تاریخ انتشار : ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۰  ، 
کد خبر : ۲۹۴۳۹۹
گفت‌وگوی «جوان» با شارمین ‌نرواني، نظريه‌پرداز و كارشناس ارشد خاورميانه‌

اتحاد ايران و روسيه مي‌تواند نظم جهاني را تغيير دهد

اشاره: تحولات سوريه به گونه‌اي پيش مي‌رود كه هر روز مي‌توان انتظار چرخشي عميق داشت و نظاره‌گر تحركي جديد بود. بخش قابل توجهي از اين روند برآمده از تعداد و ميزان بازيگران و نيروهاي حاضر در اين جغرافياي حساس است، به شكلي كه سوريه را عرصه بازي بزرگان كرده است. در اين ميان مسئله قابل توجه وجود تروريست‌هاي گوناگون و ارگانيكي است كه تنها راه را در خشونت مي‌بينند و بر همين اساس مخالفان واقعي تروريست‌ها، رويارويي با آنها را تنها راه مقابله با تروريسم مي‌دانند. اين در حالي است كه برخي از كشورهاي منطقه‌اي و بين‌المللي به طور مشخص و مستقيم از تروريست‌ها حمايت مي‌كنند. در منطقه عربستان و تركيه در اين جرگه قرار دارند و بر همين اساس با توجه به اتحاد استراتژيك شكل گرفته بين ايران و روسيه در سرزمين سوريه و جديت اين دو براي حفظ ساختار سياسي سوريه و سپردن آن به دست مردم سوري، اين گمانه پيش آمده است كه رويارويي در اين سرزمين به رقابتي جدي تبديل شده است كه با توجه به ديگر رقباي منطقه‌اي به تقابل قدرت كم سابقه تبديل شده است. اين مسئله در عرصه بين‌المللي نيز بين روسيه و امريكا شكل گرفته است. بر همين اساس برخي بر اين اعتقاد هستند كه چنين تقابلي مي‌تواند به طور كامل نظم بين‌المللي را با چالش و چرخش جدي مواجه كند. به‌خصوص كه اتحاد شكل گرفته تداوم داشته باشد و در ديگر نقاط دنيا نيز شكل بگيرد. درباره اين موضوع پراهميت با نظريه‌پرداز و كارشناس ارشد منطقه خاورميانه» شارمين نرواني «گفت‌و‌گو كرده و نظرات وي را جويا شده‌ايم. نرواني محقق ارشد سابق آكسفورد، ‌نظريه‌پرداز سياسي و نويسنده مقالات برجسته در رسانه‌هاي مطرح دنيا از جمله نیویورک تایمز، گاردین و راشاتودي است.
پایگاه بصیرت / گفت‌و‌گو: علی اعتمادی
(روزنامه جوان - 1394/12/08 - شماره 4760 - صفحه 9)

* ترتيبات ژئوپلتيكي منطقه با توجه به رقابت ايران و عربستان در منطقه چگونه پيش مي‌رود و حوزه‌هاي رقابت ايران و عربستان كدام هستند؟

** كشور‌ها عموماً در عرصه‌هاي اقتصادي، نفوذ ژئوپلتيكي، قدرت نظامي و توانايي پيشبرد قدرتشان با يكديگر رقابت مي‌كنند. بر اين اساس، من مقايسه‌اي برابر بين ايران و عربستان سعودي نمي‌بينم يا حداقل مقايسه‌اي كه از لحاظ قابليت‌هاي واقعي و داخلي آنها باشد. هر دو كشور از لحاظ منابع نفتي و انرژي غني هستند و اين ثروت رانتير را براي پيشبرد اهداف ملي‌شان، به كار برده‌اند كه البته نتايج بسيار متفاوتي براي هر دو داشته است.

تمركز اقتصاد ايران بر ايجاد تنوع، خارج از بخش انرژي است تا به خودكفايي برسند و به يك صادركننده خالص تبديل شوند، اما در مقابل، عربستان سعودي بر واردات تمركز دارد. ايران، سالانه 15 ميليارد دلار در بخش نظامي هزينه مي‌كند، در مقايسه با سعودي‌ها كه اين مبلغ 80 ميليارد دلار است، ايران يكي از شايسته‌ترين نيرو‌هاي نظامي در منطقه را دارد و تسليحات نظامي‌اش را خودش مي‌سازد.

نظام سياسي ايران بر پايه قانون اساسي، شامل قسمت‌هاي متنوع و نماينده محور (پارلماني) بوده با رقابت‌هاي علني جناح‌هاي سياسي كه از خود رسانه و طرفداران و جامعه هدف دارند. اما در مقابل، پادشاهي سعودي تماماً بر پايه حكومت يك خانواده است كه هيچ انتخابات معنادار يا مبارزه حزب‌هاي سياسي در آن وجود ندارد و آزادي بيان در رسانه‌هاي آن كم است. از لحاظ پيشبرد قدرت، ايران از قدرت نرم ديپلماسي، تجارت، ائتلاف‌سازي بر پايه اهداف و ديدگاه‌هاي مشترك بهره مي‌برد، در حالي كه سعودي‌ها به وسيله تأمين بودجه براي نظريه وهابيت نفوذ گسترده‌اي ايجاد كرده تا اين نظريه را در مدارس، مساجد، رسانه‌ها و ديگر مؤسسات جهاني معرفي كنند و انتشار دهند. آنان همچنين آشكارا با خريدن وفاداري متحدانشان نفوذشان را گسترش داده‌اند.

امروز، ما آشكارا مي‌توانيم ببينيم كه رويكرد ملت‌سازي ايران و عربستان سعودي چگونه بر موفقيت استراتژي ژئوپلتيكي آنها تأثير گذاشته است. هر دو كشور در چند سال اخير ترس‌ها و تهديدهاي حياتي را تجربه كرده‌اند و هم اكنون متحدان خاص آنان نيز در ميدان‌هاي نبرد بسياري با هم مواجه شده‌اند. اكنون ايران دست برتري در غرب آسياست، در حالي كه حتي متحدان قدرتمند عربستان سعودي مانند امريكا در مورد طول حيات دولت و رژيم سعودي ترديد دارند.

ايران با ‌دقت به اهميت عمق استراتژيك خود پي برده است و با شريكانش ائتلافي ساخته است كه ارزش‌هاي مشتركي مانند استقلال، خودمختاري و مقاومت در برابر سلطه‌گرايي را به اشتراك مي‌گذارند. در مقابل، سعودي‌ها ائتلاف فرامنطقه‌اي را با هژموني و سلطه‌گرايي به عنوان هدف اساسي‌شان، جعل كرده‌اند بدون اينكه به اختلاف منافع و ارزش‌هاي متحدان توجهي داشته باشند. بنابراين در اينجا رقابت چنداني وجود ندارد؛ يك طرف از قدرتي به قدرت ديگر مي‌رسد در حالي كه طرف مقابل با ائتلاف‌هاي غير‌قابل اطمينان هيچ پيشرفتي نمي‌كند و تنها به دلارهاي حاصل از فروش نفت تكيه كرده است.

* به نظر شما آيا تحولات پنج سال اخير باعث تغيير در موازنه منطقه‌اي شده ‌ و اگر اين تغيير صورت گرفته به نفع كدام طرف است؟

** بله قطعاً. تحولات موسوم به «بهار عربي» به ايجاد يك تغيير اساسي در توازن قدرت منطقه‌اي سرعت زيادي بخشيده است. وقتي اين تحولات آغاز شد، خیزش‌هايي در كشور‌هاي عربي‌ ‌رخ داد كه توسط حكومت‌هاي نايب غربي رهبري مي‌شدند. هر كدام از اينها، كشور‌هايي بودند كه هيچ ارتباطي بين عموم مردم و حكومت نبود يا حداقل اندك بود. سپس به يك‌باره اين شورش‌‌ها و ناآرامي‌ها به سمت دو گزينه غيرمحتمل يعني سوريه و ليبي كشيده شد.

به‌رغم اینکه هرچه درمورد معمر قذافي و بشار اسد گفته مي‌شود، هر دوي آنها نمايانگر رويكرد سياست خارجي بسيار مستقل و جسوري بودند. سياست‌ خارجي‌اي كه با عموم مردم به صورت گسترده‌اي درهم تنيده بودند. از اين منظر، ارتباط بين مردم و حكومت دست نخورده باقي ماند، برخلاف مصر، تونس، بحرين، اردن و يمن كه شورش‌ها در اوايل سال 2011 شروع به جوشيدن كرد و به طور كامل در جريان بود.

تغيير رژيم در ليبي آنچنان سريع اتفاق افتاد كه مردم نتوانستند درك كنند چه اتفاقي براي آنها رخ داده است. اما در سوريه، همچنان كه ماه‌ها تبديل به سال‌ها مي‌شد، دو بلوك ژئوپلتيكي در منطقه – كه اجازه دهيد در اينجا، آنها را بلوك‌هاي نواستعماري)امريكا( و پسا‌استعماري)ايران) بناميم – به صورت مستقيم و طولاني مدت در تقابل با يكديگر قرار گرفتند.

سوريه به صحنه يك مبارزه اجتناب‌ناپذیر براي عناصر هر دو بلوك تبديل شد كه حتي دو قدرت بزرگ يعني روسيه و چين را نيز به سمت خود كشاند؛ كشور‌هايي كه تاكنون در حاشيه‌ درگيري‌ها بر سر قدرت در خاورميانه، قرار گرفته بودند. اين زماني بود كه موازنه به طور كل تغيير كرد؛ نه تنها چين و روسيه تسليحات خود را در اختيار محور مقاومت در منطقه قرار دادند، بلكه اين حركت به نوبه خود جهان تك‌قطبي را به جهان چند قطبي تغيير داد. اين مسئله به سلطه يكجانبه ايالات متحده امريكا بر جامعه بين‌المللي، از زمان پايان جنگ سرد‌ پايان داد. توانايي امريكا در استفاده از شوراي امنيت سازمان ملل به عنوان مهر تأييدی براي ماجراجويي‌هاي نظامي‌اش را از بين برد و همچنين سرآغازي شد براي نظم جديد بين‌المللي و اقتصادي كه در آن كشور‌هاي منطقه مي‌توانند مسير‌هاي جديدي را ايجاد كنند.

قطعاً موازنه قدرت در منطقه خاورميانه در كنار اين تحولات جهاني تغيير كرده است. ولي ما هنوز از بحران‌ها رهايي پيدا نكرده‌ايم و نظم قديمي هنوز به نوعي مسلط است. اما چند سال قبل ما حتي نمي‌توانستيم تصور كنيم كه امريكا متحدان قديمي خود يعني رژيم صهيونيستي و عربستان سعودي را ناديده بگيرد تا مشتاقانه يك توافق هسته‌اي را با ايران پيگيري كند و در نتيجه جمهوري اسلامي ايران را بر سر يك ميز بزرگ سوق دهد؛ جايي كه هم اكنون به اين كشور به عنوان يك بازيگر باثبات و عقلاني در منطقه اعتماد مي‌شود و مي‌تواند بيشتر آتش‌هاي خطرناك را خاموش كند. آيا شما مي‌توانستيد اين سناريو را پنج سال قبل پيش‌بيني كنيد؟

* به اعتقاد برخي ايران به‌رغم اينكه دست برتري در تحولات ميداني دارد اما در حوزه جنگ رسانه‌اي و افكار عمومي از همه ظرفيت‌هاي خود استفاده نكرده است؟ نظرتان در مورد اين مسئله چيست؟

** در غرب ارزش ارتباطات درك مي‌شود، آنها ارتباطات را به شكل تخاصمي‌تر در شكل »جنگ اطلاعاتي» به كار مي‌گيرند. تمامي دخالت‌هاي نظامي آنها در وهله اول با «صحنه آرايي» شروع مي‌شود كه مردم را آماده مي‌كنند تا هر چه جنگ براي آنها پيش مي‌آورد قبول يا حتي حمايت كنند. نبايد با غرب در نقل روايتمان مشاركت كنيم. بايد روايت خودمان را، خودمان نقل كنيم. غرب بلافاصله اهداف، ديدگاه و نوع روايت ما را رد خواهد كرد و براي هر تغييري، آنها يك نوع نفي گرا در بازي ما مي‌شوند. در منطقه، ما بايد كنترل روايت‌هاي خودمان را به دست بگيريم قبل از اينكه شخص ديگري وارد شود و آن خلأ را پر كند. اين مسئله را بايد به عنوان اولويت امنيت ملي در نظر گرفت.

* به نظر شما عربستان اقدامات خصمانه عليه ايران را با هماهنگي امريكا انجام مي‌دهد يا اينكه همانطور كه برخي معتقدند رياض به صورت خودسر دست به بعضي اقدامات مي‌زند؟

** امريكا و عربستان سعودي ‌براي چندين دهه با يكديگر همكاري داشته‌اند؛ زيرا آنها در سلطه بر منطقه منافع مشتركي دارند و به همان اندازه كه با هم متفاوت هستند به اين توافق هم رسيده‌اند كه نبايد در اختلافاتشان غرق شوند. رياض در منطقه به عنوان يك پوشش‌دهنده مشكلات و تشويق‌كننده اهداف امريكا در سراسر منطقه عمل كرده و از زمان جنگ افغانستان، امريكايي‌ها را با پول و پياده نظام، براي به راه انداختن جنگ‌هايش در منطقه حمايت كرده است. اما حدود سال 2012 شاهد برخي اختلاف منافع بين امريكا و عربستان در سوريه بوديم.

«مدل ليبی» براي دخالت در ناآرامي‌هاي عربي در سوريه رخ نداد و سعودي‌ها تحت رياست تازه شاهزاده بندر بن سلطان خشونت‌هاي سياسي را تشديد كردند كه خطر گسترش آن فراتر از مرز‌هاي سوريه را نيز تهديد كرد. امريكا كه مصرانه اين نوع حمايت سعودي‌ها از خشونت در افغانستان و عراق را به كار برد، ناگهان متوجه شد كه اين هرج و مرج‌هاي غير قابل كنترل به مرز‌هاي اسرائيل كشيده شده است. اين درست زماني بود كه دولت اوباما محرمانه با دولت احمدي‌نژاد ارتباط برقرار کرد و انگيزه‌هاي زيادي را براي شروع جدي مذاكرات هسته‌اي ايجاد كرد.

من فكر مي‌كنم، امريكا در انديشه‌اش در مورد خاورميانه يكپارچگي ندارد. مراكز تأثير‌گذار متعددي به تنهايي در واشنگتن وجود دارد. امريكا نسبت به همتاهاي اروپايي‌اش، از اين منطقه خيلي دور است تا بتواند چند استراتژي را يكجا بر منطقه پياده كند. درست است كه منافع امريكايي‌ها از سعودي‌ها جدا شده است، اما هنوز براي آنها ميداني بزرگ وجود دارد كه دو كشور بخواهند و بتوانند در آن بازي كنند.

هر دو كشور بر سر مسئله اسرائيل، هژموني منطقه شامل نفوذ ايران، مبادله تسليحات، از بين بردن محور مقاومت و. . . متحد هستند اما اينها لزوماً براي امريكا حياتي نيست، در حالي كه براي سعودي‌ها ضروري و حياتي شده است. براي مثال، تصور كنيم كه دولت اوباما خيلي علاقه‌اي به دخالت نظامي رياض در يمن نداشته اما در مقابل، به فرصتي تبديل شده است كه آنها تسليحات بيشتري بفروشند، تا برگ برنده (يا امتياز) ديگري عليه ايرانيان در سوريه به دست بياورند، تنش بين شيعه و سني در منطقه را افزايش دهند و....

واشنگتن در مورد خطرات اجراي يكجاي دو بازي در منطقه زياد فكر نمي‌كند (به خود زحمت فكر كردن نمي‌دهد(. آنها به دنبال منفعت مي‌گردند و نزاع را مديريت مي‌كنند و تا زماني كه مي‌تواننداين ]مسائل را» [مهار «كنند هيچ اضطراري براي حل مشكلات وجود ندارد. هم اكنون، مبارزه‌هاي زيادي در مكان‌هاي مختلفي به وجود آمده و امريكايي‌ها شاهد آن هستند كه متحد آنها سعودي‌ها، بيش از توانشان تلاش كرده‌اند و قادر به رسيدن به اهدافشان نيستند. آنها همچنين درك مي‌كنند كه رياض نه تنها نمي‌تواند كل منطقه را از هم بپاشاند، بلكه حتي مي‌تواند خود از هم فروبپاشد. قطعاً وقوع چنين چيزي، متحد اصلي امريكا را از دور خارج خواهد كرد و پيامدهاي فاجعه‌باري براي تمام پادشاهي‌هايي كه در واقع نايب‌شان در منطقه هستند، به وجود خواهد آورد.

من گمان مي‌كنم كه ما شاهد اختلاف منافع اين دو كشور متحد در آينده خواهيم بود، اگرچه هنوز اين قضيه علناً به جدلي بين آنها تبديل نشده است.

در پشت پرده‌ها، من مطمئن هستم كه سعودي‌ها در حال انجام اقداماتي هستند كه باعث آزار امريكايي‌ها مي‌شود. من همچنين حدس مي‌زنم كه امريكايي‌ها در مورد كشيدن خط قرمز بر رفتار سعودي‌ها محتاط هستند، زيرا ممكن است موجب عكس‌العمل‌هاي بدتري از سوي رياض بي‌ثبات شود. قطعاً اكنون زمان بسيار حساسي براي هر دو متحد است.

* به رغم اعتراف خود مقامات غربي) آژانس اطلاعات فدرال) آلمان() مبني بر اقدامات خرابكارانه عربستان سعودي اما آنان همچنان از اين رژيم حمايت به عمل مي‌آورند. به نظر شما غرب تا چه حدي حاضر خواهد شد براي عربستان هزينه پرداخت كند؟

** اينكه سعودي‌ها همزمان با ركود اقتصادي غرب اينقدر جنگ‌طلب و جنگاور شده‌اند واقعاً كمكي به اين مسئله نمي‌كند. حتي اگر امريكا يا انگليس و فرانسه، اصلاً تصميم مي‌گرفتند كه اقدام سعودي‌ها را متوقف كنند، آيا حاضر بودند اين كار را به قيمت اقتصاد خود انجام دهند؟ بودجه دفاعي سعودي‌ها به مبلغ عظيم 100 ميليارد در سال رسيده است، آيا غرب به نفع «اصول» خود اين مبلغ را ناديده خواهد گرفت؟ اين كشور‌ها نشان داده‌اند كه هميشه منافع را بر ارزش‌ها ترجيح مي‌دهند و من فكر نمي‌كنم آنها همين امروز تغيير كنند.

اما گسترش تهديد ‌افراط گرايي، به مشكلي بزرگ تبديل شده است درست زماني كه غرب با چند مسئله فلج‌كننده مانند مسائل اقتصادي، پناهندگان، واگرايي بالقوه اتحاديه اروپا، فقدان مشروعيت عمومي و... مواجه شده است. من فكر مي‌كنم غربي‌ها بالاخره زماني روي اقدامات سعودي‌ها خط خواهند كشيد. اما ممكن است اين اقدام آنها نيز فريبكارانه و حساب شده باشد. براي مثال به سوريه امروز نگاه كنيد. واشنگتن به طور كل مسئله سوريه را به روس‌ها و ايراني‌ها واگذار كرده است. البته توافقات هسته‌اي نيز به آن كمك كرده است.

اين توافقات به امريكا و ايران اجازه داد كه آنها در يك ميدان (سوريه و عراق)، فعاليت نظامي كنند بدون اينكه خطر دخالت مستقيم اسرائيل و عربستان سعودي آنها را تهديد كند. مشاهده كرديد كه امريكا در مورد پيروزي‌هاي عظيم سوريه، روسيه و ايران عليه متخاصمان و مبارزان در چند سال گذشته سكوت كرده است. البته در اين ميان، ائتلاف واشنگتن حملات هوايي انگشت شماري را به راه انداخت تا وانمود كند كه هنوز در اين ميدان نظامي فعال است. احتمالاً امريكايي‌ها اين راه را براي خلاصي از مشكلات و دردسرهاي منطقه انتخاب كرده‌اند تا با متحد سعودي‌شان مواجه نشوند يا دلارهاي نفتي كه به آن خيلي نياز دارند را از دست ندهند. آنها هم خدا را مي‌خواهند هم خرما را.

* يكي از مهم‌ترين تحولات جنگ سوريه ورود مستقيم نظامي روسيه است كه با هماهنگي ايران انجام شده است. به نظرتان اتحاد مسكو و تهران تا چه حدي توانسته است تاكنون به اهداف خود دست پيدا كند و اين اتحاد با چه چالش‌هايي مواجه است؟

** به رغم اينكه روس‌ها و ايراني‌ها هر دو قرباني دشمني‌هاي امريكا هستند، اما در حقيقت اين بحران سوريه بود كه دو كشور را به طور سازنده‌اي به هم نزديك كرده است. شنيده‌هاي ما حاكي از آن است كه اين دو كشور در بالاترين سطح در مركز فرماندهي نظامي در سوريه در حال فعاليت نزديكي با يكديگر هستند و براي توسعه استراتژي‌هاي زميني مفيدند. انتظار مي‌رود چنين همكاري‌هايي در اين زمينه به اهداف مشترك در هرجاي ديگري تبديل شود كه اين اهداف مي‌توانند شامل توسعه يك نظم چند‌قطبي جديد، سياست‌هاي نفت و گاز، خطوط لوله‌ و اقتصاد، همكاري دفاعي، ايجاد نهاد‌هاي جهاني تحت چارچوب‌هاي جديد و... باشند.

اين دو كشور قادرند همكاري مؤثري در كنار يكديگر داشته باشند. قدرت هوايي روسيه با نيروهاي زميني ارتش سوريه، ايران، حزب‌الله و ديگر نيرو‌هاي مبارز خيلي خوب هماهنگ شده است تا سرزمين‌هاي شمالي و غربي سوريه را به دست بگيرند. هم اكنون اين نيروها در حال پيشروي در جبهه‌هاي جنوب اين كشور هستند و همه اينها در عرض چند ماه گذشته اتفاق افتاده است.

در جبهه سياسي همچنين شاهد رشد فزاينده اجماع بين دو كشور ايران و روسيه هستيم. هر دو كشور موافقند تا رئيس‌جمهور سوريه در يك دولت اتحاد ملي حضور داشته باشد. آنها همچنين بر مركزيت انتخابات براي تعيين آينده سياسي سوريه، بر نابودي تروريسم روي زمين، ممنوعيت عبور جهادي‌ها از مرزهاي تركيه، همكاري نزديك با كشورهاي همسايه مانند لبنان، عراق و اردن براي متوقف ساختن افراطي‌ها و حفاظت از اقليت‌هاي مذهبي در اين كشورها، جلوگيري از كمك مالي جهاني به تروريست‌ها موافق هستند.

يك نكته بسيار مهم اين است در طول مذاكرات بحث‌بر‌انگيز سوريه، روسيه و ايران با يكديگر مديريت كردند تا درباره اين موارد حياتي موضع منسجم خود را حفظ كنند. بخشي از اين به اين دليل است كه آنها ديگر اين كار را به تنهايي انجام دهند.

چند ماه پيش، اين دو متحد حياتي سوريه از دو جاي مختلف جهان روي اهداف مشترك فعاليت مي‌كردند. اكنون ما شاهد آن هستيم كه آنها در يك اتاق با حمايت يكديگر فعاليت مي‌كنند و من حدس مي‌زنم كه امسال هماهنگي و همكاري بين اين دو كشور در داخل سوريه بهبود خواهد يافت. به دست آوردن هرچه بيشتر سرزمين از طريق نظامي به منظور رسيدن به يك توافق مطلوب سياسي براي هر دو متحد بسيار حياتي و ضروري است.

http://javanonline.ir/fa/news/773673

ش.د9405818

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات