کتاب «روی خندانِ گولنِ شیطان» که به تازگی در ترکیه انتشار یافته، تنها در ۳ ماه، ۸ بار تجدید چاپ شد. این اثر ضمن مرور دیدگاه های گولن، نقش وی را در کودتای نافرجام ترکیه بررسی کرده است.
به گزارش گروه فرهنگی بصیرت به نقل از خبرگزاری مهر، رایزنی فرهنگی ایران در آنکارا در گزارشی که از کتاب «روی خندانِ گولنِ شیطان» - که به تازگی در ترکیه انتشار یافته - تهیه و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده، به معرفی این اثر مهم در ترکیه امروز پرداخته است.
نام این اثر به زبان فارسی «روی خندانِ/گولنِ شیطان» است که به زبان اصلی یعنی ترکی استانبولی «ŞEYTANIN GÜLEN YÜZÜ» است و در آن، یک ایهام وجود دارد؛ و آن اینکه: گولن (نام خانوادگی فتح الله گولن) به معنی خندان است!
بر اساس این گزارش، نویسنده این کتاب «لطیف اردوغان» (Latif ERDOĞAN) و ناشر آن «Turkuvaz Haberleşme ve Yayıncılık A.Ş» و صاحب امتیاز اثر هم «Turkuvaz Medya» است. این کتاب در ۱۸۲ صفحه در جولای ۲۰۱۶ (تیر و مرداد ۱۳۹۵) منتشر شده و هم اکنون به چاپ هشتم رسیده است. چاپ های اول تا هشتم این کتاب، هر کدام با تیراژ ۵ هزار نسخه در زمان اندکی پس از کودتای نافرجام ۱۵ جولای ترکیه، در استانبول چاپ شده است.
در معرفی نویسنده و به نقل از آغاز کتاب، می خوانیم: لطیف اردوغان، در سال ۱۹۵۶ (۱۳۳۵) در اوشاک ترکیه به دنیا آمد. در سال ۱۹۶۷ (۴۶) تحصیلات ابتدایی خود را به پایان برد و در سال ۱۹۷۴ (۵۳) تحصیل در مدرسه امام خطیب را و در سال ۱۹۷۸ (۵۷) تحصیل در انستیتوی عالی اسلام ازمیر را به پایان رساند.
وی در سال ۱۹۸۱ (۶۰) به مدت یک سال بهعنوان واعظ در سازمان امور دیانت ترکیه کار کرد. سپس به نویسندگی روی آورد. در روزنامه و مجلات گوناگون مقاله نوشت و به فعالیت های کتاب نویسی خود ادامه داد. در سال ۱۹۹۴ (۷۳) در میان مؤسّسین وقف روزنامه نگاران و نویسندگان قرار گرفت و به مدت سه سال ریاست هیئت مدیره وقف مذکور را عهده دار شد. در بین سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰ (۷۶ تا ۷۹) در وقف پژوهش های آکادمیک به مدیریّت پرداخت. برای تحقق فعّالیّت های تعلیمات خاص به کشورهای آلمان، آمریکا و آمریکای لاتین از جمله آرژانتین رفت. طی مدت های مدید از ابتدای تاسیس، در روزنامه های زمان و بوگون (امروز) نوشته های هفتگی داشت. وی هنوز هم به نوشته های هفتگی اش در روزنامه آکیت (عقد/قرارداد) ادامه می دهد. ۷ اثر چاپ شده از این نویسنده هم موجود است.
لطیف اردوغان که متأهّل، دارای سه فرزند (یک دختر و دو پسر) است، تقریباً ۴۰ سال در جماعت گولن حضور داشته، از آن جماعت جدا شده و درباره مؤسّس آن فتح الله گولن، در بهمن ماه ۱۳۹۲ برای روزنامه آکیت مصاحبه ای می کند که سر و صدای فراوانی داشت. (روزنامه های زمان و بوگون مربوط به جماعت فتح الله گولن هستند.)
بر اساس این گزارش، در معرفی کتاب آمده است: تلاش گولن برای بنیان نهادن جماعت خودش چه زمانی و چه گونه ای شد؟ جماعت گولن یک پروژه بود؟ نفوذ به درون دولت، نخست از کدام نهاد آغاز شد؟ گولن برای به هوا فرستادن کدام نهاد طرح خرابکاری ریخت؟ نگاه گولن به سیاست و روابطش با سیاست مداران چگونه بود؟ ادعای مسیحیّت گولن واقعی است؟ ساختار تشکیلاتی که گولن برای جماعتش رقم زد چه گونه بود؟ گولن می خواست به چه کسی رشوه بدهد؟ سبب واقعی ازدواج نکردن گولن چیست؟ چرا گولن از راه های قاچاق وارد ترکیه شد؟ گولن در کجا میهمان خانواه بن لادن شد؟ و ...
فهرست مطالب این کتاب به قرار زیر است: نخستین آشنایی ام، مشکلات درسی گولن، رابطه امام الوار و گولن (رابطه ی روحانی روستای الوار و گولن)، گولن و تصوّف، ادّعای مسیحیّت، آشناییش با رساله های نور (کتب بدیع الزّمان استاد سعید نورسی)، کوشش گولن برای تأسیس جماعت خودش، ساختار سازمانی جماعت، گولن یک پروژه است؟، نخستین اردوگاه های هسته، رشوه، چرا از صابون طلّاب استفاده نکرد، از غذا (ی مخصوص طلبه ها) نخورد؟، مسئله ازدواج نکردن، جای وعظ ها در تشکیل جماعت (نقش وعظ ها در تشکیل جماعت)، فرآیند نهادینه شدن، گولن به عنوان یک رئیس رسانه ای (غول رسانه ای)، به سوی سازمان دهی دولت موازی، منابع فاینانس (مالی)، گولن و سیاست، گولن بازرسی شد؟، سومین حجّ گولن، کودتاها و گولن، ماجرای وقف روزنامه نگاران و نویسندگان (انجمن روزنامه نگاران و نویسندگان)، باز شدن پای جماعت به خارج کشور، آنچه در فرآیند ۲۸ فوریه گذشت۱، سندروم تغییر و تحوّل گولن، نپوتیسم و جماعت (قوم و خویش پرستی و جماعت)، در فرآیند پس از آمریکا گولن چگونه جایگاهش در جماعت را حفظ کرد؟، وسواس استخباراتی گولن (وسواس اطّلاعاتی گولن)، مسئله فؤاد آونی۲، مشکل گولن با سایر جماعات، روابط گولن- آک پارتی (حزب عدالت و توسعه) – اردوغان، ارگنکون – بالیوز۳– عملیّات های اطّلاعاتیِ نظامی، جماعت پس از گولن، ویژگی شخصیّتی، وقتی خود را هم بازجویی می کنم و فرار کردم اما...
در پیش گفتار این اثر می خوانیم:
«از شخصی سخن می گوییم که چهل و پنج سال از عمرم را با هم گذرانده ایم. در این مدت زمان طولانی که ناشی از هم کشوری و هم آرمانی است، البته که هر کاری که انجام شد، بد نیست و هر چه که بر سر آمد، شوم و باعث پشیمانی نیست. ناخوشایندی هایی که دیدیم و بر سرمان آمد، در نسبت با خوبی ها، زیبایی ها و خیراتی که دیدیم، به سان اندازه گوش در مقایسه با تمام بدن شتری، کوچک و آسان بود؛ به همین سبب نیز چو دست بشکند، استخوان درونش بماند و چو خون بالا آورد، گوید که شربت زغال اخته خوردم (به معنی پنهان کردن نشانه اختلافات درون گروهی در برابر دشمن مشترک)؛ چه رسد به قربانی شدن های انفرادی که حتی فکر مطرح ساختنش هم پیش نمی آمد. اصلاً منی در کار نبود و ما بود؛ همگی با آب کردن غرور و منیّتی که مثل تکّه یخی شده بود در استخری به نام «جماعت»، در جهد و کوشش برای به دست آوردن یک استخر یک پارچه بودند. لااقل من به نوبه خود این گونه می اندیشم و وقایع را این طور بررسی میکنم.
اگر گولن را و کسانی را که به آنها برادر بزرگتر می گفتم، در دعاهای پس از نمازهای پنج گانه یاد نمی کردم، خود را مقصر و گناهکار می پنداشتم. سال ها بود که خانواده خویش را، مادرم را، پدرم را، برادران و خواهرانم را به فراموشی سپرده بودم؛ یک چیز برای من تنها در نسبت با اندازه رابطه اش با «خدمت» برایم ارزشی داشت؛ هیچ چیزی که با خدمت مرتبط نبود، حتی خود زندگی، نزد من ذرّه ای قیمت و ارزش نداشت. آرمانم را دینم و دینم را آرمانم ساخته بودم. هم مقصود و هم حکمت زندگی کردنم آرمانم بود.
در این میان، ما از کودکی وارد جوانی شدیم. جماعت با پیش برد یک روند مثبت، به بزرگ تر شدنش ادامه داد. با نبوغ گولن، کار از یک حرکت تبدیل به یک سازمان یافتگی تشکیلاتی از نوع جمعیت شد. به سوی یک مدل سلسله مراتبی رفته شد؛ مقامات و مناصب وارد گردونه شد. گولن خود را به جایگاه رهبری رساند. آن هنگام هم فشار به استعدادها و قابلیتها در جماعت را شروع کرد؛ یا او را به عنوان رهبر خواهند پذیرفت و یا جدا شده و خواهند رفت.
یک گروه از دوستانی داشتم که مرا دوست داشته، برایم ارزش قائل بوده و نسبت به شخص من حس وفاداری داشتند. برخی از این ها را هم گولن در کنارم جای داده بود. من هم این اشخاص را می دانستم. اما خیلی صمیمی و بسیار صادقانه برخورد کردم. به هر نیّت و مقصودی که باشد، هر کسی را که پیشنهاد سازمان- دهی یک جماعت دیگر را میداد، هم از نزد خود دور ساختم و هم سعی کردم که نسبت به نیّتی این چنین بسته بمانم. زیرا که این گونه می اندیشیدم: مادامی که خدمتی چنین والا موجود است؛ و در ساختار عمومی در این خدمت، نظرات مثبت به نفع گولن است؛ هیچ نیازی و هیچ لزومی بر شکستن این نظر مثبت و ایجاد وقفه و مانع تراشی برای این خدمت والا نیست. تکرار مکرّر این نظرم را در آن زمان ها و اینکه تا حدّ توان توجه ها را همیشه به گولن جلب می کردم و در این کار هم ذره ای پا پس نگذاشتم را شاهدان آن روز می دانند و تصدیق می کنند. با توجه به اینکه اگر من هم می بودم در شرایط آن روزها همان کارها را می کردم، این اندیشه که تقسیم قوا هم بی فایده و هم مضرّ است را برای خودم اندیشه ثابت ساختم.
حتی برای آن که فتنه جسارت نیافته و راهی نیابد، بسیار پیش آمده که در مواردی از این دست با غلبه بر خود، خود را بیش از پیش وفادار به گولن نشان بدهم. هم انجام دادن مصاحبه نهر (تهیه بیوگرافی به سبک پاسخ به سوالات شخص دیگر) با وی و هم ورود به کار کتاب کردنِ وعظ و صحبتهای جلسات دینی اش، از نظر خودم یک فداکاری است؛ این فداکاری هم با نگرش مذکور بسیار رابطه نزدیکی دارد.
با آن که گولن فداکارای مرا از لحاظ وجدانی تصدیق کرده، بعضا زیر بار خوبی های من له شده و این را با واکنش هایی که نشان داده، سعی در جبرانش کرده است. یعنی بارها و بارها خوبی های من به وی به حدّی شده که او را نسبت به من نمک ناشناس سازد. این وجه مسئله را به شاهد ازل - الله – حواله می کنم و وارد جزئیاتش نمی شوم. بیست سال آخر که او باعث استفراغ خونی من شد (یعنی مرا دل خون کرد)؛ و من نیز هر بار به او شربت زغال اخته تقدیم کردم. صبرم به قدری زیاد گشته که، به خاطر دارم روزی به من چنین گفت: تو صبر پیغمبر داری. بعضا دلم می گیرد، تو را به خاطر می آورم، با گفتنِ او چه چیزهایی را تحمل می کند، بر چه ها صبر می کند، برای خودم درس می گیرم.
در مقطعی که در آرژانتین می ماندم، با عبور از آمریکا برای آمدن از آرژانتین به ترکیه، با او دیدار کردم. به من گفت که در آرژانتین ساختمان بزرگی بگیر. من هم بیایم و با تو بمانم. هر چه که نباشد، در روزهای واپسینم حقّت را بر گردنم ادا کنم. گفته هایش صمیمانه و صادقانه بود. چون به قدری که او را مجبور به گفتن این ها کند و بیش تر از آن بر گردنش حق داشتم؛ با هر نوع ظلم او و بی وفایی اش، با صبر و وفاداری مقابله کردم.
الآن هم وضعیت عوض نشده. کسانی که در برابر بلکه بزرگ ترین خیانت تاریخ ترک-اسلام او ساکت می مانند، بیش ترین بدی را به او می کنند. ولی من یک دوست قدیمی ای هستم که می خواهم او را از این خیانت منصرف کنم و باور دارم که بایدهای حقوق دوستی را هم به نحو احسن ادا کرده ام. نمی دانم که چه قدر در این هشدارم موفّق شده ام؛ این را مورّخان در آینده خواهند گفت. لکن به شهادت هزاران شاهد می دانم که این هشدارهایم برای اکثریت بزرگی از جمعیّت متحیّران مفید واقع شده است.
این نیست که گولن فقط به اشتباه افتاده و در نتیجه کار اشتباهی کرده است؛ بلکه هم زمان در اشتباهش اصرار هم ورزیده و خطایش را ایده آل ساخته است. به همین سبب نیز مجادله با وی به دعوای حق و باطل بدل گشته است. از جانب من، برای خاطر والای حق، دوستی قدیمی را به کناری نهادن و مستقیما وارد دعوا شدن یک ضرورت و امری واجب می نماید. جماعت، مهمّات بسیار مهمّی بود؛ لکن به دست دشمن افتاد؛ به نیروی سرگردانی روبروی ملّتش تبدیل گشت. یا مورد استرداد قرار میگرفت و پس گرفته می شد، که مدّت مدیدی تلاشمان در این راستا بود. یا امحای آن ضرورت می یافت. وقتی اولّی ناممکن شد، دولت راه دوم را برگزید. جماعت را وارد لیست گروهک های تروریستی کرد؛ مجادله اش را هم در این مسیر پیش برد. بر ما هم ایجاب می نمود که برخی مواردی که می دانستیم را به سان نقشه راهی با مسئولین امر در میان بگذاریم. تلاش کردیم آن را عملی کنیم. البته پر واضح است که در این میان لازم بود تا حقّانیّت دولت در اجرائیّاتش به صورت دست اوّل به ملّت توضیح داده شود؛ در واقع هدف اولویت اوّل کتابی که در دست دارید نیز همین است.
مصاحبه ی طولانی ای که با گولن در سال ۱۹۹۰ (۱۳۶۹) انجام دادیم، نیز مصاحبه جامعی که در سال ۱۹۹۶ (۷۵) انجام دادیم، منبع اوّل اطّلاعاتی است که در این کتاب به کار رفته است که این اطّلاعات به این عمومیّت و تمامیّت فقط در بایگانی ما موجود است. دومینش اطّلاعاتی است که از خاطرات مورد مشاهده خودمان و آنچه که بر ما گذشت شکل می گیرد که منبع آن خودمانیم. یکی هم اطّلاعات موجود در بایگانی و مربوط به پرونده هایی است که از مصاحبه دوستان هم کار آن دوران با افراد پر شماری در سال ۱۹۹۰ تشکیل می شود. هر چند در کتابمان به اطّلاعات مربوط به بخش اخیر مراجعه خیلی کمی کردیم؛ لکن با فوت بسیاری از اینها، دیگر تهیّه چنین مندرجات پرونده ای امکان ناپذیر است؛ با این جهتش هم اهمّیّت اطّلاعات مربوط به موضوع که در دست ما است، بلاشکّ است.
بخش بسیار کمی از این اطّلاعات با عنوان «دنیای کوچکم» از جانبمان منتشر شده بود. برای انتشار باقی اش ضرورتی دیده نشد. لکن پس از واقعه ای که بهعنوان اقدام به کودتا (تعبیر نویسنده) ۱۷-۲۵ سپتامبر در تاریخ ثبت شد، همه چیز به حالت عکس برگشت؛ لازم شد که دانسته های پیشینمان را نیز از نو بازبینی کنیم.
به همین سبب، اطّلاعات موجود در بایگانی مان را تک تک بازبینی کردم. با آنچه به تازگی بر ما گذشت، تلاش کردم تا فاصله بین سطرهای آنچه گولن برایمان توضیح داده بود را بخوانم. راستی که گولن همان روز هم همه چیز را برایمان توضیح داده؛ لکن به سبب جاهای خالی ای که در فاصله میان سطرها بود، ما نتوانسته بودیم در حد واقعی ای که باید موارد توضیح داده شده را می فهمیدیم، بفهمیم. این کار پیش رو، به نوعی جبران این خطا و تلافی این نقص را در هدف دارد.
مهمترین تفاوت میان من و گولن، این که او تمام قدرتی که به دست دارد را در حمله اوّل به کار می برد؛ ولی من به مرور زمان را ترجیح می دهم. حتی، وقتی که به دیدار نخست وزیر وقت رجب طیب اردوغان در کاخ دولماباغچه رفتم، جماعت، با گفتن اینکه بمب های بزرگ اصلی (منظورشان نوار (افشاگری) بود) چند روزی پیش از انتخابات منفجر خواهد شد، که منظورشان انتخابات محلّی ۳۰ مارس (۱۱ فروردین) بود، جو ترس را بر فضا حاکم کردند. در سالن انتظار، ابراهیم کالین، مصطفی کاماجی، سعید یوجه و پسرم سلیمان سعید نشسته بودیم؛ و از من پرسیدند که در روزهای آتی چه جور نوارهایی افشا خواهند کرد. به آن ها گفتم نترسید. گولن کارتی که در دست دارد را در حمله اوّل به کار می برد؛ آن را هم به کار برد. پس از این چیزی نیست که به کار ببرد. همین حرف را، در دیدارمان با آقای طیب (اردوغان) هم گفتم. و روشن است که در این دیدگاهم اشتباه نکرده بودم.
اما، همانطور که در صحبت های تلویزیونی ام هم گفتم، اگر این دعوا حتی ۱۰ سال دیگر هم طول بکشد؛ و من هم تک و تنها بمانم باز هم برای مقابله به مثل با آنها اطّلاعاتی که بدهم، پیدا خواهد شد. الآن هم روی حرفم هستم.
در پایان، یکی از بارزترین ویژگیهای این کتاب این است که شما را مستقیما با آنالیزها رو به رو خواهد ساخت. از این منظر ادراکات اشتباه را به کمترین میزان ممکن خواهد رساند، نیز معتقدم این ویژگی که برای موضوعش اثر منبع است را حفظ خواهد کرد. با امید به اینکه سبب خیر شود...»