* آيا در يک نگاه کلي به خاورميانه در سال 2016، ميتوان 13 کشور رسمي آن بهعلاوه، نوار غزه، دولت خودگردان و رژيمصهيونيستي که در کل 16 بازيگر اين منطقه را تشکيل ميدهند، به چهار دسته کلي اول، تروئيکاي قدرت (تهران- رياض- آنکارا) دوم، کشورهاي ميانه و کماهميتتر نسبت به دسته اول و سوم، مثلث کشورهاي سوريه- عراق- يمن که بهواسطه حاشيهاي مهم به نام جنگ در سطح منطقه و جهان مطرح شدهاند و در نهايت، نهادهاي غيررسمي قدرت تقسيم کرد؟
** آنچه در اين تقسيمبندي شما ديده ميشود، يک تقسيمبندي براساس مباني تئوريکي- مکانيکي ابزاري قدرت سياسي در جايگاه انديشههاي وبري در روابط بينالملل است اما بايد گفت که ساحت هولوتراپيک قدرت و جنبه کيفي و پيچيدگي مفهومي قدرت سياسي هم در تقسيمبندي بايد لحاظ شود زيرا قدرت روابط سياسي بينالملل، اکنون از بعد کمي به سمت کيفي، آن هم بهدليل رشد فناوريهاي ارتباطاتي و اطلاعاتي و گسترش فضاي رسانهاي و شکلگيري جهاني که من آن را «جهان شيشهاي و بلوري» مينامم، در حالگذار است ولي در کل تقسيمبندي ذکرشده براي بررسي مسائل و رخدادهاي روابط بينالملل در حوزه خاورميانه، گذشته از سال 2016، قابلقبول و مناسب است.
* اما هر تثليثي نشان تأسي به وبر نيست، همچنين مفروضات هولوتراپيک هويتي قدرت سياسي در روابط بينالمللي خاورميانه با لحاظ قسمت چهارم تقسمبندي و همچنين خوانش انديشههاي مکتب کپنهاگي برجام و پسابرجام در تقسيمبندي مذکور بهخوبي لحاظ شده اما سؤال اينجاست که آيا همين خوانش سبب شد تا به نوعي ايران در رأس تروئيکاي يادشده سال 2016 خاورميانه قرار بگيرد؟ و در کل، چرايي و چگونگي شکلگيري اين تروئيکاي 2016 خاورميانه و دليل جاي گرفتن رياض وآنکارا در قاعده و نه رأسش را در چه نکات و مسائلي ميبينيد؟
** بگذاريد تروئيکاي مورد نظر را اينگونه در نظر بگيريم تا بتوان نتيجه لازم در تحليل را بهدستآورد. ايران نماينده اسلام انقلابي، ترکيه نماينده اسلام دموکراتيک سکولار مدرن و عربستان نماينده اسلام سنتگراست. با توجه به اين رويکرد ميتوان گفت که رياض بهجاي تکيه بر وجوه ايجابي اسلام سنتي فقط با درپيگرفتن جنبه سلبي و نشاندادن حکومتي ضددموکراسي خشن و البته شبهديني، سوداي دستيابي به اهدافش را از اين مجمر داشت که از دادن پولهاي کلان به شرکتهاي اسلحهسازي اروپايي و آمريکايي، تا بهکاربستن نيروي قهري هم بهصورت مستقيم و هم بهصورت نيابتي نمونههاي بارز اين سياست رياض در سال 2016 و البته، قبلتر هم بوده است؛ در نتيجه، اسلام سلطنتي سنتي رياض به فرساش سياسي دچار شد و مشکلات سوريه، عراق، بحرين و يمن در کنار سياستهاي تنشآفرين با قدرتهاي اول منطقه، يعني تهران و با شدت کمتري، آنکارا، عربستان را از جايگاه شبه هژمونيکش به پايين کشيد.
از طرف ديگر، اسلام مدرن ترکيه، اگرچه در ابتداي امر بسيار خوب عمل کرد و اگر به منوال سابق پيش ميرفت، شايد اکنون رأس تروئيکا به آنکارا ختم ميشد اما در اثر اشتباهات شايد گفت مرگبار، دولت اردوغان بهدليل غرور کيششخصيتي بهشدت کاذبش، با پررنگکردن نقش رياستجمهوري و در عوض کمرنگکردن قدرت نخستوزيري، اکنون اين قدرت منطقهاي که شايد فکر رهبري منطقه خاورميانه را در سر داشت، بايد به فکر چارهاي براي ثبات داخلي خود کند، کودتاي ژوئيه 2016، حمله ماه آگوست با عنوان «سپر فرات» به سوريه، تجاوز زميني به عراق، وقوع نزديک به 20 انفجار تروريستي در سال 2016 که آخرينش همين حمله اول ژانويه 2017 يک کلوب بود، نشانههاي بارز از رأس ساقطشدن آنکاراست. اما از آن طرف بدون شک يکي از مهمترين عوامل و شايد گفت، مهمترين عامل قرارگرفتن تهران در رأس تروئيکاي قدرت خاورميانه در سال 2016، تعقلگرايي و بالابردن شعور سياسي برخلاف دو کشور ديگر است.
نکته اينجاست که دولت روحاني بهجاي دنبالکردن اقدامات تقابلي تنشآفرين، به رويکرد سياست تعاملي گرايش يافت و با حل وفصل پرونده هستهاي به مرور زمان بهويژه در سال گذشته ميلادي يعني 2016 هم براي تعامل کشور با ساير جهان بهواسطه گشودهشدن دروازههای اقتصادي–سياسي اروپا و آسياي جنوبشرقي و هم در رأس قرارگرفتن براي حل تنشهاي عراق و سوريه، خودبهخود کشور را نقطه ثقل اين تروئيکاي قدرت خاورميانه در 2016 کرد. نکتهاي که بايد در اين ميان گفت، اين است که اگر دولت روحاني هم به درپيشگرفتن سياستهاي قهري رياض و آنکارا گرايش مييافت، اکنون شايد ايران بايد با حکومت بسيار خشن ميليتاريستي در 40 کيلومتري خود مبارزه ميکرد؛ در نهايت، بايد گفت که سياست 2017 تهران، فقط بايد درهمينراستا حرکت کند تا نه در رأس تروئيکای خاورميانه که در رأس تروئيکاي قدرت آسيا هم جاي بگيريم.
* حادثه فاجعه منا، حمله به سفارت عربستان در تهران، تصويب قانون جاستا براي رياض از سوی بزرگترين حامي خود آمريکا، حضور ترکيه در مذاکرات سهجانبه مسکو- تهران- آنکارا در قبال جنگ سوريه، بهآتشکشيدن دو سرباز ارتش ترکيه بهوسیله داعش و... را هم بايد در راستاي خردورزي سياسي دولت روحاني در سال 2016 قلمداد کرد يا اشتباهات خود عربستان وترکيه؟
** تهران در قبال موارد يادشده فقط بهدنبال آرامش و ثبات سياسي بود. اگر در مسئله حمله به سفارت يا بدتر از آن، ماجراي فاجعه منا، جانب احتياطي که نه از سر ترس که اعتدال و عقلانيت سياسي بود، رشته امور را در دست نميگرفت، نميتوانست از اين مشکلات عبور کند و همچنين با کنترل شرايط به صورت نسبي نميتوانست ديدگاههاي خود را در حوزه قدرت سياسي رشد دهد. از آن طرف، تصويب قانون جاستا از بيکفايتي رياض بوده است، همچنان که همه مشکلات داخلي و منطقهاي ترکيه هم نشأتگرفته از اين نقيصه است و تهران با سياستي مداراگرايانه در قبال اردوغان تنشآفرين، او را هم به جرگه مبارزه با تروريسم درآورد؛ بنابراین بهطور کلی، هر دو عامل خردورزي سياسي دولت روحاني و هم عدم عقلانيت و کفايت لازم در مديريت شرايط منطقه در سال 2016، زمينهساز شرايط کنوني است.
* اما دسته دوم يا همان کشورهاي ميانه که به دلايل گوناگون، خود توان تأثيرگذاري لازم را در مقايسه با تروئيکاي قدرت ندارند که در اين مقام ميتوان بارزترين آنها را مصر و لبنان دانست زيرا در سال گذشته ميلادي، اين دو کشور بهويژه مصر با درنظرگرفتن پتانسيل بالقوه خود و همچنين لبنان البته با درنظرگرفتن شرايط خاصش (دو سالونيم بدون دولت)، نتوانستهاند در بالفعلکردن توان تأثيرگذاري خود چندان موفق عمل کنند که روشنترينش عقبنشيني از قطعنامه پيشنهادي عبدالفتاح سيسي عليه شهرکسازيهاي اسرائيل بهواسطه اقدامات ترامپ در دسامبر 2016 بود.
** بايد گفت مصر و لبنان در يک شرايط آشوبزده داخلي قرار دارند که مطمئنا بر عملکردشان هم تأثيرات منفي خود را خواهند گذاشت و درنهايت، موجبات منفعلشدنشان را باوجود فعالنشاندادن خود در صحنه سياسي روابط منطقه، فراهم ميکند. ابتدا درباره مصر بايد گفت، دولت قاهره از يک تشتت سياسي بهشدت رنج ميبرد؛ از يکسو باوجود کمکهاي بيدريغ مالي و تسليحاتي رياض به سيسي در زمان ساقطکردن دولت مرسي و حتي بعد از آن، قاهره، مواضعي خلاف عربستان را در قضيه سوريه و يمن در پيش گرفت و همين نکته موجب کمرنگشدن روابط قاهره- رياض شد. ازسويديگر، با ازميانبردن دولت اخوانالمسلمين از سوی ارتش به رهبري خود سيسي، عملا دشمني با آنکارا را براي خود خريد.
در طرف ديگر هم، اتخاذ سياستهاي تنشزا با تهران هم موجب سردي روابط شده و البته با اينکه قطعنامه شهرکسازيهاي اسرائيل از سوي قاهره منتفي شد اما حتي نوشتن پيشنويس قطعنامه هم موجب خشم سياسي و تيرگي روبط تلآويو- قاهره شده و اگر مصر بخواهد همين منوال را که در سال 2016 پي گرفته است ادامه دهد، شايد همين حضور نيمبندش هم ديگر به چشم نيايد؛ اگرچه تداوم اين عملکرد بر سياست داخلي خود مصر هم تأثيرگذار است که بايد در سال 2017 در آن تجديدنظري اساسي داشته باشد اما درباره لبنان، من بر اين باورم که در کنار ايران، دموکراتترين کشور خاورميانه است؛ اين کشور با نظم خاص سياسياش از کثرت به وحدت ميرسد، نه مانند عراق از وحدت به کثرت و اين امر فقط بهخاطر بافت سياسي، اجتماعي، فرهنگي و قومي خاص لبنان است که حتي باوجود نبود دولت براي بيش از دو سال هنوز اين کشور ثبات خود را حفظ کرده است.
از اين نظر، لبنان داراي يک وضعيت ويژه بوده که در سال 2016 هم وجود داشته است. يعني باوجود تکثر سياسي، ديني، قومي و اجتماعي جامعه با قبول کثرت و عادتدادن خود به زندگي در کثرت، درنهايت، يک ثبات سياسي- اجتماعي را سبب ميشود که به باور اکثريت، اين بيثباتي است زيرا به اين دليل نوعي سکون اجتماعي- سياسي در جامعه لبنان صورت گرفته اما اولا، نبايد سکون و ثبات را يکي دانست زيرا لبنان داراي ثبات است، نه سکون و ثانيا با فرض پذيرش سکون، اين سکون، يک سکون معنادار سياسي است که بهشدت با جامعهاش تعريف شده؛ بنابراین همين شرايط ثبات يا به تعريفي، سکون معنادار از يکسو، لبنان را در بيش از دو سال نداشتن دولت در دام جنگ داخلي قدرت گرفتار کرده اما ازسويديگر، موجب کمرنگشدن حضورش در منطقه خاورميانه بهويژه در سال گذشته ميلادي شده است.
* اما آيا انتخاب ميشل عون در 31 اکتبر 2016 بهعنوان رئيسجمهوري از طيف هشتم مارس در کنار سعد الحريري در جايگاه نخستوزير از جناح 14 مارس، موجب پيدایش اصطکاک سياسي در داخل لبنان در آينده بهويژه در انتخابات پارلماني ماه مي سال 2017 نميشود؟
** در لبنان همواره اصطکاک سياسي بوده و هست اما چيزي که بيروت را متفاوت ميکند، شيوه گذشتن از اين مسائل بوده و ثبات محصول جابهجاشدن قدرت از سوی رهبران جامعه، بدون تنش، درگيري و خونريزي است؛ بنابراین تفاوت دموکراسي لبنان با بقيه در همين انتقال قدرت به شيوه مسالمتآميزش است.
* براي اولينبار در سال 2016، شاهد روبهرويي رژیم صهیونیستی با چالشهاي اساسي ديپلماتيک، آن هم در سطح بينالملل بوديم. از متعلقدانستن مسجدالاقصي به مسلمانان از سوی يونسکو در اکتبر تا قطعنامه 23 دسامبر عليه شهرکسازيهاي اسرائيل، آن هم با عدم دخالت و وتوي آمريکا بعد از 23 سال از آخرين عدم وتويش که درنهايت به درگيري همهجانبه اسرائيل باآمريکا و اوباما منجر شد؛ با اين تفاسير، تحليل شما از جايگاه اسرائيل در منطقه خاورميانه در سال گذشته چيست؟
** اسرائيل در سال 2016 از يک سونامي فرار کرد و در طول انتخابات رياستجمهوري آمريکا براساس يک عملکرد زيرپوستي سياسيای که در تلآويو و واشنگتن روي داد، با موتور روشن و چراغ خاموش از ترامپ حمايت کرد؛ اتاقهاي فکر، هم در خود اسرائيل و هم در نيويورک و واشنگتن، ترامپ را روي کار آوردند؛ بنابراین اگر هيلاري کلينتون پيروز ميشد، يک سونامي بسيار بزرگ براي اسرائيل رخ ميداد که پيشلرزههايش همين مواردي بود که گفتيد اما دايره اين انتقادات حتي در اروپا هم بيشتر شده و ديگر غرب کما فيالسابق حاضر به پرداخت هزينههاي اسرائيل نيست و ازسويديگر، ترامپ هم اگر رفتار متمايزي دارد، بايد ديد در پايان دور اولش يا بهقدرترسيدن احتمالياش در دور دوم، اين رويکرد متفاوت با حال را اتخاذ ميکند. درنهايت، بايد ديد حال بد اسرائيل و تنش کمسابقهاش با رئیسجمهوري آمريکا در سال 2016 با ماه عسل ترامپ و نتانياهو چقدر بهتر خواهد شد و بهطور کلی اين ماه عسل چقدر به طول ميانجامد.
* اما دسته سوم مثلث- البته نميتوان نقش مهم عراق و سوريه را فارغ از مشکلاتي که به آن دچار هستند، ناديده گرفت- در تحليل شرايط کنوني، بيشترين سهم اهميت اين کشورها بهدليل وقوع جنگ در آنهاست. عراق سال گذشته ميلادي را با شکست داعش در الانبار و صلاحالدين شروع کرد و در اواخر سال هم به آزادسازي تقريبي موصل دست يافت. سوريه هم با بازپسگيري حلب و اجراي آتشبس در اواخر سال 2016، عملکرد مثبتي در جنگ با تروريسم داشت. از طرف ديگر، در پي توافقات رهبران داخلي يمن با مجلس اين کشور، شوراي عالی سياسي يمن هم شکل گرفت که خود اقدام بسيار مهمي در بهبود شرايط اين کشور است؛ اما عملکرد اين مثلث در طول سال 2016 از ديدگاه شما چگونه است؟
** با تمام نکات مثبت و خوبي که بيان شد، بايد گفت که خاورميانه، ديگر هيچوقت روي امنيت دائمياش را نخواهد ديد چون بايد يک ناامني نسبي را، حتي با فرض ازبينرفتن داعش و ساير گروههاي تروريستي متصور بود. آمريکا مؤلف داعش است نه مؤسسش؛ شما به خاطرات هيلاري کلينتون مراجعه کنيد، هيچکدام از آنها، معطوف به تأسيس داعش نيست بلکه متذکر رشد و استفاده ابزاري از آنهاست. کارگردانان بازي سوريه و عراق، جاي ديگري بوده اما تنشگران در خود منطقه هستند.
کمترين تنشگري که حضور عيني کمرنگي دارد، خود آمريکاست که رهبري عمليات خودش را بر عهده دارد اما بههيچوجه انجامش را برعهده نميگيرد. آمريکا در ابتدا با مديريت ناامني نسبي و بعد به پروژه توازن ضعف در تروئيکاي تهران- رياض- آنکارا پرداخت. در سال 2016 هم مديريت امنيت نسبي را در برنامه خود داشت که نشست صلح سوريه در همين جهت است زيرا ميخواهد سوريه با برنامه واشنگتن در ريل صلح قرار گيرد و فقط به اين دليل است که کشورهاي اين منطقه در مرکز جغرافياي جهان قرار داشته و در صورت رسيدن به صلح پايدار، احتمال راندن قدرتهاي فرامنطقهاي را در سر داشته باشند.
* در نگرش پستمدرن هولوتراپيک قدرت در روابط بينالملل به قسمت چهارم و نهايي تحولات منطقه ميرسيم، يعني نهادهاي غيررسمي کوچک و نيمهبزرگ قدرت منطقه خاورميانه، مانند القاعده، داعش، جبههالنصره و مانند آنها. در کنارش کانتونهاي قدرت خودگرداني کردها در سوريه، عراق و عربهاي فلسطين. ميزان نقشآفريني و تأثير اين بازيگران (نهادها) در سال 2016 در منطقه را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
** نکتهاي که بايد در ابتدا گفت، اين است که همه اين نهادها با يک شاخص ارزيابي نميشوند و هر کدام براساس شرايط و اقتضائات مکاني، زماني و البته، ايدئولوژيکش، بهصورتي کاملا جداگانه تحليل ميشوند. ابتدا درباره نهادهاي قدرتي مانند القاعده، داعش و النصره بايد گفت، که نه در سال 2016 بلکه از 2013 تاکنون قدرت تأثيرگذاري زيادي را داشتهاند که وضعيت اسفبار امروز خاورميانه، گواه اين نکته است.
اين مسئله، فارغ از خوب يا بد بودن تأثيرات است؛ يعني اين نهادها داراي شدت تأثير بالا اما منفيِ تنشزا و مخرب هستند که در اواخر سال گذشته ميلادي با بازپسگيري حلب، بخشي از موصل و طرح آتشبس در سوريه رو به کاهش هستند اما در طرف ديگر، برخی از کانتونهاي خودمختاري هم در اثر فعل و انفعالات نهادهاي دسته اول بهوجود آمده و رشد يافتهاند که اين هم دليلي بر تأثيرگذاري البته مخرب نهادهاي دسته اول است؛ مثلا کانتون کردهاي سوريه در اثر درگيري با داعش بهوجود آمده اما اين نهادها در قياسشان با دسته اول، داراي بار تأثيرگذاري کمتري هستند؛ البته استثنائاتي مانند خودمختاري کردستان عراق هم وجود دارد که بار تأثيرگذاري بيشتري را برايش ميتوان متصور بود اما درباره اعراب فلسطين، وضعيت به گونه ديگري است و شايد نقطه تمايز اين نهادها را در مدت زمان طولاني و پيچيدگيهاي مسائل اعراب و اسرائيل ديد که البته در طول تاريخ با شدت و ضعفهايي، تأثيرگذاري خود را ثابت کردهاند که چند دوره انتفاضه، جنگهاي هشت روزه و 22 روزه و... نمونههايي از آن هستند.
* در آخر، ارزيابي شما براي آينده خاورميانه در سال 2017 ميلادي چيست؟
** در پايان، نکتهای بايد ذکر کرد که متأسفانه در بررسيها و تحليلها به آن بهايي داده نميشود و آن، تحول در هويت قدرت است. به ديگر سخن، هويت قدرت با سرعتي فزاينده در حال تغيير است. شايد در گذشته براساس ديدگاههاي سنتي کلاسيک، ماهيت قدرت بهعنوان ابزار تعريف ميشد اما اکنون بايد پذيرفت که جهان در حال گذار است و خاورميانه هم بهعنوان يکي از مهمترين نقاط ثقل جهان، اين گذار را در چهارراه اتفاقات خود در طول اين سالها بهويژه در 2016 ديده که هم در آرايش شکلي و هم در قالب و محتواي قدرت خاورميانه در حال تغيير است و اين تغيير، بازتعريف قدرت سياسي را بسيار پيچيده کرده.
ترکيه در عين ائتلاف با تهران و رياض، همواره درصدد ديکتهکردن حکومت اسلامي خود است و عربستان هم همينطور اما اين بازيگران، مجبور هستند در يک همگراييِ شايد به ناچار، که حتي تهران- رياض را با وجود قطع ارتباط هم شامل ميشود، حضور يابند تا در برابر همين قدرتهاي غيررسمي موجود در ساختار هولوتراپيک امروز که ميتوانند به تهديدي جدي براي اين کشورها بدل شوند، صف آرايي کنند؛ چنانکه مثالش در به آتشکشيدن دو سرباز ترکيه بهوسیله داعش را در پايان همين سال گذشته ميلادي شاهد بوديم. در نتيجه، هيچ تضميني براي امنيت هيچ کشوري وجود ندارد. خاورميانه ديگر پس از گذشت سال 2016، کلمه مناسبي براي تغيير و تحولات آينده نيست. من در اين ميان، مسئله هارتلند بزرگ را، که کمربندي از منتهياليه شمال آفريقا شروع و تا منتهياليه مرزهاي آسياي جنوبشرقی امتداد دارد را مطرح ميکنم و آنچه در حوادث و رخدادهاي سياسي چند سال اخير بهويژه سال 2016 شاهد هستيم، ترسيم سياستهاي واشنگتن در راستاي گذر از هارتلند نو يا خاورميانه عربي به نوهارتلند است.
شما خاورميانه را ببينيد؛ سوريه شاهد اين مدعاست، آمريکا به گونهاي چالش سوريه را ريلگذاري کرده که حتي روسيه، چين، ژاپن، کرهجنوبي و ديگران را هم در آن درگير کرده است. در کل، تمام دلارها و هزينههاي گذشته و آتي اين کشورها، نه بهنفع خودشان يا سوريه و منطقه خاورميانه، بلکه فقط بهنفع آمريکا صرف ميشود. پس در نهايت، همانطور که قبلا هم ذکر کردم بايد در ارزيابي آينده خاورميانه گفت که وضعيت اين منطقه نه در سال 2017 که در سالهاي بعد هم روي امنيت را بهصورت دائمي نخواهد ديد، زيرا نهادهاي قدرت غيررسمي و از آن مهمتر، عوامل فرامنطقهاي، صحنهگردان حوادث خاورميانه هستند.
http://www.vaghayedaily.ir/fa/News/50672
ش.د9503424