(هفتهنامه آسمان ـ 1390/07/16 ـ شماره 87 ـ صفحه 4)
** خرداد 76 براي همه كساني كه در متن يا حاشيه سياست ايران بودند اتفاق ويژهاي بود آن اتفاق اين بود كه حكومت و مجموعه دستاندركاران مسيري را انتخاب كرده بودند و ملت برخلاف مسير آنها خودش را اثبات كرد. در آن زمان تلقي عموم اين بود كه كانديداي مورد نظر نهادهاي قدرت با در دست داشتن همه امكانات پيروز ميشود. براي خود اصلاحطلبان از آقاي خاتمي تا بقيه قصه همين بود. در آن زمان كسي باور نميكرد مردم اراده خودشان را بر اراده پشت پرده قدرت تحميل كنند اما دوم خرداد 76 اتفاقي بود كه مردم توانستند تصميم خود را عملي كنند
* ولي اراده مردم از مسير همان نهادهاي قدرت عبور كرد و عملي شد. آيا مخالفان اصلاحات توان امروزشان را نداشتند يا اينكه در آن زمان به گونه ديگري فكر ميكردند؟
** يك تفاوت وجود داشت و آن اينكه جريان مقابل اصلاحات مجموعههايي بودند كه هرچند دوست نداشتند كه برخلاف اراده آنها تصميمي گرفته شود اما به حداقلها هم حاضر بودند اكتفا كنند
* اكتفا كردن به حداقل يعني چه؟
** يعني بنا نبود خودشان را به آب و آتش بزنند و به هر قيمتي قدرتي را كه در اختيارشان بود حفظ كنند. مخالفان اصلاحات در آن زمان دو گروه بودند؛ يك گروه به دلايل اعتقادي اصلاحات را قبول نداشتند اما به لحاظ رفتاري رفتار متين و قانونمندي داشتند. عده اندكي هم بودند كه منافعشان اقتضا ميكرد كه مخالف اصلاحات باشند، يعني همان كساني كه كارناوال شادي عصر عاشورا را به راه انداختند و در كردستان و سيستان شبنامه و سيدي توزيع كردند. اين جريان قدرت و موقعيت خودش را در خطر ميديد و براي حفظ آن هر كاري حاضر بود انجام دهد. اين گروه در موج عظيم مردم نتوانستند كاري بيشتر از آنچه كردند، انجام دهند، گروه اول حريم قانون را تا حد زيادي رعايت ميكردند شخص آقاي ناطقنوري را ميتوان نماينده آن گروه دانست. او به عنوان رقيب سياسي آقاي خاتمي اين تقواي سياسي را داشت كه از هر ابزاري براي رسيدن به قدرت استفاده نكند.
در آن زمان اين جريان اكثريت جريان مخالف اصلاحات را تشكيل ميدادند و در جريان اصلاحات غافلگير شدند تصويري كه آنها از مردم داشتند اين نبود كه به رقيبشان رأي دهند. امكانات سياسي و اقتصادي در اختيار كانديداي آنها بود و با همه اين تبليغات فكر ميكردند مردم به آنها راي ميدهند. اما وقتي مردم تصميم ديگري گرفتند اينها به مقابله با مردم برخاستند و به رأي آنها تمكين كردند. رفتار متين و منطقي آقاي ناطق مويد همين نظر است. من ايشان را بعد از خرداد 76 بيشتر شناختم از همان تبريكي كه صبح اول وقت به آقاي خاتمي گفت تا فضايي كه در مجلس پنجم براي رأي اعتماد به كابينه ايجاد كرد. بخش زيادي از آن فضا مرهون مناعت طبع و واقعنگري ايشان بود.
* پس دليل رأي مجلس پنجم به كابينه خاتمي اين بود كه اكثريت مجلس در دست همان گروهي بود كه به رأي مردم تمكين كرده بودند.
** حداقل مديريت مجلس اين طوري اقتضا ميكرد. مجلس پنجم از 3 اقليت تشكيل شده بود يك اقليت قوي كه در دست كارگزاران و اصلاحطلبان بودند، اقليتي ديگر در دست گروهي كه آقاي ناطق شاخص آنها بود (راست مقتدر خردورز) و اقليت ضعيفتر از اين دو كه در دست تندروهايي بودند كه ويژگيهاي آنها را توضيح دادم. آنها در بين دو گروه اول و دوم گم شدند. من باز تاكيد ميكنم كه مديريت خوب آقاي ناطق باعث شد كه وزرا همه رأي اعتماد بگيرند چرا كه او دنبال كينهتوزي و انتقامجويي نبود.
* يكي از بزرگترين عوامل ناكامي اصلاحات را ميتوان بحرانآفريني همين گروهي دانست كه به گفته شما در جلسه رأي اعتماد وزرا قدرتي نداشتند چرا اين گروه از فرداي روز پيروزي اصلاحات مدام قدرتمند شدند؟
**
آن گروه تندرو كه ميخواهم به آنها بگويم «گروه كارناوال شادي عصر عاشورا» برنامه
چراغ در صدا و سيما را راهاندازي كرد، در نشريات و سايتها و مراكزي كه در دست
داشتند هر روز مسألهسازي و بحرانآفريني ميكردند و به تدريج حضور اينها در
نهادهاي خاصي پررنگتر شد. وقتي دستگاه اجرايي از دستشان خارج شد به نهادهاي ديگري
رفتند يكي از اين نهادها صدا و سيما بود. جايي كه آنها حداكثر استفاده را براي
مقابله با اصلاحات از آن كردند، نهادهاي شبه فرهنگي و شبه مردمي مرتبط با حاكميت
جاي ديگري بود كه رفتند. آنها بيش از هر چيزي از طريق برخي مداحها و هيأتهاي
مذهبي و مردم عامي وارد شدند. برآورد آنها اين بود كه پايگاه اصلي اصلاحات طبقه
متوسط نخبگان و دانشگاهيان هستند و آنها نميتوانند در اين حوزه كاري كنند، پس
رفتند سراغ مراكز مردمي.
پروژه اصلي آنها اين بود كه به مذهبيها القا كنند كه اصلاحات پايبند شعاير ديني و مذهبي نيست. اين طور نبود كه آنها به مصداقهايي برخورد كنند و روحشان جريحهدار شود. فيلم كارناوال عاشورا را خود آنها تهيه كردند و از طريق نهادهاي رسمي توزيع كردند. يا مثلاً يك نشريه دانشجويي با تيراژ 150 عدد را (نشريه موج) به دليل مطلبي كه از نظر ما هم قابل نقد بود علم كردند و كفنپوش راه انداختند كه از قم به جمكران بروند و به آقا امام زمان تسليت بگويند. ميتينگها را به هم ميزدند و به اسم دفاع از معتقدات بحرانسازي ميكردند مثلاً در مسجد محمديه قم آقاي سيدهادي خامنهاي برادر رهبري و روحاني شناخته شده براي سخنراني رفته بودند جلسه را به هم زدند. در نماز جمعه به دو نفر از وزرا حمله كردند آنها با معتقدات مردم ابزاري برخورد كردند و در پي مطالبي ميگشتند كه اصلاً ربطي به اصلاحطلبان هم نداشت تا ادعاي خود را ثابت كنند و متأسفانه توانستند برخي از روحانيون حوزه علميه قم را هم با خودشان همراه كنند.
* سال 80 چرا دوباره اصلاحات پيروز شد و اراده مردم دوباره از مجاري رسمي حكومت تحقق پيدا كرد. با اين تحليل شما بايد بگوييم به اين دليل كه تندروها هنوز نتوانسته بودند به اندازه كافي قدرتمند شوند كه در برابر خواست مردم بايستند؟
** همينطور است. اولاً 4 سال دوره اول آقاي خاتمي به رغم بحرانآفرينيها كارهاي بزرگي براي كشور صورت گرفت با اينكه قيمت نفت بشكهاي تقريباً 10 دلار بود اما يك تمدن بزرگ صنعتي در عسلويه پيريزي شد. دهها سد و پروژههاي سنگين در كشور به نتيجه رسيد يا فعال شد در عرصه بينالمللي روابط ما با دنياي خارج در بهترين وجه خودش قرار گرفت. تمام شركتهاي سرمايهگذاري كه قبل از آن علاقهاي به سرمايهگذاري در ايران نداشتند بعد از آن براي سرمايهگذاري به صف ايستادند. سياست تنشزدايي و طرح گفتوگوي تمدنها وجهه ايران را ارتقا داد. مردم اين دستاوردها را ديدند. از آن مهمتر كارگزاران اصلاحات سعي كردند با مردم نسبت هم دلانهاي برقرار كنند و مردم رونق اقتصادي را در زندگي خود لمس كردند از نظر فضاي سياسي احزاب و تشكلها احساس كردند از طرف دولت فضاي تنفسي براي آنها ايجاد شده البته گروه تندرو در مقابل اهداف راهبردي دولت در اين زمينه مانع ايجاد ميكردند ولي مردم آنها را به حساب دولت نميگذاشتند و به رغم همه موجآفريني آنها، مجلس ششم با اكثريت اصلاحطلب تشكيل شد و اين شكست ديگري از مردم بود. سال 80 آنها ديگر رمق زيادي براي مقابله با اصلاحات نداشتند.
* آيا در ساختار سياسي ايران قوه مجريه ابزار و امكاني براي برخورد با تندروهاي مخالف اصلاحطلبي ندارد و فقط ميتواند مفعول عملكرد آنها باشد؟
** بستگي دارد آنها چه كسي باشند. جريانهاي افراطي اگر در نهادهاي قدرت (مثل نهادهاي نظارتي) خودشان را تعريف كنند كار دولت سخت ميشود چون آنها به اسم مثلا نظارت بر قوه اجرايي در كار دولت كارشكني ميكنند. شما ببينيد رفتار نهادهايي مثل صدا و سيما، تريبونهاي نماز جمعه، شوراي نگهبان و بسيج با دولتي كه منتخب مردم و مورد تأييد رهبري است چگونه بوده است. با اين همه به دليل پايگاه مردمي و قدرت تصميمگيري و مديريتي كه جريان اصلاحات داشت اينها توان زيادي در انتخابات سال 80 نداشتند حتي نتوانستند تجزيه آرا كنند. نكته ديگر اينكه راست خردورز معتدل فاصلهاش را با اين جريان افراطي زياد كرده بود.
* با اين توضيح شما به اين نتيجه ميرسيم كه اگر اصلاحات دچار ناكامي شده در پايگاه مردمي يا توان مديريتي آن خللي ايجاد شده است؟
** خير. ما تا سال 80 خللي در پايگاه مردمي اصلاحات نميبينيم. در مجلس ششم، انتخابات شوراها و دور دوم رياست جمهوري مردم آمدند و به اصلاحات رأي دادند. اولين ضربهاي كه اصلاحات خورد از ناحيه شوراي شهر تهران بود كه تركيب اوليه آن خيلي قدرتمند بود اما تعدادي از اعضاي آن به مجلس رفتند و شوراي شهر بعد از آن به جاي آنكه جايي براي مشاركت دادن مردم باشد تبديل به محلي براي دعوا و درگيري و كارشكني براي مديران اجرايي شهرداري شد. تلويزيوني هم كه حاضر نبود اسم اصلاحطلبها را ببرد هر شب شوي تلويزيوني دعوا و درگيريهاي آنها را پخش ميكرد. اين مسألهاي بود كه مردم را خسته كرد به طوريكه مردم در دور بعدي نيامدند و در نتيجه افرادي با رأي حدود دو و نيم درصد نماينده مردم شدند. كه همين رأي آنها را به اين باور رساند كه مردم به صورت طبيعي از سمت اصلاحات به طرف آنها نيامدند بنابراين در مجلس هفتم دست به آن رد صلاحيت گسترده زدند. بنابراين اگر مردم از اصلاحات بريده بودند نيازي نبود كه 86 نفر رد صلاحيت شوند. من فكر نميكنم اصلاحات در ذهن مردم مشكلي پيدا كرده باشد
ش.د9000481ف