وزیر امور خارجه آمریکا چند روز پس از آنکه تهران سخنان وی و دیگر مقامات آمریکایی درباره پیوستن ایران به ائتلاف علیه داعش را شوخی دانست بار دیگر در جلسه شورای امنیت خواستار کمک ایران به این ائتلاف شد که این دارای پیامهای مهمی است.
مقامات آمریکایی همچنان به تلاشهای بینالمللی خود برای بزرگتر کردن ائتلاف موسوم به «ائتلاف بین المللی علیه داعش» ادامه میدهند به طوری که در هفته گذشته جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در جلسه استماع سنا اعلام کرد که 50 کشور برای کمک به ائتلاف بین المللی پیوستهاند.اما جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در نشست اخیر شورای امنیت برای بررسی تحولات مربوط به فعالیتهای تروریستی داعش تاکید کرد که ایران باید در مبارزه با داعش نقش داشته باشد.روزنامه واشنگتن پست یک روز پس از این اظهار نظر کری در شورای امنیت نوشت: آمریکا در مبارزه علیه داعش، از ایران کمک خواست.
سوال اینجاست که چرا آمریکا اصرار دارد که ایران در ائتلاف نقش داشته باشد درحالی که عالیترین مقام سیاسی ایران چنین همکاری را رد کرده است؟
پاسخ سوال در این نکته است که آیا ائتلاف ضد داعش و 50 عضو آن آیا همچنان از مقابله با شبه نظامیان داعشی ناتوانند؟ کشورهای عضو در ائتلاف چقدر تاثیر گذار هستند؟ در حالی که مقامات آمریکایی تنها از کمیت کشورها سخن میگویند آیا این ائتلاف دارای کیفیت سیاسی و عملیاتی هم هست؟ برای پاسخ به این سوالات کافی است نگاهی داشته باشیم به کیفیت تعهدات اعضای حاضر در این ائتلاف؛
انگلیس به عنوان اصلیترین متحد آمریکا علیرغم اینکه از ابتدای بحران به طور مکرر از تلاشهای واشنگتن حمایت کرده ولی در ابتدا تاکید داشت که در عملیات نظامی حضور نخواهد یافت.
این درحالی است که در اغلب درگیریهای نظامی امریکا طی یک قرن گذشته به ویژه در دوره پس از جنگ سرد لندن بلافاصله در کنار واشنگتن بوده که اوج این همراهی در جنگ عراق بود.
فرانسه هرچند اولین حمله هوایی خود را به مواضع داعش انجام داد تا در نظر برخی جای انگلیس را برای واشنگتن پر کرده باشد ولی ناظران سیاسی تاکید دارند که این حملات نمایشی است و فرانسه تمام قد برای کمک به آمریکا برای مقابله با داعش وارد میدان نخواهد شد. درهمین زمینه روزنامه الرای مینویسد:حملات هوایی فرانسه در عراق به درخواست دولت بغداد می تواند آغازگر امکان دخالت مشابه در لیبی به درخواست دولت طرابلس باشد؛ پاریس با حمله به داعشی ها در عراق در واقع می تواند زمینه دخالت نظامی در لیبی را فراهم و آن را توجیه کند.
از سوی دیگر فرانسه اعلام کرد که تنها در حملات عراق حضور خواهد یافت که این نشان میدهد در دشوارترین مرحله نبرد ائتلاف ساخته امریکا در سوریه خبری از فرانسه نیست.دیگر متحدان غربی آمریکا از جمله کانادا، استرالیا، آلمان، هلند، ایتالیا، لهستان، آلبانی، کرواسی و نیوزلند هم به دلیل نداشتن ارتشهایی قدرتمند و اثر گذار توان ایفای نقش در جنگ با داعش را ندارند و تنها میتوانند کمک های لجستیکی یا بشر دوستانه به آمریکا ارائه دهند.
در این میان پس از انگلیس و فرانسه شاید مهمترین کشوری که میتوانست به داد آمریکا در عراق و سوریه در جنگ با داعش برسد، ترکیه بود که به دلیل داشتن دومین ارتش بزرگ در ناتو و همسایگی با دو کشور سوریه و عراق، استقرار پایگاه هوایی اینجرلیک، ارتباط با گروههای شبه نظامی در سوریه و ارتباط خوب با گروههای اهل تسنن در عراق میتوانست نقشی حیاتی در ائتلاف داشته باشد اما دولت رجب طیب اردوغان نیز در ابتدای امر ترجیح داد تنها حمایت لجستیکی از آمریکا کند و در این ائتلاف نقشی نداشته باشد و در بهترین حالت از حمایتهای خود از داعش، روند ارسال افراد مسلح به داخل سوریه و خرید نفت از شبه نظامیان دست بردارد.هر چند که این کشور پس از چند هفته اکنون اعلام کرده به ائتلاف پیوسته است.
کارشناسان بر این باورند که ترکیه نمیخواهد خود را وارد تقابل مستقیم با داعش کند و برخی دیگر داعش و دولت آنکارا را در یک سنگر میدانند اما هرآنچه که دلیل عدم پیوستن ترکیه به ائتلاف میشود برای آمریکا دشوار خواهد بود.مشخص است مقامات کاخ سفید از سر اجبار وادار به چنین انتخابی شده اند.
عربستان که در هیچ جای تاریخ یک قرن گذشته به داشتن ارتشی نیرومند شناخته شده نبوده نمیتواند بازوی نظامی آمریکا در منطقه باشد و در بهترین حالت میتواند نقش تامین کننده مالی و تامین کننده پایگاه در این جنگ باشد و 5 کشور امارات متحده، بحرین، قطر، کویت و عمان را وادار به همکاری نظامی با ائتلاف ضد داعش کند اما این کشور بدون شک نمی تواند نقش مهمی در عملیات زمینی داشته باشد. از سوی دیگر اصلیترین هدف عربستان از ائتلاف این است که آمریکا را در سوریه وارد جنگ با دولت بشار اسد کند تا بتواند به هدفش برای سرنگونی دولت دمشق برسد درحالی که کاخ سفید علاقهای به ورود به تقابل جدید با ایران و روسیه بر سر سوریه ندارد .
اردن هم که میتوانست در کنار آمریکا باشد به دلیل نگرانی از واکنش داخلی و قدرت سلفیها و تکفیریها در داخل این کشور کجدار و مریز خود را در کنار ائتلاف جازده ولی مقامات این کشور بارها تاکید کردند که در عملیات نظامی علیه داعش حضور نخواهند یافت.
مصر هم علی رغم اعلام آمادگی مقامات قاهره از جمله رئیس جمهوری این کشور عبدالفتاح السیسی برای پیوستن به ائتلاف هنوز نقش این کشور روشن نشده است و تنها مسئولان مذهبی در مصر در بیانیههای خود داعش را غیر اسلامی مینامند تا شاید در بخش فرهنگی ماجرا نقش داشته باشند.
برآیند آنچه گفته شد نشان میدهد که ادعای آمریکا درباره حضور 40 تا 50 کشور در ائتلاف عاری از واقعیت است و دوستان و متحدان آمریکا با یکدیگر ائتلافی متزلزل را شکل دادهاند.سران کاخ سفید بازهم با فریبکاری دنبال بزرگنمایی ائتلافی هستند که طبل تو خالی است اما در این میان سران واشنگتن خودشان را گول نمیزنند و میدانند که در چنین شرایطی اگر میخواهند مقابل داعش به برتری دست پیدا کنند باید با کدخدای خاورمیانه توافق کنند حتی اگر از نظر تهران اظهارات رئیس دستگاه دیپلماسی واشنگتن شوخی و مطایبه باشد و کسی آنرا جدی نگیرد.
تحلیل چگونگی رابطه آمریکا با تکفیریها
روابط میان آمریکا با گروههای مسلح تکفیری در خاورمیانه دارای پیچیدگی عجیبی است که همین پیچیدگی مانع از درک این رابطه به شکلی صحیح برای تحلیلگران میشود.
گروههای تکفیری از دهه 80 میلادی تاکنون به عنوان یکی از بازیگران جدید در عرصه تحولات خاورمیانه و عرصه روابط بین الملل وارد شدهاند. در این میان درک نقش پیچیده آمریکا، کشورهای غربی و حتی رژیم صهیونیستی در قبال این گروهها برای بسیاری از ناظران دشوار بوده است.
عدهای تلاش کردهاند تا نقش اتاقهای فکر غربی و صهیونیستی را به کلی در رشد و تقویت این گروهها نادیده بگیرند و آنها را زائیده شرایط زمانی و مکانی خود بدانند و عنصر مداخله گر در این تحول را امری غیر واقعی بدانند و از سوی دیگر عدهای دیگر با ساده سازی و در نظر نگرفتن ظرافتها و پیچیدگیهای این گروهها آنها را غلامان حلقه به گوش دستگاههای اطلاعاتی کشورهای منطقه یا سیستمهای اطلاعاتی و امنیتی غربی میدانند اما طی سالیان اخیر نشان داده شده که واقعیت این گروههای تکفیری از القاعده و طالبان گرفته تا داعش و بوکوحرام بسیار پیچیده است و همین پیچیدگی و عدم تلاش برای درک آن؛ و اتکا به مفاهیم انتزاعی برای ساده سازی ساختار تصمیم گیری، بدنه اجرایی و نحوه عملکرد این گروهها شرایط را برای ناظران امنیتی و مجریان سیاسی دشوار کرده است.
نکته قابل توجه اینجاست که آمریکا در طی دهههای اخیر ابتدا با لباس حامی تکفیریها و دیگر گروهها از این دست در افغانستان، عراق و سوریه وارد شد و بعد همین گروهها بهانه آمریکا برای دخالت نظامی در مناطق و حضور این گروههای شبه نظامی شدند.
سوال اینجاست که آمریکاییها با چه راهبردی در قبال گروههای تکفیری و شبه نظامی در منطقه رفتار میکنند؟ به نظر میرسد که اتاقهای فکر آمریکایی و صهیونیستی در واقع شرایط را جوری طراحی میکنند که این گروههای تکفیری درحالی که گمان میکنند برای اهداف خود میجنگند درحال بازی در زمین آمریکا هستند. در این میان برخی کارشناسان «استراتژی هرج و مرج سازنده» را چارچوب نظری مناسبی برای تحلیل نوع رابطه میان دو طرف (گروههای تکفیری و آمریکا) میدانند.
براین اساس آمریکا و غرب گروههای شبه نظامی تکفیری را به میدان کارزار فرسایشی وارد بازی میکنند و سپس پس از تضعیف طرف مقابل این گروهها و تبدیل شدن کشورها به«Fail State»، این گروهها که در آستانه مرحله دولت سازی قرار میگیرند را هدف قرار میدهند درحالی که دیگر دولت مرکزی که این گروهها با آنها میجنگیدند در شرایط بدی قرار دارد و توان مقاومت در مقابل قدرت فرامنطقهای یعنی آمریکا را ندارد. در این شرایط میتوان این الگو را مد نظر قرار داد که ابتدا شاهد همپوشانی منافع القاعده، الشباب، بوکوحرام، القاعده مغرب عربی، گروه جهاد و توحید، داعش، طالبان و هر گروه دیگر تکفیری و سلفی در خاورمیانه با آمریکا هستیم اما به فاصله کمی این همپوشانی به تضاد بدل میشود اما سوال اینجاست که آیا آمریکاییها نمیتوانند این تضاد را پیش بینی کنند؟ اگر میتوانند، چرا در ابتدا از این گروهها حمایت میکنند تا آنها قدرت پیدا کنند و دولتهای محلی را ضعیف کنند؟
پاسخ به این چرایی را می توان در 4 مورد زیر مورد توجه قرار داد:
1-چرخه بحران: هدف اول از شراکت با گروههای شبه نظامی همپوشانی منافع حاصل از بحران است، غرب به رهبری آمریکا منافع زیادی از بحران ادواری و مستمر در خاورمیانه دارند چرا که با فرسایشی شدن بحران ، کشورهای منطقه تضعیف و زمینه حضور قدرتهای فرامنطقهای تسهیل میشود، اسرائیل میتواند قدرت اول باشد، نفت با قیمت ارزان تر و شرایط بهتر صادر شود و کشورهای تضعیف شده برای اجرای وظایفشان از جمله تامین امنیت و رفاه بیش از پیش وابسته اروپا و آمریکا میشوند و در این راه حاضرند خاک خود را در اختیار آنها قرار دهند و از حاکمیت خود چشم پوشی کنند.
2- تشویق به مسابقه تسلیحاتی: ناامنی ناشی از شکل گیری چرخه بحران خود باعث میشود تا بازار خرید تسلیحات برای تامین امنیت رونق بگیرد، نکته اینجاست که هزینهها در عرصه نظامی و مسائل مربوط به امنیت پرسود است و هر حاکم و مقام سیاسی از هزینه در این عرصه ابایی ندارد چراکه آنرا دقیقا با قدرت خود مرتبط میداند و آنرا سرمایه گذاری برای در قدرت ماندن ارزیابی میکند.
3-گسترش فرقه گرایی: هدف سومی که آمریکاییها و گروههای شبه نظامی به اصطلاح جهادی را وارد همپوشانی منافع میکند گسترش تقابلهای مذهبی است به طوری که از یک سو این گروهها با دامن زدن به هیجانهای کاذب مذهبی برای خود نیرو جذب میکنند و از سوی دیگر آمریکاییها از این تقابل برای ایجاد اختلاف در میان کشورهای منطقه بهره میگیرند و با دامن زدن به این اختلافات منافع خود از اصل تفرقه بیانداز و حکومت کن تامین میکنند.
4-توجه زدایی از اسرائیل: بی شک یکی از مهمترین اهداف ایجاد چرخه بحران در خاورمیانه توجه زدایی از اقدامات اسرائیل در منطقه است و به این طریق افکار عمومی و حتی نگاه بسیاری از رهبران سیاسی از توجه به توسعه طلبی رژیم صهیونیستی به مقابله با تهدید نزدیک یعنی گروههای شبه نظامی که در داخل خاکشان یا در نزدیک مرزشان حضور دارند، معطوف خواهد شد.
در پایان میتوان تاکید کرد که آمریکا با بهرهگیری از ناآگاهی و با دامن زدن و بزرگنمایی اقدامات گروههای تکفیری در خاورمیانه و استفاده از ادعاهای مذهبی و سیاسی چنین گروههایی برای تشدید اختلافات میان کشورها و تبدیل اختلافات سیاسی به اختلافات ایدئولوژیک منافع خود را تامین میکنند و پس از پایان تاریخ مصرف این گروهها تلاش میکند تا آنها را نابود کند یا دستکم نشان دهد که در حال مبارزه با آنهاست.