چکیده
چندی پیش یکی از مسئولان کشور به طور تلویحی، اظهاراتی را مبنی بر عدم دخالت در دین مردم مطرح کرد که این سخنان موجبات ناراحتی، نارضایتی و اعتراض علما، مراجع دینی و نخبگان ارزشی دانشگاهها را در پی داشت.
هدف از این مقاله نوشتار نقد اظهارات مذکور، با توجه به مبانی ارزشی دین، اصول فرهنگ سازمانی و همچنین با استفاده از اهداف راهبردی تضمین کننده امنیت روانی و چگونگی تضمین و بیمه سلامت جامعه و با تحلیلی مبنی بر لزوم ورود همگانی مردم و اقشار ارزشی کشور به عرصه مدیریت فرهنگی و دینی جامعه با رویکرد ارتقاء بهداشت و سلامت روانی اجتماع نگاشته شده است.
مقدمه
در ابتدای بحث لازم است تا پروسه عملکرد و سالم ماندن یک سیستم را بررسی کنیم. بطور مثال در نظر بگیرید که بدن انسان به عنوان مصداق واقعی یک سیستم(سازمان) است که در این سازمان، اعضاء و جوارحی در کنار یکدیگر قرار دارند. واضح است که برای عملکرد صحیح (بی نقص) بدن میبایست تمامی اعضا بدون هیچ گونه اخلالی در یک ساز و کار هماهنگ در کنار یکدیگر کار کنند.
«درد» که به دلیل وجود «سنسور»هایی در بدن به نام «عصب» حس می شود باعث هوشیاری سیستم «مغزی» به عنوان مرکز اصلی و کنترل کننده اساسی بدن میگردد. در این حالت با توجه به محل «درد» این سوال پیش میآید که دلیل اصلی این معضل چیست؟ قطعاً عقل سلیم (یا همان مرکز فرماندهی بدن یعنی «مغز») حکم میکند که جهت حفظ سلامت میبایست به پزشک مراجعه شود تا پس از معاینه به معالجه مشکل پیش آمده پرداخته شود. حال این پزشک متخصص است که طبق مطالعات، پژوهشها و تجربیات چند سالهاش و با توجه به شدت درد، محل درد، عوارض آشکار در محل درد و ... نسخه برخورد و شیوه معالجه را تجویز میکند. متخصص بیماری مربوطه با دقت در میزان رشد عفونت و آسیب وارد شده و بر مبنای نتیجهگیری علمیاش، داروهای لازم را برای مصرف تجویز میکند.
حال ممکن است که با مصرف داروهای معمولی مانند قرص، شربت، آمپول و یا غیره بتوان بیماری را از بین برد؛ اما در مواردی هم ممکن است هیچ کدام از این داروها توانایی کافی برای برخورد با میزان عفونت و خلل ایجاد شده در عضو را نداشته باشد و در این شرایط لازم میگردد تا عمل جراحی انجام شود. و البته گاهی هم مشکل آن چنان حاد میگردد که حتی با عمل جراحی هم نمیتوان کاری کرد و آن زمانی است که عفونت و میکروب به مغز استخوان رسیده و بعضاً لازم است تا عضو مد نظر با گذراندن مسیرهای قانونی لازم قطع شود. بدین طریق است که از نفوذ میکروب و عفونت به دیگر اعضا بدن جلوگیری به عمل میآید و نهایتاً میتوان سیستم کلی بدن را از مرگ حتمی نجات داد.
دلایل دفاع از حکم اسلامی «امر به معروف و نهی از منکر»
با توجه به مقدمه، این فرضیه که «اگر قسمتی از بدن، دچار آسیب و نفوذ میکروب و در نتیجه ایجاد درد و ناراحتیهای جسمی گردید، به سیستمهای حسگر و کنترل کننده مانند «عصب»ها و «مغز» ارتباطی ندارد و باید اجازه دهیم تا میکروب یا عفونت موجود در بدن خودش مسیر بهبودی و سلامت را انتخاب کند» استدلالی مخدوش، بیپایه و بی اساس است. یک حکومت و به تبع آن یک جامعه نیز همانند یک بدن متشکل از اجزاء و قسمتهای مختلفی هستند که دقیقاً حکم همان سازمان را دارد ولی در ابعادی وسیعتر.
در نظام جمهوری اسلامی که با نگاه سیستمی به عنوان یک سازمان بر مبنای اصول دین، فرهنگ و ارزشهای والای انسانی بنا شده است، اقشار غیرتمند و مردمِ «ارزشی» جامعه، حکم همان عصبها را در مدل بدن دارند که با توجه به غیرت دینی و اسلامی، توان تحمل بیفرهنگی، بیحجابی و بیعفتی عدهای معدود را ندارند.
شهید گرانقدر استاد مطهری در کتاب «انسان کامل» ، درد را لازمه تکامل و رشد انسان میداند. از این روست که با توجه به دردِ قشرِ «ارزشی» جامعه که ناشی از غیرت دینی است، با مراجعه به مراجع ذیصلاح که در نهاد حکومت اسلامی همان «علما» و «مراجع دینی» هستند درخواست یاری جهت حل معضلات و آسیبهای وارده را خواهند کرد. بدیهی است که متخصصین علوم اسلامی نیز با توجه به مطالعات و پژوهشهای چندین ساله در آیات و روایاتِ محکم، امر به انجام فریضه «امر به معروف و نهی از منکر» (با شرایط وارده در دین) میکنند.
گاه ممکن است که میکروب بدپوششی و بیعفتی همان عده معدود در جامعه با تذکر لسانی توسط مردم حل شود ولی گاهی هم ممکن است که نیاز به ورود نهادهای نظامی و انتظامی برای برخوردهای فیزیکی باشد. همچنین در این سیستم نیز مانند ساختار بدن ممکن است معضلات تا جایی حاد گردد که نیاز به قطع و ریشه کن کردن عفونتهای فرهنگی باشد. از این جهت می باشد که حکم قصاص حکمی کاملا عقلی و منطقی است. زیرا با قطع عضوهای عفونی در مدل بدن یا به عبارتی اعدام افراد مخل امنیت در جامعه، در واقع گامی مثبت در جهت ادامه ی حیات جسم و کشور برداشته می شود. همانطور که قرآن کریم میفرماید: "وَ لَكُم فِی الْقِصَاصِ حَيَوةً یَا أَولی الالْبَـابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره:179)
دلایل دینی و نقلی جهت ورود به مدیریت فرهنگی و روانی جامعه
به طور کلی اگر آیات قرآن را در مورد امر به معروف و نهی از منکر بررسی کنیم، میبینیم که از ذات پاک خداوند صادر شده و پیامبران، حاکمان صالح، مجموعه امت و فرد فرد جامعه موظف به اجرای آن هستند.
برای شناخت این مراتب رتبه بندی زیر قابل توجه است:
1-ذات پاک خداوند متعال:
«ِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» (نحل:90)
در اینجا به خاطر این دو فریضه ذات خداوند متعال به عنوان آمر به معروف و ناهی از منکر می باشد.
2-پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم):
«...یامرهم بالمعروف و ینهی عن المنکر...» (اعراف:157)
در این مرتبه خاتم پیامبران حضرت محمد به این عنوان انتصاب داده شده است.
3-حاکمان صالح(امامان):
«الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (حج:41)
در مرتبه سوم کسانی که قدرت و مکنت در روی زمین به آنان داده شده است موظف به برپاداشتن نماز، پرداختن زکات و امر به معروف و نهی از منکر شده اند.
4-هیئتهای امر به معروف و نهی از منکر:
«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل عمران: 104)
در مرتبه چهارم گروههایی از مردم که این شایستگی را پیدا میکنند که دیگران را دعوت به خیر و صلاح کنند و امر به معروف و نهی از منکر بجا آوردند.
1- مجموعه امت:
«كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ ...» (آل عمران: 110)
در نهایت در مرتبه پنجم نیز همه مردم موظف به انجام این فریضه الهی شدهاند، بر این اساس تمام آحاد افراد مومن و متدین مامور به انجام این دو فریضه الهی هستند.
امام علی علیه السلام در بیانی گهربار می فرماید:
«فَمِنْهُمُ اَلْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِکَ اَلْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ اَلْخَیْرِ وَ مِنْهُمُ اَلْمُنْکِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ اَلتَّارِکُ بِیَدِهِ فَذَلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصْلَتَیْنِ مِنْ خِصَالِ اَلْخَیْرِ وَ مُضَیِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ اَلْمُنْکِرُ بِقَلْبِهِ وَ اَلتَّارِکُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَذَلِکَ اَلَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ اَلْخَصْلَتَیْنِ مِنَ اَلثَّلاَثِ وَ تَمَسَّکَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ اَلْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتُ اَلْأَحْیَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ اَلْبِرِّ کُلُّهَا وَ اَلْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ عِنْدَ اَلْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیِ عَنْ اَلْمُنْکَرِ إِلاَّ کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ وَ إِنَّ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ لاَ یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لاَ یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ» (نهج البلاغه، حکمت 374)
درود خدا بر او، فرمود: گروهى، منکر را با دست و زبان و قلب انکار مىکنند، آنان تمامى خصلتهاى نیکو را در خود گرد آوردهاند. گروهى دیگر، منکر را با زبان و قلب انکار کرده، امّا دست به کارى نمىبرند، پس چنین کسى دو خصلت از خصلتهاى نیکو را گرفته و دیگرى را تباه کرده است. و بعضى منکر را تنها با قلب انکار کرده، و با دست و زبان خویش اقدامى ندارند، پس دو خصلت را که شریفتر است تباه ساختهاند و یک خصلت را به دست آوردهاند. و بعضى دیگر منکر را با زبان و قلب و دست رها ساخته اند که چنین کسى از آنان، مرده اى میان زندگان است .
و تمام کارهاى نیکو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهى از منکر، چونان قطرهاى بر دریاى موّاج و پهناور است، و همانا امر به معروف و نهى از منکر، نه اجلى را نزدیک مىکنند، و نه از مقدار روزى مىکاهند، و از همه اینها برتر، سخن حق در پیش روى حاکمى ستمکار است.
همچنین ایشان فرموده است:
«[فرض الله] الامر بالمعروف مصلحة للعوام، والنهی عن المنکر ردعا للسفهاء» . (نهج البلاغه، حکمت 252)
خداوند متعال امر به معروف را برای صلاح و مصلحت های جامعه و نهی از منکر را برای راندن بی خردان (نادانان) از گناه، واجب کرد .
در همین رابطه امام خامنهای بیان داشته است: «اسلام، مظهر اعتدال است. این «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» (فتح: ۲۹) اعتدال است... «قتِلوا الَّذینَ یَلونَکُم مِنَ الکُفّار»(توبه: ۱۲۳) اعتدال است ...
امر به معروف و نهیازمنکر اعتدال است - اعتدال اینها است دیگر - معنای اعتدال این نیست که ما از کارهای احساس وظیفهای که فرد مؤمن، جریان مؤمن، مجموعه مؤمن انجام میدهد، جلوگیری کنیم ... (۱۶/۰۴/۱۳۹۳)
نتیجه گیری
به طور کلی صحبت از رعایت یک سری اصول فرهنگی حاکم بر جامعه است و اصلا بحث بهشت بردن مردم به زور نیست. بلکه آن زوایه نگاه را باید تغییر داد و از سوی دیگری به مباحث اندیشید. منطق حکم میکند، هر کسی میتواند خود انتخاب کند که به بهشت رود یا به جهنم. معتقد باشد یا بیاعتقاد. به ارزشهای الهی باور داشته باشند یا نه. یا حتی بالاتر از آن میتوانند خودشان وجود خداوند را باور کنند و بپذیرند یا خیر. ولی قطعا و بلا تردید حق ندارند با هر طرز پوشش و هر رفتاری در جامعه حاضر شوند که در این حالت هرج و مرج، بیقانونی و فسادهای دیگر بوجود خواهد آمد.
همانطور که یک منطقه باید از هر گونه آلودگی زیست محیطی به دور باشد، میبایست به همان ترتیب از آلودگی و ارسال پالسهای جنسی و فراجنسی نیز به دور باشد. به هر حال هدف حفظ حدود الهی در جامعه اسلامی است و بایستی با حرمت شکنان مبارزه کرد.
از این روست که اظهاراتی و اجازه های تلویحی همچون؛ «آزادی های بی حد و حصر اجتماعی»، «اجازه دهیم مردم خودشان راه بهشت را انتخاب کنند»، «اشاره تلویحی به دیدن مناظر زیبا !»، «عدم لزوم تذکر لسانی(امر به معروف و نهی از منکر زبانی)»، «عدم دخالت در دین مردم» و ... آسیبهای زیادی را به «جامعه» یا همان «جسم» وارد می کند. بهتر است مسئولان مربوطه این سوال را پاسخ دهند که آیا از نظر آنها «آن عدهای که با شلاقِ بیحجابی و بیعفتی طیف مومن را مورد آماج تیرهای آتشین و شیطانی خود قرار داده اند، آزادند تا اقشار مختلف جامعه را به سوی جهنم ببرند؟!»