تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۹  ، 
کد خبر : ۲۸۵۸۸۴

برگهاي برنده ايران

اشاره: رابطه با آمريكادر طي بيش از دو دهه از تاسيس جمهوري اسلامي ايران، به عنوان يكي از مهم‌ترين و بغرنج‌ترين پديده‌هاي بين‌المللي همچنان باقي مانده است. هرگاه موضوع جديدي در صحنه بين‌المللي پديد مي‌آيد كه ايران را به نحوي در تنگناي مسائل سياسي و ديپلماتيك قرار مي‌دهد، ديدگاه‌ها و گرايشهاي سياسي داخلي و خارجي را تحت تاثير قرار داده و باز هم مقوله كرنش و سازش با آمريكارا بر سر زبانها مي‌آورد. ايران در طول مدت كوتاهي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به اين نتيجه رسيد كه رابطه‌اش با دولت آمريكارابطه گرگ و ميش است و رفتار آمريكابا ايران برخلاف فريبندگيهاي ظاهري، فاقد هرگونه اصول ضابطه‌مند خيرخواهانه مي‌باشد. ايرانيان در حقيقت، جوهر ناپيداي ضوابط غير انساني و غيرعادلانه موجود در رابطه خود با آمريكاييان را دريافتند و دچار رنجي دروني شدند و از خود پرسيدند كه آيا به راستي وقت آن نيست كه به آن همه نيرنگ و نامردمي پاسخي دهند اراده و انديشه خود را بيازمايند؟ بسياري از اصول‌گرايان در ايران و ساير سرزمينهاي اسلامي برآنند كه ايران نبايد و نمي‌تواند قدرت و امتيازات پر شمار خود را به بهاي رفع برخي محروميت‌هاي اقتصادي و توسعه احتمالا سريع‌تر و بيشتر بفروشد. اين معامله در نهايت به زيان ايران خواهد بود و همان چشم‌داشتهاي اقتصادي را ه برايش محقق نخواهد ساخت، ايران و اكنون و پس از اين، مهم‌ترين پايگاه ايدئولوژيك جهان در مقابل پروژه استعماري جهاني شدن كه نه تنها قدرت ايجاد اشتراك و اتحاد در جهان اسلام را دارد بلكه حتي در سطحي جهاني، قدرت ايجاد شرايط تعديل يا تغيير در پروژه يا پروسه جهاني‌سازي را خواهد داشت. در اين مسير شايسته است اين موضوع از مجامع غير تخصصي و مطبوعات فاقد پشتوانه علمي، به كارشناسان و متخصصان علوم سياسي و روابط بين‌الملل، احاله شود كه وراي روز مرگيهايي سياسي و ديپلماتيك و از نگاهي عالمانه‌تر و واقع‌بينانه‌تر مورد بررسي و تحليل قرار گيرد. از همين‌رو با دكتر محمدرحيم عيوضي گفت‌وگويي انجام داده و موضوع رابطه ايران و آمريكارا با زاويه‌اي جديد از ديدگاه‌ ايشان جويا شده‌ايم و در اين نشست توجه شما را به موضوعات روز و چشم‌اندازهاي آينده نظر داشته‌ايم. محمدرحيم عيوضي داراي درجه دكترا در جامعه‌شناسي سياسي و يكي از صاحب‌نظران مسائل و موضوعات انقلاب اسلامي و مسائل بين‌المللي پيرامون آن است. وي ضمن داشتن، سوابق اجرائي موفق در امور پژوهشي و آموزشي، دانشيار علوم سياسي و اجتماعي در دانشگاه‌هاي تهران، امام صادق(ع) دانشگاه بين‌المللي امام خميني(ره)، دانشگاه اصفهان، دانشگاه آزاد و دانشگاه علوم قرآني مي‌باشد. وي همچنين داراي ترجمه و تاليفات ارزشمندي در زمينه مطالعات علوم سياسي، اجتماعي و فرهنگي است كه از جمله مي‌توان به كتابهاي منتشر شده‌اي تحت عناوين زير اشاره كرد: «رشد مباني فكري و تحول فرهنگ سياسي در انقلاب اسلامي»، «قانون اساسي، مجلس و نظارت از منظر امام خميني(ره)»، «طبقات اجتماعي و رژيم شاه»، «سير جريان روشنفكري در ايران و عملكرد آن در رويارويي با غرب» و مقالات بسياري در حوزه‌هاي علوم سياسي و اجتماعي و فرهنگي. دكتر عيوضي همچنين كتابهايي تحت عنوان: «تئوريهاي ساخت قدرت سياسي»، «آشنائي با انقلاب اسلامي»،‌ »مشاركت سياسي در انقلاب اسلامي براساس رفتار انتخاباتي»، «آسيب‌شناسي انقلاب اسلامي»، «انقلاب اسلامي و ريشه‌هاي آن» و ترجمه كتاب «از مقاومت تا انقلاب» را در دست انتشار و يا تاليف دارد. حاصل گفت‌وگو با اين محقق و توانا را تقديم شما علاقه‌مندان ارجمند مي‌نماييم كه اميد است مورد استفاده و توجه‌تان قرار گيرد.

(ماهنامه زمانه - آبان ماه 1382 - شماره 14 - صفحه 3)

گفت‌وگو با محمدرحيم عيوضي  

* طي سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ايالات متحده به دفعات دشمني و مقابله خود را با نظام اسلامي ايران را نشان داده است. چيزي كه بسيار مهم به نظر مي‌رسد، پرداختن به راه‌كارها و استراتژيهايي جهت خنثي نمودن سياستهاي سطله‌طلبانه‌اي آمريكااست. اگر موافق باشيد بحث را از اين نقطه آغاز كنيم. كه جمهوري اسلامي چه اقداماتي را بايد براي كاهش فشارهاي آمريكاانجام دهد؟

‌** ابتدا بايد الگوهاي رفتاري آمريكارا براي افزايش فشار بر ايران توضيح داد سپس اقدام مناسب جهت كاهش فشارهاي آمريكارا اعمال نمود. به نظر من مي‌توان اين فشارها را اينگونه تقسيم‌بندي نمود:

الف- در حوزه سياسي:

‌1- تلاش براي ايجاد وحدت رويه ميان بازيگران فرامنطقه‌اي،‌ مانند اتحاديه اروپا و روسيه و ايجاد اجتماع منطقه‌اي و بين‌المللي در مورد تهديد‌آميز بودن ايران

‌2- استفاده از استراتژي تهديد در عين تطميع برخي شركاي محوري ايران و مجاب‌سازي آنها به تعليق و يا قطع همكاريهاي چندجانبه با ايران.

‌3- بهره‌برداري از نهادهاي حقوقي – قانوني مانند سازمان ملل و شوراي امنيت و سازمانهاي فرعي – تخصصي مانند‌ آژانس بين‌المللي در اعمال فشار به ايران.

‌4- تلاش براي ايجاد و تعميق شكافهاي درون ساختاري سيستم از طريق، افزايش فشارها و ترغيب برخي از احزاب و گروه‌ها به مذاكره و مقاومت برخي ديگر از نهادها و گروه‌ها، افزايش اختلافات فضاي بحران در داخل كشور و صدور آن به ساير مكانها.

ب- در حوزه نرم‌افزاري و رواني؛

‌1- افزايش فشارهاي عصبي و رواني بر رهبران ايران، از طريق ارسال پيامهاي تهديدآميز و اعلام اولتيماتوم احتمالي و ايجاد هراس و وحشت.

‌2- تبليغات رسانه‌اي و پخش برنامه‌هايي كه حاكي از تهديد‌آميز بودن ايران است.

‌3- تلاش براي ترغيب شهروندان ايراني به نوعي خيزش و اعتراض سراسري و افزايش بحرانهاي داخلي

ج- در حوزه اقتصادي:

‌1- تلاش در جهت انزواي اقتصادي ايران با جهان و انزواي اقتصادي ايران در منطقه و جهان.

‌2- ايجاد ركود سراسري در اقتصاد داخلي به دليل اعمال فشارهاي اقتصادي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي.

‌3- بهره‌برداري از بحران توزيع اقتصادي در داخل ايران جهت تحريك و ترغيب شهروندان به اعتراض و خيزشهاي اجتماعي، اعتصابات و... با ملاحظه اين الگوسازي، مهم‌ترين ابزار كاهش فشار، وحدت رويه، انسجام عملي و خويشتن‌داري سياسي است. هرگونه اقدام در جهت كاهش فشارهاي آمريكا، مستلزم توجه جدي سيستم به دو دسته از مطالبات داخلي و خارجي است. اقدامات پراكنده غافلگرايانه، هيجاني غير موثر، اختلاف‌آميز و توام با ضعف مراكز و دستگاه‌هاي ذي‌ربط مانند متوليان دستگاه سياست خارجي و ديگر نهادها، امكان دستيابي به يك سياست منجسم، متحد و خويشتن‌مدارانه را از بين مي‌برد.

از آنجا كه حفظ منافع ملي در اولويت سياست‌گذاري كشور است، هرگونه تلقي متفاوت از منافع ملي، در اولويت سياست‌گذاري كشور است، هرگونه تلقي متفاوت از منافع ملي، در نظام تصميم‌گيري واحد كشور، اختلافات ساختاري ايجاد مي‌كند كه منجر به نابساماني، آشفتگي و برخوردهاي فزاينده جناحي شده كه نتيجه آن استحاله، فرسايش، آسيب‌پذيري و در نهايت تهديدات داخلي و زمينه‌سازي افزايش اعمال سياستهاي خصمانه و تحقق الگوهاي رفتاري آمريكامي‌شود. در واقع يكي از سطوح عمده اقدامات بازدارندگي نظام جمهوري اسلامي ايران، رويكردهاي استراتژيكي است كه متوجه داخل كشور باشد.

تحقق جدي خدمت‌رساني به مردم و بازشناسي مطالبات مردم، توجه به تهديدات استراتژيكي يا بحرانهاي داخلي، پاسخگوي مناسب به منافع واقعي و دراز مدت مردم به عرصه سياسي، اقتصادي و رواني ضريب اطمينان مقاومت داخلي را افزايش مي‌دهد و موجب كاهش فشارهاي آمريكاخواهد شد. بنابراين مصداق بارز حوزه سياسي، ايجاد فضاي سالم و مناسب در جهت برگزاري انتخابات است كه خود ضريب مشاركت عمومي از افزايش خواهد داد و فشارهاي خارجي را تعديل مي‌نمايد. پرهيز از فضاسازيهاي نامناسب براي ورود مردم در امر انتخابات از بين بردن كانونها و منابع بحران، تقويت مولفه‌هايي كه ضريب انسجام و تمركز حكومت و جامعه را افزايش مي‌دهد.

