یک سطحی از روابط دفاعی عمیق و جامع که برای هر دو کشور سودمند باشد و براساس آن منافع مشترک در آسیا و فراسوی آن را ترسیم نمایند. یک گروه کار در امور سیاست دفاعی بین دو کشور تشکیل و در دسامبر 2001 طی جلسهای تصمیمات زیر را اتخاذ کردند:
الف ـ آغاز آموزش عملیات ویژه مشترک، انجام تمرینات واحدهای کوچک زمینی و هوایی و تمرینات آموزشی زیردریایی بین دو کشور.
ب ـ ایجاد یک گروه همکاری امنیتی برای مدیریت روابط در عرصۀ دفاعی؛
ج ـ بحث و مذاکره درباره مناسبات دوجانبه در حوزه تولید و تحقیقات دفاعی.
فرمانده کل نیروهای پاسیفیک آمریکا دنیس بلر و رئیس ستاد مشترک هر دو اخیراً از هند بازدید کردهاند. همچنین رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح هند ژنرال اس.پادمنابهان قصد دارد به زودی از آمریکا بازدید نماید.
ایالات متحده طی اقدامی مهم مجوز فروش لیستی از تسلیحات از جمله فروش تجهیزات دفاعی به هند را اعلام و همچنین به اسرائیل اجازه داده است تا سیستمهای پیشرفته رادار هشداردهنده فالکون را به هند بفروشد. ناو دریایی هند و آمریکا یک عملیات مشترک جستجو و تعقیب را در آبهای دریای اقیانوس هند انجام دادهاند. کشتیهای آمریکایی که مشغول عملیات در افغانستان هستند از حمایت لجستیکی و دیگر تجهیزات حمایتی در بنادر هندی برخوردار میباشد. براساس گزارشهای منتشره در رسانههای هند، دولت هند در حال بررسی یک طرح استقرار گشت مشترک کشتیهای دریایی هند و آمریکا در جزایر مالاکا است.
4-1-1-1-3ـ همکاری در حوزه مبارزه با تروریسم
تا قبل از وقوع حادثه 11 سپتامبر، دولتهای هند و آمریکا یک گروه کاری در خصوص مقابله با تروریسم ایجاد کرده بودند تا با هماهنگی و انجام تلاشهایی برای مواجهه با چالشهای تروریستی بپردازند. این تلاشها اکنون انگیزه تازهای پیدا کرده است، زیرا دو طرف تصمیم دارند تا طرح سایبرتروریسم را اجرا کنند و دو سازمان اف.بی.ای آمریکا و سی.بی.آی هند به تبادل اطلاعات درباره تروریستها بپردازند. آمریکا اعلام کرده است که آمادگی ارسال تجهیزات و فنآوریهای پیشرفته کنترل و مدیریت و مراقبت مرزی برای شناسایی و مقابله با تروریستهایی که از خاک پاکستان وارد آن کشور میشوند را به هند دارد.
5-1-1-1-3ـ مسئله پاکستان
در مراحل اولیه مبارزه علیه تروریسم، نگرانی زیادی در هند بر سر روابط نزدیک بین آمریکا و پاکستان به وجود آمد. این نگرانی بر این اساس استوار بود که این امر به معنای برقراری مجدد جریان انتقال تسلیحات به پاکستان خواهد بود. برخی از رهبران هند از آن بیم داشتند که ایالات متحده به علت تکیه بر روی کمک پاکستان در پیکار با گروه طالبان و القاعده در افغانستان، حمایت دایمی این کشور از تروریسم علیه هند را نادیده خواهد گرفت. اما حوادث بعدی نشان داد که این ترسها نه تنها دارای پایه و اساسی درستی نبوده، بلکه برعکس تلاشهای آمریکا منجر به آن شد که پرویز مشرف قول رفع هر گونه نگرانیهای هند در خصوص تروریسم به عنوان یک ابزار سیاست ملی را مد نظر قرار دهد. و آمریکا این گونه فشارها را در موقعیت زمانی فوق برای رفع نگرانیهای هند افزایش داده بودند.
6-1-1-1-3ـ مسئله کشمیر
کشمیر به عنوان یکی از اختلافات اساسی بین هند و پاکستان به طور سنتی عامل دیگر سوءظن بین آمریکا و هند بوده است. چند دهه برداشت عمومی در هند بر این اصل استوار بوده که آمریکا یک میانجیگر بیطرف در منازعه کشمیر نیست و بنابراین هند با میانجیگری آمریکا مخالفت میکرد؛ اما این برداشت در حال تغییر است. در منازعه کارگیل، برای هند این واقعیت آشکار گردید که آمریکا از این نوع ماجراجوییها حمایت نخواهد کرد و حتی به نوعی پرویز مشرف را وادار نمود تا نیروهای خود را عقب بکشاند. همچنین به دنبال حمله به پارلمان هند 13 دسامبر، آمریکا موضع سختی در برابر حمایت پاکستان از خشونت و ترور در داخل کشمیر و قلمروی هند اتخاذ کرد.
در رابطه با روابط هند با آمریکا، سیاست رسمی این کشور به شدت به گرایشات نئولیبرالها نزدیک است. در طی سه دوره حکومت از اوایل دهه 1990 تاکنون، دهلی نو بیش از هر زمان دیگری نسبت به پنج دهۀ گذشته به آمریکا نزدیکتر شده است. بیانات نهرویی درباره نیاز به عدم تعهد و ائتلاف جهان سوم علیه آمریکا بنوعی از فرهنگ لغات رسمی حذف شده است. مشارکت هند در جنبش عدم تعهد صرفاً تشریفاتی خواهد بود. با آن که دیپلماتهای هندی هنوز در مجامع بینالمللی به مخالفت با سیاستهای آمریکا میپردازند، انتخابهای واقعی هند به ویژه در قلمرو امنیتی، به مراتب عملگراتر شده است. همکاری دفاعی با ایالات متحده آمریکا، حمایت از طرحهای دفاع موشکی و تبادل بیسابقه اطلاعات امنیتی بعد از 11 سپتامبر بین دو کشور، پیشنهاد فوری هند در زمینه همکاری در مبارزه علیه تروریسم و دیدارها و تبادلهای سیاسی سطح بالا با واشنگتن (دو بار دیدار سران دو کشور در سال 2000، دیدار سال 2001، حجم عظیم دیدارهای سطح کابینه قبل از آزمایشات سال 1998، گفتگوی تالبوت و یاسوانت سینها و تماسهای دیپلماتیک زیاد و آشکار مکرر) تمام اینها نشانههایی از منافع یا علاقه هند به روابط نزدیکتر و عملگرایانهتر با ایالات متحده آمریکا است. این که نخستوزیر هند به طور آشکار آمریکا را به عنوان شریک طبیعی بنامد، همه چیز را آشکار میسازد. این رشد و شکوفایی آشکار البته در سیاست بینالمللی بیسابقه و ناشناخته نیست، اما این که رهبر هند این را ابزار و به مناسبتهای متعدد بیان کند بدون شک حایز اهمیت زیادی است.
این بدان معنا نیست که نظام بینالمللی ایدهآل هند، نظام تکقطبی تحت سیطره آمریکا است. بلکه هند خواستار ظهور یک نظام بینالمل چندقطبی است که هند یکی از قطبهای مهم آن باشد. اما تا زمان تحقق آن، هند ترجیح میدهد شاهد همکاری و همزیستی مسالمتآمیز تنها ابرقدرت جهان و قدرتهای نوظهور آسیایی باشد. معنای ضمنی این تمایل آن است که هند یک نظام بینالملل تکقطبی تحت سیطره آمریکا را بر یک نظم آسیایی تحت سیطره چین ترجیح میدهد.
2-1-3- فدراسیون روسیه
در طی بیشتر سالهای دوران جنگ سرد، هند روابط استراتژیک نزدیکی را با اتحاد جماهیر شوروی دنبال میکرد. اوج این رابطه انعقاد پیمان صلح، دوستی و همکاری هند و شوروی در سال 1971 بود. رابطه فوق به حدی نزدیک شده بود که در برخی اوقات هند به عنوان دولت اقماری شوروی نامیده میشد. با این وجود، در این ارتباط باید به چند نکته اشاره کرد:
ـ همکاری استراتژیک هند و روسیه تا جایی مثبت و خوب بوده است که روابط با هند در اولویت اول روسیه بوده است.
ـ رابطه استراتژیک هند و روسیه تا جایی به هم نزدیک میگردید که چین خارج از اولویتهای سیاست خارجی شوروی قرار میگرفت.
ـ رابطه استراتژیک هند و شوروی تا جایی خوب بوده است که چین در لیست برداشتهای روسیه از تهدید علیه خود قرار میگرفت. اوج این تلقی زمانی بود که چین وارد یک اتحاد شبه استراتژیک با ایالات متحده آمریکا گردید.
زمینههای ضرورت بخش همکاری استراتژیک بین شوروی سابق و هند تا حد زیادی شناخته شده هستند. اما به طور خلاصه عوامل زیر تا حدود زیادی به عنوان پارامترهای اصلی ایجاد این رابطه میباشند:
ـ کمک نظامی ایالات متحده آمریکا به پاکستان
ـ رویارویی چین و شوروی
ـ بیگانگی آمریکا و هند
ـ پیوند استراتژیک چین و پاکستان
ـ اتحاد نظامی پاکستان و آمریکا
ـ نیاز روسیه برای دسترسی به جهان سوم از طریق هند به عنوان یک ملت پیشرو در جهان سوم.
به عبارت دیگر:
ـ رابطه هند و شوروی مبتنی بر دو رکن اساسی که حاصل منفعت متقابل برای هر دو کشور به منظور: «مهار چین» و «کاهش نفوذ غرب در منطقه» استوار گردیده بود.
ـ شوروی از جایگاه هند به عنوان رهبر جنبش عدم تعهد در راستای تعقیب سیاست خویش در جهان سوم بهرهبرداری میکرد.
ـ هند از کمک اقتصادی و نظامی شوروی برای پیگیری اهداف منطقهای خود که مهمترین آنها مهار پاکستان و بنگلادش بود، استفاده میکرد.
ـ رابطه بین هند و شوروی زمانی تقویت میشد که هر دو کشور پیوند و همکاری نزدیکی را بین چین و پاکستان به عنوان تهدید برای خود تلقی میکردند.
یکی دیگر از مهمترین عواملی که رابطه نزدیک بین هند و شوروی را تسهیل مینمود همانا سلطه درازمدت حزب بیرقیب کمونیست در اتحاد شوروی و در مقابل حزب بیرقیب کنگره در هند بود. اما در حال حاضر در رابطه با ضرورتهایی که مبنای شکلگیری روابط استراتژیک هند و شوروی بوده است تحولات قابل ملاحظهای رخ داده است:
ـ جنگ سرد پایان یافته و منجر به ظهور آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت در یک جهان تکقطبی شده است.
ـ فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی اقتصاد روسیه، قدرت موازنه بخش روسیه را هم از لحاظ منطقهای و هم جهانی تحلیل برده است.
ـ رویارویی چین و روسیه جای خود را به یک پیوند استراتژیک فزاینده بین روسیه و چین داده است.
ـ روسیه با عقبنشینی از افغانستان تلاش دارد تا روابط خود را با پاکستان بهبود بخشد.
ـ پیوند استراتژیک چین و پاکستان تا جایی گسترش یافته است که چین نه تنها دانش و تجهیزات هستهای بلکه موشکهای بالستیک و کارخانههای تولید موشک را در اختیار پاکستان قرار میدهد.
ـ در مارس 2000 ایالات متحده آمریکا روابط ویژه خود با پاکستان را تا حدی تعدیل و به دنبال ترمیم روابط با هند برآمده است.
بنابراین، بخش اعظمی از ضرورتهایی که مبنای مشارکت استراتژیک هند و روسیه در گذشته بود یا از میان رفته و یا رقیقتر شده است. به علاوه، در طی سالهای جنگ سرد، رقابت ابرقدرتها در قالب ایجاد اتحادهای رقیب موجب تشدید و دایمی شدن منازعه در جنوب آسیا میشد. اما با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، آن رقابت جای خود را به همکاری مسکو و واشنگتن داده و این امر موجب تحول عظیمی در جنوب آسیا شده است. مهمتر این که روسها خود آن چه سنگ بنای رابط استراتژیک هند و روسیه را شکل میداد یعنی معاهده صلح و دوستی 1971 را در اوایل سال 1992 زیر سئوال بردند. بنابراین، دو کشور فدراسیون روسیه و هند در سال 1991 تصمیم گرفتند تا پیمان سیاسی جدید را جایگزین پیمان صلح و دوستی سال 1971 نمایند که این پیمان برای مدت 20 سال منعقد شد. براساس گزارش رسانههای هند، روسها درخواست حذف بندهای مربوط به روابط امنیتی و دفاعی از پیمان اولیه را داشتهاند.
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تمام دولتهایی که در روسیه به قدرت رسیدند دایماً بر این نکته تأکید داشتهاند که این کشور به تمام موافقتنامهها و پیمانهای گذشته خود با هند پایبند است. اما این موضوع، نمیتواند این واقعیت را پنهان نماید که پیمان هند و شوروی در موقعیتی که هند در رویارویی با دو کشور چین و پاکستان قرار دارد (که مهمترین دلیل هند برای امضای آن پیمان بود) دیگر تناسب ندارد و مهمترین بند (بند 9) پیمان شوروی و هند که متضمن همکاری نظامی بین هند و شوروی در صورت بروز تهدید نظامی علیه هر کدام از طرفین است، اکنون به منفعتی تبدیل شده است که ارزش آن برای هند مورد تردید است.
با این وجود، روسیه علیرغم کاهش نقش بینالمللیاش، به عنوان بزرگترین منبع خارجی عرضه تسلیحات نظامی به هند باقی مانده است و حتی حداقل برای ده سال آینده نیز چنین خواهد بود و چنانچه اقتصاد روسیه بهبود یابد احتمالاً تجارت بین دو کشور تقویت نیز خواهد شد. شاید بزرگترین اهمیت روسیه برای سیاستگذاران هند عبارت از جایگاه روسیه به عنوان یک کانون قدرت بالقوه در جهان چندقطبیای است که هندیها مایلند شاهد توسعه آن در دهههای آینده باشند. روسیه احیاء شده به احتمال زیاد در قبال تداوم سلطه آمریکا مقاومت خواهد کرد و بدان فشار خواهد آورد تا عقبنشینی کند. رهبران روسیه، هند را تشویق کردهاند که خود را به عنوان یک مرکز قدرت مهم در نظر بگیرند و این چیزی است که به شدت در هند مورد استقبال قرار گرفته است. این که روابط روسیه و هند به طور مسالمتآمیزی با شبکه روابطی که اکنون آمریکا در تلاش برای ساخت آن با این کشور است همخوان و متناسب شود و یا این که به عنوان تهدیدی برای مناسبات آمریکا با هند شود، بستگی به این دارد که دو کشور هند و روسیه تا چه حد روابط خود با آمریکا را حایز اهمیت مییابند.
3-1-3ـ جمهوری خلق چین
تعاملات چین با هند در طی چند دهۀ اخیر از خوشبینی به سمت بیاعتمادی شدید و سپس خوشبینی در حال نوسان بوده است. از زمانی که چین برای اولین بار تحت یک حکومت کمونیستی وارد عرصۀ بینالمللی گردید. هند دارای یک نگرش مبتنی بر ایجاد توسعۀ همکاری با چین بود که تا به همراه چین بتواند دو ابرقدرت جهانی را مهار و از تخریب قدرتهای منطقهای جلوگیری نماید. هند اولین دولتی بود که جمهوری خلق چین را به رسمیت شناخته و اقدام به گسترش روابط با دولت مائو نمود. لیکن اقدام چین در تصرف منطقه مرزی مورد اختلاف آکسیا در امتداد خط مک ماهون که از نپال تا برمه ادامه داشت، این خوشبینی راهبردی هند را دچار تزلزل نمود. اما با اشغال تبت از سوی چینیها و اعلام عدم خروج از منطقه و ارایه شکایت از سوی هند بر علیه چین و اعلام پناهندگی به دالایی لاما رهبر شورشیان تبت روابط دو کشور رو به وخامت نهاد.
استراتژی کلی هند در نگاه به چین که از سوی جواهر لعل نهرو تدوین شده بود، رویکردی مثبت بود. این رویکرد تأکید داشت که روابط با چین برای امنیت هند از اهمیت زیادی برخوردار است. لذا توسعه روابط با چین به هند کمک میکند تا از سندروم دو متخاصم و یا دو جبهه متخاصم اجتناب ورزد. همچنین در منازعه هند و پاکستان، چین به صورت بیطرف و خنثی عمل خواهد نمود و در نهایت، امکان برخی همکاریها در خصوص موضوعات جهانی مورد علاقه دو طرف فراهم میگردد. اما ملیگراهای ستیزهجو در دو کشور، فقدان یک دشمن مشترک و سابقه طولانی اختلافات و بیاعتمادی بین دو کشور دستاویزی برای عدم، هر گونه مشارکت استراتژیک بین دو کشور گردید. استراتژی هند در قبال چین پس از جنگ 1962 مبتنی بر بهبود روابط، ارتقاء سطح امنیت از طریق گفتگو و اقدامات اعتمادسازی و نیز گسترش مبادلات همهجانبه بوده و هنوز هم از سوی این کشور پیگیری میگردد..
با آن که هند هنوز فاقد یک قابلیت بازدارندگی هستهای کافی در مقابل کشور چین میباشد، اما از می 1998 پیشرفت عمدهای در کسب و اعاده نوعی تقارن در روابط نظامی خود با این کشور برآمده است.
در حال حاضر مهمترین اهداف سیاست خارجی و امنیتی هند در مقابل چین را میتوان به شرح زیر بیان کرد:
ـ ایجاد بازدارندگی کارآمد هستهای و متعارف در مقابل چین.
ـ قطع رابطه حمایتآمیز چین از پاکستان و جلوگیری از جریان تسلیحات کشتار جمعی از سوی چین به پاکستان.
ـ جلوگیری از استیلای چین بر اقیانوس هند و شبه قاره هند.
اما هند هرگز به دنبال رویارویی و مسابقه تسلیحاتی با چین نبوده و سیاست کنونی هند بر همکاری فزاینده با این کشور و کاهش تنشهای نظامی است. هند سیاست همکاری، بازدارندگی، حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات و ارتقاء همکاری با چین را در راستای منافع بلندمدت خود میبیند. و همانند چین، این کشور لازمۀ پیشرفت و دستیابی به مولفههای یک قدرت بزرگ را در وجود ثبات و امنیت در محیط بیرونی خود و اجتناب از درگیری و تنش با هر کدام از رقبای منطقهای و قدرتهای فرامنطقهای خود میداند که این امر میتواند مسیر توسعه هند را تحت تأثیر قرار داده و منابع آن را منحرف سازد.
در این راستا دولت هند اقدامات زیر را دنبال و پیگیری مینماید:
1ـ هند در سال 1976 روابط و مناسبات دیپلماتیک خود را با چین مجدداً از سر گرفته است. به دنبال این اقدام، دولت چین در اقدامی متقابل علاقه خود را برای شروع مناسبات عادی اعلام نمود.
دولت هند، واچپایی وزیر امور خارجه وقت خود را در فوریه 1979 (اولین دیدار در این سطح از سال 1954) عازم چین نمود که ادامه روند فوق باعث شروع مذاکرات دیپلماتیک در سال 1981 بین دو کشور گردید.
2ـ در سال 78-1977، هند موضوع خود مبنی بر تأکید بر تقدم حل و فصل اختلافات مرزی بر روابط سیاسی سطح بالا را کنار گذاشته و موافقت خود را با گسترش روابط همهجانبه با این کشور اعلام و بحث درباره مشکل مرزی را تا پس از تنظیم یک موافقتنامه در خصوص خط کنترل و یک سری اقدامات اعتمادسازی دیگر کنار گذاشته بود.
3ـ هند آمادگی خود را برای کنار گذاشتن یک موضع حداکثری در مورد موضوعات مرزی (آن طور که در قطعنامه پارلمانی سال 1962 تصویب شده بود یعنی تخلیه کل سرزمین هند بوسیله چین) را اعلام و در سال 1988 با تنظیم یک راه حل عادلانه و معقول موافقت کرد.
4ـ در سال 1988، رهبران هند موضع خود درباره تبت به عنوان یک بخش «مستقل» چین را مورد تکرار و تصریح قرار دادند.
دولت هند در ایجاد روابط پایدار با چین با توجه به قربانی کردن منافع ملی تعریف شده گذشته خود، منافع راهبردی، جدید و مهمی را بازتعریف نموده است.
از نظر هندیها همکاری (مشارکت ـ تعهد) و بازدارندگی دو رکن مهم و ضروری یک سیاست خوب نسبت به چین است که میتواند منافع هند را به پیش برده و روابط بین دو کشور را با ثبات نگه دارد. یک رابطه متلون بین هند و چین تنها به معنای دعوتنامهای از چین خواهد بود تا تهدیدات مستقیم و غیر مستقیم علیه امنیت هند را افزایش دهد.
در طی کاهش و تنزل روابط هند و چین در سال 1998، بسیاری از تحلیلگران هند ضمن قبول نگرانیهای امنیتی کشور از سوی چین، از موضع انتقادآمیز و خشمگینانه وزیر دفاع هند در می 1998 انتقاد داشته و از همکاری مشارکت با چین حمایت میکنند.
به طور کلی، سیاست رسمی هند نسبت به چین به توصیهها و راهبردهای نهروگرایان و نئولیبرالها نزدیکتر است. دهلی نو همچنان بر ضرورت یک قابلیت دفاعی قابل اتکاء در امتداد مرزهای خود با چین تأکید ورزیده و به دقت مراقب این موضوع هست که به لحاظ نظامی برای چین تحریککننده نباشد. تنها استثنا بر سیاست کلی هند مبنی بر خویشتنداری در مقابل چین، به بعد از آزمایشات هستهای می 1998 برمیگردد که هند تلاش نمود تا آزمایشات هستهای خود را بر حسب تهدید چین توجیه کند. با آن که این امر منجر به یک کشمکش دیپلماتیک عمومی بین دو کشور گردید، اما از آن زمان تاکنون روابط دیپلماتیک بین دو کشور با دقت و ظرافت خاصی مرمت گردید.
از سال 1988، سیاست هند در قبال چین عبارت از گشودن و گستراندن روابط با این کشور و عدم موکول کردن همه چیز به حل و فصل اختلاف مرزی بوده است. این سیاست مطابق با سیاست اولیه نهرو در سالهای قبل از جنگ 1962 و همچنین سازگار با اولویتهای نئولیبرالها است. کاهش تنش در روابط بین شرق و غرب و عادی شدن روابط چین و شوروی در اواخر دهه 1980، نیز تاثیر مثبتی بر روابط هند و چین گذاشته است. دیدار راجیو گاندی در دسامبر 1988 از چین نشان از آغاز یک فرایند گفتگوی دیپلماتیک بین هند و چین داشته که با سفر واچپایی در ژوئن 2002 این فرایند ادامه یافت. از زمان انعقاد موافقتنامه 1993، حفظ صلح و آرامش در امتداد خطوط مرزی و کنترل واقعی مناطق مرزی و انجام اقدامات اعتمادسازی به وسیله یک گروه کاری مشترک، این روند را توسعه بخشیده است.
4-1-3ـ جمهوری اسلامی پاکستان
بزرگترین چالش در سیاست خارجی و امنیتی هند، کشور پاکستان و اختلافات حل نشدهاش با این کشور است به گونهای که هر دو کشور در دام مسایل گذشته خود اسیر نموده است. در واقع، دام پاکستان مهمترین مانع فراروی اهداف هند برای کسب نقش مهمتر در نظام بینالملل تلقی میگردد.
برای دو کشور هند و پاکستان منطقۀ کشمیر تجسم بخش موضوعات بنیادی هویت آنها است. پاکستان، کشمیر را یک منطقه دارای اکثریت مسلمان میداند که از آن محروم شده است و برای هند این منطقه نماد هویت سکولار است. فراسوی این موضوع، دو کشور بر سر یک سری موضوعات عادیسازی روابط با هم دارای اختلافاتی نظیر دادن ویزا، مشکلات تجاری و غیره هستند. دیدگاههای نامتقارن هند و پاکستان بر سر جایگاه خود در جهان این مشکلات خاص را غامضتر کرده است. پاکستان از ناامنی مزمن و 50 سال تلاش برای خارج شدن از سایه برتری هند رنج میبرد و کشور هند نیز نمیخواهد خود را هموزن در مصاف با پاکستان ببیند؛ بلکه تمایل دارد در منطقه به عنوان یک قدرت برتر جلوه نماید. در رابطه با مسئله پاکستان، بزرگترین خطر برای هند همانا ضعف نهادی پاکستان و تهدید یا خطر تجزیه آن خواهد بود.
برداشت هند از تهدیدات پاکستان به شرح زیر است:
ـ پاکستان به عنوان یک قدرت متخاصم که بر سر راههای مهم زمینی قرار گرفته و وجود آن وحدت شبه قاره را تهدید میکند.
ـ هرچند خطر جدیی از سوی ارتش پاکستان برای هند متصور نمیباشد اما موجبات افزایش و انحراف هزینههای نظامی هند میگردد.
ـ حمایت پاکستان از گروههای جداییطلب و گریز از مرکز در بین مرزهای دو کشور، بخشی از توان هند که باید صرف امنیت کل شبه قاره شود را منحرف میسازد.
ـ پاکستان با تقویت نیروهای دریایی خود میتواند دسترسی هند به بازار و راههای منتهی به بازارهای نفت در خلیج فارس را به مخاطره بیاندازد.
ـ تلاش پاکستان برای روی کار آمدن دولتهای مسلمان و متخاصم با هند در منطقه جنوب آسیا.
ـ هویت اسلامی آن تهدیدی برای سکولاریسم هند محسوب میگردد.
ـ تهدید غیر مستقیم ناشی از گشودن جبهه دوم در صورت بروز هر گونه منازعه بین هند و چین.
دولت هند تلاش میکند تا از فرصت سیاسی ایجاد شده پس از حادثه 11 سپتامبر و به دنبال آن طرح دکترین بوش مبنی بر مبارزه با تروریسم به نفع خود استفاده کند و لذا دست به اتخاذ استراتژیی برای وادار کردن پاکستان به چرخش 180 درجه در خصوص کشمیر زده است. حوادث 11 سپتامبر به سه طریق به ایجاد محیطی مطلوب برای هند کمک کرده است:
اول: حملات القاعده، نقش ارتش و سرویسهای اطلاعاتی پاکستان در حمایت از طالبان و دیگر گروههای اسلامی مبارز در افغانستان و کشمیر را نمایان ساخته و این امر سبب فشار آمریکا بر پاکستان شد تا طالبان را رها نماید.
نظر به این که بین حمایت پاکستان از گروههای مبارز اسلامی در افغانستان و کشمیر رابطهای ارگانیک وجود داشته است، رهبران هند تلاش نمودند تا پاکستان را بخشی از مشکل تروریسم جلوه دهند که تا حدودی موفق نیز شدند.
دوم: جنگ علیه القاعده و طالبان در افغانستان موجب همپوشی استراتژیک بین هند و آمریکا گردید، زیرا هر دو کشور عملیات تروریستی گروههای اسلامی مبارز در افغانستان و سرزمینهای تحت کنترل پاکستان را به عنوان تهدید امنیت ملی خود تلقی کرده و دو کشور توانستهاند تا به طور مشترک بر پاکستان فشار وارد نموده تا حمایت خود از این گروهها را قطع نماید.
سوم: حوادث 11 سپتامبر، مرز بین تروریستها و مبارزان آزادیخواه را کمرنگ نمود. عظمت حملات القاعده، محیط را به نفع کشورهایی که در حال مبارزه با گروههای مبارز غیر دولتی بودند تغییر داد؛ به ویژه در جایی که دولت مورد حمله یک کشوری با قابلیتهای دموکراسی بود. هند به ویژه، موفق شد تا شورش در کشمیر را به عنوان جنگی بین یک دموکراسی چندفرهنگی و فرقهگرایی تک فرهنگی جلوه دهد.
با آن که دولت هند تمایل دارد همچنان دیپلماسی قهری را در مورد پاکستان ادامه دهد، اما برخی از رهبران هند بر این باورند که انزوای دیپلماتیک و ورشکستگی اقتصادی پاکستان و همچنین پایین بودن سطح قابلیتهای نظامی متعارف آن، فضایی استراتژیک را ایجاد کرده که هند میتواند اقدام به یک جنگ متعارف محدود علیه این کشور نماید. با وجود تهدیدات هستهای پاکستان چنین بیعلاقگیای باید بخشی از استراتژی پیشروی هستهای هند تا مرز خطر باشد.
در مقابل، دولت کنونی هند ممکن است به این نتیجه رسیده باشد که احتمال این که پاکستان تا مرز اقدام هستهای پیش برود غیر ممکن است اما از این نیز واهمه دارد که آمریکا بتواند به طور مؤثری پاکستان را از استفاده از سلاح هستهای باز دارد. همچنین مدیران امنیت ملی هند احتمالاً به درستی محاسبه کردهاند که در صورت بروز یک جنگ متعارف محدود، آمریکا برای حراست از منافع و اهداف خود در پاکستان و افغانستان برای پایان دادن یا محدود کردن هر گونه جنگ بین پاکستان و هند مداخله خواهد کرد.21
تعدیطلبی کنونی هند در مقابل پاکستان کاملاً با بیمناکی آن در نیمه اول دهه 1990 مغایرت دارد. در آن زمان نخبگان هند بیم داشتند که جنگ بین هند و پاکستان به بینالمللی شدن اختلاف کشمیر و افزایش فشارها بر هند به منظور عقبنشینی از برنامههای هستهای و موشکی آن بیانجامد. اما در محیط استراتژیک کنونی، رهبران هند مطمئن هستند که قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا با هند در مورد خطر بنیادگرایی اسلامی اشتراک نظر دارند و از موضع هند در مورد کشمیر حمایت میکنند. در حقیقت در حال حاضر مداخله بینالمللی به نفع هند میباشد زیرا آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و ژاپن بر پاکستان فشار میآورند تا تجاوزات بین مرزی به خاک هند را متوقف کند.
همینطور، مشارکت استراتژیک فزاینده هند با این کشور و موفقیت نسبی آن در اقناع آمریکا برای پذیرش موضع هند مبنی بر داشتن یک بازدارندگی حداقلی، دولت کنونی را مطمئن ساخته است که تبعات دیپلماتیک یک جنگ متعارف محدود در جنوب آسیا را میتوان در داخل یک محدوده قابل تساهل نگه داشت.
هند از زمان 11 سپتامبر کوشیده است تا ترس خود از نقشی که پاکستان در طرحها و عملیات آمریکا و ائتلاف بینالمللی ایفا میکند را پنهان نماید.
رهبران هند بر این باورند که برای حضوری مؤثر در سیاست جهانی نیازمند حل اختلافاتش با پاکستان است و به نوعی باید دلمشغولی خود در مورد سلطه بر همسایگان را کنار بگذارد، زیرا اختلافات حل نشده با پاکستان به عنوان پاشنه آشیلی برای مهار هند در تعقیب آمال بینالمللی این کشور خواهد بود. بنابراین استفاده از زور برای حل اختلافات با پاکستان و تبدیل آن به یک دولت یاغی انتخابهای واقعبینانهای نمیباشد. لذا در سالهای آتی هند سعی خواهد کرد تا به نحوی به پاکستان نزدیک شود. اما همان طور که وزیر امور خارجه این کشور بیان داشته، هند تمایل دارد تا نشان دهد که سیاست خارجیاش، پاکستان محور نیست و مذاکرات رسمی با این کشور نه در سطوح سران بلکه در سطوح پائین دنبال خواهد شد.
هند و پاکستان برای سالها سیاست خارجی خود را حول محور همدیگر بسط دادند. رفتارهای و سیاستهای آنها در قبال سلاحهای کشتار جمعی، خاورمیانه، آسیای مرکزی و آمریکا و همچنین در مجامع منطقهای نظیر مجمع منطقهای و شورای امنیت سازمان ملل بر حسب بازی با حاصل جمع جبری صفر دنبال میشد.
با این وجود، هر دو کشور با منطقهای مختلف عادیسازی روابط را به نفع خود میدانند. در رابطه با هند، که برای رسیدن به جایگاه ابرقدرتی تلاش زیادی را در عرصۀ دیپلماسی آغاز نموده است به علت ناتوانی این کشور برای پایان دادن به اختلافاتش با پاکستان اعتبار آن به گونهای در نظام بینالملل تحلیل میرود. بدبینی همسایگان آن نسبت به هند، این کشور را از ایفای نقش در مجامع مختلف منطقهای و بینالمللی که برای آینده اقتصادی و استراتژیک هند حایز اهمیت فراوان هستند، بازمیدارد. این که آیا هدف هند برای رسیدن به جایگاه ابرقدرتی انگیزه لازم برای عادیسازی روابط با پاکستان را فراهم خواهد کرد یا نه، بستگی به همبستگی بین هزینههای اقتصادی، دیپلماتیک و سیاسی موقعیت حاضر و منافع بالقوه عادیسازی روابط از یک طرف و قلمروهای ممکن عادیسازی و موانع موجود از سوی دیگر دارد.
در پایان دهه 80 و اوایل دهه 90 تحولاتی رخ داد که باعث تحول در برداشت هند از موقعیت ژئوپلیتیک این کشور گردید:
اول، پایان رویارویی ابرقدرتها منجر به کاهش رقابت آنها در شبه قاره هند گردید.
دوم، سیاست ایندیرا گاندی در اوایل دهه هشتاد برای تقویت قابلیتهای نظامی هند رفته رفته هند را به یک قدرت منطقهای مهم تبدیل نمود.
سوم، خروج شوروی از افغانستان به طور فزایندهای اهمیت ژئوپلیتیک پاکستان را برای آمریکا تقلیل داد. این امر منجر به آن شد تا چین و آمریکا روابط خود با آن کشورها را مورد ارزیابی مجدد قرار دهند.
اما عدم تقارن بین روابط آمریکا و چین از یک سو و هند و آمریکا از سوی دیگر، همچنان به ضرر منافع آمریکا بوده است. به نظر میرسید که آمریکا تمام علاقه خود به شبه قاره هند را از دست داده است.
علیرغم وجود و تداوم اقدامات اعتمادسازی بین هند و چین، انزوای نسبی هند در مقایسه با چین، به عنوان مهمترین رقیب منطقهای، فضای مناسبی برای مانور پاکستان ایجاد کرده بود. از آن زمان به بعد، هند کمتر نگران گسترش روابط از سوی چین، آمریکا و پاکستان است.
2-3- سیاست خارجی و امنیتی هند در چارچوب سرحدات استراتژیک
1-2-3- حوزه جنوب آسیا
کسب هژمونی و قبولاندن آن به کشورها در جنوب آسیا مهمترین هدف سیاست خارجی و امنیتی از سوی هند در این منطقه است. رهبران هند معتقدند که قبولاندن این هژمونی سنگ بنای توانایی کشور برای تبدیل شدن به یک بازیگر مهم جهانی است. زیرا بدون هژمونی منطقهای این امکان برای هند وجود ندارد که بازیگری خود را در ماورای این منطقه ایفاء کند.
اگر این شناسایی بصورت گسترده وجود دارد که هند قدرتی است که در جنوب آسیا به عنوان یک قدرت منطقهای به حساب آمده و همچنین به عنوان یک بازیگر کلیدی نوظهور در عرصۀ جهانی میتواند نقش ایفاء کند، آن گاه هند در وهله اول نیازمند این است که این واقعیت را در جنوب آسیا جا بیاندازد.
مهمترین سیاستها و اقدامات هند در این راستا در منطقه جنوب آسیا به شرح زیر است:
ـ همگراسازی کشورهای جنوب آسیا حول کشور هند از طریق سارک
ـ جلوگیری از استراتژی پاکستان برای ائتلاف با قدرتهای خارجی و تشویق ملل جنوب آسیا برای اتخاذ سیاستهای بازدارنده علیه هند.
ـ اتخاذ این سیاست که چین و آمریکا آزادند تا منافع خود را در پاکستان دنبال کنند، اما روابط آینده آنها بستگی به حساسیتی است که هند نسبت به منافع خود در جنوب آسیا نشان میدهد.
ـ مهار دیپلماسی اتحادسازی پاکستان در جنوب آسیا.
ـ جلوگیری از جنگهایی که گروههای جداییطلب و جنبشهای تروریستی به نمایندگی از پاکستان علیه هند به راه میاندازند. در این راستا هند تلاش دارد تا به قابلیتهای لازم برای انجام اقدامات پیشگیرانه علیه پاکستان و هر کشور دیگر در منطقه جنوب آسیا دست یابد.
ـ استفاده از جنگ روانی در سیاست خارجی و نظامی.
رهبران هند نگران به قدرت رسیدن گروههای مائوئیست در نپال میباشند و قویاً برای جلوگیری از روی کار آمدن یک دولت مائوئیستی در این کشور با کمک چین تلاش مینمایند. نخبگان سیاسی هند بر این باورند که روی کار آمدن یک دولت مائوئیستی در نپال پیامدهای استراتژیک جدیای از جمله موارد زیر به دنبال خواهد داشت:
ـ نپال به یک دولت تابع چین تبدیل شده و به عنوان یک عامل بیثباتکننده در منطقه برای منافع هند تبدیل خواهد شد.
ـ علیرغم سیاست چین نسبت به اسلامگرایان، شورشیان مائوئیست حاکم بر نپال در دامن سازمانهای تروریستی اسلامگرا قرار خواهند گرفت.
ـ با اتحاد بین نپال و چین، یک دولت محافظ و ضربهگیر بین چین و هند از میان رفته و هند ناچار خواهد بود از لحاظ نظامی و منابع انسانی مرزهایش را تقویت کند که این امر حداقل نیازمند تجهیز سه لشگر زرهی است.
ـ نپال متحد چین، یک کشور دیگر را به کشورهای حامی چین در منطقه جنوب آسیا به نام پاکستان و بنگلادش میافزاید و علاوه بر مناطق غربی و شرقی هند که تحت نفوذ چین میباشد، در آینده مناطق شمالی نیز به آن افزوده میشود.
در رابطه با بنگلادش، سیاست خارجی و امنیتی هند معطوف به جلوگیری از استفاده پاکستان و چین از این کشور به منظور بیثبات نمودن مناطق شرقی و شمالی هند و کاهش همکاری نظامی بین چین و بنگلادش است.
هند در تلاش است تا ارتباطات بازرگانی خود را با بنگلادش گسترش داده و سرمایهگذاری بنگلادش را وارد حوزۀ این حوزه کند، چرا که ایجاد اشتغال برای مردم زمینههای رفع بیثباتی در مرزهای شرقی خواهد شد.
در رابطه با سریلانکا، سیاست خارجی و امنیتی هند مبتنی بر حفظ وحدت و حاکمیت دولت ـ ملت در این کشور است. برای این منظور هند سیاست تندی نسبت به چریکهای تامیل اتخاذ نموده و به دقت مراقب تلاش پاکستان و چین برای دور نمودن هند از حوزه نفوذ این کشور و مقابله با آن است.
به طور کلی، ظهور هند به عنوان یک قدرت منطقهای و بازیگر کلیدی جهانی تا حدود زیادی بستگی به دیدگاه و موضع آن در جنوب آسیا به عنوان همسایگی بلافصل دارد. اگر هند نتواند به طور مؤثری جایگاه خود را در جنوب آسیا حفظ و تضمین کند، این کشور نمیتواند جهان را متقاعد سازد که دارای نفوذ در سطح جهانی است. هند برای رسیدن به این منظور به تدریج به سمتی حرکت میکند که عنصر یکجانبهگرایی یا به قول خود «یکجانبهگرایی مثبت» را به استراتژی خود در قبال جنوب آسیا بیافزاید.22 به غیر از مسئله پاکستان در مورد بقیه کشورهای جنوب آسیا، نوعی همخوانی بین منافع هند و آمریکا وجود دارد و این تا حدود زیادی موضع و جسارت نظامی هند را در منطقه تسهیل میکند.
به طور کلی هند در تلاش است تا اندکی از موقعیت هژمونیک خود را در منطقه تثبیت بخشد و این مستلزم آن است که هند بتواند مهمترین چالشگر دایمی و سنتی سیاسی خود بنام پاکستان را یا خنثی و بیطرف کند و یا به نحوی آن را جذب نموده و در نهایت تا به عنوان یک مانع جدی عمل نکند.
2-2-3- حوزه شرق و جنوب شرق آسیا
جنوب شرق آسیا به همراه خلیج فارس و آسیای مرکزی حلقه بیرونی سیاست خارجی و امنیتی هند را تشکیل میدهند که برای امنیت هند حایز اهمیت اساسی است.
در طی 50 سال گذشته، سیاست خارجی هند در قبال جنوب شرق آسیا و سارس سه مرحله را طی کرده است:
اول، دوره قبل از استقلال که این دو منطقه از طریق فرایند استعمارزدایی به هم پیوند خوردهاند. در این دوره دو حادثه مهم رخ داد که اولی عبارت از کنفرانس روابط آسیایی در مارس 1947 و کنفرانس باندونگ در سال 1955 که این دو منطقه را به هم نزدیک نمود.
دوم، این دوره از 1960 تا اوایل دهه 1990 که نظام بینالملل تحت شعاع رقابت دو ابرقدرت و جنگ سرد بود و در این شرایط بود که سارس در سال 1967 شکل گرفت. عوامل متعددی در این دوره باعث دوری هند و کشورهای جنوب شرق آسیا شد از جمله آنها میتوان موارد زیر را متذکر شد:
ـ نگاه هند به منطقه ASEAN به عنوان امتداد سازمان پیمان جنوب شرق آسیا (SEANTO)
اتخاذ مواضع ضد کمونیستی از سوی کشورهای جنوب شرق آسیا در اوج بحران ویتنام به بروز این احساس بیشتر کمک نمود.
ـ در اوایل دهه 1990 یک چرخش نمایان در سیاست هند نسبت به روابط با کشورهای جنوب شرق آسیا رخ داد. با پایان یافتن جنگ سرد و حل منازعه کامبوج، هند سیاست خارجی خود را تحت عنوان نگاه به شرق مطرح کرد که معنای آن التزام استراتژیک هند در منطقه جنوب شرق آسیا بوده است. از آن زمان تاکنون هند تلاش متعددی را برای برقراری روابط استراتژیک با کشورهای این منطقه به عمل آورده است.
این سیاست دستاوردهای مهمی را برای هند در طی چند سال اخیر دربرداشته است:
اول، هند از یک شریک گفتگوی ناقص و بخشی، در سال 1992 به یک طرف گفتگوی کامل در سال 1995 تبدیل شد.
دوم در داخل دو فرایند شورای همکاری امنیتی در آسیا ـ پاسیفیک و مجمع منطقهای، مواضع هند این اجازه را به این کشور داده است تا نقش کلیدیای را در فرایندهای دوجانبه در خصوص مسایل امنیتی ایفاء کند که برای منطقه آسیا ـ پاسیفیک بسیار مهم بوده است و در عوض این شوراها تضمین نموده تا در گروهبندیهای امنیتی منطقه به منافع و نگرانیهای امنیتی هند توجه لازم را مبذول دارد. بنابراین هند در حال حاضر از طریق ساختاری، تبدیل به یک شریک امنیتی برای کشورهای مطنقه شده است.
از لحاظ اقتصادی نیز هند پیشنهاد ایجاد یک منطقه تجارت آزاد با کشورهای جنوب شرق آسیا را برای دهه آینده مطرح کرده است. در داخل این منطقه تاکنون دو کشور بیشتر از بقیه مورد توجه هند بودهاند که عبارتند از ویتنام و اندونزی.
هند تاکنون موفق شده با دو کشور موافقتنامه همکاری دفاعی در سطوح دوجانبه منعقد کند که شامل کمکهای نظامی به آنها و گفتگوهای مداوم در مورد مسایل امنیتی مورد علاقه دو طرف بوده است. هدف اساسی هند برای گسترش مناسبات استراتژیک و التزام استراتژیک در این منطقه، ایجاد موازنه در مقابل چین و جلوگیری از گسترش نفوذ و سیطره آن در منطقه است چرا که چین توانسته از طریق روابط نزدیک دفاعی با برمه؛ تا حدودی در منطقه نفوذ کند. چین با ایجاد سایت اطلاعات سیگنالی پکن در این جزیره، فعالیت دریایی هند در شرق اقیانوس هند را مورد پایش قرار میدهد.
رهبران هند این منطقه را منطقه نفوذ خود دانسته و اگر موفق به حفظ و ادامه این موافقتنامههای دوجانبه گردند، به نوعی توانسته نفوذ خود در منطقه بسط و گسترش دهد و دسترسی دریایی خود را از طریق پایگاه دریایی بنگال تا جنوب دریای چین امتداد بخشد.
3-2-3- حوزه خاورمیانه و خلیج فارس
خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس به دلیل موقعیت ژئواستراتژیک آن از لحاظ امنیتی و اقتصادی برای هند حایز اهمیت است. تعامل دیرینه هند با این منطقه و مرکزیت این منطقه در جهان اسلام، باعث در اولویت قرار گرفتن اهمیت این منطقه از لحاظ سیاسی برای هند شده است. کشورهای منطقه خلیج فارس حدود 15 درصد تجارت هند را تشکیل میدهند و هند دو سوم نیازهای خود به انرژی را از این منطقه تأمین میکند. حدود 2/5 میلیون هندی در این منطقه مشغول فعالیت بوده و وجوه ارسالی آنها بخش مهمی از درآمد سالیانه هند را تشکیل میدهد.
هند از نظر تاریخی در رابطه با منازعه اعراب و اسرائیل موضع حمایت از عربها را اتخاذ کرده است. دو دلیل برای این امر وجود داشته که عبارتند از:
1) خنثیسازی نفوذ پاکستان در منطقه
2) جلوگیری از ایجاد یک ائتلاف اسلامی علیه خود در مورد کشمیر
3) تضمین دسترسی آسان به منابع نفت و گاز خاورمیانه.
با آن که در دهه 1950 و اوایل دهه 1960 مواضع هند مبنی بر طرفداری از عربها بوده است اما این کشور نتوانست روابط خوب و عمیقی را با تمام کشورهای عربی برقرار نماید اما تمایلات فوق به دولت هند کمک نمود تا روابط خوبی با اقلیتهای مسلمان در هند برقرار نماید.
در این دوران هند تمرکز دیپلماتیک خود را روی ایجاد روابط نزدیک با مصر استوار نمود. هدف اصلی این کشور از توسعه این رابطه ایجاد موازنهای در مقابل سمپاتی کشورهای عربی نسبت به پاکستان در منازعه با هند بود. اما این رابطه در نهایت منجر به کاهش سطح روابط با کشورهایی نظیر عربستان و اردن و در نتیجه باعث کاهش نفوذ هند در خاورمیانه گردید.
در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 هند موفق شد با بسط پیوندهای تجاری دوجانبه با تعدادی از دولتهای مسلمان خاورمیانه از جمله ایران، عراق و عربستان سعودی و دیگر دولتهای خلیج فارس، دسترسی استراتژیک خود به منطقه را تقویت نماید. این روابط اقتصادی، هند را قادر ساخت تا با ایجاد روابط قوی با ایران و عراق، جو نارضایتی کشورهای مسلمان از هند (به دنبال جنگ 1971 با پاکستان) را تلطیف کند. روابط هند و کشورهای خاورمیانه با مواضع ضد اسرائیلی هند در جنگهای اعراب و اسرائیل در سالهای 1967 و 1973 و همچنین حمایت هند از تصمیم اپک برای چهار برابر کردن قیمتهای نفت، بیشتر تقویت شد.23
عامل دیگری که هند را وادار به تقویت روابط با کشورهای خاورمیانه و به ویژه کشورهای خلیج فارس مینمود نیاز آن به نفت بود. نفت حدود 8 درصد از کل واردات هند در سال 1971، 24 درصد در سال 1981 و 28 درصد در سال 1991 را تشکیل میداد. این کشور در ازای خرید نفت از کشورهای ایران، عربستان، عراق، امارات متحده عربی و کویت به این کشورها خدمات مهندسی، کالاهای کارخانهای و غیره صادر میکرد. جنگ ایران و عراق در فاصله سالهای 1980 تا 1988 هند را مجبور ساخت تا الگوی خرید نفت خود از عراق و ایران را با عربستان و دیگر کشورهای خلیج فارس جایگزین نماید. عربستان و دیگر کشورهای خلیج فارس بیشترین تعداد کارگران مصری را در خود جای دادند و بیشترین کالاهای هندی را خریداری نمودند و تا حدود زیادی به پایگاه منطقهای عملیات بازرگانی هند تبدیل شدند.
حوادث سالهای 1978 و 1979، یعنی ظهور جمهوری اسلامی در ایران و حمله شوروی سابق به افغانستان، روابط هند با کشورهای خاورمیانه از پیچیدگی خاصی برخوردار گردید. از نظر هند این دو حادثه و جنگ ایران و عراق که منجر به تضعیف ایران به عنوان یک قدرت منطقهای و حامی تاریخی پاکستان میشد، محیط را به نفع هند تغییر میداد. در عین حال رقابت ابرقدرتها در افغانستان موجب جریان یافتن سیل کمکها و حمایتها از جانب قدرتهای خارجی از جمله آمریکا، چین و کشورهای عربی به رهبری عربستان به سوی پاکستان و در نتیجه موقعیت پاکستان (دشمن هند) میگردید.
رهبران هند تصمیم گرفتند تا با تمرکز خریدهای نفتی خود از عربستان و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، روابط خود با کشورهای خاورمیانه که از پاکستان و مجاهدین افغانستان حمایت میکردند، را بهبود بخشد.
اما از اوایل دهه 1990 مواضع هند نسبت به تحولات منطقه دستخوش تغییر و تحول اساسی گردید که این امر به پارامترهای اساسی زیر برمیگردد:
اول توجه به ملاحظات امنیتی و اقتصادی در دنیای پس از جنگ سرد؛
دوم سیاست داخلی هند که تحت تأثیر و نفوذ ملیگرایان هند که نقش اساسی در این چرخش سیاسی داشتند.
ـ در دسامبر 1991 هند به قطعنامه سازمان ملل که براساس آن صهیونیسم معادل نژادپرستی مورد نظر قرار میگرفت، رأی منفی داد.
ـ در سال 1992 این کشور به دنبال شوروی و چین روابط دیپلماتیک کامل با اسرائیل برقرار ساخت.
ـ در جنگ دسامبر 91-1990 خلیج فارس سیاستگذاران هند دو دیدگاه متعارض را در واکنشها و بیانات رسمی خود ارایه دادند. عدهای از آنها بر مبنای سیاست عدم تعهد از عراق حمایت و عدهای دیگر از ائتلاف بینالمللی علیه عراق پشتیبانی کردند و معتقد بودند که این مواضع حامل منافع امنیتی و اقتصادی برای هند خواهد بود. استدلال آنها بر این اساس استوار بود که حمایت هند از عراق باعث از بین رفتن کمک و وام صندوق بینالمللی پول کشورهای غربی به هند میشود. به همین خاطر دهلینو به قطعنامه سازمان ملل مبنی بر اجازه استفاده از زور برای بیرون راندن نیروهای عراقی از کویت رأی مثبت داد. در همین راستا در ژانویه سال 1991 هند به هواپیماهای آمریکایی اجازه داد تا در بمبئی اقدام به سوختگیری مجدد نمایند.
در دیدار ناراسیما رائو از ایران در سال 1993، هند تلاش مضاعفی را به عمل آورده است تا روابط خود با ایران را به عنوان مهمترین کشور غیر عربی خاورمیانه در عرصههای مختلف تعمیق بخشد. در بیانات مقامات هند و جامعه استراتژیست این کشور منطق تعمیق روابط هند با ایران به صورت زیر ترسیم گردید:
ـ موقعیت استراتژیک ایران در منطقه: مقامات هند، جمهوری اسلامی ایران را دروازه دسترسی استراتژیک به خاورمیانه و آسیای مرکزی قلمداد میکنند.
ـ دسترسی به منابع نفت و گاز ایران و اهمیتی که ایران میتواند در استراتژی امنیت انرژی هند ایفا نماید.
ـ کاهش نگرانی هند از (به اصطلاح) پیوند هستهای بین ایران، جمهوریهای آسیای مرکزی و پاکستان.
ـ محروم کردن پاکستان از حمایت تاریخی و بالقوه ایران.
ـ ایجاد شالودهای برای یک آسیا و خاورمیانه باثبات.
ـ محاصره ژئوپلیتیک پاکستان.
ـ نیاز هند به ایران به منظور ایفای نقش در تحولات عراق حال و آینده.
ـ ترس از تهدید بنیادگرایان که ممکن است از زرادخانه هستهای پاکستان استفاده کنند.
ـ دسترسی به بازارهای ایران برای کالاهای هندی.
بر این اساس هر سه حکومت متوالی دهلی نو از آن زمان به بعد سیاست تعمیق روابط با ایران را تأکید نموده و دنبال مینمایند. با آن که جمهوری اسلامی ایران از لحاظ ایدئولوژیک قرابت بیشتری به طرفداران نهرو و حزب کنگره دارد، اما این حزب حاکم است که ارزش استراتژیک بیشتری برای روابط با ایران قایل است و در این امر پیش قدم گردید.
در عین حال، در طی سالهای اخیر روابط اقتصادی، سیاسی و امنیتی هند با اسرائیل افزایش چشمگیری یافته است. بعضی از متفکران حزب Bjp بر این باورند که اساساً آینده روابط استراتژیک هند در توسعۀ روابط با اسرائیل و ژاپن نهفته است. مهمترین دلایل آنها برای ایجاد رابطه نزدیک امنیتی با اسرائیل را میتوان به شرح زیر دانست:
ـ دسترسی به فنآوری برتر نظامی: اسرائیل در طی سالهای اخیر به بزرگترین منبع عرضه تسلیحات به هند تبدیل شده است.
ـ استفاده از اسرائیل به عنوان یک چالشگر بزرگ علیه نظامیگری اسلامی.
ـ مقابله با چالشهای ناشی از اتحاد ایران و پاکستان یا هر اتحاد دیگر میان کشورهای مسلمان عربی و پاکستان علیه هند.
ـ بهرهگیری از امتیازاتی که آمریکا به کشورهای نزدیک به اسرائیل واگذار مینماید.
به عبارتی میتوان گفت که اتحاد مثلث میان هند، اسرائیل و ترکیه یکی از مهمترین هندسههای امنیتی در ذهن مهندسان امنیتی هند برای تضمین منافع این کشور در خاورمیانه به ویژه در شمال آفریقا و کشورهای واقع در ساحل جنوبی مدیترانه است.
از طرف دیگر، با آن که به موازات افزایش روابط سیاسی ـ امنیتی بین هند و اسرائیل، روابط سیباسی هند و کشورهای عربی کاهش یافته است اما ضرورتهایی بنیادی وجود دارند که هند را ناچار به حفظ روابط و پیوندهای نزدیک اقتصادی با کشورهای عربی خاورمیانه و به ویژه کشورهای حوزه خلیج فارس میکند. هند به طور فزایندهای به نفت کشورهای عربی نیازمند است و علیرغم تلاش آن برای بسط منابع تأمین انرژی در حوزه ساخالین، مالزی و غیره، نمیتواند از منابع عربستان، کویت و امارات متحده عربی بینیاز باشد. از سوی دیگر، کشورهای عربی یک بازار مهم برای کالاهای هند محسوب میگردند و این چیزی است که هند در آینده بیشتر نیازمند آن خواهد بود. چرا که در حال حاضر تجارت هند با این کشورها سالانه حدود 10 میلیارد دلار میباشد. عامل دیگری که حفظ روابط نزدیک اقتصادی با کشورهای عربی را برای هند ضرورت میبخشد حضور حدود 2/5 میلیون کارگر هندی در این کشورها است که درآمد هند از محل وجوه ارسالی آنها رقم قابل توجهی است. با این وجود انتظار نمیرود که این روند وابستگی متقابل اقتصادی منجر به تقویت روابط سیاسی هند با این کشورها شود.
به طور کلی رفتار هند در قبال خاورمیانه حاکی از تلاشهای همزمان و ملازم از سوی این کشور برای بسط و تعمیق روابط با اسرائیل، ایران و اکثر کشورهای عربی است. با آن که بسیاری از استراتژیستهای هندی بر این باورند که اتحاد استراتژیست میان هند، اسرائیل و ژاپن هسته اصلی روابط دفاعی و امنیتی هند را تشکیل میدهد که براساس آن مناسبات دفاعی با اسرائیل موجب حراست از منابع انرژی هند در خاورمیانه و روابط با ژاپن و کشورهای حاشیه چین موجب مهار چین میشود، اما هند نمیتواند واکنش کشورهای عربی و ایران را نادیده بگیرد. بنابراین ناچار است موازنهای را بین این منافع خود برقرار نماید.
با آن که الگوی روابط هند در خاورمیانه در طی دهه گذشته به طور قابل ملاحظه تغییر کرده است، اما نباید در مورد اهمیت روابط هند و اسرائیل اغراق کرد و ریسک واکش کشورهای عربی را دست کم گرفت. روابط هند و اسرائیل ممکن است به ویژه در صورت افزایش معاملات نظامی و همکاری دفاعی، همچنان در دهه آینده تقویت شود. اما هند احتمالاً یک بازی با حاصل جمع جبری صفر را در خاورمیانه به نمایش نخواهد گذاشت. در جهان عرب، کشورهایی که دارای بیشترین اهمیت برای هند هستند تغییر کردهاند: مصر اهمیت گذشته خود را از دست داده و در مقابل اهمیت ایران و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس برای آن بیشتر شده است. به ویژه هند برای دستیابی به منافع متصوره خود در منطقه و مقابله با چالشهای فراروی خود نیاز بیشتری به ایران خواهد داشت تا اسرائیل.
4-2-3- حوزه آسیای مرکزی
علاقه هند به آسیای مرکزی و توانایی آن برای اقدام در دفاع از آنها به طور گسترده در طی دهه اخیر افزایش یافته است. این کشور از تمام ابزارهای قدرت خود از جمله قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی استفاده خواهد نمود. هند تلاش میکند تا تجارت با این کشورها را بهبود بخشیده و تا حدودی به منافع انرژی منطقه دست یابد و به توسعه آنها نیز کمک نماید و در آن جا پایگاه نظامی آشکار بدست آورد.
اما تلاشهای فزاینده هند برای کسب جایگاهی دائمی و باثبات در آسیای مرکزی نه فقط ناشی از تمایل آن برای کسب نفوذ و قابلیتهای پرتاب قدرت یا نیاز به انرژی، بلکه متأثر از بسیاری عوامل دیگر نیز میباشد. از زمان دوران مدرن و علیرغم تقسیم راج (Raj) به دو منطقه هند و پاکستان، آسیای مرکزی فاکتور مهمی در امنیت منطقهای بوده است. با بیرون رفتن شوروی از افغانستان و فروپاشی آن، پاکستان تلاش نمود تا این منطقه را با استفاده از ابزارهای اقتصادی و سیاسی به پایگاه استراتژیک خود تبدیل کند و با دیگر دولتها به رقابت بپردازد. اما زمانی تلاشهای آنها منجر به نتیجه نگردد این کشور از فرصت استفاده نموده تا از طریق طالبان موقعیت خود را در افغانستان، تضمن نماید. این تحولات همراه با نفوذ چین در آسیای مرکزی به دلیل تضعیف جای پای روسیه، موجب شد تا هند به طور جدی تلاش نماید تا جایگاهی باثبات در آسیای میانه بیابد. اما انگیزههای هند در این راستا به تهدید تروریسم و نیاز به منابع قابل اتکاء انرژی محدود نمیشود، بلکه واقعیت این است که هند میخواهد تا از یک حصار تنگ جنوب آسیا بیرون آید و آن چه تلاشهای مشترک چین و پاکستان برای محاصره و مهار خود مینامد را حداقل در آسیای مرکزی ناکام گذارده و خنثی نماید. از این لحاظ، دولتهای هند با نگرانی در مورد تهدیداتی که در شمال و شمال شرق این کشور جریان دارند اکنون در حال تحول در اندیشه امنیتی حاکم بر سیاست حاکمان قبلی میباشند و تلاش دارند تا قدرت و نفوذ هند در آسیای مرکزی را گسترش دهند و طرحهای چین و پاکستان را در آن جا ناکام گذارند. از سال 2000 هند به طور مداوم موقعیت آسیای مرکزی را در سیاست خارجی و اولویتهای دفاعی خود ارتقاء بخشیده و تصمیم گرفته تا تمام ابزارهای قدرت در اختیار خود در آن جا را بکار بگیرد. از این رو، این کشور به طور مداوم به دنبال دسترسی به پروژههای انرژی آسیای مرکزی و برنامههای تجاری مهم مانند کریدور شمال ـ جنوب که روسیه، آسیای مرکزی و ایران را به هند متصل میسازد، است.
فراسوی پیوندهای اقتصادی و سیاسی صرف، هند همچنین موضع استراتژیک و نظامی خود را در آسیای مرکزی ارتقاء بخشیده است. این کشور اکنون به طور آشکار حضور خود را در یک پایگاه هوایی در منطقه Ayni در تاجیکستان را تأیید کرده است. این دومین پایگاه هوایی هند (پایگاه نظامی اول آن در سریلانکا قرار دارد) در خارج از مرزهای این کشور محسوب میگردد. اما این نشان از منافع جدید هند در منطقه و توانایی آن برای مأموریتهای پرتاب قدرت و همچنین توانایی آن برای تهدید نمودن پاکستان از شمال و محرومسازی آن از یک منطقه استراتژیک است. مقامات هند همچنین به طور متراکمی در حال مذاکره با دولتهای آسیای مرکزی مانند ازبکستان و قزاقستان بوده تا به وسیله آنها تجهیزات نظامی دوره شوروی مانند هواپیمای حمل و نقل ایلوشن ـ 76 (که برای جابجایی نیروها یا نصب رادار هوایی شبیه آواکس یا فالکون که از اسرائیل بدست آورده مورد نیاز است) از آنها خریداری کنند و یا تسلیحات خود را به این دولتهای تازه تأسیس بفروشند. هند همچنین در حال مذاکره با این کشورها برای آموزش و طرحهای تحقیق و توسعه مشترک است. اما فراسوی دسترسی به پروژههای انرژی و دسترسی تجاری فزاینده از طریق تجارت بیشتر و مشارکت در طرحهای زیرساختی و معاملات نظامی، مهمترین هدف هند در آسیای مرکزی همانا محاصره و مهار پاکستان است.
آسیای مرکزی اکنون به یک صحنه مهم در رقابت بین هند و پاکستان تبدیل شده است که امنیت جنوب آسیا را تهدید میکند و امنیت هر کدام از این مناطق را به مقیاسهای متفاوت وابسته به تحولات در منطقه دیگر کرده است. بنابراین آسیای مرکزی یک عنصر غالب در تلاش هر دو کشور برای کسب فضای استراتژیک بزرگتر شده است و این پدیدهای است که برای هند از اهمیت بیشتری برخوردار است. این بدان دلیل است که دهلی نو به دنبال نفوذ استراتژیک در تمام آسیا است و موضوعات مذهبی در مقابل تلاش و خواست نسبتاً موفق آن برای ارتقاء جایگاه، پرستیژ و حضور و نفوذ از خاورمیانه تا تنگههای مالاکا قرار نمیگیرند. رویکرد چندبعدی هند به آسیای مرکزی شبیه رویکرد آن به دیگر مناطق نیز هست زیرا در تمام موارد تعاملات اقتصادی و نظامی بلکه اگر نه در هم تنیده با هم ترکیب میشوند.
از این لحاظ، حضور نوظهور کشور هند در آسیای مرکزی پیشبینیهایی که حدود یک دهه قبل به عمل میآمد را مبنی بر این که هند در ابتدای قرن بیستویکم قدرت بزرگی خواهد بود و باید در فراسوی جنوب آسیا محاسبه و یک نیروی قادر به پرتاب قدرت به فراسوی مرزهای رسمی خود خواهد بود، را تأئید نمود. در نتیجه، در حال حاضر نه تنها باید این کشور را در هر گونه تحلیل و ارزیابی از روندهای امنیتی در آسیای مرکزی مد نظر قرار دهد، بلکه حضور هند در این منطقه در آینده افزایش یافته و احتمالاً به نقطه رقابت سیاسی و اقتصادی با دیگر بازیگران مهم آسیایی مانند چین نیز، تبدیل خواهد شد. از آن جایی که اکثر دولتهای منطقه برای نفوذ و بیاثر گذاردن تلاشهای دیگر رقبا در این منطقه تلاش میکنند؛ اضافه شدن هند به این ترکیب، بازی بزرگ جدید در این منطقه را پیچیدهتر خواهد نمود. رقابت چند دولتیای که دولتهای منطقهای و قدرتهای فرامنطقهای مانند آمریکا در این منطقه دنبال میکنند، مطمئناً ادامه خواهد یافت و حتی پیچیدهتر نیز خواهد شد. در آینده آسیای مرکزی، هند نه تنها این بازی را با حرارت بیشتری ایفا خواهد کرد بلکه همچنین در تلاش خواهد بود تا در آن جا به طور دایم بماند.25
ـ نتیجهگیری
بررسی حاضر نشان میدهد که علیرغم این واقعیت که از سال 1990 سه نوع دولت متفاوت در هند به قدرت رسیدهاند [حزب کنگره به رهبری ناراسیما رائو (1991 تا 1996)، دولت ائتلافی چپ متمایل به مرکز به رهبری دوی گودا و ایندیر گوجرال (1996 تا 1998) و راست متمایل به مرکز به رهبری آتال بیهاری گوجرال (از سال 1998)]، سیاست واقعی هند در خصوص مدیریت قومی داخلی و مسایل چین، پاکستان و ایالات متحده آمریکا به رویکردهای نئولیبرالها بیشتر نزدیک است.
در عرصه داخلی، سیاست رسمی هند مبتنی بر وفاق نهروگرایان و نئولیبرالها روی محوریت قانون اساسی، تفویض و انتقال قدرت، حقوق گروهها و استفاده محاسبه شده از زور علیه شورشیان قومی میباشد. حزب BJP که اتحاد دموکراتیک ملی کنونی (NDA) را رهبری میکند بخشهایی از این وفاق را به چالش طلبیده است. این نگرانی وجود دارد که این حزب بخواهد تغییراتی بنیادی را در نظم حاضر ایجاد کند. این حزب در تلاش برای ایجاد یک قانون مدنی «یک شکل» برای هند است که در قانون اساسی این کشور مورد تکریم قرار گرفته اما موضع دولتهای قبلی در این خصوص آن بود که این موضوع تا زمانی که جوامع قومیتی برای وارد شدن به موضوع اعلام آمادگی نکنند، مسکوت بماند. دولت حاضر بارها اعلام کرده است که در موقعیتهایی مانند کشمیر به جای سیاست واکنشی، یک سیاست فعال را در پیش خواهد گرفت. بعضی این را به علاقه به استفاده از زور تفسیر کردهاند.
سیاست هند نسبت به مسئله پاکستان تا حدودی در یک دهه اخیر تغییر کرده است. اما هسته این سیاست تا حدود زیادی به رویکردهای نهروگرایی و نئولیبرال نزدیک است. سیاست رسمی هند در قبال پاکستان همچنان مبتنی بر احترام به معاهدات و موافقتنامههای کنونی و تشویق تجارت و افزایش ارتباطات بین مردم دو جامعه و تبادلهای فرهنگی است. با این وجود دیدگاه نئولیبرالها مبنی بر این است که هند باید نسبت به تحولات جدید هشیار باشد و در صورت رسیدن به توافق جدید، معاهدات و موافقتنامههای گذشته را رها کند. به عنوان مثال از سال 1995 تمام دولتهای هند نشان دادند که حتی حاضرند در وارد کشمیر دارد مذاکره شوند. به عنوان مثال، اجلاس جولای 2003 سران دو کشور در آگرا، دولت واچپایی نشان داد که حاضر است در مورد کشمیر مذاکره کند.
اما سیاست رسمی هند نسبت به چین به رویکردهای نهروگرایی و نئولیبرال نزدیک است. دهلی نو همچنان بر کفایت قابلیت دفاعی خود در امتداد مرزهایش با چین ادامه میدهد. این کشور به دقت مواظب این موضوع است که از لحاظ نظامی تحریککننده نباشد. تنها استثنا بر این سیاست خویشتندار هند، به بعد از آزمایشات هستهای هند در می 1998 رخ داد که این کشور تلاش نمود تا آزمایشات هستهای خود را بر حسب تهدید چین توجیه نماید. با این که این امر منجر به ایجاد یک شکاف و فاصله دیپلماتیک عمومی در سطح روابط دو کشور شد، اما روابط آنها بلافاصله به نوعی ترمیم گردید. سیاست هند از سال 1998 در جهت گسترش روابط با چین و اجتناب از منوط کردن همه چیز به حل و فصل اختلاف مرزی بوده است. این نوعی بازگشت به سیاست اولیه نهرو در سالهای قبل از جنگ 1962 و همچنین مطابق با آموزههای نئولیبرالها است.
در رابطه با روابط با ایالات متحده آمریکا، سیاست هند بسیار نئولیبرالیستی است. در سه دولت گذشته، هند بسیار بیشتر از هر زمان دیگر از سال 1947 به بعد به آمریکا نزدیک شده است. آموزههای نهروگرایان در مورد لزوم عدم تعهد و ائتلاف بین کشورهای جهان سوم در مقابل ایالات متحده آمریکا از فرهنگ لغات سیاسی رسمی هند عملاً حذف شده است. با آن که دیپلماتهای هند هنوز در محافل و مجامع بینالمللی همچنان مواضع ضد آمریکایی را بیان میکنند، اما انتخابهای واقعی هند به ویژه در قلمرو امنیتی بسیار پراگماتیکتر میباشند. همکاری دفاعی بین دو کشور، حمایت هند از طرحهای دفاع موشکی آمریکا و همکاری اطلاعاتی بیسابقه بین دو کشور بعد از 11 سپتامبر و پیشنهاد جسورانه هند برای همکاری در جنگ علیه تروریسم و تعاملات سیاسی سطح بالا با واشنگتن، همه نشانههایی دال بر علاقه هند به داشتن روابط نزدیکتر و عملگرایانهتر با ایالات متحده آمریکا است. به طوری که نخستوزیر سابق هند به طور آشکار آمریکا را متحد طبیعی هند مینامد. چنین چرخشهایی در سیاست بینالمللل بیسابقه نیست اما این که سیاستمداران هند چنین بیاناتی بر زبان آورند و براساس آنها نیز عمل نمایند تا حدود زیادی مایه شگفتی است.
سیاست هستهای هند نیز بیانگر ترجیهات نئولیبرالها است. گفتگوی تالبوت ـ سینها نشانگر پراگماتیسم دولت هند حتی در مورد حساسترین موضوع روابط آمریکا و هند است. بیانات عمومی آن از می 1998 نیز نشاندهنده پیروی آنها از آموزههای نئولیبرال است. دولت هند تأکید کرده است که این کشور خواهان حداقل سطحی از بازدارندگی است و بههیچوجه بدنبال مسابقه تسلیحاتی و برابری با قابلیتهای هستهای چین نیست. در رابطه با رژیمهای بینالمللی، هند خود را متعهد به بسط وفاق داخلی در مورد امضای CTBT کرده است اما در مورد خلع سلاح همچنان معتقدند این امری غیر ممکن و آرمانگرایانه است.
اما از زمان حادثه 11 سپتامبر و به ویژه از 13 دسامبر 2001 که به پارلمان هند حمله شد؛ اندیشه استراتژیک به سمت رویکرد فراواقعگرایان متمایل گردیده است. شاید بیشترین تغییر در اندیشه استراتژیک هند بعد از این زمان را بتوان در نگرش آنها نسبت به کاربرد زور و روابط با پاکستان و ایالات متحده یافت. هرچند عده قلیلی از جامعه استراتژیک هند پس از حملات 11 سپتامبر، چنین نتیجهگیری کردند که زور ارزش محدودی در حفظ امنیت یک جامعه دارد، اما بسیاری از سیاستمداران برخلاف گروه فوق بر این باورند که هند باید به شیوه اقدام آمریکا در دو کشور افغانستان و عراق و همچنین همانند شیوه اسرائیل در قبال فلسطینیها، علیه پاکستان از زور استفاده کند. آنها اذعان دارند که قابلیت هستهای پاکستان موقعیت متفاوتی با موقعیتی که آمریکا و اسرائیل با آن مواجه هستند را فراروی هند قرار میدهد، لیکن هند باز فرصت استفاده قهری از زور علیه را پاکستان دارد. هند حداقل باید از «تهدید» به «استفاده از زور» به منظور متوقف کردن حمایت پاکستان از عملیات تروریستی بین مرزی، استفاده کند.
دیدگاههای هندیها در ارتباط با پاکستان نیز به ویژه بعد از حمله به پارلمان آن شدیدتر شده است. حمایت زیادی از تصمیم دولت برای اتخاذ یک سری اقدامات دیپلماتیک علیه پاکستان برای وادار کردن آن به اقدام علیه گروههای تروریستی در میان مرزها وجود دارد.
