تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۸  ، 
کد خبر : ۲۸۸۴۶۳
عباس ملكي در گفت‌وگوي تفصيلي با «اعتماد»:

رابطه ايران با همسايگان پيچيده‌تر از رابطه ايران و آمريكا است

مقدمه: «اگر آمريكا برجام را به هم بزند، فرصت عظيمي را در اختيار ايران قرار خواهد داد چراكه در اين دوسال ايران نظراتش را بيان كرده و حتما در دنيا كساني هستند كه آمريكا را به دليل برهم زدن بازي شماتت كنند.» اين را عباس ملكي، ديپلمات و سياستمدار كهنه‌كار ايراني مي‌گويد كه سابقه ١٦ سال معاونت وزارت امور خارجه را در كارنامه خويش دارد. البته اين دانشيار سياستگذاري انرژي دانشگاه صنعتي شريف ابايي ندارد كه بگويد «اعتقاد دارم اينكه فعلا ما در موضوعات مختلف با آمريكا بحث نكنيم، سياست درستي است. در بقيه موضوعات، ايران هم حرف براي زدن دارد و هم دست بالا را دارد. مثلا اگر تهران و واشنگتن بخواهند در مورد سوريه يا عراق صحبت كنند، ايران بدون هيچ ترديدي اطلاعات و نفوذش قابل مقايسه با آمريكا نيست و طبيعي است كه آمريكايي‌ها بخواهند از اين نفوذ و اطلاعات استفاده كنند.» عضو تيم مذاكره‌كننده قطعنامه ٥٩٨ در اين گفت‌وگو به تبيين روابط ايران و آمريكا در دوران پسا برجام و آثار برجام در اين روابط مي‌پردازد و براي همين است كه عضو مركز مطالعات بين‌المللي موسسه تكنولوژي ماساچوست تاكيد دارد: «در دوره‌هايي كه در ايران، حاكميت تا به اندازه‌اي به هوش بوده است، توانسته‌ايم هم با آمريكا رابطه داشته باشيم و هم مانع از نفوذ بدون قيد و شرط آنها شويم. در دوره‌هايي كه اين اراده در ايران وجود نداشته است، آمريكا توانسته است همه شوون كشور ما را در اختيار داشته باشد. بنابراين تعامل با آمريكا به شرط هوشياري و استقلال در تصميم‌گيري تهران، منافاتي با منافع جمهوري اسلامي ايران ندارد.» و معتقد است: «چه در مذاكرات، چه در مسائل منطقه‌اي، چه در سياست‌هاي انرژي و... ما تا وقتي كه با اعتماد به نفس و از روي اقتدار كار مي‌كنيم، دولت آمريكا چاره‌اي ندارد تا با ايران صريح و روراست باشد. مسائلي هم كه ميان ايران و آمريكا وجود دارد، متعدد است و بسياري از مسائل از گذشته همچنان حل‌نشده باقي مانده است.» او درباره فرجام برجام در دولت آتي احتمالي جمهوريخواه در آمريكا نيز بيان مي‌كند: «من فكر مي‌كنم بسياري از حرف‌هايي كه نامزدهاي جمهوريخواه درباره برجام مي‌گويند شعارهاي انتخاباتي است و اگر جمهوريخواهان برنده انتخابات شوند در اجراي برجام، آمريكا تغييري در رفتارش نخواهد داد.» گفت‌وگوي مشروح «اعتماد» با عباس ملكي در پي مي‌آيد:
پایگاه بصیرت / محمدابراهيم ترقي‌نژاد
(روزنامه اعتماد - 1394/07/28 - شماره 3372 - صفحه 10)

* چرا مذاكرات هسته‌اي در نهايت پس از سه دهه بي‌اعتمادي به مذاكره مستقيم ميان ايران و آمريكا منتهي شد؟

** مساله روابط ايران و آمريكا در يك بستر تاريخي قابل بررسي است. سال ۱۸۵۰ ميلادي نمايندگي دولت ايالات متحده در بوشهر براي كارهاي تجاري و دريانوردي افتتاح مي‌شود و سپس سفارت آمريكا در تهران كارش را آغاز مي‌كند و متعاقب آن، سفارت ايران در واشنگتن شروع به كار مي‌كند. به نظر من، دوره اول حضور آمريكايي‌ها در ايران، دوره‌اي است كه بخشي از آن با دوره انزواگرايي يا ويلسونيزم در آمريكا مصادف است. در بخشي ديگر از اين دوره، آمريكا به دنبال آن بود كه با كشور‌ها و مناطقي گسترش روابط بدهد كه براي او ناشناخته و بكر محسوب مي‌شدند. براي ايران هم كه به صورت دوقطبي در حال موازنه مثبت با انگلستان و روسيه بود و توسط آنها مورد فشار و استعمار قرار مي‌گرفت، فرصت بزرگي ايجاد شد تا با كشوري روابط پيدا كند كه ظرفيت‌هاي بالاي مالي، اقتصادي، كشاورزي و صنعتي دارد و به دنبال نفوذ سياسي نيست. در اين دوره، مورگان شوستر به ايران مي‌آيد. اين دوره، تا ۱۳۲۰ ادامه پيدا مي‌كند.

