تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۹  ، 
کد خبر : ۲۹۶۶۷۵

نگاهي به فراز و فرود شوراي ملي مقاومت (بخش اول)

اشاره: مي‌گويند "شورا" جوهر دموكراسي است و براي برون رفت از هر تضادي بايد به آن متوسل شد. دغدغه‌اي كه در بين ما ايراني‌ها وجود دارد اين است كه چرا شوراها، تشكل‌ها و احزاب ما هر كدام بعد از رونق اوليه خيلي زود به ركود و كدورت و انحلال كشيده مي‌شوند، پايان خوبي ندارند و اثر نامطلوبي در ذهن مردم از خود به جا مي‌گذارند؟ ما شوراهاي متفاوتي داشته‌ايم، چه در درون جمهوري اسلامي – نظير شوراي شهر – و چه در بخش اپوزيسيون بعضا بر انداز؛ اما در عمل ديده‌ايم كه نه تنها اين شوراها عملكرد و بيلان مشخص و مثبتي نداشته‌اند، بلكه منفي هم عمل كرده‌اند. واقعا اگر "شورا" تنها راه خروج از بن‌بست به حساب مي‌آيد، خود اگر به بن‌بست برسد تكليف چيست؟ چرا شورا خود به بن‌بست رسيده‌اند؟ به خاطر اصول غلط؟ يا استراتژي غلط؟ و يا هژموني‌طلبي اعضا و رهبران و نشناختن درست شرايط و ارزيابي غلط از شرايط؟ در اينجا برآنيم به ارزيابي "شوراي ملي مقاومت بپردازيم.

(ماهنامه چشم‌انداز – 1382/06/15 – شماره 21 – صفحه 82)

"شوراي ملي مقاومت" با بنيانگذاري ابوالحسن بني‌صدر و مسعود رجوي پا گرفت و در همان ابتدا احزاب، گروه‌ها و شخصيت‌هاي مختلف به اين شورا پيوستند؛ نظير حزب دموكرات كردستان به رهبري عبدالرحمن قاسملو و كساني چون بابك امير خسروي، دكتر منصور بيات‌زاده، دكتر محمد برقعي، دكتر ابوالحسن بني‌صدر، رضا چرندابي، دكتر علي‌اصغر حاج سيدجوادي، بهروز حقي، مهدي خانبابا تهراني، مهدي خوشحال، مهندس پرويز دستمالچي، دكتر علي راسخ افشار، محمود راسخ، كامبيز روستا، هادي شمس حائري، احسان شريعتي، مهندس منوچهر صالحي، دكتر منصور فرهنگ، دكتر حسين لاجوردي، دكتر حسن ماسالي، داريوش مجلسي، دكتر مهدي ممكن، دكتر عليرضا نوري‌زاده و بهمن نيرومند... اعضاي اين شورا مدعي بودند كه سرآمد جامعه، مترقي و انقلابي‌اند و رژيم جمهوري‌ اسلامي عقب‌مانده و مرتجع و يا مسنبد ديني و حتي فاشيست است. 

در همين راستا به كتابي برخورديم به نام "فراز و فرود شوراي ملي مقاومت" كه توسط انجمن ايران پيوند مستقر در هلند در سال 1381 منتشر شده است. در اين كتاب سعي شده است كه با يك كار نسبتا علمي، به ارزيابي و نقد و بررسي "شوراي ملي مقاومت" پرداخته شود. اساس "شوراي ملي مقاومت" با اين جمع‌بندي شكل گرفت كه دكتر بني‌صدر بعد از بركناري از رياست جمهوري و مخفي شدن به اين نتيجه رسيد كه اگر مردم ايران در انتخابات رياست جمهوري (رجايي) شركت چشمگير داشته باشند، از مخفي‌گاه بيرون مي‌آيد و زندگي علني خود را شروع مي‌كند و اگر شركت در انتخابات چشمگير نبود، خود را رئيس‌جمهور قانوني مملكت دانسته و بايد راه مهاجرت و تبعيد را انتخاب كند.

