در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که مطلبی را با عنوان«مقاومتدر غزه، انتفاضه در کرانه باختری»به قلم سعد الله زارعی به چاپ رساند:
روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«روز سیاه صهیونیستها»در ستون سرمقاله خود به قلم حنیف غفاری به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:
«از راهپیمائی تا راهکارهای عملی»عنوانی است که به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص یافت:
راهپیمائیها، تجمعات و تظاهرات ضد صهیونیستی که این روزها در سرتاسر جهان برگزار میشوند به ویژه راهپیمائیهای روز قدس که دیروز در ایران و بسیاری از کشورهای جهان با شور خاصی برگزار شد، در عین حال که خود آثار فراوانی در حمایت از مردم مظلوم فلسطین دارند باید زمینهساز رسیدن به راهکارهای عملی برای ریشه کن ساختن غده سرطانی اسرائیل از منطقه خاورمیانه باشند.این راهکارها در بیانات رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای در دیدار دانشجویان که روز چهارشنبه گذشته برگزار شد به روشنی مورد توجه و تأکید قرار گرفتند.اول آنکه جنایت و آدم کشی و حتی کودک کشی، ویژگی ذاتی رژیم صهیونیستی است که این رژیم در طول 66 سال موجودیت غاصبانه و نامشروع خود آن را دهها بار به اثبات رسانده و جنایات این روزهای صهیونیستها در غزه تازهترین آنست. بنابر این، همه باید به همان نتیجهای برسند که امام خمینی دهها سال قبل بر آن تأکید کردند و گفتند: اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود.
این نتیجهگیری، برای ملتها تازگی ندارد و حضور آنها در صحنههای اعتراضی به جنایات رژیم صهیونیستی و شعارهای "مرگ بر اسرائیل" و "مرگ بر آمریکا" به عنوان حامی اصلی این رژیم، نشان دهنده همین واقعیت است. اکنون نوبت دولتهاست که این واقعیت را بپذیرند و برای تحقق آن تلاش نمایند.جنایت رژیم صهیونیستی در غزه کار را به جائی رسانده که حتی کمیسیون شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز علیرغم کندیهائی که معمولاً در این قبیل موضعگیریها دارد با صراحت اعلام کرده اسرائیل در غزه مرتکب جنایت جنگی شده است. از نظر این نهاد بین المللی، مسئولان رژیم صهیونیستی به عنوان جنایتکاران جنگی صلاحیت ماندن در این مسئولیت را ندارند و باید محاکمه و مجازات شوند. وقتی این نهاد بین المللی، که همچون سایر مجامع بینالمللی زیر نفوذ قدرتهای غربی حامی صهیونیست هاست، با این صراحت علیه رژیم صهیونیستی موضع میگیرد، به راحتی میتوان فهمید دامنه جنایت چقدر گسترده است و از همین اعتراف میتوان به این نتیجه رسید که نهادهای بینالمللی و حتی سران کشورهای سلطه گر غربی که حامیان رژیم صهیونیستی هستند نیز نامشروع بودن این رژیم را قبول دارند لکن اعتراف به آن را به زیان خود میدانند.
دوم آنکه آمریکا در رأس حامیان رژیم صهیونیستی قرار دارد و با توجه به اظهارات بسیار وقیحانه اوباما در تأیید جنایات اخیر این رژیم در غزه و تصمیم به اعزام 2000 نظامی برای کمک به اسرائیل، تردیدی نیست که دولت آمریکا شریک این جنایات است. بنابر این، در سطح جهانی باید علیه آمریکا و شخص رئیسجمهور این کشور، که اکنون منفورترین رئیسجمهور نزد ملت هاست، حرکتی سازمان یافته در جهت محکومیت و محاکمه و مجازات سران آمریکا صورت بگیرد.رئیس جمهور آمریکا با استدلالی بسیار مضحک گفته است بمباران غزه و حتی لشکرکشی نیروی زمینی ارتش اسرائیل به غزه حق اسرائیل است زیرا آنها باید امنیت مردم اسرائیل را تأمین کنند. وی علاوه بر این، در سخنان خود هنگامی که از حماس و رزمندگان مقاومت نام برد آنها را "تروریست" نامید. این سخنان بسیار سخیف از رئیسجمهور کشوری بزرگ همچون آمریکا قبل از هر چیز موجب شرمساری ملت آمریکاست و نزد خود مردم آمریکا نیز خریدار ندارد. زیرا همه میدانند که آغازگر حمله ارتش رژیم صهیونیستی بوده و مردم غزه فقط اقدام به دفاع از خود کردند آنهم فقط با استفاده از موشک و درحالی که دستشان از سایر سلاحها خالی است.
این روزها مردم شهرهای مختلف آمریکا اعم از مسیحی و یهودی و مسلمان و حتی بیدین، در تظاهرات و راهپیمائیهای ضد صهیونیستی شرکت میکنند و از دولت آمریکا میخواهند به حمایت خود از اسرائیل که در رأس تروریسم دولتی قرار دارد پایان دهد. مردم آمریکا و کشورهای غربی درحالی به این آگاهی رسیدهاند که توسط رسانههای وابسته به دولتهایشان با دروغهای بزرگی که به نفع اسرائیل میگویند بمباران تبلیغاتی میشوند. بدین ترتیب، اگر دولتمردان آمریکائی توسط مراجع بینالمللی به جرم شرکت در جنایات صهیونیستها محاکمه نشوند، توسط ملتها و به ویژه خود ملت آمریکا محاکمه و محکوم خواهند شد.سوم آنکه مردم غزه باید از نظر تسلیحاتی تقویت شوند. آنها اکنون از ابتدائیترین امکانات دفاعی برخوردارند و در برابر سلاحهای پیشرفته رژیم صهیونیستی فاقد امکانات هستند. مردم فلسطین باید از یک ارتش قوی و مجهز به پیشرفتهترین سلاحها برخوردار باشند تا رژیم صهیونیستی جرأت تعرض به آنها را نداشته باشد.چهارم آنکه مسلح شدن نباید محدود به مردم غزه باشد. مردم کرانه باختری نیز باید مسلح شوند تا بتوانند در برابر تهاجم ارتش رژیم صهیونیستی از خود دفاع کنند. آنها نیز همواره تحت فشار و تحمیل غاصبان فلسطین قرار دارند و هر روز افراد زیادی از آنها کشته و مجروح میشوند و به زندان میافتند درحالی که امکان دفاع از خود را ندارند. اگر قرار است رژیم صهیونیستی به دلیل نامشروع بودن و جنایتکار بودن ریشهکن شود، این مردم فلسطین هستند که باید به کمک سلاح در صف مقدم مبارزه با این رژیم قرار گیرند و این هدف انقلابی را محقق سازند. بنابر این، مردم کرانه غربی و تمام مردم فلسطین باید مسلح شوند و مردم غزه نیز باید از سلاحهای بیشتر و پیشرفتهتری برخوردار شوند.
روشن است که رژیم صهیونیستی هرگز به راهکارهای قانونی تن نخواهد داد و به همین دلیل تنها راه مقابله با آن و ریشه کن ساختن آن، برخورد مسلحانه است. نابود کردن و ریشه کن ساختن رژیم صهیونیستی، حتی به مردمی که این رژیم آنها را با تبلیغات و فریب به فلسطین آورده و در شهرکهائی که به جای خانهها و مزارع و باغهای غصب شده مردم فلسطین ساخته شده اسکان داده است نیز خدمت بزرگی خواهد بود. آنها نیز با نابود شدن رژیم صهیونیستی، از زندگی نکبت باری که اکنون دارند نجات خواهند یافت.و آخرین و مهمترین راهکار، اتحاد ملتها و دولتهای مسلمان برای حمایت همهجانبه از ملت مظلوم فلسطین است. دولتهای غربی علیرغم ادعای پرطمطراق دفاع از حقوق بشر، نه تنها حاضر نیستند جنایات رژیم صهیونیستی را که طبق تمام مقررات بینالمللی محکوم است حتی تقبیح کنند بلکه از این رژیم جنایتکار حمایت میکنند و سازمان ملل و سایر مجامع بینالمللی را نیز تحت نفوذ خود دارند و مانع اقدامات آنها میشوند. ارتجاع عرب و مجامع بینالملل اسلامی و عربی نیز در دو هفته گذشته بیخاصیتی خود را با بیعملی خوار کنندهشان به اثبات رساندهاند. بنابر این، بدون چشمداشت به سران ارتجاع عرب، سایر دولتهای اسلامی باید به همراه ملتهای مسلمان برای شکل دادن به اتحاد امت اسلامی جهت حمایت از مردم مظلوم فلسطین همت کنند و حضور حماسی ملتها در راهپیمائیهای روز جهانی قدس را به راهکارهای عملی پیوند بزنند.
در انتهای سری به روزنامه مردم سالاری می زنیم تا سرمقاله آن را که به دست احسان کیانی نوشته شده است و عنوان«از این واضح تر!!» را دارد مرور کنیم :
«اینجور نیست که همه مواضعى که آحاد مردم اتّخاذ میکنند، بایستى الگوگرفته و برگردان نظراتى باشد که رهبرى ابراز میکند؛ اینجور نیست که شما باید منتظر بمانید، ببینید که رهبرى درباره فلان شخص، یا فلان حرکت، یا فلان عمل، یا فلان سیاست چه موضعى اتّخاذ میکند که براساس آن، شما هم موضعگیرى کنید» این سخنان، بخشی از بیانات مقام معظّم رهبری در دیدار با دانشجویان در اوّل مردادماه است. ایشان پیش از این نیز در دیدار دیگری با دانشجویان در شانزده مرداد 1391 با اشاره به انتقاداتی که نسبت به طرح افزایش جمعیّت مطرح شده بود، گفتند:«هیچ نظر کارشناسیای که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضحتر؟! به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست. هیچگاه اعلام نظر کارشناسی و نظر علمی، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائی از رهبری و ولایت و این حرفها به حساب نمیآید و نباید بیاید.»
به راستی آیا همانگونه که ایشان فرمودهاند؛ از این واضحتر هم میتوانستند بگویند که مخالفت با نظر ایشان، مخالفت با ولایتفقیه و نظام جمهوری اسلامی محسوب نمیشود؟! چرا کسانی که هر گاه میخواهند نظر خود را بر دیگران غالب نمایند آن را به نوعی به رهبری منسوب میکنند و به جای تحلیل دقیق و استدلال منطقی، از اعتبار ایشان برای خود خرج میکنند؛ این سخنان را نمیشنوند؟ یا شاید هم میشنوند و خود را به نشنیدن میزنند! رهبری بارها بر لزوم آزادی بیان و انتقاد از سیاستهای نظام و مسئولین کشور تأکید نمودهاند. رهبری در همین دیدار اخیر با اشاره به تنوّع و تکثّر نظرات و اندیشههای سیاسی و اجتماعی و مهمتر از آن لزوم تحمّل مخالف بیان کردند:«هر انسانى، هر فکرى، هر جهتى و جهتگیرى و جریانى، یک عدّه مخالف دارد، اینجور هم نیست که بگوییم آن مخالفها خطا میکنند؛ نه، نقاط ضعفى وجود دارد و آن نقاط ضعف موجب میشود یک عدّهاى مخالفت بکنند. بنابراین وجود مخالف نباید تعجب ما را برانگیزد؛ همچنانکه نباید خشم ما را برانگیزد و عصبانى بشویم که چرا با ما مخالفند؛ نه، مخالفت قابل فهم است، قابل قبول است» حال قضاوت کنیم چه کسانی از وجود مخالفت و تخطئه در مقابل خویش وحشتزده میشوند؟ چه کسانی از صدور مجوز نشریه به منتقدان نظام برمیآشوبند و در برنامههای خبری وزارت ارشاد را هدف قرار میدهند؟ چه کسانی به دلیل مخالفت با برخی نظرات درخصوص مباحث عقیدتی، بلافاصله روزنامهای را توقیف و روزنامهنگارانی را سرگردان میکنند؟ حال آنکه بدون نیاز به این مسائل و به گفته رهبری با محکمتر نمودن منطق خویش میتوانند پاسخ مخالفانشان را بدهند. چه کسانی برای مخالفت با توافق ژنو به نظرات خصوصی رهبری که هرگز تأیید نشد، رجوع میکنند، حال آنکه به فرض صحّت آن گفتهها، به فرموده رهبری، نظر ایشان ساقطکننده نظر دیگران نیست.
دریغ که روش و منش برخی مدّعیان پیروی از رهبری حتّی اندکی به این سخنان نزدیک نیست. هرقدر که رهبر انقلاب بر تحمّل مخالف و روحیه مدارا در برابر منتقدین تأکید دارند، اصولگرایان تندرویی که فریاد ولایتمداری آنها گوش فلک را کَر کرده، دقیقاً برعکس این توصیهها عمل میکنند. آخرین نمونه آن، حمله به آقای ناطقنوری به دلیل انتقاد از عدم رسیدگی به پروندههای فساد اقتصادی در دولت سابق است. و البتّه نمونههای فراوانی از این دست وجود دارد که دراین وجیزه نمیگنجد. خرج نمودن از رهبری، محصور نمودن پیروان و دوستداران ایشان به یک جناح سیاسی و انتساب درستی یا نادرستی تحلیلهای خود به نظر ایشان، بزرگترین ظلم به ولایتفقیه و ولیفقیه است. امیدواریم که این برادران، نادانسته مرتکب این ظلم بزرگ شوند که اگر میدانند و باز هم این کار را تکرار میکنند، دیگر ما را با آنان سخنی نیست! در پایان ذکر خاطرهای از آیتالله موسوی اردبیلی نشان میدهد که آیتالله خامنهای در این مرام و منش، جانشین خلف امام بزرگوار ماست و راه وی را ادامه میدهد. آیتالله اردبیلی نقل میکنند که «ما مسوولین قوا در جلسهای خدمت امام رسیدیم. امام فرمودند: برخی از این آقایان(منظورشان نهضت آزادی ایران و مرحوم مهندس مهدی بازرگان بود) افراد متدیّن و خوبی هستند، باید رعایت حالشان بشود. گفته شد: آقا اینها شما را قبول ندارند! امام فرمودند: عدّهای مرا قبول دارند و عدّهای هم قبول ندارند. من که جزء اصول دین نیستم که لازم باشد همه مرا قبول داشته باشند.»