(ماهنامه چشمانداز ايران – 1382/06/15 – شماره 21 – صفحه 42)
نقد كتاب" همه مردان شاه: يك كودتاي آمريكايي و ريشههاي ارعاب و وحشت در خاورميانه نوشته استيفن كينزر
سرنگون شدن مصدق در سال 1953، پيشرفت ايران در قابل دموكراسي و استقلال را تضعيف كرده، موجب تقويت يك نظام سلطنتي استبدادي تحت حمايت ايالات متحده شد و در نهايت يگانه اپوزيسيوني را كه شاه نميتوانست از عهده سركوب آن بر آيد توقت كرد و آن اپوزيسيون اسلامي بود. دولت مصدق با وجود آن كه محبوبتر از رژيم كنوني ايران بود، اما در رسانههاي آمريكا به منزله حكومتي منفور توصيف ميشد و كودتا عليه آن به منزله پيروزي عموم مردم ايران تصوير گرديد.
آن كودتا يك نظام سلطنتي استوار بر قانون اساسي را همراه با احزاب سياسي واقعياش به يك نظام سلطنتي مطلقه مبدل ساخت كه در آن انتخابات و پارلمان از آن به بعد به كل تابع اراده شاه بود.
سازمان اطلاعاتي – امنيتي سري بريتانيا نقشه براندازي مصدق را طرحريزي كرد، ليكن با توجه به اين كه هري ترومن، رئيسجمهور آمريكا بود، ايالات متحده از پيوستن به بريتانياييها [در زمينه سرنگونسازي مصدق] امتناع كرد.
كينزر اين امتناع را ناشي از نظرات ترومن و دين آچسون، وزير امور خارجه آمريكا قلمداد ميكند. اما برخي از پژوهشگران بر اين اعتقادند كه دولت آمريكا و شركتهاي نفت آن كشور نميخواستند شركت نفت ايران و انگليس، انحصارگري خود را در ايران ادامه دهد، آن هم با توجه به اين نكته كه شروط ايران براي تشكيل آن شركت سهامي دوجانبه به نحو منحصر به فردي مساعد بود.
دولت آيزنهاور، در سال 1953، هنگامي كه به رياست جمهوري آمريكا رسيد، برادران دالس را نيز همراه با خود به صحنه آورد و مناصبي را در دولت به آنان سپرد. جان فاستر دالس، وزير امور خارجه شد و آلن دالس رياست سازمان سيا را به عهده گرفت. هر دوي آنان داراي تجارب و سوابقي در امور تجاري عمده بودند و ميپنداشتند كه ملي شدن شركت نفت ايران و انگليس توسط ايران امتيازات نفتي را در همه جاي دنيا به مخاطره خواهد افكند.
وضعيت هشدارآميزي براي عموم مردم آمريكا و بريتانيا پديد آمده بود و آن اين بود كه حزب كمونيست ايران موسوم به حزب توده در شرف تسلط يافتن بر يك كشور استراتژيك بود كه با دشمن آمريكا در جنگ سرد – يعني اتحاد شوروي – مرز مشترك داشت و اقدامات مصدق، دسترسي غرب به نفت را در معرض مخاطره قرار داده بود.
در واقع همه كشورهاي صادركننده نفت، حتي كشورهاي كمونيست، اشتياق فراوان داشتند كه نفت خود را به غرب بفروشند، زيرا غرب مهمترين بازار آنان محسوب ميشد. كينزر نشان ميدهد كه آنچه در معرض مخاطره قرار گرفته بود، دسترسي به نفت ايران نبود، بلكه سودهاي كلان شركتهاي نفت بود. استدلال برپايه خطر كه از جانب كشورهاي كمونيستي غرب را تهديد ميكند، استدلال ضعيفي بود، چرا كه ناسيوناليستها به مراتب نيرومند از كمونيستها بودند و به رسميت شناخته شدن ملي شدن نفت در سطح بينالمللي آنان را بيش از پيش تقويت ميكرد.
برادران دالس حتي قبل از آن كه عهدهدار سمتهاي خود شوند، در ارتباط با عزل مصدق با بريتانياييها در تماس و در حال تبادلنظر بودند و ديري نگذشت كه آيزنهاور را كه در بدو امر در مورد سرنگوني او دچار ترديد و دودلي بود، به اين كار متقاعد كردند. وينستون چرچيل و همكاران محافظه كارش دولت كارگري را شكست داده و يك رشته عمليات خصمانه و ستيزهجويانه را عليه مصدق آغاز كرده بودند، عملياتي كه باعث ضد ايران روابط ديپلماتيك خود را با بريتانيا قطع كند و همه اتباع بريتانيايي را از خاك خود اخراج نمايد.
چند نكته جالب توجه و چشمگير در مورد توطئه كودتا در روايت كينزر به نحو برجستهاي خودنمايي ميكند. يكي از اين نكات، شكست طرح اوليه كودتا بود، توطئهاي كه مصدق پيشاپيش از وجود آن با خبر شد و به دنبال آن روزولت به اقداماتي ابتكاري دست زد. يكي از ويژگيهاي چشمگير طرح جديد، استفاده از ماموران اغتشاشگر بود كه در ايجاد تحريكات مهارت داشتند.
فقدان جماعاتي كه از مصدق حمايت كنند، به روزولت امكان داد تا از جماعت مزدور كه قبلا به آنان پول پرداخت شده بود استفاده كند و رهبري آنها به عهده اراذل و اوباش پهلوانان باستاتي كار گذاشته شد. عمليات آن روز 19 اوت به انجام رسيد با حمايت جماعات خود سر و عدهاي از نظاميان، كودتا به ثمر رسيد.
قراردادي كه در سال 1954، در خصوص نفت انعقاد يافت، ملي شدن صنايع نفت را اسما به حال خود باقي نهاد، اما قدرت واقعي در دست كنسرسيومي افتاد كه از شركتهاي نفتي ايران، انگلستان و آمريكا و چند كمپاني بينالمللي تشكيل شده بود. از سال 1979 به بعد، موفقيت آمريكا در سياست خارجياش مشكوك به نظر ميرسد. خصومت آمريكا با ناسيوناليستهايي از قبيل مصدق، سوكار نو در اندونزي و جمال عبدالناصر در مصر، انگيزهاي براي ايجاد تحولاتي در حكومتهاي گوناگون به وجود آورد، ليكن نه دولتهايي كه بعدا در آن كشورها روي كار آمدند و نه جنبشهاي اسلامگرايانهاي كه پس از ناكامي ناسيوناليسم و كمونيسم نيرو گرفتند، نتوانستند سياستهايي پديد آورند كه به سود ملتهايشان و يا نهايتا به سود آمريكا تمام شود.
به طوري كه كتاب كينزر نشان ميدهد، اگر كودتاي 1953 به وقوع نپيوسته بود، امكان داشت آمريكا تا كنون نظام سلطنتي پارلماني خود را گسترش داده و به يك دموكراسي تمام عيار و كار آمد مبدل شده بود، كودتاي مزبور به رهبران آمريكا كه ميخواستند دولتهاي منشا خطر را سرنگون كنند قوت قلب بخشيد؛ با اين همه، ضربه تلافيجويانه آمريكاستيزانه نهايي بر ضد اين عمليات در ايران و از نقاط ديگر، هنوز باعث نشده است كه طرحها و نقشههاي آينده جهت تغيير دادن ساير دولتها كنار گذاشته شوند.
ش.د820325ف