بني‌صدر در كتاب خاطراتش(1) در اين باره مي‌نويسد: "... وقتي كه تصميم گرفتيم به خارج بياييم، آقاي مسعود رجوي آمد به محلي كه من مخفي بودم، او در آنجا گفت، مي‌خواهيم قبل از برگزاري انتخابات رياست جمهوري – كه 40 روز بعد انجام مي‌شد – خارج شويم. من گفتم، نه. اول بايد ببينيم مردم ايران در اين انتخابات رياست جمهوري چگونه عمل مي‌كنند. اگر مردم رفتند پاي صندوق‌ها راي دادند معنايش اين است كه اين كودتا را تاييد كردند. بنابراين، من ديگر تكليفي ندارم و از مخفي‌گاه بيرون خواهم آمد و يك اعلاميه خواهم داد كه مردم ايران! شما با رفتن با پاي صندوق‌ها و دادن راي خود، اين كودتا را تاييد كرديد. كشور مال شماست... چون انتخاب شما، اين طور شده است، من هم انتخاب شما را مي‌پذيرم. آقاي رجوي گفت: "اكثر هم لايعقلون" قرآن مي‌گه اكثر مردم عقل ندارند. شما مي‌گيد اگر مردم رفتند پاي صندوق‌ها، خب، مي‌رن، آخوندها بهشون مي‌گن برويد پاي صندوق‌ها، اينها هم مي‌روند پاي صندوق‌ها.

گفتم: "اولا، شما قرآن را نخوانده‌ايد" ... قرآن درباره كفار مي‌گويد و نه به مردم مسلمان ايران. قرآن مي‌گويد با كفار رفتار خشن نداشته باشيد، چون از روي ناداني كافرند. نگفته است به اين كه مردم راي ندارند. دوم اين كه موقعيتي كه من دارم از همين مردم دارم و آنها به من راي دادند و اگر راي آنها نبود، من رياست جمهوري ندارم. يك آدمي هستم مثل بقيه. سوم اين كه شما اشتباه مي‌كنيد و كاملا مطمئنم كه مردم نمي‌روند و در اين انتخابات شركت نمي‌كنند. اگر مردم شركت نكردند، من هم به عنوان رئيس‌جمهور وظيفه دارم تا از ايران خارج شوم و آن كارهايي كه قبلا گفتيم بايد بكنيم و از سوي اين ملت."

"وقتي انتخابات رياست جمهوري برگزار شد، در وزارت كشور كه مسئوليت اجراي انتخابات را به عهده داشت، چندتن از دوستان ما كه آنجا بودند و رژيم هم نمي‌دانست، به ما خبر دادند در سراسر كشور فقط دو ميليون و هفتصد هزار نفر در انتخابات شركت كردند و راي دادند. يعني در واقع، به اين شكل آن انتخابات شركت كردند و راي دادند. يعني در واقع، به اين شكل آن انتخابات را به طور خودجوش تحريم كردند، بدين ترتيب، مردم موضع خودشان را ابراز كردند و...(2)

مي‌بينيم كه چه طور بني‌صدر با اين ارزيابي نادرست، خود را رئيس‌جمهور قانوني مي‌نامد، راه مهاجرت در پيش مي‌گيرد و به كمك مسعود رجوي شوراي ملي مقاومت را براساس يك آمار سراب‌گونه، تشكيل داده، خود را رئيس‌جمهور قانوني مي‌نامد و مسعود رجوي را به سمت نخست‌وزيري خود در اين شورا منصوب مي‌كند. تاريخ تاسيس شوراي مقاومت ملي 30 تير 1360 است. بررسي كار شورايي كه اين چنين براساس آمار و ارزيابي نادرست از جامعه ايران استوار مي‌شود، مي‌تواند ما را در بررسي و ارزيابي نقش "شورا" كمك كند. با ارزيابي ابعاد ايدئولوژيك، استراتژيك و تشكيلاتي شوراي ملي مقاومت، مي‌توانيم به ارزيابي ديگر شوراها و تشكل‌ها و به اصول و ضوابط محكم براي برپاي و دوام يك "شورا" پي ببريم.

در كتاب "فراز و فرود شوراي ملي مقاومت" با اعضاي اين شورا و كساني كه با اين شورا در ارتباط بوده‌اند مصاحبه‌ شده است. براساس تقسيم‌بندي اجمالي‌اي كه نشريه چشم‌انداز ايران انجام داده است، سوالات حول سه محور اساسي دور مي‌زند:

‌1- انگيزه، ضرورت و دليل تشكيل شوراي ملي مقاومت

‌2- عملكرد شورا و نقدهاي فيمابين، مشكلات طبيعي ناشي از مشي غلط يا ناشي از خود محوري‌ها...

‌3- سير جدايي‌ها و افول شوراي ملي مقاومت و دلايل آن.

برآنيم تا در نشريه چشم‌انداز ايران مهم‌ترين بخش از پاسخ‌هايي را كه اعضاي شوراي ملي مقاومت به اين سوال‌ها داده‌اند به طور خلاصه عرض كنيم. اين كار را به ترتيب سوال‌ها انجام داده‌ايم كه در بخش اول، پاسخ مصاحبه شوندگان را به سوال يك يعني "انگيزه و ضرورت و دليل تشكيل شوراي ملي مقاومت" بررسي‌ مي‌كنيم.

آقاي بابك امير خسروي: بر حسب تصادف، من تقريبا همزمان با مهاجرت آقايان ابوالحسن بني‌صدر و مسعود رجوي، به پاريس آمدم. هنگامي كه خبر تشكيل شوراي ملي مقاومت را در مطبوعات فرانسه خواندم، با آن كه هنوز در چارچوب حزب توده ايران بودم از ته دل خوشحال شدم. تصورم اين بود كه شورا در واقع جبهه گسترده‌اي از نيروهاي ملي، ملي – اسلامي چپ و سوسياليست و نيروهاي لائيك است كه ما يك عمر در حسرت تحقق چنين جبهه وسيع ضد استبدادي خون دل خورديم... حضور دموكرات كردستان ايران با رهبر فقيد آن دكتر قاسملو كه دوست قديمي من بود و نيز مشاركت تعدادي از رهبران سرشناس چپ ايران، خوشبيني مرا به اين شورا دو چندان مي‌كرد.

آقاي ابوالحسن بني‌صدر: وقتي در مخفي گاه فرستاده‌هاي آقاي رجوي نزد اينجانب آمدند، از آنها خواستم پاسخ چند پرسش را از سوي سازمان مجاهدين خلق بياورند. "آزادي، استقلال، مردم سالاري، نقش سازمان‌هاي سياسي، به خصوص مسئله هژموني" به هر رو، بدان شرط (تشكيل شوراي ملي مقاومت) را پذيرفتم كه اين سازمان تعريف‌هاي مشخص را بپذيرد و بدان متعهد شود. آنها پاسخ مثبت آوردند و به مخفيگاهي كه سازمان (مجاهدين) داشت منتقل شدم. در آنجا آقاي رجوي اصرار داشت حكومت تشكيل دهيم. نپذيرفتم.

گفتم: هدف آزادي است و نه قدرت. گفت‌وگو با آقاي (آيت‌الله) خميني به عمل آمده بود: او اظهار نگراني كرده بود كه ماجراي كاشاني و مصدق تكرار شود. در گفت‌وگو او با لحني تهديد‌آميز گفت: آن ماجرا تكرار نخواهد شد. زيرا من كاشاني نيستم. اينجانب نيز گفتم: دين ما به مصدق ايجاب مي‌كند كه نگذاريم مدار بسته به وجود بيايد و ايرانيان اسير شوند. بدين قرار ضرورت تشكيل شوراي ملي مقاومت، جلوگيري از ايجاد مدار بسته قهر بود. ايجاد شوراي ملي مقاومت براساس اصول راهنمايي كه در ميثاق آمده‌اند به معناي آن بود كه:

گروه‌هاي شركت‌كننده در آن، طرز فكر مغاير با آن اصول را امضا كرده‌اند، بنابراين متعهد شده‌اند كه تجربه انقلاب ايران را ادامه دهند و همان اصول را پذيرفته‌اند كه انقلاب ايران به خاطر متحقق گرداند نشان رخ داد.

با درس گرفتن از تجربه 28 مرداد، اين بار، تنها يك جبهه در برابر كودتاي (حاكميت) تشكيل مي‌شد كه با رژيم كودتا از طريق مردم رويارو مي‌شد. بنابراين هر گروه و هر كس كه ميثاق را نقض مي‌كرد، دست خود را رو كرده و از مردم و مبارزه عمومي، جدايي جسته بود.

به خصوص، دو روش در برابر جامعه و با جامعه تجربه مي‌شدند:

الف) روش آقاي (آيت‌الله) خميني و حاكميت كه زور و خشونت بود.

ب) روشي كه با تشكيل شوراي ملي مقاومت ميسر شد؛ تجربه اجتماعي و بدون قهر. در واقع بدين تجربه بود كه ماهيت‌ها شناخته شدند، بدون آن كه به قهر نياز پيدا شود.

