(روزنامه مردم سالاري - 1394/08/12 - شماره 3894 - صفحه 8)
توصيه به اصلاحطلبان براي پند گرفتن از انتخابات رياست مجلس خبرگان رهبري
* با توجه به مساله ميانگين حضور بانوان در مجلس و پارلمان کشورهاي اطراف ايران، به طور مشخص افغانستان بيشتر از ايران است و متاسفانه شاهد حضور 3 درصدي زنان در مجلس شوراي اسلاميهستيم،به نظر شما چه راهکاري را در راستاي حضور پررنگ تر و البته موثر تر اين قشر قابل توجه جامعه در عرصه سياسي ميتوان متصور شد؟
** با توجه به فرموده امام راحل در راستاي ضرورت حضور زنان در مقدرات اساسي کشور و ضرورت اين مهم، جاي هيچگونه شک و ترديدي وجود ندارد. شما وقتي به مباني اعتقادي اسلام نيز رجوعي داشته باشيد، ميبينيد که خداوند در قرآن کريم نيز درباره ضرورت ايفاي نقش مومنان در حوزه مسائل مختلف و مسئوليتهاي اجتماعي و يا به طور مثال در جهت دادن قرض نيکو، مردان و زنان مومن را در اين جهت مورد اشاره قرار ميدهد.
با توجه به اين مهم، عزم جامعه جهاني در همه کشورهاي دنيا بر اين است که از راهبردهايي براي افزايش مشارکت سياسي زنان استفاده کنند. طبعا ساختار فرهنگي و اجتماعي و پيشينه تاريخي موجود نه به طور صرف در کشور ما که در بسياري از جوامع، ظرفيت موجود را در راستاي افزايش مشارکت مذکور به خودي خود ايجاد نکرده است. در همين راستا، چه کشورهايي که در زمينه ايجاد افزايش مشارکت سياسي بانوان موفق عمل کردهاند و چه کشورهايي که در اين حوزه دچار نوعي عقبماندگي هستند، در فکر اعمال راهبردهايي در جهت هموارتر کردن اين مهم هستند.
به طور مثال کشور افغانستان با علم به لزوم پذيرش اين مهم، سهميهاي را براي زنان در قانون انتخابات خود تعريف کرده و در اين کشور فارغ از اينکه زنان در عرصه انتخابات صاحب راي باشند و يا خير، سهميه 25 درصدي براي اين قشر از جامعه افغان محفوظ است که اين سهميهبندي جنسيتي ميتواند يکي از راهبردهاي قابل اعمال در راستاي افزايش سهم مشارکت سياسي زنان در شئونات سياسي و اجتماعي تلقي شود.
در برخي ديگر از کشورها اين ظرفيت هم در ساختار قدرت تعريف شده و در بطن جامعه نيز ظرفيتهاي قابل توجهي در اين حوزه وجود دارد و چنين مسائلي در احزاب شرکت کننده در انتخابات نمود و بروز پيدا کرده است. به طور مثال در احزاب جمهوريخواه و دموکرات ايالات متحده ارکاني تعريف شده اند تا اقدامات لازم در جهت شناسايي زنان و کمک به آنها در جهت حضور در ليستهاي انتخاباتي و مسائل اين چنيني را به شکل پائين به بالا ترتيب بدهند.
البته ما نيز از اين نظم و قاعده جهاني مستثني نبوده و نيستيم. عدم حضور زنان در مراکز تصميم ساز مثل مجلس شوراي اسلاميو يا مجمع تشخيص مصلحت نظام و ساير ارکان قدرت باعث شده تا مطالبات زنان به شکل واقعي مورد توجه قرار نگرفته و طبعا ساز و کار قابل اتکايي نيز در راستاي افزايش مشارکت سياسي اين قشر از جامعه در مقدرات اساسي مملکت تعريف نشود. بنا براين، يا بايد قانون انتخابات به سمتي حرکت کند که شاهد ايجاد اين ظرفيت باشيم و يا بايد احزاب در جهت ايجاد آن به صورت حرکت از پائين به بالا قدم بردارند.
بايد احزاب سهميدر ليستهاي انتخاباتي خود براي زنان توانمند شناسايي شده، قائل باشند تا سهمي که براي زنان در 9 مجلس شوراي اسلامي تا کنون از 4 درصد فراتر نرفته است، افزايش پيدا کند. با توجه به اينکه در کنفرانس بينالمجالس نيز همه کشورهاي عضو براي يک دوره زماني مشخص، متعهد به اتخاذ برنامهها و ساز و کارهاي لازم در جهت ايجاد سهم 25 درصدي مشارکت زنان در مجالس و پارلمانهاي خود شدهاند، چارهاي جز تحقق اين تعهد وجود ندارد.
بنابراين يا بايد قانون انتخابات در اين راستا تغيير پيدا کند و يا جريانهاي سياسي موثر در انتخابات اين موضوع را در دستور کار خود قرار بدهند. البته خوشبختانه پس از انقلاب اسلامي با توجه به رويکرد نظري امام راحل درباره لزوم حضور زنان در عرصههاي مختلف و نقش قابل توجهي که زنان و دختران ما در عرصه علم و دانش ايفا کردهاند، ظرفيت قابل توجهي در حوزه زنان در کشور ايجاد شده است ولي متاسفانه اگر نگاهي به گزارش مجمع جهاني اقتصاد داشته باشيد، ما جزو آخرين کشورهاي دنيا هستيم.
* دولتها و حکومتها در تربيت نيروهاي متخصص نقش قابل توجهي را بر گردن دارند، با اين حال با عدم آگاهي زنان و مردان از حقوق اجتماعي و مدني در جامعه مواجه هستيم. با اين همه زنان در عين اينکه صاحب گفتمان نيز بودهاند، کمتر توانستهاند در راستاي تحصيل خواستهها و نيازهاي خود در عرصه اجتماعي و سياسي گام بردارند. آيا جنبشي به شکل مشخص و رسميدر ايران براي اين قشر از جامعه وجود دارد؟
** به هر ترتيب به رغم تمامي محدوديتها، تصور من بر اين است که جنبش حصول مطالبات زنان در ايران، هرچند به صورت رسمينتوانسته در کشور قد علم کند، اما با توجه به تغيير گفتماني که در انتخابات نيز صورت پذيرفته، اين جنبش عليرغم اينکه يک تابلو و تشکيلات رسميو مشخص و ساختار منسجم را نداشته است، توانسته تاثيرات قابل اعتنايي را در عرصه سياسي کشور داشته باشد. البته اگر نگاهي گذرا به چنين تحرکاتي در کشورهاي آمريکاي جنوبي داشته باشيم، فقدان يک تشکيلات رسمي و شناسنامهار در ايران بيش از پيش احساس ميشود.
با اين همه، حرکتي که در اين راستا آغاز شده، به مرور تاثيرات خودر را در عرصههاي عمومي، اجتماعي، رسانهاي و البته سپهر سياسي کشور گذاشته است. کشور ما با امکانات و محدوديتها روبرو است که هزينههاي غيرقابل انکاري را براي فعالين اين جنبش در بر ميگيرد و با تمامياشارات و تفاسير بايد بگويم که به آينده بسيار خوشبين و اميدوار هستم.
با توجه به مسيري که در يک دهه گذشته از سوي زنان در عرصههاي مختلف در پيش گرفته شده، تاثيرات مثبت خود را در آينده به طور قطع نشان خواهد داد و بيشک اين يک مساله اجتنابناپذير است.
* تصور ميکنيد که جامعهاي که شايد جو پدرسالار داشته باشد بتواند در آينده پذيراي چنين جنبشهايي به شکل منسجم و شناسنامهدار باشد؟
** قاعدتا براي اين اتفاق نبايد يک پروسه زماني محدود را متصور باشيم. ما در دنيايي زندگي ميکنيم که در جامعه جهاني ميانگين مشارکت سياسي زنان هنوز به 30 درصد نيز نرسيده است و آمار رقمي بالغ بر 20 تا 30 درصد را همچنان نشان ميدهد. البته در کشورهاي موفق اين عرصه نيز آغازي وجود داشته که اکنون چنين درصدي از مشارکت سياسي زنان را در اين جوامع شاهد هستيم.
به طور مثال، اگر انتخابات اخير پارلمان ترکيه را بررسي کنيم، ميبينيم که سهم زنان در کرسيهاي پارلمان ترکيه تا 7 درصد رشد را تجربه ميکند و در حالي شاهد سهم 17 درصدي مشارکت زنان در اين کشور هستيم که آنها نيز در جامعه خود، ساختاري پدرسالارانه را تجربه کرده و به لحاظ فرهنگي نيز تفاوت شگرفي از اين منظر با جامعه ايران ندارند. به هر ترتيب تحولاتي که در جامعه جهاني در حال وقوع است، به طور مثال حزب اعتدال و توسعه را در کشور ترکيه در راستاي تشويق زنان جهت مشارکت سياسي در انتخابات ترغيب ميکند.
به نظر من چنين مسيري در ايران نيز در حال اتفاق است. همين که ميبينيم به طور مثال خانمها 62 درصد قبولي را در دانشگاهها تجربه کرده و با اختلاف 12 درصدي از پسران پيشي ميگيرند، همين مبين وقوع يک اتفاق مثبت در جامعه ايران است که خانمها را به خودباوري رسانده که در فضاي رقابتي صاحب تخصص، مدرک و تمامي مسائل عوايد عرصه علم باشند. اين مسير، مسيري روبه جلو را در پيش ميبيند و اين در حالي است که البته شاهد مقاومتهاي قابل توجهي در اين عرصه هستيم.
