در ابتدا دکتر مصطفی ملکوتیان در مطلبی با عنوان«دکتر مصطفی ملکوتیان»چاپ شده در ستون یادداشت روز، روزنامه کیهان اینطور نوشت:
در حالی که تا سال 2006 میلادی یعنی نبرد سرنوشتساز 33 روزه که اسرائیل از حزبالله لبنان، شکست خورد این رژیم صهیونیستی بود که ظرف مدت چند روز اهداف خود را در حمله علیه فلسطینیها و یا کشورهای عربی تأمین و تغییرات سیاسی دلخواه را ایجاد میکرد، امروزه هر تجاوز و نبرد این رژیم واقعیتهای انکارناپذیری را در مقابل دید جهانیان قرار میدهد:
الف- خونآشام بودن، نسلکشی و کودککشی، ویرانگری خانه و کاشانه مردم عادی، حمله به مراکز عمومی مانند مسجد، مدرسه و بیمارستان (حتی مدارس اعلام شده قبلی سازمان ملل) و استفاده از سلاحهای ممنوع و نامتعارف.در جریان تجاوز یک ماهه اخیر، عاملان رژیم اشغالگر حدود 1903 نفر از مردم غزه را که بیشترشان کودکان و زنان بیدفاع بودند کشتند و به مساجد و مدارس و بیمارستانها از روی قصد و با تصمیم قبلی حمله کرده و آن را از افتخارات خود دانستند. آنها چندین بار با حمله هوائی و مانند آن کودکانی را که در ساحل مشغول بازی بودند کشتند.در جریان این تجاوزات افکار عمومی در جهان به خروش آمد و اعتراض شکل جهانی به خود گرفت و حتی در لندن یکصد هزار نفر به اعتراض پرداختند و در پاریس مردم به ممنوع شدن تظاهرات وقعی ننهاده و دولت را به آزاد گذاردن تظاهرات مجبور نمودند. هر چند دستگاههای تبلیغاتی غرب سعی میکردند به تجاوزات رژیم صهیونیستی مشروعیت بدهند، اما امروزه برخلاف گذشته با گسترش رسانههای ارتباطی، انحصار تبلیغاتی غرب شکسته شده و گروه یکپارچه دستگاههای تبلیغاتی مقاومت و رسانههای دولتهای دوست مقاومت (مانند دولتهای ونزوئلا، نیکاراگوئه و...) در آمریکای لاتین که سفرای رژیم صهیونیستی را نیز از کشور خود اخراج نمودند و دولتهای بیطرف توانستند جهانیان را از عمق ددمنشی و فریبکاری اسرائیل آگاه نمایند و البته جای بسی تاسف است که رژیمهای مرتجع عربی از قبیل عربستان، امارات، قطر، اردن و... هیچ اقدامی انجام ندادند و حتی گزارشهایی انتشار یافت که از همکاری پشت پرده این رژیمها با رژیم صهیونیستی و هماهنگی قبلی با آنها برای حمله به فلسطین حکایت داشت.ورود افکار عمومی جهانی به صحنه و فشار به دولتها برای تحت فشار قرار دادن رژیم اشغالگر قدس امروزه به یکی از سلاحهای مقاومت فلسطین تبدیل شده و در آینده نیز نقشآفرینی بیشتری خواهد داشت.
ب- ناتوانی این رژیم در دستیابی به اهداف خود و در نتیجه پذیرش شکستهای پیاپی به گونهای که در نبرد اخیر به هیچ یک از اهداف اعلام شدهاش دست نیافت. مقامات، ارتش و روزنامههای این رژیم پس از یکماه تجاوز و در هنگام پذیرش آتشبس به عدم دستیابی به این اهداف و تسلیم در برابر خواسته فلسطینیها اعتراف کردند.
این اهداف اعلام شده عبارت بودند از:
1- خاموش کردن پایگاههای پرتاب موشکهای مقاومت (در جریان نبرد اخیر، (قبل از آتشبس سه روزه) فلسطینیها حدود 5610 موشک، راکت و خمپاره به سوی مراکز مهم رژیم صهیونیستی و به ویژه برای اولینبار به تلآویو، حیفا و دیمونا (مرکز اتمی اسرائیل) شلیک و ترس و وحشت زیادی را بر سرزمینهای اشغالی حکمفرما کردند. تلفات رژیم صهیونیستی در این نبرد نسبت به نبردهای قبلی بیسابقه بود، هر چند این رژیم اخبار مربوط به آن را به شدت سانسور میکرد. این رژیم ضمن پذیرش به هلاکت رسیدن فرمانده تیپ گولانی کشته شدن 66 نظامی خود را تایید کرد، اما فلسطینیها این تعداد را 150 نفر اعلام نمودند. برخی منابع نیز تعداد کشتهها را بسیار بیشتر دانسته و از جمله الشرق الاوسط از کشته شدن 497 سرباز و 113 افسر اسرائیلی تا اواسط نبرد خبر داد).
2- خلع سلاح کامل مقاومت فلسطین
3- تخریب کانالهای زیرزمینی دسترسی فلسطینیها به داخل سرزمینهای تحت اشغال رژیم صهیونیستی ( حمله پیاپی کماندوهای فلسطینی از طریق حفر کانالهای مخفی زیرزمینی متعدد به پشت نیروهای دشمن و زدن ضربات خردکننده به نظامیان متجاوز و حتی حمله به پادگانها در عمق خاک رژیم صهیونیستی).
4-تقدیم نوار غزه به محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان در ساحل غربی رود اردن (محمود عباس پس از مرگ یاسر عرفات با حمایت غربیها در یک انتخابات تک کاندیدایی فرمایشی که حماس آن را تحریم کرده بود در ساحل غربی رود اردن به ریاست تشکیلات خودگردان رسید، در حالی که جنبش مقاومت اسلامی یا حماس با آرمان و راهبرد اسلامی و با هدف آزادسازی تمامی سرزمین فلسطین با رای مردم در نوار 360 کیلومتر مربعی غزه به قدرت رسید).
ج- پایان دوران قدرتنمایی رژیم صهیونیستی و آشکار شدن شکننده بودن این رژیم در مقابل فلسطینیها و نیروهای مقاومت در منطقه.
این واقعیتها تاثیر خود را بر دولتها و رهبران سیاسی و افکارعمومی جهانی به جا میگذارد و تأثیر افکار عمومی بر تصمیمگیریهای محافل سیاسی جهان آشکار است.بدین ترتیب نابودی رژیم صهیونیستی هر روز به واقعیت نزدیکتر میشود، (حتی هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا و استراتژیست معروف آمریکایی پس از مشاهده نبرد اخیر غزه گفته است که اسرائیل به زودی از بین خواهد رفت).
برای این امر دلایل متعددی وجود دارد:
1- محور مقاومت ضدصهیونیستی که با انقلاب اسلامی ایران پیوندی ناگسستنی دارد، شکستناپذیر است؛ زیرا رژیم صهیونیستی از سال 2006 که در نبرد 33 روزه از حزبالله لبنان شکست خورد، تاکنون در نبرد با حماس نیز 3بار شکست خورده و توطئههایش علیه محور مقاومت از جمله توطئهاش علیه دولت سوریه به شکست انجامیده و از هماکنون شکست توطئه تشکیل گروه هائی مانند داعش با همکاری ارتجاع عرب ( که به اعتراف خانم کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا برای تشکیل این گروه، مسئولین آمریکایی به 60 کشور جهان رفت و آمد کردند) برای ایجاد آشوب و ناامنی فرقهای در منطقه و از جمله در سوریه و عراق نیز مشخص است.
2- رژیم صهیونیستی رژیمی جعلی، بیهویت و بیمبنا، بیملت و با سیاستها و توطئههای استعماری جهانی انگلیس، آمریکا و ... ایجاد شده است. در واقع یهودیان در این رژیم به معنای واقعی کلمه یک ملت نیستند و همانطور که در کتاب خزران آمده است هر فردی در این رژیم نشانههای نژادی ملتی و کشوری را دارد که از آنجا آمده است.
3- جغرافیای سیاسی منطقه به گونهای است که وصله ناچسب یعنی رژیم جعلی صهیونیستی را از پیکره خود خارج خواهد کرد و اسرائیل در دریایی از مسلمان غرق و محو خواهد شد.
4- رژیم صهیونیستی در مقابل موج حرکت جهانی مردمی علیه خود حرفی برای گفتن ندارد و نمیتواند بر کارنامه سیاه خود در قتل عامها (که نمونههای آن را در دیریاسین، کفرقاسم، کفرمتی، صبرا و شتیلا و... دیده و هماکنون در شجاعیه و نقاط مختلف غزه میبینیم) سرپوش بگذارد.
5- اساسا صهیونیستها افرادی ترسو، پولپسند و بسیار فریبکار هستند (در توضیح فریبکاری آنها حتی بعید نیست که سرنگونی هواپیمای مسافربری مالزیایی بر فراز اوکراین که اندکی قبل از آغاز حمله رژیم صهیونیستی به غزه صورت گرفت، توسط عوامل صهیونیستها در دولت فعلی اوکراین- که توسط یک حرکت شبه کودتا توسط غربگرایان علیه دولت قانونی یانوکوویچ روی کارآمد- و به منظور تحتالشعاع قرار دادن تجاوزات اسرائیل در غزه صورت گرفته باشد). برخی از این ویژگیها- ترسویی شدید- به ویژه در زمان بحران خود را به گونههای مختلف و از جمله مهاجرت معکوس نشان داده و آنها را به سوی نابودی سریعتر به پیش میبرد.
6- برخلاف تبلیغات گسترده رژیم صهیونیستی و حامیانش، سپر دفاع ضد موشکی یا به اصطلاح گنبد آهنین که با کمک فنی و مالی برای مقابله با حملات موشکی مقاومت ایجاد شده ناتوانی خود را در خنثی کردن حملات نشان داده و رسوایی ببار آورده است. در نبرد اخیر این سامانه درصد اندکی از موشکها را رهگیری کرد ضمن اینکه بهرهگیری از آن نیز بسیار پرهزینه است.
7- جمعیت فلسطین در نوار غزه حدود 1/800/000 نفر است. آنها که در یک باریکه 40 کیلومتری هزاران بار حمله ددمنشانه این رژیم را تحمل نمودند، با مقاومت دلیرانه و از جانگذشتگی شکستناپذیر شده و روحیه صهیونیستها و حامیانشان را خرد نمودهاند.
فلسطینیها به مرور زمان قدرت و توان نظامی بیشتری به دست میآورند. مسلح شدن بیشتر و قویتر فلسطینیها و همانطور که رهبر فرزانه انقلاب فرمودند مسلح شدن مردم در ساحلغربی رود اردن نیز یکی از کلیدهای پیروزی بر این رژیم است. حملات دقیق از طریق پهپادها (که برای اولینبار توسط فلسطینیها بر فراز وزارت جنگ رژیم صهیونیستی به پرواز درآمدند) و حملات دقیقتر موشکی با موشکهای مخربتر باید متوجه تلآویو، مراکز نظامی (پادگانها، ناوچههای نیروی دریایی و...)، مراکز اقتصادی، مراکز سیاسی و مرکز اتمی دیمونا بوده و حتی طرحهایی برای اشغال این مراکز توسط کماندوها و یا حملات مسلحانه هزاران نفری فلسطینیها در صورت حمله مجدد اسرائیل وجود داشته باشد تا شیرازه امور به سرعت گسیخته و ابتکار عمل در دست فلسطینیها قرار گیرد. این امر هر چند در مراحل اولیه به صورت تاکتیکی خواهد بود، اما همگان به ویژه دولتهای غربی حامی اسرائیل را به این نتیجه خواهد رساند که کار این رژیم تمام شده است و باید آن را به طور کامل جمع کنند. تزلزل و اختلافات رژیمهای حامی اسرائیل در حمله اخیر علیه غزه به خوبی نمایان بود.
8- محور مقاومت در منطقه باید در یارگیریهای منطقهای و جهانی با محور فلسطین درنگ نکند و برای دفع توطئههای رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب (عربستان، امارات، قطر، اردن و...) که با همکاری کشورهای دیگری مانند ترکیه فرصتطلب انجام میشود طرحهای راهبردی دقیق و آماده داشته باشد. در مسیر حوادث منطقهای و جهانی همیشه، لحظههایی پدید میآید که میتوان بهترین استفادهها را از آنها برد.
محسن جندقی ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را به مطلبی با عتوان«باز هم به رئیسجمهوراطلاعات غلط دادهاند؟!»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
حدود 8 ماه است درباره رانت 650 میلیون یورویی اخبار مختلفی منتشر میشود اما عجیب و غریبترین خبر در این باره دفاع رئیسجمهور از این رانت بود. در حالی که پیشبینی میشد با رای دادستان دیوان محاسبات، پرونده این رانت روشن شود اما در کمال تعجب، مشاهده شد مسؤولان دولتی قصد تمکین ندارند. در آخرین مورد رئیسجمهور وارد ماجرا شد و در نقش یک مدافع تمام قد، از این رانت حمایت کرد. تحلیل روحانی از این رانت این بود که میخواهند با استفاده از این دروغ ها (رانت 650 میلیون یورویی) بر رسواییهای گذشته سرپوش بگذارند. با اظهارات اخیر رئیسجمهور بیان چند نکته ضروری به نظر میرسد.
1ـ مخاطب روحانی چه کسی بود؟ روحانی از یک طرف میگوید خوردند و بردند و از یک طرف میگوید با استفاده از دروغهایی مانند رانت 650 میلیون یورویی میخواهند بر آن رسواییها سرپوش بگذارند. هیچ شکی نیست که رئیسجمهور، احمد توکلی نماینده مردم تهران را که موضوع رانت 650 میلیون یورویی پیگیری میکرده، میشناسد و میداند وی یکی از منتقدان سرسخت سیاستهای اقتصادی دولت گذشته و همواره به برنامههای اقتصادی دولت دهم معترض بود. آیا آقای روحانی فکر میکند همین آقای توکلی که منتقد بسیاری از سیاستهای دولت سابق بوده قصد دارد بر پروندههای دولت دهم سرپوش بگذارد؟ آیا مخاطب آقای روحانی غیر از توکلی، دیوان محاسبات کشور هم هست؟ دادستان دیوان محاسبات کشور چند هفته قبل در اطلاعیهای رخ دادن این رانت را تایید و اعلام کرد به مسؤولان تذکر داده شده است. از طرفی رئیسجمهور نیز میگوید: «نباید به هر چیزی تکیه کنیم و به شایعهای اعتماد کنیم. متاسفانه کسی حرفی میزند و آن حرف ناصواب مدام تکرار میشود.» آیا این سخنان بدین معناست که آقای توکلی شایعه پراکنی میکند، رسانهها هم منتشر میکنند و دیوان محاسبات هم تکرار میکند؟
2ـ چرا دولت موضوع رانت را کش میدهد؟ در حالی که پیشبینی میشد با اعلام نظر دادستان دیوان محاسبات همه به رای این مرجع قانونی تمکین کنند، ناگهان مسؤولان دولتی خود به عنوان یک مدعی ظاهر شدند و انتقادات بسیاری به توکلی و دیوان محاسبات وارد کردند. حتی عنوان شد دیوان محاسبات با این اطلاعیه در کار شورای رقابت که متولی تشخیص رقابت در بازار است دخالت کرده است. سخنان روحانی نیز نشان داد دولتیها قصد ندارند حالا حالاها دست از این موضوع بردارند و میخواهند از مسالهای که کاملا به ضررشان است، استفاده رسانهای کرده و اعلام کنند منتقدان دولت علیه دولت هجمه میکنند. رئیسجمهور حتی منتقدان را دروغگو و موضوع رانت را دروغ میداند. به نظر میرسد دولتیها فکر میکنند موضوع رانت 650 میلیون یورویی میتواند ابزار مناسبی برای مظلوم نشان دادن دولت باشد و میخواهند با استفاده از آن این موضوع را القا کنند که منتقدان دولت به دروغ و شایعهپراکنی متوسل شدهاند اما مسؤولان در این باره دچار یک خطای استراتژیک شدهاند چراکه منتقدان دولت با استفاده از سند و منابع قانونی این تخلف را به اثبات رساندهاند و نمیتوان با تهمت زدن به منتقدان از وقوع مسؤولیت این رانت شانه خالی کرد.
3ـ موضوع رانت 650 میلیون یورویی یک مساله بسیار ساده بوده است؛ وزارت صنعت و یک تاجر خاص تفاهمنامهای امضا میکنند و تسهیلاتی برای این تاجر خاص در نظر گرفته میشود. توکلی به عنوان نماینده ملت نیز اعلام میکند چنین تسهیلاتی برای تاجران مفید است و موجب تعادل در بازار میشود به شرطی که برای همه تاجران باشد، نه فقط یک تاجر خاص. اگر این تسهیلات برای یک تاجر باشد رانت به وجود آمده است. جالب اینکه این نماینده مجلس قبل از هر کسی، مسؤولان را مطلع میکند و نامههای فراوانی به آنها مینویسد.
این نماینده اصلا قصد نداشته چنین تخلفی را رسانهای کند اما وقتی میبیند مسؤولان فقط وعده میدهند و این تسهیلات را برای دیگر تاجران قرار نمیدهند، موضوع را رسانهای میکند. موضوع رانت 650 میلیون یورویی میتوانست بسیار مسالمتآمیز تمام شود اما مسؤولان در اقدامی جالب و حساب شده علیه این رانت موضع گرفتند و آن را غیرواقعی خواندند. جالب اینکه تاجر خاصی که یک طرف این رانت بوده یکی از بزرگترین بدهکاران بانکی است و بیش از 1000 میلیارد تومان معوقه بانکی دارد. رئیسجمهور خواسته یا ناخواسته از این بدهکار بانکی نیز حمایت کرده و موجب شده بر تخلفات احتمالی این رانتخوار سرپوش گذاشته شود.
ستون یادداشت روزنامه حمایت به مطلبی با عنوان«تضعیف داعش برای واکسینه کردن رژیم صهیونیستی»نوشته توسط سید هادی سید افقهی اختصاص یافت:
نزدیک به 3 ماه از هجوم تروریستها و تکفیریهای داعشی که سختترین بحران امنیتی در عراق پس از سقوط صدام است میگذرد؛ بحرانی که تاکنون هزاران کشته و میلیونها آواره بر جای گذاشته و همچنان ثبات و امنیت منطقه را تهدید میکند. در تازهترین تحولات در عرصه میدانی، نبرد میان ارتش و داوطلبان مردمی با گروهک تروریستی داعش در عراق، این گروه جنگی را به حومه اربیل کشانده است. اما اکنون باراک اوباما، رئیسجمهور امریکا ضمن مخالفت مجدد با به کارگیری نیروی زمینی برای مقابله با خطر داعش در عراق, اقدام به صدور مجوز برای حمله هوایی در مقابله با داعش کرده است. در ابتدا باید این نکته محوری را در نظر داشت که مجموعه سازمانهای تروریستی چپ و راست افراطگرا و تندرو به اصطلاح اسلامی, زیرمجموعه سازمانها و سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی غربی هستند که در زمینه تحقق اهداف درازمدت و راهبردی آنها فعالیت میکنند. این سازمانهای اطلاعاتی با توجه به مقتضیات اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک مناطق مختلف، طراحیهای متناسب با این شرایط را مهندسی میکنند.
طبق گزارشهای آگاهان و ناظران سیاسی، گروه تروریست داعش که یکی از زیرشاخههای القاعده بود، برای یک مأموریت خطیر و ترسیم چهره جدید خاورمیانه متناسب با اهداف و راهبرد غرب تقویت شد. هر چند که القاعده نیز خود زائیده سازمانهای اطلاعاتی عربی، عبری و غربی بود. بنابر اعتراف هیلاری کلینتون گروهک تروریستی داعش، دستپرورده سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و غرب است. بنابراین اظهارات آنها حتی با تعداد کثیری از کشورها رایزنی کردند که در صورت اعلام موجودیت داعش، این کشورها آن را به رسمیت بشناسند. قصد آنها از این اقدام ایجاد غده سرطانی دیگری در کنار رژیم صهیونیستی برای مقابله با محور مقاومت است. به همین دلیل داعش و امثال آن با ایجاد جنگهای داخلی و دلمشغولی و دغدغه برای کشورهای منطقه و همچنین انحراف افکار عمومی مردم جهان از موضوع جنایات رژیم اشغالگر قدس در غزه، به دنبال شکستن هلال مقاومت است.
دکتر حامد حاجیحیدری در مطلبی با عنوان«قفل مبارزه با فساد چگونه باز میشود؟»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه رسالت اینطور نوشت:
چندی پیش رئیس جمهور محترم در مراسم بزرگداشت روز صنعت و معدن گفته بود: "والله، بالله و تالله سالهای 84 تا 92 تکرار نمی شود."(1) واقعا از این قسمهای جلاله متاسف شدم تا اینکه به بهانه روز خبرنگار داشتم تفسیر سوره قلم از شهید مطهری را مرور میکردم. تاسفم بیشتر شد. شهید مطهری در تفسیر آیات "ولا تطع کل حّلاف مهین، همّاز مشّاء بنمیم"(2) میفرماید: "زیاد قسم خوردن را قرآن مذمت کرده است. قسم دروغ جای خود دارد، حتی قسم راست هم مذمت شده است. در روایات داریم که قسم را خوار نکنید ولو برای حرف راست. آخر همه جا که جای والله و بالله نیست. قسم خوردن از نظر شرعی امر زشتی است. روایات زیادی داریم که قسم راست هم جز در مواقع ضروری نباید به کار رود." بعد آیتالله مطهری در مذمت عیبگیری، طعنهزنی و سخنچینی در تفسیر همّاز مشّاء بنمیم، مطالب خوب و عبرتآمیزی میفرماید که بماند. (3)
در فضل، کرامت و صداقت جناب آقای رئیسجمهور شک ندارم. اما نتوانستم واقعا دلیل سوگندهای جلاله او را دریابم. با آنکه در انتخابات ریاستجمهوری، کسی دیدگاههای رئیس دولت گذشته را نمایندگی نمیکرد و روحانی رقیبی از این دست نداشت و از نامزدهای مطرح هم کسی در مقام دفاع از عملکرد رئیسجمهور دور دهم و نهم نبود، چرا رئیسجمهور اینقدر خوف از بازگشت به گذشته دارد؟
آیا مفهوم این قسمهای جلاله این است که اگر رئیسدولت دهم یا کسی که دیدگاه او را نمایندگی کند در دوره دوازدهم انتخابات ریاستجمهوری ظاهر شود، رئیسجمهور با تمام توان ولو برخلاف رویکرد رای مردم به منتخب ملت در برابر جمهوریت نظام میایستد؟ اگر اینطور است که این تکرار فتنه سال 88 است.
این سخن رئیسجمهور حتی با فهم ایشان از گذشته مغایر است چرا که اخیرا در مصاحبه با خبرنگاران فرمودند: "برخی سرشان را به پشت گرفتهاند و راه میروند. ما میترسیم اینها زمین بخورند. حالا یک وقتی کاری شد، چیزی بود، بگذریم. هی میخواهیم کش بدهیم و بادش کنیم. در این کشور هر کس جرمی کرده، قوه قضائیه ببرد محاکمه کند. اگر نگرفته یعنی پاک است، ولش کنیم. اگر کسی دستگیر نشده و در خیابان راه میرود یعنی گناهی نکرده و جرمی نکرده است. صبح تا شام آن را متهم نکنیم."(4)
اگر این فهم از گذشته را رئیسجمهور قبول دارد، پس قسمهای جلاله چیست؟
اگر این فهم از گذشته را رئیسجمهور قبول دارد چرا باید در جلسه شورای اداری استان چهارمحال و بختیاری بگوید: "تحت نام دور زدن تحریمها نفت را دادند به عدهای و بردند و خوردند و ملت ایران را دور زدند." به نظر می رسد اینگونه سخن گفتن در شأن رئیسجمهوری نباشد. همچنین به نظر میرسد این گونه سخن گفتن در شأن کسی که خود را حقوقدان میداند هم نباشد. و نیز بگوید: "فساد غرق شده سالهای پیش را مگر میشود با این سروصداها شست... این بازی که بعضیها درآوردند میگویند فلان جا رانت شد، برای پوشاندن رسواییهاست."(5)
چه کسی تحت نام دور زدن تحریمها پول نفت را برده و خورده و ملت را دور زده است؟ رئیسجمهور از طریق حقوقی میتواند او را مورد پیگرد قرار دهد و از بیتالمال مسلمین صیانت کند.
قوه قضائیه کارنامه شفاف و روشنی دارد، پرونده سه هزار میلیاردی را با قدرت رسیدگی کرد. اکنون پرونده مهدی هاشمی در دست رسیدگی است. پروندهای که از دوران اصلاحات خاک میخورد امروز دارد رسیدگی میشود. پرونده بابک زنجانی در دست رسیدگی است. چرا باید طوری حرف زد که گویی مملکت بدون حساب و کتاب است؟
شرکت ملی نفت در فروش نفت تضمینهای لازم را از اشخاص حقیقی گرفته است. باید دید آیا از اشخاص حقوقی هم گرفته است؟
رئیسجمهور از طریق سازمان حسابرسی که به عنوان بازرس قانونی عمل میکند این امر را میتواند پیگیری حقوقی کند.
طعنه زدن و متلک پراکنی علیه مسئولین گذشته در شأن رئیسجمهور نیست. این حرفها باید فرآیند دادرسی و حقوقی خاص خود را طی کند و رئیسجمهور در همه مراحل این رسیدگی دقت کند به مردم ظلم نشود و حق بیتالمال را ادا کند. مسئولین شرکت نیکو که از مدیران کنونی شرکت ملی نفت هم هستند، در دولت دهم بیش از چهار میلیارد دلار نفت فروختهاند و نتوانستند پول آن را به داخل بیاورند.(6) آیا رئیسجمهور در این مورد هم میخواهد بگوید بردند و خوردند؟! اگر این نظر را دارد پس اینها به عنوان مدیران فعلی نفت چه میکنند؟! چرا تاکنون متعرض آنها نشده است؟ اگر بابک زنجانی میلیاردها تومان وثیقه در شرکت ملی نفت برای تضمین فروش نفت و بازگشت پول آن گذاشته، مدیران نیکو که نه وثیقه گذاشته و نه تضمینی در این مورد دادهاند!
آیا این نوعی بیحساب و کتاب حرف زدن و خروج از ممشای حقوقدانی و حقوقخوانی نیست؟
همین چند روز پیش بود که حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی گفته بود: "وای به حال ما اگر تهمت بزنیم و بد دیگران را بخواهیم." (7) رئیسجمهور نباید در مسیری حرکت کند که خود همواره آن را مذمت کرده است!
یادم میآید که رئیسجمهور در روزهای تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری گفته بود: "کلید من، کلید تدبیر است و هر قفلی را باز میکند. تمام مشکلات قابل حل است و برای آنها برنامه دارم." مبارزه با فساد یکی از مشکلات اصلی کشور است.
قفل مبارزه با فساد را رئیسجمهور چگونه میخواهد باز کند؟ اگر فسادی در جایی رخ داده، باید دید با چه تدبیر حقوقی قفل آن را باید باز کند؟ با حرف درمانی یا با احترام به نهادهای قانونی، قضائی و نظارتی و طی فرآیند دادرسی و حقوقی به تکتک مواردی که وجود دارد، کدام یک؟ کلید قفل مبارزه با فساد، حرف درمانی نیست.
دولت دارای نهادی به نام سازمان حسابرسی است که به موجب قانون حسابرس مستقل نهادها و بنگاههای اقتصادی دولت است. وفق ماده 151 قانون تجارت باید جرایم یا تخلفاتی که در بنگاههای اقتصادی دولت (بخوانید مسئولین دولتی) رخ میدهد به محاکم قضائی برای تعقیب اعلام کند. طی یک سال گذشته که دولت یازدهم سر کار بوده است اولین مدعی فساد باید همین نهاد باشد. چرا مسئولین آن ساکت هستند؟
شش ماه است سخن از یک رانت 650 میلیون یورویی در دولت یازدهم مطرح است. موضع سازمان حسابرسی چیست؟ پیگیریهای دولت در نهادهای نظارتی و قضائی کدام است؟
رئیسجمهور باید علاوه بر اینکه مفاسدی را که در دولت قبل فکر میکند اتفاق افتاده، پیگیری کند، پاسخگوی ادعاهای مربوط به رانت 650 میلیون یورویی باشد. حداقل از خود بپرسد آن کسی که متهم به گرفتن امتیاز و رانت است چرا سکوت کرده و از خود دفاع نمیکند؟
راه درست رونق تولید، خروج از رکود و مسیر درست اقتصاد مقاومتی، از مبارزه درست و اصولی با مفاسد اقتصادی میگذرد، آن هم نه با صدور سخنرانی، بیانیه و نظریه. این نوع مبارزات، اعمالی است نه اعلامی!
آیا رئیسجمهور محترم در مقام اعمال مبارزه با فساد با بهرهگیری از انبوه قوانین و مقررات در این مورد هست؟ با توجه به هماهنگیای که با دیگر قوا دارد، آیا حاضر است مدیریت مبارزه با فساد در دستگاههای دولتی را به عنوان یک حقوقدان از طریق مکانیسمهای حقوقی دنبال کند؟
اگر چنین است، بسمالله! یک سال از عمر دولت یازدهم گذشت. کارنامه مبارزه با فساد اقتصادی چیست؟
پینوشتها:
1- روزنامه آرمان 11/4/93
2- سوره قلم آیات 10 و 11
3- مجموعه آثار شهید مطهری جلد 27 صفحه 580
4- مصاحبه رئیسجمهور با خبرنگاران داخلی و خارجی 24/3/93
5- روزنامه ایران 18مرداد 93 صفحه اول
6- مصاحبه میرکاظمی با تسنیم 13/5/93
7- آرمان 13مرداد 93
آرین رضایی ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«اشتغال زایی و رکود تورمی»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:
تیم اقتصادی دولت در یک سال گذشته با رد آمارهای اشتغال آفرینی در دولت های نهم و دهم این انتظار را ایجاد کرده که روند از دست رفتن اشتغال های موجود در نتیجه رکود سنگین در بخش های اشتغال زا را متوقف خواهد کرد، اما حالا این سوال مطرح است که تا چه میزان این انتظار در نتیجه بسته پیشنهادی دولت محقق خواهد شد و نرخ بیکاری واقعی در کشور کم می شود؟
واقعیت این است که سیاست های اشتغال زایی دولت های گذشته، کمتر با ایجاد اشتغال پایدار با درآمد کافی و امنیت شغلی همراه بوده و در نتیجه هر نوسان در رشد اقتصادی و یا تغییر در سیاست های کلان اقتصادی، ایجاد فرصت های شغلی و تبدیل آنها به اشتغال موثر و پایدار با درآمد کافی دستخوش دگرگونی شده است. افزون بر اینها در نتیجه سیاست های جمعیتی و آموزشی سال های گذشته، بسیاری از جویندگان کار، زمان ورود به بازار کار را به دلیل تحصیلات در سطوح عالیه و دانشگاه ها به تاخیر انداخته اند و حالا لشکر بیکاران تحصیلکرده با سطح مطالبات متفاوت و متنوع در انتظار ایجاد شغل است به این امید که تدبیر دولت یازدهم، فرصت را برای اشتغال فراهم خواهد ساخت. آنچه روشن است، اینکه ایجاد اشتغال با تزریق نقدینگی و پول دستکم به دو دلیل روشن چندان از کارآمدی موثر برخوردار نیست؛ دلیل نخست اینکه تجربه اشتغال آفرینی با سیاست های انبساطی پولی و بودجه ای تاکنون نتوانسته اشتغال پایدار و با درآمد کافی ایجاد کند و به همین دلیل با ایجاد فرصت های شغلی جدید، بخشی از نیروی کار شاغل با روی آوردن به چندشغلی تلاش می کنند تا سطح درآمد خود را افزایش دهند و افزون بر این ها، تکیه محض سیاست های اشتغال آفرینی به پمپاژ پول به جامعه، چندان از قوت کارشناسی برخوردار نبوده و ضرورت ایجاب می کند که دولت یک تغییر استراتژی در ایجاد اشتغال با افزایش بهره وری، بهبود فضای کسب و کار و اتکا بر توان بخش خصوصی با ایجاد بازار رقابتی را در پیش بگیرد. دلیل دوم اینکه با فرض غلط ایجاد اشتغال با تزریق نقدینگی، دولت به دلیل محدودیت های منابع مالی و پولی و البته در تنگناهای دسترسی به درآمدهای ارزی، چندان نمی تواند به این سیاست دل ببندد.
ایجاد اشتغال در شرایط رکود تورمی ایجاد شده و حاکم بر فضای کلی اقتصاد هم با پیچیدگی های زیادی مواجه است و به همین دلیل دولت برای سامان دادن به ناهمواری ها و نابسامانی های بازار کار ناچار به اولویت بندی سیاست ها و برنامه هاست از همین جهت، نباید انتظار داشت که دولت چندان به سرمایه گذاری های جدید روی آورد. انتظار منطقی از دولت و تیم اقتصادی کابینه تدبیر و امید این است که در گام نخست مانع از دست رفتن اشتغال موجود شود و در گام دوم، فرصت های ایجاد شده و بخش های دچار رکود را فعال سازد و ظرفیت خالی و بالقوه اقتصادی را تحریک کند.
به طور طبیعی برای محقق شدن این انتظار، ضروری است که منابع محدود بانک ها و بودجه ای کشور به سمت بخش های واقعی اقتصاد با رویکرد افزایش تولید کالاها و خدمات رقابتی داخلی سوق داده شود و از هرگونه انحراف منابع گران قیمت و ارزشمند به سایر بخش هایی که تورم آفرین و ضد اشتغال است، باید پرهیز شود. البته دولت تصمیم دارد بخش هایی از اقتصاد نظیر نفت و گاز و بهینه سازی مصرف انرژی، مسکن و صنایع را به عنوان پیشران خروج غیرتورمی از رکود تحریک کند و رویکرد کلی دولت هم این است که منابع مالی محدود را به سمت بنگاه های کوچک و متوسط اشتغال زا سوق دهد. این رویکرد با لحاظ مخاطرات تورمی آن به ویژه در بازار مسکن وقتی کارآمد خواهد بود که در یک فرآیند و زنجیره ای از تولید و اشتغال تعریف شود و نگاه دولتمردان نباید، مقطعی و با رویکرد تسکین دهنده باشد.
دل نگرانی دولت از مهار تورم البته قابل درک است، اما اگر قرار باشد این دل نگرانی به قیمت از دست رفتن اشتغال موجود و تعمیق رکود باشد، باید نگران تر بود و انتظار این است که مشکلات امروز اقتصاد ایران به ویژه اشتغال زایی در شرایط رکود تورمی را مشکل دولت فعلی ندانیم و همه مطالبات را از دولت نخواهیم، مجلس و دیگر دستگاه های حاکمیتی و اجرایی و البته مردم در این زمینه نقشی به مراتب تعیین کننده و سرنوشت ساز خواهند داشت و بایسته است که بپذیریم سیاست های اشتغال را نباید با نگرش ها و خواسته های سیاسی آلوده سازیم که این یک خطای نابخشودنی در حق نسل فعلی و آینده است. خروج اقتصاد ایران از دوران یخ زدگی رکود سال های اخیر وقتی شیرین و اعتمادساز خواهد بود که بتواند ضامن ایجاد اشتغال موثر، کارآمد با درآمد کافی برای شاغلان و در مسیر خدمت به اقتصاد ملی، بهبود معیشت مردم، تسهیل کننده رقابت سالم و شفاف در بازار کار و اقتصاد ایران باشد.
مطلبی که فضل الله یاری در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار با عنوان«
وقتی کلمه یا جمله ای را از صفحه همکارانم در روزنامه خط میزنم، پوزخند شان را زیر چشمی میبینم و البته میگذرم. گاهی میدانم که در ذهن شان چه میگذرد و گاهی نمیدانم. میدانم که در دل میگویند «این واژه و یا این جمله به کجای جهان بر میخورد که باید خط بخورد؟» میگویند «چگونه تا دو روز پیش واژه نامطلوبی نبود،چرا امروز باید خط قرمزی بر آن کشیده شود؟»
درگیری ذهنی آنها با خودشان وقتی بیشتر میشود که کل مطلب «باید» حذف شود و معمولا این زمانی است که توضیح میخواهند، از آن جهت که بدانند کجای کارشان اشکالی دارد و کدام یک از خطوط قرمز نظام را زیر پا گذاشته اند؟
و این جاست که بحث آغاز میشود. آنها همه خطوط قرمز قانونی و شرعی را بر میشمارند و استدلال میکنند که این مطلب به هیچ کدام از این ممنوعیتها نزدیک نشده است و من مصوبات هر روزه و تذکرات و شکایات دستگاههای مختلف دولتی و حکومتی را مثال میآورم که گاه توانسته روزنامه ای را از هستی ساقط کند و گاه بسیاری را از کار بیکار.
آنان از سر هیجان از انگیزههای خیرخواهانه خود میگویند و این که تلاش کرده اند در بین خطوط حرکت کنند و من از سر تجربه مثال از روزنامههایی میآورم که فلان سرمقاله با آن چه کرد و یک کاریکاتور سرنوشت روزنامه دیگر را به کجا کشاند؟ از گزارشی میگویم که چگونه یک موسسه اقتصادی مدعی آن شد و نویسنده اش را به دادگاه کشاند و از خبری میگویم که خبرگزاریهای رسمی کشور منتشر کرده اند،اما درج آن در روزنامه شکایت حقوقی یک وزارتخانه را به دنبال داشت.
زبان همکارم زبان قانون و شفافیت است و استدلال من از سر تجربه و البته مقدار متنابهی ابهام. نمیدانم در ذهن خود مرا سانسورچی میخواند یا نه، اما میدانم که اندکی از جایگاه سردبیر و مامور ممیزی با یکدیگر همپوشانی دارد، با این تفاوت که مامور ممیزی فقط بالا دست خود را میبیند و دیگر هیچ، اما سردبیر هم باید خود را در جایگاه کسی ببیند که هم نگاهی به بالا دارد و هم در جایگاه کسی است که بخشی از نوشته خود را خط میزند و هم در موقعیت مخاطبی است که میفهمد بخشی از مطلب موجود نیست و خودش باید مطالب را به هم بچسبانند و از آن مفهومی درک کنند و این البته موقعیتی است پر از تناقض و تضاد که هم سبب سردرگمی خودش (سردبیر)می شود و هم او را در معرض یک اتهام قرار میدهد.
اما آنان که با فضای سیاسی و رسانه ای ایران آشنایی دارند، میدانند که او همانقدر سانسورچی است که هر ایرانی در ارتباط با دیگران بخشی از ذهنیت خود را بر زبان نمیآورد. همان قدر که هر فردی بخشی از علل پدیدهها و اتفاقات را پنهان میکند.
او همان قدر مامور ممیزی است که هر ایرانی، زبان به دندان میگیرد تا در مراودات خود، ملاحظه زمین و زمان را داشته باشد. او همان قدر بر رفتارش ممیزی اعمال میکند که سانسورچی درون ما فرمان میدهد.
با این همه او، هم از سوی نهادهای دولتی و حکومتی به اباحه گری وسهل انگاری در رعایت خطوط قرمز متهم میشود وهم از سوی همکاران و مخاطبان به تنگ نظری و جلوگیری از دسترسی مخاطبان به جریان آزاد اطلاعات.
« جهان، گرفتار بحران رهبری »این هفته ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی را اینجا میخوانید:
¬جنگندههای اف - 18 آمریکا بالاخره برای اولین بار مواضع گروهک تکفیری - تروریستی داعش را در استان اربیل عراق بمباران کردند. این اقدام پس از آن صورت گرفت که باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا دستور عملیات محدود هوایی علیه داعشیها را صادر کرد. اوباما گفته است عملیات هوایی محدود علیه داعش دو هدف را دنبال میکند؛ اول بمباران بخشهایی از مواضع تحت کنترل داعش در شمال عراق و دوم انتقال کمکهای غذایی به ایزدیها و مسیحیانی که در این منطقه از ترس داعش در کوهها آواره شدهاند.
سازمان ملل هفته گذشته درباره خطر گرسنگی و مرگ بیش از 40 هزار نفر از ساکنان شهر قره قوش و سنجار که از بیم داعش به کوهها پناه بردهاند هشدار داد. بخش عمده ساکنان شهر سنجار از اقلیت ایزدی (زرتشتی) و ساکنان قره قوش از اقلیت مسیحی هستند و دولت آمریکا اعلام کرده برای دفاع از اقلیتها تصمیم به مداخله نظامی گرفته است. پیش از آن پاپ بندیکت شانزدهم رهبر کاتولیکهای جهان از جامعه بینالمللی خواسته بود به آن دسته از شهروندان مسیحی عراق که از بیم تروریستها به مناطق مجاور محل سکونت خویش فرار کردهاند، کمک کند. شورای امنیت سازمان ملل نیز بعد از آنکه متوجه شد امنیت جانی مسیحیان در شمال عراق به خطر افتاده است، با درخواست اضطراری دولت فرانسه برای تأمین امنیت آنها جلسه فوقالعاده تشکیل داد و فرانسوا اولاند رئیس جمهوری فرانسه نیز به صورت جداگانه آمادگی دولت و کشورش را برای کمک به کردهای اقلیم کردستان عراق جهت محافظت از اقلیتهای دینی اعلام کرد.
به راه افتادن چنین تحرکات سیاسی در مدت زمان بسیار کوتاهی که با آغاز خطر علیه اقلیتهای دینی در عراق شاهد آن بودیم، البته نه تنها مثبت تلقی میشود بلکه از دیرباز مورد حمایت و درخواست جامعه بینالمللی بخصوص مظلومان تحت ستم قرار گرفته در اقصی نقاط جهان بوده است و جمهوری اسلامی ایران نیز جزو اولین کشورهایی بود که آمادگی خود را برای کمک به مسیحیان و ایزدیهای عراق که در محاصره گروهک تروریستی داعش قرار گرفتهاند اعلام کرد و البته این از سیاستهای کلان نظام جمهوری اسلامی در بخش سیاست خارجی است که همواره از ملتهای مظلوم در جهان با هر قومیتی و مذهبی دفاع نماید.
اما در کنار این تحرکات سیاسی، دو نکته دیگر نیز وجود دارد که باید این تحرکات را با توجه به آن دو نکته مورد ارزیابی قرار داد. نکته اول اینکه یک روز قبل از صدور فرمان اوباما به منظور آغاز عملیات نظامی علیه داعش، خبری منتشر شد که رسانههای غربی بسیار تلاش کردند از انعکاس گسترده آن جلوگیری نمایند. خبر این بود که هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب خود با عنوان "گزینههای دشوار" سخنان غافلگیر کنندهای را مطرح ساخت و اعتراف کرد که در واقع "داعش" ساخته و پرداخته دست دولتمردان آمریکایی با هدف تقسیم خاورمیانه بوده است. وی در این کتاب نوشته است: "ما وارد جنگ عراق، لیبی و سوریه شدیم و همه چیز بروفق مراد و بسیار خوب بود ولی ناگهان انقلاب مصر روی داد و همه چیز ظرف 72 ساعت تغییر کرد... با برخی از دوستان این توافق حاصل شد که به محض اعلام تأسیس داعش، این گروه به رسمیت شناخته شود، اما ناگهان همه چیز فرو پاشید. توافق شده بود دولت اسلامی (داعش) در روز 5/7/2013 (12/تیر/1392) اعلام شود و ما منتظر اعلام تأسیس بودیم تا ما و اروپا هرچه سریعتر آنها را به رسمیت بشناسیم. مصر قلب جهان عرب و اسلام است و ما تلاش داشتیم از طریق اخوان المسلمین و از طریق داعش این کشور را تحت کنترل در آورده و آن را تقسیم کنیم و پس از آن به کشورهای حوزه خلیج فارس برویم... کویت اولین کشوری بود که از طریق دوستان ما در آنجا آماده بود و سپس عربستان و بعد از آن امارات و بحرین و عمان مدنظر ما بودند و پس از آن منطقه عربی کاملاً تقسیم میشد..."
با توجه به این اعترافات، اکنون این سؤالها مطرح هستند که اگر آمریکاییها واقعاً به جنگ علیه داعش معتقد هستند، چرا از اساس این گروهک تکفیری - تروریستی را پایهریزی و ساخته و پرداخته کردند؟ آیا هدف از اعلام جنگ علیه داعشیها نوعی فرافکنی برای تحتالشعاع قرار دادن اعترافات ناشیانه هیلاری کلینتون نیست؟ چرا آمریکاییها و اروپاییها گروههای تروریستی و جنایتکاری را پدید میآورند که بعدها مجبور به حمله نظامی علیه آنها شوند؟ در این زمینه سؤالهای فراوانی وجود دارد که البته هیچگاه پاسخ روشنی به آنها داده نشده و هرگز هم پاسخ داده نخواهد شد.
نکته دومی که باید در ارزیابی حمله آمریکا علیه داعشیها مورد توجه قرار گیرد اینست که گروههای تکفیری - تروریستی حدود سه سال و اندی است که در سوریه درحال ارتکاب جنایت علیه مسلمانان هستند و تقریباً از حدود یک سال پیش نیز کشتار مردم عراق را آغاز کردهاند، اما در این مدت دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا و مجامع جهانی تحت سیطره دولت واشنگتن، هیچگاه چنین تحرک سیاسی گستردهای را به راه نیانداخته بودند.
این تحرکات زمانی آغاز شد که دامنه جنایات داعش به اقلیتهای دینی و مذهبی عراق و بخصوص علیه مسیحیان رسید و پس از آن بود که از سازمان ملل گرفته تا شورای امنیت و سران دولتهای اروپایی و در نهایت آمریکا تصمیم گرفتند اقدامی علیه این گروهک تروریستی انجام دهند. آیا این روش نشان دهنده دوگانگی موجود در افکار شیطانی مقامات غربی نیست؟ چرا مجامع بینالمللی و دولتهای غربی به مدت سه سال در برابر جنایات داعش در سوریه و یک سال جنایت این گروهک تروریستی در عراق سکوت کردند؟ چرا مدعیان حقوق بشر بیش از یکماه است که از کشتار آنان و کودکان فلسطینی در غزه توسط رژیم صهیونیستی حمایت میکنند؟ اما به یکباره زمانی که جان مسیحیان و سایر اقلیتهای دینی به خطر افتاد، دایه مهربانتر از مادر شدند؟
این دوگانگی ریشه در نیتهای شیطانی آنها دارد، آنها در واقع نگران نسل کشی نیستند، بلکه زمانی نگران میشوند که نسل کشیها مسیحیان و سایر اقلیتهای دینی به جز مسلمانان را تهدید کند.
این یک واقعیت است که نسل کشی مسلمانان و برهم زدن جغرافیای سیاسی کشورهای اسلامی از اهداف بلند مدت غرب در قالب دشمنی با دین اسلام است و امروز اگر ناچار شدهاند بخاطر حفظ وجهه و آبروی خود به روی داعشیهای خودساخته آتش بگشایند و درصدد به نمایش گذاشتن چهرهای قهرمانانه از خود در عراقی که خود مسبب به هم ریختن اوضاع آن هستند برآمدهاند، فردا دسیسههای دیگری را برای رسیدن به اهداف پلیدشان طراحی خواهند کرد.
وارد عمل شدن آمریکائیها در عراق البته دلایل سیاسی و امنیتی از جمله ترس از به خطر افتادن جان آمریکاییهای حاضر در کردستان عراق و همچنین خطر سقوط شهر اربیل که برای آمریکائیها از اهمیت خاصی برخوردار میباشد و بسیاری دلایل دیگر دارد که در جای دیگر باید مورد مداقه و بررسی قرار گیرد.
در این میان آنچه حائز اهمیت است اینست که جهالت برخی سران کشورهای عربی و اسلامی در منطقه، به آمریکائیها که همواره به صورت آشکار دشمنی خود را با اسلام و مسلمانان نشان دادهاند این اجازه را میدهد که یک روز با دخالت مستقیم و روزی با تحریک عوامل مزدوری مانند "داعش" اهداف خود را که ضربه زدن به اسلام و مسلمانان به هر بهانهای است دنبال کنند و تاسف بار اینکه سران عربی در کمک کردن به آمریکائیها برای رسیدن به اهداف شومشان از یکدیگر سبقت میگیرند. آیا زمان آن فرا نرسیده است که آنها متوجه شوند در این میدان، اوباما و داعش همدست هستند و دستشان در یک کاسه است؟!
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«باز هم خون بر شمشیر پیروز شد»نوشته شده توسط منصور فرزامی اختصاص یافت:
حرف اول: و این حکایت تاریخ اعتقادی ماست که همیشه خون بر شمشیر پیروز میشود و نیز باور داشت تلقی عامه که خون بیگناه، دامن خونریز را میگیرد و مجبور به اعتراف خوی خونریزیاش میکند و شکست منطق زشتش؛ یعنی، همان اقرار ناخواستهای که سفاکان صهیونیست کرده و میکنند و فرق است بین ملتی که میخواهد زندگی کند، انگیزه زندگی دارد و میداند که چه میخواهد و میداند که برای چه میجنگد با مردمی که نمیدانند برای چه میجنگند و چه میخواهند! برای همین است که آن، گلوله بر سینه دشمن متجاوز مینشاند و این از ترس و زبونی و بیانگیزگی و اینکه میداند حق با او نیست، به خودش گلوله میزند تا با فلسطینی ای که خود از آنان قهرمان ساخته، روبه رو نشود . و این است که صهیونیستها به گرد تابوت قشنگ دوست و منسوب خود جمع میشوند و با ترس و افسردگی اشک میریزند و خود را در فردای نزدیک خفته در همین تابوت احساس میکنند و نه بر مرده که به حال و روز خود میگریند که به سبب آدم کشی و آدم خوارگی رهبرانشان و حامیان کنگره و مجلس سنای برادر بزرگشان کی نوبت به آنها میرسد؟
و از سوی دیگر، آن پدر پولادین اراده فلسطینی که همه اهل خانه و تمامی هستی خود را از دست داده، در مقابل دوربینها و چشمهای حیرت زده جهانیان، «الحمدلله» میگوید و پیشانی شکر بر زمین میساید و بر خدا توکل میکند ؛ خم میشود اما نمیافتد. صهیونیستها اکنون با چنین مردمی روبرویند. با ملتی که به قول شهید محمد خیابانی ما، «چون از مرگ نمیترسند، هرگز نمیمیرند!» و این همان حکایت است که ششمین ارتش مجهز جهان را در نبرد سی روزه به بیچارگی و درماندگی مینشاند آن چنان که فرار و عقبنشینی را در برابر مردمی که سالیان دراز در محاصرهاند و بدون آب و نان، سعادت و سلامت خود میداند! خوب! چنین ارتشی چگونه میخواهد که تاسیسات هستهای ملتی جاودان، با مدنیت و فرهنگ و تمدن درخشان و تاثیرگذار که همیشه قوم یهود را مشمول عنایات و حمایت خود کرده است، ویران کند؟ وقتی برادر کوچک بر صهیونیستها آن میکند، برادر بزرگ چه بلایی بر سر آنها خواهد آورد؟ پس شرط عقل آن است که با دم شیر ژیان، بازی نکنند . همچنین این واقعه دلخراش اما عبرت آموز سی روزه هم، هشدار و درس نکته آموزی به « روی میزی »هاست که دنیای شیرین خود را برنیاشوبند و مواظب سر خود باشند و بدانند که رفاقت با ملتی نجیب و آزاده که « در خیال خویشتن زانها / پلنگ و اژدها و شیر نمیسازد» بهتر از رقابت ناسالم است.
حرف دوم: حال که نمایندگان ملت قهرمان «غزه» و فلسطین، این بار با بیش از دوهزار شهید و ده هزار مجروح و تحمل خسارتی بیش از شش میلیارد دلاری و آن همه خرابی و دل لرزه سیروزه، پشت میز مذاکره مینشینند، امید است که راه را گم نکنند و در مقابل وعدههای همیشه توخالی غرب و زرق و برق دلارهای نفتی هم نژادان و هم کیشان گرگ در لباس میش و «ملک»های طبل صفت در باطن هیچ، منفعل نشوند و آنچه در میدان مبارزه نباخته اند، در پشت میز مذاکره نبازند و مثل اسلاف خود گرفتار دور تسلسل باطل نشوند و سخن «حواری بومدین» الجزایری را به خاطر بیاورند که به یاسر عرفات گفت که: «تفنگ در دست، پشت میز مذاکره باید نشست» و حق گفت و حق طلب کرد و کوتاه نیامد که امروز، برای غزه، سخن از موضع قدرت است.
حرف سوم: خیزش و بیداری باورنکردنی مردم اقصی انقاط جهان، حتی در دل آمریکا، فرانسه، انگلستان و آلمان به عنوان همسو با سیاست صهیونیستها و همدردی و ابراز شفقت مردم همین کشورها و همگامی آنان با دیگر مردم جهان نسبت به مردم در خون تپیده غزه، این حقیقت را بر همه مبرهن و مدلل ساخت که جهت تضمین امنیت و حقوق انسانها و برای اینکه به سبب خواست ابرقدرتها، هر جا غزه نشود، باید در ساختار نهادهای بینالمللی مثل سازمان ملل و شورای امنیت که ابزار دست و چماق قدرتهای جهانیاند و با حق غیرعادلانه «وتو» ارائه حق و اقامه عدل را مانع میشوند، تحولی ایجاد کرد که اگر امروز، خیرخواهان انسانیت و مشفقان ابنای بشر از سنخ دکتر «گیلبرت» نروژی و اندیشمندان و اهل قلم و بیان نکوشند و راحت و آسایش خود را صرف تامین و تضمین آرامش مردم جهان نکنند، فردا بسیار دیر خواهد بود و زودا که از جنس « نتانیاهو » بر گرده ناسور بشر بنشینند و کاری کنند که در «غزه» کردند.
حرف چهارم: بیداری و راهپیمایی اعتراضآمیز مردم جهان باید در تداوم عمل نیک و انسانی خود، به صدور بیانیههای مستدل و با شواهد مستند زمینه را برای تشکیل دادگاه جنایات جنگی فراهم سازند. همچنین بر متفکران و حقوقدانان جهان بویژه مسلمانان و ایرانیان، حتی دانشوران ایرانی خارج از کشور به عنوان وظیفه و تکلیف انسانی بایسته است که با فراهم آوردن مستندات محکمه پسند حقوقی، یاور مظلومان غزه و در گسترهای وسیعتر مدافع حقوق بشر واقعی باشند و در این راه با دستگاه سیاستگذاری هر کشوری که در این زمینه جهت استیفای حقوق مظلومان میکوشد با قلم و بیان یاری کنند و در تشکیل دادگاه جنایات جنگی از هیچ کوششی دست بازندارند که قطع دست متجاوز خودسر و بیاعتنا به جان و مال مردم و نیز منع ولع سیری ناپذیرش در کشتار زنان و کودکان، وظیفهای انسانی و رسیدن به داد مظلوم بیپناهی است که فریادش را شنیدهاند