در جنگ جهاني دوم و پس از اشغال ايران توسط آمريكا، انگلستان و شوروي سابق، ايالات متحده احساس مي‌كند كه مي‌تواند از خلأ و تضعيف قدرت انگلستان و شوروي استفاده و به تدريج نفوذش را زياد كند. اين دوره تا كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ادامه يافت. در اين دوره، جامعه آمريكا كمك‌هاي زيادي به ايران مي‌كند. كمك به سيستم آموزشي، كمك به سيستم كشاورزي، صنعت كتاب و سيستم بهداشت، نمونه‌اي از اين كمك‌ها است. بعد از كودتاي ۲۸ مرداد، به دليل ضعف و نبود يك سيستم با عكس‌العمل مناسب در دولت ايران، آمريكا احساس مي‌كند ديگر مانعي جلودار نفوذ اين كشور در ايران نيست و بنابراين روابط دولت واشنگتن و تهران به حالت دولت مسلط و تحت سلطه يا تحصيلدار و رانتير تبديل مي‌شود يعني ايران به كشوري تحت اختيار آمريكا در مسائل انرژي و نفت، فرهنگي، نظامي، اقتصادي و... تبديل مي‌شود.

حتي انقلاب سفيد پيشنهاد اوليه‌اش توسط آمريكايي‌ها بود و شاه فقط به رفراندوم گذاشت و تلاش كرد تا آن را اجرا كند. تا سال ۵۷، ايران به صورت كامل تحت اختيار آمريكا بود. بعد از انقلاب اسلامي در ارديبهشت ۱۳۵۸ پس از ماجراي گروگانگيري، رييس‌جمهور وقت آمريكا جيمي كار‌تر فرمان قطع كليه روابط ايران و آمريكا را اعلام مي‌كند و بدين‌ترتيب دست آمريكا از دخالت در امور كشورمان كوتاه مي‌شود. من از گفتن اين مقدمه، مي‌خواهم اين نتيجه را بگيرم كه در دوره‌هايي كه در ايران، حاكميت تا به اندازه‌اي به هوش بوده است، توانسته‌ايم هم با آمريكا رابطه داشته باشيم و هم مانع از نفوذ بدون قيد و شرط آنها شويم. در دوره‌هايي كه اين اراده در ايران وجود نداشته است، آمريكا توانسته است همه شوون كشور ما را در اختيار داشته باشد.

بنابراين تعامل با آمريكا به شرط هوشياري و استقلال در تصميم‌گيري تهران، منافاتي با منافع جمهوري اسلامي ايران ندارد. در جامعه آمريكايي هم دو ديدگاه در مورد روندهاي سياست خارجي وجود دارد. يك ديدگاه اين است كه منافع ملي آمريكا بر هر چيز ديگر مقدم است. مثلا اگر توليد يك‌سوم گاز كربن دنيا به خاطر فعاليت اقتصادي و صنعتي در آمريكا باشد، اين ديدگاه حاضر نيست تا رشد اقتصادي خود را كم كند، زيرا فعاليت صنعتي اين كشور كم مي‌شود و به همين دليل آمريكا در بسياري از پيمان‌ها و قراردادهاي زيست محيطي حضور ندارد يا آنكه نقش مخالف را ايفا مي‌كند.

اين مخالفت، به اين معنا نيست كه آنها هواي پاك را دوست ندارند يا آنكه نسبت به تحولات زيست‌محيطي بي‌توجه‌اند، بلكه به دليل آن است كه منافع ملي بر هر چيز ديگري ارجحيت دارد و راهبردهاي مبتني بر منافع ملي مي‌تواند موجب محقق شدن روياي آمريكايي شود، پس نبايد اقدامي برخلاف آن انجام داد. ديدگاه دوم، معتقد است كه حل مسائل جهاني يكي از مهم‌ترين مولفه‌هاي منافع ملي آمريكاست. يعني اگر دولت آمريكا تلاش بكند تا در جهان تروريسم كاهش يابد يا لايه اوزون ترميم شود، اين مساله به نفع آمريكا كمك مي‌كند.

* توافق هسته‌اي ايران با كدام ديدگاه به دست آمد؟

** اوباما و دولت او به مسائل بيشتر نگاه جهاني دارند و مايل هستند برخي از مشكلات جهاني را با حفظ منافع آمريكا حل كنند. نكته‌اي را كه بايد گفت اين است كه دولت آمريكا به نظر من، در خوش‌بينانه‌ترين حالت، فقط يك پنجم قدرت هوشمند جامعه آمريكا را در دست دارد. قدرت هوشمند تلفيقي از مولفه‌هاي قدرت مادي و نيروي نرم است. بازيگران قدرتمند ديگر در جامعه آمريكايي، اول كنگره است و كنگره نيز هم‌اينك در دست نومحافظه‌كاران است. نگاه اين افراد، با نگاه اوباما خيلي فاصله دارد. البته اين را هم اضافه كنم كه اطلاعات نمايندگان آمريكا نسبت به ايران بسيار كم است و حتي برخي از آنها نمي‌دانند كه ايران در كدام منطقه جغرافيايي قرار دارد. از طرفي، نمايندگان كنگره در موضوع ايران توسط لابي‌هاي پرفشار و قدرتمند يهودي و اسراييلي تحت فشار قرار مي‌گيرند. در سال‌هاي گذشته طرفداران هر دو ديدگاه يعني پيروان منافع ملي و ديدگاه جهاني، درباره ايران نظر منفي داشتند.

چون ايران را در چارچوب منافع صهيونيسم و اسراييل مي‌ديدند. اما در دو سال گذشته، در رابطه با ايران در انديشكده‌ها، پژوهشكده‌ها و دانشگاه‌هاي آمريكا بحث و پژوهش فراواني در زمينه مسائل ايران شده است و انديشمندان ايراني ساكن در آمريكا در رابطه با ايران و نقش باثبات ايران در خاورميانه اقدامات و روشنگري‌هاي بسياري را انجام داده‌اند. از جمله فعاليت بسياري در دانشگاه هاروارد صورت گرفته است. اوباما و اكثريت كابينه او هم از مجموعه دانشگاه هاروارد و دانشگاه‌‌ ام.‌آي.تي هستند. در پي اين پژوهش‌ها و اين روشنگري‌ها، مشخص شد كه يك ايران باثبات براي خاورميانه و منافع آمريكا و جهان بيشتر مثبت است تا اينكه تلاش شود بي‌ثباتي در ايران افزايش يابد. اين ديدگاه در واشنگتن نفوذ كرده است و هم اينك كساني هستند كه در رابطه با همكاري‌هاي دو كشور مقاله مي‌نويسند.

اينها كساني هستند كه دو سال قبل عكس اين مطالب را مي‌نوشتند. جالب است بدانيد اكثر ستون‌نويسان و تحليلگراني كه درباره ايران در مطبوعات آمريكا مي‌نوشتند بعد از انقلاب اسلامي به ايران نيامده بودند و از ذات و گوهر كشوري مانند ايران اسلامي آگاه نيستند. برجام در اين فضا آمده است و در برابر نگاه كلاسيك منافع ملي آمريكا قرار گرفته است. برجام در اين فضا، آن ابهامات و آن اتهام‌زني‌ها را در جامعه آمريكا شفاف كرده است. اين دسته‌بندي‌هايي كه پس از دستيابي به برجام در آمريكا مي‌بينيد بسيار متفاوت با قبل است. ما در دوره‌هايي در كنگره آمريكا داشته‌ايم كه وقتي بحث از ايران مي‌شود حتي يك نفر هم مخالف تحريم كشورمان يا برنامه‌ريزي عليه ايران نبود ولي امروز شاهد مخالفت‌ها و موافقت‌هايي هستيم.

* به تغيير دسته‌بندي‌ها در آمريكا پس از برجام اشاره كرديد. دموكرات‌ها از نظر تاريخي بسيار نزديك به لابي‌هاي يهودي بوده‌اند ولي در هنگام مذاكرات و به خصوص بررسي برجام در كنگره شاهد جابه‌جايي اين نزديكي هستيم و هم‌اينك جمهوريخواهان هستند كه از اسراييل سخن مي‌گويند. آيا اين تغيير جايگاه، به دليل ذات اسراييل است يا گره خوردن برجام به انتخابات رياست‌جمهوري ۲۰۱۶؟

** همان طور كه بيان كرديد به صورت سنتي دموكرات‌ها در گذشته بيشتر نزديك به اسراييل بوده‌اند تا جمهوريخواهان. دليل اين مساله نيز آن است كه جمهوريخواهان كساني بودند كه با كمپاني‌هاي نفتي و تسليحاتي بيشتر سروكار داشتند و بنابراين با ژئوپولتيك خاورميانه آشنايي بيشتري نسبت به دموكرات‌ها داشتند و ضمن دفاع از منافع دولت يهودي تل‌آويو، معتقد بودند كه بايد موازنه‌اي هم در خاورميانه برقرار كرد زيرا آمريكا تا ۱۰ سال قبل به‌شدت به جريان انرژي كشورهاي اسلامي و خاورميانه وابستگي داشت. در مقابل، دموكرات‌ها بيشتر به جريان فكري يهودي نزديك بودند. دموكرات‌ها را هم بيشتر قشر تحصيلكرده و روشنفكر جامعه آمريكايي تشكيل مي‌دهند و به خاطر نفوذ بيش از اندازه اساتيد و دانشگاهيان يهودي شاهد نزديكي آنها با صهيونيسم و اسراييل بوده‌ايم.

ولي در خصوص برجام چندين اتفاق رخ داد و موجب اين تغييرات شد. نخستين مساله در رابطه با نگاه و ويژگي‌هاي سه دولتمرد كنوني آمريكاست. نخستين فرد، باراك اوباماست. اوباما قبل از آنكه رييس‌جمهور شود، اهل مطالعه بود و در دانشگاه هاروارد تحصيل كرده است. او با كساني كه با ايران و خاورميانه آشنايي داشتند، دوست بود و به همين خاطر، با شرايط خاورميانه و ويژگي‌هاي ايران آشنايي داشت. دومين فرد، جان كري وزير امور خارجه كنوني آمريكاست. كري از گذشته نسبت به ايران حساسيت‌هايي داشته است. داماد او ايراني است و با مسائل ايران آشنا است. من هنگامي كه در دانشگاه ‌ام.‌آي.تي حضور داشتم، كري رياست هيات امناي آنجا را برعهده داشت و هنوز هم دارد. او در يك جلسه شام در‌‌ ام.‌آي.تي كه قبل از برعهده گرفتن سمت وزارت امور خارجه بود، به‌شدت از ايران دفاع كرد.