روابط هند با آمریکا سومین حوزهای است که بعد از 11 سپتامبر و حوادث بعدی در جهت پیروی از رویکرد فراواقعگرایان چرخش داشته است. بعد از حمله 11 سپتامبر، هندیها به شدت نگران احیاء پاکستان به عنوان شریک استراتژیک آمریکا شدند. پیشنهاد هند به منظور همکاری با ایالات متحده چندان مورد توجه قرار نگرفت، در حالی که پاکستان یک شبه تمام زمینههای از دست رفته خود در طی 5 سال گذشته را مجدداً احیاء نمود. طرح استراتژیک دولت هند برای اتحاد با آمریکا در خطر فروپاشی قرار گرفته بود. اما راهبرد هند از آن وضعیت اولیه تا حدودی بهبود یافت و با آغاز جنگ آمریکا در افغانستان برای مبارزه با تروریسم، هند استفاده از پارامتر فوق را مهمتر از رابطه جدید پاکستان و آمریک یافت. تعاملات بالا بین مقامات دو کشور به هند کمک کرد تا به طور استراتژیک خود را با آمریکا متحد سازد. جامعه استراتژیک هند مثبتترین نگاه خود را نسبت به آمریکا از سال 1947 انداخت. این آگاهی وجود دارد که هیچ بدیلی برای همکاری با آمریکا و اجازه به آن برای ایفای نقشی بیسابقه در جنوب آسیا وجود ندارد. در عین حال هند به دقت رفتار آمریکا را زیر نظر دارد تا ببیند که آیا نشانههایی از چرخش آن به سوی پاکستان در صورت هر گونه بحران وجود دارد یا خیر. از نظر نخبگان سیاسی هند، سیاست ایالات متحده در مورد تروریسم دو پهلو و مبهم بوده و جنگ با تروریسم ظاهراً اهمیت بیشتری از چالشهایی که تروریسم برای سایر کشورها مطرح میکند، دارد. به طور خلاصه، روابط هند و آمریکا از 11 سپتامبر به بعد تعمیق یافته است.
در پایان، در ارتباط با سیاست هستهای، چنانچه بحران روابط هند با پاکستان به نحوی جامع؛ حل نگردد و آمریکا و جامعه بینالمللی به آن کمک نکنند، ممکن است به سوی سیاستهای جسورانهتر در خصوص تسلیحات هستهای قدم بردارد. البته به نظر میرسد که هندیها بعد از 11 سپتامبر به این نتیجه رسیدهاند که بدون یک قدرت نظامی هراسناک، استقلال و در نهایت امنیت غیر ممکن خواهد بود. به همین دلیل این امکان وجود دارد که هند در قبال موضوعات هستهای و رژیمهای بینالمللی به سمت گرایشات فراواقعگرایانه حرکت کند.
4. ارزیابی استراتژیک هند از روندهای آینده
سیاست خارجی و امنیتی هند در طی سالهای اخیر دارای یک فرایند گذار میباشد. در بخش عظیمی از دوران جنگ سرد، معماران سیاست خارجی هند؛ باور به عدم تعهد، همبستگی جهان سوم، رشد اقتصادی با رهبری و مدیریت دولت سکولاریسم را ابراز کردند.26 اما در عمل، این تعهدات ابراز شده تنها تا حدودی تحقق یافتند. موانع ساختاری نظام بینالملل، ایجابها یا ضرورتهای سیاست داخلی و نقشهای ویژه افراد خاص، تعقیب و همچنین حصول این اهداف را در بهترین حالت، متلون ساخت. در عمل، اکثر تصمیمگیران سیاست خارجی هند در پی برقراری رژیمهای جهانی آمرانه به ویژه در حوزههای حساسی مانند تجارت، کمک چندجانبه خارجی و استفاده از کالای عمومی بودند. در حوزه سیاست امنیتی، هند برای حدود دو دهه یک ایدئولوژی ایدهآلی را دنبال کرد. اما، زمانی که این سیاست منجر به یک سقوط نظامی ناگهانی هند در مقابل حریف اصلی یعنی چین شد؛ هند ابتدائاً به استراتژی خودیاری (Self-help) متوسل شد و سپس در پی استفاده از کمک آمریکا بود ولی چیزی عاید این کشور نگردید. به دنبال این تحولات هند یک اتحاد امنیتی را با اتحاد جماهیر شوروی توسعه و بسط داد. این رابطه امنیتی منافع قابل ملاحظهای را نصیب کشور هند نمود. به عنوان مثال، رهبران کرملین به هند نشان دادند که میتوانند به عنوان یک عرضهکننده تسلیحات مجهز به فنآوری پیشرفته با نرخهای توافقی باشند. آنها همچنین به عنوان وزنهای در مقابل جمهوری خلق چین، کشوری که هند با آن دارای اختلاف مرزی با سابقه طولانی و حاد بود، عمل کنند. سرانجام، آنها یک حق وتو را برای هند در شورای امنیت سازمان ملل متحد در مقابل با هر گونه موضوعی که منافع هند را به خطر میانداخت به ویژه در ارتباط با موضوع کشمیر تضمین کردند.
اما پایان جنگ سرد بسیاری از مولفههای مهم شکلدهنده استراتژی کلان هند در حوزه خارجی را متزلزل کرد. با فروپاشی شوروی، تصمیمگیران سیاست خارجی هند به ناچار بسیاری از برداشتهایی که استراتژی این کشور براساس آنها بنا نهاده شده بود و همچنین اهداف و انتخابها این کشور را مورد بازبینی دوباره قرار دادند. رابطه امنیتی با روسیه، به عنوان جانشین اصلی شوروی سابق بلافاصله به چیزی در حد یک رابطه امنیتی مبتنی بر عرضه تسلیحات به هند از سوی روسیه تغییر یافت. تصمیمگیران سیاست خارجی هند همچنین به سرعت دریافتند که برخلاف شوروی سالهای جنگ سرد، یک روسیه ضعیف و ناتوان نخواهد توانست کمکی به منافع سیاست امنیتی و خارجی هند بنماید و مهمتر این که برعکس شورویها، نمیتوان روی میزان توانایی روسیه برای کاهش تهدید و یا مقابله با چین تکیه کرد و یا نمیتوانند روی روسیه برای استفاده از حق وتو در شورای امنیت برای حمایت از هند در مقابل انتقادها و سرزنشها از این کشور در خصوص موضوعات حساس کشمیر حساب باز کرد. سرانجام پذیرش اقتصاد بازار آزاد در روسیه نیز بدان معنا است که تجارت سودمند و رابطه بهتری که برای سالهای متمادی رونق یافته بود اکنون به پایان خود رسیده است.
و کلام آخر این که، فروپاشی شوروی یک چرخش اساسی را در استراتژی کلان هند لازم و ضروری ساخت. تمام اجزای اصلی این استراتژی کلان مورد حمله فزاینده از جانب منابع خارجی و داخلی قرار گرفتند. عدم تعهد همان طور که یک نخستوزیر زیرک هند به نام ای کی گجرال عنوان کرد دیگر معنای زیادی نداشت. انگارههای همبستگی جهان سوم به همراه وفاق ایدئولوژیکی که بنیان آن را تشکیل میداد، متلاشی شد. در سطح داخلی، اولویت هند برای یک اقتصاد تحت سلطه دولت نیز تا حد زیادی مورد حمله قرار گرفت فروپاشی شوروی هر گونه ایدهای مبنی بر این که رشد اقتصادی به رهبری دولت میتواند استراتژی مؤثری برای پیشبرد توسعه اقتصادی باشد را تحلیل برد. ظهور و رشد جنبشهای مذهبی منجیگرا در سراسر جهان و در همسایگی بلافصل هند نیز طنینهایی در داخل این کشور پیدا کرد و ظهور آن افزایش نارضایتی از سکولاریسم در هند است.27
رهبران سیاسی هند با عقاید ایدئولوژیکی مختلف تا حدود زیادی خود را از قفسهای این مفاهیم رها نموده و شروع به ساخت و بسط گروه جدیدی از صفبندیهای سیاست خارجی و امنیتی هند کردند. با آن که بخش زیادی از لفاظی و ادبیات کهن سالهای جنگ سرد همچنان در بیانات رهبران هند متجلی است، اما ایدهآلیسم نهرویی که بنیان سیاست خارجی هند را در طی بیش از 40 سال شکل میداد به موضوعی مربوط به تاریخ گذشته تبدیل شده است. تعقیب یک برنامه هستهای محدود اما مهم توسط هند، علاقهمندی فزاینده آنها به استفاده از اهرم زور در داخل و در امتداد مرزهای خود و تعهدشان به اختصاص منابع قابل توجه برای پیشبرد امنیت ملی، این امر را مشهود و آشکار ساخت.
اکنون سئوال مهم این است که در طی سالهای آینده، هند چه خط سیر یا جهتگیریهایی را در سیاست خارجی و امنیتی خود دنبال خواهد کرد؟ پیشبینی این امر هرچند کمی دشوار خواهد بود اما با این وجود، میتوان حدس و گمانهایی به عمل آورد و این حدسها نیز مبتنی بر اطلاعات مأخوذه از رفتار گذشته، وجود نیروهای ایدهآلی داخلی، و موانع و فرصتهای ساختاری که در سطوح بینالمللی و منطقهای وجود دارند میباشد. حداقل دو جهتگیری کلان را میتوان برای آینده سیاست خارجی و امنیتی هند ترسیم کرد:
1-4- توسل به استراتژی خودیاری
علیرغم چرخشها و تغییرات ناگهانی در ساخت و پیکرهبندی قدرت جهانی از سال 1989 و تلاشهای متلون هند برای انطباق با این واقعیتهای جدید، به نظر میرسد که یک عامل دایمی به عنوان پایه و اساس بیانات و رفتارهای سیاست خارجی هند باقی خواهد ماند و آن تمایل هند به استقلال تصمیمگیری در حوزه امور خارجی است. این تمایل به استقلال استراتژیک که اغلب در طی سالهای جنگ سرد به صورت یک امر دایمی و مزمن بیان شده بود عمیقاً در ارزیابیهای ملیگرایانه از میراث استعماری هند بجای مانده است.28 دو نسل از ملیگرایان زمان استعمار و بعد از آن در هند، تاریخ این کشور را به صورتی خاص تفسیر و تعبیر کردند. هم تحلیلگران لیبرال و محافظهکار (در معانی اولیه آنها)، به گونهای قوی استدلال کردهاند که هند دایماً و به طور مکرر در معرض و تابع سلطه خارجی بوده است. لیبرالها این گونه استدلال میکنند که این سلطه خارجی فقط به علت عدم اتحاد داخلی امکانپذیر شده است.
مفسران و نظریهپردازان محافظهکارتر مدعیاند که این بینظمی داخلی به همراه عدم آمادگی نظامی منجر به سلطه خارجی شده است. در نتیجه، هر دو دیدگاه فوق، بر این امر تأکید دارند که هند باید توانایی تعقیب یک خط سیر یا رویکرد مستقل در امور جهانی را فارغ از نفوذها و دخالتهای قدرتهای بزرگ کسب و حفظ نماید. در بیشتر دوره بعد از استقلال، دیدگاه لیبرال در هند استیلا داشتهاند. بر این اساس، در قلمرو سیاستگذاری اقتصادی، این کشور مجموعهای از سیاستهای اقتصادی خاص را براساس ایده خودکفایی اتخاذ کرده و به گونهای هند را از اقتصاد جهانی جدا و منزوی ساخته است. در قلمرو سیاست خارجی، ترس از فشارهای خارجی به همراه درک ضعف مادی هند، منجر به تعقیب سیاست عدم تعهد شده و در قلمرو سیاست دفاعی، این ضروریاتها یا التزامها خود را اغلب در تلاشهای آرمانگرایانه به منظور پیشبرد خوداتکایی در توسعه و تولید سختافزار نظامی متجلی ساخت.
علیرغم ظهور یک دنیای جهانی شده که در آن تنوعی از نیروهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به طور فزایندهای اقتدار دولت را تحلیل میبرند، احتمالاً تلاش برای حفظ استقلال در محافل سیاستگذاری هند همچنان دنبال خواهد شد. تلاش برای حفظ آزادی مانور در تعقیب و اجرای سیاست خارجی ضرورتاً با اتحاد با یک قدرت بزرگ نیز در ستیز و تضاد خواهد بود. آخرین بازماندهها یا پیروان مکتب سیاست عدم تعهد، همچنان ناراحتی خود را از هر گونه اتکاء بر یک بازیگر خارجی قدرتمند به منظور تضمین امنیت هند که منجر به سرسپردگی آن خواهد شد را ابراز خواهند کرد. با این حال، این امکان وجود دارد که قدرت و نفوذ سیاستگذاران لیبرال با تغییرات نسلی رو به افول گذارد.
حداقل دو نسل پسااستعماری هند تلاش کرده است تا منطق تلاش برای استقلال را به نسل نوظهور سیاستگذاران هندی بیاموزند، اما بههیچوجه روشن نیست که این نسل نوظهور در هند اشتراک عقیده خود با آنها را حفظ کنند. آنها ممکن است در مواجهه با آینده رویکردهای عملیاتی کاملاً متفاوتی را بسط دهند و به سوی اتحادسازیهای جدید قدم بردارند.
2-4- اتحاد با قدرتها
براساس سناریوی دیگر، ممکن است نیروهای بینالمللی شرایطی را فراهم سازند که هند را ناچار به رها کردن تمایل سنتی خود به خود اتکایی، استقلال عمل و خود یاری نمایند. روسیه از هماکنون آشکار ساخته است که همانند گذشته و به مانند شوروی سابق به هند کمک نخواهد کرد. در نتیجه، هند نیاز دارد تا به قدرتهای بزرگ دیگری اظهار علاقه نماید تا تضمینی برای محافظت از منافع امنیتی خود به دست آورد. اما، چهرههای آینده جهانی و منطقهای که هند احتمالاً در سالهای آینده با آنها مواجه خواهد شد، روشن و قطعی نیستند. مشخص نیست مهمترین منابع تهدید برای هند کدام خواهند بود؟ قدرتهای احتمالی دیگری که به عنوان شریک به هند در مقابله با این تهدیدات کمک خواهند کرد، کدام قدرت یا قدرتها خواهند بود؟ با آن که در طی یک دهه گذشته و حتی در طی یکی دو سال اخیراً تحولات مهمی در محیط بینالمللی و منطقهای رخ نموده است، اما همه چیز دگرگون نشده است. در هر حالت، محتملترین تهدیدات برای هند از همان منابع دوره جنگ سرد ناشی خواهند شد اما به روشها و اشکال کاملاً متفاوت. بنابراین اشکال احتمالی اتحادهای آینده هند را به صورت زیر میتوان تصور نمود:
1-2-4- اتحاد با روسیه
براساس این سناریو، تهدید اصلی برای امنیت هند همچنان از جمهوری خلق چین نشأت خواهد گرفت. اگر فرض کنیم که چین در نتیجه بسیاری از فشارهای اجتماعی و اقتصادی که با آن مواجه میباشد دچار تلاشی داخلی نشود و ترتیبات سیاست داخلی آن نیز به طور بنیادی در جهتهای دموکراتیک متحول نگردد، آنگاه به سختی میتوان گفت که یک چنین پیشبینیای غیر معقول است. در نتیجه، هند بدنبال کمک قدرتهای بزرگ دیگری خواهد بود که دارای قابلیت نظامی و نفوذ جهانی برای مقابله با تهدیدات مطرح به وسیله قدرت چین باشد. و احتمالاً یک شریک و متحد استراتژیک مانند گذشته میتواند روسیه باشد. جدا از تهدید چین، هند دلایل (به ظاهر عقلانی) دیگری را برای اتحاد با روسیه در پیش روی خود دارد. هند ممکن است برای مخالفت با بعضی از ابتکارات و مواضع آمریکا که منافع هند و روسیه را مورد تهدید قرار میدهد با این کشور متحد شود. قبل از هر چیز، هر دو کشور هند و روسیه با انتقادهایی که از سوی ایالات متحده آمریکا در خصوص نقض حقوق بشر در اجرای عملیات نظامی خود به ترتیب در کشمیر و چچن مواجهاند؛ هر دو کشور تا حد زیادی با تلاش آمریکا برای دخالت یکجانبه در منازعات منطقهای و در کشورهای دیگر مخالف هستند.
به علاوه، علیرغم پایان جنگ سرد همکاری نظامی مهمی بین این دو کشور وجود داشته و دارد. البته، این همکاری تا حد زیادی مبتنی بر نیازها و ضرورتهای دو کشور است: روسیه برای تولید سختافزار نظامی خود به ارز نیاز دارد و هند علیرغم تلاش طولانی به منظور خودکفایی و به طور واقعی برای حفظ و ارتقاء تعداد زیادی از سیستمهای تسلیحاتی به عرضهکنندگان خارجی متکی و وابسته باقی خواهد ماند. علیرغم این همپوشیها آشکارا منافع، احتمال آن که دو کشور مذکور بتوانند یک اتحاد موثر و کارآمد را برای ایجاد موازنه در مقابل آمریکا ایجاد کنند، کم است. روابط روسیه و هند در بعد از دوره جنگ سرد فاقد تجانس و همزیستی سیاسی و استراتژیک میباشد. فدراسیون روسیه دیگر نیازی به هند به عنوان یک وزنه قدرتمند در مقابل چین نمیبیند و هند نیز نمیتواند در خصوص موضوعات حیاتی مانند کشمیر بر روی رهبران روسیه حساب باز کند. و مهمتر این که یک تغییر راهبردی آشکار در طی چند سال اخیر در روابط بین آمریکا و هند رخ داده است. نمایانترین نشانه این تحول در می 2001 رخ داد که دهلی نو به تأیید برنامههای دولت بوش به منظور توسعه سیستم دفاع موشکی (هرچند به طور محتاطانه و با دقت) پرداخت. این در حالی است که روسیه نگرانیهای شدیدی را درباره پیامدهای آن ابراز نمود. در سالهای گذشته دهلی نو نه تنها این تصمیم را تأیید بلکه به طور صریح آن را محکوم میکرد. به علاوه، با استقبال گسترده هند از اقتصاد بازار از سال 1991 به بعد و ظهور شکلی از سرمایهداری در روسیه، هم تکمیلیهای اقتصادیای که در دوران طلایی روابط شوروی و هند وجود داشت، دیگر باز نخواهند گشت. روسها دیگر تجارت تهاتری را قبول نداشته و دیگر علاقهای به تجارت ترجیهی با هند ندارند. به علاوه آنها دیگر توانایی ارایه اعتبارهای بلندمدت و ویژه به هند به منظور خرید محصولات نفتی و تسلیحات را نیز ندارند.29 فقدان همپوشی در خصوص منافع حیاتی، امنیت و استراتژی و هم تکمیلیهای رو به کاهش اقتصادی دو کشور، حاکی از آن است که ظهور یک اتحاد مجدد روابط بین هند و روسیه در امتداد خطوط رابطه سابق هند شوروی بسیار نامحتمل است.
2-2-4- اتحاد با چین و روسیه
در ابتداء، این پرسش اساسی وجود دارد که آیا احتمال شکلگیری نوعی اتحاد استراتژیک بین سه کشور روسیه ـ هند ـ چین در مقابل آمریکا وجود دارد؟ در سال 1998، پریماکف نخستوزیر وقت روسیه که نگاه ویژهای به منطقه آسیا و اوراسیا دارد، عنوان کرد که سه کشور فوق میتوانند چنین رابطهای را به خوبی شکل دهند.
عواملی نظیر این که، هر سه کشور نارضایتی و نگرانیهایی در مقابل ایالات متحده آمریکا دارند و از قدرت نظامی بسیار مغرورانه آمریکا و علاقمندی واشنگتن برای استفاده از آن، را اقدامی در نقض حاکمیت دولتهای ضعیفتر (مانند آن چه در عراق و بالکان رخ داد)، میباشد و نیز استفاده گزینشی و ابزاری آمریکا از استانداردهای حقوق بشر، و سلطه آمریکا بر قواعد نوظهور نظم تجاری جهانی اظهار رنجش میکنند. به طور حتم، این حجم از موضوعات میتواند اساس و بستر تشکیل یک اتحادیه برای ایجاد موازنه در مقابل قدرت و نفوذ آمریکا را فراهم سازد.
اما، علیرغم این تقارن ظاهری، دیدگاهها در خصوص این موضوعات، اختلافات و تفاوتهای دیگری وجود دارند که احتمالاً جلوی شکلگیری یک چنین اتحادی را خواهد گرفت. هند علیرغم نزدیکیاش به اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد، به طور مکرر پیشنهاد شوروی برای ایجاد یک سیستم امنیت دسته جمعی در آسیا را رد میکرد. رهبران هند به درستی پیشبینی میکردند چنین سیستمی بر علیه چین و آمریکا جهتدهی خواهد شد و تنش در منطقه رو به فزونی خواهد گذاشت و مشارکت در یک چنین سیستم امنیت دسته جمعی به رهبری شوروی، به وخیمتر شدن روابط هند با دو کشور چین و آمریکا منجر خواهد شد. به ویژه امروز که روابط هند با آمریکا به طور پیوسته (علیرغم اختلاف در خصوص موضوعات عدم اشاعه) در حال بهبود است، بعید به نظر میرسد که هند وارد یک ائتلاف ضد آمریکایی با چین و روسیه شود. علاوه بر این، علیرغم اشتراکات آشکار در سطح جهانی، هند اختلافات عمیقی با چین دارد که به طور خلاصه میتوان آنها را به شرح زیر بیان کرد: اختلاف مرزی دیرینه، گرایش و تمایل چین به تشویق همسایگان کوچکتر هند برای اتخاذ مواضع سیاست خارجی متضاد و ناسازگار با منافع هند و حمایت از برنامههای هستهای و موشک بالستیک پاکستان.
در مقابل ممکن است چینیها با صدای بلند مخالفت خود را با هژمونی آمریکایی در آسیا و جاهای دیگر را ابراز کند، اما بدنبال اتحاد با دو همسایه با تواناییهای مختلف و منافع متفاوت نخواهد بود. علیرغم بیانات اعتقادی رهبران چین در مورد ضرورت همبستگی جهان سوم، تصمیمگیران چین تمایل ندارند که به هند جایگاه قدرت بزرگ اعطاء کنند. در جهانبینی رهبران چین، هر گونه اتحاد با هند علیه آمریکا، تنها به ارتقاء موقعیت و جایگاه هند منجر خواهد شد..
3-2-4- اتحاد با آمریکا
از سوی دیگر روابط هند و آمریکا، ممکن است در طی سالها و دهههای آینده به طور نمایان و قابل توجهی دگرگون و متحول شود. البته تنها در صورتی میتوان چنین بهبودی را پیشبینی کرد که هند گرایش تاریخی خود مبنی بر اجتناب از پیوستن به هر گونه اتحاد نزدیک را تا حدودی کنار بگذارد. به نظر میرسد بعد از حوادث 11 سپتامبر هند اقدام به کنار نهادن این تمایل تاریخی خود کرده است. در سالهای آینده هم تکمیلیهای اقتصادی فزاینده و ضرورتهای استراتژیک ممکن است هند را بیشتر به ایالات متحده آمریکا نزدیک سازد.
در بعد از حملات 11 سپتامبر، ایالات متحده آمریکا به طور آشکار سیاست خود نسبت به پاکستان را دگرگون کرد. قبل از این حملات، پاکستان روابط خوبی با آمریکا داشت اما ایالات متحده این کشور را به عنوان یک دولت یاغی معرفی نمود. ضرورت راهاندازی جنگ علیه القاعده و میزبانهای آن (دولت طالبان)، رهبران آمریکا را به این امر رهنمون ساخت تا رابطه دیپلماتیک و استراتژیک نزدیکتر و محکمتری را با پاکستان مجدداً بنا نهند. اما سیاستگذاران آمریکا به نظریه این موضوع نیز آگاهند که این پیوندهای جدید با پاکستان میتواند به راحتی تلاشهای جدید رقیق و محدود آنها برای ایجاد مناسبات محکمتر با هند را دچار خلل نماید. در تحقق این هدف، دولت بوش سیاست تأکید بر منافع مشترک هند و پاکستان در مبارزه با تروریسم را در پیش گرفت. بر این اساس، زمانی که در 26 دسامبر 2001 وزیر خارجه آمریکا کالین پاول، لشگر طیبه و جیش محمد(ص) را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد، چنین وانمود نمود که دو سازمان فوق تهدیدی برای صلح میان هند و پاکستان هستند. البته چنین صورتبندیای ناشی از ضرورتهای حفظ یک رابطه کاری با پاکستان بود. با آن که پاول به دقت سعی کرد پاکستان را به عنوان متحد آمریکا به نحوی از این دو گروه مهلک جدا نماید. گزارشهای معتبر در رسانههای آمریکا حاکی از ارتباط آنها با برخی مراکز دولتی پاکستان داشت. تا حدود زیادی، آینده روابط استراتژیک آمریکا به وسیله توانایی این کشور برای پاسخ به دلمشغولی پاکستان به موضوع کشمیر و در عین حال برخورد و بررسی نارضایتی و رنجش هند درباره روابط پاکستان با شورشیانی که در کشمیر تحت کنترل هند فعالیت میکنند، شکل خواهد گرفت.
هم تکمیلیهای اقتصادی بین هند و آمریکا به طور آشکار در سالهای اخیر مشهود هستند. توانایی هند برای پیشبرد توسعه اقتصادی به گونۀ مهمی بستگی به توانایی آن به منظور جلب و جذب سرمایهگذاری خارجی نه تنها در کالاهای مصرفی و تولیدات بادوام بلکه همچنین در بخشهای زیرساختی حساس مانند انرژی، حمل و نقل و ارتباطات راه دور دارد. بنگاههای اقتصادی آمریکا میتوانند نقشی حیاتی در هر سه بخش فوق ایفا کنند. حتی در نرخ کنونی رشد اقتصادی که حدود سالانه 6 درصد برآورد میشود، نیازهای هند به انرژی در حال رشد فزایندهای است.
هماکنون ایالات متحده آمریکا یک منبع اصلی سرمایهگذاری خارجی در هند محسوب میگردد. به علاوه تعدادی از شرکتهای تولیدی و خدماتی مهم ایالات متحده مانند جنرال الکتریک و امریکن اکسپرس حضور وسیعی در هند دارند. بین آوریل 1991 تا می 2000، هند حدود 60 میلیارد دلار سرمایهگذاری مستقیم خارجی جذب کرد که حدود 22 میلیارد آن از آمریکا بود. علیرغم این چشمانداز به ظاهر مثبت، از نظر آمریکا روابط اقتصادی هند و آمریکا هنوز راه زیادی در پیش دارد تا پتانسیلهای خود را تحقق بخشد. البته چنان چه هند بتواند مسیر معطوف به اصلاحات اقتصادی که از سال 1991 آغاز گردیده را ادامه دهد، پتانسیل آن میتواند تا حدود زیادی تحقق یابد.
حوزه دیگری که منافع هند و آمریکا را در سالهای آتی به هم نزدیک خواهد ساخت به جایگاه و نقش آینده چین در آسیا مربوط میگردد. برعکس یک باور شایع در برخی محافل آکادمیک و سیاستگذاری آمریکا، چین و نه پاکستان تهدید اصلی برای هند باقی خواهد ماند. نگرانیهای هند درباره چین همچنان ذهن سیاستگذاران هند را مشغول خواهد ساخت. هر ارزیابی بیطرفانه به ناگزیر منجر به این نتیجه میشود که هند نگرانیهای امنیتی مشروعی در قبال یک چین رو به رشد داشته باشد. اولاً خاطرات جنگ مرزی 1962 هنوز در ذهن نخبگان هند سایه افکنده است و نیز حمایت شدید چین از شورشیان ناگا (Naga) و میزو (Mizo) در سراسر دهه 70 و 80 هنوز فراموش نشده است.
همچنین اخیراً مقامات هند نگرانی خود را از علاقمندی چین برای ارایه تسلیحات هستهای و فنآوریهای موشک هستهای به پاکستان را ابراز نمودند. خودداری چین از حل و فصل اختلاف مرزی در هیمالایا و همچنین ادعاهای گسترشطلبانه آن در بخش شرقی مرزهای مورد اختلاف، یک عامل اختلافبرانگیز بین مقامات دو کشور باقی مانده است.
روابط آمریکا با چین علیرغم اختلاف بر سر تعدادی از موضوعات سیاسی و استراتژیک از جمله عدم اشاعه، تحول جهانی زیست محیطی، تجارت و حقوق بشر، عمدتاً قوی باقی خواهد ماند. از سوی دیگر، علیرغم موافقتنامههایی که بین دو کشور هند و چین به منظور حفظ صلح و آرامش در امتداد مرزهای مورد اختلاف، روابط این دو کشور همچنان تخاصمآمیز باقی خواهد ماند. اما ممکن است انشعاب در روابط مربوط به هند و آمریکا در آینده تغییر یابد و آسیبپذیریها و فرصتهای استراتژیک متصوره بین دو فوق را علیرغم اختلافات ایدئولوژیک در گذشته، به سمت نزدیکی بیشتر سوق دهد.
جدا از نگرانی رو به افزایش قدرت چین و عدم قطعیت درباره اهداف استراتژیک بلندمدت آن، هند و آمریکا منافع مادی و استراتژیک دیگری مانند مبارزه با تروریسم، کاهش دزدی دریایی و تضمین دسترسی به راههای دریایی منتهی به منافع غنی نفتی خلیج فارس و بالعکس نیز دارند. هند همزمان میتواند از کمک و همکاری آمریکا در این حوزهها بهره گرفته و کمک نظامی قابل توجهی که ناشی از تجربه آن در شرکت در عملیات صلحبانی جهانی است، به آمریکا بکند.
دولت بوش با آگاهی از این حوزههای همکاری، تمایل خود را مبنی بر عدم تعقیب برنامههای هستهای و موشک بالستیک از سوی هند ابراز مینماید هرچند این سیاست با سیاست کلینتون که اهمیت زیادی به موضوع عدم اشاعه میداد، تفاوت زیادی دارد. با این حال آمریکا در تلاش است تا در اظهار علاقه به هند تمامی جوانب احتیاط را نگه دارد. تعداد کمی از سیاستگذاران هند تمایل خود را نسبت به جانشینی برای آمریکا در آسیا اعلام میدارند تا به طور آشکار به منظور مهار قدرت چین مشارکت نمایند. تمایل دیرینه آنها (به سبک نیاکان خود) به استقلال عمل (به هر بهایی) حکایت از آن دارد که یک چنین صفبندی به طور استراتژیک تحقق نخواهد یافت. اما هند تمایل دارد که آمریکا به عنوان یک موازنه بخش بیرون از منطقه عمل کند و مانع ظهور تهدید چین به عنوان یک رقیب بر آسیا مسلط شود. این موضع هم برای هندیها قابل قبول خواهد بود و هم با همکاری بین نیروهای مسلح هند و آمریکا سازگار خواهد بود.
5. همپوشی و تلاقی سیاست خارجی و امنیتی هند و ایران
اکنون پژوهش حاضر به نقطهای رسیده است که میتواند بعضی از پیچیدگیهای بازی سیاسی در آسیا و پویاییهای سیاست امنیتی و خارجی هند را نمایان سازد و بدین طریق در درک نسبی همپوشیها و تلاقیهای سیاست خارجی و امنیتی هند با منافع و اهداف سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران به ما کمک نماید. این امر علاوه بر آن که تصمیمگیران سیاست خارجی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران را قادر میسازد تا سیاستها و انتخابهای واقعبینانهای را در قبال هند اتخاذ و دنبال نمایند، این امکان را نیز فراهم میسازد تا از همپوشیها در جهت تحقق اهداف امنیت ملی بهره گرفته و تلاقیها را به نحو مناسبی مدیریت کنند.
الف ـ سیاست خارجی هند مبتنی بر ظهور یک نظم جهانی چندقطبی که در آن هند یک بازیگر کلیدی و یکی از قطبهای قدرتمند باشد با اهداف و منافع سیاست خارجی و امنیتی ایران همخوانی دارد. نظام بینالملل تکقطبی تحت هژمونی آمریکا محیط نارسایی برای تعقیب اهداف و سیاستهای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران است و همان طور که در برنامه سوم توسعه و سند چشمانداز 20 ساله آمده، ایران خواستار یک نظام بینالملل چندقطبی و جلوگیری از سلطه آمریکا بر جهان است.
علیرغم نزدیکی هند به آمریکا، این کشور میتواند تلاش جمهوری اسلامی ایران در این خصوص را تسهیل کند. اما علیرغم نزدیکی زیاد هند به آمریکا بعید به نظر میرسد که با توجه به سنت استقلالطلبی در سیاست خارجی، هند بخواهد و یا بتواند به عنوان سکویی برای جاری شدن اهداف و سیاستهای آمریکا در جنوب آسیا و خلیج فارس عمل کند. به علاوه همانطور که فراواقعگرایان اشاره میکنند هر گونه اتحاد استراتژیک درازمدت بین هند و آمریکا بعید به نظر میرسد زیرا این امر با سیاست هند برای تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ از یک سو و اهداف آمریکا مبنی بر جلوگیری از ظهور قدرتهای بزرگ رقیب به ویژه در آسیا تضاد دارد، مگر این که راه حل تازهای برای آن یافت شود و یا این که الزامات استراتژیک منطقه چنین تداومی را ایجاب نماید. در این راستا جمهوری اسلامی ایران میتواند سیاستهای زیرا در دستور کار خود قرار داده و یا تقویت نماید:
1ـ جمهوری اسلامی ایران به انحاء مختلف باید به دهلی نو نشان دهد که این کشور را به عنوان بازیگر و قدرت برتر منطقه جنوب آسیا مد نظر قرار میدهد و ارزش استراتژیک بیشتری در تعاملات منطقهای برای هند قایل است. رسیدن هند به جایگاه یک قدرت بزرگ علاوه بر این که به ایجاد موازنه در مقابل حضور و قدرت آمریکا کمک خواهد کرد بلکه چندین منفعت دیگر را نیز برای جمهوری اسلامی ایران دربردارد که از جمله آنها:
ـ افزایش تنوع انتخابهای استراتژیک جمهوری اسلامی ایران.
ـ تحریک چین و روسیه به تعمیق روابط خود با ایران و مدنظر قرار دادن درخواستهای ایران.
ـ تحت کنترل درآوردن رفتار پاکستان در قبال ایران، آسیای مرکزی و افغانستان.
2ـ حمایت از درخواست هند برای عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل و کسب حق وتو. این امتیازی است که جمهوری اسلامی ایران میتواند به هند واگذار کند و هزینهای برای کشور دربر نخواهد داشت اما چندین منفعت میتواند به همراه داشته باشد که از جمله:
ـ جمهوری اسلامی ایران میتواند از حق وتو هند در مورد حداقل موضوعاتی که منفعت دوجانبه در مورد آنها وجود دارد به نفع خود بهره گیرد و مانع تصمیمگیری علیه کشور، در آن حوزهها شود.
ـ ورود هند به شورای امنیت سازمان ملل به عنوان یک عضو دایم مقدمهای برای تحقق خواست و نیت اساسی ایران مبنی بر تغییر ساختار فعلی شورای امنیت سازمان ملل است.
ـ یکجانبهگرایی آمریکا را محدود کند.
3ـ هر گونه اتحاد استراتژیک بین جمهوری اسلامی ایران با هند و دیگر بازیگران کلیدی آسیا مانند چین و روسیه برای ایجاد موازنه در مقابل آمریکا میتواند به عنوان یک تاکتیک مورد نظر باشد و سرمایهگذاری دیپلماتیک روی ایجاد یک اتحاد واقعی حداقل در آینده قابل پیشبینی بیفایده خواهد بود. بلکه هر گونه اتحاد یا مشارکت استراتژیک واقعی را باید در سطح دوجانبه دنبال و جستجو نمود.
ب ـ سیاست خارجی و امنیتی هند مبنی برای تعریف منافع خود در ماورای جنوب آسیا، و تعریف خلیج فارس و آسیای میانه به عنوان مناطق حضور استراتژیک، خود حامل فرصتهای زیادی برای جمهوری اسلامی ایران است. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی ایران باید از تصمیم هند برای گسترش افق استراتژیک خود به فراسوی شبه قاره هند به ویژه خلیج فارس، آسیای میانه و جنوب شرق آسیا استقبال کند. جمهوری اسلامی ایران مهمترین گزینه انتخابی هند برای حضور در خلیج فارس و آسیای میانه است. به عبارت دیگر ج.ا.ایران دروازه ورود هند به منظور گسترش افق استراتژیک خود به خاورمیانه و آسیای میانه است. دیگر کشورهای عربی خلیج فارس با آن که نقش مهمی در تأمین نیازهای انرژی هند دارند اما نمیتوانند بدیلی همانند ایران در این رابطه باشند. تصمیم رهبران هند برای حضور در این مناطق، مبنا و منطق جدیدی را برای پایهریزی روابط استراتژیک امنیتی بین جمهوری اسلامی ایران و هند فراهم میسازد که فراتر از عامل پاکستان است. راهبردهای پیشنهادی برای تعمیق روابط امنیتی عبارتند از:
1ـ ایجاد یک ترتیبات همکاری امنیت منطقهای با مشارکت ایران، هند، افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی و در صورت امکان پاکستان. جمهوری اسلامی ایران با تدوین این طرح و سپس با رایزنی نسبت به اجرای آن، اقدام نماید. شاید بهتر آن باشد که موضوعات با حساسیت کمتر مانند حمل و نقل مواد مخدر، تروریسم، قاچاق اسلحه، دزدی دریایی، همکاریهای اطلاعاتی و مانورهای مشترک در ابتدا در دستور کار همکاری قرار گیرند. با توجه به این که همگرایی اقتصادی با همسایگان شمالی و شرقی همچنان بهترین گزینه ج.ا.ایران در زمینه منطقهگرایی اقتصادی خواهد بود، ایجاد یک ترتیبات همکاری و همگرایی امنیت منطقهای نیز میتواند به تعمیق همکاریهای اقتصادی کمک نماید.
منافع حاصله از این سیاست را میتوان به شرح زیر نام برد:
ـ افزایش وزن استراتژیک جمهوری اسلامی ایران در خاورمیانه.
ـ افزایش علاقه هند و روسیه به پیشبرد واقعی موافقتنامه کریدور شمال ـ جنوب.
ـ کسب دسترسی بیشتری به منابع در سایر بخشهای آسیا.
ـ ایمن نگه داشتن خلیج فارس، آسیای میانه و کلاً فضای بین ایران و هند به منظور تعاملات و همکاریهای اقتصادی و سیاسی.
ـ حفظ امنیت و ثبات در آسیای مرکزی و افغانستان.
ـ تعدیل تهدیدات ناشی از حضور نظامی آمریکا در منطقه.
2ـ تعقیب موافقتنامه تجارت آزاد بین ایران و هند. در سال گذشته موضوع این موافقتنامه مورد مذاکره مقامات دو کشور قرار گرفته و به تصویب رسید. این سیاست میتواند با جدیت بیشتری دنبال و برنامه عملی برای تحقق آن تدوین شود. ایجاد روابط امنیتی و دفاعی پایدار و عمیق میان ج.ا.ایران و هند نیازمند تعمیق روابط اقتصادی و سیاسی میان دو کشور به عنوان یک بستر مناسب میباشد.
همچنین این موافقتنامه میتواند ضمن تسهیل انتقال دانش و فنآوری برتر هند به داخل کشور، موانع تعرفهای هند بر صادرات ایران به آن کشور را که در طی سالهای اخیر وجود داشته است را برطرف نماید.
ج ـ جمهوری اسلامی ایران میتواند روند جاری در سیاست خارجی و امنیتی هند مبنی بر عادیسازی روابط با پاکستان را مورد حمایت عملی خود قرار دهد. با این که وجود تنش در روابط هند و پاکستان همواره این دو کشور را وادار به دادن امتیازاتی به ج.ا.ایران میکند، اما منافع ناشی از عادی شدن روابط میان این دو کشور به مراتب بیشتر از هر گونه منفعت ناشی از تنش بین آن دو کشور خواهد بود از جمله آنها:
ـ عادی شدن روابط بین هند و پاکستان فضای جغرافیایی بین ایران و هند را برای تعمیق روابط استراتژیک ایمنتر خواهد نمود. به عنوان مثال، با عادی شدن روابط بین دو کشور هند و پاکستان زمینه برای اجرای هر چه سریعتر خط لوله گاز به هند از طریق پاکستان و اساساً جریان انتقال منابع عظیم گاز از ایران به سایر کشورهای جنوب آسیا را فراهم میسازد.
ـ رقابتهای تسلیحاتی را در منطقه کاهش خواهد داد.
ـ سوء استفاده کشورهای منطقه و قدرتهای فرامنطقهای از جنبشهای اسلامی را کاهش میدهد.
ـ بهانهها و توجیههای مربوط به حضور قدرتهای خارجی از جمله آمریکا و اسرائیل را در منطقه از بین خواهد بود.
د ـ در زمینه جهانبینی استراتژیک از کانال سوئز تا تنگههای مالاکا که منجر به تعمیق روابط بین هند و اسرائیل شده است، جمهوری اسلامی ایران میتواند سیاستهای زیر را دنبال کند:
1ـ جمهوری اسلامی ایران میتواند رهبران هند را متقاعد سازد که استفاده از اسرائیل به عنوان عاملی برای تضمین امنیت دسترسی هند به منابع انرژی خاورمیانه حامل خطرات جدیای برای منافع این کشور در منطقه خواهد بود. هرچند هند به طور آزادانه میتواند منافع خود در قبال اسرائیل را دنبال کند، اما باید مدنظر داشته باشد که این امر به بهای مردم فلسطین و دولتهای مسلمان عربی و غیر عربی خاورمیانه نباشد. همچنین نخبگان سیاسی هند باید مراقب این نکته مهم باشند که در منازعه اعراب و اسرائیل، گرایش حداقلی به سوی اسراییل به منزلۀ از دست دادن کل جهان اسلام و به ویژه خاورمیانه خواهد بود.
2ـ به موازات گسترش روابط استراتژیک با هند، روابط با دیگر رقبای منطقهای آن مانند چین، پاکستان و روسیه نیز گسترس یابد.
هـ ـ سیاست هند مبنی بر حضور نظامی در آسیای مرکزی، متعارض با منافع و اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است. زیرا به پیچیدهتر شدن و نظامیتر شدن فضای منطقهای میانجامد. به منظور جلوگیری از تحقق این هدف، لازم است به طور هوشمندانهای از اهرم روسیه، پاکستان و چین استفاده شود.
بالعکس، جمهوری اسلامی ایران باید از منافع و اهداف هند به منظور حضور اقتصادی در منطقه استقبال نماید و با توجه به این که بهترین راه حضور هند در منطقه، سرمایهگذاری بیشتر در زیرساختهای ترانزیت و حمل و نقل کالا و مسافر از خلیج فارس تا آسیای میانه است. در حال حاضر الگوی روابط هند با منطقه آسیای مرکزی اقتصادی است. اگر در آینده مسیر زمینی حضور هند در آسیای مرکزی از طریق پاکستان نیز فراهم شد، باید به گونهای در سالهای اخیر عمل نمود که هند نتواند به راحتی گزینههای خود را در این خصوص تغییر دهد. این امر علاوه بر آن که منافع اقتصادی متعددی برای جمهوری اسلامی ایران دارد، به عنوان اهرمی در اختیار سیاست خارجی و امنیتی ایران برای تعدیل سیاستها و اهداف هند، خواهد بود.
و ـ با توجه به گرایش جامعه سیاستگذاری و امنیتی هند برای رها کردن اصول عدم تعهد و رهبری جهان سوم، جمهوری اسلامی ایران سیاست عملگرایی را به عنوان یک اصل حاکم در قبال به هند پیگیری نماید.
هند امروز در گفتمان سیاست خارجی و امنیتی خود به زبان قدرتهای بزرگ حرف میزند نه به عنوان ملتی پیشرو در جنبش عدم تعهد. لذا در مواجهه با این کشور این موضوع حتماً به عنوان یکی از پارامترهای اصولی و اساسی مد نظر جمهوری اسلامی ایران باشد.
ز ـ به موازات پیشبرد روابط استراتژیک با هند، توجه ویژه به ایجاد و تمهید اهرمهای لازم برای مدیریت روابط با آن کشور در جهتهای سودمند ضروری است. بدین معنی که هر چه قدر هند برای حضور مؤثر در آسیای مرکزی و خلیج فارس در تلاش باشد، لازم است جمهوری اسلامی ایران روابط اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود با کشورهای همسایه هند و رقبای منطقهای آن را تعمیق بخشد.
ی ـ در نهایت بهرهگیری مناسب از فرصتهای ناشی از ظهور هند به عنوان یک قدرت منطقهای و بازیگر جهانی نیازمند تقویت هر چه بیشتر قابلیتهای اطلاعات خارجی جامعه اطلاعاتی ایران در حوزههای سیاسی ـ امنیتی، نظامی و اقتصادی است. جمهوری اسلامی ایران میتواند بخش قابل توجهی از توان اطلاعات خارجی خود را بر هند متمرکز سازد تا بتوان با کسب اطلاعات دقیق و به موقع از موقعیت و اهداف هند، سیاستها و اقدامات به موقع را در روابط با آن اتخاذ و اجرا نماید.