در حوزه اقتصادي بحران توزيع اقتصادي و دوگانگي رفتار سيستم در مواجهه با مفاسد اقتصادي كه حجم عمده‌اي از نارضايتيهاي شهروندان را در پي دارد، زمينه‌ي به ثمر رساندن فشارهاي آمريكا بر جمهوري اسلامي را فراهم مي‌آورد، لذا ايجاد شرايط امن در حوزه‌ اقتصادي و برخورد جدي با مصادره‌كنندگان منافع كشور به نفع خود، امنيت اقتصادي را به جامعه بازگردانده و ضريب اعتماد مردم به حفظ اصول اوليه انقلاب اسلامي را كه همان حمايت از ملت است، افزايش مي‌دهد و موجب تقويت پايگاه مردمي در برابر تهديدات مي‌گردد.

اين وضعيت قطعا در كاهش فشارهاي آمريكاتاثير جدي دارد. در حوزه رواني بايستي اهتمام اصلي بر انعكاس بازنگريهاي اساسي نظام جمهوري اسلامي در سياستهاي خود باشد. تمركز بر مواردي كه موجب تضعيف روحيه ايستادگي و نشاط سياسي و توان فرهنگي و ارزشي مردم مي‌شود، ضريب مقاومت و تعصب ديني و ملي جامعه را كاهش مي‌دهد و روحيه برزگ‌منشي ملت را در رويارويي با تهديدات آمريكاتعضيف مي‌كند.

تجديدنظر در سياست منطقه‌اي به همراه بازنگري در سطح داخلي جمهوري اسلامي، در كاهش تهديدات آمريكاموثر است. با مروري بر مواضع و رفتارهاي منطقه‌ ايران، مي‌توان دريافت كه يكي از ملزومات تعديل فشارهاي خارجي آمريكاعليه ايران، بازانديشي در رهيافتها و سياستهاي خاورميانه‌اي با درايت و فهم سياسي منطبق با لوازم كنوني خاورميانه است. اعطاي هرگونه امتياز در مناسبات خاورميانه‌اي به آمريكا، قطعا پيروزي آشكاري در جهت نتيجه‌بخش بودن فشار آمريكابر ايران و تشديد آن است. انزواگرايي ايران در منطقه اعمال و سياست بي‌طرفي، خاصيت وجودي و ماندگار جمهوري اسلامي را كه همان توانمندي ايران در استقرار حاكميت استقلالي خود در منطقه است، كاهش مي‌دهد و اين امر فشارهاي رو به گسترش خارجي را به نحو چشمگيري افزايش مي‌دهد.

قطعا افزايش عنصر همكاري ايران با كشورهاي منطقه از جمله عراق، افغانستان و... كه مبتني بر تعامل و براساس احترام، اعتماد و منافع متقابل باشد، فشارهاي آمريكارا بر جمهوري اسلامي ايران كاهش مي‌دهد. ايران بايد ضمن پايبندي به مفاد منشور ملل متحد و هنجارهاي رايج حقوق بين‌الملل، اصل انصاف و احترام را كه از مباني رفتار دولتها است رعايت و موقعيت منطقه‌اي و بين‌المللي خويش را تقويت كند تا فشارهاي تبليغاتي آمريكاعليه ايران در منطقه كاهش يابد.

* در بيانات خود توصيه‌هايي به خويشتن‌داري سياسي، انسجام عملي و وحدت رويه در مواجهه با آمريكاداشتيد. با توجه به اين كه منطق قانون اساسي، رهبر انقلاب تصميم‌گيرنده نهايي در سياستهاي كلان كشور مي‌باشند، به نظر شما بررسي و تجزيه و تحليل بيانات و نظرات ايشان در اين خصوص چقدر مي‌تواند راهگشا باشد؟

‌** بي‌شك هرگونه نگاه كارشناسانه و دقيق به بحث رابطه با آمريكا، مضرات يا منافع و مسائل مربوط به آن در استقرار و حاكميت قوي و جدي ايران در عرصه‌هاي مختلف تاثيرگذار است. در بحث رابطه با آمريكابرخي مسائل بايد دقيق و عالمانه تجزيه و تحليل شود و قطعا تحليلهاي ظاهري، غير علمي و ناآگاهانه، فضاي عدم انسجام و ناهمگوني در تفكر حاكم بر جامعه ايران را منحرف مي‌كند. ديدگاه‌هاي رهبري در اين بحث با نگاهي كارشناسي و دقيق و نيز با ملاحظه تاريخ روابط با آمريكا، قابل دقت و تامل است.

به طور كلي دليل ما در مخالف با آمريكاو ارتباط با آن، يك سلسله اختلافهاي اصولي و اساسي است كه به ماهيت وجودي انقلاب برمي‌گردد، يعني نقطه شروع ديدگاه‌ مقام رهبري در اين رابطه به عبارت ديگر برخي مسائل از ماهيت انقلاب است و ما آن را در قالب شعارهاي اصلي جمهوري اسلامي ايران كه استراتژي انقلاب براساس آن‌ها قرار دارد، مي‌شناسيم. با توجه به شناخت و دركي كه ما در طي سالهاي متمادي از آمريكاداريم در صورت برقراري رابطه با آن اين ماهيت آسيب خواهد ديد.

به عنوان نمونه مخالفت با اسرائيل و بحث صلح خاورميانه، كناره‌گيري از اسلام، مباني فرهنگي و معيارهاي اساسي آن نيز تبعيت از سياستهاي آمريكامسائلي هستند كه قطعا در هرگونه بحث و مذاكره مورد توجه ضمني رهبران آمريكايي هستند. در واقع اين موارد از ثمرات عملي ايجاد ارتباط با آمريكااست كه مقام معظم رهبري در تمام فرمايشات خود به اين نكته توجه بسيار دارند و هدف آمريكارا از طرح مذاكره و رابطه با ايران، دستيابي به اين جنبه‌ها مي‌دانند.

پس رابطه با مذاكره عنصر يك جانبه‌نگري آشكار و پنهان از سوي آمريكا، موضع منفعت‌طلبي آمريكاو آسيب‌پذيري مولفه‌هاي اساسي نظير هويت، منافع و عزت‌ ملي، نكاتي هستند كه بايد مورد توجه قرار گيرد. زير شرط اصلي و مهم آمريكادر مذاكره پذيرش بسياري از معيارها و ملاكهاي آمريكااست. بنابراين در زمينه آثار سوء مذاكره با آمريكا، ديدگاه رهبري ديدگاهي كلان نگرانه است و با توجه به تقسيم‌بنديهاي به عمل آمده اين سوال مطرح مي‌شود كه آيا مي‌توان با كسي كه ابتدا با موجوديت مردمي بودن و استقلال جامعه ايران مخالفت بوده است. مذاكره كرد.

اين سوالي است كه در اين بحث بايد مورد توجه قرار گيرد. از طرف ديگر با توجه به كودتاي 28 مرداد كه خود آمريكاهم اعلام كرد كه در آن دخالت داشته و 25 سال تجربه انقلاب اسلامي، هيچ نقطه روشني در حسن‌نيت آمريكادر قبال ايران وجود ندارد طي اين 25 سال، در هر دوره‌اي طرح كلان آمريكادر قبال ايران براندازي، تضعيف نظام سياسي كشور، حذف شعارهاي اساسي و جدي جمهوري اسلامي ايران در منطقه، در جهان و حتي در داخل ايران بوده است.

بنابراين از ديدگاه رهبري، بايد به اين بحث با ملاحظه اصول بنيادين توضيح داده شد كه مسائل محوري هستند توجه شود. هر چند كه ابتدايي‌ترين تحليلهاي سياسي در اين مساله نيز، ما را قادر به پيش‌بيني زيانهاي ناشي از مذاكره مي‌كند. بر طبق تجارب تاريخي و فهم سياسي، تقابل فرهنگ ارزشي و ديني ايران با فرهنگ استبدادي [كه همواره در طول تاريخ درگير بوده] و خواسته‌هايي كه طي اين مذاكره از ايران مي‌شود؛ مانند قوبل اسرائيل، ايجاد انزواي سياسي و...، همه از مصاديقي هستند كه مي‌تواند آسيبهاي جدي و اساسي را به پايه‌هاي نظام برساند. از طرفي توطئه‌هاي آمريكااز ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون، تجارب تلخ و خاطرات بدي را در حافظه جامعه ايران بر جاي گذاشته است.

انقلاب نوپاي ايران پس از پيروزي ‍[به قول امام(ره)] كار خود را شروع كرد حتي كشورهاي حامي رژيم محمدرضا شاه از لحاظ ديپلماسي بين‌المللي نظام جمهوري اسلامي ايران را پذيرفتند و اقدام به برقراري همكاريهاي متقابل كردند. اما با وجود كه پيش از پيروزي انقلاب، ايران به مثابه حيات خلوت آمريكادر منطقه بود و با ايجاد وابستگيهاي گسترده سياسي، اقتصادي و فرهنگي صدمات و لطمات بسياري را بر ايران زده بود، پس از انقلاب نيز بار ديگر سفارت آمريكادر ايران محل توطئه، انسجام ضد انقلاب و مسائل متعددي چون سرنگوني نظام جمهوري اسلامي، تضعيف توانايي حكومت ايران در داخل و در منطقه، تجزيه ايران، قائله كردستان، كودتاها و شورشهاي مختلف محل حمايت از سازمانهاي تروريستي در ايران مي‌شود. حتي مي‌توان گفت پس از پيروزي انقلاب، كشوري كه در جهان پيش از همه در معرض حملات تروريستي با حمايت آمريكاقرار داشت، ايران بود.

در اين زمينه نمونه‌هاي بسياري وجود دارد، مثلا اخلال در صدور نفت ايران، بلوكه كردن اموال و داراييهاي ايران، اعمال محدوديتهاي بازرگاني، استفاده ابزاري از حقوق بشر، سياست منزوي كردن و بد نام كردن ايران و تحميل هشت سال جنگ نابرابر مصاديقي هستند كه در دوره‌هاي مختلف پيروزي ايران سوغات آمريكابه ايرانيها بود. طبيعتا توطئه‌هاي آمريكااز ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي ايران، در هيچ نوع كلكسيوني قابل جمع نيست. از طرف ديگر مي‌توان گفت كه آمريكابراي استقلال ايران مانع جدي و بارزي است، همان‌گونه كه طي اين 25 سال سعي شده است كه همواره ايران را از دستيابي به يك نظام سياسي مستقل در جهان و در منطقه باز دارند. نقش بازدارندگي آمريكاحائز اهميت است.

هدف آمريكاشكست انقلاب و توطئه عليه ايران است، از اين رو برقراري رابطه براي ملت و نهضت جهاني ايران مضر است، چون اولين ضرر اين است كه آمريكابا ورود به مسائل سياسي، اقتصادي و فرهنگي ايران همه سوغاتها را با خود مي‌آورد. نكته بعد پايگاه مبارزاتي ايران با اسرائيل است. در طي چند سال اخير هر موقع بحث رابطه با ايران شده، دولتمردان آمريكاخواستار برقراري رابطه با ايران به شرط حل مساله ايران با اسرائيل شدند. اين در حالي است كه امروزه ايران به عنوان بلندترين پايگاه مبارزه با اسرائيل در جهان مطرح است.

عدول از اين سياست نيز در هر حال خارج از مدار اصلي و اساسي انقلاب اسلامي است. در بحث مضرات رابطه با‌‌ آمريكانكته قابل توجه ديگر كه جنبه رواني هم دارد مورد توجه مقام معظم رهبري نيز واقع شده اين است كه بر خلاف تصور عده‌اي، رابطه با آمريكابرطرف‌كننده مشكلات اقتصادي جامعه ما نيست، بلكه هميشه مشكلات اقتصادي جامعه ما، به دليل دخالتهاي بيگانه‌مدارانه غربيها و در دوران انقلاب اسلامي نيز به سبب دخالتهاي آمريكاايجاد شده است. حتي با توجه به بعد اقتصادي كودتاي 28 مرداد 1332 كه با محوريت نفت بود، با دخالت مستقيم و ايجاد بحران اقتصادي از سوي آمريكا، نهضت ملي شده نفت آسيب مي‌‌بيند.

بنابراين مشكلات اقتصادي ايران با ايجاد رابطه و مذاكره قابل حل نيست. اگر كسي عكس اين فكر را داشته باشد در يك اشتباه آشكار و جدي است، زيرا ما در اين زمينه تجربه تاريخي داريم. تا سال 1357، ما در حوزه مسائل اقتصادي هيچ گونه كمك اقتصادي جدي را از سوي آمريكاكه باعث رشد و تعالي مسائل اقتصادي ايران شود، نمي‌توانيم معرفي كنيم و اين امر پس از انقلاب اسلامي به طور گسترده‌تري بوده است. البته هدف كلان آمريكادر ايران اسلامي، برگرداندن اقتدار به مفهوم شاهنشاهي است؛ يعني اصرار و هزينه كردن آمريكادر مسائل ضد ايران، به دليل خط حاكميت دين نه تنها در ايران بلكه در دنيا است و به اين علت هرگز نمي‌توان به ارتباط مستقيم با اين كشور خوش‌بين بود.

ليكن ممكن است بعضيها خوش‌بينانه، با حذف تاريخ روابط ايران با آمريكاو ناديده گرفتن مصاديق بسيار اساسي و جدي، به ارتباط اميد داشته باشند. اما نگاه كلان نگرانه مقام معظم رهبري در بحث رابطه با آمريكااز جنبه آثار سوء آن است، زيرا آمريكاكشوري زورگو، مغرور، مستبد، مداخله‌گر و سلطه‌طلب است و همواره منافع امت ايران را در برابر منافع نامشروع خود ناديده گرفته و از بين مي‌برد. مفهوم اين كشور از دمكراسي عبارت است از حمايت مستقيم از اسرائيل و روي پا نگه داشتن آن رژيم در ابعاد مختلف، ضديت با حقوق بشر مانند آنچه كه ما در افغانستان و عراق مي‌بينيم. آمريكامي‌خواهد با زير پا گذاشتن حقوق بشر، حيثيت و هويت ملت ايران را از بين ببرد. اينها مسائلي كلان در بحث رابطه با آمريكااست.

بنابراين موارد ذكر شده به طور منسجم ديدگاه‌هاي رهبري در حوزه رابطه با آمريكااست كه مورد تجزيه و تحليل قرار داده شد؛ ليكن به طور خلاصه نكته‌ايي كه در مذاكره با آمريكاوجود دارد اين است كه، مذاكره يعني باز كردن باب توقعات آمريكا، همان توقعات و خواسته‌هايي كه ما در رژيم گذشته مي‌ديديم و اين نكته مهمي است. پس رابطه با آمريكانه تنها مشكلات و مسائل ما در حل نكرده، بلكه با نمونه‌هايي كه از سلطه‌گري و زورگويي آمريكااشاره كردم، پيامدهاي سياسي را نيز به همراه خود خواهد داشت. طرفداري از اسرائيل آسيب ‌ديدن احساس عزت و غرور ملي و حق حاكميت دين زيان و ضرري است كه در پي مذاكره ايجاد مي‌شود و اين نكات همواره در تحليلهاي مقام رهبري مورد توجه واقع شده است.

تلاش آمريكادر اين سالها در مبارزه عليه ايران و اعمال تحريمها در حوزه اقتصادي گوياي اين است كه او در صدد رسيدن به منافع خود در اين كشور است. بنابراين ساده‌لوحي است اگر اين گونه تصور شود كه رابطه با آمريكامي‌تواند مشكلات كشور ما را حل كند، زيرا يكي از مشكلات كشور در نهضت ملي شدن صنعت نفت در دوره حكومت محمدرضا پهلوي، از بين بردن منابع طبيعي توسط آمريكابود و هم اكنون اين امر را به روشني در عراق مي‌بينيم. در واقع هدف آمريكاآسيب رساندن، ‌چه در عرصه سياست و چه در عرصه اقتصاد است.

* جنابعالي مذاكره را باز كردن باب توقعات آمريكاتعريف كرديد.‌ آيا به همين دليل است كه ايالات متحده همواره مذاكره را مقدم بر رابطه مي‌داند؟

‌** مذاكره و رابطه دو مقوله‌ي جدا از هم است. مذاكره شروع يا مقدمه رابطه به شمار مي‌رود و در واقع اقدامي است كه اگر با حسن‌نيت و با هدف احترام متقابل صورت گيرد، قطعا مي‌توان پيشاپيش ثمرات و نتايج رابطه را پيش‌بيني كرد. لذا بر اين اساس، خوش‌بينانه نگاه كردن به مذاكره با آمريكادر اوضاع كاملا تعاملي و در فضاي سالم و با پذيرشهاي مبتني بر خواست و اراده ملت و ماهيت انقلاب، قابل تامل است. اين‌ها موانع بسيار جدي است كه قطعا با بيان مذاكره، آمريكادرصدد لوث كردن و ‌آسيب رساندن به آنها است.

با توجه به غيرت و اهميت ملي و از طرفي توقعات فزاينده‌اي كه قطعا رابطه با آمريكاايجاد خواهد كرد ارتباط اولين قرباني است؛ زيرا نفس مذاكره با علم به اين كه آمريكادر عرصه بين‌الملل در قبال ايران چه اهدافي را دنبال مي‌كند، مستلزم پذيرش اسرائيل، پذيرش استراتژي جهاني آمريكاتوام با زورگويي و استبداد در قالب نظم نوين جهاني و دست كشيدن از انقلاب و شعارهاي انقلاب است.

بنابراين مذاكره و رابطه با آمريكاآسيب به هميت، حريت و جايگاه بين‌المللي انقلاب اسلامي كه در طي 25 سال با شعارهاي كلان در عرصه بين‌الملل حاضر شده و به موفقيتهايي هم نائل شده خطرآفرين است و با تحقق اين امر قطعا، آنچه كه آمريكامي‌خواهد، توقعاتي است كه به طور آشكار و پنهان يكجانبه است و عملا مي‌تواند آثار منفي را براي ما به دنبال داشته باشد؛ در حالي كه براي آمريكاحتي يك پيروزي و موفقيت بالايي محسوب مي‌شود. لذا مقدم دانستن مذاكره در رابطه از سوي آمريكا، اولا سبب از بين بردن موقعيت فعلي ايران در سطح بين‌المللي مي‌شود؛ زيرا ايران به عنوان كشوري مطرح است كه همواره رو در روي آمريكاقرار داشته و مطالبات ملي و خاص خودش را دنبال كرده و حاضر نشده بر سر ميز مذاكره‌اي كه تعيين‌كننده ابعاد مختلف آن آمريكااست، بنشيند و دوم بحث مطالبات از پيش تعيين‌ شده آمريكادر رابطه با ايران پيش مي‌آيد.

از آن جا كه اين مطالبات با منافع ملي ايران در تضاد است، قطعا در رابطه جايگاهي ندارد اما در مذاكره مي‌تواند آمريكارا به موفقيتهاي بالايي برساند و حداقل ابهت جايگاه ايران را در رابطه با شعارهاي كلان خودش از بين ببرد يا آسيب برساند. اگر ايران عملا هم بخواهد با معيارها و اصول اساسي خودش به حيات سياسي خود ادامه دهد، مذاكره در چنين شرايطي با دولت آمريكاكه خواهان مطالبات يكجانبه و استبدادي است به نتيجه نخواهد رسيد، هر چند كه براي آمريكاموفقيتهاي خاصي را به دنبال خواهد داشت كه من به برخي از اين مصاديق اشاره كرده‌ام.

* سياستهاي يكجانبه‌گرانه آمريكارا در اين رابطه با جمهوري اسلامي ايران به تفصيل توضيح داديد. در اين مورد چقدر آمريكاتوانسته است بخشها و مراكز قدرت در جهان، مخصوصا اروپا را با خود همراه كند؟ آيا مي‌توانيم تمايزي بين سياستهاي اروپا و آمريكادر اين مورد قائل شويم؟

‌** اصولا بررسي سياستهاي آمريكاو اروپا در قابل جمهوري اسلامي ايران، مستلزم شناخت متغيرهاي تاثيرگذار بر سياستها است كه بدون بررسي آنها هرگونه قضاوتي در رابطه با اين سوال، قضاوت سطحي و ژورناليستي است. در بررسي عوامل تاثيرگذار، نخستين عامل مهم بحث منافع است. البته عوامل ديگري مثل ساختار نظام بين‌الملل، نقش سازماندهي بين‌اللملل و حادثه 11 سپتامبر هم قابل توجه است. منافع را مي‌توانيم به چهار قمست تقسيم كنيم، منافع حفظ بقا، منافع حياتي، منافع مهم و منافع فرعي.

منافع حفظ بقا مربوط به تماميت ارضي و تداوم نظام سياسي است. منافع حياتي نيز عبارتند از حفظ امنيت و رفع تهديدها. منافع مهم هم تداوم رشد اقتصادي است، يعني اينكه چگونه رشد اقتصادي كشور مي‌تواند در فضاهاي خاصي كه برايش لحاظ شده تداوم داشته باشد منافع فرعي هم منافعي مبتني بر مولفه‌ها و اصول ارزشي است. اختلاف آمريكاو اروپا در رابطه با بحث منافع ضعيف است. اين اتحاد و ائتلافي را مي‌توانيم مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم.