سال ۲۰۱۱ ميلادي بود و در آن هنگام نيز فضاي بسيار بدي عليه ايران در آمريكا حاكم بود. قبل از او، يكي از استادان، از ايران بدگويي كرد ولي او ايستاد و در جواب آن استاد گفت: «من هفته گذشته در افغانستان بودم. در افغانستان هرچه از مرز پاكستان دور مي‌شوي و به مرز ايران نزديك مي‌شوي ثبات بيشتر مي‌شود.» اين در حالي بود كه آن استاد، ايران را متهم به بي‌ثبات كردن منطقه و آشوب كرده بود ولي كري گفت كه ترور و بي‌ثباتي در مرزهاي پاكستان بيشتر است و هرچه به مرزهاي ايران نزديك مي‌شويم مردم بافرهنگ‌تر و اهل كار هستند و كمتر به خشونت و بي‌ثباتي مي‌پردازند. سومين نفر ويليام برنز، قائم‌مقام سابق وزارت خارجه آمريكاست. برنز يك ديپلمات كاركشته آمريكايي است كه از قديم اعتقاد به موازنه در سياست خارجي داشت. او در اواخر دوره احمدي‌نژاد با مسوولان وزارت خارجه ايران از جمله معاون وزارت امور خارجه كشورمان در مسقط مذاكرات محرمانه را در موضوع پرونده هسته‌اي آغاز و در مذاكرات نقش مثبتي را ايفا كرد.

اين سه نفر را بايد از بقيه دموكرات‌ها جدا كرد زيرا در همين حزب دموكرات افرادي مانند خانم كلينتون را مي‌بينيد كه چند روز پيش و در كارزارهاي انتخاباتي وقتي از او مي‌پرسند دشمنان تو چه كساني هستند؟ او حتي نمي‌گويد دولت ايران بلكه مي‌گويد ايراني‌ها. اين در حالي است كه توافق هسته‌اي صورت گرفته و بسياري از سوءتفاهم‌ها در خصوص مساله هسته‌اي برطرف شده است. اين سخنان نشان مي‌دهد كه هيلاري كلينتون برخلاف اوباما و كري، ‌شناختي از ايران و ايراني‌ها ندارد و اين فرصت را نداشته تا آنها را بشناسد و صرفا در چارچوب كليشه حرف مي‌زند. او حتي به دنبال شناخت حقيقت هم نرفته است. مثلا جك استرو، وزير اسبق امور خارجه انگلستان با مطالعاتي كه نسبت به ايران كرد و با سفرهايي كه به كشورمان كرد، تا حدودي توانسته ايران را بشناسد.

يا يوشكا فيشر، وزير اسبق امور خارجه آلمان چون همسري ايراني اختيار كرد، شناخت هم از ايران پيدا كرد و براي همين اين دو نفر، نسبت به ايران متفاوت از ديگر ديپلمات‌ها رفتار مي‌كنند. اگر بخواهم نسبت به سوال‌تان درباره جابه‌جايي نظر دموكرات‌ها و جمهوريخواهان نسبت به اسراييل در پس از مذاكرات هسته‌اي جواب بدهم، نخستين دليل به خاطر اين سه شخص (اوباما، كري و برنز) است. دومين دليل، تغيير استراتژيك در بازار انرژي است. هم اينك محافظه‌كاران خيلي به تعادل در خاورميانه فكر نمي‌كنند، چون ديگر مانند سابق نفتي از خاورميانه به آمريكا وارد نمي‌شود.

هم‌اينك آمريكا توليد نفت دارد و حدود چهار ميليون نفت هم از ذخاير غيرمتعارف مانند سنگ‌هاي رسوبي آغشته به نفت (شيل) توليد دارد و مجموعا توليد نفت آمريكا را به ۱۰ ميليون بشكه در روز رسانده است. اگر هم آمريكا به نفتي احتياج داشته باشد از ونزوئلا، مكزيك و نيجريه تامين مي‌كند. نكته آخر مربوط به بازار تسليحات است. در بازار تسليحات نيز تغييراتي صورت گرفته است. در عين حال كه سلاح‌هاي آمريكايي همچنان پر فروش است ولي مانند سابق نيست كه بازار سلاح محدود به روسيه و آمريكا مي‌شد. در بازار تسليحات هم‌اكنون كشورهاي بسيار ديگري حضور دارند مانند چين و حتي برخي كشورهاي كوچك نيز در اين باره دستاوردهايي داشته‌اند.

* مساله تغيير اولويت آمريكا از خاورميانه به درياي چين و خاور دور نيز در تغيير نگاه آمريكا به ايران هم موثر بوده است؟

** در اين ترديدي نيست كه يكي از مسائلي كه اوباما به دنبال آن است، همين مساله تغيير نگاه راهبردي در سياست خارجي و دفاعي آمريكا از خاورميانه به شرق دور است. البته اين به معناي كم‌اهميت شدن خاورميانه نيست زيرا خاورميانه فقط به معناي نفت نيست. به هر حال، خاورميانه مركز جهان است. شما هم اينك مي‌دانيد كه مساله مهاجران سوري تا چه اندازه فشار را روي اروپا زياد كرده است. مسائل داعش هم مهم است. بسياري از كساني كه به گروه‌هاي تروريستي مانند داعش پيوسته‌اند، از اروپا و آمريكا آمده‌اند و اينها مسائلي نيستند كه بتوان به سادگي از كنار آن عبور كرد اما نسبت به اين مساله كه جنگي دوباره براي آمريكا در خاورميانه قابل توجيه باشد، ترديدهاي بسياري وجود دارد.

شما ديديد با همه فشاري كه روي دولت آمريكا وجود داشت تا در رابطه با مساله سوريه، ورود نظامي مستقيم پيدا كند به جز يك‌سري حملات هوايي اقدامي نكرد در حالي كه در عراق نيروي نظامي پياده كرد و تا تغيير رژيم صدام پيش رفت. هنوز هم عراق يكي از بزرگ‌ترين گيرندگان كمك‌هاي مالي و نظامي از سوي آمريكاست ولي در مورد سوريه نه. شايد دليلش به اين خاطر باشد كه آمريكا ديگر توان يك جنگ نظامي دوباره در خاورميانه را نداشته و اين كار از اولويت‌هاي دولت دموكرات نيست.

* در ايام مذاكرات و پس از دستيابي به برجام شاهد تنش‌هايي ميان آمريكا و اسراييل بوديم. آيا برجام موجب ايجاد شكاف در رابطه استراتژيك واشنگتن و تل‌آويو شده است؟

** بله. ميان واشنگتن و تل‌آويو در اين باره اختلاف‌نظرهاي جدي به وجود آمد اما فراموش نكنيم مساله فلسطين فقط مربوط به روابط آمريكا و اسراييل نيست. مساله فلسطين رويارويي جهان اسلام با حجم عظيمي از فعاليت‌هاي صهيونيست‌هاست كه لزوما نه در واشنگتن و نه در تل‌آويو است بلكه اكثر آنها در بخش‌هاي ديگر مانند تجارت و اقتصاد، رسانه و دانشگاه‌هاست و آنها را بايد ديد. در بخش اقتصادي، اگر اسراييل بخواهد جايي از حمايت آمريكا بهره‌مند شود، اين كار را با فشار لابي‌هاي اقتصادي‌اش از جمله در وال‌استريت انجام مي‌دهد. براي آمريكا، حرف‌هاي نخست‌وزير رژيم صهيونيستي آنقدر مهم نيست كه كنفرانسي كه تاجران يهودي در وال‌استريت برگزار مي‌كنند.

آنها مي‌توانند پيام‌هايي را به واشنگتن بدهند و دولت آمريكا را به تغيير در سياست‌ها يا تغيير روش‌ها مجبور كنند. دومين مساله، بخش رسانه‌اي است. يهوديان مالكيت بسياري از رسانه‌هاي بزرگ دنيا را دوست دارند. شما به صورت مشهود نگاه مي‌كنيد هيچ بخش خبري‌اي وجود ندارد كه در آن خبري مربوط به اسراييل نباشد. شايد شما بگوييد بخشي از اين اخبار به ضرر اسراييل باشد ولي براي آنها عيبي ندارد. اينكه اسم اسراييل هرچند منفي مطرح شود براي آنها بسيار بهتر و مهم‌تر از آن است كه نام آنها در رسانه‌هاي بزرگ بين‌المللي مطرح نباشد.

* آيا در هنگام مذاكرات و پس از آن، از سوي بخش رسانه‌اي، دانشگاهي و اقتصادي يهودي پيامي به دولت آمريكا براي همراهي با دولت اسراييل داده نشد؟

** در بخش دانشگاهي تغييرات بسياري صورت گرفته است. من افرادي را مي‌شناسم كه يهودي‌اند ولي هم‌اكنون مدافع برجام هستند و حل مشكلات ايران و آمريكا را خواستار مي‌شوند. من كساني را مي‌شناسم كه عضو يوآني United Against Nuclear Iran بودند كه كارشان اين بود با شركت‌ها تماس بگيرند و آنها را از روابط تجاري با ايران بر حذر دارند. از اين لابي پرقدرت عليه ايران هم افرادي جدا شدند. اين موفقيت بزرگي براي كشور ما است. هم‌اكنون صداي ايران در بسياري از بخش‌هاي استراتژيك جهان شنيده مي‌شود و اين هم دستاورد بزرگي است. در بخش اقتصادي به نظر من، شركت‌هاي بزرگ بين‌المللي منتظر هستند، يعني با وجود سفرهايي كه به ايران صورت مي‌گيرد، به دنبال آن هستند كه بينند چه خواهد شد. بخش‌هايي هم آمده‌اند تا شناخت‌شان را از ايران بيشتر كنند تا اگر روزي تصميم گرفته شد تا با ايران روابط تجاري برقرار كنند، آمادگي داشته باشند.

* انتخابات رياست‌جمهوري ۲۰۱۶ در پيش روي ما است. هيچ نامزد جمهوريخواهي موافق برجام نيست. فكر مي‌كنيد فرجام برجام در دولت احتمالي جمهوريخواه آينده چيست؟

** من فكر مي‌كنم بسياري از حرف‌هايي كه نامزدهاي جمهوريخواه درباره برجام مي‌گويند شعارهاي انتخاباتي است. مثل هر جاي ديگري در دنيا، در آمريكا هم حرف‌هايي انتخاباتي زده مي‌شود. شما يادتان است، شعار يكي از روساي جمهوري ما نيز اين بود كه مي‌گفت من با كم كردن ريخت و پاش‌هايي كه در طبقه پانزدهم شركت ملي نفت ايران صورت مي‌گيرد، همه كشور را آباد مي‌كنم. اين حرف، معلوم بود كه حرف بي‌پايه‌اي است. اگر شما تجربه تاريخي آمريكا را ببينيد، تغيير در سياست خارجي پس از انتخابات به يك باره اتفاق نمي‌افتد. تغيير در سياست خارجي بسيار آرام و گام به گام است و به يك‌باره صورت نمي‌گيرد. اگر جمهوريخواهان برنده انتخابات شوند در اجراي برجام، آمريكا تغييري در رفتارش نخواهد داد ولي اگر اتفاق جديدي رخ بدهد، اين مساله هم مي‌تواند دستخوش تغيير شود.

* مثلا چه اتفاقي؟

** مثلا حادثه‌اي مانند ١١ سپتامبر رخ بدهد. كل سياست خارجي آمريكا پس از حادثه ١١ سپتامبر عوض شد در حالي كه قبل از آن، سياست خارجي‌شان اين گونه نبود. بعد از ١١ سپتامبر، سياست خارجي ايران علامت‌هاي مثبت در كنفرانس بن و مسائل ديگر از خود نشان داد ولي آن حادثه، آنقدر بزرگ بود كه اين سيگنال‌ها ديده نشد و ايران محور شرارت نام گرفت. اگر در بازه زماني فعلي، فضا به همين گونه باقي بماند و ايران بتواند مستقل و مقتدر حرفش را بزند و اتفاقي دگرگون‌ساز در خاورميانه رخ ندهد، محافظه‌كاران كار را ادامه خواهند داد ولي اگر اتفاقي رخ دهد و بهانه‌اي دست آنها بيفتد، آنها در رفتارشان تجديدنظر مي‌كنند. البته به نظر من، مسيري كه جمهوري اسلامي در اين باره دارد، اين نيست كه اگر آنها بخواهند برجام را به هم بزنند، ما از بين برويم. ما هم مي‌توانيم سياست‌هاي‌مان را تغيير بدهيم.

* واكنش اروپايي‌ها به عدم اجراي برجام به هر بهانه‌اي توسط آمريكا چه خواهد بود؟

** به نظر من، آمريكا اين كار را نخواهد كرد چون اگر اين كار را بكند، بازي را باخته است. يكي از موضوعات مهم براي من، دسترسي ما به رسانه‌هاي جهاني است. دسترسي به رسانه‌ها براي بيان نظرات ايران، در گذشته بسيار كم بود. من به ياد دارم كه نويسندگان ايراني كار‌شناس در روابط بين‌الملل مقالاتي را براي نيويورك‌تايمز يا واشنگتن‌پست و... مي‌نوشتند و ارسال مي‌كرديم ولي آنها رسما مي‌گفتند كه ما چاپ نمي‌كنيم چون فكر مي‌كردند چاپ اين مقاله، به نفع ايران است يا اينكه نظرات دولت يهودي اسراييل را در خود ندارد. شما هم‌اكنون نگاه كنيد، وقتي مسوولان ايراني سخن مي‌گويند يا روشنفكران ايراني مقاله‌اي را مي‌نويسند، تقريبا تمامي رسانه‌هاي بين‌المللي آن را منتشر مي‌كنند. اين مساله از كجا به دست آمده است؟ از نتيجه مذاكرات برجام. به نظر من، اگر آمريكا برجام را به هم بزند، فرصت عظيمي را در اختيار ايران قرار داده است چراكه در اين دو سال ايران نظراتش را بيان كرده و حتما در دنيا كساني هستند كه آمريكا را به دليل برهم زدن بازي شماتت كنند.

* اين مساله موجب شكاف ميان اروپا و آمريكا خواهد شد؟

** نفوذ سياست‌هاي صهيونيستي در اروپا بيشتر از آمريكاست و اين نفوذ، نفوذ در درون جوامع اروپايي است. شما در جوامع روشنفكري فرانسه، براي بيان اينكه مساله فلسطين بايد مورد رسيدگي قرار گيرد، مشكل خواهيد داشت. به نظر من، مسائل ما با اروپا همچنان روي ميز است. البته اروپا و آمريكا در گذشته هم با يكديگر اختلاف داشته‌اند ولي اين اختلافات آنچنان نيست كه ما به آنها اميد داشته باشيم.

* آيا برجام توانسته است ديوار بي‌اعتمادي موجود ميان ايران و آمريكا را كاهش بدهد؟

** من فكر مي‌كنم اين مساله به تهران بازمي‌گردد. اگر در تهران، دولت يا نظام مقتدر باشد، مي‌تواند اين مسائل را مديريت كند؛ چه در مذاكرات، چه در مسائل منطقه‌اي، چه در سياست‌هاي انرژي و... ما تا وقتي كه با اعتماد به نفس و از روي اقتدار كار مي‌كنيم، دولت آمريكا چاره‌اي ندارد تا با ايران صريح و روراست باشد. مسائلي هم كه ميان ايران و آمريكا وجود دارد، متعدد است و بسياري از مسائل از گذشته همچنان حل نشده باقي مانده است. اگر اين را هم بگوييم كه برجام هيچ تاثيري نداشته است، اشتباه مي‌كنيم و از قضا، برجام تاثير بسياري داشته است. شما اين تاثيرات را مي‌توانيد در محيط‌هاي آكادميك، نشريات، تعداد توريست‌هايي كه از آمريكا به ايران مي‌آيند و... مشاهده كنيد. اينها نشان مي‌دهد برجام فضاي انجمادي گذشته را تا حدودي تغيير داده است ولي با كمال تاسف، مسائل باقيمانده بسيار بيشتر است.

* به نظر شما، زمان حل مشكلات باقيمانده چه زماني فرا مي‌رسد؟

** برخي از اين مسائل، در اختيار آمريكايي‌هاست؛ مثلا هنوز خريدن اينترنتي همچون خريد كتاب از آمريكا غيرقابل انجام است. به نظر مي‌رسد آمريكايي‌ها هنوز كار عملي جدي در بخش اقتصادي، مالي و همچنين سياسي شروع نكرده‌اند، زيرا فكر مي‌كردند كه تصويب برجام در تهران با مشكل برمي‌خورد. اكنون بايد منتظر اجراي برجام كه قرار است از روز دوشنبه عملي مي‌شود، بود. مسائلي مانند آزاد كردن پول‌هاي بلوكه شده از ابتداي انقلاب يا اجراي قراردادهاي نظامي كه پيش از زمان انقلاب بوده است، گام‌هايي است كه آمريكا مي‌تواند آنها را بردارد. حدود يك ميليون ايراني در آمريكا هستند كه در مساله نقل و انتقالات مالي داراي مشكل هستند. هنوز يك هواپيماي ايراني براي چند دقيقه نمي‌تواند از آسمان آمريكا عبور كند، يا يك كشتي از كشورمان نمي‌تواند در بنادر ايالات متحده پهلو بگيرد. هنوز ورود كالاي ايراني به آمريكا ممنوع است.

* پس اجراي موفقيت‌آميز برجام و انجام گام‌هاي عملي توسط آمريكا به حل اين مسائل كمك مي‌كند؟

** بله ولي اينها مسائلي هستند كه بايد تلاش كرد. مثلا اينكه پسته يا فرش ايراني بتواند به بازار آمريكا وارد شود، چيزي نيست كه با يك دستورالعمل رييس‌جمهور آمريكا عملي شود. در سه دهه‌اي كه ما در آمريكا نبوده‌ايم، اكثر رقبا جاي ما را در آمريكا گرفته‌اند. از همه‌چيز مهم‌تر، شناساندن تصوير ايران به سياستمداران و افكار عمومي آمريكاست.

* در چه شرايطي ايران و آمريكا مي‌توانند در خصوص پرونده دومي كه شايد مسائل منطقه‌اي باشد، با يكديگر وارد مذاكره مستقيم شوند؟

** من اعتقاد دارم اينكه فعلا ما در موضوعات مختلف با آمريكا بحث نكنيم، سياست درستي است. در بقيه موضوعات، ايران هم حرف براي زدن دارد و هم دست بالا را دارد. مثلا اگر تهران و واشنگتن بخواهند در مورد سوريه يا عراق صحبت كنند، ايران بدون هيچ ترديدي اطلاعات و نفوذش قابل مقايسه با آمريكا نيست و طبيعي است كه آمريكايي‌ها بخواهند از اين نفوذ و اطلاعات استفاده كنند. بنابراين اين مساله كه مذاكرات ما با طرف آمريكايي محدود به مساله هسته‌اي باشد، سياست درستي است و در واقع، سياستي دورنگرانه است. به نظر من، اگر آمريكايي‌ها در اين مذاكرات و انجام تعهدات‌شان خوب عمل كردند و توانستند اعتمادسازي كنند، مي‌توان در رابطه با سياست‌مان بازنگري انجام داد و اين عيبي هم ندارد. ولي هم‌اكنون باز كردن چند كانال مذاكراتي در مورد مسائل مختلف، تنها و تنها دادن امتياز به طرف مقابل است.

ولي اگر روزي برجام به فرجام رسيد و ما از روند اجراي آن راضي بوديم، مي‌شود با آمريكايي‌ها صحبت‌هاي درازمدت كرد. درواقع، اگر جمهوري اسلامي ايران بخواهد حالت پرثبات خود را در خاورميانه در شرايط كنوني حفظ كند- يعني يك بازيگر موثر در منطقه بودن- بايد خود را به يك بازيگر در سطح جهاني ارتقا دهد. لزومي ندارد كشور بسيار بزرگي مانند روسيه باشيد تا به بازيگر جهاني تبديل شويد. شما مي‌توانيد يك بازيگر جهاني باشيد در عين حال كه يك كشور متوسط يا كوچك هستيد. من فكر مي‌كنم ايران بايد به سمت چندجانبه‌گرايي حركت كند؛ يعني خود را در مسائلي كه چند كشور يا منطقه با مساله‌اي درگير هستند، وارد كند. ما در موقعيتي هستيم كه مي‌توانيم در مسائل قفقاز، آسياي مركزي و پهنه آسيا نقش‌آفريني كنيم.

لزوما نبايد مسائل را هم تنها جغرافيايي ديد و مي‌توان روي مسائل مفهومي كار كرد، مانند مساله تروريسم، افراط‌گرايي، مواد مخدر، گرم شدن كره زمين و كريدورهاي حمل و نقل. اينها مسائلي هستند كه ما در سال‌هاي گذشته با هزينه‌هاي بسيار، در آنها كسب تجربه كرده‌ايم. ما بايد گروه كشورهاي بريكس يعني روسيه، هند، چين، برزيل و آفريقاي جنوبي شويم. بنا به نظر بانك جهاني و صندوق بين‌المللي پول، ايران هفدهمين اقتصاد بزرگ دنياست، پس بايد حتما عضو گروه ۲۰ باشيم. ما بايد حتما به عضويت كامل سازمان همكاري‌هاي شانگهاي درآييم. سازمان تجارت جهاني را در سال‌هاي قبل دنبال كرديم. اين مساله چه شد؟ حضور در اين مجامع، هم به سود آنها و هم به نفع ايران است.

* آيا اجراي موفقيت‌آميز برجام مي‌تواند منجر به تغيير نگاه آمريكا به متحدان سابق و كنوني منطقه‌اي‌اش شود؟

** عمدتا كشورهايي كه دوست آمريكا در منطقه هستند، نظام‌هايي را دارند كه هم اقتدارگراست و هم رهبراني كهنسال و مسن دارند. پيش‌بيني من اين است كه آمريكا تا حدود بسيار زيادي به‌‌ همان سياست‌هاي ويلسوني بازمي‌گردد. چون آمريكا به‌‌ همان اندازه كه در خاورميانه هزينه مي‌كند، خروجي ندارد. چه هزينه‌اي بايد داد تا در خاورميانه نظمي كه بعد از جنگ جهاني دوم برقرار بوده، باقي بماند؟ فكر مي‌كنم با اجراي برجام، شاهد تغييرات اساسي در خاورميانه باشيم. نكته اساسي اين است كه ايران بدون فوت وقت در مورد بهتر شدن روابط با همسايگانش اقدام كند. با وجود تلخي بسيار زياد فاجعه منا، جمهوري اسلامي بايد با عربستان سعودي مذاكراتي را شروع كند.

* ايران حداقل در دو سال گذشته اراده لازم را براي بهبود روبط با عربستان داشته است ولي طرف مقابل، آمادگي چنين بهبود روابطي را ندارد. فكر مي‌كنيد كه آنها چه زماني حاضر به آمدن به ميز مذاكره مي‌شوند؟

** برجام مي‌تواند يخ روابط دو كشور را آب كند. دليل آن هم تحولات منطقه‌اي است. بالاخره در عراق براي نخستين بار دولتي روي كار است كه وابستگي‌هاي گذشته را به رياض ندارد. اين تغيير عظيمي است. ۱۲ سال است كه صدام سقوط كرده ولي هنوز عربستان سفيرش را به بغداد نفرستاده است. چهار سال است كه چند كشور منطقه‌اي از جمله سعودي تلاش‌شان را براي سرنگوني دولت بشار اسد انجام مي‌دهند ولي به خواست‌شان دست نيافته‌اند. با همه اين مسائل، بايد گفت‌وگو با عربستان سعودي را شروع كرد. دلايل زيادي وجود دارد كه روابط‌مان را با عربستان بهبود ببخشيم. مثلا مي‌توان در مسائلي مانند قيمت نفت، وضعيت محيط زيست در خليج فارس و حفظ امنيت آبراه‌ها شروع كرد.

در مجموع، من فكر مي‌كنم بدون داشتن روابط خوب با همسايگان نمي‌توانيم در درازمدت منافع‌مان را به صورت حداكثري كسب و حفظ كنيم. پس از حادثه كشتار حجاج در سال ۶۶، حج زائران ايراني قطع شد ولي پس از مدتي، مسوولان عالي نظام به اين نتيجه رسيدند بهتر است كه در اندازه‌اي، روابط با عربستان راه بيفتد و وزارت خارجه هم با تلاش بسيار روابط با سعودي را عادي كرد. بهبود روابط با كشورهاي منطقه بايد از اولويت‌هاي ما باشد و اينكه فكر كنيم با بهبود روابط با آمريكا، روابط‌مان با عربستان هم حل مي‌شود، حتما اين گونه نيست. اتفاقا من فكر مي‌كنم روابط ما با همسايگان بسيار پيچيده‌تر با آمريكاست و بايد بيشتر روي آن سرمايه‌گذاري كنيم.

http://etemadnewspaper.ir/?News_Id=28298

ش.د9404284

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات