گروه سياسي/ بدون ترديد آسيب هاي موجود در فرهنگ کشور داراي آثار و پيامدهاي منفي بسياري است که هر يک بصورت مجزا به مثابه يک تهديد کيان مقدس نظام اسلامي را که حاصل خون هاي بسياري است در معرض تهديد قرار داده و بستري مناسب براي عملياتي شدن پروژه نفوذ فرهنگي غرب در کشور است که به تبع آن تحقق اهداف و آرمان هاي متعالي انقلاب شکوهمند اسلامي ايران را که به صراحت در قانون اساسي که ناشي از اصول و مؤلفه هاي ناب اسلامي است درج شده کمي با دشواري مواجه ساخته است.
براي تهديد هايي که از ساليان گذشته کماکان بر فرهنگ اصيل اسلامي و ايراني سايه انداخته است مي توان موارد متعددي را بر شمرد که حوزه هاي گوناگون اجتماعي، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و . . . تحت الشعاع آثار و پيامدهاي منفي خود قرار داده و در برخي موارد صدمات عمده اي را بر پيکره فرهنگ ناب اسلامي و ايراني وارد آورده است. اما در اينجا براي پرهيز از اطاله کلام ن به تبيين 5 تهديد مهم در عرصه فرهنگي کشور که بستري آماده و مناسب براي پروژه نفوذ فرهنگي غرب است مي پردازيم که چه بسا هر کدام چندين آسيب ريز و درشت را نيز در بتن خود جاي داده و همچنين منشاء آسيب هايي ديگري نيز مي باشد. اما مهمترين آسيب هاي فرهنگي کشور عبارتند از:
نخست: تجمل گرايي و دوري از ساده زيستي
بي شک تجمل گرايي و رفاه زدگي و گرايش افراطي به ظواهر دنيوي مهمترين و نخستين آسيبي است که فرهنگ و جامعه اسلامي را تهديد مي کند و غفلتازآراستگي هاي درونيومعنوي را به دنبال دارد بگونه اي که با تغيير الگوي مصرف ناخواسته هزينه هايي را بر مردم و کشور تحميل مي کند. واقعيت اين است که تجمل گرايي به معناي گرايش به تجملات، يكي از پديدههاي نابهنجار اجتماعي و يك بيماري روان شناختي است. هر چند كه نمي توان آن را يك رذيلت اخلاقي دانست، ولي بايد اذعان كرد كه آثار آن از يك رذيلت اخلاقي در روحيه فرد و جامعه، كمتر نيست.گرايش به تجمل يك امر طبيعي و فطري است ولي مراد از تجمل گرايي در اينجا، شكل افراطي اين گرايش است كه پيامدهاي زيانباري را بر اقتصاد سالم خانواده و جامعه بر جا ميگذارد و از مصاديق اتراف، تبذير، اسراف و مانند آن به شمار ميآيد. کما اينکه بايد توجه داشت فقر فرهنگي، احساس حقارت، تکبر، تفاخر، چشم هم چشمي و مانند اينها از جمله عواملي است که افراد جامعه را به سوي تجمل گرايي سوق مي دهد.
هر چند ساده زيستي براي تمام افراد جامعه ارزش محسوب ميشود، اما براي مسؤلان و مديران جامعه، يک ضرورت است. به همين دليل است، وقتي به امام علي (ع) خبر ميرسد که کارگزار او «عثمان بن حنيف» در بصره به ميهماني يکي از ثروتمندان آن شهر رفته که در آن ميهماني، غذاهاي رنگارنگ تدارک ديده شده و جاي فقرا خالي بوده است، او را سخت سرزنش و به وي گوشزد ميکند که گمان نميکردم تو ميهماني مردمي را بپذيري که نيازمندانشان به جفا رانده شدهاند. همچنين در سيره عملي و نظري بنيانگذار انقلاب اسلامي و مقام معظم رهبري نيز همواره مشاهده شده است که ساده زيستي مسؤلان و دوري از تجملگرايي يک اصل محسوب مي شود که هر لحظه بايد به آن مقيد بود. بگونه اي که رهبر انقلاب در اين باره مي فرمايند: «اينجانب از اين كه كساني ميكوشند تا در ميان مردم ما رسم تجملگرايي و اسراف و ولخرجي را شايع كنند، شديداً نگران و متأسفم و از اين كه مردم فداكار و انقلابي ايران در امور شخصي به مصرف گرايي سوق داده شوند و قناعت انقلابي را از ياد ببرند، به خدا پناه ميبرم». (2/9/68)
همچنين بايد توجه داشت تجمل گرايي و پرهيز از ساده زيستي بخصوص در مورد مسؤلان نه تنها يک آسيب فرهنگي محسوب مي شود بلکه افزون بر آن آثار و پيامدهاي ناگواري را نيز بر فرهنگ و جامعه اسلامي بر جاي مي گذارد. گوشهاي از آثار مخرب تجملگرايي به قرار زير است:
1- گسترش فساد؛
واقعيت اين است که با گرايش مردم و بخصوص مسؤلان، هزينههاي مصرف بالا ميرود و طبيعي است که راه هاي مشروع، کفايت نميکند. لذا مسؤلان تجملگرا براي دستيابي به خواستههاي روزافزون خود، به انواع شيوههاي نامشروع مانند اختلاس و خيانت روي ميآورد و مردمي هم که شاهد چنين رفتارهايي هستند، براي اينکه از قافله دنياداري و دنياخواهي عقب نمانند، به هر فسادي تن ميدهند. براي همين است که امام خميني (ره) با درک صحيح از همين واقعه ميفرمايند: «اين خوي کاخ نشيني اسباب اين ميشود که انحطاط اخلاقي پيدا شود. اکثر اين خويهاي فاسد، از طبقه مرفه به مردم ديگر صادر شده است». (صحيفه امام .جلد هفده، ص376)
2- سقوط و نابودي؛
از نظر قرآن کريم خوشگذراني و اسراف سران جامعه، عامل سقوط و نابودي جامعه است، چنانکه در سوره اسراء آيه 16 خداوند متعال مي فرمايند: «و چون اراده کرديم که جمعيت و دياري را نابود کنيم، توانگران خوشگذران را وادار به فساد ميکنيم و وقتي به فسق پرداختند، سزاوار عذاب ميشوند. آنگاه آنجا را زير و زبر ميکنيم و نابودشان ميسازيم». اين آيه به يکي از سنتهاي قطعي پروردگار درباره هلاکت مردم و ارتباط آن با رفاهزدگان و تجملگرايان اشاره دارد.
3- بحران اقتصادي؛
ايجاد بحران در حوزه اقتصاد را شايد بتوان يکي از پيامدهاي عمده اي تلقي نمود که ناشي از تجمل گرايي متوجه جامعه مي شود. به اين معنا که همان گونه كه تجمل گرايي به اقتصاد سالم خانواده آسيب وارد ميسازد و بخش عظيمي از ثروت به جاي مصرف درست دنيوي و اخروي، صرف تجمل گرايي ميشود، همچنين آسيب جدي به اقتصاد و جريان سالم آن وارد ميسازد؛ زيرا منابع اقتصادي و توليد را به سمت و سويي ديگر سوق ميدهد كه به جاي شكوفايي اقتصادي و قوام جامعه، موجب بحران اقتصادي در بلندمدت ميشود.
به عنوان نمونه تجمل گرايي در بهره گيري از وسايل آرايشي از سوي مردان و زنان موجب ميشود كه هم بخش بزرگي از ثروت و درآمد خانوار صرف هزينههاي بيهوده و نادرست گردد و هم اينكه سمت و سوي توليد و سرمايه گذاري به سوي ساخت و توليد وسايل آرايش كشيده شود. نتيجه آن خواهد بود كه ثروت جامعه در جايي هزينه و سرمايه گذاري شود كه قوام اقتصادي جامعه نيست و تامين كننده امنيت غذايي و آسايش جامعه نخواهد بود.
4- مصرف زدگي؛
تجمل گرايي خود يکي از عوامل اصلي مصرف زدگي و در حقيقت آفت صرفه جويي نيز ميباشد. كساني كه در دام تجمل گرايي ميافتند از صرفه جويي غافل ميشوند و ثروت و سرمايه بلكه توليد جامعه را به تباهي ميكشانند. بسياري از مشكلات جوامع انساني به سبب خروج از اعتدال و گرايش به اسراف، تبذير (ريخت و پاش) و رفاه زدگي است.
دوم؛ بزرگ جلوه دادن فرهنگ غربي
بزرگنمايي فرهنگ غربي و احساس ضعف و حقارت کاذب در مقابل اين فرهنگ يکي ديگر از آسيب هايي که همواره در فرهنگ اصيل جامعه اسلامي ايران به چشم خورده است. به زبان ساده يک آسيب بسيار مهم فرهنگي که حتماً ميتواند بر سبک زندگي ايرانيان و فرهنگ جامعه اسلامي تأثير گذارد غاز پنداشتن مرغ همسايه است.
اين در حالي است که بايد توجه داشت فرهنگ ناشي از نظام ليبرال غربي يک فرهنگ تجربه شده است که امتحان خود را در اين صد سال اخير پس داده است و نيازي به بحث نظري عميق و طولاني ندارد. چرا که ديگر کسي نميتواند در مورد اين نظام سخن به گزافه بگويد و از آن تمجيد کند. مثلاً کسي نميتواند بگويد که اگر يک جامعه به صورت دموکراتيک غربي که عدم استقلال انسان وجه بارز آن مي باشد اداره شود، اثر فرهنگي آن اين خواهد بود که بنياد خانواده مستحکمتر خواهد شد، چون تجربه صدساله نظامهاي دموکراتيک خلاف اين را اثبات کرده است. در حقيقت مهمترين ويژگي فرهنگ غربي، عدم استقلال انسانهاست و اين عدم استقلال به وسيله «کنترل افکار» و «کنترل و تحميل علاقههاي» انسانها با شيوههاي مدرن و نوين رسانهاي و هنري صورت ميگيرد. از اين رو در غرب، به ظاهر فضاي آزاد ايجاد کردهاند اما براي اينکه بتوانند انسانها را کنترل کنند و آن ها را به سمتي که خودشان ميخواهند هدايت کنند، با مهارتهاي ويژهاي، اداره «افکار» عمومي و اداره «انگيزهها» و علاقههاي انسانها را در دست خود گرفتهاند. در واقع آن ها مهارت خود را در کنترل انسانها بالا بردهاند و با انواعِ شيوههاي مدرن و به کارگيري هنر، رسانهها و تبليغات و... دلها و علاقههاي مردم را به سيطره خودشان درآوردهاند.
درست است که در غرب، رفتار مردم و تا حدي نيز گفتار مردم را آزاد گذاشتهاند ولي علاقههاي قلبي مردم را به شدت کنترل کرده و تحت نفوذ خود قرار دادهاند. لذا انسانها در غرب آزاد نيستند که به هر چيزي دلشان ميخواهد علاقهمند شوند، بلکه در آنجا برخي علاقهها به انسان تحميل ميشود. انسانها در غرب استقلال روحي ندارند و به شدت زير بار تحميل روحي و فرهنگي قرار دارند. در جوامع غربي، جو تحميلگري علايق به صورت مدرن و پيشرفتهاي وجود دارد و ساختارهاي حکومتي از اين طريق، رفتارهاي افراد را تحت کنترل خود در ميآورند. نتيجه اين خواهد بود که در جوامع دموکراتيک غربي، صد سال است که صهيونيستها حاکم هستند و مردم به هر کسي که رأي ميدهند، نتيجه به نفع صهيونيستها رقم ميخورد.