در مورد تماميت ارضي و حفظ سرزمين، كشور آمريكاو اروپا نمي‌توانند تهديدكننده باشند؛ چون اصلا شعارهاي آمريكاو ايران و موقعيت جغرافيايي ايران، تهديد جغرافيايي و سرزميني براي اين دو كشور نيست. اما در مورد حفظ امنيت كه مبتني بر تداوم و پايه‌هاي اقتصادي است، از آنجايي كه در اكثر موارد استراتژي آمريكاو اروپا در اين رابطه يكسان است، سياستهايشان مي‌تواند متحد و واحد باشد؛ به عنوان نمونه شما ملاحظه كنيد كه در بحث توان هسته‌اي ايران، آنها سياست يگانه‌اي را اتخاذ كردند زيرا به نظرشان دستيابي ايران به انرژي هسته‌اي ممكن است براي آنها خطر خاصي ايجاد كند. در حمله به عراق و كويت و اشغال اين دو كشور، ائتلاف آمريكاو اروپا مشهود است.

البته مقداري هم رقابتهاي جزئي در رابطه با قراردادهاي شركتهاي اروپايي در ايران وجود دارد و اين چالشي است كه در سالهاي اخير همواره بين آمريكاو اروپا وجود داشته است؛ مثلا تحريم شركتهاي سرمايه‌گذار در ايران توسط آمريكاو مخالفت اروپا با اين تصميم. اما در مجموع در رابطه با متغير منافع بين اروپا و آمريكا، به طور اصولي و استراتژي اختلاف نظري وجود ندارد. اختلاف‌نظر بيشتر بر دستيابي امتيازات اقتصادي است كه در اين مورد نيز، توافقات بر طرف شدني است در مورد رابطه با سازمانهاي بين‌المللي به عنوان عنصري ديگر در جهت منافع ما، چالشهايي را كه اروپا و آمريكابا ايران دارند، چالشهاي مشتركي است. يكي از اين، چالشها، ائتلاف در رابطه با حقوق بشر است؛ يعني در رابطه با آژانس بين‌المللي انرژي اتمي كه از سازمانهاي تخصصي فرعي به شمار مي‌آيد.

آنها به طور متحد سعي دارند ايران را در اين زمينه تحت فشار قرار دهند. لذا در رابطه با سازمانهاي بين‌المللي و در رابطه با تحولات اخير، مي‌توانيم نوعي همراهي و همگرايي خاصي را بين آمريكاو اروپا ملاحظه كنيم؛ مثلا طي حادثه يازده سپتامبر، شعار مبارزه جهاني آمريكابا تروريسم مورد حمايت اروپا هم قرار گرفت. زيرا عملا اين شعار مي‌توانست تهديدي براي اروپا باشد به همين جهت و استقرار آمريكادر افغانستان و عراق با مخالف كشورهاي اروپايي مواجه شد كه در نهايت موجب تيرگي روابط آمريكاو كشورهاي اروپايي شد. نكته قابل توجه اين است كه تيره شدن روابط با آمريكا، همواره مانع از حضور اقتصادي اروپا در منطقه شده است كه اين براي اروپا ضرر و آسيب اقتصادي به دنبال دارد.

لذا در تجربه ايران، تقويت ائتلاف و وحدت رويه بين آمريكا با اروپا بيشتر پيش‌بيني مي‌شود، هر چند كه در رابطه با مسائل داخلي ايران هم بين سياستهاي آمريكا و اروپا همگرايي وجود دارد. بنابراين آمريكا و اروپا در مورد ايران توافق نظر و نگاه مشترك استراتژيكي دارند و در حين انتقاد از شعارهاي دمكراسي، حقوق بشر و امثال اينها استفاده مشترك مي‌كنند، همچنين در ترويج و ترديد موضع‌گيري عليه اصول‌گرايي در ايران وحدت نظر وجود دارد. البته همگرايي استراتژيكي آمريكا و اروپا در منطقه بيشتر قابل توجه و تامل است كه بايد بر تصميم‌گيري و آينده‌نگري و پيش‌بيني تحولات، مورد توجه و حساسيت مسئولان و دست‌اندركاران قرار گيرد.

* با توجه به همگرايي نسبي آمريكا و اروپا در مورد ايران، احتمال اقدام نظامي آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران را تا چه حد قوي مي‌دانيد و در اين صورت چه پيش‌بيني از وضعيت امنيتي ايران داريد؟

‌** در رابطه با امكان حمله نظامي آمريكا به ايران بايد گفت، اين اقدام تحت تاثير عوامل متعددي است كه آن عومل بايد مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد، مثلا افكار عمومي جهان و سابقه تجاوزگري آمريكا به كشورهاي ديگر، شناخت آمريكا از ايران و مردم ايران و عوامل حاشيه‌اي منطقه‌اي كه نقش مهي را در اين تحليل ايفا مي‌كند بعد از جنگ ويتنام، به دليل صدمات و لطماتي كه از اين جنگ عايد آمريكا شده بود، آسيبهاي در حوزه داخل و در خارج از كشور، در منطقه و در دنيا اين كشور را تهديد مي‌كرد، تا اينكه در جنگ اول خليج فارس كه آمريكا با كشورهاي عضو ناتو به عراق حمله كردند و در كويت نيرو پياده كردند، شكست نيروهاي نظامي عراق و پيروزي نيروهاي نظامي آمريكا در اين جنگ، رفته رفته تمايل كشور آمريكارا نسبت به مداخله نظامي بيشتر كرد.

بنابراين آمريكا از امتياز يكجانبه‌نگري در منطقه كه پس از فروپاشي نظام شوروي براي او را فراهم شده بود، به عنوان عاملي تحريك‌كننده و مداخله‌گرانه، بيشتر تشويق شد كه به مسائل خاورميانه فكر كرده و وارد شود و بيش از پيش احساس كرد كه رقابت در چنين عرصه‌اي، منوط به واكنش سريع در منطقه، حضور نظامي و ايجاد حكومتها و دولتهاي دست نشانده است.

آيا دمكراسي اين اقداماتي است كه آمريكا انجام مي‌دهد يا نه خود اين اقدامات هم ضد دمكراتيك است. در حمله به كشوري، همواره آمريكا سعي دارد. منفعت بيشتري را عايد خود كند و ضرر و زيان كمتر ببيند و اگر با اين مقدمات آمريكا به ايران حمله كند، قطعا ممكن است دچار مشكلات اساسي‌تر و بزرگتري شود كه بسيار بيشتر از آن دسته مشكلاتي است كه در عراق و افغانستان آمريكا با آن مواجه بوده است. لذا تمايل چنداني به حمله به ايران ندارد زيرا حمله به ايران به راحتي حمله به عراق نيست، اما در مناسبات آمريكا قطعا اين نامتغيرها مهم است پس در حال حاضر ايران با عراق تفاوتهاي اساسي و عمده دارد و آمريكا تا كنون هرگونه عكس‌العمل نظامي را در ايران انجام داده، با شكست مواجه بوده از طرفي مي‌توان به تجربيات جدي آمريكا در جريان دفاع ايران اشاره كنيم.

جنگ ايران و عراق در دفاع مقدس، اقدامات تهديدآميز نظامي آمريكا عليه ايران، مساله طبس و مسائل مختلف ديگر كه اين هم متغير تاثيرگذار ديگر است؛ يعني در موقعيت ايران و جايگاه ايران در عرصه منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي و تجارتي كه آمريكا از ايران دارد و در كنار آن رابطه دول اروپايي كه با دركي كه از تمدن و فرهنگ ايراني دارند، قطعا در حوزه نظامي مشوق آمريكا نخواهند بود و مقابله هم خواهند كرد. در پيش‌بينيهاي تحليلي كه ما از نوع نگاه اروپا به مسائل ايران و آمريكا داريم، طبيعتا آنها معتقدند كه ايران و مردم ايران از وضعيت ظرفيتي و تواناييهاي خاصي برخوردارند و اصلا در حوزه فرهنگي، مردمي هستند كه اقدام نظامي آمريكا قطعا افكار عمومي اين كشور را تحت تاثير قرار مي‌دهد بنابراين متغير بازدارندگي اروپا در رابطه با حمله يك‌جانبه آمريكا به ايران حائز اهميت است.

لذا طبيعتا مسائل فعلي آمريكا با ايران، در حوزه‌هاي سازمانهاي بين‌المللي پيگيري خواهند شد. از اين لحاظ نيز به سبب حضور جامعه ايران در مسائل بين‌المللي، پايبندي به مفاد منشور ملل متحد و هنجارهاي حقوق بين‌المللي و رعايت اصل احترام در موقعيتهاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي كه از مباني رفتار دولتها است، نقطه قوت ايران محسوب مي‌شود، هر چند فشارهاي تبليغاتي آمريكا عليه ايران، از اين امكان خواهد كاست. انسجام وحدت رويه، تمركز تصميم‌گيري در كشور، عدم پراكندگي در تصميمات و در عرصه اجرائيات نيز به عنوان عوامل بازدارندگي در سياستهاي تبليغاتي آمريكا عليه ايران نقش اساسي دارند بحث نظامي‌گري حداقل در حوزه احتمالي مسائلي سياسي، مانند تحليلهاي سياسي، برپايه احتمالاتي است كه مولفه‌ها و متغيرهاي بازيگر، اين احتمالات را به وجود مي‌آورند.

در اين سه صفحه تحليلي كه بنده عرض كردم، با توجه به تجارب آمريكا در گذشته و نتيجه رفتار نظامي‌گرانه آمريكا در منطقه كنوني مانند حمله به افغانستان، به عراق و اقدامات اين چنيني، جايگاه و موقعيتي كه ايران در عرصه بين‌الملل و در منطقه دارد و ميزان توانمنديها، ظرفيتها و قابليتهاي دروني جامعه ايران، هر حركتي كه در جهت تقويت عناصر سازنده توان ايران در قابليتهاي ايران و ظرفيتهاي ايران در عرصه بين‌المللي باشد، در استراتژيها و تصميم‌گيريهاي دولتمردان آمريكايي دخالت دارند. پس جايگاه ايران، موقعيت دروني، اتحاد، فرهنگ، عدم عدول از سياستهاي كلان انقلاب اسلامي و عقب‌نشيني ناآگاهانه و غير تحليل‌گرانه در رابطه با سياستها، به مورد سوم صدمه خواهد زد.

از طرف ديگر درك سياسي كشورهاي اروپايي نسبت به ايران، به عنوان مولفه‌اي است كه در حمايت كردن و يا حمايت كردن و يا حمايت نكرن از آمريكا در حمله نظامي به ايران، نقش اساسي دارد. درك و فهمي كه اين كشورها از ايران دارند، مي‌تواند از عوامل بازدارندگي باشد و احتمال حمله نظامي آمريكا به ايران را كاهش دهد.

‌‌* همان طور كه مي‌دانيد در مساله مواجهه با آمريكا نظرات متفاوتي وجود دارد. جنابعالي به عنوان يك متخصص چه تحليل و ارزيابي از اين مواضع داريد؟

‌** با توجه به پاسخ به سوالات گذشته، در رابطه با اين سوال كل نظرات را در دو ديدگاه يكسان طبقه‌بندي مي‌كنم و اين ديدگاه در رابطه با نوع و نحوه تعامل ايران و آمريكا در رابطه با «ارتباط» است و اين حيث بايد مورد توجه قرار گيرد. يكي اينكه گاه با توجه به سلطه آمريكا در جهان، ايران از موضعي منفعلانه برخوردار است كه معتقد به مذاكره، گفتگو و ايجاد رابطه با آمريكا است در تحليل اين ديدگاه مي‌توانيم به اين نكته توجه كنيم كه آمريكا در نظم جديد بين‌الملل از سلطه كاملي برخوردار است، حتي اتحاديه اروپا و كشورهاي ديگر مثل ژاپن، چين، روسيه و هند و ديگر كشورهاي منطقه‌اي، سعي كردند به نحوي خود را با آمريكا و قدرت مسلط او وفق دهند و در برابر آمريكا توانايي ايستادگي ندارند؛ از اين رو بحث و مذاكره با آمريكا مطرح مي‌شود كه خود اين تحليل، نوعي يكجانبه‌نگري در مذاكره با ‌آمريكا است؛ يعني چون آمريكا در يك چنين جايگاهي است، پس ارتباط بايد برقرار شود و يك نگاه خوش‌بينانه هم نسبت به اين قدرت وجود دارد كه مثلا اگر با آمريكا ارتباط برقرار شود، بسياري از مشكلات ما بر طرف خواهد شد.

بنابراين در اينجا آن بحثهايي كه قبلا گفته شد فراموش شد است. ديدگاه ديگر نيز بر اين اساس است كه مذاكره و ايجاد رابطه نه تنها مشكلات و معضلات را حل نمي‌كند، بلكه به خاطر خلق و خوي و خصيصه استكباري – استعماري آمريكا و تجارب تاريخي ما مثل كودتاي 28 مرداد و جبهه‌گيري جدي آمريكا در طول تاريخ عليه هرگونه حركت ملي در ايران در راه‌دستيابي به مردم‌سالاري (مانند حادثه 18 خرداد سال 1342) و توسعه حياتي سياسي جمهوري اسلامي، هرگونه مذاكره‌اي ما را به سر منزل مقصود نخواهد رساند.

پس آمريكا با اين سياستها نه تنها نشان داده كه با انقلاب اسلامي مخالف و دشمن است، بلكه نشان داده كه در راه پيشبرد و حركت ايران در جهت اهداف متعالي خود، هميشه موضع‌گيري منفي و جدي‌‌اي داشته است. از آنجا كه آمريكا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم در سطوح ژئوپلتيكي، ژئواكونوميكي و پرستيژي از انقلاب اسلامي آسيب جدي ديده است، قطعا سعي خواهد كرد كه با انقلاب‌ اسلامي ايران مقابله كند پس هرگونه ايجاد ارتباط و مذاكره‌اي، در واقع قدمي در جهت اين اهداف اساسي وجدي آمريكا است بر اين اساس آمريكا تلاش مي‌كند كه حركتهاي جدي و اساسي ايران را در راستاي بيداري اسلامي در سطح منطقه و جهان عقيم گذاشته و با شكست مواجه كند. پس اين ديدگاه با اين پيشينه با رابطه ايران با آمريكا مخالفت مي‌كند و معتقد است كه پس از ارتباط مشكلات رابطه‌اي ما با آمريكا بيشتر خواهد شد.

ديدگاه اول ديدگاهي مبتني بر ايجاد رابطه، با آمريكا است. با توجه به دوران سلطه آمريكا در ايران، منافع ايران و مسائلي كه اشاره شد،؛ يك ديدگاه قابل انتقادي است در اين تحليل ما يك نوع ناچاري را مي‌بينيم كه چون ناچاريم بايد رابطه برقرار كنيم البته كساني هم هستند كه شايد به نوعي خواهان حفظ رابطه با آمريكا با هر ظرفيتي نباشند و تنها معتقد به نگاه مثبت و پشتيباني از طرف آمريكا باشند. اين بحث نيز تشخيص نادرستي است زيرا شيوه درمان اين نيست.

ايجاد رابطه با آمريكا، راه بن‌بستي است كه مشكلات و معضلات ما را بيشتر خواهد كرد. اما در ديدگاه دوم كه يك ديدگاه منطقي و واقع بينانه‌تري است چون هم تجارب مدنظر قرار مي‌گيرد، هم ظرفيت فعلي آمريكا در عرصه مذاكره مطرح شده و هم خواسته‌هاي آمريكاييان مورد تجزيه و تحليل قرار مي‌گيرد. پس ما به اين نتيجه مي‌رسيم كه درست در لحظه‌اي كه بحث از مذاكره و ارتباط است، دشمنيها با ايران گسترده‌تر مي‌شود. مثالهاي موجود مي‌تواند در تحليل اين موضوع و اهدافي كه جمهوري اسلامي ايران در داخل، در سطح منطقه و در سطح بين‌المللي دارد، كمك‌كننده باشد و قطعا راهي است در جهت تقويت تحليل دوم كه البته پيامدها و سختيها و زحماتي را نيز به دنبال دارد هر چند ما نمي‌توانيم براي كنار گذاشتن اين سختها و صدمات، از اصول خود چشم‌پوشي كنيم.

*نقش دستگاه ديپلماسي ما خصوصا وزارت خارجه در كاهش و مقابله با فشارهاي آمريكا چيست و آيا بايد بپذيريم كه مراجع موازي در اين خصوص وجود دارد؟

‌** جمهوري اسلامي ايران با توجه به موقعيت ژئوپليتيك، ايدئولوژيكي، انرژي و فرهنگ و تمدن كهن به عنوان كشوري مهم در منطقه مطرح است كه به دليل اين اهميت، محدوديتها، تبليغات و مشكلات زيادي را در عرصه منطقه و جهان پيش روي خود دارد. بنابراين بايد راهبردها و تاكتيكهاي خاصي را در نظر داشته باشيم و اين ضرورت وجود يك ديپلماسي قوي و كارآمد در عرصه بين‌الملل را دو چندان مي‌كند.

در ميان عوامل موثر در پيشبرد راهبردهاي مختلف، با توجه به تحولات و دگرگونيهاي عظيم منطقه‌اي و بين‌المللي سياستهاي خارجي ديپلماسي ايران، قطعا در آينده ما نقش ويژه‌ و موثري را خواهد داشت. بايد اين گونه تلقي شود كه نظام بين‌الملل كنوني، آنقدر به نفع آمريكا است كه هرگونه قدرتي در جهان توانايي و امكانات ايفاي نقش را در عرصه بين‌المللي ندارند. اين در حقيقت ناديده گرفتن يك واحد مهم و اساسي سياسي در عرصه بين‌الملل است.

در اين ميان واحدهاي سياسي مخالف سياست آمريكا، بايد مورد توجه قرار گيرند. كشور ما كه يك كشور انقلابي است، در منطقه‌اي واقع شده كه اگر از ديپلماسي هوشيار، حساب شده و دقيقي برخوردار نباشد، موقعيتهاي زيادي را از دست خواهد داد. امروز بيشتر از هر دوره ديگر، ديپلماسي ضعيف و ناكارآمد مي‌تواند به موجوديت منافع كشور ايران در منطقه آسيب‌ برساند. بنابراين در حال حاضر هوشياري ديپلماتيك نقش اساسي و مهم دارد. ما اكنون در شرايطي هستيم كه عراق، شيعيان لبنان، اختلافات موجود بين اتحاديه اروپا و آمريكا، منافع اقتصادي سياسي روسيه و چين و بسياري از كشورها با آمريكا در تقابل است. اين منافع در كنار اقدامات پر اشتباه آمريكا در منطقه و جهان و نمونه‌هاي مختلف ديگر، مي‌تواند براي ما فرصتهاي قابلي را فراهم كند پس بايد از اين فرصتها استفاده كنيم.

مهم‌تر از همه اين فرصتها رويكردهاي مردمي انقلاب كه موقعيتهاي ويژه و ممتازي را براي ديپلماسي نظام، تصميم‌گيرندگان و سياستگذاران جمهوري اسلامي فراهم كرده است. اين موقعيت و اين رويكرد مردمي جمهوري اسلامي كه ما در انتخابات و مشاركتها به نحو شاياني مي‌توانيم مشاهده كنيم، قطعا در مقام بازيگر فعال و واقع‌نگر، نه بازيگر منفعل مي‌تواند بازيگر ديپلماسي ما در عرصه بين‌المللي باشد و جمهوري اسلامي و جامعه ايران براساس توانمنديهاي دروني خود و با استفاده از تبليغات، هم مي‌تواند از محدوديتها و فشارهاي فزاينده بين‌المللي بكاهد و هم اقدامات موثر و موفقي از در رويارويي با آنها داشته باشد.

بنابراين طبق منافع اسلامي و ملي، توقع و رويكردهاي مردمي جمهوري اسلامي و جامعه ايران مي‌تواند پايه‌هاي تقويت‌بخش ديپلماسي را تشكيل دهد. در بسياري از موقعيتهاي كه ما در برابر آنها موقعيتها قرار داريم، قطعا رابطه، ما با بسياري از كشورهاي منطقه، يك رابطه فرهنگي است. رابطه آمريكا با كشورهاي منطقه يك رابطه سياسي است مانند رابطه با افغانستان، عراق، عربستان ولي نوع رابطه ما يك نوع رابطه فرهنگي (مثلا) از نوع ديني و ملي است (مثلا با افغانستان)، حتي با كشورهاي منطقه ما استراتژيهاي فرهنگي اسلامي مشتركي داريم و اينها همه فرصتهايي است كه ديپلماسي ما بايد به سرعت از اين فرصتها استفاده كند؛ چرا كه سير تحولات نيز سرعت فزاينده دارد. اما در مورد قسمت بعدي سوال شما در رابطه با مراجع موازي وزارت امور خارجه و اختلاف در سياست خارجي اين وزارتخانه بايد بنده عرض كنم كه وزارت خارجه مجري سياست خارجي است و نه سياستگذار و برنامه‌ريز.

اينجا دو مقوله مطرح است؛ يكي دخالت وزارت خارجه در اجراي سياست خارجي و ديگري دخالت در برنامه‌ريزي سياست خارجي، دخالت در برنامه‌ريزي سياست خارجي، نمي‌تواند به عنوان عامل مختل‌كننده سياست خارجي محسوب شود. البته عدم دخالت مراجع موازي در كار وزارت امور خارجه نه در ايران در هر نظام سياسي، از مزاياي آن نظام به شمار مي‌رود و در صورت وجود، اين مراجع نمي‌تواند تنها عامل تاثيرگذار در عدم كارآيي سياست خارجي جمهوري اسلامي باشد.

