بعضي واژهها يا نگاهها آنقدر گفته و شنيده ميشوند که بار معنايي خود را از دست ميدهند. شايد نه شنيدن و نه گفتنهاي گاه و بيگاه و اينکه اين گناه و آن گناه کبيره است، چنين حالتي را براي اين مفهوم در امروز ما شکل داده باشد، اما هنوز زاويهاي هست که کمتر تريبونهاي عمومي از آنجا به مفهوم گناه نگاه کردهاند. اين گناه که به کوچک و بزرگ تقسيمش کردهاند و بودنش آتش در نهال رشد و کمال انسان مياندازد و ميسوزاند و کوتاه نگهش ميدارد، در حکومت چگونه تعريف ميشود؟ اسلام براي حکومتها هم به کبيره بودن برخي گناهان هشدار ميدهد؟ آنچه درد امروز جامعه است و آه از نهاد مردم بر آورده، از دزديهاي چند هزار ميلياردي و فيشهاي حقوقي چند ده ميليوني مديران دولتهاي مختلف گرفته تا خونها و مجازاتهاي زير پرسش، چقدر در انذار دادنهاي دين مورد توجه بوده است؟ آيا براي حکومت هم گناه کبيرهاي تعريف شده است؟
دکتر مصطفي دلشاد تهراني که براي همه حرفهايش استنادي از قرآن يا نهجالبلاغه دارد، تفاوتي جدي ميان گناه کبيره در حکومت با گناه کبيره در سطح فردي قايل و معتقد است که خود خداپنداري و توهم تسلط بر ديگران، مادر گناهان کبيره در حکومت است، با خرد کردن گناهان کبيره در حکومت، برخي از آنها را توضيح ميدهد و ميگويد: حکومت بايد شفاف باشد. هرجا روابط پنهاني، پنهان کاري، قراردادهاي پنهان و رفت و آمدهاي پنهاني وجود دارد، فساد و خيانت هم هست. عدم شفافيت بستر ساز فساد است. همه چيز جز اسرار نظامي بايد شفاف باشد.
دکتر مصطفي دلشاد تهراني در گفتوگو با شفقنا با طرح اين پرسش که «مراد از گناه کبيره چيست و با چه شاخصهاي به گناهي، کبيره ميگوييم؟» اظهار کرد: از مجموع آيات قرآن، روايات و همينطور نکاتي که فقيهان مطرح کرده اند، ميتوان استفاده کرد که شاخصههاي گناه کبيره، اين موارد را شامل ميشود: يک؛ هر معصيتي که براي آن، عذاب آتش جهنم يا يک عقاب وعده داده شده باشد. دو؛ معصيتي که با آن به شدت برخورد شده باشد. سه؛ معصيتي که نسبت به بقيه معصيتها بزرگ و جدي مطرح شده باشد. چهار؛ معصيتي که عقل بر بزرگ بودن، کبيره بودن و پرخطر بودن آن حکم کند. پنج؛ بر عملي به عنوان کبيره، نصي وارد شده باشد. اگر عملي شامل اين پنج مورد يا شبيه آنها باشد، گناه کبيره خوانده ميشود.
او با بيان اينکه اصطلاح تقسيم به کبيره و صغيره در آموزههاي علي (ع) نيز آمده و در نهجالبلاغه هم در دو عبارت، اين تقسيم بندي وارد شده است، گفت: بر اين اساس اين تقسيم بندي درستي است، اما در حوزه حکومتي؛ از مطالب اميرمومنان(ع) به ويژه در نهجالبلاغه استفاده ميشود که وقتي فردي در جايگاه قدرت قرار ميگيرد و امکان اعمال قدرت برايش فراهم ميشود، اين مساله با امور فردي به طور جدي فرق دارد. اين به دليل امکاني است که قدرت براي انسان فراهم ميکند و همينطور به دليل ميدان کار انسان در حکومت، آثار، لوازم و پيامدهاي آن.
ظلم از جايگاه حکومتي بخشودني نيست
اين پژوهشگر در توضيح اينکه وقتي فردي در جايگاه حکومتي قرار ميگيرد، حتي بعضي امور که ممکن است در حيطه فردي، چندان نسبت به آن شدت وجود نداشته باشد، در آنجا شدت پيدا ميکند، تصريح کرد: حساب ظلم به خود و ظلم به ديگران آن هم از جايگاه حکومت کاملا متفاوت است. بر فرض کسي ظلم فردي انجام ميدهد يعني به خودش ظلميميکند. خدا اين را با توبه ميبخشد و شخص رها ميشود، اما وقتي ظلم وارد جامعه ميشود و در جايگاه حکومت و نسبت به مردم صورت ميگيرد، ديگر واگذاشتني نيست و فرد بايد مجازات شود و نيز جبران مافات تا حد امکان صورت گيرد و اگر گريزي انجام شود و پيگيري نشود مجازات آن جهاني به طور قطع وجود دارد و کسي از آن گريز ندارد.
امام علي (ع) در ضمن خطبهاي که مطابق نسخه دکتر صبحي صالح خطبه شماره 176 نهجالبلاغه است فرمود: «بدانيد که ظلم بر سه گونه است: ظلميکه آمرزيده نميشود و ظلمي که واگذاشته نميشود، و ظلميکه آمرزيده ميشود و بازخواستي از آن نميشود. و آن ظلميکه آمرزيده ميشود، ظلم بنده بر خويش در برابر برخي از لغزشهاي ناچيز است. و آن ظلمي که واگذاشته نميشود، ظلم برخي از بندگان بر برخي ديگر است. مجازات آن بسي سخت است و همچون زخم برداشتن از کارد يا ضربههاي تازيانه نيست، بلکه مجازاتي سخت است که اين زخمها در برابر آن ناچيز است.»
از آموزههاي اميرمؤمنان (ع) ميتوان دريافت که اين امر در حکومت به مراتب بسيار سختگيرانهتر و شديدتر است.
جبران ظلمها در امور حکومتي بسيار دشوار بلکه ناممکن است
او ادامه داد: در ظلمهاي اجتماعي و حکومتي راهي جز بازگشت و جبران وجود ندارد که البته در امور حکومتي، جبران کردن ظلمها بسيار بسيار دشوار بلکه در موارد عمده ناممکن است. پيمانشکني، خيانت، دروغگويي، خلف وعده، فريب دادن، اسراف، ريختن خون بيگناه، بردن آبروي افراد، شکستن کرامت انسانها و زير پا گذاشتن حقوق، همگي گناه کبيره هستند. گاهي فردي اين کار را نسبت به خود انجام ميدهد و گاهي در جايگاه حکومتي انجام ميگيرد که به طور قطع شدت آن بيشتر و مجازات آن سختتر است.
احتجاب مسوولان از مردم و شهوت تغيير از گناهان کبيره حکومتي است
دلشاد تهراني با بيان اينکه آثار، لوازم و نتايج گناه کبيره در سطح حکومت، آن را شديدتر ميکند وگرنه اين موارد در هر دو جايگاه، گناه کبيره است، گفت: البته ممکن است در حکومت مواردي مثل احتجاب مسوولان از مردم مشاهده شود که در جايگاه غير حکومت، چندان معنا نداشته باشد . احتجاب مسوولان از مردم يعني مسوولان در دسترس مردم نباشند و مردم نتوانند رو در رو مشکلات خود را با آنها مطرح کنند، اصلاً ديده نشوند و در ميان مردم رفت و آمد نکنند که در روايات پيامبر(ص) محروميت از رحمت و بخشش خدا بر آن بار شده است.
مثلا در حديثي آمده است که هر زمامداري که در درگاه خويش را بر روي ارباب نياز و حاجت ببندد، خداوند رحمت خود را بر او در هنگام نياز و حاجتش ببندد. در برخي روايات تعبير شده که درهاي آسمان بر او بسته شود يا ميان او و بهشت ديوارها کشيده شود.
او ادامه داد: با چنين تعبيرهايي ميتوان گفت احتجاب مسئولان از مردم و بيخبري از دردها و مشکلات آنان از گناهان کبيره محسوب ميشود . امام علي (ع) در عهدنامه مالک اشتر او را از اين امر سخت پيرهيز داده و فرموده است: «هرگز نبايد روي نهان کردن تو از شهروندانت به درازا کشد، زيرا روي نهان کردن سرپرستان از شهروندان، نمونهاي است از ايجاد تنگنا و کميدانش از کارها. و روي نهان کردن از مردم باعث ميشود که از آن چه در پس پرده مانده بيخبر بمانند، در نتيجه بزرگ در نزدشان کوچک مينمايد و کوچک بزرگ وانمود ميشود، و زيبا را زشت ميپندارند و زشت را زيبا، و حق و باطل به هم آميخته ميگردد. »
اين استاد دانشگاه افزود: زمامداران نميتوانند در تمام اوقات در ميان مردم و در ارتباط مستقيم با آنان باشند و طبيعي است که آنان گذشته از زندگي شخصي، بايد به کارهاي حکومتي بپردازند، ولي نبايد مجموعه کارها و مديريت زمان آنان به گونهاي باشد که احتجاب پيش آيد. نمونه ديگري که بايد از آن اجتناب کرد شهوت تغيير است.
او در توضيح معناي شهوت تغيير اظهار کرد: شهوت تغيير يعني شما وارد يک اداره ميشويد، ميگوييد همه بايد عوض بشوند، چه آنکس که خوب است چه آن کس که بد است. چه کسي که شايسته است، چه کسي که ناشايسته است. همه کارکنان بايد تغيير کنند چون اين افراد متعلق به رژيم، دولت و مسوول گذشته بودهاند. بله! انسان ناشايست، ناتوان، ضعيف و بدکار به طور قطع بايد عوض شود، اما اگر کسي شايسته باشد، چطور؟ او را هم بايد با ديگري جايگزين کرد؟ حتي اگر يک فرد ناشايسته جاي آن قرار بگيرد؟ به نظر ميرسد اين موارد هم گناه کبيره در حوزه حکومتي است.
امام علي (ع) در اين باره در عهد نامه مالک اشتر چنين فرموده است: «و سنت شايستهاي را که بزرگان اين امت بدان رفتار نموده اند و مردمان بدان وسيلت به هم پيوستهاند و شهروندان بر پايه آن سر و سامان يافته اند مشکن و برهم مريز . و هرگز روشي را پديد مياور که چيزي از سنتهاي شايسته گذشته را زيان رساند، که در نتيجه پاداش نيک آن براي کسي بماند که آنها را برنهاده است، و بار سنگين گناه آن بر دوش تو که آن را شکسته و زير پا نهادهاي .»
اين استاد دانشگاه با بيان اينکه در نهجالبلاغه به ويژه در بخش نامهها موارد فراواني وجود دارد که بيانگر مطالبي درباره اين موضوع و نيز خطوط حاکم و خطوط قرمزي است که بايد در حکومت رعايت شود، گفت: دو عهدنامه در نهجالبلاغه وجود دارد؛ يکي عهدنامه مالک اشتر يعني نامه 53 و ديگري عهدنامه محمد ابن ابيبکر يعني نامه 27. براي داشتن تصويري روشن از اين بحث به نظر ميرسد بهترين متن، عهدنامه مالک اشتر باشد. بقيه مطالب نهجالبلاغه و ديگر آموزههاي امير مومنان(ع) نيز به آن کمک ميکند. امير مومنان(ع) در اوايل عهدنامه مالک اشتر، بياني بسيار قابل توجه دارد که نشان ميدهد گناهان، معصيتها و خلافها در جايگاه قدرت و در حکومت چقدر با ساير موقعيتها فرق دارد.
انسان با ارتکاب خلافي حکومتي در جنگ با خدا قرار ميگيرد
او با اشاره به اين عبارت حضرت به مالک که « ولا تنصبن نفسک لحرب الله؛ مبادا هرگز خودت را در جايگاه جنگ با خدا قرار دهي» بيان کرد: اگر انسان در حکومت، خلافي مرتکب شود، خود را در جايگاه جنگ با خدا قرار داده است. بعد از آن حضرت ادامه ميدهند که «فإنه لا يد لک بنقمته؛ تو را توان تحمل و برتافتن کيفر خدا نيست» يعني کيفر در اينجا بسيار بسيار سخت است. «ولا غني بک عن عفوه ورحمته؛ تو بينياز از بخشش و رحمت خدا نيستي» بنابراين بايد بسيار مراقب بود.
استبداد و خودرأيي يکي از بزرگترين گناهان کبيره در حکومت است
دلشاد تهراني با اشاره به ادامه اين بيانات حضرت علي(ع) در عهدنامه مالک اشتر گفت: حضرت، بعد از اين سخن، يکي از بزرگترين جرمها و سخت ترين گناهان کبيره در حکومت را مطرح ميکند که آن استبداد، خودرأيي و خودکامگي است. فرموده است که «ولاتقولن اني مؤمّر آمر فاطاع؛ مبادا هرگز بگويي از من فرمان دادن است و از ديگران اطاعت کردن» يعني مبادا چنين بگويي که در برابر من چون و چرا نبايد کرد، کسي نبايد من را نقد کند و نبايد به من اعتراض داشته باشيد.
سختترين مجازات براي کسي است که به نام دين استبداد ميکند
او با بيان اينکه حضرت بعد از اين، به بيان پيامدهاي استبداد و خودکامگي در حکومت ميپردازد، اظهار کرد: بعد از آن گفته شده است که «فان ذلک ادغال في القلب و منهکه للدين و تقرب من الغير؛ اين موجب تباهي قلب، بيآبرويي و ضعف دين و نزديک شدن به دگرگوني است». يعني کسي که به ويژه از جايگاه مسلماني، به نام دين و اسلام و با چهره ديني و اسلامي، استبداد و خودکامگي ميکند، بدترين پيامدهاي شخصي، ديني و اجتماعي سياسي را به بار ميآورد و بالطبع سختترين مجازات الهي براي او است.
استبداد در جايگاه حکومت جامعه را به سمت بيديني ميبرد
اين نويسنده و پژوهشگر حوزه دين با اشاره به اينکه حضرت سه پيامد هم براي استبداد به نام دين ميفرمايند، گفت: يک اينکه چنين انساني، خود و قلبش تباه ميشود. دوم اينکه موجب بيديني و ضعف در دين ميشود يعني اگر کسي در جايگاه حکومت، استبداد و خودکامگي کرد، جامعه را به سمت بيديني ميبرد و اين بزرگترين جرم است. اين بزرگترين جرم است که اقدام کسي، انسانها را به دين، اخلاق و زندگي مبتني بر کمالات و کرامتها بدبين و از آن زده کند. از اين جرم، بزرگتر نميتوان تصور کرد. سوم اين که اين کار، اوضاع را نزديک به دگرگوني يعني نزاع، درگيري، آشوب و خونريزي ميکند که خود اين موارد، پيامدهاي سنگيني دارد. اين که حضرت فرموده است « من استبد برأيه هلک » ( حکمت 161 ): هرکه استبداد بورزد و خودرأيي کند به هلاکت رسد، ممکن است ناظر بر همين امور باشد .
خود خداپنداري و توهم تسلط بر ديگران مادر گناهان کبيره در حکومت است
او با قرائت ادامه بيانات حضرت، اظهار کرد: يکي از بزرگترين گناهان کبيره در حکومت که شايد مادر گناهان کبيره باشد، «خودخدا پنداري» است. خودخداپنداري يعني کسي توهم خدايي کند و احساس کند مسلط و مالک بر ديگران است و جان و مال و ناموس ديگران در چنگ اوست و هرکاري بخواهد ميتواند انجام دهد. اين فراتر و بسيار بزرگتر از استبداد و خودکامگي است. وقتي انسان، خود را در چنين جايگاهي ببيند، يکي از ظهوراتش استبداد است، اما ظهورات ديگري هم دارد.
تکبر، جباريت و استبداد از خود خداپنداري برميخيزد
دلشاد تهراني تصريح کرد: حضرت به مالک ميفرمايد که «إياک و مساماه الله في عظمته و التشبه به في جبروته؛ بپرهيز از به نبرد برخاستن با خدا در بزرگي او، و همانند دانستن خود با وي در قدرت و عظمت». در ادامه ميفرمايد که « فان الله يذلّ کلّ جبّار و يهين کلّ مختال؛ خداوند هر جبار و گردن کشي را خوار و ذليل و هر متکبري را بيمقدار ميکند». اين نشان ميدهد که تکبر، جباريت و استبداد از اينجا برميخيزد.
کمترين بيانصافي و ظلم در جايگاه حکومت آثاري غير قابل جبران دارد
او با بيان اينکه در ادامه بيانات حضرت، يکي ديگر از گناهان کبيره معرفي ميشود که آن هم بيعدالتي، بيانصافي و تبعيض روا داشتن است، گفت: اينکه انسان در حوزه فردي بر فرض به خود تبعيض روا دارد يا به خود ظلم کند، آن چنان آثار تباهي ندارد، اما کمترين بي انصافي و کمترين ظلم در جايگاه حکومت، آنقدر آثار تباه دارد که قابل جبران نيست. حضرت به مالک فرمودند: «انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فيه هوي من رعيتک فانک الّا تفعل تظلم؛ از جانب خودت و خاندان ويژه ات و از جانب هرکس از شهروندانت که به او گرايش و وابستگي داري، داد خدا و مردم را بده، زيرا اگر چنين نکني ظلم کردهاي».
او در معناي اين بخش از صحبتهاي حضرت بيان کرد: داد خدا را بده؛ يعني چه؟ يعني مرزهاي خدا و حريمهاي الهي را پاس بدار و تابع ضوابط خدايي باش. مبادا قوانين خدا را بشکني. داد مردم را بده؛ يعني با مردم با انصاف رفتار کن. از جانب خودت و ويژگانت –از جمله نزديکانت، گروهت و مسوولانت- و از جانب آن شهرونداني که به آنها گرايش داري و هواي آنها را داري هم بايد داد مردم را بدهي که مبادا کسي وابسته به تو، که تو به او علاقه داري، زير چتر تو ستمي به مردم کند. اگر چنين نکني ظلم کردهاي.
خدا دادخواه هر انساني است که مورد ظلم حکومت قرار گيرد
اين استاد دانشگاه با بيان اينکه حضرت در اينجا يک تعريف ميدهد، آن تعريف را در حکومت بسيار مهم خواند و افزود: هر ظلميدر حکومت، سختترين مجازات را دارد. ابتداي جمله گفته شده است که «و من ظلم عباد الله…» يعني هر کسي که به بندگان خدا سمتي روا بدارد. تعبير بندگان خدا هر جا بيايد و قيدي نخورده باشد، افاده عموم ميکند يعني همه انسانها. بنابراين جمله اين گونه معنا ميشود که هرکس در جايگاه قدرت و حکومت به بندگان خدا، به انساني با هر دين، مذهب، رنگ و سليقه اي، موافق يا مخالف، بدکار يا نيکوکار و… ظلم کند، «من ظلم عبادالله کان الله خصمه دون عباده…» يعني خدا دادستان و دادخواه اوست.
او با بيان اينکه کلمه خصم در اينجا به معناي دادخواه است، گفت: به اين معنا که خدا او را به دادگاه الهي ميکشد. «و من خاصمه الله ادحض حجته» يعني هرکس را که خداوند دادگاهي و دادستاني کند، دليل و توجيهش را باطل سازد. به اين معنا که اگر کسي در جايگاه قدرت در حکومت به مردم ظلمي کند؛ از جمله اينکه وعدهاي دهد، عمل نکند، خيانتي در داراييهاي مردم کند، آدم بيعرضهاي را بر سر کار بگذارد و از آن حمايت کند، آدم ناشايسته اي را حفظ کند و شايسته اي را بر سر کار نگذارد يا شايستهاي را حذف کند، حقوق مردم را پايمال کند، حرمت و کرامت انسانها را بشکند و مانند اينها، در آن صورت خداوند، دليل او را در اين ظلم باطل ميکند و هيچ توجيهي از او نميپذيرد.
خدا هيچگونه توجيهي براي ظلمهاي حکومتي نميپذيرد
دلشاد تهراني ادامه داد: اين يعني بر فرض خدا از بنده ميپرسد که چرا اين فرد ناشايست را بر سر کار گذاشتي؟ بنده توجيه ميکند و ميگويد که نميدانسته است اين فرد، ناشايست است. خدا ميفرمايد وقتي متوجه شدي چرا او را برنداشتي؟ چرا کار خلافش را توجيه کردي؟
خداوند ميپرسد که چرا اين آدم شايسته را برداشتي؟ بنده ميگويد که به من فشار آوردند و دستور از بالا بود و... خداوند اين را نميپذيرد، چون آن فرد ميتوانست برود و تن به خلاف ندهد. ميپرسند که چرا داراييهاي مردم حيف و ميل شد؟ پاسخ ميدهد که من اطلاع نداشتم. خدا ميپذيرد؟ ميگويد تو چه کاره بودي؟ «ادحض حجته» يعني در دادگاه عدل الهي، خدا هيچگونه توجيهي براي ظلمهاي حکومتي نميپذيرد.
ظلم حکومت به مردم عين جنگ با خداست
او با اشاره به ادامه بيانات حضرت که «و کان لله حربا»، آن را بسيار ترسآور خواند و توضيح داد: کسي که در جايگاه حکومت به مردم ظلميکند، «حرب الله» است يعني پيوسته در جنگ با خدا است. مُحارب نه، حرب الله! در عربي گاهي گفته ميشود فلان عادل يعني فلاني عادل است و صفت عدالت دارد و ممکن است گاهي از آن دور شود، اما گاهي گفته ميشود فلان عدل. اين يعني فلاني عين عدالت و پيوسته با عدالت است. بر اين اساس ظلم به مردم از طرف کسي که در جايگاه حکومت و قدرت است، عين جنگ با خداست و آن فرد، پيوسته در جنگ با خداست.
بزرگترين جرم در قرآن، جنگ با خدا است
اين پژوهشگر نهجالبلاغه با بيان اينکه بزرگترين جرم در قرآن، جنگ با خدا است، گفت: سختترين مجازات براي کسي است که با خدا بجنگد يعني به مردم مسلحانه تعدي کند تا اين عنوان بر او بار شود. حضرت در ادامه ميگويند: «حتي ينزع و يتوب» مگر اينکه خود را از آن ظلم بکَنَد و توبه کند. شرط توبه هم آن است که اصلاح و جبران کند. بر فرض فردي در جايگاه حکومت، آبروي مردم را برده است. چطور ميخواهد جبران کند؟ ميشود جبران کرد؟ «گيرم که آب رفته به جوي باز آيد/ با آبروي رفته چه بايد کرد؟» مگر اين که برود تک تک همه را پيدا کند و از همه افراد، حلاليت بطلبد و رضايت آنها را کسب کند.
حساسيت نسبت به جرمهاي حکومتي قابل قياس با گناهان انسانها نيست
او ادامه داد: فردي داراييهاي مردم را به باد داده است، چطور ميتواند آن را جبران کند. اگر همان مقدار را هم برگرداند، آسيبهاي حاصل از آن را چه ميکند؟ به طور مثال به دليل از بين رفتن داراييها و حيف و ميل شدنها، انسانهايي بيمار شدند، به انسانهايي دارو نرسيد، افرادي در اثر فقر به گناه افتادند.
چطور ممکن است اين آثار را جبران کرد؟ باز در ادامه، حضرت ميفرمايند که «و ليس شيء ادعي الي تغيير نعمهالله و تعجيل نقمته من إقامه علي ظلم؛ هيچ چيز مثل برپا داشتن ستمي و ظلمي به انسانها نعمت خدا را دگرگون نميکند و کيفر خدا را نزديک نميسازد». هيچ گناهي اين آثار را ندارد و اصلاً قابل قياس نيست يعني حساسيتي که نسبت به گناهان، خلافها، معصيتها و جرمهاي حکومتي بايد باشد، قابل قياس با خلافها و گناهان انسانها نيست.
دلشاد تهراني با تأکيد بر منطق دين، گفت: گناه انسانها با خداست، مگر جرمي مرتکب شوند و تعرضي به کسي کنند که بايد جلوي آن گرفته شود و مجازاتي صورت بگيرد. اميرمومنان(ع) در ادامه، مواردي را برميشمارند که نمونهها و مصاديق مهم اين معصيتهاي بزرگ در حکومت است. از جمله برسر کار آوردن کارگزاران بدون شايستگيهاي لازم که قابل بخشش نيست. خداوند در آيه 58 سوره نساء فرمان داده است که امور به شايستگانش سپرده شود.
حديثي از پيامبر اکرم(ص) داريم که « هرکه فردي را [ به عنوان مسئول ] بر ده تن بگمارد و بداند در ميان ايشان فردي شايسته از او هست، بي گمان به خدا و پيامبرش و همه مسلمانان خيانت کرده است » . حال اين حديث را در مورد يک سازمان، يک دولت و يک جامعه در نظر بگيريد.
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=250411
ش.د9501225