تاریخ انتشار : ۰۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۷:۱۹  ، 
کد خبر : ۲۶۹۰۹۷

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های شنبه 8 شهریور


در ابتدا ستون یادداشت اول روزنامه کیهان را میخوانید که با عنوان«آتش‌بس، نه پایان مقاومت»و نوشته شده توسط سعدالله زارعی به چاپ رسید:

جنگ 50 روزه در غزه با امضای یک توافقنامه میان گروههای فلسطینی و رژیم صهیونیستی متوقف گردید اما در عین حال نشانه‌هایی وجود دارند که اجازه نمی‌دهند آتش‌بس کنونی را «دائمی» تلقی کنیم  بلکه دو طرف بلافاصله پس از امضای توافقنامه، خود را برای رویارویی بعدی که قاعدتا زمان آن هم زیاد دور نیست، آماده می‌کنند. درخصوص جنگ سوم غزه و نتایج و درس‌های آن گفتنی‌هایی وجود دارند:

1- دو بند از شرایط فلسطینی‌ها شامل بازگشایی فرودگاه غزه و فعال‌سازی دوباره بندر غزه به مذاکرات بعدی میان دو طرف واگذار شده است. اما در عین حال پس از اعلام آتش‌بس دو طرف بر موضع خویش در این مورد تاکید کرده‌اند. بنیامین نتانیاهو در کنفرانس مطبوعاتی که با حضور مقامات ارشد نظامی و امنیتی کابینه‌اش، ساعاتی پس از امضاء توافقنامه قاهره برگزار شد، اعلام کرد که حماس به هیچکدام از خواسته‌هایش‌ نرسید و اسرائیل در این رویارویی با ضربه زدن به توانایی‌های نظامی و فنی و فرماندهان حماس توانست به پیروزی‌های بزرگی دست پیدا کند که البته این ادعاها با اعتراض توأم با تمسخر روبرو شد. از آن طرف رهبران حماس و جهاد اسلامی که اصلی‌ترین امضاکنندگان توافق از طرف فلسطینی‌ها بوده‌اند، با صراحت اعلام کرده‌اند که در توافقات بخشی از خواسته‌های فلسطینی‌ها امضا شده و بخش امضا نشده را محقق خواهند کرد. در این میان رمضان عبدالله شلح دبیرکل جنبش جهاد اسلامی در کنفرانس خبری در بیروت که با فاصله کمی پس از اعلام رسمی آتش‌بس برگزار شد، گفت: «ما بندر و فرودگاه غزه را می‌سازیم و در این راه از کسی اجازه نمی‌گیریم و اگر کسی به آنها تعرض کند، بندر و فرودگاهش را مورد حمله قرار می‌دهیم». به غیر از این تعدادی از موارد حساس میان دو طرف لاینحل باقی مانده‌اند که شامل آزادی زندانیان و گذرگاه رفح می‌باشد. همه این موارد به مذاکرات بعدی بین فلسطینی‌ها و رژیم جعلی تل‌آویو و یا فلسطینی‌ها و رژیم قاهره سپرده شده است. از این رو اگر بگوئیم برخلاف آنچه گفته می‌شود که میان دو طرف «آتش بس دائمی» برقرار شده، جنگ چهارم غزه در یک قدمی دو طرف قرار دارد، سخن گزافی نگفته‌ایم. در واقع همه عواملی که سبب وقوع جنگ سوم غزه شد تا حد زیادی به قوت خود باقی مانده‌اند. البته در این میان مقاومت فلسطین به دستاوردهای بزرگی دست یافته است.

2- در توافق میان دو طرف چند مورد وجود دارد که باید آن را در گروه نتایج و دستاوردها قرار داد: برقراری آتش‌بس و توقف حملات منظم طرفین به مواضع یکدیگر، بازگشایی رسمی گذرگاههای شمالی و شرقی غزه و متعهد شدن رژیم صهیونیستی به عدم تعرض به عبور و مرور ساکنان غزه به مناطق اشغالی، گسترش آزادی عمل فلسطینی‌ها در سواحل غزه از 6 مایل به 12 مایل و در واقع امضای اینکه این 12 مایل متعلق به غزه است. اما در این توافقنامه درباره خلع سلاح مقاومت، وضعیت تونل‌ها، وضع حکومت در غزه و پرداخت‌ حق‌السهم غزه از گمرکات - مطابق توافق 1993 اسلو- مطلبی نوشته نشد و این نشان می‌دهد که مباحثات درباره این موارد به جایی نرسیده است. در بین آنچه برای طرف فلسطینی اهمیت ویژه‌ای دارد، افزایش محدوده مجاز ماهیگیری برای فلسطینی‌ها از شعاع 6 به شعاع 12 مایلی سواحل غزه بود که در صورت تضمین آن و تمکین عملی رژیم غاصب اسرائیل به آن می‌توان گفت، موضوع گذرگاه‌های زمینی را تا حد زیادی تحت‌الشعاع قرار داده و از اهمیت استراتژیکی آنها می‌کاهد. آزادی رفت و آمد فلسطینی‌ها در این محدوده آنان را از طریق دریای مدیترانه به حوزه عربی-اسلامی و نیز با موقعیت‌های سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا پیوند می‌دهد. این می‌تواند یک دستاورد استراتژیک تلقی شود. مشروط به اینکه تل‌آویو به رعایت آن پایبند باشد. البته با توجه به اینکه سازمان ملل، اتحادیه عرب و کشورهای اروپایی و آمریکا از توافق قاهره پشتیبانی کرده‌اند، زیر پا گذاشتن آن توسط رژیم صهیونیستی با هزینه‌هایی توام می‌باشد.

3- تا امروز در سطح بین‌المللی و منطقه مقاله‌ای مبنی بر اینکه در جنگ 50 روزه، رژیم  غاصب  به پیروزی رسیده، درج نشده اما شاهد درج صدها مقاله در مطبوعات غربی، عربی، روسی، چینی‌ و... بوده‌ایم که در آن مقاومت فلسطین را طرف پیروز جنگ 50 روزه دانسته‌اند. حتی در بین رسانه‌های شفاهی و مکتوب رژیم صهیونیستی هم به ندرت مقاله‌ای چاپ شده که در آن اهداف اسرائیل را تحقق یافته خوانده باشد. این به تنهایی برای اینکه قضاوت روشنی درباره طرف پیروز داشته باشیم، به ما کمک می‌کند. البته یک قاعده عمومی هم وجود دارد که به ما امکان ارزیابی می‌دهد. قاعده این است که نتایج جنگ را با ادعاها و اهداف طرفی که جنگ را آغاز کرده است بسنجیم. در این بین به میزانی که آن اهداف تحقق یافته، آغازگر جنگ به پیروزی رسیده است. رژیم تل‌آویو با بهانه‌هایی جنگ را در 17 تیرماه - 8 ژولای 2014- آغاز کرد و با امضای توافقنامه 4 شهریورماه - 26 اوت 2014- آتش‌بس داد. مقامات ارشد دولت نتانیاهو و مقامات آمریکایی در روزهای اول این جنگ روی مواردی بعنوان اهداف حمله تاکید می‌کردند و تا این آخر هم بر بعضی از آنها اصرار داشتند. این موارد شامل خلع سلاح مقاومت و حل دائمی مسئله شلیک موشکها و راکت‌ها از غزه، جایگزین شدن تشکیلات خودگردان فلسطینی به جای حماس و جهاد در غزه، از میان برداشتن موشک‌ها و تونل‌های فلسطینی‌ها و دائمی کردن آتش بس 2012. بنابراین طبیعی است که ما میزان موفقیت آغازگر جنگ را با این اهداف بسنجیم. اسرائیل در این جنگ توانست به یک توافقنامه که آن را «آتش‌بس دائمی» خوانده، دست پیدا کند اما در عین حال این واژه «دائمی» نیست که یک آتش‌بس را دائمی می‌کند، بلکه طول دوره آن به پایبندی دو طرف بستگی دارد و تجربه نشان داده است که خود اسرائیلی‌ها آن را به اندک بهانه‌ای زیرپا می‌گذارند چرا که آنان مدت‌هاست که براعصاب و رفتار خود مسلط نیستند. ضمن آنکه طرف فلسطینی هم آتش‌بس را برای آسایش شهروندان غاصب صهیونیستی نمی‌خواهد بلکه برای حل مشکلات شهروندان خود می‌خواهد و زمانی که این به دست نیاید، آنان احترامی برای آتش‌بس قایل نخواهند بود.

در این جنگ مقاومت فلسطینی خلع سلاح نشد و در توافقنامه نیز هیچ اشاره‌ای به آن نشده است و این در حالی است که خلع سلاح که در واقع به منظور از میان برداشتن مقاومت فلسطین بوده مهمترین دلیل شروع جنگ از سوی اسرائیل بوده است. در این توافقنامه، حماس و جهاد هیچ تضمینی نداده‌اند که در صورت مواجه شدن با تجاوز رژیم صهیونیستی، از شلیک به تل‌آویو و... خودداری نمایند و حال آنکه مقاومت در این جنگ نشان داد که توان و جرأت تهدید کردن حساس‌ترین مناطق متعلق به رژیم غاصب شامل تأسیسات هسته‌ای دیمونا را دارد. از قضا پس از امضای توافق آتش‌بس هم خالد مشعل و هم رمضان عبداله در سخنرانی و یا مصاحبه رسمی اعلام کردند، عزم خود را برای توسعه توانمندی‌های دفاعی و نظامی گردانهای فلسطینی جزم کرده و از جمله در نظر دارند ساکنان کرانه باختری را به توان دفاعی در برابر رژیم صهیونیستی مجهز نمایند.

جایگزین کردن تشکیلات خودگردان به ریاست جناح سازشکار فلسطینی به جای حماس و جهاد در غزه که تا آخر هم آمریکا، اسرائیل و انگلیس بر آن تأکید می‌کردند به جایی نرسید و هیچ اثری از آن در توافقنامه نیست و در عمل هم رهبران حماس و جهاد اسلامی اجازه بازگشت تشکیلات محمود عباس به غزه را نمی‌دهند بنابراین واضح است که آنچه قبل از آغاز جنگ و در حین جنگ از سوی رژیم صهیونیستی یا دولت‌های حامی آن بیان می‌شد، عمل نشده و فقط یکی از خواسته‌هایی که خود اسرائیلی‌ها از روز ششم جنگ 50 روزه مطرح می‌کردند یعنی آتش‌بس، محقق گردیده است. به عبارت دیگر نتانیاهو می‌تواند در فهرست دستاوردهای خود بگوید: جنگی را که خود آغاز کرده بودیم متوقف کردیم! بیش از 2000 نفراز ساکنان غزه را کشتیم، 3 فرمانده مقاومت را از پا درآوردیم، باعث شدیم گردانهای فلسطینی موشک‌های خود را به سمت ما شلیک کنند لذا از تعداد آنان کاسته شده است و... نزدیک به 40 هزار خانه ساکنان غزه را تخریب کردیم و باعث آوارگی دوباره حدود 400 هزار فلسطینی شدیم. این فهرست دستاوردهای آقای نتانیاهو است.

