
پایگاه بصیرت، گروه حماسه و جهاد/ بررسیها نشان میدهد که با اعلام عملیات «فروغ جاویدان» از سوی سران منافقین، روند پیشروی سریع آنها به داخل کشور آغاز میشود، اما منافقین در تنگه «چهارزبر» متوقف و از همان جا پس زده میشوند و سپس در محاصره قرار میگیرند و به یاری خداوند عده زیادی از آنها در عملیات موسوم به مرصاد به هلاکت میرسند. آنچه که اسناد بالادستی نشان میدهد، این است که تیپ حضرت قائم(عج) استان سمنان اولین یگانی بوده که کاملاً منسجم و آماده با استعدا تیپی در تنگه چهارزبر (مرصاد) مقابل منافقین میایستد. در ادامه در گفتوگویی با سردار سرتیپ پاسدار «مهدی مهدوینژاد» که در آن دوران جانشین تیپ قائم و از فرماندهان این عملیات بوده، به بررسی ابعاد این ماجرا میپردازیم. سردار مهدوینژاد در حال حاضر فرمانده سپاه علیبن ابیطالب(ع) استان قم است.
*ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات با توجه به اینکه در آستانه سالروز پذیرش قطعنامه 598 هستیم که حضرت امام خمینی(ره) از آن به جام زهر تعبیر کردند، در خصوص حمله منافقین پس از پذیرش این قطعنامه توضیح دهید.
پس از اینکه حضرت امام(ره) قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتند، صدام که بعد از عملیات «الیبیت المقدس» همواره به طبل آتشبس میکوبید، به ناگاه مثل روزهای اول جنگ، فلشهای محورهای عملیات و تجاوز به ایران را تکرار کرد، هم در جبهه جنوب و هم در جبهه غرب. البته ابتدا در جبهههای جنوبی و در محور شلمچه و سپس در جبهههای میانی که در این قسمت، با پشتیبانی ارتش عراق، نیروهای منافقین عملیاتی را با نام فروغ جاویدان شروع کردند که چرایی و علل این عملیات خود ماجرایی طولانی دارد که مجالی برای بیان آن نیست.
در واقع بعد از این که منافقین در سال 65 با آغوش باز بعثیون به عراق رفتند و در آن جا مستقر شدند، همواره بعنوان نیروی حتی وفادارتر از نیروهای گارد ریاست جمهوری برای صدام بودند. صدام هم در راستای همکاری باآن ها و نیز آماده کردن آن ها برای اجرای عملیات علیه جمهوری اسلامی بود. عملیات «چلچراغ» در منطقه فکه و نیز عملیات «آفتاب» در منطقه مهران با شعار «امروز مهران، فردا تهران» از جمله عملیات های منسجمی بود که منافقین به صورت مستقل با حمایت ارتش بعثی آن ها را اجرا کردند. این جدا از عملیات هایی بود که به همراه ارتش عراق انجام می دادند و عملیات جمع آوری اطلاعات و نیز تخریب روحیه مردم با پخش شایعه بود. در اواخر دفاع مقدس منافقین در یک طرح بسیار ابتدایی می خواستند اقدام به اشغال تهران کنند و مسیر جبهه میانی از اسلام آباد، به کرمانشاه و سپس همدان و تهران را به سرعت طی کنند و در راه هم با استقبال مردم مواجه شده و بتوانند به سرعت به تهران رسیده و حکومت را تصاحب کنند. تمام جزئیات این عملیات نیز امروز جمع آوری شده که بخشی در دستگاه های اطلاعاتی عراق موجود بوده و بخشی هم از راه های مختلف بدست آمده، کتاب های زیادی هم در این باره به چاپ رسیده. منافقین در برنامه خود پس از عملیات های چلچراغ و آفتاب عملیاتی را با نام «فروغ جاویدان» طراحی کرده بودند و در برنامه تقویمی خود اواخر شهریور ماه را در نظر گرفته بودند. از یک سو تجهیزات مورد نیاز را هم به صدام اعلام کرده بودند که خریداری شده بود و در حال تحویل گرفتن آنها بودند، از سوی دیگر تمرینات زیادی هم در حال انجام داشتند. شوک بزرگی که منافقین این جا خوردند این بود که حضرت امام(ره) به تعبیر خودشان جام زهر را نوشیدند و قطعنامه 598 از طرف ایران پذیرفته شده بود. این شوک به دولت صدام هم وارد شده بود. لذا می بینیم که سریع تمام قوای خود را آماده کرده و یک حمله سراسری را شروع می کنند، اما این بار هدفشان تصرف زمین نیست و تنها برای گرفتن تعداد زیادی اسیر اقدام به این عملیات می کنند و از سمت شلمچه حمله آن ها شروع می شود. رزمندگان اسلام هم که تقریبا در شوک پذیرش قطعنامه فرو رفته بودند به سرعت هوشیار شده و تعداد بسیار زیادی از رزمندگان به شکل داوطلبانه به جبهه ها اعزام می شوند. استقبال زیاد مردم برای اعزام موجب می شود که روند اعزام به مشکل بخورد. در همین زمان که رزمندگان اسلام در جبهه های جنوبی مشغول جنگ و عقب زدن دشمن هستند، کسی فکر این را نمی کند دشمن از غرب هم حمله کند و اصولا هم درست بود که دشمن از سمت غرب حمله نخواهد کرد. اما منافقین که رویای فتح تهران را برای شهریور دیده بودند و در حال فراخوانی نیروهای خود از سراسر دنیا برای آموزش بودند، به سرعت تمام توان خود را جمع کرده و بعد از ظهر سوم مرداد حمله خود را شروع می کنند. آن ها در یک طرح ساده بصورت ستونی و سریع( متناسب با سرعتی که نیاز داشتند از تجهیزات زرهی لاستیکی استفاده کرده بودند) پس از ورود به قصر شیرین، به سمت اسلامآباد و سپس تنگه چهار زبر حرکت کردند. تجهیزاتشان هم برای حرکت با سرعت تنظیم شده بود و همه چرخدار بود. در مسیر هم از پیش برای هر منطقه و هر شهر نفراتی را مشخص کرده بودند که هر کدام منطقه خود را مدیریت کنند و این گونه القا کرده بودند که مردم ما از آنها استقبال میکنند.
از نظر من این لطف الهی بود که اینها با این همه جنایت و این همه ترورهای کوری انجام داده بودند در یک حماقت بزرگ و با این گستردگی، وارد خاک ایران شوند و ما در کمینگاه توانستیم تعداد زیادی از آنها را به سزای اعمالشان برسانیم و خوار و زبونشان کرده و مجبور به فرارشان کنیم. اینها بالاترین جنایات و خیانتها را در حق ملت ایران کرده بودند. بزرگان نظام را ترور کرده و به مردم عادی هم رحم نکرده و اعمال تروریستی شدیدی انجام داده بودند که به سزای بخشی از اعمالشان رسیدند.
*شما در زمان این ماجرا فرمانده تیپ قائم بودید؟ بنده جایی دیدم که تیپ قائم(عج) سمنان اولین یگانی بوده که با الطاف الهی و با آمادگی صددرصد در تنگه چهارزبر جلوی منافقین میایستد و از همین جاست که پیشروی منافقین متوقف میشود، کمی بیشتر توضیح دهید.
بنده در آن دوران فرمانده تیپ نبودم. جانشین بودم، اما چون فرمانده تیپ بیمار شده بود و حضور نداشت در زمان عملیات مرصاد و پیش از آن مسئولیت تیپ با بنده بود. تیپ قائم که متشکل از بچه های استان سمنان بود، در دوران دفاع مقدس مثل مابقی تیپها و یگانها، هم در منطقه جنوب مقر داشت و هم در منطقه جبهه میانی. مقر تیپ در جنوب در منطقه دزفول بود و در منطقه جبهه میانی اردوگاهی به نام صادقین در نزدیکی همین منطقه تنگه چهارزبر داشتیم. ما در این اردوگاه علاوه بر این که برنامههای مربوط به آمادهسازی عملیاتهای منطقه میانی جبههها را د��شتیم، در ایام گرم تابستان هم که منطقه دزفول گرم بود برخی آموزشها را برگزار میکردیم.
در روزهای آخر تیر و ابتدای مرداد ما در منطقه بودیم، اوضاع جبهه ها بعد از پذیرش قطعنامه کمی به هم ریخته بود و خبر تهاجم دوباره عراق به مردم رسیده بود. مردم هم قلبشان همچون قلب امامشان جریحه دار شده بود، از سمنان با ما تماس گرفتند که تعداد زیادی نیرو برای اعزام آمادهاند و دارند آنها را به سمت دزفول میفرستند که بنده گفتم چون مردادماه گرمای هوا شدید است نیروها را به دزفول نفرستند. قرارشد نیروها بروند در اردوگاه صادقین مستقر شوند تا تصمیم قرارگاه به تیپ اعلام شود و عمل کنیم. تنها علتی که ما نیروها را در اردوگاه صادقین مستقر کردیم، آمادگی این اردوگاه بود، اردوگاه چادرهای زیادی داشت، چشمه داشت و هوای آنجا خوب بود و خیلی راحتتر میشد، نیروها را در این اردوگاه نگه داشت.
ما در منطقه والفجر 10 یک خط پدافندی را تحویل گرفته بودیم و نیروهایی از تیپ در این خط در منطقه شمالغرب مستقر بودند. یک تعداد فرماندهان تیپ در آن منطقه بودند. یک تعداد دیگر هم در منطقه جنوب حضور داشتند و تعدادی هم مرخصی بودند که در حال بازگشت بودند. یعنی ما در سه نقطه دزفول، والفجر 10 و صادقین مستقر بودیم و از قضا بدون اطلاع از ماجراهای بعدی تمرکز تیپ در اردوگاه صادقین قرار گرفت. ظهر سوم مرداد بود که رفتم کنار چشمه اردوگاه صادقین و یک دفعه دیدم که تقریباً تمام فرماندهان و کادر تیپ دور چشمه جمع شدهاند و همه آنجا هستند. همه آمده بودند اردوگاه صادقین چون شنیده بودند که نیروهای زیادی به منطقه آمدهاند و می توانند دوستان و اقوام خود را در اردوگاه ببینند. جو صمیمی ای در اردوگاه حاکم شده بود. هنوز وضعیت مشخص نبود که ما باید چه بکنیم. برنامهریزی هم نشده بود که مثلاً جلسهای باشد یا چیز دیگری، همه به دلشان افتاده بود، بیایند در اردوگاه صادقین که همدیگر را ببینند و از مسائل مطلع شوند.
*ماجرای انتقال مهمات تیپ چه بود؟
در این زمان ما دیدیم که بهترین نیروهای استان در اردوگاه جمع شدهاند. کادر فرماندهی تیپ هم تقریباً به طور کامل در محل اردوگاه جمع بودند. ما در اردوگاه صادقین یکسری سلاح آموزشی و مهمات محدود داشتیم و کل انبار و زاغههای مهمات ما در دزفول بود. یعنی در اردوگاه صادقین مهماتی نداشتیم که بتوانیم به نیروهای تیپ بدهیم، گمان نیاز به این مهمات هم نمی رفت. جالب اینکه در همین زمان ما چند کامیون مهمات را از دزفول برای منطقه عملیاتی والفجر 10 که در آنجا خط پدافندی داشتیم ارسال کرده بودیم. این کامیونها در مسیر دزفول تا منطقه خط پدافندی در اردوگاه صادقین که در مسیرشان است، توقف داشتند. این کامیونها با تأخیر به اردوگاه رسیدند و از این رو گفتیم که رانندههای کامیون امشب را هم در اردوگاه بمانند، همین شده که به لطف خدا بدون این که ما بدانیم چه اتفاقی می خواهد بیفتد، مهمات به لطف الهی آماده شده بود.
*چطور وارد عملیات علیه منافقین شدید؟
بعد از نماز مغرب و عشا بود که از قرارگاه نجف که در منطقه مستقر بود با من تماس گرفتند. قرارگاه نجف در همان منطقه چهارزبر و حسنآباد مقری داشت. در آن تماس گفتند که عراقیها به سمت اسلامآباد آمدهاند و شما برای پاکسازی بروید. من که دیدم وضع این طوری است به معاون خودم برادر خانی گفتم شما بروید به قرارگاه و با ما در ارتباط باشید و سریع دستور دادیم که عزیزان مستقر در تیپ، با مهمات و سلاح موجود، آماده و تجهیز شوند. ارسال مهمات به منطقه والفجر10 هم منتفی شد، من خودم هم یک ماشین بیسیمدار (که آمبولانس بود) را برداشتم و برای بررسی منطقه، به سمت اسلامآباد رفتم.
از تنگه چهارزبر رد شدیم، به نزدیکی تنگه حسنآباد که رسیدیم، دیدم که از اینجا به بعد دارد تیراندازی میشود. به سمت آمبولانس هم تیراندازی شد، به پای راننده تیر خورد و آمبولانس از مسیر خارج شد. دیدیم که بله دشمن به تنگه حسنآباد رسیده و از بالای آن در حال تیراندازی است و درگیری در این منطقه شروع شده است. با تلاش زیاد آمبولانس را به مسیر برگرداندیم و بازگشتیم.
البته لازم به توضیح است که ما بعدا متوجه شدیم که یکسری از نیروهای برخی یگان ها که از منطقه گذر می کردند یا در منطقه مستقر بودند مقابل منافقین ایستادگی کرده بودند اما سرعت و عجله منافقین و همین طور سماجت آن ها باعث شده بود که خیلی از مدافعان در این مسیر نتوانند کار موثری برای توقف منافقن انجام دهند و تعدادی هم شهید شده بودند.
*شما جایی گفتهاید که تعدادی از نیروهای لشکر بدر در این منطقه با منافقین درگیر شده بودند، در این باره هم توضیح دهید.
بله، بعداً متوجه شدیم که عدهای از نیروهای مجاهد عراقی لشکر بدر در همین جا با منافقین درگیر شدهاند. بچه های دیگر تیپ ها و لشکرها هم در جاهای دیگر درگیر بودند، مثلا بچه های همدان و تهران هم تعداد کمی در منطقه حضور داشتند و با منافقین درگیر شدند. البته بعد از تیپ قائم تقریبا تمام یگان ها دیگر در عملیات مرصاد شرکت داشتند.
وقتی رسیدیم به اردوگاه، برادر خانی که از قرارگاه برگشته بود، مسائل را با جزئیات بیشتر برایمان گفت و اینکه منافقین حمله کردهاند و اسلامآباد را گرفته و به گردنه حسنآباد رسیدهاند. ما در اسلام آباد یک مقر پشتیبانی برای اردوگاه صادقین داشتیم از آن جا هم خبرهای خوبی به ما نرسیده بود.
در بررسیهایمان دیدیم که تنها جایی که میشود جلوی دشمن ایستاد، همین تنگه چهارزبر است که البته تا آن موقع هم حتی اسم تنگه چهارزبر را نمیدانستیم. تنگهای که چهار زبر دارد. اصلاً دورههای عالی جنگ و دافوس را هم نگذرانده بودیم که بدانیم تنگهها و کاربردهای دفاعی آنها چیست؟! این را هم خدا به دل ما و نیروهای اطلاعات تیپ انداخت که باید در این منطقه جلوی منافقین را بگیریم. اگر هم این کار را نمی کردیم و سایر نیروها به موقع نمی رسیدند منافقین به کرمانشاه رسیده و جنایت های زیادی انجام می دادند.
در اردوگاه صادقین دو دستگاه لودر و بولدوزر داشتیم که بیشتر در زمستان برای بازگشایی و برف روبی مسیرها استفاده می شد. این دو ماشین مهندسی را به سمت تنگه چهارزبر حرکت دادیم و آنها در پشت تنگه چهارزبر شروع به زدن خاکریز کردند. یکی از دستگاهها در زبر جلو کار میکرد و دیگری در زبر عقب. زبر جلو خیلی باز بود و کار در آنجا سخت بود، اما ما در زبر عقب توانستیم یک خاکریز خوب، بزرگ و مستحکم بزنیم. البته این کارها تا نماز صبح طول کشید. اول صبح که منافقین به چهارزبر رسیدند، ما خاکریزهایمان زده شده و آماده نبرد بودیم. نیروهای استخواندار و با تجربه تیپ هم آمده بودند و مهمات هم داشتیم و فرماندهان هم در منطقه حاضر بودند. گردان قمربنیهاشم(ع) از دامغان در زبر جلو مستقر شد و گردان سیدالشهداء(ع) هم در زبر عقب جا گرفت. همزمان با زدن خاکریزها و آماده کردن نیروها برای حمله به سمت تنگه حسنآباد و با استقرار در چهارزبر، نیروهای اطلاعات عملیات تیپ هم در منطقه نزدیک تنگه چهارزبر رفتند و در تأسیسات نفتی سمت چپ جاده مستقر شدند. آنجا یک تلمبه خانه بود. نسبت به منطقه هم دید و تیر خوبی داشت. ما دیگر در دشت حسنآباد غیر از آن تلمبه خانه و تنگه چهار زبر نیرویی نداشتیم. درگیریها که شروع شد ما در پشت تنگه با سلاحهایی مثل خمپاره و تیربار از جلو با منافقین درگیر شدیم و نیروهای اطلاعات ما هم با آرپیجی و تیربار از بغل آنها را میزدند. اولین شلیک ها هم توسط همان نیروهای اطلاعات از تلمبه خانه بود. آتش پشتیبانی از قرارگاه هم بعد از آن افزوده شد. این اولین مقاومت و درگیری اساسی بود که در برابر منافقین صورت گرفت. البته لازم است اینجا از شهید بزرگوار تیپ شهید رضا نادری که مسئول اطلاعات بودند یادی کنیم که هم طرح های او در زمینه بستن تنگه چهارزبر و هم استقرار او و نیروهایش در تلمبه خانه خیلی در ایستادگی مقابل نیروهای منافقین موثر واقع شد. البته آرام آرام نیروهای سایر یگانها، تیپها و لشکرها هم رسیدند و عملیات قلع و قمع و پس زدن منافقین شروع شد و سریع آنها را سرکوب کردیم.
* نیروی دیگری آن زمان برای درگیری با منافقین در منطقه نبود؟
از غروب سوم تا صبح روز چهارم مرداد تنها تیپ قائم در منطقه بود و البته ممکن بود نیروهایی هم پراکنده از سایر یگانها حضور داشتند که ما را همراهی میکردند. یعنی گذرشان به آن جا خورده بود یا در مسیرشان متوجه شده بودند و آمده بودند در منطقه چهار زبر.
شهید شوشتری که از جنوب، راهی غرب شده بود در خاطراتش میگوید: «من در مسیر با تمام یگانها تماس گرفتم تا از وضعیت منطقه مطلع شوم که تنها تیپ قائم در منطقه پاسخگو بود.» بنده خودم پاسخ ایشان را دادم و گفتم که ما از شب گذشته درگیر هستیم و توان نیروهایمان تحلیل رفته، فکری به حال ما بکنید. که این برای حدود ساعت 11 ظهر است. منافقین بر عکس عراقیها که بعد از هر تک، دوـ سه ساعت تا تک بعدیشان طول میکشید، هر ده دقیقه پشت سر هم تک میکردند و این خیلی از ما توان میگرفت. مثلاً من و برخی از عزیزان تیپ رفتیم سمت خط جلویی تا وضعیت گردان سیدالشهداء(ع) را بررسی کنیم که دیدیم دو خودرو تویوتا، یکی وانت و دیگری استیشن، از خط عبور کردند و به سمت آمبولانسی که نزدیک ما بود «آرپیجی» شلیک کردند، البته برای ما اتفاقی رخ نداد و بچههای ��یپ هم پس از چند لحظه، هر دوی ��ین خودروها را با سرنشینانشان زدند و الآن هم این خودروها کنار جاده در نمایشگاه یادمان ت��گه مرصاد هستند. اینها پشت سر هم تک میکردند که توانستند در اثر این تکها، از خاکریز عبور کنند. بعضاً هم انتحاری جلو میآمدند، اما تلفات سنگینی به آنها وارد شد. از دوستان ما هم حدود 60 نفر در این عملیات به فیض عظیم شهادت نائل آمدند. تیپ قائم غنایم زیادی هم به دست آورد که خود نشاندهنده حضور پررنگ این تیپ در این عملیات است. اما همین ایستادگی خیلی نیرو و توان از بچه های تیپ برد. از ظهر روز چهارم، سایر تیپها و لشکرها هم به کمک ما آمدند و روند قلع و قمع منافقین تا روز پنجم ادامه پیدا کرد که نقش شهید صیاد شیرازی بهعنوان نماینده امام در شورای عالی دفاع و مسئول عملیات نیروهای هوانیروز و نیروی هوایی ارتش در این عملیات و بسیار مهم بود.
نیروهای جبهه جنوب هم از محور دیگر و بعد از ظهر روز چهارم به سمت اسلامآباد آمدند و محاصره منافقین و نابودی آنان کامل شد. اینجا بود که دیگر شما نقش پررنگ و خوب سایر یگان ها را هم می بینید، از بچه های کرمانشاه و همدان تا بچه های تهران و...
*سخن پایانی
همه اش کار خدا بود و ما تنها وسیله بودیم. نه در مسئله اعزام نیرو به منطقه و اردوگاه صادقین ما فکر می کردیم که چنین سرنوشتی را داریم و نه در مسئله نگه داشتن کامیون های مهمات در اردوگاه در آن شب، فقط اینکه تمام ماجرایی که تعریف کردم لطف خدا بود و خدا این توفیق را نصیب رزمندگان تیپ قائم(عج) استان سمنان کرد که با بالاترین استعداد نیروی ممکن در تیپ، با مهمات آماده و در نزدیک ترین منطقه به تنگه چهارزبر که تنها تنگه ممکن برای مقابله با آن ها بود، مقابل منافقین بایستند که این را از این بابت شاکر هستیم.
علیرضا جلالیان
سلام ازبصیرت ممنون که روایتگری صحیح از مرصاد کرد