دكتر منصور بيات‌زاده: منظور از تاسيس شوراي ملي مقاومت، به وجود آوردن تشكيلات سياسي وسيعي بود كه بخش‌هاي مختلف اپوزيسيون را در بر بگيرد.

دكتر محمد برقعي: تشكيل شوراي ملي مقاومت يك عمل طبيعي، در روند مبارزه بود كه در عين حال فاقد ارزش سياسي و استراتژيكي بود. طبيعي از آن رو كه نيرو‌ها و افرادي كه يكي پس از ديگري از حكومت آقاي (آيت‌الله) خميني شكست خورده و از ميدان مبارزه بيرون رانده شده بودند، به دور هم گردآيند، به اميد آن كه مبارزه را ادامه دهند.

آقاي رضا چرندابي: شوراي ملي مقاومت در سال‌هايي موجوديت يافت كه واقعيت تلخ شكست، روز به روز عريان‌تر مي‌شد. شكستي كه بسياري از آرزوها و اميدهاي نسلي را كه جوينده آزادي و دموكراسي بود، زير تنه سنگين خويش، بي‌رحمانه نابود مي‌كرد. اگر عقلاني به موضوع تحول و تغييرات سياسي در كشور برخورد مي‌شد، مدت‌ها پيش از سال 1360بايستي شورايي براي هماهنگي مقاومت ملي در برابر استبداد و نيروهاي حامل آن تشكيل مي‌شد كه شايد در آن صورت ارتجاعي به نام ولايت مطلقه فقيه، توانا به سلطه بلامنازع بر كشور نمي‌شد.

دكتر علي‌اصغر حاج سيدجوادي: تكثير هسته مقاومت يا هسته‌هاي مقاومت پس از آن كه يك گروه قدرت انقلابي را در مسير خواسته‌هاي انحصارطلبانه و ارتجاعي خود تصاحب كردند، بالقوه براي نيروهايي كه براي استقرار حاكميت مردمي و حكومت قانوني با رژيم شاه مبارزه مي‌كردند يك ضرورت بود. اما فعليت بخشيدن به اين ضرورت – آن هم به صورت شورايي – به تحقق شرايطي ضروري‌تر احتياج داشت كه طبعا از محدوده امكانات و يا اراده و خواست صرف يك فرد و يا يك گروه خارج بود. تكثير هسته‌اي به عنوان شوراي ملي مقاومت... ناشي از شكست در ناتواني از ارزيابي شرايط و امكانات مبارزه پس از انقلاب بود. شوراي ملي مقاومت ساخته و پرداخته آقاي رجوي، عملي براساس شكست سياسي و نظامي سازمان مجاهدين در مبارزه با حاكميت بود، نه محصول احساس ضرورت در تداوم مبارزه و مقاومت در چارچوب نظام شورايي.

آقاي بهروز حقي؛ درباره ضرورت تشكيل شورا و عضويت در آن صحبت نكرده‌اند.

مهدي خانبا باتهراني‌: ما در آن زمان در جبهه دموكراسي ملي فعاليت مي‌كرديم و به نحوي جبهه دموكراتيك ملي، نخستين هسته‌اي بود كه به عنوان اپوزيسيون دموكرات، در مقابل انحصار‌طلبي‌هاي حاكميت ايستادگي مي‌كرد. در آن زمان ما با فداييان خلق، حزب دموكرات كردستان، كومله و بسياري از نيروهاي ديگر در گفت‌‌وگو بوديم براي تشكيل يك وحدت بزرگ مبارزاتي بين نيروهاي مقابل انحصار‌طلبي... شوراي مقاومت ملي در زماني تشكيل شد كه خطر محو كليه آزادي‌ها در ايران به چشم مي‌خورد و به همين جهت بود كه شورا به منظور حفظ آزادي‌ها و استقرار آزادي‌ها و در واقع حاكميت مردم به وجود آمد. در اين رابطه بني‌صدر منشوري نوشته اين بود كه هر نوع حاكميت ايدئولوژي و هر نوع حاكميت هژموني، در چنين وحدت و همكاري‌اي از سوي همه اعضا نفي مي‌شود. ما به شورا پيوستيم، ولي از روز نخست هم با برنامه‌اي كه آقاي رجوي تحت عنوان برنامه موقت دولت تنظيم كرده بود مخالف بوديم... در يك كلام، شوراي ملي مقاومت در آن زمان به دليل ضرورت حضور يك اپوزيسيون آزاديخواه و مردم‌سالار در مقابل حاكميت استبداد مذهبي تشكيل شد.