زيرا مولفه‌هاي بسياري در ناكارآمدي و حتي در كارايي سياست خارجي موثر هستند و در واقع سياست خارجي يك نظامي، در كل بازتابي از سياستهاي داخلي كشور محسوب مي‌شود و اگر هم عيب و ايرادي در فرآيند سياست خارجي مشاهد شود، به سياستهاي كلان و داخلي اين نظام برمي‌گردد در پاسخ به اين سوال بايد توجه شود كه طبيعتا اگر ما در درون كشور تصميم‌گيريهاي چندجانبه داشته باشيم و مسائل جناحي و سياسي را با منافع ملي مرتبت كنيم و در تصميم‌گيريهاي كلان كشور رويكردهاي سياسي را وارد كنيم، قطعا بر سياست خارجي كشور تاثير مي‌گذارد. اين سياست خارجي چندگانه، متاثر از وضعيت داخلي است اما با وجود اين، به كارگيري متخصصين فني دپيلماتيك، افراد كار آزموده متعهد نسبت به موجوديت نظام سياسي و منافع ملي جمهوري اسلامي، در وزارت خارجه قطعا كيفيت كار وزارتخانه را افزايش مي‌دهد.

ولي تقسيم كار مبتني بر وظايف موجود در سياست كلان كشور و در عرصه بين‌الملل، از دخالت برخي از بخشها نسبت به حوزه اقتدار وزارت خارجه در مسائل مختلف جلوگيري مي‌كند. بايد توجه داشت كه در عرصه اجرا، قطعا لازم است سياست خارجي ما توسط وزارت خارجه اعمال شود. اين امر از يك طرف نياز به افراد متخصص و كار آزموده دارد كه مي‌تواند در حوزه تصميم‌گيري و برنامه‌ريزي، ديپلماسي قوي و تاثير‌گذاري را به دنبال داشته باشد هم با توجه به تجارب موجود در نظام بين‌الملل، نيازمند اجراي صحيح امور است، اين عوامل مي‌توانند اهرمي باشند براي طراحي يك سياست خارجي منطبق با منافع ملي و اسلامي جمهوري اسلامي و شناخت جامع و كاملي از اوضاع بين‌الملل.

يكي از عرصه‌هاي مهم مواجهه ما با سياستهاي آمريكا، مي‌تواند بهره‌برداري از ابزارهاي تحميلي باشد. به نظر شما جمهوري اسلامي ايران تا چه حد در استفاده از اهرمها و ابزارهاي تبليغاتي در جهت شناساندن واقعيت اين نظام و انقلاب در بيرون از مرزهاي خود موفق بوده است.

جمهوري اسلامي ايران به لحاظ اينكه يك انقلاب ديني و مردمي بوده است به شعار خواست و اراده، بيداري ملتها را به دنبال داشته است؛ لذا به محض پيروزي راه‌ تاثيرگذاري خود را آغاز كرد و عملا هم تاثير گذاشت. شكل‌گيري جنبشها و نهضتهاي عظيمي كه در منطقه خاورميانه در دنيا اتفاق افتاد از مصاديق اين تاثير‌گذاري است. اصلا بسياري از جنبشها با پيروزي جمهوري اسلامي آغاز شدند، برخي از جنبشهاي خفته بيدار شدند، برخي از جنبشهاي كه استراتژي ناقصي داشتتند، كامل شدند. به عبارت ديگر انقلاب اسلامي در راستاي بيداري ملتها نقش اساسي و جدي داشت، زيرا شعارهاي انقلاب كاملا با افكار عمومي جهان و تمايلات مردمي ملتها تطابق داشت.

به قول امام(ره) كه مي‌فرمودند، صدور انقلاب ما يعني اينكه ما انقلاب را با همين ويژگيهايش به دنيا نشان دهيم. انقلاب ما با توپ، و تانك و نظامي‌گري صادر شدني نيست، چون انقلاب بر قلبها تاثير‌گذار است و مردم با الهامات دروني، خواهان سلطه‌گري نيستند، مي‌خواهند آزاد باشند، مستقل باشند. پس ‌تاثير‌‌گذاري انقلاب اسلامي بر ساير كشورها طبيعي است. البته پيروزي انقلاب در كشوري به وقوع پيوست كه از متحدين بلوك غرب و‌ آمريكا بود و اصلا ژاندارم منطقه خليج‌فارس محسوب مي‌شد. نظامي با اين مختصات، پس از پيروزي انقلاب اسلامي تاثيرات و بازتابهاي بسياري بر نظامهاي داخلي، منطقه‌اي و بين‌المللي گذاشت و در واقع در نظريه‌هاي علمي حتي انقلاب، در نظريه‌هاي جامعه‌شناختي علمي و در مسائل مختلف، ابزاري براي تاثير‌گذاري بر ساير كشورها و انديشمندان شد.

به تعبير امام(ره) تبليغات در انقلاب اسلاميي به مثابه شمشيري برنده در جهت رساندن پيام انقلاب به ماوراي مرزها، به سرزمينهاي ديگر و كشورهاي ديگر است. اين آغاز كه جمهوري اسلامي ايران بود كه ما عكس‌العمل خارجي آن را تا كنون با شكل‌گيري توطئه‌ها، ايستادگيها و نقشه‌هاي شومي كه عليه انقلاب اسلامي ايران تدوين و اجرا شده، مشاهده مي‌كنيم. از سويي انقلاب مواجه بود با سي‌‌‌آي‌آ، توطئه‌ها، دولتمردان، سرمايه‌داران و افرادي كه موجوديت انقلاب اسلامي منافع آنها را به خطر انداخته بود، يعني مخالفانش، دولتمردان و وابستگان و از سويي موافقان توده‌هاي مردم بودند بي‌شك تشخيص چگونگي شكل‌گيري جنبشها و مخالتها به كمك تبليغات جمهوري اسلامي در عرصه بين‌الملل، تاثير بسياري دارد. پس نكته مهم چيست؟ مهم كه شعارهاي انقلاب است كه مورد اجماع عمومي مردم در گوشه و كنار جهان قرار گرفت. اكنون در بحث مخالفت آمريكا در طرح آشتي با ايران، همانهايي است كه در انقلاب اسلامي بر نظام بين‌الملل تاثير گذاشته است.

بنابراين كنار هم گذاشتن اين متغيرها و مولفه‌ها مي‌تواند پاسخ عميق و جدي باشد در رابطه با اين سوال حضرت عالي كه از جهت تبليغي ما تا چه حد توانسته‌ايم مواضع انقلاب اسلامي را مطرح و حقانيت خودمان را ثابت كنيم. نمونه مثال بارز آن جنگ ايران و عراق است. هشت سال جنگ، نابرابر، همه‌ كشورها حامي عراق، استفاده از تسليحات كاملا ممنوعه، ايستادگي ملت، ولي در نهايت امروزه جهان در رابطه با عراق همان حرفي را مي‌زد كه زماني جمهوري اسلامي تنها كشوري بود كه در دنيا اعلام مي‌كرد كه صدام يك خطر و تهديد امنيت جهاني است.

اين مطلب را امروز دولتمردان آمريكا مطرح مي‌كنند، هر چند به لحاظ كسب منافع خودشان است. در عين حال همه دنيا به وحشتناك بودن استفاده از سلاح‌هاي اتمي، ميكروبي اجماع‌نظر دارند. اين عكس‌العمل انقلاب اسلامي است كه من تنها در عصه جنگ به آن اشاره كردم. در عرصه فكر وقتي ما به پيام امام(ره) به گورباچف در رابطه با مسائل داخلي شوروي توجه مي‌كنيم، و ميزان تاثير‌گذاري اين تعامل فرهنگي را مي‌بينيم، متوجه مي‌شويم كه چقدر به مولفه‌هايي توجه و تاكيد مي‌شود كه بعد از چندي واقع مي‌شود، يعني ما بايد به تاثيرات جمهوري اسلامي، مي‌خواهم كلان نگرانه بپردازيم. تاثيرات انقلاب، اهدافي را ترسيم كرده كه يك سري‌اش جواب داده و يك سري‌اش در حال جواب دادن است و قطعا اصول راهبردي آن در حال دستيابي به پيش‌بينيهايي است كه پيش از اين مي‌كرد.

تجسم و ترسيمي كه انقلاب اسلامي از آمريكا به جهان عرضه كرد، مثلا در اشغال عراق، افغانستان و در اينكه آمريكا مي‌گويد؛ هر چه كه من مي‌گويم همان است، خلاصه نمي‌شود. بلكه ما در تبليغات خود بايد اشاره كنيم به تعريفي كه آمريكا از تروريسم مي‌دهد و سعي دارد كه جهان همين تعريف را بپذيرد و غير از اين نه و تعريفي كه از دمكراسي دارد و سعي مي‌كند، همان تعريفي را بدهد كه خود مطرح مي‌كند و غير از آن نه، مهم‌ترين تبليغ اين است كه جمهوري اسلامي ايران و مردم ايران در شرايطي كه دنيا دين را افيون توده‌ها و فاقد كارآيي مي‌دانست و غرب هم اصلا دين را به كناري گذاشته بود و تفكر سكولار بر مسائل غرب حاكم بود، يك حركت، جنبش و انقلابي را بر مبناي انديشه‌هاي ديني، راه مي‌اندازند اين بزرگترين تاثير نظري انقلاب اسلامي بر نظريات علوم سياسي و بين‌المللي است كه موجب از بين رفتن همه نظريه‌هاي گليشه‌اي از پيش تعيين شده نظريه‌پردازان مي‌شود و تحولات نظري از اين به وجود مي‌آيد.

البته با توجه به اينكه امكانات جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي ايران در زمينه ابزارهاي تبليغاتي و تكنولوژي و رسانه‌اي كم است، تحولاتي كه در جمهوري اسلامي واقع مي‌شود و مواضع رهبران آن در مسائل مختلف، نتوانسته آن گونه كه بايد و شايد به جهان عرضه شود. اما همين بس كه امروزه حقانيت و اقتدار اسلام و انقلاب اسلامي ايران به جهانيان روشن شده است و رهبر انقلاب در رابطه با بازتاب 25 ساله انقلاب اسلامي ايران در جهان اشاره داشتند و دارند كه بايد مورد تامل قرار گيرد و نيز شعار انقلاب اسلامي كه دقيقا در نامه‌اي كه امام به گورباچف مي‌نويسد آن را دعوت به اسلام، صلح و دست برداشتن از افكار ماركسيستي و مادي و گرايش به افكار و انديشه‌هاي ديني و اسلامي مي‌كند.

همه اينها به عنوان عناصر موفقيت‌آميز تبليغ پيام انقلاب اسلامي به شمار مي‌روند. اما در پاسخ به اين مساله كه چه عواملي مانع از تحقق شايسته طرح مواضع اسلام و انقلاب اسلامي شده است، مي‌توان به اقدامات استراتژيكي مقابله‌جويانه قدرتهاي بزرگ در برابر ايران اشاره كرد. مثلا آمريكا با تمام توان از روز پس از پيروزي انقلاب تا به امروز، حتي ذره‌اي را در مخالفت با انقلاب اسلامي كوتاهي نكرده است. كشورهاي مختلف را تحريك كردن، محاصره اقتصادي ايران، محاصره نظامي ايران و امثال اينها را تبليغ كرده و حتي سياستهاي رويارويي گرايش‌هاي اسلامي راديكالي [چون اين انقلاب يك انقلاب اسلامي بوده]، تحريك گرايشهاي اسلامي راديكال و افراطي را در ايران و منطقه دنبال كرده است.

اصلا شكل‌گيري طالبان مظهر اين گرايش است يا مساله وهابي‌گري و تشويق وهابيت به عنوان ابزاري در مقابل انقلاب اسلامي، بد جلوه دادن پيامها و شعارهاي انقلاب اسلامي است اين بحث، بحث بسيار مهمي است و انقلاب اسلامي بايد سعي كند با نوشتن كتاب، برگزاري سمينارها، همايشها و با استفاده از انديشمندان داخلي كه يا ناآگاهانه يا مغرضانه يا بي‌تفاوت نسبت به كليت منافع ملي به مسائلي مي‌پردازند و مباحثي را مطرح مي‌كنند، به اين بحث مهم توجه كند. قطعا بهترين كساني كه از طرح اين مسائل و اين مطالب سود مي‌برند، خود مخالفان ايدئولوژيك انقلاب اسلامي، آمريكا و ديگر افراد هستند. پس به عقيده من بد جلوه دادن پيامها و شعارها انقلاب اسلامي، از موارد بسيار تاثيرگذار بر بعد فرهنگي انقلاب است.

يعني دشمن در اين جهت مي‌تواند بر ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي اثرات منفي را بگذارد و نيز مسائل فيزيكي مانند جنگ ايران و عراق و هزينه‌هايي كه اين جنگ براي انقلاب اسلامي ايران داشت مباني سياسي و اقتصادي داخلي و خارجي، از جمله مسائلي است كه سبب ايجاد درگيريهاي جناحي شدن و افرادي را كه در داخل سعي مي‌كنند در برابر موجوديت انقلاب اسلامي، شعارهاي كلان آن و خواسته‌هاي رهبري انقلاب اسلامي [كه از زمان خود حضرت امام(ره) هم اين اقدمات شروع شده بود الان هم به نحوي ادامه دارد.] بايستند، تحريك مي‌كند. اين موارد، به علاوه ايجاد تنگناها، محدوديتها و فشارها و تحريمهاي اقتصادي نقش اساسي و مهم در آسيب به انقلاب دارد.

امروزه كشور آمريكا براي ايجاد موانع عليه انقلاب اسلامي مي‌كند. از منافقين در خارج از كشور و هر نيرويي كه بتوان به سهم خود انقلاب اسلامي را از اصول خودش باز دارد استفاده ابزاري مي‌كند. اكنون زبان ما بايد با غرب چگونه باشد؟ به طور كلي و در يك جمع‌بندي، آگاهانه بودن، مسئولانه بودن، ملاحظه تجارب گذشته در تحليلها، حفظ منافع ملي، تحكيم سياستهاي منسجم و واحد در داخل كشور، احترام به اصول راهبردي انقلاب اسلامي مقدمه بازگشايي زبان هستند؛ يعني بايد با اين مولفه‌ها و مقدمات زبان را باز كرد و سعي شود كه تا حد توان از تنشهاي موجود در داخل و در عرصه بين‌المللي جلوگيري كرده و در عرصه صحبت با دنياي غربي كه جمهوري اسلامي ايران را با همه مولفه‌ها و اصولش مي‌پذيرند، فضاي سالم و همراه با تفاهمي فراهم شود.

پيگيري و ارتباط مداوم با سازمانها، نهادهاي جهاني و بين‌المللي و كوشش براي دستيابي به تفاهم و همگرايي، نقش مهم در اين زمينه دارد. حضور فعال جمهوري اسلامي در سازمانها و نهادهاي جهاني، پذيرفتن پديده‌هاي جهاني و قوانين حاكم بر نظام بين‌الملل تا اندازه‌اي كه به وحدت ملي و حاكميت ملي ما آسيب وارد نكند و پيگيري حقوقي و قضايي مشكلات بين‌المللي ما از طريق محافل بين‌المللي نهادهاي ذيربط، دسترسي به فناوريهاي جديد ‍[چون اين روزها عصر تكنولوژي است و مبنا و معيار حضور قدرتمند كشورها در عرصه‌ي بين‌المللي با توان تكنولوژيك مقدور است]، اطلاعات جديد و استفاده صحيح از آنها نقش اساسي و مهمي در تبليغ انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران دارد.

به كارگيري اصل حكمت و مصلحت در برخورد با مسائل داخلي و سياست خارجي كشورمان به عنوان يك قاعده زيربنايي، مي‌تواند مهم و مفيد باشد. تاكيد بر پيشينه مشترك در زمينه‌هاي علمي، ادبي و فرهنگي با كشورهاي ديگر ‍[كه همان زبان تفاهم است]، وجوه مشترك، مناسبات و مراودات علمي، ادبي و فرهنگي نيز برجسته كردن موضوعات مشترك مورد تفاهم در زمينه‌هاي ديني، اجتماعي و فرهنگي مي‌تواند نقش اساسي و مهمي در گسترش روابط داشته باشد. طرح اين موضوعات و دعوت از نخبگان فكري كشورهاي ديگر حائز اهميت است.

اين جلسات ابزاري هستند براي اينكه نخبگان ايران، با مسائل و واقعيتهاي موجود در ايران و با انقلاب اسلامي آشنا شوند و از تبليغات ناجوانمردانه و گسترده غير ايراني و اسلامي جلوگيري شود و در نهايت اهداف اساسي و مهم انقلاب اسلامي ايران در عرصه جهان كه اهدافي خيرخواهانه، انسان‌مدارانه، ارزشي و اصولي هستند، عرضه شود و همه بدانند وقتي در نظام بين‌الملل از تروريسم صحبت مي‌شود، ايران كشوري است كه از تروريسم بيشترين آسيب را ديده است و به دليل بافت تروريستي بيشترين آسيب را ديده است و به دليل بافت تروريستي كه حاكم بر سياستهاي كلان آمريكا و اسرائيل است با اين دو رژيم مخالف است.

وقتي از دمكراسي صحبت مي‌شود بدانند كه ايران كشوري است كه در عرض بيست و چهار. پنج سال از عمر خود، بيش از بيست و چهار، پنج بار انتخابات سراسري مردمي و عظيمي را برگزار كرده كه در هر انتخابات، جناح‌هاي مختلف بر سر كار آمده و كنار رفته‌اند پس بايد بهترين شكل از ديپلماسي و دمكراسي را در صحنه سياسي و اجتماعي ايران، نحوه مشاركت مردم با مسئولين نظام و نحوه مشاركت مسئولين با مردم حساسيتهاي خاصي كه در نظام قدرت كشور نسبت به ارزشهاي ايران، اصول راهبردي و منافع مردم هست مورد توجه افكار عمومي جهان قرار دهند.

همچنين نظام اسلامي ايران بايد مولفه‌هاي يك دولت مترقي و پيشرو را كه در ايران به شكل بسيار منطقي و تعريف شده‌اي وجود دارد، نشان مي‌دهد و طبق آمار و ارقام موجود اعلام كند كه در حال حاضر در ايران مطبوعات، محافل مختلف علمي و دانشگاهي بيشتر از آن حدي كه مشخص شده در چارچوب قانون مشخص شده، آزادي دارند و مي‌توانند مسائل خود را مطرح كنند، به طوري كه اگر اين مسائل در كشور ديگري مطرح شود، ممكن است با اين استدلال كه مخالف منافع ملي و كلان كشور است با آنها مقابله شود. بنابراين چون تبليغات سوء بيگانه عليه ايران بسيار جامع، حساب شده دقيق و حتي علمي است، نياز است كه به استفاده از امكانات موجود، جامعه ايران به خوبي معرفي شود.

* با اين توضيحات در مورد نحوه و حجم فعاليتهايي كه در رابطه با شناساندن انقلاب در خارج از كشور بايد انجام شود، نقش و جايگاه كنوني ما را در نظام جهاني خصوصا دنياي اسلام چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

‌** با توجه به مباحثي در مورد موقعيت جمهوري اسلامي ايران در نظام بين‌الملل مطرح شد و با تاكيد بر شعارهاي راهبردي و اساسي جمهوري اساسي جمهوري اسلامي در جامعه بين‌الملل مي‌توانيم به اين نكته اشاره كنيم كه انقلاب اسلامي ايران، كه شعارهايي را مطرح كرده كه در واقع تبيين‌كننده وضعيت آينده نظام بين‌الملل است؛ يعني وقتي كه از اشغال‌گري اسرائيل و از استبداد آمريكا در عرصه بين‌الملل و يا در منطقه صحبت مي‌كند، در حقيقت اين موارد همان متغيرهاي و مولفه‌هايي هستند كه آينده را تشكيل مي‌دهند.

امروزه در عرصه بين‌الملل، ايران به عنوان كشوري مطرح است كه با اساسي‌ترين عناصر شكل‌دهنده آينده نظام بين‌الملل درگير است و از اين حيث در ميان كشورهاي ديگر، رهبران كشورها و مردم جهان با وجود تحريفي كه از سياستهاي كلان انقلاب اسلامي شده است، به عنوان كشوري مقتدر، مستقل و كشوري كه در عرصه نظام بين‌الملل با اتكاي به خود حضور فعال دارد، شناخته شده است. امروزه ايران را جزء كشورهاي اقماري نمي‌دانند، زيرا با توجه به دستاوردهاي بين‌المللي انقلاب اسلامي در عرصه تحولات و دگرگونيهاي موجود، ايران به عنوان كشوري صاحبت قدرت و توان مطرح است.

كشوري كه با جنگ قدرتهاي حامي عراق، با قدرت مقابله و ايستادگي كرد، كشوري كه با وجود توطئه‌هاي مختلف آمريكا توانسته تا به امروز مقاومت كند و از اين منظر هم از جايگاه بين‌المللي بالايي برخوردار است. از لحاظ موقعيت جامعه‌شناختي هم، انقلاب اسلامي ايران با كشورهاي ديگر ارتباط فرهنگي تعريف شده‌اي را دارد. اين انقلاب خواهان آزادي، دمكراسي، مبارزه با تروريسم، تعامل دو جانبه بين دولتها و ملتها، مخالفت با استبداد كشوري بر كشور ديگر بوده است، در اين دوره 25 ساله هم تمام و سياستهاي خارجي ما بر اين مولفه‌ها تنظيم شده است و ادامه هم دارد. نظام اسلامي ايران از طرفي جايگاه صلح‌خواهي و صلح‌طلبي دارد و از سويي مخالف با قدرتهاي تروريست و جنگ‌طلب است كه صلح را تنها به جهت حفظ منافع ملي خود تعريف مي‌كنند.

طبيعتا جايگاه جمهوري اسلامي ايران، جايگاهي است كه ديپلماسي قويي امكانات داخلي جدي را مي‌طلبد بنابراين كشوري با اين جايگاه قطعا نقش موثري در عرصه بين‌الملل خواهد داشت، همان طور كه ما نقش ايران را در افغانستان، عراق در مسائل مختلف منطقه مثلا در رابطه با ژئوپلتيك، بحثهاي مختلف خليج‌فارس، نقش كليدي در رابطه با درياي خزر جايگاه سياسي آن را در رابطه با مسائل مختلف فرهنگي نبايد ناديده بگيريم. لذا امروزه جامعه جهاني براي نقش ايران در منطقه خاورميانه و در جهان يك فشاي بسيار جدي و بازي را ايجاد كرده و به آن توجه داشته است.

* آقاي دكتر، حركت به سمت مذاكره يا احيانا رابطه با آمريكا بدون كارشناسي دقيق چه صدمات و لطماتي به ژست و پرستيژ منطقه‌اي ما خواهد زد؟

‌** قطعا با توجه به شرايط كنوني آنچه كه از مذاكره يا رابطه با آمريكا عايد ما مي‌شود، از دست دادن اصول راهبردي و جايگاه كنوني ايران در عرصه بين‌الملل است و بي‌شك اين وضعيت چه در كوتاه مدت و چه در دراز مدت، مشكل جدي را براي ما ايجاد خواهد كرد. اما با توجه به خواسته‌هايي كه آمريكا بارها عنوان كرده، مثلا شرط مذاكره‌ اين است كه ايران مساله خودش را با اسرائيل تمام كند و آن گروهايي كه براي ملت و كشور خود مي‌جنگند، تروريست تلقي شوند؛ طبيعتا انجام چنين مذاكره‌اي براي آمريكا يك موفقيت است حتي در اصل مذاكره و زماني كه هنوز ارتباط هم برقرار نشده، قطعا جايگاه منطقه‌اي و بين‌المللي ايران با آسيب مواجه خواهد شد.

برخي گمان مي‌كنند كه اگر آمريكا در منطقه خاورميانه حامي ايران شود، بسياري از مشكلات كنوني ايران در رابطه با مسائل مرزي، ارزي، اقتصادي و منطقه‌اي حل مي‌شود، اما بي‌شك اين امر تحقق نمي‌يابد، زيرا مشكل ايران و آمريكا در مذاكره‌اي است كه برپايه اصولي تنظيم مي‌شود و آن اصول، اصول خاصي است كه اگر ايران بپذيرد، بايد ضررهاي به مراتب بيشتري را بپذيرد كه در اين صورت شعارهاي اساسي‌مان، موجوديت‌مان، 25 سال مبارزه و استقلال كشور را از دست مي‌دهيم و دوباره بحث وابستگيهاي حوزه نظم نوين جهاني و احياي قرار دادهاي 1919 را پيش روي خودمان خواهيم ديد، به عبارت ديگر واقعيتهاي گذشته كه اندكي نيز فراموش شده تحقق پيدا خواهد كرد.

‌* بسياري از آگاهان مسائل سياسي معتقدند، اگر ايران به اولين خواسته آمريكا در موضوع مذاكره و يا احيانا رابطه تن دهد، در يك تنزل تدريجي گرفتار مي‌شود كه رهايي از آن ممكن نيست. آيا شما هم اين مساله را قبول داريد؟

‌** قطعا به لحاظ سياست كلان آمريكا كه در رابطه با مذاكره با ايران به چشم مي‌خورد، اين مساله تحقق پيدا خواهد كرد. زيرا روند مذاكره ما با آمريكا زنجيره‌اي است، يك حلقه نيست كه آن حلقه از حلقه‌هاي ديگر جدا باشد. هر حلقه‌اي، حلقه ديگري را دنبال خود دارد كه در نهايت آخرين حلقه ارتباطات، ما را به حذف اصول راهبردي انقلاب اسلامي مي‌رساند. اين امر سرانجام يك نگاه خرد و كوته‌بينانه به مسائل سياسي ما در منطقه و در رابطه با مسائل غرب و مخصوصا آمريكا است كه بايد مورد توجه تحليل‌گران، انديشمندان و نظريه‌پردازان باشد.

تجربه ثابت كرده است كه هر موقع ما نسبت به اصول راهبردي خود با جديت عمل كرديم، به نتايج مثبتي رسيديم مثلا اگر در جنگ عراق ما همين نگاه را داشتيم كه مگر مي‌شود با كشوري مثل عراق با آن همه حمايتها و هدايتها مقابله كرد، همان روز قسمتهايي از خاك پاك كشورمان را از دست مي‌داديم، چنان كه در گذشته هم تجربه آن را داشتيم در واقع صحنه رويارويي ما با آمريكا اگر در جهت آن استراتژيكي كه آمريكا آن را براي ما تدوين كرده، دنبال شود، در نهايت منجر به از دست رفتن كل ماهيت انقلاب اسلامي خواهد شد كه در اين صورت، آيندگان ما را نخواهند بخشيد. كما اينكه ما بسياري از گرفتاريها و مشكلاتي كه امروزه پيش روي خود داريم و در زمان گذشته داشتيم، به لحاظ تصميمات محتاطانه و توام با ترس و وحشتي بود كه گذشتگان ما در نقاط بسيار حساس زماني مي‌گرفتند و نتيجه آن آسيبهاي جدي بود كه به دنبال داشت.

* به عنوان آخرين سوال و جمع‌بندي گفت‌وگو چه پيش‌بيني از آينده نظام و انقلاب اسلامي ايران و مخصوصا موضوع مناسبات ايران و آمريكا داريد؟

‌** تحقق هرگونه وضعيتي براي انقلاب اسلامي ما، قطعا در گرو حفظ اصول ارزشي است كه نقش مهمي در سرنوشت ما دارد. طبيعتا ما بايد به يك سلسه اصول پايبند باشيم و در جهت تحقق آن اصول، وحدت رويه و نظر داشته باشيم. بايد بدانيم كه آينده ايران و گروه اقدامي است كه ما انجام مي‌دهيم، اقدام صحيح آن است كه منطبق با همه مباني انقلاب، سير تكاملي و سير استقلالي حاكم بر وضعيت خود را در نظام بين‌الملل را به شكل واقع‌بينانه‌تر و آگاهانه‌تر تحقق ببخشيم.

و بدين ترتيب آينده روشني را براي نظام ترسيم كنيم اما اگر از اصول انقلاب عدول كرده آنها را به معامله واگذاريم و نسبت به آنها احساس تعهد و مسئوليتي نداشته باشيم و يا اينكه دچار يك نوع بحران هويتي بشويم؛ به بلا مبتلا شده‌ايم و نتيجه‌ آن براي آينده ما همان چيزي است كه در گذشته دچار ‌آن بوديم، بنابراين آينده ما بستگي به عمل و رفتار سياسي، اجتماعي و فرهنگي ما دارد در رده مردمي و ساختار اجتماعي، و در رده مسئولان و مديران جامعه با مولفه‌ها و ويژگيهاي خاص خود پايبندي به شعارهاي ارزشي و ديني و اصلاح برخي امور كه ما را از شعارهاي انقلاب دور مي‌كند، مي‌تواند در تقويت آينده‌اي مثبت براي كشور ما، نقش اساسي و موثري داشته باشد.

طبعا اگر آينده ما اين گونه رقم بخورد، انقلاب اسلامي در مناسبات بين‌المللي و در وضعيت منطقه‌اي و در جهان يك قدرت تاثير‌گذاري خواهد بود و در پديده جهاني شدن و نظم نوين جهاني، متغير و مولفه اسلام نقش مهمي را ايفا مي‌كند. در اين چهارچوب بايد واقعيتهاي نظامي بين‌الملل را هم مدنظر قرار دهيم، دوستان و دشمنان خود را براساس اصول راهبردي خود تنظيم و تعريف كنيم و بر اين اساس اصول راهبردي خود تنظيم و تعريف كنيم و بر اين اساس بسياري از كشورهاي اسلامي منطقه را با تدوين اصول استراتژيكي راهبردي فرهنگي بيشتر به طرف خود جذب كنيم، مناسباتمان را بيشتر كنيم و با اين پشتوانه همراه با آمادگيهاي دروني، قطعا ما مي‌توانيم آينده بسيار روشن و مثبتي را براي جامعه پيش‌بيني كنيم.

در اين مسير بايد متغيرهاي حاشيه‌اي بازدارنده را از سر راهمان برداريم. [هم چيز مي‌تواند به عنوان متغير بازدانده حاشيه‌اي مدنظر قرار گيرد] و اختلافات را به اتحاد و وفاق جمعي تبديل كنيم و بدانيم كه زماني موفقيتهاي جامعه ما به فعليت خواهند رسيد كه يك اجماع عمومي، وفاق جمعي و وحدت نظر در ما وجود داشته باشد. زيرا همواره‌ بهترين و اساسي‌ترين سلاح وحدت است. طي تمام دوره‌هاي شكل‌گيري انقلاب اسلامي وحدت كلمه به مثابه وحدت نظر و عمل، عمل اصلي موفقيت بود. به هر حال ايران را بايد از خودمان ببينيم. ما ايراني و مسلمان هستيم و اين نگرش قطعا براي ما تعهداتي را به دنبال خواهد داشت.

اين تعهدات، بايد برپايه محصول نظر علاقه‌مندان به ايران و با در نظر‌گيري زير ساختهاي جامعه ايران همچون مباني ارزشي، ديني و اسلامي باشد. در مباني ارزشي و ديني تمام مولفه‌هاي كارآمد نظير دمكراسي و حمايت از مردم وجود دارد كه بايد آنها را كشف كرد و به كار گرفت و نسبت به آنها تعهد و مسئوليت ديني و الهي داشت. وقتي كه اين طور باشد، ما با هوشياري و احتياط بيشتري عمل خواهيم كرد. جامعه‌اي كه براساس اين معيارها و متغيرها شكل بگيرد، جامعه موفقي خواهد بود. همان‌طور كه ما در دوره‌اي از زمان از اين مولفه‌ها استفاده كرديم و انقلاب اسلامي با تمام اين عظمت و ارزش به پيروزي رسيد. بنابراين اگر باز هم در شرايط كنوني از اين مولفه‌ها به نحو بديع و جدي استفاده شود، تبعات اساسي‌تر و جدي‌تر را به دنبال خواهد داشت.

* از توضيحات جامع جنابعالي سپاسگزارم .

ش.د820357

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات