(روزنامه اطلاعات ـ 1394/07/07 ـ شماره 26265 ـ صفحه 12)
تغيير ناپذيري سياست ايران درباره مقاومت لبنان
** مهتدي: بسياري در لبنان اعم از انديشمندان و فرهنگيان و شخصيتها و مردم عادي معتقدند كه سياستمداران اين كشور بايد خود مسائل لبنان را حل كنند. ما هم تا جايي كه به جمهوري اسلامي ايران مربوط ميشود در نشستها و مصاحبهها گفتهايم كه ايران هيچ قصدي براي دخالت در امور داخلي لبنان ندارد و آنچه خود لبنانيها توافق كنند، اصل است.
لذا از طرف جمهوري اسلامي ايران هيچ مانعي در آنجا وجود ندارد و هيچ كسي آنجا سنگاندازي نكرده است. همه ميدانند كه ايران از مقاومت حمايت ميكند اما بدين معنا نيست كه ايران همه چيز را به مقاومت ديكته ميكند. كمك ايران به حزبالله براي مقاومت در برابر اسرائيل است و هيچ ارتباطي با طايفه شيعي يا بقيه طوايف يا رابطه مقاومت با ديگر گروههاي سياسي ندارد.
بنابراين اگر بخواهيم بررسي كنيم كه چه كسي مانع تفاهم در لبنان ميشود، ميبينيم عربستان سعودي است. آيا آن دسته از سياستمداراني كه در لبنان وابسته به عربستان هستند قدرت اين را دارند كه بر اساس وابستگي ميهني خود به لبنان تصميم بگيرند و به نوعي سرپيچي كنند؟ اين سئوال مهم است و به اين باز ميگردد كه موقعيت منطقهاي عربستان در آينده چگونه باشد. آيا در جنگ يمن پيروز خواهد شد؟ آيا در سوريه پيروز خواهد شد؟ مهمتر اينكه كساني كه خود را نماينده سياست عربستان در لبنان ميدانند، يعني برخي شخصيتهاي سني عملاً قدرت زيادي براي قانع كردن عربستان نسبت به يك موضع يا يك اقدام ندارند.
سعدحريري در رأس جريان المستقبل قرار دارد و همه تصور ميكنند كه وي نماينده منافع عربستان در لبنان است در حالي كه همين آقا بيشتر اوقات خود را در پاريس به سر ميبرد، نه در رياض و از زماني كه ملك سلمان به قدرت رسيده حتي نتوانسته با پادشاه يا وليعهد ملاقات داشته باشد. اصلاً تحليلي وجود دارد كه سعوديها از رفتار سعدحريري راضي نيستند.
اگر بخواهيم شخصيتهاي ديگر را مثال بزنيم، مثلاً در شمال «نجيب ميقاتي» است كه قبلاً نخست وزير بوده و با عربستان ارتباط دارد. ضمن اينكه طايفه سني لبنان همه يكدست طرفدار عربستان يا وابسته به آن نيستند. سنيهاي طرابلس با سنيهاي بيروت و صيدا تفاوت دارند و تنها يك بخش از سنيهاي بيروت به علاوه برخي سنيهاي طرابلس هستند كه خود را وابسته به عربستان كردهاند و اگر سعدحريري توانسته تاكنون در لبنان دوام بياورد بخاطر ميلياردها پولي است كه دارد و طرحهاي اقتصادي كه در لبنان اجرا كرده است.
يعني حتي اين مسئله كه چه شخصيت يا چه گروهي نماينده منافع عربستان است كه بتواند با گروههاي مقابل براي حل بحران و انتخاب رئيس جمهور به توافق برسد، با مشكل روبرو شده است، چون بقيه فرقهها مشخص هستند. يعني مثلاً فرقه تشيع شامل امل و حزبالله دركنار مجلس شيعي سخنگوي جامعه تشيع هستند. وضعيت مسيحيان نيز مشخص است و جريان ميشل عون مهمترين جريان است چون توانسته دهها هزار نفر را در تظاهرات اخير در مركز بيروت بسيج كند. همچنين مارونيهاي شمال از جمله خانواده فرنجير طرفدار مقاومت هستند.
در طوايف مسيحي هم رگههاي بسيار ضعيفي را ميبينيم كه به دلايلي با جريان 8 مارس همكاري ميكنند و اينها بيشتر شخصيتهاي مستقل هستند تا اينكه جريان مردمي باشند. همه اين دلايل نشان ميدهد اگر در آينده نزديك ثابت شود كه سياستهاي عربستان شكست خورده و اين شكست خوردگي عيان شود طبيعتاً محور مقاومت با قدرت بيشتري در لبنان خواهد توانست وارد عمل شود و بحرانها را حل كند.
** رويوران: قطعاً شكست سياستهاي عربستان در منطقه، در لبنان انعكاس دارد و ترديدي در آن نيست اما آيا اين معناي تغيير كامل معادله است؟ بايد گفت خير اينگونه نيست. براي نمونه اسرائيل در سال 1982 وارد لبنان شد و بعنوان يك بازيگر در صحنه حضور پيدا كرد اما در مقابل مقاومت شكست خورد و ناگريز به عقبنشينيهاي پيدرپي از مناطق مختلف لبنان شد. به سرعت بازيگران بينالمللي، عربستان را جايگزين اسرائيل كردند. ابتدا بحث توافقنامه طائف مطرح شد و سپس با دو ابزار پول و رفيق حريري وارد اين معادله شد و پايگاه اسرائيل را مصادره كرد.
تمامي كساني كه به گونهاي با اسرائيل بودند، عامل عربستان شدند. قطعاً عربستان هم از بين برود محور 14 مارس به گونهاي ديگر و تحت لواي ديگري بازسازي خواهد شد. تا زماني كه صحنه سياسي لبنان باز است و بازيگران بينالمللي ميتوانند حضور پيدا كنند متأسفانه اين تغييرات هميشه محتمل است. لذا تصور اينكه شكست عربستان در سطح منطقه تغيير كامل در لبنان ايجاد ميكند يك تصور دقيق نيست و نسبي است. البته در مرحله جايگزيني محورها يك عرصه مانوري براي 8 مارس و حزبالله ايجاد خواهد شد اما اين نوع معادلات متأسفانه هميشه در لبنان باز توليد ميشود.
** ايراني: عربستان مدت زماني است كه تلاش ميكند جايگزين سوريه در لبنان شود از زمان پايان نفوذ سوريه بر لبنان و با توجه به اينكه بافت و ساختار طايفهاي در لبنان ايجاب ميكند كه هميشه طوايف امتداد بيروني داشته باشند و گرايشاتي به طرفهاي خارجي داشته باشند، سعوديها سعي ميكنند اين خلأ وجودي سوريه را پر كنند. حضور سياسي و نظامي سوريه در لبنان طي سالهاي گذشته در واقع تضعيف نقش عربستان بود كه هميشه تلاش ميكند رهبري جهان عرب را داشته باشد اما امروز احساس ميكند همه كشورهاي عرب را پشت سر خود دارد و دنبال اين است كه به عنوان رهبر جهان عرب، وضعيت خود را تثبيت كند. در لبنان نيز سعوديها مدتها دنبال اين وضعيت بودند، منتهي اشكالي كه در اين زمينه وجود دارد اين است كه هر طرفي كه خواستار تأثيرگذاري بر لبنان است بايد دنبال نفوذ سياسي باشد.
تأثير نفوذ اقتصادي در لبنان محدود و مقطعي است. به همين دليل عربستان در حالي كه در لبنان خلأ وجود دارد اما نميتواند نفوذ كامل در آن داشته باشد. سوريها با ساير گروههاي مختلف ملي، مذهبي، ناسيوناليست و غيره در لبنان ارتباط داشتند و با يك ديدگاه سياسي سالها نفوذ پيدا كرده بودند و نقش ايفا ميكردند، اما عربستان با يك ديدگاه واحد كه در منطقه پياده كرده، قصد دارد همان ديدگاه را در لبنان چند پارچه نيز تسري دهد.
عربستان ممكن است در نهايت بتواند فقط يك جريان را در كنار خود داشته باشد و لذا اين موضوع براي عربستان بسيار مشكل آفرين خواهد بود. اما اينكه سياستمداران لبناني چگونه ميتوانند از اين بحران خارج شوند، بايد گفت اكنون چون دستهبنديها سياسي شده و اين دستهبندي در تحولات اخير عمق پيدا كرده است و يكي از مشكلات، نبود رئيس جمهور و به توافق نرسيدن بر سر يك نامزد است، پيداكردن يك چهره ميانه كه غيرحزبي هم باشد ممكن است بهترين گزينه باشد.
اينكه حتماً نامزد جريان 14 مارس باشد يا نامزد 8 مارس يعني ميشل عون، به بحران لبنان خواهد افزود و تنشها را بيشتر خواهد كرد. آنها ميتوانند يك چهره ملي مانند فرمانده ارتش را كه در دستهبنديهاي سياسي نقش كمتري دارند انتخاب كنند كما اينكه پيش از اين ژنرال اميل لحود يا ژنرال ميشل سليمان رئيس جمهور بودند.
اما در كل لبنانيها بعد از تجربه گرانسنگ كه طي جنگهاي داخلي پيدا كردهاند امروز آبديده شدهاند و سياسيون لبناني تا يك مرزي براي مواجهه و درگيري پيش ميروند اما بسياري از آنها معتقدند راهحل در لبنان جز گفتگو و رسيدن به تفاهم معنا ندارد.
يعني تفاهم سرنوشت محتوم لبنانيها است و تفاهم يك گزينه در لبنان نيست بلكه اجباراً يك ضرورت است. البته بسياري از سياستمداران لبناني هم در پس ذهن خود اين ضرورت را پذيزفتهاند اگر چه هستند چهرههايي هم كه ممكن است دنبال جنگ باشند. خيلي اوقات اگر چه لبنان تا لبه پرتگاه رفته است اما در نهايت گرايش به سمت تفاهم بيشتر در ميان سياسيون لبناني ديده شده است.
بحث اخير هم اگر چه از موضوع زبالهها شروع شد اما همه ميدانند كه اين يك موضوع سياسي است. اعتراضات خياباني پيام سياسي داشت اما از طي آن يك بحران جديد شكل گرفت و مجدداً تمايلات و خواستههاي سياسي دستهبنديهاي مختلف مطرح شد و الان باز هم بعنوان اصليترين مشكل قبل از اينكه به موضوع اجتماعي جمعآوري زباله پرداخته شود، تسويه حسابهاي سياسي در گفتگوهاي ملي كه حدود10 روزي است برگزار ميشود، حرف اول را ميزند و اين مشكلساز شده است.
بحران لبنان عميق است و با يك جلسه يا دو جلسه گفتگو بحران اين كشور حل نميشود اما بايد اين گفتگوها ادامه يابد چون راه ديگري به نظر نميرسد و از خلال اين گفتگوها شايد راهحلي يافت شود.
** رويوران: در داخل لبنان يك اراده جديد در حال تولد است. برخي خاندانها در لبنان مانند خانواده كرامي، فرنجير، جميل و حريري تقريباً صحنه سياسي را در انحصار خود دارند و هر گاه يك حركت اجتماعي صورت ميگيرد اينها با شيوههايي مانند گفتگوي ملي سعي ميكنند حركت اجتماعي را مهار كنند.
بديهي است يك اراده جديد در حال شكل گرفتن است كه ديگر محورش طايفه نيست. در گذشته حركتها در همان چارچوب محيط طايفهاي مطرح و با همان ابزار نيز مهار ميشد. الان آنچه مطرح ميشود در ارتباط با كارآمدي است و اتفاقاً اين در عراق به سرعت انعكاس پيدا كرد و حركت مردم در ارتباط با ناكارآمدي نظام سياسي در خصوص آب و برق و خدمات عمومي نشان ميدهد كه اين حركت داراي يك پتانسيل منطقهاي است و به دليل اينكه در منطقه بسياري از رژيمها ناكارآمد هستند امكان گسترش اين حركت اجتماعي وجود دارد. بنابر اين در كنار بازيگران خارجي، يك اراده داخلي نيز در حال تبلور است و اين در تعيين سرنوشت آينده لبنان قطعاً تأثيرگذار خواهد بود.
* به عنوان سئوال پاياني، حل مسئله هستهاي ايران قطعاً در تعيين مناسبات جديد منطقهاي تأثيرگذار خواهد بود.
به نظر شما حل مسئله هستهاي ايران چه تأثيري بر محور مقاومت و شخصاً حزبالله خواهد داشت چون برخي تحليلها حاكي از اين است كه ممكن است ايران بعد از توافق سمت و سوي سياستهايش را تغيير دهد و حتي بر اساس يك توافق نانوشته با غرب، مقاومت را رها كند. تحليل شما چيست؟
** مهتدي: بدون ترديد تفاهم هستهاي موقعيت ايران را در منطقه بسيار بالا ميبرد و تا همين حالا هم بالا برده است. يعني نفس اينكه آقاي دكتر ظريف وزيرخارجه ما و هيأت همراهش با وزراي خارجه شش قدرت جهاني روزها و هفتهها مذاكره و در صحنه ديپلماتيك دست و پنجه نرم كنند، يك موقعيت خيلي ممتاز را براي ايران در افكار عمومي منطقه رقم زده است. اين اهميتي كه قدرتهاي جهاني به ايران دادهاند نشان ميدهد كه اين كشور، كشور مهمي است.
بسياري بر اين باورند كه ايران كه داراي فناوري هستهاي و قدرت برتر منطقه است، در منطقه قدرتمند ظاهر خواهد شد. كشورهاي منطقهاي و بينالمللي كه مخالف ايران بودند از همه وسايل و ابزارها براي تغيير نظام ايران استفاده كردند و حتي براي تغيير رفتار سياسي ايران هم رفتند اما هيچ كدام از اين تلاشها به نتيجه نرسيد و در نهايت پذيرفتند كه ايران يك قدرت بزرگ منطقهاي است كه بايد با آن مذاكره و تعامل كرد.
اين امر روي همپيمانان ما در منطقه تأثير مثبت ميگذارد و ما اين را اكنون در لبنان ميبينيم و از زماني كه توافقنامه هستهاي در وين امضا شده، چهرهاي كه ايران در لبنان داشت جنبههاي مثبت به خود گرفته و اظهارنظرها و تحليلهاي رسانهاي در لبنان ميگويند ايران در مرحله آينده موقعيت بسيار بالايي در منطقه خواهد داشت و طبيعي است كه اين روي همپيمانان ايران در سوريه، لبنان و عراق تأثير مثبت ميگذارد.
البته اين به اين معنا نيست كه حالا اگر ايران قدرت بزرگ منطقه شده، حزبالله به عنوان همپيمان ايران يكه تاز خواهد بود، زيرا يكه تازي در قاموس حزبالله و ايران نيست بلكه زمينه بهتري فراهم خواهد شد. كساني كه تصور ميكردند ميتوانند تا ابد در برابر حل بحرانها مانع ايجاد كنند يا بحرانزايي كنند حداقل وقتي نااميد شوند كه اين برنامهها به نتيجه نميرسد، مجبور ميشوند، پاي ميز مذاكره بيايند و به حل بحرانها بر اساس منافع كشورها و كل منطقه رضايت بدهند.
** رويوران: توافق هستهاي، محيط رفتاري بين ايران و آمريكا را از تقابل به تعامل تغيير داده است. البته تعامل قطعاً همپيماني نيست. در همپيماني، انطباق كامل بين دو طرف ايجاد ميشود اما تعامل، انطباق ايجاد نميكند.
در سياست خارجي ايران، ثابت و متغير وجود دارد و ثابت سياست خارجي، فلسطين است. در سياست خارجي آمريكا هم ثابت و متغير وجود دارد و ثابت آن حمايت از اسرائيل است. لذا در ثابت سياست خارجي ايران و آمريكا هيچ گونه تغييري ايجاد نخواهد شد.
اما در متغير سياست خارجي هر دو زمينههايي براي همكاري ايجاد خواهد شد. شرط همكاري هم اين است كه اين ديوار بياعتمادي از بين برود يعني توافق به گونهاي اجرا شود كه اعتماد ايجاد كند. اگر اعتماد ايجاد كرد قطعاً در ديگر بحرانهاي منطقهاي امكان همكاري وجود دارد. مثلاً جنگ عليه تروريسم در عراق و سوريه ميتواند يك زمينه براي همكاري ايجاد كند. راهحل سياسي در سوريه ممكن است وجود داشته باشد.
حل بحران يمن از طريق رجوع به آراي عمومي و صندوق ميتواند امكانپذير باشد. اما همين مقدار انطباق و تفاهم شرط ورودش اين است كه بياعتمادي را بايد از بين برد. لذا توافق قطعاً محيط متفاوتي ايجاد كرده اما با يك مقدماتي در زمينههايي ميتواند پيش برود و در يك زمينههايي نميتواند.
** ايراني: دو ديدگاه پس از توافق هستهاي وجود دارد: يك ديدگاه اين است كه ايران ممكن است نسبت به برخي پروندهها در منطقه تجديدنظر كند. دوم اينكه عدهاي معتقدند اين توافق موجب افزايش نفوذ ايران شده است و بالطبع اگر وضعيت ايران چه در داخل و چه به لحاظ پيراموني بهتر شود وضعيت همپيمانان ايران در منطقه نيز بهتر خواهد شد و جالب است كه حاميان اين نگاه، هم عربستان است و هم اسرائيل و به عبارتي بيشتر مخالفان ايران هستند.
اروپاييها هم معتقدند كه ايران به عقلانيت بازگشته و ميخواهد مشكلات منطقه را از طريق گفتگو حل كند. اما نكته اصلي اين است كه بعيد است ايران از برگهاي اصلياش كه در گذشته استفاده كرده است دست بكشد. لذا معتقدم تغييري در سياست ايران در خصوص مقاومت ايجاد نخواهد شد.