آقاي مهدي خوشحال: در پيوستن اعضا به شورا يك نوع عجله و سراسيمگي برعليه استبداد وجود داشت، به طوري كه سقوط حكومت را در كوتاه مدت ارزيابي كرده بودند و نام خود را (با آب و تاب) "دولت در تبعيد" نهاده بودند.

مهندس پرويز دستمالچي: در آن زمان نياز به تشكيل يك جبهه وسيع از نيروهاي دموكرات و ملي شديدا احساس مي‌شد. نيرويي كه بتواند سدي در برابر نيروهاي ارتجاعي، مستبد و تام‌گرا باشد.

دكتر علي راسخ‌افشار؛ درباره ضرورت و نحوه تشكيل شورا و عضويت در‌ آن مطلبي نگفته‌اند.

آقاي محمود راسخ: هر آينه تشكيل شوراي مقاومت ملي اين بود كه به پراكندگي اپوزيسيون پايان بخشد و مبارزه مشترك و متحد همه نيروهاي آزاديخواه و مترقي اپوزيسيون با رژيم "جمهوري اسلامي" را سازمان داده و به طور دست جمعي توسط نيروها و شخصيت‌هاي بالقوه و موثر آن رهبري كند... مي‌توان ادعا كرد كه وجود "شورا" در زمان تشكيل آن ضرروت بود، ولي از آنجا كه اين حكم يعني اين كه يكپارچگي و اتحاد عمل هر اپوزيسيوني در مبارزه با قدرت حاكم به آن نيروي بيشتري مي‌دهد، در هر حال يعني مستقل از زمان درست است. پس بنابر كلي بودن اين حكم نمي‌توان آن را چون ضرورتي تلقي كرد؛ چون چيزي هنگامي در زمان معيني يك ضرورت است كه در زمان ديگري ضرورتي نباشد. از سوي ديگر، هر آنچه از نظر منطق محض امري ضروري به نظر مي‌رسد، هميشه به لحاظ متقاوت بودن شرايط سياسي، از نظر سياسي امري ضروري نسيت.

آقاي كامبيز روستا: شما مي‌دانيد كه شوراي متحد چپ بعد از يك انتقاديه وارد شوراي ملي مقاومت شد. چند ماه پس از تشكيل شورا، در پاييز 1360، در آن زمان يكي از دلايلي كه ما وارد شورا شديم اين بود كه مجاهدين بعد از خرداد 1360 خيلي تحت فشار بودند. ما آن دوران را عصر مقاومت تلقي كرديم و وارد شورا شديم.

آقاي هادي شمس حائري: شوراي ملي مقاومت و عضويت در آن به خاطر "توهم سريع" سرنگوني رژيم بود كه مجاهدين آن را دامن زده بودند و عده‌اي كه به قدرت و نفوذ مجاهدين در ارگان‌هاي رژيم باور داشتند به دور اين شورا جمع شدند.

آقاي احسان شريعتي؛ درباره ضرورت و نحوه تشكيل شورا و عضويت در آن بحثي نكرده‌اند و بيشتر به نقد شورا و خروج اعضا از آن پرداخته‌اند.

مهندس منوچهر صالحي: شوراي ملي مقاومت زماني به وجود آمد كه بني‌صدر در پبشبرد سياست خود با شكست مواجه گشت و (آيت‌الله) خميني به مثابه "ولي‌فقيه" او را از مقام رياست جمهوري عزل كرد... .

پيدايش اين شورا همراه بود با انفجارهاي بمب در مراكز متعدد و نابودي بسياري از رهبران درجه اول رژيم ايران. همين مسئله سبب شد تا براي بسياري از نيروهايي كه در جامعه ايران از وزن چنداني برخوردار نبودند اين باور به وجود آيد كه رژيم خميني به زودي در هم خواهد شكست و بنابراين با پيوستن به اين شورا، تكه‌اي از لحاف ملا نيز مي‌تواند به آنها برسد.

دكتر منصور فرهنگ: اگر شوراي ملي مقاومت را به عنوان يك جبهه موتلفه از نيروهاي طرفدار دموكراسي فرض كنيم، تشكيل آن در هيجده سال قبل يك نياز اضطراري بود. نياز براي كساني كه استقرار حاكميت دموكراتيك و نهاينه كردن آزادي‌هاي مدني را تنها راه حركت به سوي نجات ميهن از استبداد سياسي و تحجر فرهنگي مي‌دانند.

دكتر حسين لاجوردي: فكر تشكيل شوراي ملي مقاومت و يا شوراها و مجموعه‌هايي اين چنين از يك "نياز اجتماعي" سرچشمه مي‌گرفت؛ نيازي كه در صد سال اخير بارها و بارها شاهدش بوده‌ايم و به دفعات نيز شاهد شكست‌هايش... اگر كمي ژرف‌تر نگاه كنيم، خواست‌هاي آزاديخواهانه ما در طول قرن گذشته، حدود بيست سال زودتر از ديگر كشورهاي منطقه آغاز شده است و هر بار هم پس از سركوب شدن، نمونه‌هايي از چنين شوراهايي به وجود آمده است.

دكتر حسن ماسالي: زماني كه مجاهدين مورد خشم ارتجاع حاكم قرار گرفتند و آقاي بني‌صدر هم معزول شد، به طور ضمني مطلع شديم كه فداييان (اقليت) نيز از اين درس تجربه گرفته‌اند و تمايل دارند در شكل‌گيري يك اتحاد شركت كنند (كه نكردند). از تمايل به اتحاد حزب دموكرات كردستان ايران نيز با خبر بوديم. اين حوداث و تحولات را به فال‌نيك گرفتيم و بعضي از ما كه هر كدام گروه و يا محفل كوچكي داشتيم، تشويق شديم كه به شوراي ملي مقاومت به طور مشروط بپيونديم تا بتوانيم در شكل‌گيري نهايي آن نقش سازنده‌اي ايفا كنيم.

آقاي داريوش مجلسي: نياز آن زمان ايجاب مي‌كرد كه يك حركت متشكل از مخالفين جمهوري اسلامي به وجود آيد تا قادر به ايجاد يك حركت مقاومت در مقابل جمهوري اسلامي گردد.

دكتر مهدي ممكن: از همان صبحگاه انقلاب كه ملت ايران، در تدارك استقبال موكب آزادي بود، سلطه ارتجاع و انحصار، لزوم شكل‌گيري مقاومت را بر انديشه همان‌ها كه بيشترين بها را در ثمر رساندن انقلاب پرداخته بودند تحميل كرد. ايجاد تشكلي جبهه‌اي كه بتواند تمام نيروهاي مترقي (غير وابسته به رژيم سابق يا قدرتي بيگانه) را صرف‌نظر از خاستگاه آموزشي و ايدئولوژيكي‌‌شان [دور هم جمع‌اند]. اين پتانسيل مقدر و خواست مقدس از طرفي و پشتوانه مبارزات خونين سازمان مجاهدين خلق در دهه 40 و 50 و سرمايه‌گذاري سنگيني كه پس از پيروزي انقلاب در برابر ارتجاع نمود از طرف ديگر، موجب گرديد تا دعوت آن سازمان براي تشكيل شوراي ملي مقاومت با استقبال بسياري از نيروها و افراد مترقي روبه‌رو گردد.

دكتر عليرضا نوري‌زاده: در آغاز تشكيل جبهه‌اي كه شوراي ملي مقاومت نام گرفت، من خود در نامه‌اي خطاب به رجوي در نشريه ايران و جهان، از او خواستم با كساني كه در جريان انقلاب به علت اختلاف‌نظرها و اشتباهات، انگ‌هاي مختلفي از سوي رژيم و گاه مجاهدين خورده‌اند كه نادرستي آن امروز ثابت شده به گفت‌وگو بنشينند. و فراموش نمي‌كنم كه در سفري به پاريس، در گفت‌وگوهايي با زنده يا دكتر شاپور بختيار و آقاي حسن نزيه و دريادار احمد مدني آنها را موافق برپايي يك جبهه وسيع و متشكل از نيروها و شخصيت‌هاي ملي و چپ غير وابسته به عنوان يك بديل و آلترناتيو موثر و كارآمد براي رژيم يافتم... در فضايي كه بني‌صدر به عنوان رئيس‌جمهور قانوني كشور و مسعود رجوي در مقام رهبري عمده‌ترين نيروي سياسي و شبه‌نظامي درون، به خارج آمدند.

طبيعتا همراه با اين دو، همه آن طيف‌هايي كه از سوي رهبري انقلاب در طول راه 22 بهمن تا خرداد 60 پس زده شده بودند، براي حضور در يك جبهه وسيع مخالف رژيم آمادگي و اشتياق لازم را داشتند. جبهه‌اي كه هم داراي مشروعيت انقلابي بود (به خاطر وجود مجاهدين خلق و طيف چپ ملي) و هم مشروعيت از نگاه قانون اساسي داشت (به دليل حضور بني‌صدر رئيس‌جمهور منتخب مردم و غير قانوني بودن مراتب عزل او)؛ جبهه‌اي كه با حضور شخصيت‌ها و نيروهاي ملي به معناي گسترده‌ آن (متين دفتري، دكتر ناصر پاكدامن، دكتر عبدالرحمن قاسملو و حزب مبارزش دموكرات كردستان ايران، مدير شانه‌چي و...) داراي مشروعيت ملي فراقومي بود.

آقاي بهمن نيرومند: در انقلاب بهمن 57، دربار به عنوان يكي از نيروهاي سنتي و بازدارنده و گردونه خارج شد و نمايندگان اقشار مياني با زبوني هر چه تمام‌تر در مقابل تفكر روحانيت زانو زدند. حتي بخش از جريان‌هاي چپ در خدمت روحانيت در آمدند. شما اگر نظري به تاريخ سياسي ايران در قرن اخير بيندازيد، متوجه مي‌شويد كه عمدتا سه نيرو در تعيين سرنوشت جامعه ما نقش داشته‌اند: دربار، روحانيت و نمايندگان اقشار مياني (عمدتا بازار). پس از جنگ بين‌الملل دوم جريان چپ نيز به طور سازمان يافته به اين سه نيرو اضافه شد. اگر اعمال نفوذ قدرت‌هاي خارجي را ناديده بگيريم، مي‌بينيم كه تاريخ ما از آغاز قرن بيستم تا انقلاب بهمن 57، بازتابي است از درگيري‌ها و سازش‌هاي موسمي ميان اين نيروها، مسئله فقدان نيروهاي مردم اين بار بيش از گذشته به چشم مي‌خورد. ايران در مقابل يك دو راهي قرار گرفته بود: سنت يا مدرنيسم، ارتجاع يا ترقي‌خواهي، عقب‌ماندگي يا پيشرفت وابستگي يا استقلال، استبداد يا‌ آزادي، تاريخ در مقطعي رسيده بود كه نبرد ميان اين دو راه را اجتناب ناپذير مي‌كرد.

ائتلاف عقب‌گرايانه ميان روحانيت، نهضت‌آزادي، جبهه ملي، حزب توده و فداييان خلق (اكثريت) جبهه‌اي را مي‌طلبيد متشكل از نيروهاي آزاديخواه مترقي، دموكرات و استقلال‌‌طلب. اين نبرد تاريخي منحصر به يك قشر يا طبقه نبود، بنابراين ائتلافي كه مي‌بايست در مقابل ارتجاع نوخاسته به وجود ‌آيد، نمي‌توانست به يك گروه، سازمان يا حزب محدود شود، بلكه مي‌بايست اكثر مردم، از زحمتكشان گرفته اقشار مياني و حتي برخي از رده‌هاي بالاتر اجتماعي را در برگيرد. از اين رو شرايط آن روز نه يك حزب، بلكه يك جبهه را مي‌طلبيد. البته – آن طور كه ما بعدا متوجه شديم – اين نظريه صرفا يك تئوري بود كه متاسفانه با واقعيت‌ جامعه ما و ميزان آگاهي سياسي نيروهاي موجود فرسنگ‌ها فاصله داشت. بنابراين شورايي كه ما براساس آن تئوري – كه با باور من درست بود و هنوز هم درست است – تشكيل داديم، با اين واقعيت تلخ فقدان آگاهي و آمادگي نيروها مواجه شد و ناكام ماند.

پي‌نوشت‌ها:

‌1- درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بني‌صدر اولين رئيس‌جمهور ايران انجمن مطالعات و تحقيقات تاريخ شفاهي ايران (برلين)، آبان 1380، ص 345.

‌2- همان، ص 346.

ش.د820324ف

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات