تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۸  ، 
کد خبر : ۲۹۲۹۹۰
تقي آزادارمكي در گفت‌وگو با آرمان:

مردم سياست را بلعيدند

اشاره: در شرايطي كه در سه سال اخير با رخدادهاي سياسي مثبتي مانند روي كار آمدن دولت تدبير و اميد و به سرانجام رسيدن برجام شاهد افزايش اميد‌هاي اجتماعي در كشور بوديم، سال گذشته نیز انتخاب اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرايان در مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان براي مردم ارمغان آور بهبود زندگي اجتماعي و معاش اقتصادي شده است. از مجلس دهم يعني مجلسي كه هنوز يك ماه هم از شروع به كار آن نگذشته، انتظارات زيادي مي‌رود. اين مجلس به دنبال طرح مطالباتي روي كار آمده است كه از خرداد سال ۹۲ با انتخاب حسن روحاني به عنوان رئيس‌جمهور مطرح شد. دکتر تقي آزاد آرمكي، جامعه‌شناس، درباره مطالبات اجتماعي مردم از مجلس دهم با «آرمان» به گفت‌وگو پرداخته است:
پایگاه بصیرت / صبا حسيني

(روزنامه آرمان – 1395/03/29 – شماره 3065 – صفحه 7)

* انتخابات اخير و راهيابي اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرايان به مجلس دهم در بازگرداندن اعتماد اجتماعي به مردم موفق عمل كرد و حالا نوبت نمايندگان است كه به اين امكان جامه عمل بپوشانند. چقدر به اين مساله اميدواريد؟

** در شرايط بعد از انتخابات هستيم. يك انتخابات استثنايي در تهران اتفاق افتاد و ۳۰ نماينده مجلس دقيقا از يك فهرست به مجلس راه يافتند. اين فهرست شايد چندان فهرست مهمي تلقي نمي‌شد و تا حدودي غيرقابل پيش بيني بود كه افرادي كه در آن بودند به مجلس راه يابند. بسياري از كساني كه از اين فهرست به مجلس راه يافتند آدم‌هاي ناشناخته‌اي بودند. برخي‌ها از انتخابات به عنوان يك اتفاق بزرگ و برخي ديگر آن را به عنوان يك انحراف بزرگ تعبير كردند. بعضي‌ها در حوزه سياست از اين اتفاق به عنوان يك روي گرداني ياد كردند و برخي‌ها گفتند تغییر اجتماعي در حال ظهور است. من اين انتخابات را «نه» اتفاق بزرگ و «نه» يك انحراف بزرگ مي‌دانم. اين انتخابات در واقع نه به مجموعه شرايط بود؛ «نه» ساده به اعلام خستگي جامعه از حضور مكرر آدم‌هايي كه كاري نمي‌كنند و بي‌اثر هستند.

جامعه اين آدم‌ها را كنار گذاشت؛ آدم‌هايي كه بزرگ و مهم بودند و جاهاي مهمي نشسته بودند ولي بي‌اثر بودند. جامعه تهراني خودش را به تصميمي رساند كه در يك ساخت و با كنشگري سياسي به اين افراد «نه» گفت و در انتخابات خبرگان هم اين اتفاق تكرار شد و جامعه در واقع «نه» به چنين آدم‌هاي مهمي گفت. ما كمتر اين «نه» را تعريف كرديم، بلكه بيشترهيجان زده شديم. ما هميشه يا مدال طلا مي‌دهيم يا مي‌گوييم اتفاقي كه افتاده انحراف بوده است، در حالي كه معني اين «نه» خيلي ساده بود. كشور ما در طول بيش از سه دهه روي برخي مسائل ابتدايي گير كرده و به همين دليل هم كار پيش نمي‌رود؛ مثل دانش‌آموزي كه به هر شكلي خودش را به كلاس دوازدهم رسانده اما ضرب و تقسيم را كه كاري ساده در رياضيات است، بلد نيست. اين دانش‌آموز خودش را رسانده، زيرا ادبيات، تاريخ، جغرافيا و دروس ديگر را بلد است، اما ضرب و تقسيم را بلد نيست و حالا مي‌خواهد مهندسي هم بخواند.

خوب طبيعي است كه وقتي كسي ضرب و تقسيم را بلد نباشد نمي‌تواند سطوح ديگر رياضيات را پي بگيرد و در پايان مسائل انتگرال را حل كند و رشته مهندسي رياضي، مهندسي فيزيك و امثال اينها را بخواند. مشكل برخي از سياستمداران اين است كه ضرب و تقسيم ساده را بلد نيستند. مشكلي كه باعث مي‌شود افراد درجه يك مانند حداد عادل و ابوترابي كه در حوزه سياست و فرهنگ واقعا درجه يك و زحمتكش هستند و من به آنها اعتقاد دارم، راي نياورند. اين است كه همه اين افراد يك حساب ساده را هم بلد نيستند كه اساس آن ضرب و تقسيم است. اين حساب ساده اين است كه مردم مهم هستند و زندگي اجتماعي و فرهنگ اهميت دارد. جامعه متنوع و گوناگون شده و انتظارات متكثر و گوناگوني شكل گرفته است. زندگي مدني و شهرها مهم شده‌اند و طبقات اجتماعي، شهرها و صداهاي گوناگوني شكل گرفته است.

اين همان ضرب و تقسيم ساده است. وقتي شما درك كنيد اعداد متفاوتي وجود دارند و تركيب‌هاي متفاوتي رخ داده، ضرب و تقسيم اينجا به كار مي‌آيد. شما هيچ‌وقت نمي‌توانيد بگوييد همه‌چيز دو يا ۱۰ مي‌شود! هفت در پنج مي‌شود ۳۵، شش در هفت مي‌شود ۴۲! اين تنوع اعداد نشان‌دهنده تنوع موقعيت‌ها در شهر، زندگي شهري، فيزيكي شدن، انتظارات و صداهايي است كه مجموعه آن مردم مي‌شوند. «مردم» يك عدد ساده يك و دو نيست، در حالي كه در ادبيات همه اين آقايان چه راست و چه چپ، مردم يك عدد ساده هستند كه ضرب و تقسيمي در آن وجود ندارد. مردم از يك، دو، سه، چهار تا N متكثر هستند، چون مي‌توانند با هم تركيب شوند. مردمي كه ما الان با آنها روبه‌رو هستيم عدد ساده نيستند، بلكه پيچيده، باز شده و متكثر هستند. آن چيزي كه ما متكثر مي‌شناسيم چيزي به عنوان هنر، مصرف، رفتار اقتصادي، اوقات فراغت، تفريح، عشق، نفرت، خانواده، سياست، مشاركت و... است كه همه اينها وقتي در هم ضرب مي‌شود چيز عجيب و غريب و نقشه پيچيده‌اي حاصل مي‌شود.

چون آنها جامعه را ساده ديده بودند و مردم ساده شده بودند وقتي گفتند مردم قهرمان و... اين مردم گويي دنبالشان بودند و هرچه هم مردم گفتند ما متنوع و متكثر هستيم كسي اين را نفهميد. تنها تصميم خوبي كه گرفتند اين بود كه گفتند اين حرف شما و اين داوري غلط است و ما به شما«نه»مي‌گوييم. «نه»به اين افراد خيلي ساده است. اما نبايد تصور شود مردم ما در سطح ايجابي اين كار را كردند، زيرا در سطح ايجابي مردم ما هيچ‌وقت كار نكرده و نمي‌توانند بكنند. مردم نمي‌توانند من را ايجاب كنند. مردم ما در اين مرحله قرار نگرفتند و چون مرحله ايجابي عمل نكرد، سلبي عمل كردند. اگر مردم ايجابي عمل مي‌كردند كه خطرناك مي‌شدند. در حالي كه اين ايجابي عمل نكردن مردم، بيشتر تنوع عمل ايجاد كرده و ديگر كسي نمي‌تواند اين افراد را دنبال كرده و دوباره جلو آنها را بگيرد. افراد اين تصميمات را به نمايندگان خود واگذار كرده‌اند تا عمل مثبت انجام دهند. نمايندگان سياسي، اجتماعي و نخبگان و برگزيدگان خود را به همين دليل فوري طلب‌ كرده و مي‌گويند: عارف، هاشمي، احمدي‌نژاد، لاريجاني و... كار را درست كنيد.

اين روزها وقتي با يك فرد از جناح راست هم صحبت مي‌كنيد همين حرف‌هايي را مي‌زند كه ما الان مي‌زنيم و نبايد تصور كرد در حوزه اجتماع هم افراد به دوگانگي و دعواي چپ و راست در حوزه سياست پايبندند. در زندگي مردم به هيچ‌وجه دعواي راست و چپ وجود ندارد و اينها همه كليشه است. اتفاقا راست‌ترين و مذهبي‌ترين مردم منتقدترين محسوب مي‌شوند. در حوزه سياست وقتي با وزير، وكيل و نماينده راست و چپ صحبت مي‌كني شروع به صحبت از چيزهايي مي‌كند كه مغز آدم سوت مي‌كشد. بنابراين، اين نيست كه اين دعواها، دعواي ميان من و شما باشد، بلكه دعوا در نهايت اين است كه تو را خدا كسي كاري بكند. مردم همه‌چيز را به نمايندگان خود واگذار كرده‌اند، يعني مسئولان، روحانيت، روشنفكران، سياستمداران و نمايندگان سياسي، اجتماعي بايد جوابگوي اين مطالبات باشند و از آنها انتظار مي‌رود. اين حرف مهمي است كه جامعه انتظار دارد كنشگران و تصميم‌سازان حوزه تصميم ساز و تصميم‌گير، تصميم درست بگيرند.

در اين فرايند «نه»گفتن شما، گاهی متاسفانه افرادي به قدرت راه پيدا مي‌كنند كه تصور مي‌كنند به دليل صلاحيت شخصي به اينجا رسيده‌اند و اين مشكل اصلي همان نماينده مجلس، رئيس يا وزيري است كه فكر مي‌كند خودش و صلاحيت‌هاي شخصي اش او را به اينجا رسانده است، در حالي كه اين صلاحيت شخصي اين فرد نبوده كه او را در اينجا قرار داده، بلكه واگذاري نمايندگي جامعه به اوست كه او را به اينجا رسانده و بايد نمايندگي و پاسخگويي خودش را با تنوع‌پذيري اجتماعي حفظ كند. اما چون اين كار را نمي‌كند دوباره شروع به يكسان‌سازي كرده و تصوير كلي كليشه‌اي ساده عددي از جامعه و فرهنگ ارائه مي‌دهد، در حالي كه جامعه به او مي‌گويد من متكثر هستم و فرهنگ من متكثر است. در اين فرهنگ هم موسيقي اصيل و سنتي ايراني وجود دارد و هم موسيقي پاپ و... اما او اين را قبول ندارد و مي‌گويد: من فقط اين آدم را مي‌شناسم! يا مي‌گويد: من فقط اين الگو را قبول دارم! نتيجه اين مي‌شود كه آن افراد براي پيگيري مطالبات خود راه ديگري را در پيش مي‌گيرند كه اين راه قطعا بدتر و مخرب‌تر از راه اوليه است. به همين دليل وقتي به سطح اجتماع وارد مي‌شويم جامعه با نوعي بي‌انگيزگي، مردگي و خستگي روبه‌رو مي‌شود.

* نتيجه اين فرآيند چيست؟

** نتيجه اين مي‌شود كه خوره بي‌مسئوليتي به جان همه افراد مي‌افتد. جامعه با بي‌مسئوليتي رو به رو است؛ مديران غير مسئول و مردمان غير مسئول و هيچ كس مسئوليت كار خودش را به عهده نمي‌گيرد. براي مثال شما به عنوان يك خبرنگار اينجا مي‌آيي و از من انتظار داري براي تو سخن نيكو و شفاف بگويم اما من به جاي آن مشتي سخن مبهم و غير شفاف تحويل تو مي‌دهم. شما در مقابل مطلب من را جاي بدي در روزنامه خودت چاپ كرده و عكس ناجور از من مي‌زني و مطلبي از آن گفت‌وگو بيرون مي‌كشي كه با آن حال مرا بگيري! اينها بي‌مسئوليتي من، شما، سردبير و حتي خواننده و حوزه فرهنگ و رسانه كشور را ايجاد مي‌كند و ما مصاديق اين بي‌مسئوليتي را در جامعه خود شاهد هستيم.

اينكه بخشي از مردم ما به انضباط، بهداشت فردي و خورد و خوراك خود اهميت نمي‌دهند به دليل بي‌مسئوليتي است و اين بدترين وضعيتي است كه مي‌تواند وجود داشته باشد. وظيفه نظام آموزشي اين است كه افراد را متوجه مسئوليت‌هاي خود كند، زيرا وقتي افراد متوجه مسئوليت‌هاي خود نباشند همه دست در كار هم كرده و در كار هم دخالت مي‌كنند. اتفاقي كه درحال حاضر هم شاهد آن هستيم. براي مثال مسافري در خيابان ايستاده و راننده تاكسي با سرعت به سمت او مي‌رود تا او را سوار كند. ناگهان راننده ديگري با سرعت به سمت او مي‌رود و او را سوار مي‌كند. اين دعوا در سطح شهر وجود داشته و در مشاغل هم وجود دارد. ما دزدي موقعيت‌ها، دزدي مشاغل، دزدي امكانات و دزدي پول داريم. فقط دزدها نيستند كه دزدند؛ خيلي‌ها دزدي مي‌كنند!

* دليل اينكه در حال حاضر جامعه ايران متكثر شده است، چيست و اين اتفاق از چه زماني رخ داد؟

** جامعه ايراني به يك فربهي اجتماعي رسيده و دارد سياست را مي‌خورد. در حال حاضر حوزه فرهنگ و جامعه دارد حوزه سياست را مي‌بلعد، در صورتي كه در سه دهه قبل سیاست بود كه می‌خواست فرهنگ و جامعه را ببلعد و بخورد. اتفاقي كه امروز افتاده اين است كه حوزه فرهنگ و جامعه حوزه سياست را مي‌بلعد و انتخابات تهران هم بلعيدن حوزه سياست بود. اگر هاضمه حوزه اجتماع بيشتر شود مي‌تواند خيلي بيشتر ببلعد. به همين دليل ما امروز اين هشدار را مطرح مي‌كنيم كه حوزه سياسي در معرض فروپاشي قرار گرفته است، برخلاف آن چيزي كه عنوان مي‌شود حوزه اجتماع در معرض فروپاشي است. جامعه ساحت متكثر پيدا كرده است و به هيچ‌وجه در معرض فروپاشي نيست.

جامعه ايران از آن انسجام و يكپارچگي و ساحت ساده خود خارج شده و در اين گشايش و بازشدگي تنوع اتفاق مي‌افتد. به همين دليل صداها، آدم‌ها و ايده‌هاي متفاوت وجود دارد. براي مثال در موسيقي، ادبيات، زندگي روزمره و فراغت دچار تكثر و گشايش هستيم، در حالي كه سياست مدام جمع‌تر مي‌شود و اين ممكن است در اثر بزرگ شدن هاضمه جامعه به بلعيده شدن يك‌باره حوزه سياست بينجامد. البته معني اين بلعيده شدن اين نيست كه نظام سياسي دچار مشکل شود، بلكه در اين بلعيده شدن يك بازنگري اساسي در ساختار سياسي و قدرت صورت مي‌گيرد و دولتي مدرن ايجاد مي‌شود. صداهاي متكثر بايد جايي تكثر خود را نشان دهد نه اينكه يكسان شده و تبليغ يكساني را بكند. به عبارت ديگر دارد دعواي بين يكسان‌سازي و چند گانگي اتفاق مي‌افتد. نمايندگي چندگانگي را حوزه فرهنگ و نمايندگي يكسان‌سازي را حوزه سياست به عهده گرفته است و به همين دليل دعوا وجود دارد. طيفي تلاش مي‌كند طيف ديگر را شبيه خودش كند و طيف ديگر اصلا زير بار نمي‌رود.

مجلسي كه ما برپا كرديم در آن يكسان‌سازي صورت گرفته و به همين دليل مجلس خودش دچار مشكل می‌شود. در مجلس ما بعد از انتخابات راديكاليسم صداي بلندتري دارد. در اين مجلس راديكال‌ها صدايشان بلندتر و منطقی‌ها صدايشان پايين‌تر است. چون دغدغه آن يكسان‌سازي است و نمي‌تواند اين يكسان‌سازي را انجام دهد، داد مي‌زند و دائما مي‌خواهد افشاگري كند. برخی از آنان تنها دغدغه‌شان فقط افشاگري است. او ناراحت است چون يكسان‌سازي در جامعه صورت نگرفته است. در صورتي كه اگر مجلس كنار جامعه و در حد واسط جامعه و نظام سياسي قرار مي‌گرفت و تنوع در مجلس ايجاد مي‌شد شاهد گشايش در حوزه اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مي‌بوديم. وقتي گشايش بود تنوع سياست و تصميم اتفاق افتاده و زندگي مردم مهم مي‌شد. در اين شرايط مجلس گروه‌هاي اجتماعي را هدايت مي‌كرد و نه گروه‌هاي سياسي را، در حالي كه مجلس در حال حاضر گروه‌هاي سياسي را هدايت مي‌كند و نه گروه‌هاي اجتماعي را.

براي مثال يكي از بحث‌هاي مهمي كه در كشور وجود دارد بحث اقتصاد، بيكاري، فقر و اشتغال است، اما شما به من بگوييد كدام دسته از نمايندگان مجلس قبلي تخصص، تجربه كاري يا حداقل دغدغه شان اين مساله است؟ يكي ديگر از مشكلات اساسي اين كشور مشكل اعتياد است، اما كدام فراكسيوني در مجلس براي بحث اعتياد تشكيل شد؟ مگر در هر خانواده‌ای دور یا نزدیک يك معتاد وجود ندارد؟ بايد براي اعتياد يك فراكسيون قدرتمند و مهم اجتماعي در مجلس وجود داشته باشد. همه اين نماينده‌ها در فراكسيوني تحت عنوان فراكسيون اجتماعي جمع شده‌اند كه مساله آن هم فقط آموزش است. ماجرايي تحت عنوان مهاجرت وجود دارد و پژوهش‌هاي اجتماعي وجود دارد كه نشان مي‌دهد بخشی مي‌خواهند مهاجرت کنند. كدام يك از فراكسيون‌ها و گروه‌هاي مجلس به اين مساله مي‌پردازد؟ كجا مشكل آموزش برطرف شد؟ اين همه سرمايه‌گذاري كرديم و كشور را دانشگاه و دانشكده كرديم، اما همين كميسيون آموزش مجلس هم سياسي شد. بعضي چيزها از دستور كار مجلس خارج و سياست اساس كار همه مجلس شده است.

اگر مي‌خواهيم در مجلس اعتماد از دست رفته را به جامعه برگردانيم بايد به نيازهاي همه مردم و كف توقعات عامه و عموم مردم توجه كنيم. ما نبايد در مجلس فراكسيون‌های زنان، پيران، جوانان و... داشته باشيم، بلكه بايد فراكسيون اعتياد، مهاجرت، كار و اقتصاد ملي و همچنين فراكسيون فرهنگ ايراني تشكيل شود. فراكسيون‌های پيروان، اميد و... نبايد در مجلس تشكيل مي‌شد، زيرا مجلس جاي دعواي سياسي نيست و بايد آنجا كار كرد. قرار است اين افراد طي چهار سال نظام كشور را به يك ساحت ديگر وارد كنند. نتيجه بي‌توجهي به اين مسائل مهم اين است كه از مجموعه بسیاری از قوانيني كه در مجلس تصويب مي‌شود ايجاد اشتغال، برطرف كردن اعتياد و آسان‌سازي زندگي اجتماعي بيرون نمي‌آيد، بلكه هر بحراني كه وجود دارد عميق‌تر مي‌شود. براي اينكه اين مشكلات را در مجلس برطرف كنيم بايد آنها را به رسميت بشناسيم. وقتي مشكلات كشور را به رسميت بشناسيم اين مشكلات در دستور كار مجلس قرار مي‌گيرد و حل مي‌شود. ما سال‌هاست درباره تورم و بيكاري بحث مي‌كنيم، اما هنوز منشأ اين بيكاري مشخص نشده است. چرا بايد در شرايطي كه پول در دست دولت است به‌هم‌ريختگي نظام كار و شغل وجود داشته باشد؟ اگر دولت در اين زمينه نتوانسته پاسخ درستي ارائه دهد به دليل اين بوده كه مجلس نتوانسته دولت را در مقام پاسخگويي قرار دهد.

* در ماه‌هاي اخير مباحثي درباره بازگشت افرادي مانند احمدي‌نژاد مطرح شده است. چرا با وجود اينكه برخي از افراد امتحان خود را در گذشته پس داده‌اند و مردم هم آنها را به خوبي مي‌شناسند باز از مردم توقع دارند به آنها اعتماد كنند؟

** شجاعت در بين اين افراد وجود ندارد. شجاعت يعني اينكه وقتي مي‌بيني در كاري به اندازه كافي كارايي نداري آن را ترك كني، اما اين افراد با وجود اينكه نمي‌توانند تشخيص دهند مشكل اصلي كشور در حال حاضر چيست، حاضر به ترك موقعيت خود هم نيستند. در طول تاريخ اين كشور كمتر وزير، نماينده مجلس يا مديركلي از سمت خود استعفا داده است، در حالي كه اين همه مشكلات در كشور وجود دارد. اينها همه نشان مي‌دهد يك بي‌مسئوليتي در ميان بسیاری از مسئولان وجود دارد. وقتي مي‌بيني در كاري كه انجام مي‌دهي كارايي لازم را نداري چرا در آن مقام مي‌ماني؟ شايد فرد ديگري پيدا شد و توانست اين مشكل را برطرف كند. چرا همه دولت‌ها مي‌خواهند تا لحظه آخر بايستند و خودشان را باز توليد كنند. بدتر از آن افرادي هستند كه كارنامه اشتباهات تاريخي شان و تبعات آن تا سال‌ها ادامه دارد و در حالي كه هنوز چيزي از عيان شدن اين مشکلات نگذشته باز هم مي‌خواهند به قدرت بازگردند.

* عملكرد دولت يازدهم را در متكثر كردن جامعه و به رسميت شناختن اين تكثر چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

** در شرايط كنوني كل نظام اجتماعي و سياسي به موقعيت استثنايي دست پيدا كرده‌اند، به اين معنا كه با وجود شكل‌گيري دولت تدبير و اميد از ساحت دوگانه تخريبي پيروز خادم و شكست خورده خائن نجات پيدا كرده‌ايم كه در شكل‌گيري چنين وضعيتي نيروي اعتدالي و ميانه‌روی اصولگرايان و اصلاح‌طلبان موثر بوده‌اند، چنانكه اكنون فهم باز شده‌اي از عمل سياسي در جامعه پديد آمده است كه نخستين نتيجه آن نجات از پيروز خادم و شكست خورده خائن است. دولت تدبير و اميد اين مفهوم را به هم ريخت و موجب بازشدن حد مياني در جامعه شد؛ دوگانگي كه دو طرف آن اصولگرايان تندرو و اصلاح‌طلبان رادیکال وجود دارند و مابين آن حد وسط اين دو جريان است. به نظر مي‌رسد اين اتفاق به اصولگراها و اصلاح‌طلبان كمك كرده است و آنها مي‌توانند بازي به نسبت آرام تري داشته باشند، سياست و روش بهتري را طراحي كنند، جدل‌هاي تنش‌آفرين كمتري پديد‌آيد و ناسزاگويي به كنشگران و شخصيت‌هاي سياسي كشور كاهش پيدا كند.

البته نبايد تصور داشت كه اين موضوعات تمام شده است. حال اين اتفاق بايد مفهوم‌سازي شود و در اين راستا گفت‌وگوهايي انجام شود، اما متاسفانه اين فرصت در حوزه سياسي و اجتماعي در حال از دست رفتن است. چنانكه اين فضا امتداد پيدا كند و براي تمامي نيروهاي اجتماعي بازي جديد تعريف شود، مي‌تواند نتايج و آثار مثبتي به همراه داشته باشد، چنانكه در انتخابات مجلس چنين اتفاقي رخ داد، به اين صورت كه نيروهاي مياني بهتر توانستند نقش خود را ايفا كنند. اين نكته قابل توجه است كه در انتخابات اخير فهرست اميد نتوانست اكثريت مطلق را از آن خود كند، اما در اين انتخابات جمعيت مهمي برگزيده شدند كه به اصولگرايي و اصلاح‌طلبي تن دادند و همچنين در گزينش رياست اين نهاد فردي برگزيده شد كه به طور كامل در كانال يك حزب عمل نمي‌كند و براساس موقعيت متفاوت تصميم متفاوتي اتخاذ مي‌كند.

چنين عملكردي را بايد در شرايط جديد توسعه داد، فاكتورسازي كرد و همچنين كالبد سياسي را به كالبد اجتماعي متصل كرد. كالبد اجتماعي متكثر ما را به جامعه باز شده و پهن شده‌اي كه تنوع گروه‌ها و صداهاي اجتماعي و سياسي شنيده مي‌شود، وصل مي‌كند. درشرايط كنوني برخي اصرار بر دوگانگي و راديكاليسم دارند، بنابراين زماني كه صداهاي متكثر اجتماعي به حوزه سياسي راه پيدا مي‌كند با حوزه سياسي متكثر رو به رو مي‌شويم. قالب سياسي كشورمان اين است كه با احزاب متعددي مواجه هستيم كه آنها به نظام اجتماعي متصل نيستند، در صورتي كه جريانات سياسي مي‌توانستند بر بخشي از نظام اجتماعي سوار شوند.

http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/154806

ش.د9500865

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات