درآمد:
از زمان جنگ جهاني دوم تاكنون، روابط روسيه و آمريكا از مهمترين موضوعهاي بينالمللي بوده و بيش از هر رابطه ديگري بر سياست بينالملل و حتي روابط ساير دولتها تأثير گذاشته است. بزرگترين بخش اين اهميت، به پيامدهاي سيستمي آن براي نظام جهاني و مسائل سياسي و امنيتي بينالمللي برميگردد. زيرا آثار روابط اين دو كشور بر نظام بينالمللي و مسائل مختلف آن در حوزههاي گوناگون، ميتواند به شكلگيري بحرانها يا پايان يافتن آنها كمك كند.
از اينرو، ميتوان گفت بسياري از مسائلي كه در دستور كار نظام بينالملل قرار دارد، به گونهاي با اراده اين دو قدرت و دوري و نزديكي آنها به يكديگر مربوط ميشود. اين از ويژگيهاي ساختاري نظام بينالمللي، از زمان جنگ جهاني دوم تا پايان جنگ سرد و حتي تا امروز است.
روسيه پس از شوروي، قدرت و اثرگذاري سالهاي پيش را ندارد؛ اما با توجه به عضويت آن در شوراي امنيت سازمان ملل متحد، قدرت هستهاي، همجواري و درگير بودن در عرصه گستردهاي از جغرافياي جهان (از ژاپن، چين، آسياي مركزي، درياي خزر، قفقاز، درياي سياه، شرق اروپا، تا حوزه درياي بالتيك) و نيز امكان حمايت و تقويت نظامي دولتهاي مخالف آمريكا، هنوز هم تأثيرگذاري دوري و نزديكي آن به آمريكا، براي آمريكا، غرب و ساير بازيگران سياست بينالمللي انكارناشدني است.
حتي پس از فروپاشي اتحاد شوروي، روابط روسيه جديد با آمريكا اهميت خود را حفظ كرده است. اين روابط در بيست سال اخير، دورههايي از همكاري و رقابت را با فراز و نشيب ويژهاي سپري كرد.
پس از همكاريهاي ابتداي دهه 1990، روسيه و آمريكا به رقابتهاي اواخر آن دهه رسيدند و همكاريهاي راهبردي دو دولت، در سالهاي 2001 و 2002 و به تدريج از سال 2003 به وادي رقابتهايي افتاد كه تا مرز رويارويي و شاخ و شانه كشيدن در بحران اوستيا (در سال 2008) پيش رفت. اما از سالهاي 2009 و به تدريج 2010، روابط دو كشور به مرحلهاي از همكاريهاي استراتژيك وارد شده است؛ مرحلهاي كه مورد توجه بسياري از تحليلگران مسائل بينالمللي قرار گرفته و بررسي وضعيت و عوامل مؤثر بر آن، براي ايران نيز اهميت زيادي دارد.
فهميدن واقعيت اين وضعيت جديد، در گرو يافتن پاسخهايي روشن براي اين پرسشهاست:
- در روابط دو كشور دقيقا چه اتفاقي رخ داده است؟
- آيا مقامات دو كشور ميتوانند مشكلهاي متعددي را كه در روابط متقابلشان وجود دارد، حل و فصل كنند؟
- چرا دو كشور به اين وضعيت جديد رسيدهاند؟
- چشمانداز اين روابط چيست؟
- اين اتفاق براي دولتهاي ديگر چه پيامدهايي دارد؟
به هر حال، آنچه در حال حاضر قابل درك است، مسيري از همكاري و كاهش رقابت را نشان ميدهد و فرضيهاي كه براي تبيين آن بررسي خواهد شد، آن است كه «نيازهاي روسيه به فناوريهاي جديد و نيازهاي آمريكا به همكاري روسيه در مسائل امنيتي بينالمللي، مهمترين عامل در ايجاد روابط نزديك در دو سال اخير بوده است».
البته تأكيد بر اين فرضيه، به معناي ناديده گرفتن ساير عوامل در روابط دو كشور نيست؛ به نظر نگارنده، فرضيه مطرح شده از اهميت تبيينكنندگي بيشتري برخوردار است.
در اين رابطه ميتوان از برخي عوامل شخصيتي و نگرشي نيز ياد كرد؛ اما به نظر ميرسد، اين عوامل نقش محدودتري داشته باشند. منظور از عوامل شخصيتي و نگرشي، رئيسجمهور اوباما و سياست «تغيير» موردنظر او، و مدوديف و نگرش غيرامنيتي و تأكيدش بر مقولههايي چون توسعه اقتصادي و رفاه عمومي است. همينطور بايد به مشكلات اقتصادي در دو كشور، پس از بحران اقتصاد جهاني نيز توجه كرد. منظور از مشكلات اقتصادي، بحران اقتصادي جهاني در آمريكا و نيز آثار آن در كشور روسيه و گرفتاريهاي گوناگون اين كشور در دو سال اخير است.
حل و فصل تدريجي برخي اختلافها به اين معني است كه مشكلات سياسي و امنيتي ميان دو كشور حل نخواهد شد، بلكه اين مشكلات براي مدتي تحتتأثير همكاريهاي بين دو دولت قرار خواهد گرفت؛ وضعيتي كه براي كشورهايي مثل جمهوري اسلامي ايران و كره شمالي محدودكننده خواهد بود.
براي پاسخ به پرسشهاي تحقيق و بررسي فرضيه آن، نخست به نگرشهاي متفاوت دو دولت و سابقهاي از روابط آنها ميپردازيم. سپس حوزهها و موضوعهاي مهم متقابل دو كشور در دهه اخير و در سطوح بينالمللي، منطقهاي و دوجانبه مطرح ميشود. موضوع بحث بعدي نيز توافقهاي انجام شده در دو سال اخير است. در واپسين بخش، عوامل و متغيرهاي اصلي اثرگذار بر روابط روسيه و آمريكا تحليل خواهد شد.
شكلگيري نگرش همكاري و تهديد در تعاملات روسي - آمريكايي
تحليلگرايان سياست خارجي براي فهم رفتارها و تعاملات دولتها، به تصميمگيران دولتها و عوامل رواني و فردي مؤثر بر تصميمهاي آنها، ماهيت جهانبيني، نگرشها و گفتمانهاي حاكم بر دولت، نيازهاي داخلي، افكار عمومي، نوع نظام سياسي، ساختارهاي حكومتي و فرهنگ ملي توجه ميكنند. آنها از اين دريچه، به دلايل و عوامل تحولات حاد در روابط خارجي اين دولتها مينگرند (Hill, 2005, p. 219).
اما تكوينگرايان (سازهانگاران)، ضمن پذيرفتن اهميت اين متغيرها و درك جايگاه اين عوامل، با ناكافي دانستن آنها، به عواملي ديگري مثل هويت دولت (از جمله بحران هويت، عبور از بحران هويت و رسيدن به خودآگاهي جديد)، تفسير تاريخي واقعيتهاي امروزي و تركيب عناصري چون تاريخ (بازپيدايي تحقيرهاي تاريخي) و ژئوپلتيك آسيبپذيري اشاره ميكنند. از اين نظر، وجود ذهنيت تاريخي به همراه واقعيتهاي موجود (تركيب امنيت وهويت)، ميتواند در مقاطع خاص، روي آوردن به رفتارهاي سختگيرانهتر را به خوبي تحليل كند.
هويت ملي و خاطرههاي تاريخي، رسالت و نقش ملي (علائق سنتي) و جايگاه آن (ژئوپلتيك) ميتواند با در نظر گرفتن ويژگيهاي مربوط به تفسير انساني و تعاملات بينالمللي، هويتي را براي دولتها ترسيم كند كه ستيزهجو يا همكاريكننده باشد. البته در اين ميان، نقش ساير بازيگران در احياي آن خاطرههاي تاريخي و ظهور آن تجربهها كم نيست. مجموع اين عوامل، شرايط را براي تعاملي آرام يا تند فراهم ميآورد. سياستمداران در چنين وضعيتي براي ايفاي نقش ملي دست به انتخاب ميزنند؛ نقشي كه در حياتيترين نقطه ژئوپلتيك كشور و در ارتباط با مهمترين كشورهاي مؤثر بر حيات و سرنوشت ملي رقم ميخورد (Kubalkova, 2001, pp. 6 -7).
