* شما چه زماني از ورود هيات آمريكايي به ايران و مذاكره برخي مسئولان با مكفارلين و همراهانش با خبر شديد؟
** اين مساله يك مقدمه دارد و آن اين است كه قبل از اين ماجرا، حادثهاي اتفاق افتاد به نام قرارداد الجزاير. درباره اين قرارداد يك سري مسائلي هست كه مبتني بر شنيدههاي غيررسمي من است. چون مسئولين آن زمان هرگز و هرگز حاضر نشدند حتي يك كلمه راجع به بعضي از موضوعات صحبت كنند. هر جا هم كه چيزي داشت به بيرون درز ميكرد، سريع جلوي آن را ميگرفتند تا كسي متوجه نشود. ماجراي قرارداد الجزاير هم برميگردد به زمان كارتر كه در آن زمان يك بار اين مساله مطرح شد و او ميخواست قبل از انتخابات رياست جمهوري مساله گروگانها را حل كند.
آن زمان كارتر حاضر بود امتيازات زيادي را به ما بدهد و مثلا حاضر شده بود با استفاده از اختيارات رئيسجمهوري و اختيارات زمان جنگ اعلام كند كه آمريكا آماده است تا در يك دادگاه بينالمللي مورد قبول ايران، به كليه دعاوي ايران عليه آمريكا رسيدگي شود. همينطور قرار بوده تمام اموال و داراييهاي ايران و ايرانيان در آمريكا آزاد اعلام شود. در نهايت هم ايران اينها را قبول نكرد، ولي يك هفته بعد كه ريگان بر سر كار آمد، رفتند قرارداد الجزاير را بستند.
درباره آن قرارداد هم باز ما شنيديم قرار شده اموال و داراييهاي كشور و اموال شاه در آمريكا كه يكي 9 ميليارد دلار و ديگري 9/5 ميليارد دلار بوده، در بانك الجزايري بلوكه شود تا هر وقت حكمي عليه ايران صادر شد، به موجب حكم بانك الجزايري بدون اينكه نياز به كسب اجازه از ايران باشد، جريمه را از طرف ايران بپردازد. همچنين قرار شده بود اگر موجودي اين حساب از 500 ميليون دلار كمتر شد، ايران به قول معروف «قلك را پر كند». در آن زمان همه چيز به صورت سربسته و پوشيده بود، به طوري كه آخرين بار 180 نماينده نامهاي را امضا كردند و به رياست مجلس نوشتند كه مساله قرارداد الجزاير چيست و به كجا رسيده است.
* اين اتفاق در چه سالي افتاد؟
** دقيق به ياد ندارم ولي حدودا همان سالهاي 64 و 65 بود.
* در نهايت شما به اين اطلاعات دسترسي پيدا كرديد؟
** بعد از شش ماه يك گزارشي آماده كردند كه ما شنيديم چندين مرحله دستكاري و تعديل شده است و با تمام اين اوصاف اين گزارش را به هيچ نمايندهاي ندادند. بعد از اينكه باز هم فشار آورديم، آخر سر رياست مجلس دستور داد در هر يك از كميسيونهاي مجلس، يك نسخه از اين گزارش موجود باشد و هر نمايندهاي كه گزارش را ميخواست با مراجعه به كميسيون خود و زير نظر رئيس كميسيون مربوطه فقط ميتوانست متن گزارش را بخواند. يعني همه چيز مخفي بود.
* بالاخره شما متوجه شديد اين پولهاي موجود در بانك الجزايري چه سرانجامي پيدا كرد؟
** آنطور كه ما شنيديم آن هجده و نيم ميليارد دلار از حساب برداشته شد و چند بار هم ايران اين قلك را پر كرد. بالاخره افرادي كه از ايران فرار كرده بودند در دادگاهها شكايت ميكردند و ادعا ميكردند كه اموالشان مصادره شده يا مثلا خود آمريكاييها ادعاهايي داشتند و طرح دعوا ميكردند و در هر كدام از اين پروندهها كه ايران به ظاهر محكوم ميشد، از اين حساب به شاكي پول پرداخت ميشد.