بايد گفت که ساختار پدرسالارانه در ايران، صاحب يک پيشينه تاريخي است و نميتوان آن را محصول ديروز و امروز جامعه تلقي کرد. بر اين اساس نميتوان اين ساختار را بدون توجه به پيشينه آن تغيير داد. اين تحول بايد به شکل تدريجي صورت بپذيرد و زمانبر بودن آن امري اجتنابناپذير است.
البته دولت نيز بايد در حوزه آموزش به امر مشارکت سياسي زنان توجه جدي داشته باشد. به طور مثال از تعليمات دوران ابتدايي وقتي فرزند جامعه ايراني وارد عرصه آموزشي ميشود، با تفکيک جنسيتي قابل توجهي روبروست که باورهاي او را تحت تاثير خود قرار ميدهد. همين در کلاس اول ابتدايي، دانشآموز با ادبياتي نظير، بابا آب داد، بابا نان داد در مقابل ادبياتي چون مادر پيراهن ميدوزد، مادر آش ميپزد و امثالهم روبرو ميشود، ضمير ناخودآگاه اين کودک از همان ابتدا براساس يک تفکيک غيرقابل انکار شکل ميگيرد و نميتوان اين باورها را به يکباره دچار دگرگوني کرد و تغيير داد.
البته تعبير امام راحل مبني بر لزوم مشارکت زنان در مقدرات اساسي کشور، اين مهم را مورد تاکيد و تصريح قرار ميدهد که کارگزاران نظام جمهوري اسلاميبايد بستر لازم جهت اين مشارکت را فراهم کنند. بر همين اساس بايد گفت که اين مشارکت سياسي مورد تاکيد حضرت امام (ره) نميتواند با شعار به ورطه اجرايي قدم بگذارد و بايد در راستاي آن با فراهم کردن ساز و کار لازم و البته ضمانت اجرايي مشخص قدم برداريم. اگر اراده غالب در ساختار حقوقي کشور بر اين امر قرار بگيرد، اين مهم شدني است.
به طور مثال، در سريال پايتختي که امسال از صدا و سيما پخش ميشد، اين نکته به مخاطب القا ميشد که چطور يک زن ميتواند با حضور در نهادي مثل شوراي شهر در عرصه مديريت شهري نقش ايفا کند و همينها مسائلي است که باورهاي ذهني جامعه ما را شکل ميدهد و تماميرفتار و کنش مردم يک جامعه براساس همين باورها خواهد بود. به هر حال اين موضوع بايد بر مبناي يک پروسه بلندمدت از سوي نهادهاي سياسي، تشکلهاي مدني و بخصوص دولت مورد توجه قرار بگيرد.
اينکه چرخ توسعه همچنان در کشور ما لنگ ميزند، برگرفته از عدم توجه ما به جامعه 50 درصدي زنان است که اگر اين مهم مورد توجه قرار بگيرد، بخشي از مشکل توسعه در کشورما حل خواهد شد.
* شما در گفتوگويي از کمرنگ شدن نقش زنان در پارلمان و مناصب حکومتي ياد کرده بوديد و اينکه زنان بايد با اعتماد بيشتري وارد مجامع سياسي و عمومي بشوند، به زعم شما اين مهم چطور ميتواند محقق شود؟
** واقعيت در اين است که ما در بين 142 کشور جهان که مجمع جهاني اقتصاد مورد ارزيابي قرار داده است، در رتبه 137 دنيا در عرصه شکاف جنسيتي هستيم. از طرفي اگر به آمار همين مجمع در يک دهه گذشته نگاه کنيد، رتبه ايران هر سال تنزلي را تجربه کرده است. اينکه در مجلس فعلي ما زنان، تنها 9 کرسي را به خود اختصاص دادهاند، نشان ميدهد که مشارکت سياسي زنان امري نيست که به يکباره و به خودي خود اتفاق بيفتد و بايد از ساز و کارها و مکانيزهايي براي افزايش اين ميزان مشارکت استفاده کرد.
بخشي از اين مساله به اعتماد به نفس بر ميگردد به طوري که اگر به ميزان حضور زنان در 9 دوره مجلس نگاه کنيم، ميبينيم که راه يافتن زنان به مجلس و تصاحب حدود 3 درصد از کرسيهاي پارلمان، تابعي از تعداد زنان ثبتنام کننده در انتخابات تلقي ميشود. بايد بررسي شود که چرا در انتخابات شوراها وضعيت بهتري را تجربه ميکنيم و به طور مثال از 12 هزار خانميکه براي انتخابات ثبتنام کرده اند، 6 هزار راه يافته به شوراهاي اسلامي شهر و روستا داريم ولي در انتخابات مجلس وضعيت به گونه ديگري بوده و با چنين چالش و مشکلي روبرو هستيم.
به هر تقدير چنانچه عزميبراي افزايش مشارکت زنان در شئونات سياسي کشور داريم، هم بايد گفتمانسازي از طريق رسانهها و مبادي آموزشي صورت بپذيرد و نيز در مسير انتخابات با تسهيلسازي روشها به اين مهم کمک کنيم. به طور مثال اگر امروز در کشور افغانستان ظرفيت 25 درصدي را براي زنان شاهد هستيم، بدون شک ميزان توانايي زنان افغان در تحليل گفتمانهاي سياسي و اجتماعي با امروز قابل مقايسه نبوده و آنان با حضور خود صاحب قدرت تحليل به مراتب بالاتري از گذشته شده اند و اين ظرفيتي تلقي ميشود که دولت مستقر در افغانستان آن را ايجاد و به تثبيت رسانده است.
ببينيد، وقتي يک خانم در انتخابات در مقايسه با يک آقا عزم کانديداتوري داشته باشد، نه توانايي او به لحاظ مالي و اقتصادي در اندازهاي است که بخواهد يک رقابت سرسختانه را تجربه کند، نه لابي او به حدي است که بتواند خود را در ليست انتخاباتي بگنجاند و نه تجربه اي در عرصه فعاليت سياسي دارد که بتواند از آن استفاده کند. به طور مثال ما 180 حوزه انتخابيه در کشور داريم که تک نماينده هستند و شانس رقابت زنان در اين حوزهها به مراتب پايينتر از رقباي آقا براي ورود به مجلس است. حال اينجاست که احزاب و جريانهاي سياسي که در حوزه زنان فعال هستند و به اين قشر از اجتماع توجه دارند، بايد عزم خود را در جهت شناسايي و کمک به زنان توانمند اين عرصه جزم و از آنان در بزنگاه سياسي انتخابات حمايت کنند. بدون شک اگر زنان بيشتري ترغيب به ثبتنام در انتخابات شوند، اين اميدواري وجود دارد که شاهد حضور ميزان بيشتري از زنان جامعه در کرسيهاي پارلمان باشيم.
اگر نگاه واقعبينانهاي به لزوم حضور زنان در عرصه سياسي وجود نداشته باشد، اين حضور در انتخابات دور دهم مجلس نيز در حد شعار باقي خواهد ماند. اين طرح زماني ميتواند جنبه عملياتي به خود بگيرد که ما از راهبردها و مکانيزمهاي لازم در جهت افزايش اين مشارکت سياسي استفاده کنيم.
* تصور شما از اينکه ما امروز احزاب فراگير با حضور حداکثري و با محوريت زنان، البته فارغ از تفکيک جنسيتي در عرصه سياسي کشور نداريم و اگر نوعا چند حزبي فعاليت ميکنند، اين فعاليت چشمگير تلقي نميشود، چيست؟
** ببينيد، به طور مثال جمعيت زنان مسلمان نوانديش چند سالي است که به عضويت شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات در آمده و به علت اينکه ساختار احزاب ما به نوعي فضاي مردانه را تجربه ميکند، باعث تشکيل احزاب تخصيصي براي زنان شده است.
اين امر در جاي خود هم خوب تلقي ميشود و البته در جايگاهي نيز چندان مثبت نيست، چرا که تشکيل احزاب زنان ميتواند حضور اين قشر از جامعه را در سپهر سياسي کشور به نوعي جزيرهاي کند و تجمع زنان در اين احزاب ميتواند در عمل مانع و بازدارندهاي براي توجه آنها به ساير حوزههاي اجتماعي تبديل شود که اين يک تهديد براي احزاب سياسي با محوريت زنان در جامعه سياسي ما است.
البته فرصتي هم که در اين ميان وجود دارد، اين است که با شکل گيري احزاب زنانه ظرفيت و بستر مناسبي براي فعاليتهاي زنان در عرصه سياسي کشور بوجود ميآيد و محاسن اين مساله نيز خالي از توجه نيست. اگر چنانچه احزاب زنان موجود داراي استراتژي و برنامه منسجم و مشخص براي افزايش مشارکت سياسي زنان باشند، اين مساله ميتواند بخشي از خلاء موجود را پر کند. به هر ترتيب با نگاهي به آينده هم احزاب زنان ميتوانند اثر بخشي مدنظر خود را در عرصه سياسي کشور با اين ساز و کار به نوعي دنبال کنند و در کنار آن، احزاب ديگر نيز توجه بيشتري به لزوم افزايش مشارکت سياسي زنان در سپهر سياسي کشور داشته باشند . نکته اي که بايد در اين ميان بدان توجه داشت، اين است که اگر ما به دنبال برآوري فرصتها براي زنان هستيم، اين مهم بايد با يک جريانسازي اتفاق بيفتد که احزاب محوريترين نقش را در آن ايفا ميکنند.
به طور مثال در احزاب دموکرات در ايالات متحده و در حزب کارگر در انگلستان ممکن است که فدراسيوني مختص زنان وجود داشته باشد و يا اينکه شما شاهد تخصيص يک رکن براي زنان در اين احزاب باشيد. وظيفه اين رکن يا فدراسيون مختصص زنان، جريانسازي و ايجاد فضا و بستر لازم جهت ايجاد فعاليت و مشارکت سياسي براي زنان در جوامع تلقي ميشود.
* با توجه به شريعت اسلام که انسان را از نگاه ابزاري به زن باز ميدارد، چه تحريفهايي در حوزه زنان صورت گرفته و چه تفاوتي را شما اساسا ميان اسلام راستين با نگاه تفکيکي به زنان در عرصههاي مختلف مانند اشتغال يا برخوردهاي نيروهاي خودسر با اين قشر در جامعه ميبينيد؟
** وقتي صحبت از نگاه اسلام به زنان به ميان ميآيد، اتکاي ما به اصليترين مبناي اعتقادي يعني قرآن است. مثال ديگري ميزنم، اگر ميزان حضور زنان در مجلس شوراي اسلاميبه جاي 3 درصد 10 تا 15 درصد بود، بدون شک طرح کاهش ساعات کاري زنان در ادارات به تصويب نميرسيد، چرا که اين طرح با مشارکت مدني زنان در عرصه عمومي اساسا در تضاد قرا گرفته است. طرح خوبي که کارفرما را ملزم ميکند تا براي زنان با شرايط خاص مثل سرپرستي خانوار و يا داشتن فرزند معلول حقوق بيشتري پرداخت و در مقابل ساعات کاري شاغل را افزايش دهد نيز وجود دارد که البته متاسفانه ضمانت اجرايي براي آن متصور نيست. و يا در مثالي ديگر، براي هيچ کارفرمايي الزامآور نيست که براي استخدام نيروهاي جديد در موسسه خود سهمي را نيز براي زنان در نظر داشته باشد.
اتکاي ما به مباني اعتقادي و لزوم حضور زنان در مراکز تصميمگيري و تصميمسازي باعث ميشود، مشکلاتي که زنان نوعا در اقتصاد، فضاي کسب و کار و شرايط اجتماعي دارند، تقليل پيدا کند. معاون رئيسجمهور در جايي عنوان کردهاند که فقر در کشور در حال زنانه شدن است و به نظر من بايد اين نکته مهم را بررسي و واکاوي اساسي کنيم. ما با پديدهاي به نام زنان کارتنخواب در کشور مواجه هستيم که اين نه برازنده زنان ايران است و نه برازنده نظام جمهوري اسلاميو اگر نگاه ريشهاي به اين مشکلات نداشته باشيم، در عمل اين مشکلات برطرف نخواهد شد .
حجاب اسلامي يک ارزش است و همه ما بر آن اتکاي نظر داريم و طبعا از اين تفکر دفاع ميکنيم. در اين که رعايت حجاب اسلامي از قوانين جمهوري اسلامي است و به عنوان يک قانون آن را لازمالاجرا ميدانيم، اما متاسفانه برخي رويکردهاي سلبي را در پيش ميگيرند. در حالي که به زعم بنده اين پاک کردن صورت مساله است و اگر قرار باشد اين اتفاق ادامه داشته باشد، زن ايراني در درجه اول بايد با مفاهيم حجاب، محسنات حجاب و مصونيتهايي که اين مساله ميتواند براي او فراهم کند، آشنا و به آن باور قلبي پيدا کند.
به عقيده من چون فرهنگسازي لازم در اين حوزه صورت نگرفته است، واکنش منفي را از سوي جامعه ميبينيم. وقتي مسالهاي که بايد به امر اعتقادي و دروني بدل شود و ما با اعمال تحکم دولتي سعي در تفهيم آن داريم، مسلما به واکنش ضدحجاب منجر خواهد شد.
* آيا بکارگيري خشونت منجر به ناامني شده و همين مساله فرهنگ غلطي را به دنبال خواهد داشت؟
** دقيقا همينطور است، واکنش ضدحجاب در واقع عکسالعملي در همين راستا است، مساله که در 10 سال گذشته به عينه شاهد آن بوديم. در دورهاي بيرون بودن موي سر نماد بد حجابي تلقي ميشد و شاهد بوديم که جامعه واکنش نشان داد و بيرون بودن موي سر، امروز ديگر نماد بدحجابي نيست. در دورهاي عنوان ميشد که چکمه نمادي از تبختر است و ديديم که واکنش جامعه نسبت به آن تا چه حد منفي بود. حالا چکمه دو سالي است که به ساپورت تبديل شده و بيشک جامعه در مقابل آن نيز واکنش منفي نشان ميدهد و به امري طبيعي در جامعه مبدل خواهد شد. به شکل ناهنجاريهايي که در طي يک مسير به هنجار در جامعه بدل ميشود.
واقعا اگر نتوانيم با کار فرهنگي، اعتماد و باور لازم را ايجاد کنيم، طبعا رفتارهاي قهري و پليسي جوابگو نخواهد بود.
مثال ديگر اينکه وقتي خروج دختران و زنان مان را از کشور جهت ادامه تحصيل منوط به اجازه ولي ميکنيم، با اين کار او را از حقوق خود منع کردهايم. در واقع اگر بنا است که امري اجرا شود، بايد تبعيضهايي را نيز براي جامعه هدف که زنان هستند، ايجاد کنيم.
* با گذشت 37 سال از انقلاب اسلامي، تصور ميکنيد که چقدر به اهداف و آرمانهاي اوليه انقلاب دست پيدا کردهايم و زنان تا چه اندازه توانستهاند به نيازهاي مشروع و لازم خود برسند؟
** ما به عنوان زناني که خود را به عنوان زنان مسلمان معرفي ميکنيم، در انقلاب اسلاميبه دنبال ارائه چهره و الگوي جديد از زن مسلمان بوديم . برآن بوديم که نه زني باشيم که ظاهر ما را از حضور در مجامع سياسي، اجتماعي، آموزشي و عمومي باز بدارد و نه زني باشيم که تئوريپردازان غربي به دنبال ساخت و ارائه آن بودند. ما به دنبال ارائه چهره سوم به عنوان زن مسلمان، متعهد و مسئول بوديم که هم در همه عرصههاي حضور خود تاثيرگذاري لازم را داشته و بتواند در همه مقدرات جامعه نقش بي بديل خود را ايفا کند. در طرح موضوع بايد گفت که در 8 ساله نخست انقلاب اقدام قابل توجهي به جهت وقوع جنگ و مسائل مبتلابه آن در جامعه صورت نگرفت و زنان ما همانطور که در دوران رژيم گذشته به مبارزه برخاسته بودند، در جنگ نيز نقش فداکارانه خود را ايفا کردند.
اولين برنامه توسعه که در سال 69 نوشته شد، بخشي در آن به جايگاه زنان اختصاص پيدا کرد. به شکل کلي نيز اگر نگاهي به برنامه توسعهاي دولتها پس از انقلاب داشته باشيم، از برنامه اول تا برنامه پنجم توسعه، بخشي به عنوان جايگاه زن در آن ديده شد. در برنامه چهارم توسعه نيز به جهت اينکه دولت اصلاحات مسئول تدوين آن بود، اين امر سبب شد نگاه مفصلتري به مسائل جنسيتي شده و مساله زن به شکل پررنگتري مورد توجه قرار بگيرد.
با اين همه بايد گفت که در عرصه آموزش و بهداشت رشد قابل توجهي داشتهايم و البته رشد ما در حوزه اقتصادي و سياسي در حوزه زنان چيزي نزديک به صفر بوده است.البته حضور زنان به شکل متعدد در هياتهاي علمي، رسانهها، نهادهاي مدني، انجمنهاي مردم نهاد و حوزههايي از اين دست، اين قوت را ايجاد کرده که به حوزه زنان در ايران خوشبين باشيم. به طور کلي حرکتها به اين سمت و سو، حرکتهاي خوبي بوده است و در عين حال بايد تنگ نظريها و محدوديتهاي اين عرصه را نيز در نظر داشته و از طريق گفت و گو با مراجع ديني و جريانهاي مختلف سياسي سعي در ايجاد فضاي لازم براي ايجاد اين مشارکت سياسي داشته باشيم.
* با توجه به نزديک بودن انتخابات مجلس آتي و با عنايت به دو تجربه تلخ و شيرين اصلاحطلبان، يکي در سال 84 و ديگري در سال 92، رسيدن به يک ليست واحد را تا چه اندازه براي اين طيف سياسي در کشور محتمل ميدانيد؟
** جريان سياسي اصلاحطلب بعد از انتخابات 84 با چند دستگي و تفرق موجب شکست خود شد و به نظر من با عدم شکل دادن ائتلاف باعث حضور 8 ساله پديده سياسي در صدر اريکه اجرايي کشور شد که نه دولت يازدهم که چند دولت بعد از آن هم بايد چند سال تمام تلاش و برنامهريزيهاي خود را معطوف به حل و فصل مشکلات به ارث مانده از آن دولت کنند. متاسفانه اين ميراث در همه عرصهها از دولت قبل باقي مانده و طبعا همين کار را براي دول بعد از آن سختتر ميکند.
همانطور که اشاره کردم، عدم توجه به آن ائتلاف هم به خود اصلاحطلبان آسيب رساند و هم به خود کشور در عرصههاي گوناگون، در واقع اصلاحطلبان که هدفي جز تقويت منافع ملي کشور، اصلاح روندهاي نامطلوب و بهبود شرايط در برنامه ندارند و اين بلوغ و عقلانيت در انتخابات 92 به صورت يکصدا، منسجم و يکپارچه به اوج خود رسيد. تجربه خوبي را در انتخابات 92 حتي به رغم حذف کانديداهاي اصلي از گردونه رقابت داشتيم و حضور موثر رئيس دولت اصلاحات در شکلگيري اين اجماع باعث شد که با يک ائتلاف بتوانيم که اين رويکرد نامطلوب در اداره کشور را کنار زده و يک رويکرد و مديريت عقلاني حداقل در بخشي از نهادهاي قدرت در کشور مستقر کنيم که نتايج آن را در سياست خارجي و داخلي شاهد هستيم.
براي انتخابات آتي هم بايد از تجربه گذشته درس بگيريم، تجربه 84 و 92 هر دو پيش روي ما هستند . اگر 84 بار ديگر تکرار شود، شکست حتميخواهد بود و اگر تجربه 92 را دوباره در فضاي سياسي انتخابات حاکم کنيم، عليرغم همه محدوديتها به پيروزي و موفقيت به شکل حتمي ميرسيم. به اعتقاد من اصلاحطلبان در انتخابات آينده با ائتلاف حداکثري حضور پيدا خواهند کرد و تلاشهايي که تاکنون در استانها براي ائتلاف انجام شده، از همين امر حکايت دارد. وقتي شما در استانها بررسي کنيد، فعالين بيشتر از مرکز دغدغه و تلاش براي اين ائتلاف دارند.
براي شکلگيري اين ائتلاف بايد ديد که انتظار ما از مجلس آينده چيست؟ من تصور ميکنم که اولين انتظار ما در اين باره، انتظار عدم حضور افرادي است که شان مجلس را در وهله اول تنزل دادند، به طور مشخص تندرويهايي که جايگاه مجلس را در افکار عمومي تضعيف کرده و نيز طيف تندرو بيشترين سنگاندازيها را در مقابل دولت روحاني به خرج ميدهد که نمونه مشخص آن را در قالب واکنشهاي در برابر برجام شاهد بوديم.
مجلس کارآمد و مجلسي که عقلانيت به دور از تندروي در آن حاکم باشد و بتواند از اقدامات مثبت دولت حمايت کند، در عين حال اگر نقدي بود، مبتني بر انصاف، علم و برگرفته از مطالبات مردم باشد، مورد انتظار ما است. فارغ از اينکه اکثريت اين مجلس در دست اصلاحطلبان باشد و چه در حضور اصولگرايان معتدل شکل بگيرد. البته اصلاحطلبان به عنوان يک جريان سياسي همانطور که در انتخابات 92 ابتدا از آقاي خاتمي دعوت به حضور کردند و با عدم موافقت ايشان دعوت از آقاي هاشمي و بعد از آن رد صلاحيت ايشان پيش آمد و نهايتا بر يک کانديدا از دو کانديداي باقي مانده به اجماع رسيدند، در اين انتخابات هم از حضور و مشارکت حداکثري بهره خواهند گرفت . توجه به مسئوليت تاريخي اصلاحطلبان در اين مقطع، ايجاب ميکند که از منافع فردي گذشته و به انتظارات خود از مجلس آتي بينديشيم.
البته ممکن است بعد از بررسي صلاحيتها، بسياري از کانديداهاي اصلاحطلب با رد صلاحيت از سوي شوراي نگهبان مواجه شوند و بر همين مبنا با توجه به نيروهاي باقي مانده تمام تلاش مان را خواهيم کرد تا از افراد توانمند حمايت لازم براي حضور در مجلس دهم انجام شود.نقش رئيس دولت اصلاحات در شکلگيري اين ائتلاف به مانند انتخابات 92 بسيار بيبديل و تاثيرگذار است. در همين راستا شوراهاي اصلاحطلبان همه استانها متشکل از احزاب سياسي و شخصيتهاي تاثيرگذار شکل گرفته و اين شوراها در شهرستان و حوزههاي انتخابيه تک نماينده نيز در شرف شکلگيري قرار دارند.
براساس اين مکانيزم و ساز و کار، شوراي اصلاحطلبان هر استان موظف و مکلف است تا تمام تلاش خود را براي رسيدن به يک کانديداي واحد از سوي اصلاحطلبان انجام دهد. ائتلاف اصلاحطلبان در انتخابات آينده در حال نهايي شدن است و آخرين مراحل خود را طي ميکند. البته در اين ميان وجود برخي اختلاف نظرها اجتنابناپذير است و اصلاحطلبان بدون شک با واقعبيني و مسئوليتپذيري با کمترين دغدغه و مشکلي به ائتلاف خواهند رسيد.
* به نظر شما ائتلاف ميان اصلاحطلبان و جبهه اعتدال تا چه اندازه ميتواند در انتخابات اسفندماه عملياتي باشد؟
** بنده به شخصه خيلي اين دو مفهوم را از يکديگر جدا نميبينم. اساسا بدنه اجتماعي دولت روحاني را اصلاحطلبان تشکيل ميدهند و قطعا اين همراهي و همگرايي در اين دو مجموعه وجود دارد. اصلاحطلبان به دنبال شکل گيري مجلسي هستند که بتواند از دولت حمايت کند تا شاهد حل مشکلات با دغدغه کمتري از سوي دولت باشيم. چون هدفي يکي است، بيشک همگرايي به هيچ وجه دور از ذهن نخواهد بود.
* توافق با شش کشور و حصول به برجام تا چه اندازه ميتواند کفه ترازو را به نفع دولت و تفکر حاميآن سنگين کند؟
** اگر به تحرکات مخالفين اين توافق نگاه کنيد، اين خود ميتواند برآيندي از افکار عمومي جامعه باشد. ببينيد، همين تحصني که در مقابل مجلس به رغم تمام تبليغات و مانورهاي تبليغاتي و رسانهاي انجام گرفت و تعداد افرادي که به آن پيوستند، ميتواند مبين موقعيت اجتماعي مخالفان توافق در جامعه ايران باشد. در عين حال نظرسنجيها هم نشان ميدهد که بعد از توافق، موقعيت دکتر روحاني با رشد قابل توجهي روبرو شده و همين موقعيت است که چنين رفتارهايي را از سوي طيف تندرو در مجلس به دنبال دارد .
به نظرم بايد از اين اقبال در جهت گشايش هرچه بيشتر در فضاي داخلي و بهبود وضعيت اقتصادي که از دوره گذشته با چالشهاي اساسي روبرو بوده بهره برد.در مجموع موقعيت دولت در افکار عموميبا توجه به وضعيت موجود موقعيت خوبي است که ميتواند حمايت بدنه اجتماع را از دولت يازدهم همچنان به دنبال داشته باشد.
* با توجه به ازخودگذشتگي سياسي محمدرضا عارف در انتخابات گذشته، تصاحب کرسي رياست مجلس دهم را توسط ايشان تا چه اندازه شدني تلقي ميکنيد؟
** بدون شک در صورت ورود دکتر عارف به مجلس آتي به عنوان نماينده مردم تهران، يکي از ظرفيتهاي قابل توجه رياست مجلس شخص ايشان خواهد بود ولي در عين حال من با طرح زودهنگام اين مساله مخالف هستم، به دليل اينکه ما تجربه انتخابات 92 را پشت سر گذاشتيم. اين تجربه يادآوري ميکند که شخصي مانند آيتالله هاشمي که عضويت در مجلس خبرگان رهبري و رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام را عهده دار است، به هر ترتيب از گردونه رقابت حذف ميشود. بنا براين تاکيد من بر اين است که به شکل جدي تمرکز ما بايد بر ترغيب افراد براي شرکت در انتخابات و توجه به ائتلاف باشد.
شخص عارف با حس مسئوليتپذيري در برابر شرايط حساس کشور و اصلاحات اين از خودگذشتگي را انجام داد و همين مهم نيز ميتواند الگوي خوبي در جريان سياسي اصلاحطلب باشد.
* آينده مجلس را چطور ارزيابي ميکنيد؟
** آينده مجلس قابل پيشبيني نيست. با توجه به حساسيت افکار عمومي نسبت به دولت و نسبت به مجلس فعلي و رويکردهاي آن، چنانچه جريانهاي سياسي بتوانند با هوشمندي لازم، نيروهاي کارآمد و موثر را روانه اين مجلس کنند، خواهند توانست که مجلسي کارآمدتر و عقلانيتر را شکل بدهند.
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=233231
ش.د9404368