روسها نيز همانند ديگر اقوام اروپايي، به سرزمينهاي حاشيه شرق در آمريكاي كشف شده رفته، آن را «آمريكاي روسي» ناميده بودند؛ اما به تدريج اين سرزمين را از دست دادند. گئورگي ورنادسكي اين حادثه را به منزله از دست دادن امكانات براي فعاليت خلاق قوم روس تعبير كرد (زادوخين، 1384، ص. 235). بعدها نيز در انديشه روشنفكران روسي قرن 19، از آمريكا به عنوان ملتي جديد و مدل نوين كشورداري ياد ميشد. اما پس از انقلاب كمونيستي 1917، در نظام فكري جديد، به تدريج آمريكا در هيئت يكي از قدرتهاي سرمايهداري و به عنوان دشمن تصوير شد.
سالهاي جنگ جهاني دوم از 1941 تا 1945، آمريكا متحدي براي شوروي بود؛ اما با پايان يافتن جنگ، به مظهر غرب، سردمدار جهان سرمايه و خطر خارجي تبديل شد. از اين زمان، ضديت با آمريكا، ادامه سنت مقابله روسيه با غرب شد. مناسبات روسي - آمريكايي در اين چارچوبهاي روانشناختي توسعه يافت و ضديت با آمريكا به جزء ماهوي نظريه سياست داخلي و خارجي شوروي تبديل شد (همان، ص. 237).
از اين زمان، به دليل مجموعهاي از اقدامها، رفتارها و مداخلهها در امور جهاني، دو قدرت، رقيب ژئوپلتيك هم شدند. تا اينكه انديشه جديد گورباچف در سياست خارجي، نگاه ايدئولوژيك و قدرتمحور به آمريكا را دگرگون كرد. در نتيجه، نگرش مثبتي به آمريكا شكل گرفت و در ميان بخشي از نخبگان و جامعه روس، جرياني به طور ناخودآگاه از نظام و شيوه زندگي آمريكايي تقليد كرد. البته دركنار اينها، ناسازگاري داخلي با تجربه آمريكايي و ناتواني استفاده از آن به نفع خود نيز مشاهده ميشد.
از اين نگاه، در دوره جديد، تداوم راهبرد ضدشوروي و سياست اوراسياي مركزي، موسوم به «پيشبرد دموكراسي»، در رفتارهاي واشنگتن مشهود بود. در اين دوره، افكار عمومي روسيه نسبت به آمريكا منفي نبود؛ اما به تدريج با حوادثي نظير مداخلههاي آمريكا در بالكان، به ويژه در بحران كوزوو در سال 1999، روابط دو كشور تيره شد. با وجود اين، پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001، روابط دو كشور تا دو سال بعد بهبود يافت و تنها پس از تصميم آمريكا در حمله به عراق در سال 2003 و موج انقلابهاي رنگي در كشورهاي مستقل مشتركالمنافع (سي. آي. اس)، تداوم گسترش ناتو به مرزهاي روسيه و طرح استقرار سپر موشكي در اروپاي شرقي، بار ديگر در مناسبات دو سو مشكلاتي جدي روي داد (Valeriano, 2007, pp. 12-13). بحران اوستيا در سال 2008، به مناسبات مسكو - واشنگتن بزرگترين ضربه را وارد كرد.
مطالعهها و نظرسنجيهاي مختلف نشان ميدهد كه در سالهاي 2006 تا 2008، روابط و نگرشهاي اجتماعي متقابل در دو كشور، در بدترين وضعيت خود از زمان پايان جنگ سرد بود و هر دو طرف، ذهنيتي منفي و رفتاري هجومي نسبت به يكديگر داشتند.
نتيجه يك نظرسنجي در سال 2007 نشان داد: 80 درصد از جوانان روس نگاهي منفي به آمريكا دارند. در آمريكا نيز 53 درصد از مراجعهشوندگان همين نگاه را به روسيه داشتند (Frist, 2007, p. 7). نظرسنجي ديگري نشان ميدهد: در سال 2007، 15 درصد از روسها آمريكا را دشمن، 15 درصد آن را رقيب، 40 درصد هم آن را بيطرف و تنها 20 درصد آن را دوست ميدانند (Mendelson, 2008, p. 137).
از روزي كه اتحاد شوروي فروپاشيد، دو ديدگاه متعارض در آمريكا وجود داشته است:
1. ديدگاهي كه كمك به روسيه را براي جلوگيري از تبديل آن به تهديدي جديد در نظر ميگيرد؛
2. ديدگاهي كه منافع كشور را به روسيهاي ضعيف و ناتوان در مقابل آمريكا ترجيح ميدهد و به اين منظور، بر مداخله در امور داخلي آن تأكيد ميكند (Garrett, 2008, pp. 3-4).
البته در مسكو نيز ميان جريانهاي فكري و سياسي گوناگون، بر سر نوع رابطه با آمريكا اختلافهاي زيادي وجود دارد. به طور مشخص، جريانهاي مليگرا، اسلاوگرا و اوراسياگرا در برابر آتلانتيكگراها - كه به رابطه با آمريكا بسيار بها ميدهند - قرار ميگيرند.
در سند سياست خارجي روسيه كه در سال 2008 تصويب شد، تأكيد شده است: روسيه، روابطش را با آمريكا براساس قابليت روابط اقتصادي، علمي و فني و نيز براساس نقش كليدي آمريكا در وضعيت ثبات استراتژيك جهاني و وضعيت بينالمللي پيش ميبرد؛ براي تحقق اين هدف، لازم است روابط دو كشور به مشاركت استراتژيك برسد. همچنين در اين سند آمده: روسيه علاقهمند است اقدامهاي آمريكا در امور جهاني، مبتني بر اصول و هنجارهاي حقوق بينالملل و منشور سازمان ملل متحد باشد.
روسيه در سند استراتژي امنيت ملي - كه در سال 2009 منتشر شد - تا سال 2020، يكجانبهگرايي را تهديد مهمي براي امنيت ملي كشورها ميداند و بر آمادگي براي همكاري استراتژيك و برابر با آمريكا، به منظور جلوگيري از گسترش هستهاي، تروريسم و مناقشههاي منطقهاي، و رسيدن به توافقهاي استراتژيك هستهاي و كنترل تسليحات تأكيد ميكند. در مقابل، در راهبرد امنيت ملي آمريكا - كه در 27 مه 2010 به تصويب رسيد - توصيه شده است: روسيه طرفدار صلح باشد، قوانين بينالمللي را محترم بشماد و در اروپا و آسيا همانند شريك مسئول رفتار كند. همچنين، در اين سند راهبردي، بر تعامل بيشتر روسيه در امور جهاني تأكيد شده است.
از مجموع اين مطالب ميتوان دريافت كه روابط آمريكا - روسيه و نگرش مقامات دو كشور به يكديگر، در طول زمان و بر حسب مسائل و موضوعهاي ميان آنها نوسان داشته است و درك روشنتر اين روابط و تعاملات (به ويژه فضا و شرايط آن) در دهه اخير، مستلزم بررسي مهمترين مسائل و دستور كارهاي ميان آنها در حوزههاي بينالمللي، منطقهاي و دوجانبه است.
نگاهي به روابط دو دولت از سال 1991 تا 2008
روابط روسيه و آمريكا به فروپاشي شوروي بهبود يافت. در دهه 1990، به جز كدورتهايي بر سر مسئله كوزوو كه در سال 1999 اتفاق افتاد، مشكل حادي ميان دو كشور به وجود نيامد. اين تعاملات، به دنبال روي كار آمدن پوتين و بوش در سال 2000، با مشكلات بيشتري مواجه شد؛ اما با وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001، فضاي امنيتي - رواني حاكم بر روابط دو كشور، دوباره بهبود يافت.
پوتين، به منزله نخستين رئيس دولت غيرغربي، با صدور بيانيهاي به صف همكاري امنيتي با آمريكا در مقابل تروريسم پيوست. در مقابل، آمريكاييها نيز در 30 سپتامبر 2001، در سند «بررسي دفاعي» خود - كه پنتاگون آن را منتشر كرد - روسيه را از فهرست تهديدهاي امنيتي خود خارجي كردند. به اين ترتيب، چارچوبي استراتژيك شكل گرفت كه در آن، روسيه شأن خاصي براي خود قايل بود و تعارضهاي احتمالي با آمريكا در پيوند با آن شكل ميگرفت.
تعاملات امنيتي روسيه با آمريكا در دوره مذكور را ميتوان تحت عناوين جنگ افغانستان، جنگ عراق، تسليحات استراتژيك و توافق استراتژيك دو كشور در سال 2002 بررسي كرد. بررسي اين موارد نشان ميدهد كه به ظاهر، جايگاه واشنگتن براي مسكو، به تدريج از شريكي استراتژيك در مقابله با تروريسم تغيير كرد. در موضوع عراق، اين شراكت به همكاري نكردن و بيانيهها و اظهارنظرهاي ديپلماتيك مخالفتجويانه تبديل شد. اما در عمل، اين مخالفتها بيشتر مصرف داخلي داشتند و مقامات روس كمتر به فكر رقابت جدي با آمريكا بودهاند.
از نظر دولتمردان روس، آمريكاييها نبايد به بهانه مقابله با تروريسم و جلوگيري از گسترش جنگافزارهاي كشتار جمعي، قلمروي نفوذ و حوزه منافع استراتژيك خود را به زيان قدرتهاي بزرگ (از جمله روسيه) گسترش دهند. اما اين مخالفتها بيشتر متوجه همكاري دولتهاي معترض اروپايي (نظير فرانسه و آلمان) و فقط در سطح ديپلماتيك و سياسي بوده است.
تا پيش از 11 سپتامبر، روسها همواره شكايت ميكردند كه آمريكا به طور مستقيم از گروههاي اسلامگرا حمايت كرده، يا سياستهاي روسيه را در مقابل اين گروهها محكوم ميكند. اما حادثه 11 سپتامبر، فرصت مهمي در اختيار مسكو قرار داد؛ چرا كه پيدايش يك تهديد، فصل مشتركي براي اتحاد با غرب در مقابل جريانهاي اسلامگرا و به ويژه طالبان بود. اينبار، برخلاف دوره قبل - كه برداشت و درك روسها از حضور آمريكا در منطقه، به منزله حركتي براي جدايي آن از مسكو بود - روس ها نيروهاي نظامي آمريكا را عاملي براي رفع خطر گروههاي مسلمان تلقي كردند. پس ازاين حادثه، ولاديمير پوتين، رئيسجمهور روسيه، موضع كشورش را در شش بند اعلام كرد.
با وجود مشكلاتي كه روسيه در مورد عراق داشت، مسكو حاضر نبود به خاطر بغداد، خود را كاملا در مقابل غرب و شوراي امنيت سازمان ملل متحد قرار دهد. تلاش هاي اين كشور، بيشتر به محدود كردن آمريكا و حفظ منافع روسيه در عراق براي دوره پس از تحريمها معطوف بود. اين وضعيت تا سال 1999 ادامه يافت.
به دليل تحقيري كه دولت روسيه در جريان بحران كوزوو متحمل شد، افكار عمومي روسيه، به ويژه نخبگان آن، به ضديت با غرب متمايل گرديد. در سال 2000، با روي كار آمدن ولاديمير پوتين و تصويب اسناد استراتژيك جديد، به منظور گسترش روابط با متحدان پيشين (همانند عراق)، «سياست خارجي» و «دكترين نظامي» در دستور كار قرار گرفت. به اين ترتيب، روسها به طور جدي كوشيدند موقعيت خود را در منطقه خليجفارس تحكيم كنند.
حادثه 11 سپتامبر دو مفهوم تروريسم و تسليحات كشتار جمعي را در دستور كار امنيت بينالمللي قرار داد. مسكو نيز به اين روند پيوست و همانطور كه پيشتر گفته شد، براي نابودي طالبان و القاعده،تا جايي كه امكان داشت، با دولت ايالات متحده همكاري كرد.
سران مسكو و واشنگتن در سال 2002، بيانيه مشتركي صادر كردند. براساس اين بيانيه، با توجه به محيط جديد قرن 21، فصل جديدي از همكاري مشترك دو طرف آغاز شد. اين همكاري - كه براساس ارزشهاي مشترك و مقابله با تهديدها و چالشهاي جديد در جهان است - آشكارا به دشمني دو كشور پايان داده است. مقابله با تروريسم، ثبات در افغانستان، آسياي مركزي و قفقاز، همكاري در چارچوب ناتو، شوراي امنيت سازمان ملل متحد، سازمان امنيت و همكاري اروپا، گروه هشت، صلح در خاورميانه و بالكان، گفتگو درباره عراق، مقابله با قاچاق مواد مخدر، همكاريهاي اقتصادي و جلوگيري از گسترش سلاحهاي كشتار جمعي، از مهمترين مفاد اين چارچوب است. با وجود اختلاف دو كشور در مسئله عراق، روسيه و آمريكا همچنان در چارچوب بيانيه مذكور حركت ميكردند. اما موج انقلابهاي رنگي در منطقه نزديك به روسيه و سپس مسائلي چون سپر موشكي آمريكا در چك و لهستان، روابط دو دولت را تيرهتر كرد ( كرمي، 1384، ص 160).
حوزههاي تعامل در دهه اخير
حوزههاي تعامل روسيه و آمريكا، طيف گستردهاي را در برميگيرد؛ اما ميتوان با دستهبندي سادهاي آنها را در دو دسته مسائل بينالمللي و منطقهاي دو جانبه بررسي كرد. تروريسم، گسترش هستهاي، كنترل تسليحات استراتژيك، انرژي، سازمان تجارت جهاني و حقوق بشر از مهمترين مسائل بينالمللي است كه در دستور كار قدرتهاي بزرگ جهاني قرار دارد و در ده سال اخير مورد توجه خاص روسيه و آمريكا قرار داشته است.
البته تروريسم مشكلي جهاني و نيز مشكل آمريكا و روسيه است. در سال 2001، روسها از اولين كشورهايي بودند كه در اين باره به آمريكا كمك كردند؛ اكنون نيز محدوديت و مشكلي براي ادامه همكاري در اين زمينه ندارند. همكاري دو كشور درباره افغانستان از ابتدا تاكنون ادامه داشته و با اينكه روسيه به طور مستقيم با اين موضوع درگير نيست، از كمكهاي غيرمستقيم خودداري نكرده است. مصداقهاي تروريسم براي دو كشور متفاوت است؛ در مواردي، آنچه مسكو در داخل به عنوان تروريسم با آن درگير است، در واشنگتن به منزله موضوعي مربوط به حقوق بشر مورد توجه قرار ميگيرد.
گسترش هستهاي نيز موضوعي است كه دو كشور روسيه و آمريكا، با وجود تفاوت در روشهاي برخورد، درباره كليت آن اتفاقنظر دارند. روسها تنها با ايجاد تأخير در روند تسلسل قطعنامهها عليه كره شمالي و ايران، مانع سرعت گرفتن صدور آنها شدهاند. اما پس از توافقهاي اخير ميان مقامات دو كشور، اين مسئله به طور جديتري در دستور كار قرار گرفت و احتمال اينكه مسكو محدوديتي براي صدور قطعنامههاي جديد ايجاد كند، كم است. سياست كلان دو كشور درباره گسترش هستهاي تفاوت زيادي ندارد؛ اما روسها به طور جدي، دغدغه حفظ و احترام به حاكميتهاي ملي را دارند و نميخواهند موضوعهايي از اين قبيل، موجب ناديده گرفتن و محدود كردن حاكميتهاي ملي شود (Goldschmidt, 2008, pp. 2 - 3).
در موضوع كنترل تسليحات استراتژيك، با توجه به پايان قرارداد تسليحات استراتژيك، اوباما ابتدا پيشنهاد به صفر رساندن سلاحهاي استراتژيك دوربرد را مطرح كرد. اما از نگاه روسها، كاهش اساسي زرادخانههاي هستهاي و امتناع كامل از داشتن سلاحهاي هستهاي هم برتري يك جانبه نظامي ايالات متحده در جهان را تثبيت ميكند؛ زيرا آنها برتري خود را در زمينه سلاحهاي متعارف حفظ خواهند كرد. سرانجام دو رئيسجمهور در هشتم آوريل 2010 در پراگ، پايتخت چك، پيمان كاهش تسليحات استراتژيك تهاجمي (استارت) را امضا كردند؛ پيماني كه اگر تصويب شود، پارلمانهاي دو دولت آن را اجرا خواهند كرد.
انرژي نيز در روابط روسيه با آمريكا، به ويژه در روابط روسيه با اتحاديه اروپا، عامل مهمي به شمار ميرود و روسيه در دهه اخير بارها از آن به مثابه ابزار فشار بر اروپا و ساير كشورهاي همسو با غرب استفاده كرده است. در اين سال ها آمريكا نيز هميشه نگران وابستگي اروپا به انرژي روسيه بوده است. اين موضوع، متحدان آمريكا را در برابر فشارهاي روسيه آسيبپذير ميكند و همواره از سوي مسكو به منزله عامل بازدارندهاي، عليه دولتهايي كه سياست و نگرش همكاري بيشتر با آمريكا را دارند، مطرح بوده است. به همين دليل، آمريكا از خط لوله انرژي تاباكو و ترانس خزر حمايت ميكند تا موقعيت انحصاري روسيه را در تأمين انرژي اروپا متزلزل كند.
در بحث تجارت جهاني، سالهاست روند عضويت روسيه در سازمان تجارت جهاني در جريان است. در ملاقات اخير رئيسجمهوريهاي دو كشور در واشنگتن نيز بر عضويت اين كشور تا ماه سپتامبر 2010 تأكيد شده است. سالهاست روسيه خواستار عضويت در سازمان تجارت جهاني است؛ اما مهمترين مانع آن، عدم موافقت آمريكا بوده است.
سرانجام اينكه، حقوق بشر در روسيه، به ويژه براي دموكراتهاي آمريكا، همواره از موضوعهاي مورد علاقه بوده است. در واشنگتن نيز از سازمانهاي مردمنهاد، رسانهها و نهادهاي مدني حمايت ميشود؛ اين موضوع حساسيت روسها را برانگيخته است. با وجود آنكه در نشست اخير نيز نكتههايي در اين باره مطرح شده است، احتمالا اين موضوع حساسيت گذشته را نخواهد داشت و به نظر نميرسد حقوق بشر در روسيه مانعي براي روابط سياسي و اقتصادي دو كشور ايجاد كند.
در مسائل منطقهاي، گسترهاي از موضوعها و مسائل (از امنيت اروپا، گسترش ناتو، بحرانهاي منطقهاي از كوزوو تا مولداوي، گرجستان و قزقيزستان تا مسائل خاورميانه، عراق و افغانستان) در ميان دو دولت وجود دارد. مسائل منطقهاي مهم براي دو كشور، در سه منطقه كشورهاي مستقل مشتركالمنافع (سي.آي.اس)، اروپا و خاورميانه قرار دارد و در ساير مناطق، ميان دو سو رقابت چشمگيري مشاهده نميشود.
منطقه سي.آي.اس براي مسكو از جمله منافع حياتي، ممتاز و حوزه نفوذ ويژه است. اين منطقه، به مثابه اولويت نخست سياست خارجي روسيه در بيست سال اخير، در معرض تهديد نفوذ و حضور آمريكا و متحدان آن قرار داشته است (Kramer, 2010, p. 63). امواجي از فعاليتهاي آمريكا (از استقرار پايگاههاي اطلاعاتي و نظامي آمريكا تا گسترش نهادهاي امنيتي غربي و انقلابهاي رنگي) منافع حياتي روسيه را در اين منطقه به مبارزه طلبيده است. جنگ اوستيا در تابستان 2008 را بايد نقطه اوج تقابل آمريكا و روسيه در اين منطقه دانست. اما به نظر ميرسد، از تابستان گذشته و پس از تعاملات جديد مسكو - واشنگتن، دست روسيه در اين منطقه بازتر از گذشته شده است و با وجود تداوم برخي اختلافنظرها، روند كلي امور، برخلاف منافع روسيه نيست. مسكو همواره از واشنگتن انتظار داشته است، نظام امنيتي و اقتصادي روسيه در اين منطقه را به رسميت بشناسد.
منطقه اروپا اولويت دوم سياست خارجي روسيه است و بيشترين تهديدهاي امنيتي اين كشور، هنوز در اين حوزه قرار دارد. گسترش ناتو به شرق و مسئله سپر موشكي آمريكا در چك و لهستان، مهمترين نمودهاي اين تهديد است.
درباره گسترش ناتو، با وجود آنكه هنوز توافق خاصي ميان آمريكا و روسيه وجود ندارد، به نظر ميرسد فعلا موضوع عضويت اوكراين و گرجستان منتفي است. روسها منتظرند تا طبق طرح مدوديف، نظام واقعي و فراگيري «از ونكوور تا ولادي وستك»، با مشاركت آنها، همكاريهاي امنيت منطقهاي يوروآتلانتيك را سامان بدهد و «از طريق تعادل روسيه، اتحاديه اروپا و آمريكا، اروپاي متحدي بدون خطوط تقسيم» پديدار شود.
در حال حاضر، آمريكا با تعليق سپر موشكي تا سال 2015 و استقرار ناوهاي مسلح به موشكهاي رهگيري در شمال و جنوب اروپا، توانسته است رضايت مسكو را جلب كند؛ به طوري كه لاوروف گفته است: «برنامه جديد، خطري براي روسيه ندارد». واقعيتها در منطقه خاورميانه، ازآن حكايت دارد كه روسها موضوع را به آمريكا واگذار كردهاند و جز روابط تجاري، علاقه سياسي و امنيتي خاصي در مسائل جبهه عربي - اسرائيل (از لبنان و فلسطين و اسرائيل تا عراق و افغانستان) ندارند؛ اما از همكاري سياسي با آمريكا خوددداري نميكنند. توافق سال گذشته درباره اجازه تردد نظامي هوايي و زميني به آمريكا، براي دسترسي به افغانستان را بايد نمونه اين همكاريها دانست. برخلاف دو عرصه نخست، در ده سال اخير، دو كشور در اين حوزه حساسيتهاي كمتري داشتهاند؛ اما به نظر ميرسد، اين وضع در حال تغيير است.
در حوزه تجارت، روابط آمريكا و روسيه (در مقايسه با روابط روسيه - چين، آمريكا - روسيه، آمريكا - ژاپن و روسيه - اتحاديه اروپا) بسيار محدود است. در سال 2009، ارزش روابط تجاري 18/5 ميليارد دلار بود. در نشستهاي اخير تلاش شده است محدوديتهاي موجود بر سر راه صدور كالا ميان دو كشور برداشته شود. از جمله اين تلاشها بايد به تسهيل صدور هواپيماي بويينگ اشاره كرد. از نگاه روسها، امكان عرضه كالاهاي روسي در بازارهاي مهم جهاني فولاد، سوخت هستهاي و جنگافزار، به توسعه همكاريهاي بازرگاني با آمريكا بستگي دارد.
اما آنچه براي روسيه بسيار اهميت دارد، انتقال فناوري است. ديدار مدوديف از مسكو نيز با ديدار او از دره سيليكون (مركز جهاني فناوري برتر)، امضاي قراردادهايي با شركتهاي آمريكايي، دعوت از دانشمندان روسي مستقر در آنجا و تلاش براي الگوبرداري از آن،به منظور ساختن منطقهاي مشابه در نزديكي مسكو شروع شد. طبق گزارش شوراي سياست خارجي و دفاعي روسيه، برقراري روابط سالم با ايالات متحده از نظر به روز كردن جامع اقتصاد و جامعه (كه اولويت فصلي به شمار ميرود)، براي روسيه اهميت دارد و دريافت فناوريهاي برتر و سرمايهگذاريهاي مستقيم از آمريكا، از هدفهاي روسيه است.
از اينرو، ميتوان گستره مهمي از مسائل ميان دو قدرت بزرگ جهاني را مشاهده كرد؛ مسائلي كه امكان حل و فصل و رسيدن به توافق بر سر همه آنها بعيد است. تنها ميتوان انتظار داشت بر سر بخش محدودي از آنها توافقهايي حاصل شود و ساير موضوعها در حاشيه قرار بگيرد.
از سالهاي 1945 به بعد، تلاشهاي تصميمگيران دو كشور، در كنفرانسها و نشستهاي مهم (از يالتا تا هلسينكي و سپس پراگ، لندن و...) تنها از رويارويي مستقيم جلوگيري كرده و امكان داده است هر يك از آنها بحرانهاي بينالمللي را به سود خود مديريت كنند.
از ميان مسائل و موضوعهاي مطرح شده ميان دو دولت، چهار موضوع حساسيت و اهميت بيشتري دارند:
1. سياست آمريكا نسبت به همسايگان روسيه؛
2. طرح دفاع موشكي؛
3. مسئله ايران، افغانستان و كره شمالي؛
4. توسعه اقتصادي روسيه (Kramer, 2010, p. 62).
مجموعهاي از عوامل هويتي، ژئوپليتيك و ساختاري وجود دارد كه امكان همگرايي و همكاري بلندمدت ميان دو دولت را با محدوديتهاي جدي روبهرو ميكند؛ اما در عين حال، امكان مصالحه كوتاهمدت و ميانمدت و جلوگيري از درگيري و جنگ را فراهم ميآورد.
توافقهاي انجام شده و مشكلات باقي مانده از سال 2009 تا 2011
كسي تصور نميكرد اندكي پس از بحران اوستيا، از سردي روابط روسيه و آمريكا كاسته شود. با توجه به تعليق روابط روسيه - ناتو و روسيه با اتحاديه اروپا و آمريكا، و مانور گسترده ناتو در درياي سياه، انتظار ميرفت دو كشور دورهاي طولاني از خصومت را پشت سر بگذارند. اما با پيروزي اوباما و برنامه سياست خارجي او ورق برگشت. اوباما در نوشتهها و سخنان انتخاباتي خود، بر همكاري با روسيه و مقابله با گسترش سلاحهاي كشتار جمعي تأكيد كرد. نماد اين نگرش جديد، هديه كلينتون به لاوروف در ژنو با علامت «از سرگيري دوباره» بود. پس از اين، ديدار اوباما و مدوديف در آوريل 2009 در لندن، در حاشيه كنفرانس سران كشورهاي عضو گروه 20 و هنگام صدور بيانيه مشترك آمريكا و روسيه شكل گرفت. محور اين بيانيه مشترك، همكاري در امنيت بينالملل و از سرگرفتن مذاكرههاي مربوط به كاهش سلاحهاي استراتژيك هستهاي بود (سجادپور، 1388، ص. 33).
از زمان روي كار آمدن اوباما تاكنون، رؤساي جمهوري دو كشور هفت بار با يكديگر ديدار داشته و توافقهاي مهمي به عمل آوردهاند. از اينرو، در دوره مدوديف و اوباما، روابط دو كشور به شكل جديدي از سر گرفته شد.
با سفر كلينتون، وزير خارجه آمريكا، به روسيه، يك گروه كاري به رياست پريماكف (نخستوزير پيشين روسيه) و كسينجر (وزير خارجه پيشين آمريكا) تشكيل شد. وظيفه اين گروه كاري بررسي دوجانبه و ارائه راهحلهايي براي بهتر كردن روابط دو كشور بود. اين گروه نيز در نهايت، فهرستي از كارهاي مناسب در روابط روسيه و آمريكا را با مقامات آمريكايي پيشنهاد كرد. جزئيات اين فهرست به قرار زير است:
- آمريكا نبايد براي عضويت روسيه در سازمان تجارت جهاني (هدفي كه روسيه سالهاست در پي رسيدن به آن است) مانعتراشي كند و بايد موافقت خود را براي ورود روسيه به سازمان اعلام كند؛
- آمريكا نبايد از وضعيت حقوق بشر در روسيه انتقاد كند و اگر اقدام به اين كار كرد، نبايد با هياهو همراه باشد؛
- آمريكا بايد نفوذ سنتي روسيه را در حوزه شوروي سابق به رسميت بشناسد و در كوتاهمدت، اصراري بر عضويت اوكراين و گرجستان در ناتو نداشته باشد؛
- آمريكا روسيه را به يكي از شريكهاي خود در مسئله هستهاي ايران تبديل كرده است؛ لذا بايد در مسئله استقرار نظام دفاع موشكي در شرق اروپا تجديدنظر نمايد و روسيه را در نظام امنيت اروپا سهيم كند (آرامي، 1388، ص 1).
در شوراي سياست خارجي و دفاعي روسيه نيز براي جلسه كميته روسي آمريكايي باشگاه سياسي والداي گزارشي تهيه شده بود. در اين گزارش، ضمن استقبال از پيشنهاد «از سرگيري دوباره»، فهرست منافع موازي، يكسان و نزديك دو كشور به شرح زير آمده است:
- حمايت همهجانبه از تلاشهاي ايالات متحده و ناتو در افغانستان، بدون مداخله مستقيم نظامي؛
- طراحي خطمشي واحد در برابر ايران؛
- ارائه بسته واحد عوامل تشويق كننده سياسي و اقتصادي و احتمالا تحريمها (بدون تجاوز نظامي كه كاري بيمعني و خطرناك است) و جلب بيشتر چين به اين سياست؛
- حمايت از تلاشهاي آمريكا براي حل و فصل بحران هستهاي كره شمالي؛
- پشتيباني از اقدامهاي ايالات متحده در عراق و پاكستان؛
- نزديكي مواضع در زمينه بحران خاورميانه؛
- امتناع از احياي حوزه نفوذ تاريخي خود با توسل به زور؛
- فعال كردن همكاري با تروريسم بينالمللي و جلوگيري از اعمال تروريسم هستهاي؛
- كمك به ايالات متحده در زمينه جلب چين به نظم بينالملل اقتصادي و سياسي و مساعدت به باقي ماندن چين در مقام عضو سازنده باشگاه جديد رهبران جهان (آرامي، 1388، ص 7).
همچنين تأكيد شده است، ايالات متحده در چارچوب اين معامله بايد در سياست خود در فضاي شوروي و در زمينه امنيت اروپايي تجديدنظر كند.
اين مشي جديد، بدون اينكه با منافع آمريكا مغايرت داشته باشد، به پيشبرد منافع حياتي روسيه كمك خواهد كرد. امتناع از تشويق همسايگان و شريكهاي روسيه (اوكراين، گرجستان و كشورهاي ديگر) براي فاصله گرفتن از مسكو و دنبال كردن سياست ضدروسي، از جمله جنبههاي اين مشي جديد است. اين امر به معني امتناع از توسعه گفتگو با اين كشورها و حمايت از استقلال آنها نيست و تنها در صورتي كه روسيه استقلال كشورهاي فضاي شوروي سابق را لغو كرده، سلطه كامل خود را بر فضاي شوروي سابق احيا كند، منافع حياتي غرب خدشهدار خواهد شد.
روسيه و ايالات متحده بايد درباره قواعد بازي و از جمله قواعد و حدود رقابت در فضاي شوروي سابق به توافق برسند و خطوط قرمزي را تعيين كنند كه عبور از آنها منافع حياتي يكي از طرفين را تهديد ميكند. در فضاي شوروي سابق، خويشتنداري از همه چيز مهمتر است (همان).
در اين گزارش، انتظارهاي روسيه از ايالات متحده به قرار زير مطرح شده است:
- امتناع از حمايت از محافل و رژيمهاي ضدروسي در جامعه مشتركالمنافع و تشويق سياست ضدروسي؛
- ممانعت نكردن از توسعه روند همگرايي در فضاي شوروي سابق با مركزيت روسيه؛
- حل و فصل مناقشات مزمن با شرايط قابل قبول براي روسيه؛
طراحي راه قابل قبول براي همكاري انرژي در جامعه مشتركالمنافع (همان، ص 9).
در اين گزارش، معامله بزرگي نيز پيشنهاد شده است كه عبارت است از:
- جلوگيري از بيثباتي امنيت بينالمللي و تيره شدن آن تا حد «جنگ همه عليه همه»، به ويژه پيشگيري از برخورد احتمالي قدرتهاي بزرگ؛
- محدود كردن سلاحهاي كشتار جمعي و پيشگيري از ترويج آنها؛ از جمله ممانعت از برخورداري ايران از اين نوع سلاحها؛
- حفظ ثبات در شرايط «نظام چندقطبي همسايگان»؛
- تثبيت اوضاع افغانستان؛
- تثبيت اوضاع پاكستان؛
- جلوگيري از بروز مناقشه ميان هند و پاكستان؛
- حل و فصل مناقشه اعراب و اسرائيل؛
- حل و فصل بحران هستهاي كره شمالي؛
- مبارزه با تروريسم بينالمللي و پيش از همه، جلوگيري از تروريسم هستهاي؛
- جلوگيري از ايجاد خلأ سياسي و حقوقي در زمينه كنترل تسليحات هستهاي، بعد از انقضاي مهلت اعتبار قرارداد استارت1؛
- تثبيت اوضاع عراق بعد از خروج نيروهاي آمريكايي از اين كشور و جلوگيري از تبديل شدن اين كشور به پرورشگاه تروريسم بينالمللي؛
- تثبيت اوضاع خاورميانه بزرگ و جلوگيري از بروز انحطاط و افراط در اين منطقه؛
- تأمين امنيت در فضاي كيهاني؛
- مقابله با تغييرات آب و هوا؛
- مبارزه با مواد مخدر، دزدان دريايي و بزهكاري سازمان يافته (همان، ص 10).
ديدارهاي رئيسجمهورهاي روسيه و آمريكا، نشاندهنده اراده جدي در دو طرف، براي عمل كردن به اين پيشنهادهاست.
يكي از نشانههاي مهم دگرگوني نگرشها و رفتارهاي دولت آمريكا را بايد تعليق طرح سپر موشكي در اروپاي شرقي تا سال 2015 دانست. اين موضوع براي روسها بسيار اهميت داشت؛ چرا كه آن طرح را بزرگترين تهديد نظامي براي موقعيت هستهاي خود ميدانستند. دولت جديد آمريكا نيز با درك اهميت آن، كوشيد در رابطه با موضوع ايران و كره شمالي، اين مشكل را حل و فصل كند (Kramer, 2010, pp. 65 - 66).
در ملاقات اوباما و مدوديف در كرملين، در تاريخ ششم جولاي 2009، براي تغيير در روابط دو كشور ارادهاي جدي وجود داشت. در اين ملاقات درباره موضوعهاي مختلفي مانند كنترل تسليحات استراتژيك، سپر موشكي در اروپاي شرقي، گسترش ناتو، افغانستان و ايران گفتگو شد. همچنين دو رئيسجمهور بر همكاري در حل مشكلات جهاني تأكيد كرده، سند همكاري مشتركي را امضا كردند.
درباره افغانستان، به طور مشخص ميان مقامات نظامي دو طرف (ژنرال مولن و ژنرال ماكارف) قراردادي امضا شد كه جزئيات همكاري متقابل را معلوم ميكرد. به موجب اين قرارداد، آمريكا اقلام نظامي براي عمليات در افغانستان را از قلمروي روسيه و به وسيله هواپيما و خطوط راهآهن روسيه منتقل ميكرد (Ibid, p. 61).
در اين ملاقات، رئيسجمهور آمريكا با خطرناك جلوه دادن برنامه هستهاي ايران و طرح اين ادعا كه ايران و كره شمالي براي قرن 21 تهديد به شمار ميآيند، بار ديگر سرنوشت استقرار سپر موشكي آمريكا در خاك اروپا را به برنامه هستهاي ايران پيوند زد و در سخنراني در مدرسه اقتصادي روسيه گفت: «در صورت خودداري ايران از برنامههاي نظامي، نظام دفاع موشكي معناي خود را از دست خواهد داد» (روزنامه سرمايه، 17 تير، 1388).
اوباما درباره موضوع عضويت كشورهاي نزديك به روسيه در ناتو گفت:
كشوري كه بخواهد عضو ناتو شود، بايد اكثر مردمش رضايت داشته باشند و اصلاحات لازم در داخل آن انجام شود تا بتواند در مأموريتهاي متحدان شركت كند. اجازه دهيد روشن بگويم كه ناتو بايد همكاري (نه رويارويي) با روسيه را دنبال كند (Kramer, 2010, p. 63).
در تاريخ 23 ژوئن 2010 نيز دو رئيسجمهور در واشنگتن درباره كنترل تسليحات هستهاي و برنامه هستهاي ايران، گشايش مسيري جديد براي انتقال تداركات به افغانستان، اوضاع قرقيزستان، مسائل خاورميانه، امنيت اروپا و كاهش تجارت استراتژيك گفتگو كردند. اوباما از عضويت روسيه در سازمان تجارت جهاني حمايت كرد و گفت: دو كشور بر سر موضوعهايي نظير گرجستان همچنان اختلافنظر دارند. البته موضوعهاي تجاري و اقتصادي محور اصلي مذاكرات دوطرف بود.
توافق بر سر پيوستن روسيه به سازمان تجارت جهاني، امضاي قرارداد خريد 50 فروند هواپيماي بويينگ و از ميان برداشتن موانع موجود بر سر راه صادرات گوشت مرغ از آمريكا به روسيه، از مهمترين محورهاي مذاكرههاي دو طرف بود.
درباره قرقيزستان نيز از دولت موقت براي ايجاد ثبات در كشور حمايت كردند. همچنين دو طرف بر تشديد تحريمهاي ايران و كره شمالي تأكيد كرده، به همكاري راهبردي در امور افغانستان تداوم بخشيدند. البته موضوعهايي نظير گرجستان، گسترش ناتو، سپر موشكي، پيمان كنترل تسليحات هستهاي و وضعيت حقوق بشر در روسيه، همچنان محل اختلاف است. شايد مهمترين دستاورد اين سفر، تشكيل كميسيوني در سطح رياست جمهوري براي تداوم و گسترش روابط بود.
بازديد مدوديف از دره سيليكون و توافق درباره سرمايهگذاري شركتهاي آمريكايي در روسيه نيز از دستاوردهاي سفر رئيسجمهور روسيه بود. اين منطقه به عنوان مركز جهاني فناوري برتر شناخته شده، توسعه فناوري اطلاعات و ارتباطات از آنجا شروع و عرضه ميشود. مدوديف در حين اين بازديد تأكيد كرد: روسيه مايل است از تجربههاي چنين مركزي براي نمونه روسي در حال ساخت آن با عنوان «اسكولكوا» بهره گيرد؛ به ويژه آنكه بسياري از دانشمندان ممتاز در اين منطقه، روسهايي هستند كه پس از فروپاشي به اينجا آمدهاند.
بنابراين، اگرچه در مناسبات آمريكا و روسيه مسائل و موضوعهاي زيادي وجود دارد، اين دو دولت در دو سال اخير، بيشتر روي حل و فصل اختلاف درباره طرح دفاع موشكي، همسايگان روسيه، كمك به توسعه روسيه و چالشهاي استراتژيك متمركز شدهاند و توافقهاي مهمي نيز در اين موارد داشتهاند. در عين حال، هيچيك از اين موضوعها تاكنون به صورت كامل حل و فصل نشده است؛ ماهيت آنها هم به گونهاي نيست كه بتوان به طور كامل درباره آنها به توافق رسيد؛ هر كدام روندي است كه حل و فصل آن به زمان زيادي نياز دارد.
موضوع طرح دفاع موشكي، فعلا تا سال 2015 به تعليق درآمده و نظام جايگزين كنوني حساسيت كمتري را در روسيه ايجاد كرده است. در موضوع همسايگان دست مسكو بازتر از گذشته شده است و آمريكا هم كمتر دخالت ميكند. در رابطه با كمك به توسعه روسيه، به نظر ميرسد برخي از محدوديتهاي پيشين برداشته شدهاند. اما در ميان اين مسائل، شايد بحث چالشهاي استراتژيك از همه مهمتر و حساستر است. اين مسائل به گونهاي است كه توافق در مورد يك مسئله، به توافق درباره ديگري پيوند يافته است. براي مثال، طرح دفاع موشكي به تعويق انداخته شده؛ بحث توسعه اقتصادي روسيه هم روندي پنج تا 10 ساله دارد؛ موضوع چالشهاي استراتژيك نيز همينطور است.
در زمينه كمكرساني و تداركات به نيروهاي ناتو در افغانستان نيز روسها همكاري لازم را به عمل ميآورند. اما درباره كره شمالي و ايران، به نظر ميرسد مسكو از صدور قطعنامههاي جديد و سختگيريهاي بيشتر جلوگيري نخواهد كرد.
از مجموعه اين تحول و تعاملها ميتوان معامله بزرگي را درك كرد كه تاكنون در توافقهاي گوناگون خود را نشان داده است؛ اما نكته اينجاست كه چرا و چگونه چنين وضعيتي پيش آمده است.
نيازهاي متقابل اقتصادي و امنيتي و بازسازي روابط
رقابت از ويژگيهاي ذاتي قدرت است. براساس نظريه موازنه قدرت، هرگاه دولتي منافع ملي خود را تعقيب كند و براي اين كار به كسب، حفظ و نمايش قدرتها بپردازد، ساير قدرتها نيز به شيوههاي مختلف به چنين روندي روي ميآورند. نتيجه چنين تلاشهايي شكلگيري نوعي موازنه قدرت است. اما نكته مهم اين است كه اين منافع را نخبگان و افكار عمومي تعقيب ميكنند و از نگرشها و جهانبينيها تفسير ميشوند. همين عامل، موضوع موازنه قدرت را پيچيدهتر ميكند.
اما درباره روابط آمريكا و روسيه، با وجود بسترها و زمينههاي گوناگون براي رقابت دو دولت، عوامل رقابتي، موازنهدهنده و همكاريجويانهاي مشاهده ميشود كه حتي در دورههاي رقابت جدي نيز معمولا از طرف آنها ناديده گرفته شدهاند (Aron, 2006, pp. 90-91).
از ميان عوامل مختلفي كه موجب بهبود روابط آمريكا و روسيه در دو سال اخير شدهاند، ميتوان به عواملي در سطوح عيني، ذهني، فردي، ملي، منطقهاي و بينالمللي اشاره كرد.
برخلاف سرسختي و يكجانبهگرايي جورج بوش پسر، اوباما، رئيسجمهور جديد آمريكا، با شعار تغيير در سياستهاي آمريكا روي كار آمد. نگرش او از همان دوران تبليغات انتخاباتي، بر همكاري با روسيه براي حل مسائل امنيتي بينالمللي متمركز بود تا از بار هزينههاي آمريكا بكاهد. او عزم خود را براي حل مشكلات اقتصادي داخلي و مشكلات سياسي و نظامي آمريكا در افغانستان و عراق و همچنين حل مسائلي از قبيل پرونده كره شمالي و ايران جزم كرده بود و براي رسيدن به اين هدفها به همكاري روسيه نياز داشت. مجموع اين مشكلات (از باتلاق خاورميانه تا بحران جهاني اقتصادي)، ضرورت تعديل يكجانبهگرايي و لزوم حل و فصل چندجانبه مسائل بينالمللي را مطرح ميكرد.
در طرف روس نيز شخصيت مدوديف و نگرش او - كه برخلاف پوتين صبغه امنيتي كمتري دارد و به مسائل اقتصادي در داخل كشور توجه بيشتري ميكند - شرايط را براي درك متقابل، مساعد كرد. از نگاه مدوديف، اگرچه روسيه در دوره پوتين توانسته بود از شرايط نامساعد دوره يلتسين در دهه 1990 عبور كند و موقعيت داخلي و جهاني روسيه را به طور چشمگيري ارتقا دهد، اين كشور با مشكلات اقتصادي زيادي (به ويژه پس از بحران جهاني اقتصادي) رويارو بود (Medvedev, 2009).
روسيه توانسته بود به«ابرقدرت انرژي» تبديل شود؛ اما اين وضعيت، آن را نه به همتاي قدرتهاي صنعتي، بلكه به «ابرقدرت جهان سوم» تبديل كرده بود. روندي كه ميتوان از آن با عبارت «جهان سومي شدن روسيه» ياد كرد. شاهد اين وضعيت، تحول روسيه از دهه 1980 تا 2010 بود. در مرحله نخست اين بازه زماني، 80 درصد از توليدات و صادرات روسيه را كالاهاي صنعتي و در مرحله بعد، 80 درصد از آن را مواد خام، به ويژه صادرات انرژي، تشكيل ميداد. اين يعني «جهان سومي شدن روسيه» و تبديل آن به بزرگترين اقتصاد حاشيهاي جهان.
رئيسجمهور روسيه نيز بارها بر نياز روسيه به فناوريهاي جديد تأكيد كرده است. او از لزوم تغيير نظام اقتصادي روسيه و سياست خارجي عمل گرا، با هدف جذب سرمايه و تكنولوژي و بهبود استاندارد زندگي به جاي «اقدامات آشوبگرانه ناشي از نوستالژي و تعصب» سخن گفته است. مدوديف همچنين از نقش زياد دولت انتقاد كرده، ميگويد:
روسيه بيش از اين نميتواند بر پايههاي صنعتي كهنه دوره شوروي تكيه كند و درآمد خود را از صادرات نفت و گاز به دست آورد. حيثيت و رفاه ملي نميتواند براي هميشه به دستاوردهاي دوره گذشته وابسته باشد. ركود اقتصادي در روسيه بيشتر از عوامل ديگر به حيثيت آن آسيب زده است (ria.novosti.ru).
او در فراز ديگري از سخنان خود، از جهان سومي شدن اقتصاد روسيه اظهار نگراني ميكند:
در جهان كنوني نميتوان به سادگي صادرات مواد خام را اقتصاد ناميد. اين موضوع، رشد چشمگير و پايدار و رفاه ملي را تضمين نميكند. روسيه به اقتصاد جديدي نياز دارد؛ اقتصادي هوشمند براساس برتري انديشه و توليد دانشهاي منحصر به فرد در راستاي بهبود زندگي مردم و افزايش سطح و كيفيت زندگي مردم از طريق فناوريهاي جديد. ما نميتوانيم براساس چنين اقتصادي روسيه كنوني را قدرت جهاني بدانيم (Medvedev, 2009).
بنابراين، به نظر ميرسد روسيه در سال 2008، از بحران اقتصادي جهان بسيار تأثير پذيرفته است. اين كشور به دليل افزايش انتظارهاي مردم در دوره رشد چشمگير درآمدهاي نفتي، از آغاز بحران اخير تاكنون، مشكلات زيادي داشته است. افت 5/8 درصدي توليد ناخالص داخلي در سال 2009، بيكاري دوميليون نفري، خروج 53 ميليارد دلاري سرمايه از كشور در طول پنج ماه، كاهش بودجه 70 ميليارد دلاري و مصرف 200 ميليارد دلاري از ذخاير طلا و ارز خارجي، مشكلهايي را در داخل ايجاد كرده است.
كاهش درآمدهاي روسيه از محل صدور انرژي و مشكلات همراه با اقتصاد مبتني بر صدور مواد خام، مقامات روس را به ضرورت توسعه صنعتي و نياز به فناوري و ايدههاي نو واداشته است. سهم روسيه در توليد ناخالص جهاني 2/5 درصد است و مسكو ميكوشد تا سال 2020 اين رقم را به چهار درصد برساند. در حالي كه سهم آمريكا 10 برابر روسيه است. جدولي كه در انتهاي مقاله درج شده است، وضعيت اقتصادي دو كشور را مقايسه ميكند.
به گفته بوريس متسوف، كاهش نرخ توليدات صنعتي در روسيه، در مقايسه با همسايگانش بسيار بيشتر بوده و در نيمه نخست سال 2009، در حدود 14/8 درصد سقوط كرده است؛ رقمي كه در ميان كشورهاي مشتركالمنافع، بيشترين ميزان سقوط به حساب ميآيد. در طول سالهايي كه پوتين قدرت را در دست داشته، اين كشور دوره كاملي از ركود را تجربه كرده است. به باور آندرياس اسلود، بحران مالي جهاني نشان داد كه اقدامهاي پوتين براي ايجاد رفاه مردم كارآمد نبود و رشد اقتصادي روسيه بيشتر به دليل قيمت بالاي نفت بوده است؛ اين بحران به روسيه آسيبهاي جدي وارد كرده است (دوتكويچ، 1388، صص. 113 - 114).
ميتوان دو عامل نيازهاي ملي و تحول نگرش را به منزله عوامل اصلي آغاز و گسترش همكاري جديد دو كشور قلمداد كرد. در اين ميان، نياز آمريكا به همكاري روسيه در طيف وسيعي از مسائل امنيتي و سياسي (از كره شمالي تا افغانستان و ايران) و موضوعهايي مثل: كنترل تسليحات استراتژيك، مبارزه با تروريسم، نياز روسيه به فناوريهاي نوين و وارد نشدن به دورهاي از رقابتهاي نظامي در پرتو مسائلي نظير: گسترش ناتو و سپر موشكي در اروپاي شرقي - كه فشار آن باعث وخيمتر شدن اوضاع اقتصادي در روسيه خواهد شد - دو طرف را به سوي همكاري و كاهش هزينهها حركت داده است. نگرش جديد دو دولتمرد نيز توانسته است از بار امنيتي حاكم بر نگاههاي متقابل بكاهد. نياز اقتصادي و فني روسيه و نياز امنيتي آمريكا، به صورت مكمل، گسترش همكاري را دامن زده است.
برآيند
فهم دقيق از روابط آمريكا و روسيه براي همه كشورها اهميت دارد؛ اين موضوع براي سياست خارجي كشورمان نيز درخور توجه است. با نگاهي به وضعيت روابط ايران و روسيه در ماههاي اخير، ميتوان دريافت كه چگونه انجام معاملهآي بزرگ ميان آمريكا و روسيه، ميتواند مناسبات ساير كشورها (و از جمله تهران و مسكو) را تحتتأثير قرار دهد. تجربه پنج دهه جنگ سرد نشان ميدهد كه روابط مسكو و واشنگتن، استعداد رقابت و همكاري همزمان را دارد.
اما در مورد وضعيت فعلي روابط دو كشور بايد چند نكته را در نظر داشت:
1. توافقهاي موجود به منزله پايان رقابتهاي دو كشور نيست. در حال حاضر، بسياري از مسائل مسكوت نگه داشته شده يا در حاشيه قرار گرفتهاند. در داخل دو كشور مجموعهاي از مسائل و موانع وجود دارد كه امكان حل و فصل كامل مسائل را محدود ميكند.
جريانهاي اسلاوگرا و مليگراي افراطي در داخل روسيه، و حزب جمهوريخواه در آمريكا، نگران بهبود روابط دو كشور هستند. طرح مسائلي مثل جاسوسي و رسانهاي كردن آن نشان ميدهد سياست خارجي از سياست داخلي جدا نيست. در موارد گوناگوني، جريانهاي داخلي احساس ميكنند هر موفقيتي در خارج ميتواند موقعيت رقيبهاي داخلي را نيز تحت تأثير قرار دهد.
همچنين يكي از موانع روابط دو كشور را بايد متحدان آنها دانست؛ به ويژه آنكه كشورهاي شرق اروپا و حوزه بالتيك و نيز گرجستان از هرگونه پيشرفتي در مناسبات مسكو و واشنگتن ميهراسند. از سوي ديگر، ماهيت مسائل ميان دو كشور، به منزله روندي دامنهدار و دايم، همچنان ابعاد رقابتي را حفظ ميكنند و دامن ميزنند.
2. آمريكا در وضعيتي قرار گرفته است كه نميتواند مسائل بينالمللي را به طور يك جانبهاي پيش ببرد؛ از اينرو، نيازمند همكاري ساير قدرتها و به ويژه قدرتي چون روسيه است.
3. اگرچه روسيه امروز قدرتمندتر و به سامانتر از دهه 1990 است، تداوم رقابت با آمريكا را به سود خود نميبيند. وضعيت مناسب روسيه در مقايسه با دهه پيش، دولتمردان مسكو را از اين نكته غافل ننموده كه درآمدهاي نفتي مشكل زيرساختهاي فرسوده و عقبماندگي مربوط به تكنولوژي را براي اين كشور حل نكرده است. افتادن در دورهاي جديد از رقابتهاي نظامي تنها ميتواند فرصت بازسازي اقتصادي و توسعه كشور را از ميان ببرد. از اينرو، روسها ميكوشند با كاستن از هزينههاي رقابت بيفايده، موقعيت اقتصادي كشور را در بخش فناوريهاي نوين بهبود بخشند و از تهديدهاي امنيتي، به ويژه مسائلي كه موقعيت روسيه را در اروپا به خطر مياندازد (مانند طرح سپر موشكي) بكاهند.
تركيبي از نيازهاي امنيتي و اقتصادي براي دو طرف (براي روسيه: بيشتر نيازهاي اقتصادي معطوف به حل مشكل توسعه بلندمدت و متكي به فناوريهاي نوين، و براي آمريكا: بيشتر نيازهاي امنيتي معطوف به جلوگيري از تهديدزايي مسائل مربوط به استراتژي)، دو دولت را به سوي همكاريهاي كنوني در طيفي از موضوعها سوق داده است.
پيوست
مقايسه جايگاه روسيه و آمريكا در اقتصاد جهاني
موضوع |
رتبه جهاني روسيه |
رتبه جهاني آمريكا |
وسعت |
1 |
3 |
جمعيت |
8 |
3 |
توليد ناخالص داخلي |
11 |
1 |
درآمد سرانه |
79 |
10 |
برابري قدرت خريد |
10 |
1 |
صادرات |
12 |
2 |
واردات |
18 |
1 |
سرمايهگذاري خارجي |
13 |
1 |
رقابتپذيري جهاني |
58 |
1 |
ساعت اداري |
143 |
20 |
توسعه انساني |
67 |
12 |
اين آمار مربوط است به سالهاي 2008 - 2007 (Brezinski, 2008, p. 110).