يكى از سنّت هاى الهى "امتحان" است; به اين معنا كه اراده خدا بر اين تعلّق گرفته كه همه بندگانش را به انحاى گوناگون بيازمايد: "احسب النّاسُ ان يتركوا و هم لا يفتنون." (عنكبوت: 2) خلقت شيطان هم خود وسيله اى براى آزمايش انسان هاست; زيرا انسان با توجه به اين مسأله سعى مى كند با انواع مكر و حيله هاى او مبارزه كند و با كمك و استمداد از عقل و وحى الهى، در برابر انواع توطئه ها و برنامه ها و نيرنگ هاى شياطين انس و جن مقاومت كند و تسليم نشود و بدينوسيله به عالى ترين مراتب كمال و سعادت انسانى نايل شود.
آنچه که ذهن خیلی ها را درگیر کرده و مدام دنبال پاسخ آن هستند، چرایی آفرینش شیطان است. راستی؛ چرا خداوند شيطان را آفريد تا هم آدم(عليه السلام) و هم فرزندان او را فريب داده، اغوا كند؟ اگر خلق نمى كرد، مسلّماً هيچ يك از بندگان او معصيت و نافرمانى نمى كردند و به طور كلى، آدميان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق كرد؟
جواب: اولا، خداوند شيطان را جبراً شيطان (به عنوان موجودى شرير و موذى) نيافريد; بلكه شيطان پس از خلقت آن قدر عبادت خدا را انجام داد كه در زمره فرشتگان قرار گرفت. امام على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: "واعتبروا بما كان من فعل اللّه بابليس اذ احبط عمله الطويل و جهده الجهيد و قد كان قد عبداللّه ستة آلاف لا يدرى امن سنى الدّنيا امّن سنى الاخرة عن كبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابليس يسلم عن اللّه بمثل معصيتة." پس اين خود شيطان بود كه با اختيارات خود از امر الهى تخلف كرد و از سجده بر آدم امتناع نمود و بدين روى، مطرود رحمت الهى شد.
ثانياً، خداوند انسان را در برابر فريب ها و اغواگرى هاى شيطان بى دفاع نگذاشته، بلكه او را به نيروهاى عقلانى و وحيانى مسلّح نموده است; از يك سو، به وسيله عقل و از سوى ديگر، از طريق وحى از ترفندهاى شيطانى آگاهى پيدا كرده است.
ثالثاً، وجود شيطان براى انسان به يك لحاظ، نعمت است و نه نقمت; چرا كه خود وسيله اى براى پيشرفت و تكامل بشرى است; زيرا اگر انسان با نيروهاى مخالف و بازدارنده از صراط مستقيم به مبارزه برخيزد، مسلّماً در تربيت روح و روان و تكامل معنوى او تأثير فوق العاده اى خواهد داشت.
از سوى ديگر، يكى از سنّت هاى الهى "امتحان" است; به اين معنا كه اراده خدا بر اين تعلّق گرفته كه همه بندگانش را به انحاى گوناگون بيازمايد: "احسب النّاسُ ان يتركوا و هم لا يفتنون." (عنكبوت: 2) خلقت شيطان هم خود وسيله اى براى آزمايش انسان هاست; زيرا انسان با توجه به اين مسأله سعى مى كند با انواع مكر و حيله هاى او مبارزه كند و با كمك و استمداد از عقل و وحى الهى، در برابر انواع توطئه ها و برنامه ها و نيرنگ هاى شياطين انس و جن مقاومت كند و تسليم نشود و بدينوسيله به عالى ترين مراتب كمال و سعادت انسانى نايل شود. بله، او مى تواند با اختيار خود، اسير شعارهاى شيطانى و مغلوب هواهاى نفسانى خويش گشته، به دانى ترين مراتب حيوانى سقوط كند. و معمولا افراد بى ايمان نسبت به معاد اين چنين هستند: "و لتُصغى اليه افئدة الّذين لايؤمنون بالاخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون." (انعام:113)
آيا انسان در برابر شيطان مجبور است؟
نه تنها انسان با علم حضورى، پى به مختاربودن خود مى برد و نه تنها آيات متعددى از قرآن دلالت بر اختيار انسان مى كنند، بلكه آيات فراوان ديگرى نيز دلالت دارند كه انسان در برابر شيطان مسلوب الاختيار نيست، بلكه شيطان از طريق تزيين (آراستن، زيباجلوه دادن) ، وسوسه ، دعوت ، تسويل (فريفتن) استزلال(لغزاندن) ، افتنان (به فتنه انداختن) اضلال (گمراه كردن) ، ايحاء (القا كردن سخن، وحى كردن، وسوسه كردن) وعده دروغ و مانند آن انسان را به نافرمانى خدا سوق مى دهد و اين همه، از لوازم شيطنت است. بايد توجه داشت كه اگر در بعضى از آيات اشاره به سلطه شيطان بر بعضى افراد شده، اين سلطه تكوينى نيست و از اين رو، شيطان در قيامت، به هنگام رويارويى با پيروان خود مى گويد: "انّ اللّه وعدكم وعدالحقّ و وعدتكم فاخلقتكم و ما كان لى عليكم من سلطان الاّ ان دعوتكم فاستجبتم لي فلاتلوموني ولوموا انفسكم و ما انتم بمصرخيّ انّي كفرت بما اشركتمون من قبل..."(ابراهيم:22)
البته روشن است كه سلطه در آيه شريفه، اطلاق دارد و شامل هر نوع سلطه اى مى شود، چه سلطه بر ابدان باشد و چه سلطه بر افكار و انديشه ها.
دعوت شيطانى و تزيين اعمال و تسويل و وسوسه توسط شيطان ممكن است در انسان ميل و شوق به گناهان ايجاد كند و انسان هم پس از آن به راحتى تن به معصيت و نافرمانى خدا دهد، ولى اين به معناى مسلوب الاختيار كردن انسان نيست ،بلكه او مخيّر است كه دل و فكر خود را جايگاه و سنگر شيطان قرار دهد يا جايگاه ذكرالهى. بسيارند كسانى كه حاضر نيستند، حتى يك لحظه، قلب خود را جايگاه وساوس شيطانى قرار دهند; دل هاى آن ها لبريز از ايمان به خداست و هميشه بر او توكّل دارند و از اين رو، شيطان هم بر آن ها هيچ سلطه اى ندارد: "انّه ليس سلطانه على الّذين آمنوا و على ربّهم يتوكلّون" (نحل: 99) او بر بندگان خدا (كسانى كه واقعاً بنده او هستند) هيچ سيطره اى ندارد، مگر بر پيروان گمراه خود: "انّ عبادي ليس لك عليهم سلطانٌ الاّ من اتّبعك من الغاوين"حجر:42
شياطين انس و جن
بعضى از آيات سخن از شياطين انس و جن دارند: "و كذلك جعلنا لكلّ نبى عدّواً شياطين الانس و الجنّ يوحى بعضم الى بعض زخرف القول غروراً و لو شاء ربّك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون و لتصغى اليه أفئدةُ الّذين لايؤمنون بالاخرة و ليرضوه و ليقترفوا ما هم مقترفون." (انعام: 113(
چنان كه از آيه استفاده مى شود، شياطين انس و جن برنامه هاى اغواگرانه خود را به طور پنهانى، سريع و فريبنده به ديگران القا مى كنند و اين جاست كه در اثر اين القاءات دل هاى افراد بى ايمان به آخرت نسبت به آن ها متمايل گشته، سخنان و برنامه هايى را كه ظاهرى زيبا و باطنى زشت و كريه دارند، از آنان مى پذيرند و به آن دل گرم مى شوند و از اين طريق، به انواع گناهان شقاوت بار آلوده مى شوند: "وليقترفوا ما هم مقترفون."
نه تنها شياطين جن، بلكه شياطين انس هم براى گم راه كردن مردم برنامه ريزى ها مى كنند و از اين رو، قرآن به سران منافقان، كه از هيچ كوششى براى شكست مسلمانان دريغ نمى كردند، لقب "شياطين" مى دهد: "واذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمّنا و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انّا معكم انّا نحن مستهزئون" (بقره: 14)
حزب شیطان
از بعضى از آيات استفاده مى شود كه خداى تعالى به انسان هشدار مى دهد كه شيطان دشمن شماست، شما هم او را دشمن تلقّى كنيد و از پیروى او بپرهيزيد كه هدفش جز اغواى شما چيزى نيست و او حزب و گروهش را به راه هاى منحرف دعوت مى كند و اين جز دوزخ را در پى نخواهد داشت: "انّ الشيطان لكم عدوٌ فاتخذوه عدّواً انّما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السّعير." (فاطر:6)
اما در اين كه منظور از "حزب شيطان" چيست، قرآن خود توضيح مى دهد; در بعضى از آيات ، پس از معرفى منافقان و تبيين بعضى از برنامه ها و توطئه هاى آن ها ـ مانند طرح دوستى آن ها با غضب شدگان الهى، در مشكلات و گرفتارى ها با مسلمانان نبودن، با سوگند دروغ اعلان وفادارى كردن نسبت به مؤمنان، با سوگند مردم را از راه خدا بازداشتن وعيدهاى مكرر به آن ها دادن ـ مى فرمايد: "استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكراللّه اولئك حزب الشيطان الا انّ حزب الشيطان هم الخاسرون." (مجادله: 19); شيطان بر آنان استيلا پيدا كرده، ياد خدا را از خاطرشان محو نمود. آنان حزب شيطانند. آگاه باشيد كه حزب شيطان زيان كارانند.
پس در واقع، حزب شيطان دو مشخصه بارز دارند: يكى سلطه شيطان بر آن ها و ديگرى فراموش كردن خدا. دو مشخصه اى كه هر يك از آن ها به تنهايى مى تواند تباه كننده سعادت دنيوى و اخروى انسان باشد و از همين طريق شيطان برنامه هاى خود را اجرا مى كند.
امام على(عليه السلام) مى فرمايد: "الا و انّ الشيطان قد جمع حزبه و استجلب خيله و رجله.." ; آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را جمع آورى كردهوسواره ها وپياده هاى(لشكر)خويش رافراخوانده است.
مرحوم علّامه جعفرى در ذيل كلمات گران سنگ مزبور مى گويد: "مسلّم است كه حزبى به نام "حزب شيطان" با علامت مخصوص يا لباس مشخص در هيچ نقطه اى از تاريخ بشرى نمودار نگشته است. ما با هر حزبى كه در تاريخ روبه رو مى شويم، با يكى از صفات جالب، كه مفهوم آرمانى انسانى دارد، خود را مشخص كرده است، مانند حزب عدالت، حزب آزادى، حزب ترقى خواهان و غيره... بنابراين، مقصود از "حزب شيطان" يك حزب رسمى با يك برنامه معيّن و هدف مشخص شيطانى نيست، بلكه بنا به قاعده اصلى:
ناريان مر ناريان را طالبند *** نوريان مر نوريان را جاذبند
منظور گردهمايى و تشكّل افراد و گردهمايى از انسان نماهاست كه هوا و هوس ها و خودكامگى ها... و مقام پرستى و تورم "خود طبيعى" آنان را با يكديگر متشكّل ساخته، همداستان و همرزم و هم پياله نموده است. اين گونه تشكّل، كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن را "حزب شيطان" مى نامد، از نظر ماهيت و نتيجه، پست تر و وقيح تر از تشكّل حيوانات درنده مى باشد; زيرا درندگان هر اندازه و به هر كيفيتى هم كه متشكّل گردند، نمى توانند به فعاليت هاى وسيع تر و عميق تر از محدوده غرايز معيّن خود بپردازند; مثلا، تشكّل ببرها هرگز نمى تواند تحوّل پليد در گروه ببرها يا ديگر جانداران به وجود بياورد، در صورتى كه حزب شيطان، كه از افراد انسانى تشكيل مى يابد، داراى نيروها و استعدادهايى است كه به وسيله آن ها مى توانند ارزش ها را نابود كنند، تحوّلات قهقرايى ايجاد كنند، اگر موقعيت ايجاب كند راه هايى را كه به پوچى حيات منتهى مى گردد پيش پاى مردم بگسترانند. حزب شيطانى مختصات ديگرى هم دارد; از آن جمله مى تواند از مفاهيم عالى انسانى مانند علم، تكامل، عدالت، وطن، آزادى، سوءاستفاده نموده با تحريك ابعاد آرمان جويى در انسان ها آنان را تا اعماق تباهى براند."
بعضى از آيات هم دلالت دارند كه شيطان لشكريانى دارد كه آن ها را براى اغواى مردم استخدام مى كند: "و جنودُ ابليس اجمعون" (شعرا: 95); "انّه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انّا جعلنا الشياطين اولياء للّذين لا يؤمنون" (اعراف: 27); "واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخّذونه و ذرّيتّه اولياء من دونى و هم لكم عدوٌ بئس للظالمين بدلا" (كهف:50
سخنان امام على(عليه السلام) در نهج البلاغه نيز بيانگر اين واقعيت است، آن جا كه مى فرمايد: "آنان در زندگى به شيطان اعتماد كردند; او را تكيه گاه خويش و ملاك كارشان قرار دادند، او هم آنان را دام خود و وسيله اى براى اضلال ديگران قرار داد و سينه هاى آن ها را لانه خود ساخت. در درون آن ها تخم هاى رذالت و پستى گذاشت و جوجه هاى آن را در دامنشان پرورش داد; با چشم آن ها مى بيند و با زبان آن ها سخن مى گويد و به كمك آن ها بر مركب اضلال و گم راهى خود سوار شده، كارهاى زشت و ناپسند را در نظرشان زيبا جلوه داده است. اينان مانند كسى هستند كه عملشان شاهد بر اين است كه با مساعدت شيطان انجام شده و گفتار باطل را او بر زبانشان جارى كرده است."
به هر حال، وقتى دل هايى كه بايد جايگاه ياد و ذكر الهى باشند به لانه شيطان تبديل شوند، خيالات، وسوسه ها، توهّمات، شك و ترديدها، انكار و تكذيب ها و در نهايت توطئه ها شروع مى شوند; كارهايى كه در واقع همگى تخم ريزى ها و يا جوجه هاى شيطانى هستند. آن گاه چنين افرادى خود وسيله اى براى شيطان در جهت صيدكردن و اضلال كردن مى شوند; چشمان آن ها چشمان شيطانى و زبان هايشان زبان هاى شيطانى خواهد بود، به طورى كه همه كلماتشان سخنان شيطان است. آرى، افرادى اين چنينى همان حزب و جمعيت شيطانى و دست ياران او هستند.
اينان كسانى هستند كه قبلا ويژگى هاى انسانى داشتند، اما در اثر پذيرش دعوت شيطان و زير چتر و حزب او درآمدن، از صراط مستقيم الهى منحرف گشته، آن ويژگى هاى انسانى را از دست دادند و خود به يكى از شياطين انسى مبدّل گشتند.
حزب اللّه
با توجه به آنچه در مورد حزب شيطان و آيات مربوط به آن گفته شد، تذكر اين نكته لازم است كه از منظر قرآن، حزب ديگرى نيز وجود دارد كه در برابر حزب شيطان قرار دارد و آن "حزب اللّه" است. اما در اين كه منظور از "حزب اللّه" چيست، قرآن ويژگى هاى افراد تحت پوشش اين حزب را چنين بيان مى دارد:
"لا تجد قوماً يؤمنون باللّه و اليوم الآخر يوادّون من حادّاللّه و رسوله ولو كان آباؤهم او ابناؤهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدّهم بروح منه و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى اللّه عنه و رضوا عنه اولئك حزب الله الا انّ حزب اللّه هم المفلحون." (مجادله:12)
ملاحظه مى شود كه قرآن مى فرمايد: گروهى را نمى يابى كه ايمان به خدا و آخرت داشته باشند، اما با دشمنان خدا و رسولش سازگار و دوست باشند (مؤمن به خدا و آخرت هرگز با دشمن خدا و رسول او طرح دوستى نمى افكند)، حتى اگر آن ها پدران يا فرزندان يا برادران يا فاميلشان باشند. خداوند در دل آنان ايمان را نوشته است و آن ها را به وسيله روحى كه از جانب خودش مى باشد تأييد كرده، آنان را به بهشت هايى كه از زير (درختان آن ها) جوى هايى روان است، داخل مى كند و در آن جا جاودان خواهند بود. آن ها از خدا خشنودند و خدا هم از آنان خشنود. (مسلّماً اين بزرگ ترين پاداش محبّ است كه محبوبش نسبت به او اظهار رضايت نمايد; نعمتى كه ارزش آن از همه بهشت و نعمت هاى آن بالاتر است.)
آن گاه خداوند متعال در پايان آيه شريفه اين جمعيت (و افرادى كه داراى چنين خصايصى هستند) را "حزب اللّه" اعلان مى كند و مى فرمايد: آگاه باشيد كه آنان حزب اللّه هستند و آن هايند كه اهل فلاح و رستگارى اند.
آيه اى ديگر "حزب الله" را كسانى مى داند كه پيرو خدا و رسول او و در خط ولايت باشند: "انّما وليُّكم الله و رسوله و الّذين آمنوا الذين يقيمون الصّلوةَ و يؤتون الزّكوة و هم راكعون و من يتولَّ اللّه و رسوله والّذين آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون." (مائده: 55ـ56)