مقدمه:
دیپلماسی عمومی مفهومی است که طی پنجاه سال اخیر در روابط بینالملل به طور جدی و سازمانیافته مطرح شده است. تا قبل از آن، دیپلمات وظیفه برقراری ارتباط با دیپلمانهای محل ماموریتش را عهدهدار بوده و تلاش داشت ارتباط دو طرفهای برای تبیین سیاستهای کشورش با مقامهای کشور پذیرنده برقرار کند. اما تحولات نظام بینالملل و روندهای جدید جهانی، دیپلماسی را نیز متحول ساخته است،به گونهای که در کنار کاربرد دیپلماسی سنتی که از دیرباز وجود داشته، امروزه اشکال جدید دیپلماسی به ویژه دیپلماسی عمومی در راستای تحقق منافع ملی کشورها به ایفای نقش میپردازد
با تحول در عرصه دیپلماسی، به تدریج نظریهای در روابط خارجی شکل گرفت که براساس آن دیگر کار دیپلماتها تنها ارتباط برقرار کردن با دیپلماتهای و مسئولین محل ماموریت نبود، بلکه ارتباط با نخبگان از جمله اساتید دانشگاه، دانشجویان، هنرپیشگان و ورزشکاران معروف و روزنامهنگاران و از طریق آن تاثیرگذاری بر افکار عمومی کشور میزبان و ارایه شناخت بهتر کشور به افکار عمومی سایر کشورها نیز به وظیفه سنتی دیپلماتها اضافه گردید. البته مخاطبان و بازیگران این عرصه بسیار تبلور یافت و به نسبت هوشمندی و توانمندی کشورها در سیاست خارجی و سایر نهادهای حکومتی و حاکمیتی جای خود را پیدا و تثبیت نمود.
کشورهای پیشرفته از سویی به واسطه انجام مطالعات هدفمند و مستمر و ایجاد سازوکار لازم در خصوص پیگیری و اجرای اهداف سیاست خارجی و همچنین دارا بودن امکانات مدرن برای اجرای دیپلماسی عمومی از سوی دیگر، انباشت تجربه ممتد در زمینه سیاست خارجی و حضور در مجامع بینالمللی از این ابزار در چند دهه اخیر حداکثر بهره را بردهاند. آمریکا نیز در امر اجرای دیپلماسی عمومی بسیار کوشا ظاهر شده و ساختارهای جدی را در سیاست خارجی در سطح معاون وزیر به این امر اختصاص داده است.
اما نکته حایز اهمیت اینکه با برنامهریزی اخیر وزارت امور خارجه، این کشور درصدد اجرای شکل جدید و نوین دیپلماسی عمومی است این اهداف میان مدت و بلند مدت در مقاله خانم کلینتون در مجله فارین افرز کاملا مشهود است و تحت این سیاست، معاون مربوطه وزارت خارجه سند راهبرد نقشه راه دیپلماسی عمومی در قرن 21 را ارایه داده که حاوی نکات محتوایی و شکلی بسیار مهم است و از سال 2012 در برنامه بودجه این کشور لحاظ شده است. نظر به اهمیت موضوع، این نوشتار در نظر دارد ضمن بررسی اصل موضوع دیپلماسی عمومی به جایگاه آن در سیاست خارجی آمریکا و تحولات اخیر بپردازد
تعریف دیپلماسی عمومی
برای دیپلماسی عمومی تعاریف و مصادیق مختلفی بیان شده است، اما به رغم وجود تعاریف مختلف ابعاد مشترک نیز بسیار دیده میشود. جهت روشن شدن موضوع به چند تعریف اصلی که در این زمینه آمده است اشاره میگردد.
دیپلماسی عمومی همان جنگ سرد است، با این تفاوت که دنیا تغییر کرده و ظرفیتهای کار هم بالاتر رفته است. دیپلماسی عمومی یا مردمی از تعریف غرب به همه فعالیتهای راهبردی تبلیغاتی، اطلاعرسانی، رسانهای، فرهنگی، جمعی، گروهی، فردی و چهره به چهره اطلاق میشود که هدف آن تبیین و توجیه سیاست خارجی نظام یک کشور مثل آمریکا یا یک دولت مثل دولت بوش نزد دولت مردان، نخبگان و افکار عمومی دنیاست. فرق دیپلماسی عمومی با دیپلماسی زمان بیسمارک (سنتی) در این است که این دیپلماسی همهگیر بوده، با همه سروکار داشته و گاهی نیز آشکارا انجام میشود.1
دیپلماسی عمومی سازوکاری است که در دورههای اخیر در بسیاری از کشورهای جهان عملیاتی شده است و بخشی از تاریخ سیاسی و دیپلماسی کشورها را تشکیل میدهد؛
زیرا هر چند دیپلماسی رسمی کارایی بسیاری در بیان قدرت و ایجاد تفاهم در میان دولتها ایفا مینماید، ولی همراهی افکار عمومی و ملتها را به دنبال ندارد. از این روست که دیپلماسی عمومی به عنوان مکمل به کار گرفته میشود تا افکار عمومی و ملتها را نسبت به کشوری تغییر داده و مثبت سازد. به سخن دیگر، دیپلماسی عمومی به معنای تلاشهای یک دولت برای درک، ارتباط و نفوذ در افکار عمومی کشورهای هدف در جهت تحکیم منافع ملی آن کشور بوده و بدیهی است سطح آن فراتر از سطح مناسبات دولت با دولت میباشد و هدف آن تاثیرگذاری بر اذهان و تصمیمگیران اصلی دیگر جوامع و کشورهای از طریق انتقال پیامهای کلیدی در خصوص وجهه مثبت یک کشور است.
دیپلماسی عمومی در خدمت منافع ملی یک کشور بوده و عمدتا در تلاش است درک و فهم لازم از کشور را افزایش دهد و حامیان بیشتری را برای دیدگاههای آن کشور فراهم آورد دیپلماسی عمومی صرفا یک شیوه تبلیغاتی، نوعی روابط عمومی، روش ارتباطی یا بازاریابی نیست، بلکه شاید بتوان دیپلماسی عمومی را مجموعهای از رابردها تاکتیکهای جدید دیپلماتیک دانست که در خدمت دستگاه سیاست خارجی یک کشور قرار میگیرد و مساله اصلی این است که از چه طرق و با چه روشی میتوان وجهه و تصویر یک کشور را در جهان بهبود بخشید و باورها و سیاستهای خود را به منظور افزایش نفوذ میان جوامع کشورها گسترش داد.2
تفاوت دیپلماسی با دیپلماسی سنتی
تحولات نظامی بینالملل و روندهای جدید جهانی، دیپلماسی را نیز متحول نموده است. به گونهای که در کنار کاربرد دیپلماسی سنتی که از دیرباز وجود داشته است، امروزه اشکال جدید دیپلماسی به ویژه دیپلماسی عمومی در راستای تحقق منافع ملی کشورها به کار میرود. دیپلماسی عمومی اقداماتی برای تعامل و ارتباط با دیگر ملل اندیشهها دانسته شده که هدف از آن استقرار و استمرار روابط طولانی مدت فرهنگ، ارزشها و سیاستهای نظام مورد نظر با جوامع دیگر است. در هر صورت باید توجه داشت که دیپلماسی عمومی از اهداف سیاست خارجی و از اهداف دیپلماسی سنتی حمایت مینماید.3 با توجه به دگرگونیهای رخ داده در حوزه دیپلماسی، در یک تقسیمبندی دیپلماسی امروزه به چهار گروه شناسایی شده است: یک دیپلماسی پنهان، دو. دیپلماسی آشکار؛ سه دیپلماسی عمومی؛ و چهار. دیپلماسی خط
دیپلماسی در شکل سنتی محدود بود به دیپلماسی آشکار و پنهان، ولی امروزه شاهد اشکال دیگر دیپلماسی که تحت تاثیر عواملی مانند بسط و گسترش روابط بینالملل، تحولات فناورانه، همبستگی و وابستگی متقابل واحدهای سیاسی به یکدیگر، تعارضات ایدئولوژیک، توسعه وسایل ارتباط جمعی و افزایش نقش افکار عمومی است.4
دیپلماسی عمومی به رغم اینکه حامی نوعی سنتی آن میباشد، بدیهی است که تفاوتهایی نیز با هم دارند. دیپلماسی عمومی صرفا با دولتها سروکار ندارد، بلکه مخاطب خود را در میان افراد و سازمانهای غیر حکومتی میجوید. از سوی دیگر، گفته میشود فعالیتهای دیپلماسی عمومی میتواند معرف دیدگاههای متفاوتی باشد که از سوی افراد و سازمانهای خصوصی یک کشور مثل آمریکا علاوه بر نظرات دولت آمریکا مطرح هستند دیپلماسی سنتی براساس روابط یک دولت با دولت دیگر شکل میگیرد و مقامات سفارت معرف آن کشور میباشند، در صورتی که دیپلماسی عمومی متضمن مشارکت بسیاری از عناصر غیر دولتی جامعه است.
به مفهوم دیگر تفاوت دیپلماسی عمومی و دیپلماسی سنتی و رسمی در غیر رسمی بودن، مشخص نبودن هدف، فراگیر بودم مخاطبان، و تنوع ابزار و امکانات و دیپلماسی عمومی است.5
در واقع شرایط جدید نظام بینالملل باعث شده است کشورها نیاز بیشتری برای ارتباط با گروههای اجتماعی کشورهای هدف پیدا کنند. مقامهای کشورهای گوناگون بسته به ظرفیتهای علمی، تجربی، مالی و فنی خود، تلاش دارند علاوه بر قدرت نظامی و اقتصادی از ظرفیتهای قدرت نرم برای پیشبرد و تحقق اهداف سیاست خارجی مورد نظر بهره ببرند میتوان نتیجه گرفت موضوعات و مسایل دیپلماسی سنتی در ارتباط با سیاستها و رفتار دولتهای دیگر است؛ اما در دپیلماسی عمومی مسایل دیپلماسی سنتی در ارتباط با سیاستها و رفتار دولتهای دیگر است، اما در دیپلماسی عمومی مساله نگرش و رفتار افکار عمومی کشورهای خارجی است. به ویژه در جایی که سیاستها و رفتار یک دولت خارجی نشات گرفته از نگرشهای شهروندان آن کشور باشد، در نتیجه تغییر نگرش مردم بر رفتار و سیاستهای آن کشور اثرگذار خواهد بود. همچینن بازیگران و کارگزاران و مخاطبان دیپلماسی عمومی با دیپلماسی سنتی تفاوت دارند و در نتیجه شرایط موفقیت و ارزیابی آنها نیز متفاوت است.
بازیگران عرصه دیپلماسی عمومی
دیپلماسی عمومی را میتوان حاصل سازگاری و انطباق میان اقدامات بازیگران دولتی و غیردولتی، ارزشهای سیاست خارجی و اولویتهای دولت دانست. در واقع در دیپلماسی عمومی تاکید زیادی بر ترکیب فعالیتهای بازیگران دولتی و غیردولتی و بخش خصوصی میشود. بخش خصوصی طیف وسیعی از شرکتها و سازمانهای غیر دولتی تا افراد و کارشناسان که در سطح جهانی مطرح هستند را در بر میگیرند بخش قابل توجهی از اطلاعات که به ایجاد وجهه یک کشور مربوط میشود، به کمک ارتباط افراد، شرکتها و سازمانهای غیردولتی بینالمللی با جهان خارج ساخته میشود و حتی در برخی موارد مخاطبان خارجی، این اطلاعات را با ارزشتر از اطلاعات رسمی منتشر شده توسط نهادهای دولتی قلمداد میکنند. در این رابطه شرکت کارشناسان و متخصصان غیر دولتی در کنفرانسها و نشستهای بینالمللی میتواند بسیار مورد توجه قرار گیرد. این نشستها میتواند مهمترین عرصه تبادل اطلاعات و در واقع ایجاد تصویری واقعی از یک کشور در نظر گرفته شود.6
با این حال باید توجه داشت در دیپلماسی عمومی گرداننده و هادی اصلی، دولت و دستگاه سیاست خارجی آن است که بخش خصوصی در غیر دولتی را نیز به نوعی در جهت اهداف مورد نظر سیاست خارجی هدایت میکند. اما هدایت دیپلماسی عمومی موفق نیازمند دیپلماتهایی است که به مهارتهای جدید در عرصه ارتباطات مجهز هستند، که نخستین مساله در این رابطه ارتباط موثر و گسترده با اصحاب رسانههاست. دور ماندن از رسانهها و اجتنات از برقراری ارتباط با آنها ویژگی دیپلماتهای دوران گذشته است و در دوران جدید برقراری ارتباط برای دستگاه سیاست خارجی یک کشور حیاتی است.
اهمیت دیپلماسی عمومی برای سیاست خارجی
در این قسمت رابطه بین سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی بررسی میگردد. برای این منظور ابتدا باید رابطه بین سیاست خارجی و دیپلماسی مشخص شود تا پس از آن به دیپلماسی عمومی بپردازیم. از زمانهای بسیار دور شاید وقتی انسانها در مجموعههای قبیلهای زندگی میکردند، روابط خارجی میان قبایل مختلف دارای اهمیت بود. حتی در بسیاری مواقع تداوم حیات و یا نابودی آنها به نوع ارتباطات با قبایل دیگر وابسته میشود. همچنین زمانی که کشورها با ویژگیهای امروزی شکل مدرن یافت، نه تنها روابط خارجی اهمیت حیاتی خود را حفظ کرد بلکه بر اهمیت آن بر مراتب افزوده شد. در این میان هر کشوری اهداف ویژه خود را دارد که بقاء و امنیت کشور در سرلوحه آن است. فارغ از اینکه کشورها در سیاست خارجی چه هدفی را دنبال مینمایند، برای تحقق اهدف خود با مطالعه دقیق شرایط بینالمللی ابزارها و روشهایی را مورد استفاده قرار میدهند که یکی از مهمترین آنها دیپلماسی و تنظیم بهینه روابط خارجی است.
دیپلماسی از جمله ابزارهای اصلی اجرای سیاست خارجی است. در واقع، در حالی که سیاست خارجی در برگیرنده اهداف است، دیپلماسی ابزار و سازوکاری برای دستیابی به آن اهداف میباشد.7
نظر به تحولات نظام بینالملل به ویژه در نیمه دوم قرن بیستم، چنان که در پیش ذکر گردید حوزه دیپلماسی نیز متحول شده و انواع دیپلماسی شکل گرفته است که یکی از جدیدترین آنها دیپلماسی عمومی است و در چند دهه اخیر در کنار دیپلماسی سنتی قرار گرفته است. کشورها به تناسب هوشمندی، کسب آمادگی و تطبیقپذیری با تحولات نظام بینالملل از این ابزار جدید در راستای تحقق اهداف سیاست خارجی بهرهمند میشوند. در این میان کشورهایی که خود جریانساز و تحولساز هستند، بدیهی است که آمادگی بهتری برای کسب منافع از این روند جدید داشته باشند. اگر فروض کنیم که شرایط جدید جهانی کاربرد دیپلماسی عمومی را امری اجتنابناپذیر ساخته است، در خصوص ارتباط بین سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی شناخت بهتری حاصل میشود.
در خصوص شرایط جدید جهانی سه فرض اصلی مطرح است؛ اول، دولتها در قرن بیست و یکم دیگر نمیتوانند مشکلات سیاست خارجی خود را به تنهایی حل کنند، بلکه نیازمند عملکرد بخش خصوصی خود نیز هستند؛ دوم، شهروندان امروزه خواهان مسئولیتپذیری و شفافیت بیشتر از سوی دولتها هستند، و سوم، سیاست خارجی و سیاست داخلی به شدت در هم تنیده شدهاند و دیگر نمیتوان هر یک را جداگانه تعریف کرد.8
با عنایت به مطلب فوق میتوان گفت دیپلماسی در خدمت منافع ملی یک کشور است و عمدتا در تلاش است تا فهم از کشور را افزایش دهد و حامیان بیشتری را برای دیدگاههای کشور فراهم آورد. دیپلماسی عمومی صرفا یک شیوه تبلیغاتی، نوعی روابط عمومی، روش ارتباطی یا بازاریابی نیست، بلکه شاید بتوان دیپلماسی عمومی را مجموعه راهبردها و تاکتیکهای جدید دیپلماتیک دانست که در خدمت دستگاه سیاست خارجی یک کشور قرار میگیرد و مساله اصلی این است که از چه طریق میتوان وجهه و تصویر یک کشور را در جهان بهبود بخشید البته باید توجه داشت که دیپلماسی عمومی نمیتواند در خدمت اهداف کوتاه مدت دستگاه سیاست خارجی یک کشور باشد، بلکه در میان مدت و بلند مدت میتواند بر محیط بینالمللی تاثیرگذار باشد و نگرشها و افکار عمومی خارجی را در مورد کشور خود شکل دهد.9 در صورت تحقق این تاثیرگذاری کشور از چنان امتیازی از حیث اعتبار بینالمللی، فضای اقتصادی، سیاسی و امنیتی برخوردار میشود که شاید با هزینههای به مراتب بیشتر در به کارگیری روشهای دیگر قابل دستیابی نبود. استفاده از این ابزار اجتنابناپذیر است.
به هر حال، اصل بنیادین و بدیهی این است که دیپلماسی عمومی از اهداف سیاست خارجی حمایت میکند؛ زیرا برای بقا خود و فراهم آوردن فرصت لازم به منظور عملی کردن اهداف خود نیازمند آن است که همان اهداف دیپلماسی سنتی را حمایت کند، در غیر این صورت ممکن است هیچگاه به عنوان یک حوزه کاربردن در سیاست خارجی و روابط بینالملل فرصت حضور نیابد و حتی ممکن است به عنوان یک حرفه و تخصص نیز به بازی گرفته نشود.10
مثالی از پیوندهای جدیتر بین دیپلماسی عمومی و سیاست خارجی را میتوان در رویدادهای آغاز قرن 21 مشاهده نمود. پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 بود که بار دیگر موضوع ارتباط افکار عمومی و سیاست خارجی دولتها در قالب دیپلماسی عمومی توسط حاکمان ایالات متحده و به شدت مورد توجه قرار گرفت و هدف از دیپلماسی عمومی، طرح داستان از منظر آمریکا و اشاعه و ترویج طرز فکر و نگرش آمریکا عنوان گردید.11 در نتیجه فردی که بلافاصله پس از 11 سپتامبر به عنوان معاون وزارت امور خارجه دیپلماسی عمومی برگزیده شد یک دیپلمات حرفهای نبود، بلکه خانم بیرز یکی از اصلیترین مدیران مارکساز آمریکا در حوزه تبلیغات بود. وی ماموریت داشت چهره و ارزشهای آمریکا را آن گونه که میخواهند به دنیا معرفی نمایند. لذا این فرد سه هدف کلی و راهبردی برای دیپلماسی عمومی آمریکا بر شمرد:
الف. معرفی ارزشها و اعتقادات آمریکا؛
ب. معرفی فرصتهای احتمالی در نتیجه برقراری مردمسالاری و بازار آزاد؛
ج. حمایت از آموزش جوانان.
البته در خصوص جهان اسلام وی معتقد بود هدف اصلی و مقدم بر سه هدف یاد شده، آگاه کردن افکار عمومی در این کشورها از محتوای سیاست خارجی آمریکاست.12
حال که جنبههای از دیپلماسی عمومی از جمله تعاریف، جایگاه بازیگران و ارتباط دیپلماسی عمومی با دیپلماسی سنتی و سیاست خارجی تا حدودی تشریح و مشخص گردید، میتوان تحولات دیپلماسی عمومی با دیپلماسی سنتی و سیاست خارجی تا حدودی تشریح و مشخص گردید، میتوان تحولات دیپلماسی عمومی را در سیاست خارجی آمریکا مورد بررسی قرار داد.
تحولات دیپلماسی عمومی در سیاست خارجی آمریکا
جورج واشنگتن، از روسای جمهور آمریکا (1732 – 1799) معتقد بود ساختار حکومتی، برای افکار عمومی اهمیت قائل است و باید قدرت آن را به رسمیت بشناسد. امروزه همین تاکید واشنگتن به عنوان محور اصلی دیپلماسی عمومی آمریکا برای به دست آوردن قلبها و ذهنهای ملل دیگر، در راستای اهداف و منافع ملی آمریکا استفاده میگردد. از سویی دیگر، شواهد متعدد بر این واقعیت تاکید دارند که طی نسلها، وظیفه اساسی سیاست خارجی آمریکا کسب اطمینان در این مورد بوده است که منابع طبیعی، بازارها، نیروی کار و سرمایه سایر ملتها با مساعدترین شرایط ممکن در دسترس سرمایهداران بخش خصوصی آمریکا قرار گیرد.13
با گذشت دوران جنگ سرد تلاشهای آژانس اطلاعات آمریکا (USIA)، به عنوان یکی از مجریان اصلی دیپلماسی عمومی آمریکا – از ضدیت با کمونیسم به در خدمت در آمدن کامل برای اقدامات شرکتها و اقتصاد آمریکا تغییر کرد و تجارت و اقتصاد را سرلوحه ماموریتهای خود قرار داد تا نفوذ شرکتهای آمریکایی در مناطقی گسترش یابد که آنها را بازارهای در حال ظهور – یا همان اراضی استعماری سابق – میدانست.14 این رویکرد، در واقع ترکیبی بود از همکاری جدید بین دیپلماسی عمومی و ترویج و ارتقای تجارت در عصر اطلاعات، به گونهای که فلسفه وجودی USIA قبل از هر چیز به تقویت منافع تجاری آمریکا در خارج تغییر یافت.
رد پای اهداف و روندهای فوق را میتوان در گزارشها و راهبردهای مختلف آمریکا در دورههای مختلف مشاهده کرد. برای مثال، دفتر عمومی معاونت دیپلماسی عمومی و امور عمومی وزارت امور خارجه آمریکا نیز در بخشی از گزارش عملکرد سال 2001 خود در پاسخ به این پرسش که چگونه دیپلماسی به ما خدمت میکند؟ با تصریح اینکه دیپلماسی را برای ارتقاء و محافظت از منافع آمریکاییان به کار میگیرد، کارکردهای زیر را در این راستا بر میشمارد:
- مدیریت روابط دیپلماتیک با دیگر کشورها و نهادهای بینالمللی؛
- ارتقای صلح و ثبات در مناطقی که آمریکا در آنها منافع حیاتی دارد؛
- همگرا کردن کشورها و ملتهای مختلف برای رفع چالشها و بحرانهای جهانی نظیر تروریسم؛
- ایجاد اشتغال در داخل از طریق گشودن بازارهای خارجی؛ وزارت امور خارجه آمریکا تصریح دارد که با گره زدن تار و پود تجارت آمریکا با دیپلماسی آمریکایی، موفقیت بزرگی در زمینه به دست آوردن موافقتنامههای تجاری در 20سال گذشته داشته است.
- کمک به ایجاد و توسعه محیط اقتصادی با ثابت در سایر کشورها به منظور فراهم آوردن فرصتهای سرمایهگذاری و صادرات برای آمریکا. وزارت امور خارجه آمریکا بر این باور است که موفقیت تجارت آمریکا در بازارهای بینالمللی از منافع حیاتی ملی این کشور به شمار میرود. همانطور که مشاهده میگردد؛ تاکید خاصی بر پیوند عمیقی که دیپلماسی عمومی با سیاستهای دولت و برنامههای تجاری بخش خصوصی قائل است؛ از خلال عبارت و گزارشها آشکار است.15
پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001، بسیاری در داخل و خارج حکومت ایالات متحده خواستار احیای مجدد دیپلماسی عمومی آمریکا شدند. کارگزاران حکومت آمریکا در یورشی برای بردن پیام آمریکا به خارج از مرزها، درست همان رویکرد، ابزارها، و بینشی که پیشتر برای مبارزه با کمونیسم به کار رفته بود را در مبارزه با تروریسم استفاده کرد؛ در سال 2002 از نخستین عملیات تبلیغاتی بینالمللی آمریکا با عنوان «ارزشهای مشترک» پرده برداشت مستندهای کوتاه از نوامبر تا دسامبر 2002 ادامه یافت، روی آنتن چندین ایستگاه تلویزیونی منطقهای قرار گرفتند، متقاعد کردن مسلمانان به این مطلب که جنگ با تروریسم جنگ علیه اسلام نیست.16
با امعان نظر به مطالب فوق میتوان دریافت که آمریکا در دورههای مختلف با توجه به شرایط زمانی تلاش با بهرهبرداری از ابزار دیپلماسی عمومی به اهداف سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود برسد و همواره کسب منافع اقتصادی از اولویتها بوده است.
اما قبل از پرداختن به تحول دیپلماسی عمومی در وزارت امور خارجه آقای اوباما، شاید طرح یک سوال خالی از فایده نباشد و آن این است که آیا به کارگیری دیپلماسی عمومی در برابر بسیاری از مسایل سیاست خارجی آمریکا تنها سیاست رسمی آن دولت است و چنین نگرشی در همه سطوح قدرت در دولت آمریکا به طور یکسان وجود دارد و تقویت میشود؟
با مروری بر دیدگاههای مراکز مربوطه داخلی آمریکا در یک جمعبندی کلان در خصوص موضوع، سه دیدگاه را که متفاوت و گاه متضاد هستند، میتوان به شرح ذیل بیان نمود:
الف. دیدگاه نخست که مورد نظر وزارت امور خارجه آمریکاست، بر ارزشهای موجود در آمریکا تاکید دارد آنها معتقدند که ارایه ارزشهای آمریکایی به حدی پرجاذبه و چشمگیر است که چنانچه بتوان با ابزارهای مختلف، این ارزشها را در قالب پیامهایی به مخاطبان ارایه داد، خود به خود منجر به خوشبینی و جلب اعتماد و حمایت مردم سایر کشورها و حکومتهای آنان خواهد شد.
ب. دیدگاه دوم که توسط نومحافظهکاران طرفدار رژیم صهیونیستی ارایه وتوسط موسسات و بنیادها مطالعاتی نظیر «امریکن اینترپرایز» و موسسه یهودی امور امنیت ملی حمایت میشود، بر این باور است که آمریکا قدرت برتر و بیرقیبی است که دیپلماسی عمومی تنها وظیفه ارایه تصویری قدرتمند از آن را به جهانیان برعهده دارد. این نگرش به دیپلماسی عمومی، آن را تنها مسیر و مجرایی نو برای ارایه همان پیام یکسویه و از بالا به پایین میبیند.
ج. دیدگاه سوم نیز معتقد است مشکل مخاطبان با سیاستهای آمریکاست و تا زمانی که این سیاست تغییر نکند، دیدگاه و نگرش مردم – دست کم در کشورهای اسلامی – به سیاستهای آمریکا تغییر نخواهد یافت.17
راهبرد جدید آمریکا در قبال دیپلماسی عمومی در زمان وزارت خارجه اوباما
همان طور که گذشت، دیپلماسی عمومی از زمانهای دور در سیاست خارجی آمریکا نقش و جایگاهی ویژه داشت، اما شیوه و روشهای اتخاذ شده متفاوت و با توجه به شرایط بینالمللی بوده است. در زمان ریاست جمهوری آقای اوباما که با شعار تغییر در انتخابات ریاست جمهوری حضور یافت نیز این قاعده رعایت گردید، اما این مقوله سیاست خارجی با قوت و قدرت بیشتر ادامه یافت و بخشی از این تاکید نیز برگرفته از ویژگیهای شخصی رییس جهوری آمریکا بوده است مثالی از بهرهگیری آقای اوباما از دیپلماسی عمومی میتوان به سخنرانی وی در ماه ژوئن 2009 در قاهره اشاره نمود.
جنس سخنرانی به گونهای بوده که باید انجام میشد، اگر آمریکا خواهان ساختن پلی بین خود و جوامع دیگر بود و درصدد خراب کردن مسیر ارتباطی نیست. این چیزی است که دنیا آمریکا و رییسجمهوری انتظار دارد.18 اوباما در این سخنرانی تلاش فراوان داشت تا خود را به اندیشهها و باورهای اصیل مسلمانان نزدیک نماید و به همین تناسب در سخنرانی خود بسیار از منافع مقدس مسلمانان از جمله قرآن کریم استفاده نمود.
آقای اوباما همچنین در ماه سپتامبر 2010 راهنمای سیاستهای توسعهای ارایه داد که نخستین دستورالعمل در این راستا در میان تمامی روسای جمهوری این کشور به شمار میرود این دستورالعمل همچنین تاکید دارد که ارایه مساعدت باید با سیاستهای اقتصادی آمریکا هماهنگ شود تا بازارهای نوظهور را تقویت و رشد گسترده و پایدار اقتصادی را ترغیب کند. رشد اقتصادی مطمئنترین راه ریشهکنی فقر است و توسعه و تقویت طبقات متوسط در سراسر دنیا راهکار کلیدی برای ایجاد نظم بینالمللی عادلانه و پایدار به شمار میرود؛ نظمی که در زمره محورهای راهبرد امنیت ملی ایالات متحده آمریکاست.
با توجه به اهمیت دیپلماسی عمومی و تاکید رییسجمهور آمریکا بر این موضوع، بدیهی است وزارت امور خارجه آمریکا نیز تدابیر و برنامه ویژه برای آن داشته است. اگر چه میتوان این مقوله را از منافع مختلف شناخت، اما بهترین منبع مطالعه برنامه و راهبرد پیشنهادی خانم کلینتون در این خصوص است که طی مقالهای در مجله امور خارجی به چاپ رسانده است. وزیر امور خارجه آمریکا پس از توضیح شرایط کنونی بینالمللی، به ویژه اینکه دامنه موضوعات بینالمللی تا مرزهای آمریکا آمده و با موضوعات داخلی گره خورده است. اظهار میدارد که یک سفیر آمریکا نه فقط مسئول غیر نظامیان وزارت امور خارجه و آژانس توسعه بینالمللی آمریکا است، بلکه مدیر عامل سفارتخانهای متشکل از چندین نهاد است.
این فرد همچنین باید در مرتبط کردن مخاطبان حاضر در خارج از دولت، مانند بخشهای خصوصی و جامعه مدنی، زیر دست باشد. برای مثال سفارت آمریکا در اسلام آباد 800 کارمند دارد که حدود 550 نفر از آنها دیپلمات و خدمه غیر نظامی از وزارت خارجه و آژانس توسعه بینالمللی آمریکا هستند که عملکرد دیپلماسی سنتی دارند. اما بقیه از 11 نهاد فدرال شامل کارشناسان امدادرسان، بازسازی، متخصصان درمانی، انرژی، ارتباطات، مالی، کشاورزی و دادگستری هستند که در عرصه نفوذ و توسعه بینالمللی با یکدیگر و همکاران خود در دولت فدرال تشریک مساعی دارند.
جالب است بدانیم گفتگوی راهبردی آمریکا با پاکستان شامل 10 کار گروه از نهادهای مختلف میشود و این موضوع برای هند شامل 22 و برای چین 30 کار گروه میشود که در همین راستا وزارت امور خارجه آمریکا باید مطمئن گردد بخش سرویس خارجی و کارکنان خدمات و سرویس مدنی فعال در وزارت امور خارجه به هم هماهنگ هستند.
در این برنامه همچنین تعامل با مردم را راهبرد مهم دیپلماسی عمومی دانسته و تاکید کرده است که ارتباطات با مردم کشورهای میزبان برای هر یک از سفرای آمریکا یک وظیفه است تعاملات باید فراتر از سطح دولت با دولت باشد. در عصر اطلاعرسانی، افکار عمومی حتی در کشورهای مستبد نیز اهمیت فزایندهای یافته است و حتی بازیگران و عوامل غیر دولتی هم اکنون قدرت و نفوذ بیشتری بر وقایع دارند. یک سفیر باید با مردم کشور محل ماموریت نیز رابطه ایجاد نماید. این تعامل از طریق حضور در سالنهای شهر، مصاحبه با رسانهها، برقراری ارتباطات سازمانیافته، شرکت در رخدادهای استانها و جوامع کوچکتر، ارتباطات مجازی ایجاد میشود در نهایت اینکه، در قرن بیست و یکم دیپلمات یک کشور ممکن است با یک شیخ با رییس یک قوم در روستای دور افتاده با همتای خود دیدار و گفتگو و لباس محلی به تن کند.
وزارت امور خارجه آمریکا همچنین باید قدرت غیر نظامی (مدنی) را از طریق مرتبط کردن تجار، خیرین و گروههای شهروندی با دولتهای شریک آمریکا اجرا نمایند.
فناوری نیز به طور اخص ابزار مناسبی برای تعامل است. در زمان بحران زلزله هائیتی این کار به خوبی انجام شد و با همکاری میان آمریکا و شرکت تلفن همراه هائیتی، صلیب سرخ، فعالان اجتماعی، گارد ساحلی و... یک شنبه امکان ارسال پیام و مخابره محل قربانیان فراهم شد. با این الگو، وزارت امور خارجه در فکر تدوین راهکاری برای بهره گرفتن از حدود 4/6 میلیارد تلفن همراه است تا از این طریق زندگی کسانی را در مناطق دور افتاده که در شرایط سخت زندگی میکنند، بهبود بخشد.
در رویدادهای دیگر در یک سفر رسمی وزیر خارجه آمریکا که به همراهی کارشناسان حوزههای مختلف انجام شد، راه را برای مشارکت عمومی و خصوصی با عنوان «تکست فور بییبی» (اطلاعات برای بچه) باز کرد. از طریق این مشارکت استفاده از تلفن هر ماه برای زنان باردار فعال شد تا این مادران اطلاعات بهداشتی را از طریق تلفن همراه دریافت و بر دوران بارداری خود اشراف بهتری پیدا کنند.
خانم کلینتون بر این باور است که با نگاهی دقیق به عوامل و نیروهایی که سیاست جهانی فردا را شکل میدهد، این مساله را روشن میسازد که شرایط و ابزاری که در اختیار مردم است، چگونه میتواند بر اهداف امنیت ملی آمریکا تاثیر بگذارد. در نتیجه رویکرد جامعه برای تعامل آمریکا با مناطق مختلف امری اساسی است. بدین ترتیب کارکنان وزارت امور خارجه از سفرا گرفته تا کارشناسان سرویس خارجی، باید کارآزمودهتر شده و تامل بیشتری در موضوعات توسعهای نشان دهند.
به همین دلیل ایشان خواستار بازبینی گسترده درباره برنامه امدادی آمریکا در افغانستان و پاکستان شده است تا مطمئن شود این برنامهها در راستای اهداف راهبردی آمریکاست. در نهایت اینگونه نتیجه میگیرد که زمانی که عوامل مختلفی از قدرت غیر نظامی آمریکا به طور منسجم فعال باشند، مانند بسیاری از سفارتخانهها در سراسر دنیا و واشنگتن، اثر بالقوه خدمات مدنی جهانی روشن میشود.
خانم کلینتون به این سوال که چرا آمریکا به رغم داشن مشکلات اقتصادی فراوان باید برای مردم دیگر مناطق هزینه کند؟ چنین پاسخ میدهد توسعه اگر به طراز کار آمدی صورت گیرد یکی از بهترین ابزارها برای تقویت ثبات و شکوفایی آمریکاست. این توسعه میتواند کشورهای آسیبپذیر یا ناتوان را تقویت کند و به اوجگیری شرکایی برای آمریکا منجر شود که میتوانند به حل مشکلات منطقهای و جهانی و توسعه دموکراسی و حقوق بشر کمک کنند. در ادامه میگوید: ما همچنین باید تمرکز خود را بر نیازهای دراز مدت و نه رسیدگی به نیازهای فوری قرار دهیم و نیز بنیانهای لازم برای آیندهای شکوفاتر از پایههریزی کنیم.
در جای دیگر وزیر خارجه آمریکا هدف از دیپلماسی و کمک توسعهای را ادامه رهبری بر جهان اعلام میکند که آوردن خلاصه این مطلب به درک اهداف موردنظر کمک مینماید. وی ضمن مخالفت با اعتقاد اکثر دولتها و مردم دنیا که معتقدند آمریکا به بهانهها مختلف در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت میکند، مینویسد: بازبینی چهارسالانه دیپلماسی و توسعه موسوم به QDDR، از امر توسعه، به عنوان روندی خود اتکا در پیشبرد منافع و ارزشهای آمریکایی یاد میکند. در قبال دولتهای مسئول آمریکا به عنوان یک شریک پا به عرصه میگذارد، نه به عنوان یک ولی نعمت. منافع و تخصص را در اختیار آن کشور میگذارد و در نهایت خود از امور این کشور میزبان در شرایطی خارج میشود که کشور یاد شده، بتواند روی پای خو د بایستد. امروزه دولت اوباما چنین الگویی شراکتی را طی دو برنامه در سال گذشته (2011) اعلام داشته است. طرحها عبارتند از «ابتکار بهداشت جهانی» و طرح « تغذیه فردا» که بخش از ابتکار عمل بزرگتر دولت آمریکا برای تامین امنیت غذایی جهانی است . یا در جایی دیگر اظهار میدارد: تصویر کنید دنیا چگونه خواهد بود اگر انرژیهای تجدیدپذیر، روشنایی و برق را برای میلیاردها انسانی که هم اکنون در خاموشی زندگی میکنند، فراهم کند.
یا اگر بذرهای مقاوم در برابر خشکسالی، برای مزارع کشورهای در حال توسعه در دسترس باشد همه این موارد نشان میدهد همکاری دستگاه دیپلماسی و نهادهای فنی و تخصصی غیر نظامی بسیار جدی بوده و در سایه هدایت کلی وزارت خارجه اهداف سیاست خارجی و امنیتی کشور پیگیری میشود این امر در کنار توانمندی رسانهای و تبلیغاتی آمریکا انتظار میرود که منافع بلند مدت مهمی برای این کشور در پی داشته باشد.
آقای فیلیپ سب، از متخصصان سیاست خارجی، در مقالهای مینویسد: «اگر آمریکا میخواهد دشمنی مردم دنیا نسبت به آمریکا کاهش یابد، باید دیپلماسی عمومی وی کمتر شامل تبلیغات و بیشتر مشتمل بر ارایه خدمات باشد.»19 حال که به ایدههای کلان مسئولین اجرایی سیاست خارجی دقت میکنیم، میبینیم با نظریات بخش قابل توجهی از متخصصان امر مطابقت دارد.
معاون دیپلماسی عمومی وزارت خارجه آمریکا در مارس 2010 در کمیته روابط خارجی سنا برنامههای راهبردی دیپلماسی عمومی را تشریح کرد. این گزارش تخت عنوان «تقویت درگیرسازی آمریکا با جهان یک چارچوب استراتژیک» نام گرفت. در این چارچوب کاری پنج اولویت راهبردی برای دیپلماسی عمومی آمریکا در قرن بیست و یکم مطرح شده است:20
یک. شکلدهی به روایت (طراحی راهبردهای پیشگیرانه به منظور اطلاعرسانی، الهامبخشی و ترغیب)؛
دو. توسعه و تقویت روابط بین مردم (ایجاد اعتماد و احترام مقابل از طریق توسعه برنامهها و پلتفرمهای دیپلماسی عمومی)؛
سه. مبارزه با افراطیگرایی خشونتآمیز (مبارزه با تبلیغات افراطگرایان خشونتطلب، بیاعتبارسازی و مشروعیتزدایی از القاعده و ایجاد و تقویت نظرات و صداهای محلی معتبر)؛
چهار. اطلاع رسانی بهتر در فرانید سیاستگذاری؛ و
پنج. اختصاص منابع در راستای اولویتهای کنونی (تقویت ساختارها و فرایندها برای تضمین وجود یک دیپلماسی عمومی موثر و هماهنگ).
با نگاهی به اهداف فوق در کنار به تغییرات ساختاری طراحی شده جهت اجرای راهبرد دیپلماسی عمومی نشان از اهمیت مقوله دیپلماسی عمومی برای سیاست خارجی آمریکا در قرن 21 است و همچنین انتظاری که سیاستمداران آمریکا از این ابزار سیاست خارجی دارند.
معاونت موبوط به دیپلماسی عمومی وزارت امور خارجه در «سند راهبردی نقشه راه دیپلماسی عمومی آمریکا در قرن 21» به دستورالعملها و موضوعات بسیاری اشاره و تاکید نموده است، اما در اینجا فقط به چند مورد که شامل روشهای اتخاذ شده و توصیههای میباشد، بسنده میشود.21
- به اطلاعات غیر صحیح به سعرت پاسخ داده شود؛
- طرحهای تعامل رسانهای با اهداف خاص کشوری – منطقهای را توسعه داده و به کار بندید تا توانایی آمریکا برای شکلدهی اخبار تقویت شود و به صورت پیشفعال دیدگاههای آمریکا را معرفی کند؛
- نقش «قطبهای رسانهای منطقهای» را افزایش دهید و توانایی آنها را به عنوان مراکز تعامل دیجیتال تقویت کنید؛
- رسانههای بینالمللی آزاد و پر انرژی را از طریق تبادل و تعادل حمایت کنید؛
- یک مدیر جدید برای برنامه اطلاعات بینالمللی (IIP) به کار بگیرید که درک عمیقی از رفتارها، دیدگاهها و ترجیحا تخصص و تجربه در بازارهای بینالمللی داشته باشد.
به رغم هم کارهای مهم و عمیقی که بخشهای ذیربط در آمریکا در خصوص دیپلماسی عمومی انجام دادهاند، باز هم نهادها و افراد متخصص برای بهبود کار انتقادها و پیشنهاداتی برای بخش دیپلماسی عمومی آمریکا دارند که به جهت جلوگیری از اطاله کلام به یکی از مهمترین آنها که توسط موسسه بروکینگز ارایه شده است، میپردازیم.
توصیههایی برای اصلاح در زمینه دیپلماسی عمومی آمریکا
در این قسمت در نظر است فقط به برخی توصیههای اصلاحی توجه شود و از آنجایی که موسسه بروکینگز اعلام داشته از نظر کارشناسی یک گروه 300 نفره متخصص استفاده کرده است، به بخشی از این گزارش به منظور روشنسازی مطلب پرداخته میشود.22
موسسه بروکینگز قبل از ورود به اصل توصیهها توضیح میدهد که قصد پرداختن به انتقاد و یا تمجید از برنامههای گذشته را ندارد و اذعان دارد که کارهای بسیار مهمی انجام شده است بسیاری نیز در این ارتباط با شور و حرارت و با ذکر شواهد به تحسین و نقد پرداختهاند:
- نماد پردازی: رییسجمهور و دولت آمریکا به منظور تعریف مجدد از وجهه عمومی آمریکا در چشمان جهانیان باید اقدامات بیباکانه انجام دهند. اقدامات نمادین پیشنهادی میتواند سفر به خاورمیانه و ارتباط مستقیم با جوانان و شنیدن آرزو و امیدهای آنان، مشخص کردن تاریخهای دقیق وعدههای بینالمللی آمریکا، مانند خروج سربازان آمریکایی از عراق و افغانستان باشد.
- راهبرد دولت آمریکا برای موفقیت به یک راهبرد جامع برای دیپلماسی عمومی و روابط راهبردی نیاز دارد. این راهبرد شامل تمام اهداف، مقاصد، اقدامات، معیارها و برنامههای مورد نیاز برای تحقق این اهداف و مقاصد باشد و همسویی آن با راهبرد امنیتی ملی بسیار مهم است مطالبات سیاست خارجی آمریکا پییچیده است، هیچ نفعی حتی امنیت نباید سایر منافع را تحتالشعاع قرار دهد.
- رهبری: رهبری از بالا آغاز میشود و باید با وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی تقویت گردد. رییسجمهور باید برای مسئولان ارشد الگو باشد و بداند که اظهارات داخلی او در تمام جهان منعکس میشود. افکار عمومی خارجیها و تبعات آن باید از ابتداییترین مراحل سیاست خارجی آمریکا مدنظر قرار گیرد.
- سازمان به جای ایجاد ساختارهای جدید باید از امکانات موجود نهایت بهره را برد ضروریترین تغییراتی که باید انجام شود، از همکاری بین نهادی باید اطمینان حاصل کند، توانایی وزارت امور خارجه را برای انجام ماموریتش به نحو اساسی افزایش دهد. وزارت امور خارجه امکانات و نیروی انسانی کافی برای اجرای دیپلماسی عمومی موفق در اختیار ندارد.
از سوی دیگر، شورای امنیت ملی باید صاحب منصبی را در سطح معاون مشاور امنیت ملی برای هماهنگی تلاشهای دولت در زمینه دیپلماسی عمومی و رابطه راهبردی اختصاص دهد. وزارت امور خارجه باید برای دیپلماسی عمومی در هر اداره منطقهای یک کمک معاون تمام وقت منصوب کند همچنین ادارههایی را به اقیانوسها، محیط زیست، علم، دموکراسی، حقوق بشر، اشتغال، اقتصادی، انرژی و امور تجاری اختصاص دهد. وزارت امور خاجه باید دست به اصلاحاتی بزند که به چابکی بیشتر منجر شود. تشریفات اداری بسیار زیاد است، اینها ابتکار عمل را بینتیجه میکند. مقررات پیچیده و غیر شفاف به احتیاط غیر ضروری و از دست رفتن فرصتها میانجامد. در نهایت اینکه وزارت امور خارجه باید به نحو کارآتری کارکنانش را آموزش دهد و فرصتهای بیشتری برای رشد حرفهای در اختیار آنها قرار دهد.
نتیجهگیری:
منبع اساسی دیپلماسی عمومی، قدرت نرم است قدرت نرم، شیوه جدید از اعمال قدرت در مقایسه با شیوههای سنتی است که موجب میشود یک کشور بتواند کاری کند تا کشورهای دیگر همان چیزی را بخواهند که او میخواهد و تصویر مطلوب از خود ارایه میدهد.
آمریکا از این قدرت که قدرت متقاعدکننده نیز خوانده میشود، هر دهههای اخیر با نهادینهسازی این ابزار در سیاست خارجی خود و به کارگیری آن در ابعاد در حوزههای مختلف تلاش کرده و توفیق بیشتر با هزینه کمتر در تحقق اهداف سیاست خارجی خود را در نظر داشته است.
آمریکا دیپلماسی عمومی را حتی قبل از مصطلح شدن این عبارت در تحقق اهداف سیاست خارجی خود به کار گرفته بود. ما براساس آنچه در این نوشتار گذشت، در دورههای مختلف از جمله دوران جنگ سرد، پس از جنگ سرد، پس از 11 سپتامبر 2001و... با توجه به شرایط و تحولات نظام بینالملل، اجرای دیپلماسی عمومی شیوه و روش ویژه را به خود تجربه میکرد.
اما آنچه هم اکنون در دیپلماسی عمومی آمریکا به عنوان اصول اساسی یاد شده است، در سند نقشه راه دیپلماسی عمومی در قرن 21 و مقاله خانم کلینتون قابل احصاء است. در سند مذکور آمده است: حمایت از دستاورد اهداف و مقاصد سیاست خارجی آمریکا، پیشبرد منافع ملی و افزایش امنیت ملی به وسیله آگاهی دادن، تاثیر گذاشتن بر دولتهای خارجی از طریق توسعه و تقویت رابطه بین مردم و دولت ایالات متحده و شهروندان سراسر جهان از جمله اهداف ذکر شده دیپلماسی عمومی آمریکا میباشد.
در جای دیگری از سند در بخش «بخشانداز از جهان در حال تغییر» سه عنوان اصلی به نام قدرت مردم، ارتباطات و جمعیتشناسی آمده است.
در بخش مردم، موضوع تودهها و قدرت نفوذ آنها، قدرت مردم در شکلدهی مناظرهها و عدم توانایی دیپلماسی سنتی در پاسخگویی به مسایل جهانی اشاره شده است. در بخش ارتباطات تغییر ماهیت ارتباطات به دسترسی عمومی سریع به گستره وسیعی از اطلاعات، رخنه عمیق، اطلاعات اشتباه و اطلاعات گمراهکننده و به درون جوامع و همچنین در بخش جمعیتشناسی به جوانان و زنان توجه ویژه شده است.
در بخش دیگری از راهبرد مذکور دموکراسی، حقوق بشر، مبارزه با افراطگرایی خشن، عدم گسترش سلاح هستهای، فرصت و رفاه اقتصادی، قدرتمندسازی زنان، تغییر آب و هوایی و بالایای طبیعی، امنیت غذایی، بهداشت جهانی و دسترسی به جوامع مسلمانان از جمله چالشهای جهانی پیچیده نامیده شده است.
در نهایت با بررسی شاخصهای اصلی دیپلماسی عمومی آمریکا، میتوان گفت آمریکا درصدد راهبردهای پیچیده در چندجانبه تعامل عمومی برای ایجاد شراکتها، ائتلافهای گسترده قابل جابهجای و تحرک و تهییج افکار عمومی در تمام بخشهای جامعه مانند فعالان و دانشگاهیان، رهبران تجاری و جامعه مدنی، جوامع مذهبی و سازمانهای غیر دولتی است. موضوع دیگری که در راهبرد جایگاه کلیدی یافته است، تغییر نگرش آمریکا برای ارایه خدمات بیشتر و تبلیغ کمتر به مردم و جوامع است؛ یعنی با توجه به آگاهی جوامع تبلیغات اثر کمتری نسبت به گذشته دارد در نتیجه مردم در میدان عمل به اقدامهای دولتها نگاه میکنند از این روست که آمریکا موضوعاتی چون بهداشت جهانی، امینت جهانی غذا، بلایای طبیعی و تغییرات آب و هوایی و توسعه، رفع فقر و... را دستور کار خود قرار داده است و با محوریت وزارت امور خارجه و مشارکت بسیاری از نهادی داخلی از جمله وزارت دفاع، وزارت بهداشت، کشاورزی و... در راستای تحقق اهداف دیپلماسی عمومی و به صورت هماهنگ تلاش میکنند.
انقلاب اسلامی ایران پس از پیروزی به ویژه تا شروع جنگ تحمیلی پیشکسوتی دیپلماسی عمومی را به صورت مثبت داشته، اما پس از شروع جنگ و رحلتحضرت امام خمینی(ره) این ورند به علت شرایط ویژه ادامه نیافت. انرژی گذشته ما در این زمینه تحلیل رفته است، در حالی که مشکلات بسیار پیچیدهتر و متعدد شده است. در حالی که آمریکا ذهنیتسازی را در هسته مرکزی دیپلماسی عمومی خود نسبت به ما قرار داده، ما نتوانستیم پاسخ مناسب را انتخاب و اجرا کنیم.
در سالهای پس از جنگ تحمیلی نیز همچنان بر سیاستهای امنیتی و تقویت توان نظامی – دفاعی تاکیده شده است، در صورتی که در صورتی کنونی اولویتهای مهمی دیگری هم مطرح هستند که توان نظامی و امنیتی میتواند مکمل آنها باشد اما اهمیت به کارگیری دیپلماسی ایران در منطقه و جهان به حدی است که میتواند به کاهش تاثیرات تبلیغات منفی برخی کشورها و رسانهها کمک نماید. مشاهده میشود قبل از حمل آمریکا و ائتلافهای غربی تحت رهبری آن به کشور و گروه خاص، ابتدا از طریق تبلیغات و دیپلماسی عمومی حکومت کشور هدف را از نگاه داخلی و بینالمللی فاقد مشروعیت و مقبولیت میسازد و آنگاه حمله آغاز میشود، چرا که در این صورت هزینهها و اعتراضهای ضد جنگ بسیار کاهش مییابد.
به نظر میرسد در ارتباط با ایران از یک سوء محدودیتهای داخلی و بینالمللی جهت اجرای دیپلماسی عمومی وجود دارد و از سوی دیگر، دیپلماسی عمومی هنوز جایگاه شایسته در محافل فکری، تصمیمگیری و اجرایی کشور نیافته است، شاید بتوان مشکلات عرصه دیپلماسی عمومی کشور را این چنین بر شمرد:
- تعاریف و تعابیر دیپلماسی عمومی و همچنین بازیگران و مخاطبان آن هنوز به روشنی تعریف نگردیده و به دانش فن و بومی تبدیل نشده و ادبیات موجود بیشتر وارداتی است.
- راهبرد جامع و منسجمی برای تدوین اهداف و نحوه اجرای دیپلماسی عمومی کشور به تفکیک مخاطبان در مناطق و کشورهای مختلف ارایه نشده است. در ابتدا باید تواناییهایی که در داخل وجود دارد، به خوبی شناسایی شود و همچنین جنس سیاستها و ابزارهای مرتبط باید به گونهای باشد که بتوان از قدرت نرم خود در راستای تحقق اهدافش بهره ببرد و ضروری است در همه این مراحل به آموزش نیروهای حرفهای توجه شایسته گردد.
- بدیهی است که وزارت امور خارجه باید هدایتگر موضوع دیپلماسی عمومی باشد و سایر بخشهای فنی و تخصصی نیز به عنوان مجری، حامی و مشاور نقش ایفا نمایند. اما به نظر میرسد هنوز ضرورت پیشروی این وزارتخانه و ورود هدفمند سایر نهادها به این عرصه احساس نشده است و این امر متوی خاصی ندارد. اگر در نظر است اهداف دیپلماسی عمومی آن گونه که متخصصان امر معتقدند به درستی محقق گردد و همچنین به منظور خنثیسازی اقدامات تبلیغی برخی قدرتها، کشورمان نیازمند هماهنگی جدی بین نهادهای مختلف و برنامه میان مدت و بلند مدت است و تا رسیدن به آن شرایط ایده آل فاصله بسیار دارد؛ اگر چه شرایط برای کوتاه کردن این فاصله وجود دارد.
- کلام آخر اینکه با عنایت به تحولات بسیار مهم و تاریخی در منطقه شمال آفریقا و خاورمیانه و پیشبینی تداوم و گسترش آن از نظر جغرافیایی و موضوعی، به نظر میرسد کشورمان بیش از پیش نیازمند به کارگیری دیپلماسی عمومی قوی، منسجم و همانگ است تا بتواند به درستی چهره واقعی و صلحطلب خود را به مردمان منطقه و جهان ارایه دهد. همان طور که برخی جریانهای معاند بینالمللی از این ابزار در راستای ایران هراسی و متهم ساختن کشورمان کوتاهی نمیکنند.