اما اينکه چرا صهيونيستها توانستهاند در اين محيط آزاد هميشه خودشان را حاکم نگهدارند؟ بيشتر به اين خاطر است که آزادي غرب، آزادي قلبي نيست و در آنجا انسانها را مستقل نميگذارند. يعني دلهاي مردم آزاد نيست بلکه اسير يک اقليت صهيونيست شدهاند و توسط آن ها هدايت ميشوند. براي همين اکثر رسانههاي قوي غربي، در اختيار صهيونيستهاست و صاحب و مالک اکثر رسانههاي کليدي در غرب، صهيونيستها هستند و به اين ترتيب، يک اقليت چند ميليوني بر ديگران حکومت ميکنند. با اين وصف حال بايد به خوبي روشن شود که بزرگنمايي اين فرهنگ منحط و وابسته به صهيونيست غربي در جامعه ايراني و اسلامي که به عنوان يک آسيب تلقي مي شود تا چه اندازه مي تواند آثار مخربي در پي داشته باشد.
سوم؛ بهره گيري غيرهدفمند از شبکههاي اجتماعي (اينترنت) و ماهواره
در مورد اين دو ابزار مهم نيز بايد توضيح داد اکثر مردم شايد بر اين باورند که اگر ميان ماهواره و اينترنت بخواهيم عنصر مخربتر را انتخاب کنيم بايد رأي به ماهواره دهيم اما با نگاهي عميقتر ميتوان به قدرت تخريب بيشتر اشبکه هاي اجتماعي پي برد. بدون شک يکي از مهمترين آفات نفوذ فرهنگي، دلبستگي به ابعاد منفي رسانههاي سرشار از غفلت و گناه و البته هدفدار بيگانگان و دشمنان اسلام و اين ملت است. دو ابزاري که استفاده غيرهدفمند از آن ها هم بنيان خانواده و هم جامعه را به قهقرا مي کشاند و تأثيرات مخربي بر اعتقادات و اخلاق و فرهنگ و سياست و اقتصاد بر جاي مي گذارد. زيرا هر دو قدرتي نرم اما بسيار مؤثر در تخريب فرهنگ يک ملت و تسخير سبک زندگي هستند. اين به معناي مخالفت با استفاده صحيح از شبکه هاي اجتماعي نيست که (اطلبوا العلم و لو بالصين و چه بسا و لو بالکافر : علم را بايد آموخت هر چند با سفري دراز يا حتي از کافر).
استفاده بيش از حد از شبکههاي اجتماعيتعاملات رو در رو را کاهش مي دهد، موجب کاهش تمرکز افراد بر روي اهداف اساسي زندگي حقيقي خواهد شد ،احساس نياز به توجه و خطر ابتلا به افسردگي را به شدت افزايش خواهد داد، به جهت مقايسه پيوسته خود با ديگران اعتماد به نفس افراد را تقليل داده و سبب ايجاد نارضايتي از خود مي شود، با ايجاد هيجانات کاذب خواب افراد دچار اختلال شده و انظباط زندگي فردي و اجتماعي آنها مختل خواهد شد، گشت و گذارهاي بي هدف درست مانند زماني که از روي بي برنامگي به تماشاي تلويزيون مي پردازيد بهره وري مغز از دريافت کنشهاي پيرامون را ضعيف کرده و کاهش واکنش سيستمهاي حسي فرد را به دنبال خواهد داشت. بنابراين به يقين مي توان گفت حضور بيش از حد در شبکههاي اجتماعي نابود کننده خلاقيت کاربران بويژه نوجوانان است.
از سويي ديگر بايد توجه داشت که بايدها و نبايدهاي شرع مقدس در خصوص کاربران مسلمان بويژه زنان و دختران از اهميت خاصي برخوردار است و اگرچه در ظاهر شبکههاي اجتماعي در دنياي حقيقي نيستند، ماهيت اطلاعات و افرادي که در اين محيطها حضور دارند حقيقي است. بنابراينبايد مراقب بود که حريم عفاف زنان و مردان در اين محيطها حفظ شود.اکثر قريب به اتفاق افراد خود را در کنترل احساسات، متفاوت ديده و گمان مي کنند مشکلاتي که دامنگير ديگران شده براي ايشان پيش نخواهد آمد.
بايد بدانيم که عبوراز خط قرمزهاي شرعي در تعامل زن و مرد درشبکههاي اجتماعي طي فرايندي بسيار خزنده و غير محسوس رخ مي دهد چنانکه بعد از مدتي اشتراک احساسات با ديگران و جلب توجه افراد و رضايت آنان چنان وسوسه انگيز مي نمايد که ممکن است فردي مذهبي عکسهاي خصوصي زندگي شخصي اش را به راحتي منتشر کرده و در اختيار عموم قرار مي دهد!
با اين حال بايد به قدرت تخريب، راههاي تخريب و چگونگي اثرگذاري بر ذهن و انديشه مردم عميق توجه شود. در غير اين صورت حتي ممکن است به بهاي استفاده صحيح از شبکه هاي اجتماعي، بلاي از دست رفتن فرهنگ اصيل اسلامي - ايراني گريبانگيرمان شود.
در مورد ماهواره هم که تهاجم فرهنگي اظهر من الشمس است و امروز هر آنتن آن که سر از خانهاي بلند کرده به قيمت تبري است که به ريشه سبک زندگي اسلامي – ايراني و دور شدن از ارزش هاي اسلامي و معنويت ساکنان آن خانه زده ميشود. بنابراين در اين طور مسائل نبايد با مسامحه رفتار نمود. بلکه از يک سو تبيين مخرب بودن، از سويي ديگر انذار مردم درباره عواقب و بالاخره برخورد قانوني مصلحانه با مصرفکنندگان لازم است. رخنه و تهاجمي که از اين محل (ماهواره و يا اينترنت در صورت استفاده نابجا) وارد ميشود جبران ناپذير است و ذهن و دل انسان را ميربايد و لاجرم سبکي جديد در زندگي وي پايهگذاري ميکند که فاصله زيادي با سبک زندگي اسلامي و ايراني دارد. تخريب فرهنگ فاطمي و هدفگيري حجاب و بالاتر از آن عفاف تنها يک بعد از رخنه فرهنگي دشمن در مقام تهاجم است که مانند گلوله اسلحه ژ-3 از يک سو با سوراخي کوچکتر وارد ميشود اما با اثر مخرب بالا از آن سو با چرخش و به هم ريختگي ساختاري که در آن نفوذ کرده از سوراخي بزرگتر بيرون ميرود.
حال براي مقابله با آسيب هاي نفوذ فرهنگي که از ناحيه شبکه هاي اجتماعي و ماهواره متوجه جامعه مي شود چه بايد کرد؟ در اين باره برخي راهکارها مي تواند مثمر ثمر باشد؛ راهکارهايي که آن ها را به شرح ذيل مي توان برشمرد:
الف) تقويت فرهنگ خودي و نشان دادن ارزش هاي بالاي آن به سطوح پايين جامعه، دفاع از ارزش هاي ملي، ارتقاء سطح آگاهي افراد، ترويج زندگي معنوي وتقوا، ترويج الگوهاي رفتاري صحيح در خانواده و جامعه.
ب) حركت مقابله اي صدا و سيما براي ساختن و بازنمايي مجدد ارزش هاي جامعه و صيانت از حريم خانواده به منظور مقابله با اثرات منفي فيلم هاي مناسب ماهواره اي.
ج) حركت آگاهانه و صحيح مديران فرهنگي جامعه براي كاهش اثرات منفي شبکه هاي اجتماعي.
د) ايمن سازي افراد به ويژه نوجوانان و جوانان در برابر هجوم بيگانگان و افزايش قدرت مقاومت آنان است که اين مهم در وهله نخست وظيفه مسؤلان فرهنگي است. ضمن اين که ايمن سازي نيز با برنامه ريزي هاي اساسي براي گسترش شناخت معارف الهي و باورهاي اعتقادي و مذهبي در جامعه ميسر است كه مي تواند با گذشت زمان، افراد جامعه را به خود آگاهي و خود باوري برساند. به عبارت ديگر بايد جوانان و افراد جامعه را به گونه اي تربيت كرد كه آگاهانه و با اختيار كامل از گناه دوري كنند تا بتوانند از ماهواره به عنوان برنامه تكميلي بهره مند شوند.
ه) تبيين صحيح پيامدهاي منفي ماهواره با بهره مندي از مطبوعات، رسانه ها و انجمن اوليا و مربيان مدرسه.
و) همچنين بي شك محدوديت آفريني در استفاده از برنامه هاي ماهواره و شبکه هاي اجتماعي بدون جايگزين كردن برنامه هاي سازنده در رسانه هاي ملي و شبکه هاي اجتماعي اخلاقي ، جذاب و مورد علاقه جوانان به نتيجه نخواهد رسيد. بنابراين گسترش شبكه هاي راديويي و تلويزيوني و توسعه شبکه هاي اجتماعي مفيد، بايد جزو برنامه هاي اساسي دولت مردان، به ويژه مسئولان صدا و سيما و مسئولان فرهنگي قرار گيرد.
ز) در حوزه ملي اهتمام مسولين در ايجاد شبکه ملي اطلاعات مي تواند از مهمترين راه حلها جهت کاهش آسيبها باشد که در بسياري از کشورهاي جهان از جمله چين اين شبکه ملي شکل گرفته و آنها را نه تنها نسبت به تهديدهاي خاص موسسان فضاي مجازي از جمله آمريکا مصون ساخته بلکه سبب ايجاد ارزش افزوده اقتصادي و منفعت ملي گرديده است.که بجاست تشکيل شبکه ملي اطلاعات يکي از مطالبات مردم از مسولين اجرايي کشور باشد.
ژ) مهمترين راهکار براي حل نشدن در شبکه هايي و زندگي روزمره را نيز مي توان در سخنان مقام معظم رهبري در ديدارهاي اخيرشان با جوانان جست يعني مجهز شدن به زره تقوا، همانگونه در فرازي از دعاي کميل مي گوييم "خداوندارحم كن به كسيكه سرمايه اش اميد و سلاحش اشكريزان است".
چهارم؛ غلبه کميت بر کيفيت در نظام آموزش و پرورش
اين موضوع نيز يکي ديگر از آسيب هاي فرهنگي در کشور است. توضيح اين که در نظام آموزش و پرورش به اندازه تصميماتي که در اين زمينه گرفته شده کاستي ديده ميشود و آموزش هم که رنگ و سايه خود را بر پرورش گسترانده است و تقدمي از تزکيه بر تعليم ديده نميشود. در واقع علمي که انسان را در پايان تحصيلات ابتدايي و متوسطه مهذب نسازد به کار نميآيد و چه بسا اين چنين علمي اگر نافع نباشد سبب سقوط انسان هم بشود.
بنابراين تحصيل در کشور تاکنون دچار تغييرات متعدد بوده و هست و بجاي تغيير کيفي به دنبال تعويض تاکتيکهاي نظام قديم و جديد و مشابه آن بوده است. همين موضوع سبب شده تا سبک زندگي و فرهنگ ازدواج و تشکيل خانواده که هدفگذاري نظام سلطه روي آن (در موضوع جمعيت) مشخص است دستخوش تغيير شود.
پنجم؛ ضعف کيفي در حوزه سينما
سينما يکي از مهمترين بخش هاي حوزه فرهنگ و هنر است که نمي توان از تأثير بسيار آن بر فضاي فکري و فرهنگي جامعه چشم پوشيد، تاثيري شگرف که شايد نتوان اين روزها آن را با ابزار ديگري قابل مقايسه دانست، ابزاري با قدرتي بي نظير در القاي پيام هاي مورد نظر گروه سازنده که مخاطب با اشتياق در برابر اين پيام ها آغوش خود را گشوده است.
در نقش و جايگاه سينما در توسعه فرهنگي همين بس که رهبر معظم انقلاب براي سينما و سينماگران اهميت ويژه اي برخوردار است و در اين زمينه مي فرمايند: «كليد پيشرفت كشور، به ميزان زيادي دست سينماگران است؛ چرا كه دست اندركاران هنر فاخر سينما، با توجه به تأثيرگذاري و جهتدهي اين هنر، ميتوانند با توليدات خود، روح اميد، شوق پيشرفت، انگيزه كار و تلاش، اعتماد به نفس و اعتقاد به ارزشهاي اسلامي و ملي را در جامعه ترويج كنند و سهم بزرگ خود را در پيشرفت و تعالي كشور ايفا نمايند، و يا اينكه با فيلمهاي خود، نسلي نااميد، پشيمان، متكي به بيگانه و تحقيرشده را پرورش دهند». اين نکته که ايشان کليد پيشرفت کشور را به ميزن زيادي دست سينماگران مي داند نشان از عمق توجه ايشان به هنر سينما است، رهبر معظم انقلاب البته در جاي ديگري نيز بهطور مستقيم اين اهميت را بيان نموده اند که: «اعتلاي سينماي كشور، نيازي محسوس است و همه بايد اين حقيقت را دريابند كه هنر مهم و بسيار برجسته سينما براي كشور، يك نياز و ضرورت محسوب ميشود».
اما متأسفانه و با وجود تأکيدات مکرر رهبر انقلاب در اين حوزه، روندي که امروز بر سينماي کشور نيز حاکم است يکي از آسيب هاي حوزه فرهنگ مي باشد. چرا که سينماي امروز که فاصله زيادي با فقه و مباني اسلامي دارد، غالباً اسير کيفيت ضعيف فيلم نامه ها، مضامين گاهاً غيراسلامي، تضعيف حجاب و عفاف و از بين بردن قبح برخي گناهان، رواج موسيقي هاي مبتذل و مخرب و غلبه گيشه و تجارت بر کارکرد فرهنگي است.
ديگر تهديدها و عوامل آسيب رسان فرهنگي
1 .حاکم شدن روحيه ريا و تملق به جاي اخلاص و ايثار و در نتيجه دگرگوني مجدد ارزش هاي جامعه و فرآيند تبديل ثروت به ارزش و نابرابري اجتماعي
2 .اشاعه فحشا و فساد و ارتشا
3 .تأثير پذيري از جنگ رواني و تهاجم فرهنگي و تبليغاتي دشمن و رجعت تدريجي به ارزش هاي فرهنگي رژيم پيشين
4.بحران هويت اجتماعي بالاخص بين نوجوانان و جوانان نسل دوم و سوم انقلاب و گرايش به الگوهاي غربي
5.فرار مغزها؛ در اين باره نيز بايد اشاره نمود نداشتن برنامهاي همه جانبه براي جلوگيري از مهاجرت تحصيل کردگان و متخصصان و مشخص نبودن مرزهاي "تعهد" و "تخصص" باعث ظهور پديده فرار مغزها که همان سرمايه انساني است به کشورهاي ديگر جهان ميشود
6.دوگانگي عمل و گفتار بخصوص در رابطه با برخي از مسؤلين (فاصله بين گفتار و کردار آن ها و سخنگويي به جاي عمل و سياسي کاري به جاي خلاقيتهاي مديريتي)
7.بازيچه شدن دين در دست برخي از سياسمتداران براي منافع شخصي يا گروهي (جناحي)
8.درگيري و اختلافات سياسي (سرگرم شدن به درگيريهاي سياسي و غفلت از مشکلات مردم)
9.عدم تحمل سياسي و نداشتن روحيه انتقادي
10.باندبازي و گزينشهاي رابطهاي در انتخابات دولتمردان و شيوع تبارگماري درمسئوليتهاي مهم و حساس
11.عدم ارائه راهکار مناسب براي تلفيق دين و دولت (عدم تعامل مناسب دين و دولت)
12.ضعف مديريت و تصدي امور به دست افراد نالايق کم توان و به دور از آگاهي و بينش قوي (ولو دلسوز و با حسن نيت)
13.عدم وجود عدالت اجتماعي در توزيع قدرت، ثروت و دنياگرايي و عافيت طلبي مردم
14.وجود فساد اداري در بدنه نظام به عنوان يکي از مهمترين عوامل سرخوردگي مردم از دين و فرهنگ انقلاب اسلامي
15.فقر و محروميت توده مردم (فشار اقتصادي بر مردم) و تشديد اختلافات طبقاتي
16.نارضايتي مردم به علت شيوع حاکميت روابط به جاي ضوابط
17.افزايش روحيه رياکاري و تظاهر به دين
18.احساس خستگي افراد جامعه به ويژه از سخنرانيها و مطالب تکراري و زدگي آن ها از مطالب بيان شده
19.ضعف و به حاشيه رفتن مشارکت عمومي در تصميمسازي، نظارت، اجرا و پشتيباني و اداره مادي و معنوي نهاها و فعاليت هاي ديني
20.غرق شدن در درگيري هاي داخلي و غفلت از مسائل جهاني
21.شيوع رويکردهاي افراطي و تفريطي در ارتباط با ساير کشورها
22.سياه نمائي و القاء دشمن به مردم توسط تبليغات گسترده مبني بر ناتواني حکومت ديني در رفع مسائل و مشکلات جامعه
23.بيتوجهي به آموزههاي دين اسلام در توليد ارزشهاي مشترک جهاني
24.تهاجم برنامهريزي شده دشمنان خارجي جهت انحراف نسل جوان
25.فقدان نظام مشورتگيري از نخبگان و روشنفکران ديني و به حاشيه رفتن نقش آن ها در فرايند توليد و عرضه کالاها و خدمات فرهنگي
26.عدم مشارکت فعال نخبگان و کنارهگيري آن ها از قدرت به علت وضعيت آشفته و ناپايدار سياسي
27.به حاشيه رفتن نقش نخبگان فرهنگي و روشنفکران ديني در سرپرستي هويت ديني و ملي
28.عدم وفاق ذهني نخبگان کشور در راستاي حل مسائل فرهنگي و معنوي
29.تقابل روشنفکران و نخبگان فرهنگي با سنت گرايان
30.تداخل وظايف و فعاليتهاي موازي نهادهاي ديني به علت نبود برنامه ريزي جامع در مورد تقسيم وظايف
31.گسترش ظاهرنگري، سطحينگري، جزمانديشي و عوام زدگي در فعاليتهاي نهادهاي ديني
32.فقدان نظام برنامه ريزي صحيح فرهنگي براي نسل جوان به علت نبود مديريت واحد فرهنگي
33.فقدان نظام مشورتگيري و نظرسنجي از نخبگان (به حاشيه رفتن نقش نخبگان در فرايند توليد، پردازش و عرصه کالاها و خدمات فرهنگي ديني در مقياس ملي
34.عدم برنامهريزي صحيح و اصولي فرهنگي و ديني براي نسل جوان توسط حوزههاي علميه و روحانيت
35.ارائه تصويري عوامانه از دين، ناهمگون با مقتضيات زمان و متضاد با مباني فکري نسل جوان توسط برخي از روحانيون و علماي ديني
36.عدم تناسب سياستها و ساختار حوزههاي علميه با شرايط و نيازهاي روز
37.عدم جذابيت کافي از چهره اسلام ارائه شده توسط روحانيت
38.عدم پاسخ کافي، جامع و مستدل نسبت به شبهات جديد و انحراف در گفتار و کردار (بيعملي برخي از عالمان ديني)
39.حاکم شدن مواضع سياسي و منافع جناحي (حزبي) در رسانهها به جاي قضاوتهاي اخلاقي و منطقي و مواضع ملي
40.عدم ارزشيابي مستمر و علمي از نتايج و عملکرد سازمان صدا و سيما و ديگر رسانهها
41.نگاه يک طرفه و گاه ابزاري به مخاطبان و نيازهاي آنان
42. نفوذ انديشه هاي اتقاطي تجدد و سکولاريزم
ارزيابي نهايي
به عنوان يک ارزيابي کوتاه و نهايي بايد تأکيد کرد تا زماني که کشف آسيب ها و ناراستي هاي فرهنگ ملي و ارائه راه حل هاي درست و دقيق براي رفع آن ها به گفتمان غالب، اولويت اصلي، دغدغه فکري و ذهني مسئولان عاليرتبة دولتي و فرهنگي بويژه وزارت خانه ها و نهادهاي مرتبط تبديل نشود، نمي توان وقوع اتفاق مهم و قابل توجهي را در اين عرصه يعني حوزه فرهنگ انتظار داشت و از نفوذ مخرب فرهنگي غرب جلوگيري کرد.