* اگر اين شنيدههاي شما صحت داشته باشد، به معناي اين است كه همه مطالبات رژيم سابق ايران از آمريكا، وصول شده و به عنوان غرامت به شاكيان پرداخت شده است؟
** اگر اينها درست باشد، نه تنها از آن مطالبات رژيم قبل ديگر طلبي نداريم، بلكه چندين مرتبه هم اضافه بر آنها پول واريز كردهايم و قلك را پر كردهايم.
* ماجراي مكفارلين هم در همين ايام اتفاق افتاد؟
** خوب اينها گذشت و بعد از آن ما از در و ديوار و اين طرف و آن طرف ميشنيديم كه مكفارلين به ايران آمده و دارند قرارداد ميبندند در مورد شرايط جنگ. بعد شنيديم كه دانشجوها و همين اعضاي دفتر تحكيم وحدت تظاهرات كردهاند و اعتراض دارند. ما هم نماينده مردم بوديم و بالاخره در اين شرايط بايد ميدانستيم چه اتفاقي در حال رخ دادن است. با 13 نفر از نمايندگان مجلس در درجه اول سعي كرديم با بيت امام تماس بگيريم و ببينيم آيا امام در جريان اين ماجرا هست يا نه. چون اگر امام در جريان بود، ديگر ما مسئوليتي در اين باره نداشتيم. چون او وليفقيه و صاحب اختيار بود. اما به ما گفتند كه امام مريض است بعد هم چون امام گفته بود، ابتدا به ساكن وزرا را استيضاح نكنيد، بلكه اول سوال بپرسيد و اگر پاسخ قانعكننده داده نشد و مشكل حل نشد به سراغ استيضاح برويد، ما هم تصميم گرفتيم از وزير امور خارجه در اين باره سوال كنيم.
* اينكه شما از گوشه و كنار شنيديد مك فارلين به ايران آمده مربوط به چه تاريخي بود؟ همزمان با حضور مكفارلين در تهران بود يا بعد از آن؟
** ما كه اصلا خبر نداشتيم اينها كي آمدند و كي رفتند. حالا بقيه ماجرا را بشنويد. ما آقاي دكتر ولايتي را كه وزير امور خارجه بود، در كميسيون خواستيم و سوالات را پرسيديم كه داستان مكفارلين چيست؟ ايشان گفت من خبر ندارم. يكي از نمايندگان گفت: شما به عنوان وزير امور خارجه چطور خبر نداري؟ ايشان گفت ما چهار وزير امور خارجه داريم و من چهارمي هستم. يكي از نمايندگان گفت: آقاي دكتر ولايتي به عنوان چهارمين وزير امور خارجه از مذاكرات با مكفارلين چه خبري داريد؟ آقاي ولايتي گفت: من صورت مذاكرات را از دكتر هادي خواستهام و گفته به تو نميدهم.
* آقاي ولايتي درباره سه وزير امور خارجه ديگر توضيح ندادند؟
** اينطور كه من يادم است گفتند كه اول حاج احمدآقاي خميني است. دوم آقاي هاشميرفسنجاني است، سوم آقاي ميرحسين موسوي است و چهارمين نفر من هستم. اين چيزي است كه آقاي ولايتي در كميسيون گفتند.
* در آن زمان آقاي هادي از طرف مجلس در مذاكرات حاضر بود و گفته ميشود كه آقاي روحاني هم بودهاند. از طريق اين افراد شما نميتوانستيد كسب اطلاع كنيد؟
** تا جايي كه من به ياد دارم صحبت حضور آقاي روحاني مطلقا مطرح نبود. الان يك عدهاي اين روزها دنبال اين هستند كه پاي ايشان را در ماجراي مكفارلين وسط بكشند. البته من نميگويم ايشان بوده يا نبوده چون از جزئيات ماجرا اطلاع ندارم. ولي آن زمان مطلقا اسم ايشان در ميان نبود. ايشان عضو هيأت رئيسه مجلس بود ولي اتفاقا جز كساني بود كه به ندرت حرف ميزد.
* بعد از اينكه از طريق آقاي ولايتي به نتيجهاي نرسيديد، با ديگر مسئولان صحبتي نداشتيد؟
** اينجا باز به تلاش افتاديم كه بدانيم با اين شرايط حضرت امام در جريان ماجرا هست يا نيست. چهار نفر از نمايندگان مامور شدند از آيتالله منتظري و آقاي غروي كه نماينده امام در بازار براي دريافت وجوهات بود، بخواهند با امام تماس بگيرند و به ما خبر دهند كه امام در جريان است يا نه.
* اين چهار نفر چه كساني بودند؟
** يكي آقاي بادامچيان بود، يكي حاج سعيد اماني بود، يكي مرحوم زوارهاي بود و يكي هم بنده ناچيز بودم.
* نتيجه اين تلاش شما چه شد؟
** ما به هر دو نفر مراجعه كرديم و هر دو هم به ما گفتند كه وقتي ميخواهيم با امام تماس بگيريم ميگويند امام مريض است.
* در نتيجه شما تصميم گرفتيد در صحن علني سوال خود را مطرح كنيد؟
** ما بيشتر از آن ملاحظهاي كه امام فرموده بودند را در نظر گرفتيم. يعني نه تنها اول در كميسيون سوال را مطرح كرده بوديم بلكه بعد از آن هم رفته بوديم ببينيم نظر امام چيست كه اگر ميفهميديم امام از موضوع با خبر هستند، ديگر كاري نداشتيم. با اين حال سوال را هم به صورت قسطي و چهار مرحلهاي مطرح كرديم و در هر جا كه ميخواستند ميتوانستند با پاسخ دادن به يكي از سوالات كلا ماجرا را خاتمه دهند.
* اين مراحل چهارگانه سوال شما چه بودند؟
** اول پرسيده بوديم كه اصلا مساله مكفارلين راست است يا دروغ؟ ميتوانستند براي اينكه بحث ادامه پيدا نكند بگويند دروغ است و اصلا چنين چيزي نيست و ماجرا تمام ميشد. دومين سوال ما اين بود كه اگر آمدن او به ايران راست است، آيا مذاكرهاي در كار بوده يا همينطور براي ديد و بازديد به ايران آمده بود. سومين سوال ما اين بود كه اگر مذاكرهاي در كار بوده، آيا با مقامات بوده يا با افراد عادي بوده و آمده يك حرفي زده و رفته است. چهارمين سوال ما هم اين بود كه اگر با مقامات مذاكره كرده در چه سطحي بوده و در چه حدودي حرف زده شده است.
* شما گفتيد 13 نفر از نمايندگان پيگير اين ماجرا بودند. اما نامهاي كه امضا شده به امضاي 8 نفر رسيده، اسامي آن 5 نفري را كه در نهايت نامه را امضا نكردند به خاطر داريد؟
** در اين سيزده نفر به جز امضاكنندهها، آقاي زوارهاي و آقاي باهنر هم بودند و اگر اشتباه نكنم آقاي سعيد اماني هم بودند. بقيه را يادم نيست. چون نه از آن مجلس و نه از آن ماجرا خاطره خوبي ندارم كه جزئيات آن را به خاطر بسپارم.
* از واكنش امام نسبت به اين سوال خود چه طور با خبر شديد؟
** اين سوال روز پنجشنبه تحويل شد. من چون عضو هيات امناي دانشگاه امام صادق هستم. آن روز از مجلس به دانشگاه رفتم. آنجا آقاي رسولي محلاتي و آقاي مهدويكني نشسته بودند و به من گفتند كه حضرت امام به خاطر اين سوال خيلي از شما ناراحت است. من گفتم الحمدالله كه بالاخره نظر ايشان را فهميديم. من آن زمان يك پيكان داشتم. نه ماشين از مجلس گرفتم و نه حقوق گرفتم و نه ماشين مجلس را سوار ميشدم. با همان پيكان خودم بلافاصله راه افتادم و رفتم درب منزل آقاي سيدمحمد خامنهاي كه يكي از امضاكنندهها بود تا به او بگويم كه امام ناراحت است و بايد سوال را پس بگيريم كه ديديم امام سخنراني كردهاند.
ما هم بلافاصله، يعني صبح روز شنبه سوال را پس گرفتيم. هنوز هم كه هنوز است نفهميدهايم كه اصلا مكفارليني بوده يا نه؟ آمده و رفته يا نه؟ فقط چيزي كه فهميديم اين بود كه يك سري افراد از اطراف به ما فحش دادند و محكوم كردند و تهمت زدند و تهديد كردند.
* سوالكنندهها را تهديد كرده بودند؟
** بله. تهديدات هم به اين سادگيها نبود. طوري بود كه يكي از سوالكنندهها بر اثر اين تهديدات دچار بيماري روحي شد و شش ماه در بيمارستان رواني بستري شد. تهديد ميكردند كه چرا سوال كرديد. هنوز هم بنده نميدانم مساله مكفارلين چه بود. اگر شما چيزي در اين باره ميدانيد به من هم بگوييد! چون آدم وقتي ميخواهد چيزي را بفهمد درباره آن سوال ميكند و از جواب سوال متوجه ميشود كه موضوع چه بوده. ما سوال كرديم و اينطور جوابمان را دادند.
* اين تهديدات چه بود؟ خود شما هم تهديد شده بوديد؟
** اين چيزهاي اين قدر كراهتزا و بد است كه دوست ندارم دربارهاش حرف بزنم. ما كه پوستمان كلفت بود ولي برخي اوقات خانواده را اذيت ميكردند. من برخي از اين چيزها را برايتان ميگويم. من همانطور كه گفتم از مجلس حقوق نميگرفتم. قبل از نمايندگي استاد دانشگاه بودم و وقتي نماينده مجلس شدم خودم را در دانشگاه موقتا بازنشسته كردم و يك حقوق بازنشستگي از دانشگاه ميگرفتم. در ساعاتي هم كه وقت داشتم به صورت حقالتدريسي در دانشگاهها درس ميدادم. هيچ امتيازي هم از مجلس نگرفتم و مثل بعضيها هم بيكار نبودم كه بخواهم از طريق نماينده شدن براي خودم شغل و كاري دست و پا كنم. با ماشين خودم رانندگي ميكردم و محافظم هم خدا بود و آخر هم كه ديديم كار نمايندگي از ما ساخته نيست آمديم كنار.
اما اين تهديدها كه البته اگر بگويم غير از كراهت و اينكه شايد بعضيها تكذيب كنند فايدهاي ندارد. اما يكي از موارد اين بود كه آن زمان كل حقوق بازنشستگي من هفت يا هشت هزار تومان بيشتر نبود. همانطور كه گفتم در دانشگاه تربيت مدرس هم به صورت حقالتدريسي كار ميكردم. يك روز ساعت 8 صبح به دانشگاه رفته بودم و شب كه برگشتم ديدم همسر و دخترم از حال رفتهاند و در خانه افتادهاند. پرسيدم چه اتفاقي افتاده؟ گفتند ساعت 10 صبح يك نفر به خانه تلفن زد و سراغ تو را گرفت و ما گفتيم كه نيستي.
بعد آن شخص گفته پس حقيقت دارد كه او را گرفتهاند و اعدام كردهاند. حالا من نميدانم چه كسي اين تماس را گرفته بود. يا يك بار ديگر به خواهر و برادر پير من كه الان هر دو فوت كردهاند، خبر داده بودند كه برادرتان را گرفتهاند و اعدام كردهاند. بگذريم از اينكه وقتي به خاطر پرسيدن يك سوال قرار است آدم را اعدام كنند، رفتن به اين مجلس به چه دردي ميخورد. اما آن زمان تلفن نداشتند اين بندگان خدا و با يك وضعيتي خودشان را به درب خانه ما رساندند. اين حرفها الان گفتنش فايدهاي ندارد. ولش كن.
* اختلافات طيف راست و چپ هم از همان مجلس آغاز شد. سوالي كه شما هم آن را امضا كرده بوديد را ميتوان يكي از مقاطع تقابل جناح راست با چپها دانست؟
** بنده كه يك فرد مستقل هستم و در تمام عمرم حتي براي يك ساعت هم عضو هيچ يك از جناحهاي سياسي نبوده و نيستم. علتش هم اين است كه اگر وابسته به هر گروهي شويم، بالاخره ممكن است كه اين گروه تصميماتي بگيرند كه ما از نظر شرعي يا عقيدتي آن تصميمات را قبول نداشته باشيم. ولي مجبوريم دنبال آنها برويم. البته من از هر دو طرف خوردهام چون هر كدام فكر ميكردند من با طرف مقابل هستم. من از اول هم تا هر جا كه راه و رفتار هر كدام از اين گروهها را درست ميدانستم به آنها كمك ميكردم و هر جا هم كه ميديدم مسيرشان با عقايد من جور درنميآيد رهايشان ميكردم. جناحبنديها هم اكثرا دروغ بود. يك عده به دروغ ميگفتند راست هستيم و يك عده هم به دروغ ميگفتند چپ هستيم. نه چپشان چپ بود و نه راستشان راست بود.
* به هر حال بعد از پس گرفتن سوال شما، نامهاي از طرف برخي نمايندگان مجلس خطاب به امام امضا شد كه در آن تصريح شده بود كه سوالكنندگان از همان طيف روزنامه رسالت هستند و دولت را تخريب ميكنند. ميخواهم بدانم، امضاكنندگان نامه با هم همگرايي و همراهي سياسي خاصي داشتند؟
** نه. من از نامهاي كه شما ميگوييد خبر ندارم. ما در جلسه 13 نفرهاي كه داشتيم قرارمان اين شد كه نامه نوشته شود.
* چه كسي اين نامه را نوشت؟
** اينكه چه كسي مينوت آن را تهيه كرد و چه كسي متن را نوشت را دقيقا نميتوانم بگويم. اما تا جايي كه ميدانم، كسي كه مينوت را تهيه كرد مرحوم زوارهاي بود. كسي هم كه نوشته بود و نامه با دستخط او بود را بهتر است اسمش را نبرم. چون الان هم جزو گردانندگان مجلس است. اما نه آقاي زوارهاي و نه ايشان هيچ كدام آخر سر خودشان نامه را امضا نكردند.
* اين 13 نفر روي چه معياري دور هم جمع شده بوديد و تصميم به طرح سوال گرفتيد؟
** اينطور نبود كه مثلا جلسهاي باشد و تصميمگيري كنيم. سوالي طرح شده بود و سيزده نفر هم آن را امضا كرده بودند و در جلسهاي كه در كميسيون طرح سوالات بود، آمدند و سوالات را از آقاي ولايتي پرسيدند. من در جلسهاي با اين سيزده نفر نبودم ولي با كارشان موافق بودم.
* شما با رايزني خاصي پذيرفتند كه نامه را امضا كنيد؟
** حقيقت اين است كه من بيش از سي سال در جريان فعاليتهاي سياسي عمر خودم را سپري كرده بودم، وقتي به مجلس رفتم ديدم اشتباهي آمدهام و اينجا جاي من نيست. يكي دو بار رفتم پيش آقاي هاشمي و گفتم ميخواهم استعفا بدهم. ايشان گفت كارهاي عوامي نكن. آخرش ديدم اگر استعفا بدهم بايد به صحن علني بيايد و توضيح بدهم چرا ميخواهم استعفا دهم و بهترين راه براي اينكه بدون حاشيه از مجلس كنار بكشم اين بود كه صد ساعت غيبت كنم. چون طبق آئيننامه هر نمايندهاي كه صد ساعت مستمر و بدون دليل غيبت داشت، مستعفي به حساب ميآمد. من هم اين راه را انتخاب كردم تا بيسروصدا كنار بروم.
مدتي بود به مجلس نميرفتم. روزي كه اين نامه را امضا كردم، روز پنجشنبه بود و من رفته بودم به مجلس ببينم نامهاي دارم يا نه. جلسه مجلس هم داشت تمام ميشد و جلوي در روي يك صندلي نشستم تا برخي از دوستان را هم ببينم. يكي از دوستان همان موقع آمد و گفت اين نامه را امضا كن و من هم امضا كردم. در واقع اين مربوط به زماني بود كه من مدتي بود اصلا به مجلس نميرفتم و در جلسات شركت نميكردم. من ديدم همان مطالبي است كه قبلا دربارهاش حرف زده بوديم و توافق كرده بوديم و به همين خاطر هم امضا كردم.
* بعد از آن ماجرا، بحث استعفاي شما به كجا كشيد؟
** بعد از آن ديدم ديگر راهي براي نرفتن به مجلس ندارم. چون ميگذارند به حساب اعتراض به نظر بزرگان. به همين دليل بقيه دوره مجلس هم به همين شكل سر كردم تا دورهاش تمام شد و كنار كشيدم.