حسينعلي منتظري در سال 1301 خورشيدي در شهر نجف آباد غرب اصفهان به دنيا آمد. از هفت سالگي آموختن را با ادبيات فارسي و سپس صرف و نحو عربي آغاز كرد، و در سن 12 سالگي با ورود به حوزه علميه اصفهان مسير خويش را به سوي پيشرفت علمي انتخاب كرد. در سن 19 سالگي اصفهان را به قصد ادامه تحصيل در قم ترك نمود.
سال 1320 خورشيدي منتظري به قم آمد و با عالم انديشمند علامه مرتضي مطهري آشنا شد. وي در قم از درس اساتيدي همچون امام خميني، آيتالله حاج شيخ عبدالرزاق قائيني، آيتالله حاج سيدمحمد محقق داماد، آيتالله بهاءالديني، آيتالله حاج سيد صدرالدين صدر، آيتالله العظمي آقاي حاج آقا حسين بروجردي و آيتالله علامه طباطبايي استفاده كرد.
در سال 1341 بود كه حضرت امام(ره) در اعتراض به تصميمات و اقدامات رژيم پهلوي وارد عرصه رويارويي با رژيم خودكامه و وابسته شد. اين حركت حضرت(ره) سرانجام به قيام 15 خرداد 42 و تبعيد ايشان در 13 آبان 1343 انجاميد. با آغاز نهضت مبارزاتي حضرت امام خميني(ره) شاگردان ايشان نيز وارد عرصه مبارزه با رژيم پهلوي شدند و آقاي منتظري نيز از جمله آنان بود.
آقاي منتظري از سال 42 چندين نوبت بازداشت و در نهايت در سال 54 به 10 سال زندان محكوم شد و سرانجام در هشتم آبان 57 به همراه آيتالله طالقاني آزاد شد. همچنين در طول مبارزات به چندين شهر از جمله مسجد سليمان، طبس، خلخال و سقز تبعيد شد و ايام زيادي را در تبعيد گذراند.
با پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن سال 57، آقاي منتظري در سمت هاي مختلفي مشغول به خدمات شد که از آنجمله ميتوان به امامت جمعه تهران بعد از مرحوم طالقاني و رياست مجلس خبرگان قانون اساسي اشاره کرد. و به اين ترتيب ايشان به يكي از شخصيتهاي مطرح در نظام اسلامي مبدل گرديدند. فردي كه درباره برخي از مولفه ها و ويژگيهاي شخصيتي وي انتقادات جدي وارد بود.
از جمله اين ويژگيهاي قابل انتقاد كه توسط بسياري از نزديك و همراهان ايشان نيز مورد توجه قرار گرفت، سادگي ايشان بود و همين سادگي بود كه در موارد متعددي دردسر ساز شده و تبعاتي و هزينه هايي را هم براي ايشان و هم براي نظام اسلامي به همراه داشت.[1]
از همان سالهاي ابتداي انقلاب اسلامي بيت آقاي منتظري به تدريج در وضعيتي زاويهدار با نيروهاي انقلابي و خط امامي شکل گرفت كه نتيجه آن ابراز اظهاراتي بود که نشان از فاصله گرفتن مواضع منتظري از مواضع حضرت امام(ره) داشت. اين فاصله حتي با برخي از نزديكترين افراد وي نيز ايجاد شد كه نمونه آن اختلافات جدي آقاي منتظري با شهيد محمد منتظري بود كه وي را متهم به بيمار بودن نمود![2]
در سال 1364 بررسي موضوع رهبري پس از امام در دستور كار مجلس خبرگان رهبري قرار گرفت و در همان ايام بود كه نام آقاي منتظري براي قرار گرفتن در اين سمت بر سر زبانها افتاد. با مطرح شدن نام آقاي منتظري حضرت امام بطور غيرعلني مخالفت خود را با اين مطلب اعلام کرده و اين مطلب را به اطلاع آقاي هاشمي رفسنجاني - نائب رئيس مجلس خبرگان - هم رسانده بودند وليكن روند به نحوي پيش رفت كه آقاي منتظري انتخاب گرديد.
آيت الله محمدي گيلاني در تاريخ 6 آذر 79 به مناسبت شهادت حضرت امام كاظم(ع) در منزل آقاي علي رازيني، ضمن يک سخنراني، خاطرهاي راجع به همين ماجرا نقل کردهاند كه شنيدني است. ايشان ميفرمايند:
«يك روز قبل از مطرح شدن قائم مقامي آقاي منتظري در مجلس خبرگان (25 تير 1364)، من ضمن تماس با دفتر امام(ره) كتباً (از طريق آقاي توسلي و آقاي رسولي) از ايشان درخواست ملاقات كردم. در آن موقع اعلام شده بود كه امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تكه كاغذي نوشتم مطلبي واجب و ضروري است, احساس وجوب كردم به عرض مبارك برسانم. امام اجازه دادند خدمتشان رسيدم. گفتم: "فردا قرار است موضوع قائم مقامي آقاي منتظري در مجلس خبرگان مطرح شود, خواستم به عرضتان برسانم به آقاي هاشمي بگوييد مطرح نشود. من به آقاي منتظري ارادت دارم؛ خدمتشان درس خواندهام؛ ايشان را عابد و زاهد مىدانم؛ ولي اين خصوصيات, كافي نيست. او از عهده اين كار بر نميآيد..."
امام، گلههاي سوزاني از آقاي منتظري آغاز كرد كه كجا چه كرده و كجا چه! و اضافه فرمود: "احمد هم از او دفاع ميكند! از منزل سيدمهدي هاشمي، دستنويسهاي او را آوردهاند؛ من ديدم نامههاي آقاي منتظري از نوشتههاي مهدي هاشمي الهام گرفته! اين را من براي ايشان نوشتم". سخن امام كه به اين جا رسيد، من گفتم: آقاي منتظري عين نامه شما را آورد و در جلسه خواند و با خنده گفت: "امام خيال كرده كه آنچه من برايش مينويسم، الهام از سيدمهدي ميگيرم". امام فرمود: "نامة مرا آورد در جلسه خواند؟!" گفتم: بله! آقاي سيدعباس خاتم و سيدجعفر كريمي و چند نفر ديگر هم بودند. امام فرمود: "او اين طور است"!
عرض كردم: "بفرماييد كه فردا ايشان به عنوان قائم مقام رهبري مطرح نشود". امام قدري فكر كرد و فرمود: "احمد نيست, ميشود شما زحمت بكشيد و به آقاي هاشمي بگوييد بعد از ظهر من ايشان را ببينم؟" عرض كردم: "بله؛ اما به آقاي هاشمي نفرماييد كه من آمدم . به هيچ كس نگوييد. ميترسم مرا هم شمسآبادي كنند يا مثل شيخ قنبر در چاه بيندازند"! اين را كه گفتم, امام - اعلي الله مقامه - سه بار خنديد و فرمود: "خاطرت جمع باشد". از دفتر امام حركت كردم و آمدم شوراي نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقاي هاشمي و گفتم صبح, خدمت امام رسيدم. كاري داشتم. فرمودند به آقاي هاشمي بگوييد كه من ايشان را ببينم... . شب، بعد از نماز مغرب و عشاء خانم حاج احمد آقا زنگ زد كه حاج آقا! امام فرمودند: آنچه امروز ما صحبت كرديم, مبادا از شما تجاوز كند”. گفتم: "همين طور است”. فرداي آن روز، آقاي هاشمي موضوع قائم مقامي آقاي منتظري را در مجلس خبرگان مطرح كرد!
آقاي محمدي گيلاني اضافه كرد كه: پس از اين ماجرا، روزي آقاي هاشمي در حضور جمعي گفت: من بعد از ظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: "موضوع قائم مقامي آقاي منتظري را فردا مطرح نكن”. گفتم: چرا؟ ما در اجلاسية قبل, به آقايان گفتهايم كه ايشان را به عنوان قائم مقام، مطرح كنيم”. امام فرمود: نه! يكي از دوستان آمده و چنين گفته! گفتم: ما اعلام كردهايم. نميشود.» [3]
در نهايت آقاي منتظري از سوي مجلس خبرگان رهبري (بدون اطلاع اكثريت اعضا از راي و نظر حضرت امام در مخالفت با وي) به عنوان قائممقام رهبري انتخاب شد و اين در حالي بود که چنين جايگاه قانوني در قانون اساسي ديده نشده بود.
با گذر زمان روز به روز بر اختيارات و حوزه نفوذ آقاي منتظري افزوده ميشد و علاوه بر اين، ايشان در امور متعددي دخالت و اعمال نظر داشتند كه ميتوان به موارد زير اشاره نمود: انتخاب اعضاي شوراي عالي قضائي و نصب قضات، برخورد با متهمين به احتکار با توجه به اوسع بودن نظر ايشان نسبت به نظر ايشان نسبت به نظر امام در مسئله احتکار و ارجاع اين مسئله به فتاوي ايشان، مسئله تعزيرات، تعيين صلاحيت اعضاي شوراي عالي قضايي، تعيين صلاحيت ائمه جمعه، تعيين ائمه جمعه و قضات خارج از کشور، تعيين نماينده ولي فقيه در دانشگاهها، تعيين شوراي مديريت حوزه علميه قم
با قرار گرفتن ايشان در جايگاه خطير قائم مقامي بود که اختلاف بين آقاي منتظري و با نهادهاي انقلابي از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و وزارت اطلاعات شدت يافت. و اين در حالي بود که بيت ايشان بطور کامل توسط افرادي هدايت و مديريت ميشد که با نيروهاي خط امام عداوت و کينه ديرينه داشتند. نفوذ اعضاي باند "مهدي هاشمي" در اين بيت يکي از دلائل اصلي اين اختلافات بود و همين دخالتها موجب شد تا آقاي منتظري روز به روز از انقلاب و امام فاصله بگيرد.
قضيهي برخورد نظام با جريان مهدي هاشمي را بايد حادترين بحران سياسي سالهاي 66 ـ 64 ارزيابي كرد. سنگر گرفتن جريان مذكور در بيت رهبري آيندهي نظام، با هدف توطئه عليه حاكميت نظام در مقطعي كه جمهوري اسلامي درگير جنگي نابرابر عليه رژيم بعثي عراق بود و حمايت صريح و روشن آقاي منتظري بيخبر از عمق فاجعه!! و نيز برخي ديگر از افراد مسئول و ذي نفوذ از آنان، شرايطي را فراهم كرد كه در آن مقطع، عملاً نيروهاي اطلاعاتي كشور در برخورد با اين جريان فاسد در موقعيتي حساس قرار گرفتند و اگر نبود حمايتهاي صريح و قاطع حضرت امام از وزارت اطلاعات معلوم نبود كه در آن برهه حساس كسي براي برخورد با جريان منحرف مذكور را داشته باشد. [4]
پس از دستگيري مهدي هاشمي، آيت الله منتظري در اعتراض به اين دستگيري ملاقاتهاي خود را تعطيل کرد. وي اطرافيان امام را در اين وقايع مقصر قلمداد ميکرد و اين در حالي بود که تلاش اطرافيان امام براي بهبود روابط آغاز شده بود.
هاشمي رفسنجاني در کتاب خاطرات سال 1365خود ضمن اشاره به اين مسائل مينويسد: «احمدآقا آمد. قرار شد از امام تقاضا کنيم که ايشان را به تهران بخواهند و به ايشان محبت نمايند. سپس تلاش شود که خاطر ايشان راضي شود. عصر احمد آقا اطلاع دادند که امام دستور دادهاند که ايشان به تهران بيايند و قرار شد شب در جلسه سران قوا هم باشند.«
وي ادامه ميدهد: «شب آيت الله منتظري از قم آمدند. با آقايان خامنهاي و اردبيلي مهمان احمدآقا بوديم. امام هم شرکت کردند. به آقاي منتظري خيلي محبت کردند و گفتند وجود شما براي انقلاب ضرورت دارد و حفظ اعتبار شما وظيفه همه است و دستور تعقيب سيد مهدي هاشمي هم به همين منظور بود که بيت شما مطهر شود. به ايشان دستور دادند که وضع خودشان را عادي کنند. آقاي منتظري نميپذيرفتند ولي امام اصرار کردند. نزديک بود امام عصباني شوند که با دخالت ماها وضع بهتر شد. امام خيلي کوتاه آمدند و متاسفانه آقاي منتظري نرم نميشوند.»[5]
اصرار آيت الله منتظري بر حمايت از مهدي هاشمي معدوم حتي پس از برگزاري دادگاه و پخش اعترافات تلويزيوني وي به انجام جنايات متعدد قبل و بعد از انقلاب[6]، دلخوريها را نسبت به قائممقام رهبري افزايش داد و بسياري از فعالان سياسي نگران آينده انقلاب اسلامي شده بودند.
در تابستان 1367 و بعد از علني شدن خيانت منافقين در عمليات "فروغ جاويدان" و حمله نظامي به خاك جمهوري اسلامي با حمايت علني رژيم بعثي، ديگر حجت در برخورد قاطع با منافقين تمام شده بود. در اين عمليات بخش قابل توجهي از افراد شركت كننده كساني بودند كه پيش از اين به عنوان تواب از زندانهاي جمهوري اسلامي آزاد شده بودند. اين افراد از اين برخورد انسان دوستانه نظام اسلامي سوء استفاده كرده و با پيوستن مجدد به گروهك منافقين بار ديگر در عمليات "فروغ جاويدان" به جنگ با ملت ايران آمدند.
اين اقدام نظامي كه با عمليات ظفرمندانه "مرصاد" در 5 مردادماه 1367 سركوب گرديد و بخش قابل توجهي از اين خائنين به وطن به هلاكت رسيدند، اين فرضيه را مورد تائيد قرار داد كه "توبه گرگ مرگ است"! و بخش ديگري از همپيمانان منافقين كه در دادگاههاي انقلاب محكوم به اعدام شدهاند وليكن به خاطر رافت اسلامي اجراي حكم آنها به تاخير افتاده است، در صورت آزادي همان راه همپيمانان خود را ادامه خواهند داد!
همچنين همزمان با آغاز تجاوز منافقين به كشور از مرزهاي غربي، منافقين در بند نيز اقدام به شورش در داخل زندان كردند كه اين امر از ارتباط اين افراد در داخل زندان با گروهك مربوطه داشت و خبر از همسويي آنها با سركردگان خود در خارج كشور ميداد.
اين مسايل و شرايط ايجاد شده موجب شد تا مسئولين قضايي وقت تصميم به بررسي مجدد پرونده اين افراد كرده و در برخي موارد احكام معلق مانده را به اجرا بگذارند. [7]
در اين ميان آقاي منتظري كه خود نظرات فقهي شديدي در مواجه و برخورد با ضدانقلاب محارب داشت[8] به واسطه همان بيت منحرف و آلوده و در مخالفت با خط امام و در جهت تضعيف نظام به موضعگيري پرداخت و به اين اعدامها اعتراض نمود.
در نهايت امام راحل طي نامه تاريخي 6/1/68 مخالفت خود را با قائممقامي آيتالله منتظري از همان روز اول بيان كرده و وي را از اين جايگاه عزل کردند.[9]
با ارتحال حضرت امام(ره) در روز 14 خردادماه 1368 و انتخاب حضرت آيتالله خامنهاي به عنوان ولي امر مسلمين، آيت الله منتظري نه تنها به مسير خط امام نزديکتر نشد، بلکه بر زاويه خود با نيروهاي اصيل انقلاب و شاگردان برجسته حضرت امام افزود به نحوي که در دهه دوم و سوم انقلاب وي ديگر به نماد جريان اپوزيسيون نظام اسلامي مبدل گرد.
اظهارات توهين آميز وي طي سخنراني در روز 23 آبان 76 که در آن رهبر معظم انقلاب اسلامي را نشانه گرفته بود، باعث شد که مردم در سراسر کشور به خشم آمده و به راهپيمايي عليه وي بپردازند و خواستار برخورد مسئولين با بيت ايشان گردند. در اين دوران بيت ايشان محل رفت و آمد جريانهاي ضدانقلاب و اپوزيسيون شده بود و از جمله اعضاي جريانهاي مليگرا و نهضت آزادي مهمان هر روز آقاي منتظري بودند. اين رفت و آمدهاي مشکوک و اظهار نظرات غيرقانوني عليه نظام اسلامي باعث شد تا شوراي عالي امنيت ملي حکم به تعطيلي دفتر ايشان را صادر نمايد.
ادامه دارد ...
[1] - نمونهاي از اين سادگي و بيدقتي را در خاطرهاي از "حميد روحاني" ميتوان مشاهده نمود. وي ميگويد: «نگارنده هنوز فراموش نکرده است (و آقاي منتظري نيز در بخشي از خاطرات خود به اين مساله اشاره کرده است) وقتي ايشان پس از آزادي از زندان در 27 آذر 1357 براي ديدار حضرت امام (ره) به فرانسه سفر ميکنند و در فرودگاه پاريس مصاحبهاي با بي.بي.سي انجام ميدهند که بيدقتي و بيتوجهي در بکارگيري پارهاي از تعابير و اصطلاحات در همين مصاحبه نزديک بود دردسرهايي براي انقلاب و آرمانهاي امام ايجاد کند. ايشان در اين مصاحبه گفتند: "دهاتيها با چوب و چماق به هواداري از رژيم شاه به مردمي که بر ضد شاه تظاهرات ميکنند، هجوم بردند و مردم را ميکشتند."! ايشان در سخن چنين برداشت کردند که شاه در ميان روستائيان که در آن تاريخ عمدهترين اقشار ملت ايران بودند، از پايگاه وسيعي برخوردار است و ميتواند با استفاده از روستائيان که هنوز به او وفادار هستند با مخالفان خود مقابله کند. به دنبال اين مصاحبه، شهيد محمد منتظري، سخت عصباني، ناراحت و نگران شد و در آن چند روزي که آقاي منتظري در فرانسه به سر مي برد به خبرنگاران رخصت نداد که بدون کنترل به او نزديک شوند و با او مصاحبه کنند. اين جمله محمد را هنوز به ياد دارم که به دنبال اشتباهي که در فرودگاه پاريس از آقاي منتظري سر زد و براي برخي از رسانه هاي غربي چند روزي خوراک تبليغاتي فراهم آورد، گفت: فکر ميکنيد که او مانند آقاي خميني است که اگر در اقيانوس رسانههاي جهاني قرار بگيرند و يکسال تمام يک ريز حرف بزند، دهها سوژه به دست آنها ميدهد که ميتواند خوراک تبليغاتي يک سال آنها فراهم سازد.»( شخصيت شناسي آقاي منتظري"، سايت مركز اسناد انقلاب اسلامي، 29/9/88)
[2] - آقاي منتظري در اطلاعيه اي كه در روزنامه کيهان، سه شنبه 27 شهريور 1358 درج گرديد خطاب به ملت مي نويسد:
»بسمه تعالي، برادران و خواهران گرامي، ملت مسلمان درباره فرزندم شيخ محمد علي منتظري سومين باري است که براي آگاهي ملت مسلمان درباره فرزندم شيخ محمد علي منتظري مي نويسم .
از ابتداء مبارزات ملت ايران به رهبري حضرت آيت الله العظمي امام خميني مدظله در متن مبارزات قرار داشت و در اين راه چقدر زندان و شکنجه و آوارگي تحمل نمود و در داخل و خارج کشور دائماً براي پيشبرد انقلاب تلاش مي کرد و به شهادت دوستان نزديکش گاهي بيشتر روزهاي متوالي از خواب و خوراک و استراحت باز مي ماند و در اثر همين شيوه و بعلاوه ضربه هاي روحي مداوم و نابسامانيهاي حاکم برجو ايران پس از پيروزي انقلاب دچار نوعي بيماري عصبي و کوفتگي شديد اعصاب شده و تصور مي کند که با دست زدن به کارهاي بي رويه و جنجال آفرين، به مقصد و هدف خود دست خواهد يافت.
کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تا کنون چند مرتبه دست به اقداماتي زده ام و حتي اخيراً مدتي وي را براي معالجه اجباراً در قم نگه داشتم ولي متاسفانه اقدامات من سودي نبخشيد و در اين ميان عده اي سوء استفاده کرده او را تحريک مي کنند تا دست به کارهاي جنجالي بزند و خوراکي براي تبليغات دشمنان گردد.
من از دولت و نيز همه دوستان و علاقمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر مي توانند با اينجانب تشريک مساعي نموده تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمايند به اميد اين که اين عنصر پر تلاش و فعال پس از سالها تحمل رنج و زحمت، به ياري خداي متعال بهبود يابد و بار ديگر به صحنه مبارزات بازگشته خدمتگذار اين کشور گردد.»
[3] - محمد محمدي ري شهري، سنجه انصاف، انتشارات دارالحديث، قم، چاپ 1386، صص 16 – 17.
[4] - ريشهري ميگويد: »برخي از باب خير خواهي مرا به مدارا و ملاحظه آينده دعوت ميکنند«(سايت صداي شيعه، كد: 2912
[5] - سايت تابناک، 30/1/88، کد خبر: ۴۴۱۵۴
[6] - از جنايات و خيانتهايي كه باند مهدي هاشمي به انجام آن اعتراف نموده است مي توان به موارد زير اشاره كرد:
«- قتل جهان سلطان آقايي
- قتل رمضان مهدي زاده
- قتل آيت الله سيد ابوالقاسم موسوي شمس آبادي
- قتل حجت الاسلام شيخ قنبر علي صفر زاده
- قتل مهندس امير عباس بحرينيان
- قتل عباس علي حشمت و دو فرزند بي گناهش به نام هادي همايون و سعيد
- خارج کردن بيش از 280 قبضه سلاح و مهمات و اموال از سپاه انقلاب اسلامي و جاسازي و اختفاي آنها
- ايجاد شبکه نفوذ در ارکان ها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقه بندي شده
- ايجاد سوءظن و بدبيني ميان مسئولان نظام جمهوري اسلامي به وسيله نشر اکاذيب و افترا و تهمت در قالب اطلاعيه و شب نامه بي نام و نشان و با عناوين جعلي
- تاسيس اداره سپاه خود مختار و مستقل لنجان سفلي و تغذيه تدارکاتي و تسليحاتي آن و ايجاد درگيري با کميته انقلاب اسلامي محل که منجر به کشته و زخمي شدن دهها نفر گرديد.
- ريختن گرد سرطان زا در چاي آقاي رباني املشي و مبتلا کردن او به سرطان بنا بر اعتراف مهدي هاشمي در واپسين ساعت هاي زندگي خود، پيش از اعدام و .....»
[7] - در آن زمان آيت الله موسوي اردبيلي رئيس ديوانعالي كشور، حجت الاسلام و المسلمين موسوي خوئينيها دادستان كل كشور بوده و اداره وزارت اطلاعات دولت ميرحسين موسي در اختيار آيتالله ري شهري بود.
[8] - حضرت آيت الله العظمي امام خميني دام عزه
اعدام شخص مفسد که در نظر مبارک مورد احتياط است به نظر آيت الله منتظري جايز است و اين مساله در محاکم قضايي مورد احتياج است. اگر اجازه مي فرماييد در مراجع قضايي طبق نظر ايشان عمل شود.
ادام الله عمر کم الشريف
عبدالکريم موسوي اردبيلي
بسمه تعالي
مجازيد طبق نظر شريف ايشان عمل نماييد. 9/5/66
اين فتاوي به اندازه کافي تفاوت احتياطات و نوع ديدگاه امام را در برخورد با حقوق مردم، علي الخصوص در مسئله ي اعدام مفسد و محارب با ديدگاه آقاي منتظري که تا روز برکناري از قائم مقامي رهبري بخش عظيم مسايل اقتصادي، اجتماعي و قضايي کشور بر اساس فتاوي ايشان عمل مي شد، نشان مي دهد و جاي بحث باقي نمي گذارد.
[9] - حضرت امام خميني(ره) طي نامهاي به آقاي منتظري مبني بر عدم صلاحيت وي براي تصدي رهبري آينده نظام اسلامي, ضمن عزل ايشان از جايگاه قائم مقامي رهبري به نکات قابل توجهي اشاره کردند که مرور آن در فهم مسائل سياسي امروز نيز ميتواند حائز اهميت باشد. در اين نامه آمده است:
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
جناب آقاي منتظري
با دلي پر خون و قلبي شكسته چند كلمهاي برايتان مينويسم تا مردم روزي در جريان امر قرار گيرند. شما در نامه اخيرتان نوشتهايد كه نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم ميدانم؛ خدا را در نظر ميگيرم و مسائلي را گوشزد ميكنم. از آنجا كه روشن شده است كه شما اين كشور و انقلاب اسلامي عزيز مردم مسلمان ايران را پس از من به دست ليبرالها و از كانال آنها به منافقين ميسپاريد، صلاحيت و مشروعيت رهبري آينده نظام را از دست دادهايد. شما در اكثر نامهها و صحبتها و موضعگيريهايتان نشان داديد كه معتقديد ليبرالها و منافقين بايد بر كشور حكومت كنند. به قدري مطالبي كه ميگفتيد ديكته شده منافقين بود كه من فايدهاي براي جواب به آنها نميديدم. مثلا در همين دفاعيه شما از منافقين تعداد بسيار معدودي كه در جنگ مسلحانه عليه اسلام و انقلاب محكوم به اعدام شده بودند را منافقين از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و ميبينيد كه چه خدمت ارزندهاي به استكبار كردهايد. در مسئله مهدي هاشمي قاتل، شما او را از همه متدينين متدينتر ميدانستيد و با اينكه برايتان ثابت شده بود كه او قاتل است مرتب پيغام ميداديد كه او را نكشيد. از قضاياي مثلِ قضيه مهدي هاشمي كه بسيار است و من حالِ بازگو كردن تمامي آنها را ندارم. شما از اين پس وكيل من نميباشيد و به طلابي كه پول براي شما ميآورند بگوييد به قم منزل آقاي پسنديده و يا در تهران به جماران مراجعه كنند. بحمد اللَّه از اين پس شما مسئله مالي هم نداريد. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود ميدانيد- كه مسلماً منافقين صلاح نميدانند و شما مشغول به نوشتن چيزهايي ميشويد كه آخرتتان را خرابتر ميكند- با دلي شكسته و سينهاي گداخته از آتش بيمهريها با اتكا به خداوند متعال به شما كه حاصل عمر من بوديد چند نصيحت ميكنم ديگر خود دانيد:
1- سعي كنيد افراد بيت خود را عوض كنيد تا سهم مبارك امام بر حلقوم منافقين و گروه مهدي هاشمي و ليبرالها نريزد.
2- از آنجا كه ساده لوح هستيد و سريعاً تحريك ميشويد در هيچ كار سياسي دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.
3- ديگر نه براي من نامه بنويسيد و نه اجازه دهيد منافقين هر چه اسرار مملكت است را به راديوهاي بيگانه دهند.
4- نامهها و سخنرانيهاي منافقين كه به وسيله شما از رسانههاي گروهي به مردم ميرسيد؛ ضربات سنگيني بر اسلام و انقلاب زد و موجب خيانتي بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحي له الفداء- و خونهاي پاك شهداي اسلام و انقلاب گرديد؛ براي اينكه در قعر جهنم نسوزيد خود اعتراف به اشتباه و گناه كنيد، شايد خدا كمكتان كند.
و اللَّه قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولي در آن وقت شما را ساده لوح ميدانستم كه مدير و مدبر نبوديد ولي شخصي بوديد تحصيلكرده كه مفيد براي حوزههاي علميه بوديد و اگر اين گونه كارهاتان را ادامه دهيد مسلماً تكليف ديگري دارم و ميدانيد كه از تكليف خود سرپيچي نميكنم. و اللَّه قسم، من با نخستوزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي ميدانستم. و اللَّه قسم، من رأي به رياست جمهوري بني صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم.
سخني از سرِ درد و رنج و با دلي شكسته و پر از غم و اندوه با مردم عزيزمان دارم: من با خداي خود عهد كردم كه از بدي افرادي كه مكلف به اغماض آن نيستم هرگز چشمپوشي نكنم. من با خداي خود پيمان بستهام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنميدارم من كار به تاريخ و آنچه اتفاق ميافتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم.
من بعد از خدا با مردم خوب و شريف و نجيب پيمان بستهام كه واقعيات را در موقع مناسبش با آنها در ميان گذارم. تاريخ اسلام پر است از خيانت بزرگانش به اسلام؛ سعي كنند تحت تأثير دروغهاي ديكته شده كه اين روزها راديوهاي بيگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش ميكنند نگردند. از خدا ميخواهم كه به پدر پير مردم عزيز ايران صبر و تحمل عطا فرمايد و او را بخشيده و از اين دنيا ببرد تا طعم تلخ خيانت دوستان را بيش از اين نچشد. ما همه راضي هستيم به رضايت او؛ از خود كه چيزي نداريم، هر چه هست اوست.
و السلام. يكشنبه 6/ 1/ 68 - روح اللَّه الموسوي الخميني (صحيفه امام، ج21، صص 330 – 332)