اما گروه مقاومت فلسطینی درباره دستاوردهای خود می‌تواند بگوید: ما در این جنگی که بر ما تحمیل شد بیش از همیشه مقاومت کردیم، بیش از همیشه به دشمن حمله کردیم، بیش از 200 نفر از نظامیان و وابستگان به آنان را از پای درآوردیم، نزدیک به 500 نفردیگر آنان را مجروح کردیم، چند میلیون نفر از شهروندان غاصب اسرائیل از عسقلان تا تل‌آویو و حیفا به پناهگاهها کشانده و دو ماه زندگی آنان را مختل کردیم و در حالی که از سوی جبهه عربی کمک نشدیم توانستیم از فلسطین در برابر تهاجم پرحجم دشمن دفاع نمائیم.

4- این جنگ را رژیم صهیونیستی آغاز کرد ولی این جدای از آنکه از ماهیت توسعه‌طلبی این دولت حکایت می‌کند در عین حال بیش از آن از عمق نگرانی تل‌آویو خبر می‌دهد چرا که بدون تردید اسرائیلی‌ها از هزینه جنگی که آغاز کردند، بی‌اطلاع نبودند و سه بار هم تجربه چنین جنگی را طی 6 سال داشتند. آنان برحسب تجربه تردیدی نداشتند که به محض آغاز، سیل انتقادات از داخل و خارج متوجه آنان شده و از این رو نتانیاهو حتماً این احتمال را مد نظر داشته که شکست دوباره اسرائیل در جنگ با مقاومت فلسطین موقعیت حزب لیکود و شخص او را نابود می‌کند اما با این وجود به چنین ریسکی روی آورد! چرا؟ نتانیاهو و حزب لیکود بیش از هر فرد یا حزب اسرائیلی روی اهمیت مقوله امنیت تأکید داشتند. براساس آنچه 5 روز پیش «هاآرتص» به چاپ رساند: نتانیاهو پنج سال پیش با این شعار پیروز شد «مأموریت تکمیل نشده و حماس باید نابود شود و او تنها فردی است که می‌تواند این کار را انجام دهد.» ورود جدی نتانیاهو به جنگ از نیاز جدی اسرائیل و بخصوص حزب لیکود و رهبران قدیمی این رژیم به جنگ حکایت دارند. 

آنان معتقدند هر نشانه‌ای از ناامنی در محیط درونی زندگی اسرائیلی‌ها در واقع نشانه آشکاری از پایان تاریخ اسرائیل به حساب می‌آید چرا که اسرائیل از یک‌سو با تقدس بخشیدن به موضوع «هلوکاست» و از سوی دیگر با شکل‌دهی به جوخه‌های ترور نظیر «هاگانا»، موجودیت خود را با مقوله امنیت پیوند زده است و این در حالی است که از یک طرف گروههایی در فلسطین متولد شده و قدرت یافته‌اند که بطور روزافزون در حال گسترش توانایی‌های دفاعی و تسلیحاتی خود هستند و از طرف دیگر این گروهها از سوی کشوری- ایران- حمایت می‌شوند که بطور آشکار و جدی «محو اسرائیل» را تبدیل به هدف مقدس و فریضه دینی کرده است. از این روست که اگر شما طی 5 سال گذشته- از زمان روی کارآمدن نتانیاهو- و البته سالها پیش از آن نیز ادبیات و دغدغه‌های رژیم صهیونیستی را مرور کنید درمی‌یابید که «سلاح مقاومت» و «ایران» جدی‌ترین دلمشغولی‌های آنان بوده‌اند. با این وصف جنگ سوم در روز سه‌شنبه هفته گذشته متوقف شد ولی نشانه‌های درخور توجهی از احتمال وقوع جنگ چهارم حکایت می‌کنند که در آن سرنوشت نهایی رژیم صهیونیستی رقم خواهد خورد و یا این رژیم جعلی را به سرنوشت نهایی نزدیکتر می‌کند.

رضا ملک‌زاده مطلبی را با عنوان«چالش اختراع چرخ توسعه!»در ستون یادداشت روزنامه وطن امروز به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

واکنش‌ها به رونمایی از نسل سوم و بالاتر تلفن همراه بدون کسب مجوزهای لازم از مراکز بالادستی نظام و تامین زیرساخت‌های فرهنگی، اجتماعی و امنیتی لازم توسط وزارت ارتباطات، فضای رسانه‌ای کشور را تا حد زیادی متلاطم کرده است. در این میان گروهی از مرتبطان متخلفان در پرونده مذکور به هدایت اذهان عمومی به سمت برخی موارد غیرحقیقی روی آورده‌اند.

اولین مورد مطرح شده با هدف یارگیری به نفع وزارتخانه متخلف، تلاش برای نمایش همه متخصصان و مراجع قانونی مخالف با راه‌اندازی نسل سوم و بالاتر تلفن همراه بدون تامین زیرساخت‌های مصرح قانونی به عنوان «مخالفان تکنولوژی» است! به طور مثال سایت هاشمی رفسنجانی از قول یک فرد گمنام نوشت: «برخی آیفون تصویری را هم حرام می‌دانند!»

 اما اصل ماجرا چیست؟ حقیقت این است که هیچ‌کدام از گروه‌های علمی منتقد حرکت غیرقانونی وزارت ارتباطات با تکنولوژی نوین ارتباطی مخالف نیستند، بلکه همه بحث‌ها درباره هدف دولت از تعجیل در ارائه این خدمات به آحاد جامعه بدون تامین پیشرانه‌های لازم ملی است. به طور مثال اگر انرژی و بودجه کشور در ذیل برنامه تامین زیرساخت‌های لازم ذیل شبکه ملی اطلاعات هزینه می‌شد، می‌توانستیم با راه‌اندازی سیستم «سلامت الکترونیک» معضل بزرگ عدم دسترسی روستاییان و ساکنان نقاط دور از پایتخت به پزشکان و متخصصان را با همین تکنولوژی ارتباطی نسل جدید تامین کنیم اما وقتی پیش از تفکر درباره انگیزش‌های سیستم برای افزایش امکانات ارتباطی در کشور تنها به بریدن روبان متصل به بند ناف تکنولوژی می‌پردازیم، نتیجه این می‌شود که برخلاف کشورهای پیشرفته، بدون تامین زیرساخت لازم با ذوق‌زدگی مضحکی از مجهز شدن روستاییان کشور به اینترنت پرسرعت رونمایی می‌کنیم! طبیعتا انتظار دارند روستاییان از ذوق اعطای چنین مزیتی، از خانه‌ها بیرون ریخته و هلهله و شادی کنند!

مشکل اینجاست که در تقلید از غرب نیز شاگردان خوبی نیستیم! روستایی عزیز ما که از مشکلات عدیده‌ای همچون تصویر دهشتناک فاسد شدن دسترنج یک فصلش به علت عدم بهره‌مندی از یک چرخه توزیع مناسب ملی رنج می‌برد، با اینترنت پرسرعت چه کند؟! بهترین فیلم‌های هالیوودی را دانلود کند و از فضای بیکاری لذت ببرد؟! آیا تصور وزارت ارتباطات این است که روستاییان ایرانی سال‌هاست مشتاق تجربه کردن گروهی «بازی‌های استراتژیک آنلاین» هستند و اکنون به‌واسطه در اختیار داشتن اینترنت پرسرعت در پوست خود نمی‌گنجند؟!
متاسفانه این بدفهمی توسعه است که اکنون در ذهن مدیران بازنشسته ما شاگرد اولی می‌کند! در کشوری مثل چین توسعه ارتباطی با ترتیب عکس ایران صورت گرفت. یعنی ابتدا به واسطه شبکه ملی اطلاعات چین، یک سیستم مشتری‌یاب و پیشرانه توزیع مناسب با قابلیت ارسال محصولات کشاورزان به دورترین نقاط جهان توسط دولت تعریف شد و سپس تکنولوژی ارتباطی نسل جدید همراه با اینترنت پرسرعت در اختیار روستاییان قرار گرفت. حتی برای پایین آوردن حداکثری هزینه این سیستم، با انعقاد قراردادی در کابینه، از امکانات حمل و نقلی ارتش چین به عنوان زیرساخت سیستم توزیع محصولات استفاده شد. اکنون کشاورز چینی گیاهان دارویی و سایر محصولاتش را به کمک این پیشرانه ملی دولتی مشتری‌یابی می‌کند و سپس با استفاده از سیستم توزیع ملی، سود قابل توجه کشاورزی سنتی مجهز به امکانات نوین ارتباطی را در جیب می‌گذارد.

این همان نکته مهمی است که در فتوای حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی، نامه‌نگاری‌های شورایعالی فضای مجازی، درخواست‌های قانونی قوه قضائیه و مجموعه متخصصان حوزه سایبر از وزارت ارتباطات دیده می‌شود. اکنون باید مشخص شود چرا به‌رغم همه این تلاش‌ها هنوز بزرگ‌ترین انگیزه وزارت ارتباطات از تجهیز کشور به فناوری‌های نوین ارتباطی و اینترنت پرسرعت در حد برآورده ساختن اهداف استراتژیک آمریکا به منظور «مستعمره‌سازی ایران» در فضای مجازی باقی مانده است؟

قرض توسعه ارتباطی با پهنای باند خارجی و سپردن کرسی مسؤولیت این سیستم ارتباطی وسیع به یک اپراتور با ماهیت خارجی و دیگر اپراتور نیمه‌دولتی بدون تعیین سهم حاکمیت در تامین امنیت اجتماعی و فرهنگی شهروندان در فضای بی‌در و پیکر جهانی بدون شک زمینه‌سازی برای اشغال سایبری ایران توسط کسانی محسوب می‌شود که در حوزه ارتباطات نوین حق آب و گل برای خود قائل هستند. چرا که با چنین رویکردی دولت با هزینه‌کرد سنگین، اقدام به احداث شاهراهی کرده است که بهره‌برداری از آن برعهده اغیار گذاشته شده است! فرضا هم‌اکنون بیشترین هزینه این سیستم از جیب اپراتور همراه اول با بیشترین مشترک، به خزانه دولت ریخته می‌شود، راه‌اندازی نسل جدید ارتباطی قطعا به گسترش مشتریان اپراتورهای خارجی مثل واتس‌آپ و وایبر خواهد انجامید که نه تنها به دولت کشورمان «مالیات» و «عوارض» نمی‌دهند، بلکه از هیچ قانون ملی نیز پیروی نمی‌کنند! با احتساب این موارد می‌توان اقدام نابخردانه وزارت ارتباطات در بسط تکنولوژی بدون قانون‌گذاری و عاقبت‌اندیشی لازم را تلاشی خطرناک با هدف «تضعیف حاکمیت ملی در حوزه ارتباطات» قلمداد کرد. رونمایی از  3G و 4G بدون تامین زیرساخت لازم و پیشرانه شبکه ملی اطلاعات یعنی هزینه‌کرد سنگین دولت در ایام بی‌پولی برای سرگرمی یک ملت! علاوه بر این به واسطه کاهلی عمدی وزارت ارتباطات در تهیه پیوست‌های قانونی فرهنگی و اجتماعی گشوده شدن چنین فضای بزرگ و بی‌قانونی بدون شک گشاینده انواع و اقسام معضلات امنیتی و اجتماعی نیز محسوب می‌شود، چرا که به جهت تعجیل بی‌جهت وزارت ارتباطات توام با اعمال فشار بر اپراتورها، حتی تکنولوژی لازم برای حفظ امنیت ارتباطی مردم نیز تامین نشده است. پس من‌بعد می‌توان انتظار داشت به جای پیامک‌های انبوه تبلیغاتی متنی، کلیپ‌های ناشایست تجاری با هدف ترویج انواع بیماری‌های اخلاقی نیز بدون نظرخواهی از مخاطبان بخت برگشته به گوشی‌های آنها ارسال شود!  فرق کشورهایی که از مدیران آینده‌نگر بهره می‌برند با سایر ملت‌های عقب افتاده در همین دوراندیشی‌های لازم و ملزوم است. آنها که الفبای توسعه را دقیق و صحیح آموخته‌اند، پیش از وقوع معضلات و مشکلات پیوست‌های فرهنگی، امنیتی و اجتماعی لازم را با هدف پیشگیری از جرائم و مخاطرات تهیه می‌کنند و سایرین همچون کودکان فاقد قدرت تعقل بر طبل توخالی مبارزه با اندیشمندان و سیاست‌گذاران عاقل می‌کوبند و شعار «حمایت از تکنولوژی» سر می‌دهند!

سیدهادی سیدافقهی مطلبی را با عنوان«پیام‌های پیروزی مقاومت غزه برای دوستان و دشمنان»در ستون یادداشت روزنامه حمایت به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:


پس از 51 روز تجاوز مکرر رژیم صهیونیستی و مقاومت بی دریغ مردم غزه، رسانه‌ها اعلام کردند طرفین آتش‌بس در نوار غزه را پذیرفته‌اند. به این ترتیب، مقاومت اسلامی فلسطین سرانجام موفق شد دست‌کم بخشی از خواسته‌های خود را که پیش از این صهیونیست‌ها حاضر به قبول آنها نبودند، به حریف تحمیل کند. در ضمن، هیچ اثری از خواسته اصلی صهیونیست‌ها یعنی خلع سلاح مقاومت در توافق آتش‌بس دیده نمی‌شود. آنچه این نوشتار به دنبال آن است بررسی عوامل این پیروزی و پیام‌های آن برای دوستان و دشمنان مقاومت غزه است. به طور کلی عوامل پیروزی مقاومت غزه در رویارویی با رژیم صهیونیستی را می‌توان به 2 دسته کلی تقسیم کرد: 1- عوامل مثبت و ایجابی، 2 – عوامل منفی و سلبی. عوامل ایجابی، منتسب به مقاومت اسلامی غزه است و در سه رأس مثلث می‌توان آنها را مهندسی و تعریف کرد. رأس اول مثلث، خود مقاومت با مجموعه توان‌مندی‌ها، استعدادها، لجستیک، تجربیات و تجهیزاتش است. رأس دوم مثلث، مردم غزه است. آنها با همه وجود، از جان، مال و فرزندان و عزیزان‌شان گذشتند وبا مشت‌های گره کرده از مقاومت حمایت کردند. آنها با حمایت همه جانبه از مقاومت با هرگونه سازش مخالفت  و به مقاومت اعلام کردند که نباید بترسید، نباید خسته شوید و نباید سازش کنید. آنها با این کار، مقاومین و مجاهدین در صف اول مبارزه با رژیم صهیونیستی را دلگرم کردند.

 عامل سوم، رهبران سیاسی و نظامی مقاومت است. در مجموع این سه رأس مثلث با ایستادگی، مقاومت، صبر و تحمل  وشکیبایی عوامل ایجابی پیروزی مقاومت غزه هستند. از سوی دیگر، حمایت‌های مردم جهان-ونه دولتمردان- به نفع مردم فلسطین به ویژه مجاهدان غزه به میدان آمدند، حائز اهمیت است . از شهرهای امریکای لاتین تا آفریقا و اروپا و شبه قاره هند و برخی کشورهای خاورمیانه، همه عرصه حمایت از مقاومت غزه شد. اما در ادامه باید به عوامل سلبی که همانا نقاط ضعف رژیم صهیونیستی است، اشاره کرد. یکی از این عوامل، وجود اختلاف در هدف میان فرماندهان نظامی و رهبران سیاسی رژیم صهیونیستی است. سردمداران این رژیم جعلی هدف واحد و مشترکی را دنبال نمی‌کردند. این اختلاف باعث بروز تنش در کابینه امنیتی رژیم صهیونیستی شد. 

مسئله دوم، ضعف اطلاعات و استخبارات نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی از مقاومت بود. آنها برآورد دقیقی از تونل‌ها، موشک ها، شیوه نبرد مجاهدان غزه و محل استقرار نیروهای مقاومت نداشتند. تصور اولیه آنها این بود که با چند بمب می‌توان مردم غزه را تسلیم کرد. با چنین غرور و تبختری نتانیاهو وارد جنگ شد. یکی دیگر از اشتباهات رژیم صهیونیستی این بود که سطح مطالباتش از این نبرد را بسیار بالا گرفت. آنها تصور کردند که می‌توانند مقاومت در غزه را خلع سلاح کنند. نتانیاهو پیشینیان خود را ندید. آریل شارون با خفت در سال 2000 از جنوب لبنان عقب نشینی کرد. ایهود اولمرت نیز در سال 2006 در جنگ موسوم به 33 روزه و نیز در سال 2009 در جنگ 22 روزه شکست در مقابل مقاومت را پذیرا شد.

 نتانیاهو بسیار مغرور است و از این حوادث درس عبرت نگرفت. عامل بعدی پیروزی مقاومت و شکست رژیم صهیونیستی ساکنان مناطق اشغال شده هستند. بر خلاف صبوری، پایداری، استقامت، تحمل و شکیبایی مردم غزه، صهیونیست‌های  ساکن فلسطین اشغالی خیلی آسیب‌پذیر خود را نشان دادند. اخبار نگرانی‌ها و ترس و دلهره عجیبی از این مناطق توسط رسانه‌های خود رژیم صهیونیستی منتشر می‌شود. اخباری که حاکی از حالات پریشان روانی، استرس، ترس، اعتراضات و تحصن‌های صهیونیست‌های ساکن فلسطین اشغالی منتشر می‌شد سبب شد تا هم نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی و هم سردمداران این رژیم نتوانند پشتوانه محکمی داشته باشند و در نهایت مجبور به قبول شکست شوند. مسئله بعدی، دقت نیروهای مقاومت در هدف‌گذاری حملات سبب شد تا ضرر و زیان‌های سنگینی به رژیم صهیونیستی وارد آید که تاکنون این رژیم با آنها مواجه نشده بود.

 یکی از نقاط ضعف عمده رژیم اشغال‌گر، وابستگی به اقتصاد توریسم است. در این جنگ فرودگاه بن گوریون تعطیل شد. امنیت فرودگاه‌های پیشانی امنیتی هر کشوری است. با تعطیلی فرودگاه‌ها در رژیم صهیونیستی، ضربات شدید و سنگین اقتصادی به رژیم صهیونیستی وارد شد. این در حالی بود حمایت‌های بی امان کشورهای استکباری از این رژیم وجود داشت اما به رغم تمامی این حمایت‌ها نتوانست مانع شکست آن شوند. رژیم صهیونیستی نشان داد در این جنگ جز ویرانی، بمباران‌های کور و بی‌رحمانه، کودک‌کشی و گرگ‌منشی حرفی برای گفتن ندارد. در مقابل، مقاومت توانست با افزایش برد موشک‌ها، افزایش کلاهک‌ها و نازل‌های موشک‌ها، افزایش دقت در هدف‌گیری و خنثی کردن گنبد آهنین نقطه عطف تاریخی در تاریخ رویارویی با رژیم صهیونیستی را رقم بزند. این پیروزی به قیمت خون نوزادان، کودکان، زنان و سالمندان، ویرانی مساجد، درمانگاه‌ها و بیمارستان‌ها  و مدارس به دست آمده است. 

امیدواریم که این پیروزی و دستاورد بزرگ بر سر میزهای مذاکرات و دیپلماتیک که قرار است در 1 ماه دیگر آغاز شود، گرفتار سهل‌انگاری و وجه‌المصالحه شدن نشود. یکی از موضوعات مهم حول این پیروزی پیام‌هایی است که برای دوستان و دشمنان مردم و مقاومت در غزه داشت. این پیروزی پیام اعتماد به نفس و دلگرمی برای مردم غزه و طرفداران و دوستان مقاومت و همه آزادگان سراسر جهان داشت. مقام معظم رهبری موضعی تاریخی در این جنگ اعلام کردند؛ دستور مهم ایشان در مسلح شدن کرانه باختری، تصمیمی سرنوشت‌ساز برای موضوع فلسطین است. کرانه باختری به مراتب وسیع‌تر و بزرگ‌تر از غزه است. مساحت کلی نوار غزه فقط در حدود ۳۶۰ کیلومتر مربع است. در حالی که کرانه باختری حدود 25 برابر وسعت غزه است. پیام رهبر انقلاب برای تسلیح کرانه باختری حس اعتماد به نفس، اقتدار، همگرایی و هم‌افزایی در راستای حمایت از مردم فلسطین و مقاومت ایجاد کرد. اولین دستاورد تلخ شکست رژیم صهیونیستی برای ساکنان صهیونیست مناطق اشغالی، ایجاد شکاف و حس بی اعتمادی بین دولت و ساکنان این مناطق است. آنها دریافتند که سران آنها به آنها دروغ می‌گویند و اخبار صحیح را باید از رسانه‌های مقاومت و حامیانش دریافت کنند. 

بنابراین کاهش محبوبیت و افزایش نفرت مردم از سردمداران صهیونیست از تبعات منفی این جنگ است. محبوبیت نتانیاهو از 83 درصد به 38 درصد رسیده است. اینها مسائلی است که رژیم صهیونیستی به سادگی قادر به ترمیم آنها نیست. غربی‌ها نیر متوجه شدند که این رژیم در سراشیبی ضعف و اضمحلال افتاده است. این احتمال وجود دارد که کمیته وینوگراد، کمیته تحقیق و تفحصی برای بررسی علل شکست مفتضحانه رژیم صهیونیستی تشکیل شود. به نظر می‌رسد حیات سیاسی نتانیاهو به پایان رسیده است. بعد از آتش بس آنچه اهمیت محوری دارد بررسی وظایف و تکالیف مقاومت غزه و حامیان آن است. در اینجا باید سخنی از اسماعیل هنیه (جانشین رئیس دفتر سیاسی حماس) به نقل از «رمضان عبدالله» دبیرکل جهاد اسلامی فلسطین را ذکر کرد. آقای هنیه در جایی گفته است که پیروزی ما در این جنگ پایان کار نیست بلکه آغاز کار است. 

چرا که مأموریت سازمان‌های جهادی فلسطین، آزادسازی کل سرزمین‌های اشغالی فلسطین و آزادسازی قدس شریف است. بنابراین تقویت، تجهیز مقاومت به لحاظ سیاسی، مالی و آموزشی کار بزرگی است که باید حامیان مقاومت آن را در اولویت برنامه‌های خود قرار دهند. اساسا حامیان مقاومت باید فلسطین را در اولویت مسائل جهان قرار دهند و مانع از فراموش شدن آن شوند. مسئله فلسطین در چند سال اخیر از اولویت مسائل برخی کشورهای عربی خارج شده بود. رهبران سیاسی کشورهای حامی فلسطین باید حمایت از حقوق مردم فلسطین و رفع محاصره و محرومیت آنها، عدم تکرار حملات به مردم فلسطین، آزادی حرکت در دریا، تلاش برای بازسازی غزه، آزادی اسرا، بازسازی فرودگاه غزه که در قرارداد اسلو نیز آمده را در سرلوحه برنامه‌ای خود قرار دهند. این پیروزی باید سکوی پرتابی برای پیروزی‌های بعدی مردم فلسطین شود.

روزنامه رسالت مطلبی را به ستون سرمقاله خود با عنوان«صدای دولت»و نوشته شده توسط محمد کاظم انبارلویی اختصاص داد:

رئیس‌جمهور در سفر به اردبیل در نشست شورای اداری گفت: "صدای دولت از رسانه ملی شنیده نمی‌شود. صدا و سیما حاضر نیست خدمات دولت را برای مردم تبیین کند." (1) باید دید رسانه ملی با وجود اختصاص 8000 ساعت برنامه تا خرداد امسال به مدیران اصلی و میانی دولت یعنی به طور متوسط روزی 10 ساعت برنامه در سال گذشته چگونه صدای دولت از رسانه ملی شنیده نشده است؟ این صدا چیست که 20 روزنامه اصلاح‌طلب و نیز ارگان دولت نتوانسته‌اند آن را به گوش مردم برسانند. این صدا چیست که صدها سایت خبری و اطلاع‌رسانی و نیز حتی برخی رسانه‌های آن طرف آب نتوانستند به مردم برسانند؟ به نظر می‌رسد دولت در این مورد مشکل تولید صدا و بازپخش آن را ندارد.

اکنون یکسال از عملکرد دولت یازدهم می‌گذرد. مردم در حوزه سلامت از دولت راضی هستند. این رضایت نه به دلیل تبلیغ و ترویج این صدا در رسانه ملی است بلکه هر ارباب رجوعی که به بیمارستان‌ها مراجعه می‌کند و راضی برمی‌گردد، صدای رضایت او شنیده می‌شود.

صدا یک قول است و وقتی با فعل دولت همخوانی دارد، شنیده می‌شود. اما اگر فقط یک قول باشد و با فعل انطباق نداشته باشد شنیده نمی‌شود. پس این تقصیر رسانه ملی نیست که صدای دولت به مردم نمی‌رسد. بلکه این تقصیر به طراحان صدا در دولت برمی‌گردد.

وقتی دولت به صورت یکسویه اقدام به تولید صدا می‌کند و اجازه نقد نمی‌دهد چگونه انتظار دارد قول و قال دولت شنیده شود.

اکنون دولت اجازه نقد سیاست خارجی بویژه در حوزه توافق هسته‌ای را به منتقدین نمی‌دهد. اجازه طرح سئوال و اعتراض به پرونده کرسنت را نمی‌دهد. چگونه انتظار دارد هر چه در این زمینه گفت مردم بپذیرند؟ اکنون دولت مدام از کاهش تورم و بهبود وضع اقتصادی سخن می‌گوید اما تشت بیکاری و ورشکستگی بنگاه‌های اقتصادی از بام بازار ایران فرو افتاده و صدای آن همه جا را فرا گرفته است. سایه رکود در همه جا حس می‌شود.

نمی‌شود به مردم گفت این "فعل" را نبین. به آن "قول" فقط گوش بده! فقط قیمت خدمات دولت به مردم مثل آب، برق، گاز، حمل و نقل و.... حداقل 20 درصد گران شده است. چطور می‌شود که تورم به 15 درصد رسیده است؟

صدا و سیما همه سرمایه و استعداد هنری و امکانات خود را روی انصراف مردم از دریافت یارانه‌ها گذاشت. ده‌ها مقام دولتی در مورد فواید و آثار این انصراف سخن گفتند. حتی طراحی پیام در سریال‌ها را به خدمت گرفتند اما عملا مردم به آن پاسخ منفی دادند و 90 درصد برای اخذ یارانه ثبت نام کردند.

وزیر محترم اقتصاد بارها گفته است 10 میلیون نفر پردرآمد باید از گرفتن یارانه انصراف بدهند و قانون هم داریم که باید دولت به این جماعت یارانه ندهد. اما دولت از اجرای قانون سرباز می‌زند و تاکنون یارانه‌ها را پرداخت کرده است. چگونه انتظار داریم صدای دولت شنیده شود؟ برخی رسانه‌های حامی دولت دنبال حمایت از فتنه‌گران و جاسازی آنها در بدنه دولت هستند و اصلا کاری به صدای دولت و خدمات دولت ندارند. این رسانه‌ها در حوزه فرهنگ دنبال باز تولید صدای نامحرمان و مخالفان انقلاب هستند. برخی شب گفته‌های بی‌بی‌سی را به صورت تیترهای روز بعد خود به کار می برند. دولت هم به همین جماعت دل بسته است و طبیعی است که آنها صدای دولت را انعکاس نمی‌دهند. کارکرد فرهنگی دولت زیر رصد هوشمندانه و نقد مشفقانه نخبگان، مراجع و اهل نظر قرار دارد اما اعتنایی به این نقدها نمی‌شود.

جمعه 24مرداد 93 در برنامه مناظره موضوع لایحه پیشنهادی دولت برای خروج از رکود و رونق تولید مورد بحث بود.

سه نفر از شرکت‌کنندگان حامی دولت بودند، فقط یک نفر منتقد بود. علی‌رغم این نابرابری، بینندگان شبکه یک سیما بیش از 69 درصد حق را به منتقد دولت دادند.

همچنین در نظر سنجی مربوط به توفیق دولت در مهار تورم 77 درصد دولت را در مهار تورم "کم" توصیف کردند.

اینکه مردم این‌گونه داوری دارند به این مربوط نمی‌شود که صدای دولت به آنها نرسیده است بلکه به این دلیل است که خود براساس مشاهدات و میزان قدرت خرید و قیمت‌های مطرح در بازار حق دارند بین صدای دولت و واقعیات موجود قضاوت خود را داشته باشند. نباید مردم را مذمت نموده و صدا و سیما را مقصر قلمداد کرد. دولت در طراحی پیام صدای خود مشکل دارد. دولت در برخورد با نقدهای مشفقانه منتقدین با تدبیر عمل نمی‌کند. دولت باید مراقب فعل، قول و تقریر خود باشد.

منتقدین به جای دریافت پاسخ نقدهای خود، اهانت و بی‌مهری شنیدند. در حالی که نقدبه قصد اصلاح و تصحیح حرکت صورت می‌گیرد.
هیچ کس از ناکارآمدی دولت جز دشمن سود نمی‌کند. ایران امروز در محاصره گرگ‌های جهانی و گرگ‌های منطقه‌ای است. کمترین غفلت ممکن است خسارت‌هایی به بارآورد که سال‌ها نتوان جبران کرد.

دولت بیش از اینکه تیغ سخن بر دوست کشد باید این تیغ را به
سمت و سوی گرگ‌های جهانی و منطقه‌ای ببرد.

ملت بیش از هر زمان به اتحاد نیاز دارد. فاصله دولت و ملت در این زمان باید کمتر از هر زمان دیگر باشد. دولت هم باید بداند صدایش وقتی به مردم می‌رسد که قول و فعل او یکی باشد. در این صورت در کمترین زمان ممکن صدای دولت به ملت می‌رسد.

سخن آخر اینکه یکی از توصیه های مقام معظم رهبری در دیدار رئیس جمهور و وزرا در روز چهارشنبه گذشته این بود که" باید مراقبت شود تا در سخنان مسئولان دولتی تعارض وجود نداشته باشد. فلسفه تعیین سخنگو هم این است که از دولت صدای واحد در مسائل مختلف شنیده شود."

دولت اکنون در حوزه اقتصاد، سیاست و فرهنگ گاهی دچار تکثر صدا می‌شود. این تکثر صدا باعث می‌شود که صدای واقعی دولت به مردم نرسد.

دولت در خصوص فهم دشمن واقعی ، فتنه ، تورم ، رکود، نقد افراطی دولت گذشته ، برخورد با منتقدین مذاکرات هسته ای ، مسائل پولی و مالی و ... دچار چند صدایی است. باید در این مفاهیم یک صدا از دولت صادر شود تا به درستی شنیده شود.

پی‌نوشت:

1- روزنامه ایران اول شهریور 93

 محمدسعید احدیان ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«شعب ابی طالب»اختصاص داد:

چرا رژیم صهیونیستی با اینکه تجربه شکست در جنگ 33 روزه و 22 روزه را داشت، بار دیگر تصمیم گرفت جنگی با همان ویژگی ها را راه بیندازد؟

روشن است که اگر نظامیان و سیاسیون این رژیم نتیجه ای خلاف آنچه الان بدست آمده است را پیش بینی می کردند، تصمیم به چنین جنگی نمی گرفتند با این وصف اشتباه آن ها در محاسباتشان چه بود که چنین اشتباهی مرتکب شدند؟اجازه بدهید علی رغم همه سختی ها و احتمالا نقص ها، درباره دلایل تصمیم حمله رژیم صهیونیستی به غزه گمانه هایی را مطرح کنیم. به نظر می رسد می توان چهار عامل را در این امر دخیل دانست. اول اینکه با بازگشت بازماندگان مبارک در مصر، اختلافات ایجادشده بین حماس با سوریه و مشکلات مختلف در لبنان، صهیونیست ها، حماس را بی پشتوانه منطقه ای می دیدند. دوم اینکه با تجربه دو جنگ قبلی نقایص «گنبد آهنین» را برطرف کرده بودند و در نتیجه آسیب پذیری خود را کمتر از قبل تصور می کردند. سوم اینکه از بین بردن تونل های زیرزمینی با حمله های زمینی محدود می توانست تاثیر زیادی برامنیت شهرک های صهیونیستی البته به صورت موقت بگذارد.

در یک تحلیل ساده می توان فهمید که سه دلیل ذکر شده برای آغاز جنگ توسط رژیم صهیونیستی آن هم با این وسعت کافی به نظر نمی رسد چرا که هنگامی که این رژیم شروع به بمبارانی معادل قدرت تخریب 6بمب اتمی می کند، صدها کودک و زن را با فجیع ترین شکل شهید می کند و خود را به شدت در معرض انتقاد افکارجهانی قرار می دهد و همچنین ناامنی را برای مردم کشورش به جان می خرد، این امر نمی تواند فقط به این دلیل باشد که در بهترین حالت تونل های زیرزمینی مقاومت را برای مدتی و تا ساخت مجدد آن ها از بین ببرد. 

پس باید دلیل دیگری را در محاسبات رژیم صهیونیستی برای درگیر کردن در چنین جنگ تجربه شده ای دنبال کرد لذا به نظر می رسد چهارمین عامل که به تاثیرگذاری تحریم های ناشی از محاصره کامل غزه در طول حدود 6 سال(5نوامبر 2008) برمی گردد، از دیدگاه محاسبات صهیونیست ها مهمترین دلیل برای حمله به غزه محسوب می شود. براین اساس تغییری که شرایط جدید در غزه با پیش از جنگ 22 روزه کرده بود توجه به این نکته است که مردم غزه حدود72ماه از همه جهت و در دورتادور مرز خود به صورتی کاملا فیزیکی در محاصره ای کامل بوده اند به گونه ای که امکان ورود کمترین اقلام اولیه معیشتی به صورتی بسیار سخت و از مبادی غیررسمی فراهم می شد. اگرچه به صورت محدود در مواقعی به خصوص بعد از روی کار آمدن مرسی کمک هایی مختصر ارسال شد. این شرایط که تشابهی عجیب با ماجرای «شعب ابی طالب» در صدر اسلام دارد به احتمال زیاد در محاسبات صهیونیست ها به معنی خالی کردن پشت مقاومت توسط مردم در صورت جنگ تحلیل شده است و آن ها فکر می کردند با حمله ای گسترده می توانند با فشار مردمی که دیگر از مشکلات زندگی خسته شده اند و «درباغ سبز» کرانه باختری به رویشان گشوده شده است، مقاومت را مجبور به پذیرش خلع سلاح کنند. 

اگر مروری به جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه بکنیم می بینیم که در آن مقابله ها نیز مساله اصلی این بود که اراده کدام طرف زودتر به پایان می رسد اراده ساکنان مناطق اشغالی یا مردم لبنان و فلسطین. خوب به یاد دارم که در دو هفته اول جنگ 22 روزه در لبنان به دلیل اقتدار ظاهری ارتش اسرائیل که تاآن روز شکستی مهم را به خود ندیده بود، کارشناسان شکست حزب ا... لبنان را قطعی می دانستند. آن زمان در دو، سه روز آغازین جنگ در یادداشتی باعنوان «جالوت یا داوود؟» تحلیلی ارائه کردم که در این معادله نابرابر آنچه تعیین کننده برنده نهایی جنگ است، تداوم پشتیبانی مردم لبنان از حزب ا... است و به همین دلیل چون لطف الهی را شامل مردم مومن لبنان می دانستم پیش بینی کردم رژیم صهیونیستی به دلیل این که خیلی زود حمایت افکارعمومی داخلی را به دلیل نگاه های به شدت مادی گرایانه جامعه یهودی از دست می دهد و در صحنه نبرد زمینی نیز نمی تواند لبنان را فتح کند، در این جنگ پیروز خواهد شد که اینگونه نیز شد. 

این اتفاق در جنگ 22 روزه نیز تکرار شد اما نکته جدید اینجا بود که اسرائیلی ها با تقویت سیستم دفاعی گنبد آهنین خود، ضربه پذیری خود را کمتر کرده بودند و امیدوار بودند از این طریق از یک طرف به مدت پشتیبانی افکارعمومی داخلی شان بیفزایند و از طرف دیگر با بالا بردن حجم حمله ، با توجه به اینکه مردم غزه، تحریم های سنگینی را گذرانده و در بحران معیشتی بودند، می توانند در «جنگ اراده ها» پیروز شوند البته محاسبات آن ها برای بخش اول تحلیل خود درست بود یعنی آن ها توانستند با کم خطاتر شدن سیستم گنبد آهنین زمان خود را به 51 روز و شاید حتی در صورت لزوم بیشتر از این ها افزایش دهند اما گذشت زمان نشان داد که بخش دوم محاسباتشان نادرست بود و مردم غزه هرچه جلوتر رفت حمایت و پشتیبانی شان از مقاومت، بیشتر و جدی تر شد و صهیونیست ها فهمیدند حتی اگر 51 روز بیشتر و بیشتر شود، خللی در اراده مردم غزه ایجاد نمی شود و آن ها فقط باید هزینه داخلی بیشتری بپردازند. مشکل آن ها در تحلیل این است که در نظام محاسباتی شان عناصری به نام «ایمان» یا «امدادالهی» وجود ندارد. 

آن ها امیدوار به شعب ابی طالبی بودند که برای مردم مسلمان غزه ایجاد کرده بودند در حالی که نمی توانستند درک کنند که شعب ابی طالب ها همیشه دربرابر ایمان انسان هایی که مصداق «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه»(*) هستند، به فرصت هایی برای پیروزی های بزرگ و پیش برنده تبدیل شده اند. در نظام محاسباتی غربی نمی توان فهمید که چگونه خداوند به دل های مومنان برگزیده خود «سکینه و آرامش» می دهد و در دل دشمنانشان «ترس و نگرانی» می اندازد. (رجوع شود به آیه 4 سوره فتح، آیات سوره آل عمران مربوط به جنگ های بدر و احد و آیات متعدد دیگر در این زمینه) این اشتباه محاسباتی باعث شد این شعب ابی طالب هم به پیروزی بزرگی تبدیل شود و با شکست محاصره غزه، سرنوشتی مشابه شکست شعب ابی طالب در صدر اسلام پیدا کند.

حالا دیگر مردم غزه می توانند حداقل معیشت، ارزاق عمومی و بهداشتی و...خود را تامین کنند و برای ادامه مبارزه جانی دوباره بگیرند و این حاصل نشد مگر به مدد استقامت مومنانه مردم، برای دفاع از آرمان های الهی شان چرا که خداوند ضمانت کرده است، کسانی که خدا را محور زندگی خود قرار می دهند و در آن راه استقامت به خرج می دهند(ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا)(**)، خداوند فرشتگانش را بر آن ها نازل می کند و اطمینان می دهد که هیچ نترسید و نگران نباشید (تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا)(**).

پس خوش به سعادت کسانی که می گویند خدا همه چیز ما است و در آن راه استقامت می کنند و خوشا به حال مردمی که تاریخ از آن ها به عزت سخن گوید. 

محمدعلی وکیلی در مطلبی با عنوان«یک « از خود نظام پنداری تا اپوزیسیون نمایی از دولت!»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار اینگونه نوشت:

رهبر انقلاب در دیدار اعضای هیأت دولت، به مناسبت هفته دولت، تصریح فرمودند که: موفقیت شما موفقیت و سرافرازی نظام اسلامی است. ایشان در بخشی دیگر از سخنان خود نیز فرمودند: من شما را،بخصوص آقای رئیس جمهور را، شبانه روز دعا می‌کنم و موفقیت شما را آرزو دارم. پیش از این نیز درضیافت افطاری ماه مبارک رمضان در دیدار با اعضای دولت فرمودند: بنده دولت را تایید و حمایت می‌کنم و از همه توانی که در اختیار دارم، برای حمایت از دولت استفاده خواهم کرد و به مسئولان بلند پایه دولت اعتماد دارم.

این فرمایشات در حالی بیان می‌شود که از ابتدای شروع به کار دولت یازدهم، بذر بدگمانی، مخالفت و تخریب به نام دلسوزی نظام توسط گروهی خاص در فضای عمومی کاشته شد، تا با آن بذرها میوه بی اعتمادی درو ‌کنند. دولت در این یکسال علاوه بر موفقیت ها، ناکامی‌هایی نیز در سبد خود دارد. اما اگر قرار بر قضاوتِ منصفانه و ارزیابی بی طرفانه باشد، کارنامه دولت دراین مدت قابل قبول بوده است. البته هنوز یک سال بیشتر از عمر دولت نگذشته است و مردم همچنان با انبوه مشکلات مواجه هستند؛ اما کوشش‌ها و رویکردها در این یک سال روزنه امید را روشن نگه داشته است و مردم همچنان چشمِ امید به تدبیرها دوخته اند. گروهی از همان ابتدا تلاش کرده اند که آینده را سیاه و روند‌ها را خدشه دار سازند تا مردم را دچار تردید و تشکیک کنند. دولت دست به هر اقدامی زد آنرا ناکارآمد قلمداد کردند. هر گاه فعلِ دولت ناقص و دارای اشکال بود - آنچنانکه در توزیع سبد کالا و فراخوان ثبت نام هدفمندی یارانه‌ها نمایان بود- آنرا دلیل ناکارآمدی قلمداد کردند و هوار بر آوردند که ما گفتیم اینان نمی‌توانند و دولت را محکوم به قبح فعلی کردند. هر کجا فعل دولت خالی از اشکال و همراه مُهر تایید کارشناسان بود، در نیتِ فاعل تشکیک کردند و مدعی شدند که نگاهِ دولت یازدهم به خارج است و با مُهر وابستگی سعی در ابطال مُهر قبولی کارهای دولت دارند و دولت را به قبح فاعلی محکوم کردند. اینان، برخلاف نص فرمایشات رهبر انقلاب، خود را تراز نظام می‌پندارند و نظام را در مقیاس قامتِ کوتاهِ خویش تفسیر و ترجمه می‌کنند و با همین معیار به ارزیابی دولت می‌نشینند. در نتیجه روزی رأی به وابستگی دولت، روز دیگر حکم به فتنه گری آن و زمانی نیز نام برانداز را بر آن می‌نهند. گویا در قاموس اینان دولت جزئی متجزی و منفک از نظام است که به صورت تحمیلی و احیاناً اجاره ای بر نظام وارد شده است. همه دولت‌ها در نظام جمهوری اسلامی بر اساس قانون اساسی نظام، سر برآورده اند و مجوز فعالیت گرفته اند. اگر چه ابتدا و انتهای هر دولتی مشخص است، اما انتخاباتی که منجر به تشکیل دولت می‌شود، نقش رفراندوم مشروعیت بخش را برای نظام ایفا می‌کند. رئیس جمهور منتخب مردم نیز به قرآن سوگند یاد می‌کند که در چهار چوب قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی عمل کند و قطار دولت را بر ریل قانون اساسی براند. مطابق قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی نیز بازوی نظارتی این ریل گذاری است؛ در نتیجه می‌توان گفت که دولت بخشی از نظام است و قابل تفکیک از آن نیست و عملکرد دولت نقش مستقیم در معدلِ کلِ نظام خواهد داشت. هر کجا نمره دولت منفی باشد دودش به چشم مردم، به عنوان ولی نعمتان نظام، می‌رود و کار آمدی نظام لطمه می‌بیند؛ هر کجا هم نمره دولت مثبت و کارنامه اش موفقیت آمیز باشد، به صورت سیستماتیک باعث افزایش رضایتمندی مردم و در نتیجه ارتقاء کارآمدی نظام می‌گردد. عده ای در این خیال باطلند که ناکارآمد نشان دادن دولت روحانی و ناکام گذاشتن آن منجر به حذف رقیب و اقبال مردم نسبت به خودشان می‌شود. در قاموس این گروه، دری که برای من نچرخد برای هیچکس نباید بچرخد! بر اساس چنین نگاه و معیاری، مخالفت‌ها شکل می‌گیرد و ماشین تهمت افکنی و انگ زنی شب و روز کار می‌کند و فضا ملتهب و بذر ناامیدی افکنده می‌شود. اما سودِ موفقیتِ دولت در صندوقِ کلیت نظام است و دود ناکامی اش در چشم مردم و تمام نظام خواهد رفت. بر این اساس و بر اساس منویات رهبری همگی تلاش کنیم رویکردِ دولت ملی بماند و موفقیتش را پاس بداریم. مثبت اندیشی را چاشنی عملکرد خود کنیم و حسن نیت و خوش بینی را جایگزین سوء نیت و سیاه اندیشی نمائیم. به حکم دموکراسی، اجازه دهیم آنان که مورد اعتماد مردم قرار گرفته اند و مردم را امیدوار ساخته اند، فرصتِ خدمت پیدا کنند و به اعتماد مردم خیانت نشود. کار شکنی و سنگ اندازی بر سر راهِ فعالیت دولت نه خدمت که نشان دهنده خیانت و از جوانمردی نیز به دور است. دولت در فرصت یکساله کامیابی و ناکامی‌هایی داشته است. ولی با ملاک قرار دادن ارزش‌های مردم و تطبیق آن با ارزش‌های نظام، می‌توان داوری منصفانه ای در خصوص عملکردِ یکساله دولت روحانی داشت.


« اقتدا به اسوه‌های اخلاص »این هفته روزنامه جمهوری اسلامی که در ستون سرمقاله اش به چاپ رسید در زیر میخوانید:

بعد از آنکه آقایان محمدعلی رجائی و محمدجواد باهنر، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر جمهوری اسلامی ایران، در هشتم شهریور 1360 در اطاق جلسه ساختمان نخست وزیری در اثر انفجاری که یکی از عوامل منافقین ایجاد کرده بود به شهادت رسیدند، امام خمینی در روز دهم شهریور در جمع اقشار مختلف مردم در حسینیه جماران درباره این شهادت سخنرانی کردند و ضمن تجلیل از این شهیدان، مسئولین قضائی و امنیتی کشور را به خودداری از خشونت و بدرفتاری با زندانیان توصیه کردند. امام، در آن سخنرانی فرمودند: "من، یک کلمه‌ای می‌خواهم عرض کنم و آن اینکه به تمام محاکمی که هستند و تمام دست اندرکارانی که هستند این مطلب را توجه بدهم که مبادا یک وقت اینطور شرارت‌هائی که در ایران می‌شود مثل یک همچو قصه ناگواری که برای ما پیش آمد و دو نفر از بهترین کارکنان ایران از بین رفتند، مبادا یک وقت کنترل خودشان را از دست بدهند و زاید بر آنچه حکم خداست و قانون اسلام است عمل کنند. مبادا این اسباب این بشود که بدون دقت و بدون توجه یک وقت افرادی را بگیرند که گناهکار نبوده‌اند. مسلمین باید همانطوری که در اسلام هست با تأنی، با طمأنینه، بدون آنکه دست و پای خودشان را گم بکنند به کار خودشان ادامه بدهند و با اسرا رفتار خوب بکنند و آنچه قانون اسلامی اقتضا می‌کند با آنها عمل بکنند و هرگز با عصبانیت و با دستپاچگی کاری را انجام ندهند. مبادا یک وقت شهادت عزیزان ما اسباب این بشود که با شدت عمل بیشتر از آن مقداری که باید با آنها عمل بشود عمل بکنند.جمهوری، جمهوری اسلامی است، رفتارها حتی با کسانی که قاتل شناخته شدند، رفتار اسلامی باشد." صحیفه امام جلد 15 صفحات 149 و 150.

این سخن را امام خمینی در مقطعی از تاریخ انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بر زبان جاری کردند که بحرانی‌ترین مقطع بود و ترورها و انفجارها در اوج خود قرار داشت. سال 1360 سال انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت بیش از 70 نفر از مسئولان بلندپایه کشور و سال شهادت رئیس قوه قضائیه، رئیس جمهور، نخست وزیر، دادستان کل انقلاب، وزرا، نمایندگان مجلس و سال ترورهای کور و جنگ‌های خیابانی گروهک‌های تروریستی علیه نظام جمهوری اسلامی بود. در چنین شرایطی، اقتضای کار اینست که رهبر انقلاب،‌ که تمام فشارها و مصائب متوجه اوست، با خشم و غضب سخن بگوید و دستور برخورد تند و بدون گذشت با مخالفان را صادر نماید، اما درست در همین شرایط، امام خمینی درحالی که فقط دو روز از شهادت رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر و سایر شهدای انفجار دفتر نخست وزیری در 8 شهریور 1360 گذشته بود به مسئولین رسیدگی به پرونده‌های عناصر معاند، خرابکار، تروریست و حتی قاتلان سفارش اکید می‌کنند که موازین اسلامی را در برخورد با آنها رعایت کنند و از قانون خدا و نظر اسلام تجاوز ننمایند.

سخنان و سیره عملی امام خمینی برای آحاد کارگزاران نظام اسلامی، سرمشق و حجت است. امام، نه بی‌جهت از کسی تعریف می‌کردند و نه کسی را بی‌جهت مورد مذمت قرار می‌دادند. اگر از شهید باهنر و شهید رجائی به عنوان دو خدمتگزاری که بعد از شهادت به رفیق اعلی پیوستند یاد کردند، این صفت را در آنها مشاهده کرده بودند و اطمینان داشتند که آنها از ابرار بودند و چون در حین خدمت به مردم و کشور و اسلام به شهادت رسیدند در محضر الهی روزی می‌خورند.

بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی از همین موضع و با همین ویژگی، درحالی که عزادار از دست دادن بزرگترین چهره‌های مسئول این نظام و نزدیک‌ترین یاران خود بودند، فرمان اعتدال صادر کردند و از فرصت بزرگداشت یاد این شهیدان برای توصیه مسئولین و دست اندرکاران قضائی و امنیتی و آحاد مردم به در پیش گرفتن مشی اعتدال و حرکت در خط اسلام استفاده نمودند. امروز ما باید از این سخنان تاریخی امام خمینی در دو زمینه بهر‌ه‌برداری نمائیم.

اول آنکه این واقعیت را درک کنیم که انسان‌های پاکباخته مکتب اسلام همواره در حیات و مماتشان برای مردم برکت می‌آفرینند. رجائی و باهنر همانگونه که در حیاتشان منشأ خیر و برکت برای مردم و جامعه اسلامی بودند، با خون خود نیز زمینه را برای توجه دادن به موازین اسلامی و حرکت در خط مکتب فراهم ساختند و به برکت شهادت آنها بود که بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی مسئولین را به اعتدال سفارش کردند و راه صحیح رفتار با زندانیان و عناصر خلافکار را به آنها نشان دادند.

بهره دوم اینست که مسئولان کنونی و فعالان سیاسی از هر جناح و گروه و حزب که هستند به شهیدان رجائی و باهنر اقتدا کنند و اعتدال را از سیره آنها بیاموزند. این دو شهید بزرگوار، تمام وجود خود را برای خدمت به مردم وقف کرده بودند و با اخلاص و تلاش وصف ناشدنی در خدمت مردم و نظام جمهوری اسلامی بودند. هر دوی آنها سالیانی از عمر خود را در مبارزه با رژیم ستم شاهی گذرانده بودند و زندان و شکنجه آن رژیم منحط را تجربه کرده بودند، اما نه تنها هرگز به خاطر آن سابقه درخشان،‌ خود را طلبکار نمی‌دانستند بلکه همواره چنان شب و روز خود را وقف خدمت به کشور و ملت کرده بودند که گوئی برای همیشه خود را بدهکار مردم می‌دانند.

امروز جامعه ما به خلق و خوی شهید رجائی و شهید باهنر نیاز دارد. مسئولان وفعالان سیاسی ما باید راه و رسم کار کردن وفعالیت سیاسی کردن را از این شهدای بزرگوار بیاموزند و با ادامه دادن راه آنها دین خود به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را ادا کنند. همه باید به این واقعیت اقرار کنیم که ما چیزی به انقلاب و نظام نداده‌ایم ولی این انقلاب و این نظام به ما همه چیز داده است که بالاترین آنها استقلال و عزّت معنوی و آزادی از قید و بندهای استعمار است. به یاد بیاوریم که رژیم ستم شاهی چگونه برای آمریکا و انگلیس بردگی کردند و بیگانگان چگونه بر مقدرات این کشور حاکم بودند. مردم ایران به رهبری امام خمینی و فداکاری مبارزان و جان‌فشانی شهدا توانستند ما را از سلطه بیگانگان نجات دهند و نظام جمهوری اسلامی را تأسیس کنند. این، نعمتی است که خدا در اختیار ما قرار داده و ما باید قدردان آن باشیم همانگونه که رجائی و باهنر بودند و امروز باید به مناسبت سالروز شهادت آنها و مروری بر سیره آنها تلاش کنیم به آنها اقتدا کنیم و راه و رسم آنها را سرمشق خود قرار دهیم.

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود و با عنوان«کیک اقتصاد‌؛ واقعی و تقلبی»به قلم  د‌کترپویا ناظران به چاپ رساند به شرح زیر است:

ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ‌ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﮏ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻬﻢ ﻫﺮﮐﺲ ﺑﺮﺷﯽ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺵ بزرگ‌تری ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ؛ ﻫﺮﺳﺎﻝ ﻫﻢ ﺑﺮﺷﯽ بزرگ‌تر ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ‌ﻃﻠﺒﻨﺪ. ﺑﻬﺮﻩ‌ﻭﺭﯼ ﺑﺎﻻ ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ، ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺭﺷﺪ ﻓناﻭﺭﯼ، ﺗﻮﻟﯿﺪ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻓﺰﻭﺩ‌‌ﻩ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ. این‌گونه ﮐﯿﮏ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ‌ ﯾﮏ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺮﺗﺒﺎ بزرگ‌تر ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ‌ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ وقت‌ها ﻣﺸﮑﻞ ﭘﯿﺶ می‌آید‌. ﺳﺎﺩ‌ﻩ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ بزرگ‌تر ﮐﺮﺩ‌‌ﻥ ﮐﯿﮏ، ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ‌ﻥ ﺟﻮﺵ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﯾﺎ ﻣﺨﻤﺮ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺍﺳﺖ و ﺣﺎﺻﻞ ﻣﺘﻮﺭﻡ ﺷﺪﻥ ﮐﯿﮏ ﺍﺳﺖ که ﻣﻐﺬﯼ ﻧﺸﺪﻩ، ﻓﻘﻂ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻫﻮﺍ اﺳﺖ. ﭼﺎﭖ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻧﻘﺪﯾﻨﮕﯽ ﭼﻨﯿﻦ ﺳﯿﺎﺳﺘﯽ ﺍﺳﺖ. ﮐﯿﻔﯿﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻋﻤﻮﻡ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻧﻤﯽ‌ﺩ‌ﻫﺪ، ﻓﻘﻂ ﺻﻔﺮﻫﺎﯼ ﺟﻠﻮﯼ قیمت‌ها ﺯﯾﺎﺩ‌ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ‌. ﺣﻘﻮﻕ‌ﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؛ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺩ‌ ﻫﻮﺍ.

همان‌طور ﮐﻪ ﻣﺨﻤﺮ ﺯﯾﺎﺩ‌ ﺭﻭﺩ‌ﻩ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻠﺘﻬﺐ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﭼﺎﭖ ﭘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ‌. ﯾﮏ ﺭﺍﻩ ﺩ‌ﯾﮕﺮ بزرگ‌تر ﮐﺮﺩ‌ﻥ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺩ‌ﯾﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺭﺩ‌ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺧﻮﺩ‌ ﺑﻪ ﮐﯿﮏ ﻣﺎ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﮐﯿﮏ بزرگ‌تری ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩ‌ﺍﺷﺖ. ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻻﺕ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻏﯿﺮﺗﻮﺭﻣﯽ ﺍﺯ ﺭﮐﻮﺩ‌ ﺭﺍ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭﯼ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻣﯽ‌ﺩ‌ﺍﻧﺴﺖ. ﺩ‌ﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﻉ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺁﺛﺎﺭ ﺗﻮﺭﻣﯽ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺩ‌ﺍﺭﺩ‌ ﻭ ﮐﻤﮏ ﺷﺎﯾﺎﻧﯽ ﺩ‌ﺭ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ فناوری ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﮐﻮ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭ ﺧﻮﺩ‌ﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻩ، ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺑﯿﺎﯾﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻭﺍﺭﻧﮓ ﺍﺯ ﺩ‌ﻭﻟﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩ‌ﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻭﺭﺩ‌ﻩ‌ﺍﺵ ﮐﯿﮏ ﺑﺒﺮﺩ‌. ﻣﺨﺎﻟﻔﺘﯽ ﺑﺎ ﻭﺭﻭﺩ‌ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭ ﺧﺎﺭﺟﯽ‌ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩ‌ﺭ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺩ‌ﺭﺳﺖ ﺩ‌ﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﮐﻨﺪ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺵ‌ﺑﺎﻭﺭﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ که ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﺻﻔﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭﺍﻥ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﭘﺸﺖ ﻣﺮﺯﻫﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﮐﺸﻮﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﮐﻮﺩ‌ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ. ﭘﺲ ﻣﺴﻮﻭﻟﯿﺖ ﻣﺎ ﺩ‌ﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺧﻮﺩ‌ﻣﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﺎ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﺍﺭﺯﯼ ﻧﯿﺰ ﺩ‌ﺍﺭﯾﻢ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩ‌ﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ؟ 

ﻫﻔﺘﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩ‌‌ﺭ ﺳﺮﻣﻘﺎﻟﻪ ﺩ‌ﮐﺘﺮ ﺑﺮﮐﭽﯿﺎﻥ ﻗﯿﺪ ﺷﺪ ﮐﻪ به علت ﺗﺤﺮﯾﻢ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩ‌ﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﺍﺭﺩ‌ ﮐﺮﺩ‌ﻥ ﺗﺠﻬﯿﺰﺍﺕ ﯾﺎ ﻣﻮﺍﺩ‌ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺤﺪﻭﺩ‌ ﺷﺪﻩ. ﺍﺳﺘﻔﺎﺩ‌ﻩ ﺍﺯ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﻋﻤﻼ ﺑﻪ‌ﺻﻮﺭﺕ ﭼﺎﭖ ﺭﯾﺎﻝ ﺑﻪ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﺁﻥ ﺩ‌ﻻﺭﻫﺎ ﻣﻘﺪﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ‌ ﺑﺎﺯ ﮐﯿﮏ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺘﻮﺭﻡ‌ﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ‌. ﺩ‌ﺭ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻭ ﺩ‌ﺭ ﺩ‌ﻭﺭﻩ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﮏ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﺳﺎﻝ بزرگ‌تر ﻧﺸﺪﻩ، ﺩ‌ﺭ جست‌و‌جوی ﺑﺮﺵ ﺑﺰﺭگ‌تر ﻣﺮﺩ‌ﻡ ﺑﻪ ﺑﺮﺵ ﮐﯿﮏ ﺑﻐﻞ ﺩ‌ﺳﺘﯽ ﺧﻮﺩ‌ ﭼﺸﻢ ﻃﻤﻊ ﺩ‌ﻭﺧﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ. ﺑﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﺩ‌ﯾﮕﺮ ﺭﮐﻮﺩ‌، ﺗﺨﻠﻒ ﻭ ﺗﻘﻠﺐ ﺩ‌ﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺭﺍ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻣﯽ‌ﺩ‌ﻫﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻌﻀﻞ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ‌ﯼ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﻣﻌﻀﻞ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ‌. ﭼﺎﺭﻩ ﭼﯿﺴﺖ؟

 آنان که ﺩ‌ﻫﻪ 70 ﺭﺍ به یاد‌ ﺩ‌ﺍﺭﻧﺪ، ﻗﻄﻌﺎ پیکان‌های ﺳﻔﯿﺪ ﯾﺨﭽﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ به‌یاد‌ ﺩ‌ﺍﺭﻧﺪ. ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ‌ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﺍﯼ د‌ﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻭﻟﯽ ﺩ‌ﺭ ﻧﻮﺑﺖ ﺩ‌ﺭﯾﺎﻓﺖ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻋﺎﺯﻡ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯽ‌ﺷﺪ. ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﻧﻘﺪﻩ. ﻓﯿﺶ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﻫﻢ 20 ﺩ‌ﺭﺻﺪ ﺳﻮﺩ‌ ﺳﺎﻟﺎﻧﻪ ﻣﯽ‌ﮔﺮﻓﺖ. ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﻪ ﺩ‌ﻭ ﻧﮑﺘﻪ: ﻧﻘﺪﺷﻮﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﻻ، ﺭﯾﺴﮏ ﭘﺎﯾﯿﻦ. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺍﺷﺒﺎﻉ ﺷﺪ، ﻭﻟﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ‌ﺧﻮﺩ‌ﺭﻭ ﻫﻢ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺗﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﻤﻨﺪ ﺭﺍ ﺭﺍﻫﯽ ﺧﻂ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﮐﺮﺩ‌. ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺴﻠﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ‌ ﺩ‌ﺍﺭﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﭙﺮ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺣﻠﺐ ﻧﺎﺯﮎ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﭘﻠﯿﻤﺮﯼ پهن‌تر ﻭ مرتفع‌تر ﺷﺪ، ﭼﻨﺎﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺻﻨﻌﺘﯽ‌ﺍﯼ ﺑﻮﺩ‌ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺒﯿﻪ‌ﺳﺎﺯﯼ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﯼ ﺳﭙﺮ ﺟﻠﻮﯼ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﯽ ﺳﺎﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﮑﺮﺭﺍ ﻫﻢ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻠﻪ، ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﻓﯿﺶ‌ﻫﺎﯼ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺑﻮﺩ‌ ﮐﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ‌ﺭﻭ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ‌. ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﺷﺒﺎﻉ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﻧﻖ ﺍﻓﺘﺎﺩ‌ﻥ ﻓﯿﺶ‌ﻫﺎ، ﺩ‌ﻫﻪ 80 ﺑﻪ ﻧﯿﻤﻪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ‌ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ‌ ﺁﻥ ﻧﻘﺪﯾﻨﮕﯽ ﺍﯾﻦ بازار را از رونق اند‌اخت. ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﯿﮑﺎﻥ ﺗﻮﺟﻬﺎﺕ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻓﯿﺶ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺭﻓﺖ. ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﯿﻢ‌ﮐﺎﺭت‌هایی ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻫﺴﺖ چند‌صد ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﭘﯿﺶ‌ﭘﺮﺩ‌ﺍﺧﺖ ﻣﯽ‌ﺩ‌ﺍﺩ‌ﯾﻢ ﻭ ماه‌ها ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ‌ﺷﺪﯾﻢ. ﭼﺮﺍ؟ ﭼﻮﻥ ﻓﯿﺶ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﭘﻮﻝ ﻧﻘﺪ ﺑﻮﺩ‌، ﻣﻮﻗﻊ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻫﻢ ﻗﻄﻌﺎ ﺑﻪ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ به‌فرﻭﺵ ﻣﯽ‌ﺭﻓﺖ. ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﻫﻢ ﺍﺷﺒﺎﻉ ﺷﺪ ﻭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﻫﺎ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﻣﺴﮑﻦ ﻭ ﻃﻼ ﻭ ﺩ‌ﻻﺭ ﺷﺪ. ﭼﺮﺍ؟ ﻧﻘﺪ! ﺭﯾﺴﮏ ﮐﻢ!

ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺧُﺮﺩ‌ ﺭﯾﺴﮏﭘﺬﯾﺮﯼ ﮐﻤﯽ ﺩ‌ﺍﺭﺩ‌ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺳﺖ. ﺻﻨﻌﺖ، ﺗﺤﻘﯿﻖ، ﺭﺷﺪ ﻭ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺯﯾﺎﺩ‌ ﻣﯽ‌ﻃﻠﺒﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺳﺖ. ﻧﺘﯿﺠﻪ؟ ﺩ‌ﺭ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻫﺴﺖ. ﺯﯾﺎﺩ‌ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ، ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ. ﻧﻪ ﺟﻮﺵ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻧﯿﺎﺯ ﺩ‌ﺍﺭﯾﻢ ﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﻏﺮﯾﺒﻪ‌ﺍﯾﻢ. ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻭ ﻓﺮآﯾﻨﺪﯼ ﺩ‌ﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺩ‌ﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﻫﺎی ﺗﺠﻤﯿﻊ‌ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺗﻮﻟﯿﺪ، فناﻭﺭﯼ ﻭ ﺑﻬﺮﻩﻭﺭﯼ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﻮﻧﺪ. ﺍﯾﻦ ﺍﺑﺰﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻘﺪﺷﻮﻧﺪﻩ ﻭ ﮐﻢ‌ﺭﯾﺴﮏ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﻘﺪﺷﻮﻧﺪﻩ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﮒ ﺑﻬﺎﺩ‌ﺍﺭﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﺎﺑﻞ ‌ﻭﺍﮔﺬﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﻭ ﺑﺎ ﻗﯿﻤﺘﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩ‌ﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ، به‌نحوی ‌که ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ، ﻋﯿﻦ ﭘﯿﮑﺎﻥ، ﺩ‌ﻻﺭ ﯾﺎ ﻃﻼ. ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭﯼ، ﻣﻮﺍﺯﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺳﻬﺎﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺒﺎﺩ‌ﻟﻪ ﺁﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩ‌ﺳﺘﺮﺳﯽ به آﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻤﻮﻡ ﺁﺳﺎﻥ ﻭ ﮐﻢ‌ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮒ ﺑﻬﺎﺩ‌ﺍﺭ ﺑﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ ﺩ‌ﺭ ﯾﮏ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩ‌ﺭﺁﻣﺪﺯﺍ ﺻﺎﺩ‌ﺭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺭﯾﺴﮏ ﺳﻮﺩ‌ ﺁﻥ ‌ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻬﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺮﺳﻮﻡ‌ﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﺁﺯﻣﻮﺩ‌ﻩ‌ﺷﺪﻩ‌ﺗﺮﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ ﻣﻬﺎﺭ ﺭﯾﺴﮏ، ﻃﺒﻘﻪ‌ﺑﻨﺪﯼ ﮐﺮﺩ‌ﻥ ﺳﻮﺩ‌ ﺍﺳﺖ. 

ﺩ‌ﺍﺭﺍﯾﯽ ﻫﺮ ﭘﺮﻭﮊﻩ‌ﺍﯼ ﺑﯿﻦ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺮﻓﺎ ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ ﻣﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ‌ﻩ ﻭ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺠﺮﯼ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ‌. ﺍﮔﺮ ﺁﻭﺭﺩ‌ﻩ ﺩ‌ﺍﺭﺍﯾﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩ‌ﺭ ﻃﺒﻖ ﺷﺮﮐﺎﯼ ﻣﺎﻟﯽ ﺑﺮﯾﺰﺩ‌ ﻭ ﺳﺮﺭﯾﺰ ﺁﻥ ﺳﻬﻢ ﺷﺮﮐﺎﯼ ﻣﺠﺮﯼ ﺷﻮﺩ‌، ﺩ‌ﺭ ﻋﯿﻦ ﻣﺤﺪﻭﺩ‌ ﺷﺪﻥ ﺳﻮﺩ‌ ﺷﺮﮐﺎﯼ ﻣﺎﻟﯽ، ﺭﯾﺴﮑﺸﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﮐﺎﻫﺶﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺩ‌ﺭ ﻋﻮﺽ ﻣﺠﺮﯾﺎﻥ ﺑﺎ ﺳﻮﺩ‌ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺭﯾﺴﮏ ﺑﯿﺸﺘﺮ، ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻗﻮی‌تری ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻼﺵ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻭ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﻣﻮﺛﺮﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﯾﺎﻓﺖ. ﻃﺒﻘﻪ‌ﺑﻨﺪﯼ ﮐﺮﺩ‌ﻥ ﺳﻮﺩ‌ ﺁﺯﻣﻮﺩ‌ﻩ‌ﺷﺪﻩ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺭﻭﺵ ﻣﻬﺎﺭ ﺭﯾﺴﮏ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﻭﺍﺝ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ به‌خاطر ﻭﺟﻮﺩ‌ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺭﯾﺴﮏ‌ﮔﺮﯾﺰ ﺩ‌ﺭ ﻫﻤﻪ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ اﺳﺖ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ اهرم‌های ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺗﻮﺳﻌﻪ‌ﯾﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩ‌ﻩ ﻣﻮﺛﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﻫﺎ ﺑﻮﺩ‌ﻩ. ﮐﺸﺶ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭﯼ ﺩ‌ﺭ ﺻﻨﺎﯾﻊ ﺩ‌ﺍﺧﻠﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﻮﺩ‌ﻩ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺳﺖ. ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭ ﺧُﺮﺩ‌ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ‌ﮔﺬﺍﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ. ﺗﻮﺍﻥ ﺩ‌ﺍﺧﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﻭﺝ ﻏﯿﺮ ﺗﻮﺭﻣﯽ ﺍﺯ ﺭﮐﻮﺩ‌ ﻫﺴﺖ، ﺁﻧﭽﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﺮآﯾﻨﺪﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﻧﻘﺪﺷﻮﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﻫﻤﯿن‌طور ﺭﯾﺴﮏ ﻣﻬﺎﺭ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ.

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان« بداخلاقی‌های سیاسی آفت جامعه»نوشته شده توسط سعید پایبند اختصاص یافت:

امروزه شاهد روش‌های نوین و پیچیده‌ای هستیم که به اشکال مختلف بعضی از چهره‌های دلسوز جامعه را مورد هجمه، تخریب و تهمت گروه قلیلی قرار می‌‌دهند. شخصیت‌های بزرگی که برای ملت جانفشانی کرده‌اند و در سطوح مدیریتی خرد تا کلان؛ خدمات ارزنده‌ای انجام داده‌اند. با لباس مقدس نظام به عنوان خادم ملت خدمتگزاری نموده‌اند. از آرمان‌های حضرت امام(ره) پاسداری کرده‌اند. مکتب جمهوری اسلامی‌ایران برگرفته از احکام، قواعد و اخلاق اسلامی‌است و قوانین نظام نشات گرفته از این الگوها و ارزش‌ها است، ولی متاسفانه بعضی از اشخاص برای رسیدن اهداف خویش و جناحشان، ترور شخصیت‌های دلسوز را سرلوحه خودشان قرار داده‌اند و در مواردی تهمت‌های ناروا می‌زنند، که این بد اخلاقی‌ها با مکتب اسلام و ایرانی همخوانی ندارد.

بدعت‌ها زمانی خطرناک و به عنوان یک آفت برای جامعه محسوب می‌شود، که این بد اخلاقی‌ها به صورت عادی و روز افزون در سطح جامعه آشکارتر شود و عده‌ای محدود و خاص این کار را انجام می‌دهند، بد‌ترین نوع شیوه بد اخلاقی همین است. بعضی از افراد به خاطر حفظ منافع حزبشان، به هر نوع بد‌اخلاقی متوسل می‌شوند و با گفتمان فریب کارانه از جمله؛ تزویر، ریا، خدعه، نیرنگ دنبال عوام فریبی هستند. بعضی افراد تلاش دارند به طرق‌های مختلف جای پای خود را در عرصه سیاسی مستحکم نمایند، تا فضا را برای جولان همیشگی خود باز نگه دارند. 

این گروها با زیر پا گذاشتن قوانین و بی‌اعتنایی به ساختارها و نهادها؛ موفقیت خود را در تنش، آشفته جلوه دادن صحنه سیاسی و تلاش برای منزوی کردن افراد دلسوز می‌پندارند. مقصودشان را البته شکاف و چند دستگی در عرصه سیاست می‌دانند و با همین بی‌تدبیری‌ها لطمه جبران‌ناپذیری بر فضای معنوی جامعه می‌گذارند، همچنین بر اخلاق مردم تاثیرات مخربی خواهند گذاشت. 

تصور غلطی که برای بعضی بوجود آمده؛ این است که می‌توانند از طریق ذهنیت‌های خود ساخته و بدون در نظر گرفتن قانون بر سر مسند قدرت بمانند و تمام ارزش‌های اخلاقی را نردبان کنند، در صورتی که این یک حرکت مذموم و بدور از انسانیت است و از عوامل سقوط و طردشدنشان می‌شود. 

بعضی‌ها حق ندارند به اسم دیگران ولی به کام خودشان چهره‌های موثر را تخریب کنند و زیر لوای باورهای جامعه به مقاصدشان برسند. کسانیکه با اعمال شرارت و خشونت‌ برای نیل به قدرت و حفظ بقای خودشان به شیوه‌های بد اخلاقی پناه می‌برند، صرفنظر از منافع ملی و خواسته‌های مردم، افراد خدوم را تخریب می‌کنند، همیشه در پی سود خودشان هستند و هر شخصی در مسیر راهشان باشد، از میان برمی‌دارند و دنبال امیال خویش هستند. 

نقدها زمانی برای ملت سودمند است، که در راستای مرتفع نمودن مشکلات و موانع ملت باشند، مشکلی را حل نمایند و منجر به ترقی، پیشرفت و پویایی جامعه شوند، ملت رشید ایران در انتخابات سال92 ریاست‌جمهوری به گفتمان افراطی‌گری، بی‌اخلاقی‌ها و شعارگویی‌های بدون عمل جواب منفی دادند و به تفکر اعتدال و میانه‌روی، راستگویی، اخلاق ورزی، خردجمعی و دوری از تنش‌های حزبی و جناحی روی آوردند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
پربیننده ترین
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات