کلیدواژه «بصیرت» یکی از پرکاربردترین واژگان موجود در ادبیات مقام معظم رهبری بوده و همواره مورد تأکید فراوان ایشان قرارداشته است. بررسی ها نشان می دهد که این کلیدواژه از بَدو دوران رهبری معظم له پیوسته حضور پررنگی در بیانات و مکتوبات ایشان داشته لکن استعمال آن در بازه زمانی سال های 88 و 89 نسبت به گذشته به طرز معناداری افزایش یافته است. همین مسئله اهمیت واکاوی معنا و مفهوم بصیرت در اندیشه رهبر انقلاب و کشف دلایل پافشاری خاص ایشان بر لزوم بصیرت زایی و بصیرت افزایی در جامعه را دوچندان می سازد. نگارنده در این مقاله کوشیده است تا از رهگذر مطالعه مجموع گفتارها و نوشتارهای رهبر معظم با موضوع بصیرت از خردادماه 1368 لغایت آذرماه 1390 به صورتبندی مفهوم بصیرت از منظر ایشان بپردازد.
1. تعریف مفهوم بصیرت:
بصیرت، کلمه ای عربی از ریشه بصر (چشم) و به معنای بینایی است اما در کاربرد اصطلاحی، توانایی بیناییِ ظاهری که جزو حواس پنجگانه انسان است از آن مُستفاد نمی گردد بلکه بصیرت در اصطلاح به معنای آگاهی، هوشمندی و هشیاری در برخورد با حوادث و پدیدههای بیرونی و برخورداری قدرت تحلیل مسائل اجتماعی و زمانشناسی است. می توان به استناد این جملهی مشهور امیرالمؤمنین (ع) که «تُعرَفُ الأشیاءُ بِأضدادِها» بصیرت را نیز در قیاس با ضد خود معنا کرد و آن را نقطهی مقابل غفلت و ناآگاهی دانست. با این حساب ممکن است فردی از حس بینایی بسیار خوبی بهرهمند باشد اما به دلیل غفلت و ناآگاهی، حجابی بر دیدگانش قرارگیرد و نتواند بسیاری از مسائل را به درستی درک و تحلیل نماید. چنانکه پروردگار متعال در قرآن کریم در وصف مشرکان و منافقان می فرماید: «... وَ عَلَی أبصارِهِم غِشاوَهٌ»[1]. یعنی بر چشمان آنان پرده ای است که با وجود بینایی ظاهری، مانع از دیدن حقایق می گردد.
2. سطوح تحلیل بصیرت:
اما سطح دیگر که بیشتر مدنظر رهبر معظم انقلاب قرار دارد، بصیرت در برخورد با حوادث اجتماعی است. بصیرتداشتن در این سطح عبارت است از تدبر کردن، درست نگاه کردن و درست سنجیدنِ حوادث به هنگام مواجهه با آنها و پرهیز از نگاههای عامیانه و سطحی. رهبر انقلاب در این زمینه اظهار میدارند: «حوادث را درست نگاه كردن، درست سنجيدن، در آنها تدبر كردن، در انسان بصيرت ايجاد ميكند؛ يعنى بينايى ايجاد ميكند و انسان چشمش به حقيقت باز ميشود. اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: «فانما البصير من سمع فتفكر و نظر فابصر» بصير آن كسى است كه بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد. وقتى شنيد، بیندیشد.»[3]
3. عامل موجد بصیرت:
اگر بصیرت را به معنای توانایی تحلیل درست مسائل و تشخیص راه از بیراهه بدانیم، آنگاه این سؤال به میان میآید که چگونه باید چنین تواناییای را تحصیل نمود؟ برطبق آموزههای اسلامی، وجود ملکه تقوا در انسان سبب ایجاد قوه تمیز حق از باطل (فرقان) که همان خصیصه بصیرت است می گردد. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «إن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً»[4]. رهبر انقلاب تقوا را نقطه مقابل غفلت و بی توجهی و حرکت بدون بصیرت دانسته و معتقدند: «خدا ناهوشيارى مؤمن را در امور زندگى نمى پسندد. مؤمن بايد در همه امور زندگى، چشم باز و دل بيدار داشته باشد. اين چشم باز و دل بيدار و هوشيار در همه امور زندگى، براى انسان مؤمن اين اثر و فايده را دارد كه متوجه باشد كارى كه مى كند، برخلاف خواست خدا و طريقه و ممشاى دين نباشد. وقتى اين مراقبت در انسان به وجود آمد كه گفتار و عمل و سكوت و قيام و قعود و هر اقدام و تصرف او برطبق خط مشیی است كه خداى متعال معين كرده، اسم اين حالت هوشيارى و توجه و تنبه در انسان تقواست كه در فارسى به پرهيزگارى ترجمه شده و مقصود از پرهيزگارى اين است كه حالت پرهيز و برحذر بودن هميشه در انسان زنده باشد.
تقوا موجب مىشود كه خداى متعال نورى را در قلب و زندگى و راه شما قرار بدهد تا بتوانيد در پرتو آن نور حركت كنيد و راه زندگى را پيدا نماييد. بشر نمىتواند با سردرگمى حركت كند. بدون شناختن مقصد و هدف، حركت انسانى ميسور نيست. اين نورى كه مىتواند هدف و سرمنزل و راه را به ما نشان بدهد ناشى از تقوا و پرهيزگارى است. توصيهی همهی انبيا و اوليا به تقواست.»[5] پس میتوان گفت که کارویژه تقوا بصیرت زایی بوده و انسان متقی در برخورد با حوادث از قوه بصیرت و توانایی تمیز سره از ناسره برخوردار است.
4. پیامد فقدان بصیرت:
به باور رهبر انقلاب پیامد فقدان قوه بصیرت در انسان، ناتوانی از تشخیص جبهه حق از باطل در جامعه است. افراد بی بصیرت قادر به درک و هضم درست مسائل مستحدثه اجتماعی نیستند و معمولاً تحلیل های غلطی از شرایط دارند که زمینه ساز سقوط و اشتباهات جبران ناپذیری می گردد. این نقیصه بالأخص در روزگار فتنه که روزگار غبارآلودگی فضا و نامشخص بودن خطوط و صفبندیها است بیشتر نمایان میشود. ویژگی دوران فتنه، بروز شبهات است. یعنی حق و باطل و سره و ناسره در هم می آمیزند و امر بر آحاد جامعه مشتبه می گردد. در چنین شرایطی تنها افراد صاحب بصیرت و آگاه به زمان هستند که می توانند راه را از بیراهه تشخیص داده و جبههی حق را برگزینند.
رهبر معظم مصداق بارز شرایط فتنه گون در تاریخ اسلام را دوران دشوار حکومت امیرالمؤمنین (ع) می دانند که دوران جنگ با اهل قبله بود. ایشان حدیثی را از علی ابن ابی طالب (ع) نقل می کنند که می فرماید: «و قد فتح باب الحرب بينكم و بين اهل القبله و لايحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر»[6]. در تبيين اين حديث بايد گفت كه در دوران پیامبر اکرم (ص) خطوط و جبهه ها آشکار بود زیرا مسلمانان با کفار و مشرکان میجنگیدند لذا امکان بازشناسی حق از باطل با سهولت میسر میشد. لکن در دوران امیرالمؤمنین هر دو طرفِ جنگ ها مسلمانان و اهل عبادت و دینداری بودند و همگی به جانب یک قبله نماز می خواندند. این درهم آمیختگیِ حق و باطل و به هم ریختگیِ خطوط، تشخیص را برای افراد ناآگاه و بی بصیرت نظیر خوارج در سپاه امام علی (ع) دشوار می کرد. به همین خاطر رهبر انقلاب ایستادگی در جبههی امیرالمؤمنین را بسیار دشوارتر از ایستادگی در جبهه پیامبر اکرم می پندارند: «سختى پرچم اميرالمؤمنين از پرچم پيغمبر از جهاتى بيشتر بود؛ چون در پرچم پيغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زير پرچم اميرالمؤمنين دشمن و دوست آن چنان واضح نبودند. دشمن همان حرف هایى را مي زد كه دوست مي زند؛ همان نماز جماعت را كه در اردوگاه اميرالمؤمنين ميخواندند، در اردوگاه طرف مقابل هم در جنگ جمل و صفين و نهروان مي خواندند. حالا شما باشيد چه كار مي كنيد؟»[7] با اين حساب تنها كساني مي توانستند در زير پرچم اميرالمؤمنين شمشير بزنند كه اهل صبر و بصيرت باشند.
به باور رهبر انقلاب بزرگترین مشکل خوارج فقدان قدرت تحلیل بود. ایشان میفرمایند: «اصحاب اميرالمؤمنين آنهايى كه دل او را خون كردند همه مغرض نبودند؛ اما خيلى از آنها مثل خوارج قدرت تحليل نداشتند. قدرت تحليل خوارج ضعيف بود. يك آدم ناباب، يك آدم بدجنس، يك آدم زباندار پيدا مىشد و مردم را به يك طرف مىكشاند؛ شاخص را گم مىكردند. در جاده هميشه بايد شاخص موردنظر باشد. اگر شاخص را گم كرديد، زود اشتباه مى كنيد.»[8]
حرکت در دوران فتنه گونِ حکومت امیرالمؤمنین بصیرتی از جنس بصیرت خود ایشان را می طلبید. به همین خاطر تنها علی بود که می توانست رویاروی خوارجِ عابد و ظاهرالصلاح بایستد و چشم فتنه را کور نماید. رهبر انقلاب می گویند: «بى مورد نيست كه اميرالمؤمنين فرمود: هيچكس نمى توانست اين كارى را كه من كردم بكند و اين فتنه را بخواباند. اين كار واقعاً شمشير و آگاهى و آن ايمان على به خودش و راه خودش را مىخواست... در روايتى از امام صادق نقل شده است كه اگر اميرالمؤمنين با اهل قبله نمىجنگيد، تكليف اهل قبلهى بد و طغيانگر تا آخر معلوم نمىشد. اين علىبن ابى طالب بود كه اين راه را باز نمود و به همه نشان داد كه چه كار بايد كرد.»[9] مقام معظم رهبری نبرد رزمندگان اسلام در دوران هشت سال دفاع مقدس را نیز نمونهی دیگری از جنگ با اهل قبله میدانند: «يادتان است كه در جنگ تحميلى وقتى بچههاى ما مىرفتند سنگرهاى دشمن را مىگرفتند و آنها را اسير مىكردند و به داخل سنگر مىآوردند، وقتى جيبهايشان را مىگشتند، مهر و تسبيح پيدا مىكردند. آنها جوانان مسلمان شيعهى عراقى بودند كه مهر و تسبيح در جيبشان بود؛ اما طاغوت و شيطان از آنها استفاده مىكرد. اين دست مسلمان تا وقتى ارزش دارد و دست مسلمان است كه به ارادهى خدا حركت كند. اگر اين دست به ارادهى شيطان حركت كرد، همان دستى مى شود كه بايد قطعش كرد. اين را اميرالمؤمنين خوب تشخيص میداد»[10]
رهبر انقلاب در سالهای آغازین زعامت خود، در شهریورماه 1370 با آینده نگریِ عمیقِ خویش به مردم درباره فرارسیدن دوران مبهم شدن صفوف همانند دوران امیرالمؤمنین هشدار می دهند: «البته بحمدلله ما هنوز در چنان دورانى نيستيم. هنوز صفوف روشن است؛ هنوز خيلى از اصول و حقايق، واضح و نمايان است؛ اما مطمئن نباشيد كه هميشه اين گونه خواهد بود. شما بايد آگاه باشيد. شما بايد چشم بصيرت داشته باشيد. شما بايد بدانيد بازويتان در اختيار خداست يا نه. اين بصيرت مى خواهد؛ اين را دست كم نگيريد.»[11]
5. نمادسازی برای مفهوم بصیرت:
رهبر معظم انقلاب با هدف ملموس و عینی سازی مفهوم بصیرت، اقدام به نمادسازی براي آن کرده و شخصیت «عمار یاسر»، صحابیِ بصیرِ پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین را به عنوان نماد و مظهر بصیرت در جامعهی اسلامی معرفی میکنند. ایشان میفرمایند: «در جنگ صفين يكى از كارهاى مهم جناب عمار ياسر تبيين حقيقت بود. چون آن جناح مقابل كه جناح معاويه بود، تبليغات گوناگونى داشتند... شبههافكنى ميكردند، سوءظن وارد ميكردند... كسى كه از اين طرف، خودش را موظف دانسته بود كه در مقابل اين جنگ روانى بايستد و مقاومت كند، جناب عمار ياسر بود كه در قضاياى جنگ صفين دارد كه با اسب از اين طرف جبهه به آن طرف جبهه و صفوف خودى ميرفت و همين طور اين گروههایى را كه جدا جداى از هم بودند، به هر كدام ميرسيد، در مقابل آنها مىايستاد و مبالغى براى آنها صحبت ميكرد؛ حقایقى را براى آنها روشن ميكرد و تأثير ميگذاشت. يك جا ميديد اختلاف پيدا شده، يك عده اى دچار ترديد شدند، بگومگو توى آنها هست، خودش را به سرعت آنجا مي رساند و برايشان حرف مي زد، صحبت مي كرد، تبيين مي كرد؛ اين گره ها را باز مي كرد.»[12] نمادسازی رهبر انقلاب موجب می شود که بحث بصیرت از فضای نظریِ صرف خارج شده و امکان الگوگیری برای آحاد جامعه وجود داشته باشد.
6. بصیرت به مثابه ابزار:
مقام معظم رهبری با تشبیه صحنههای سیاسی به جبههی جنگ، بصیرت را به مثابه ابزاری برای شناخت دشمن میدانند. ایشان میفرمایند: «يكى از كارهاى مهم در عمل نظامى، شناسائى است؛ شناسائى از نزديك كه زمين را بروند ببينند: دشمن كجاست، چه جورى است، مواضعش چگونه است، عوارضش چگونه است، تا بفهمند چه كار بايد بكنند. اگر كسى اين شناسائى را نداشته باشد، ميدان را نشناسد، دشمن را گم بكند، يك وقت مىبينيد كه دارد خمپارهاش را، توپخانهاش را آتش ميكند به طرفى كه اتفاقاً اين طرف، طرف دوست است نه طرف دشمن. نميداند ديگر. عرصهی سياسى عيناً همين جور است. اگر بصيرت نداشته باشيد، دوست را نشناسيد، دشمن را نشناسيد، يك وقت مىبينيد آتش توپخانهى تبليغات شما و گفت و شنود شما و عمل شما به طرف قسمتى است كه آنجا دوستان مجتمعند نه دشمنان. آدم دشمن را بشناسد؛ در شناخت دشمن خطا نكنيم. لذا بصيرت لازم است٬ تبيين لازم است.»[13]
بی شک اهمیت شناسایی دشمن و برآورد امکانات و پیشبینیِ صحیح حرکت های آن در دوران فتنه دوچندان می گردد چراکه «در حوادث فتنه گون شناخت عرصه دشوار است، شناخت اطراف قصه دشوار است، شناخت مهاجم و مدافع دشوار است، شناخت ظالم و مظلوم دشوار است، شناخت دشمن و دوست دشوار است.»[14] به زعم رهبر عاليقدر، دوران دشوار هر انقلاب آن دورانی است که حق و باطل در هم ممزوج میشوند و غبار فتنه فضا را پرمی کند. در چنین فضایی ابزار بصیرت به عنوان یک چراغ مهشکن یا یک قطبنما افراد جامعه را هدایت نموده و آنها را از قدم گذاشتن در بیراهه بازمیدارد. معظمله معتقدند: «بصيرت وقتى بود، غبارآلودگى فتنه نميتواند آنها را گمراه كند، آنها را به اشتباه بيندازد. اگر بصيرت نبود، انسان ولو با نيت خوب گاهى در راه بد قدم ميگذارد. شما در جبههى جنگ اگر راه را بلد نباشيد، اگر نقشهخوانى بلد نباشيد، اگر قطبنما در اختيار نداشته باشيد، يك وقت نگاه
ميكنيد مىبينيد در محاصرهى دشمن قرار گرفتهايد؛ راه را عوضى آمدهايد، دشمن بر شما مسلط ميشود. اين قطبنما همان بصيرت است.»[15]
اما در صورت فقدان این ابزار، رزمندگان نمیتوانند به خوبی از عهدهی شناسایی دشمن برآیند و لذا به ورطه شک و تردید فرومی افتند. این همان آفتی بود که در جنگ صفین به جان شماری از سربازان بیبصیرت سپاه امیرالمؤمنین افتاد و رهبر انقلاب در توضیح آن میفرمایند: «در روايت دارد كه آمدند خدمت حضرت و گفتند: «يا اميرالمؤمنين ـ یعنى قبول هم داشتند كه اميرالمؤمنين است ـ انا قد شككنا فى هذا القتال» ما شك كرديم. ما را به مرزها بفرست كه در اين قتال داخل نباشيم!»[16]
7. دو فاکتور پیروزی:
رهبر معظم انقلاب مؤلفه بصیرت را در کنار مؤلفه صبر (به عبارت دیگر، بیداری و پایداری) به عنوان دو فاکتور اصلیِ غلبه بر دشمن و رمز پیروزی انقلاب اسلامی معرفی میکنند. ایشان معتقدند: «آنچه امام بزرگوار و ملت شجاع ما را در راه این مبارزهی بزرگ موفق کرد، بصیرت و صبر بود. مقاومتی همراه با بصیرت»[17]. جالب اینجاست که رهبر انقلاب فقدان این دو فاکتور کلیدی را سرمنشأ تمامی مشکلات و ابتلائات جوامع بشری می پندارند و می گویند: «تمام مشكلاتى كه براى افراد يا اجتماعات بشر پيش مى آيد، بر اثر يكى از اين دو است: يا عدم بصيرت يا عدم صبر. يا دچار غفلت می شوند، واقعيت ها را تشخيص نمى دهند، حقايق را نمى فهمند، يا با وجود فهميدن واقعيات، از ايستادگى خسته مىشوند. لذاست كه به خاطر يكى از اين دو يا هر دو، تاريخ بشر پر از محنتهاى بزرگ ملتهاست؛ پر از غلبه زورگويان عالم بر ملت هاى ضعيف النفس و غافل است. دهها سال گاهى صدها سال يك ملت مقهور سياست يك جهانخوار و يك قدرت بزرگ بوده است. چرا؟ مگر اينها انسان نبوده اند؟ بله انسان بوده اند؛ ليكن يا بصيرت نداشته اند يا اگر بصيرت داشته اند، در راه آن آگاهى خود، فاقد صبر لازم را بوده اند؛ يعنى يا بيدارى نداشته اند يا پايدارى نداشتهاند»[18]
به زعم رهبر فرزانه دو فاکتور صبر و بصیرتِ ملتها همواره در معرض هجمه استعمارگران و کانون های قدرت جهانی برای استمرار سیطره خود قرار دارد: «امروز هم در دنيا كسانى كه در رأس قدرتهاى سياسى زورگو و مداخله گر يا در رأس كمپاني هاى اقتصادى يا در رأس دستگاه هاى سرطانگونه تبليغاتى و شبكه هاى عظيم سودجوى تبليغات قرارگرفته اند، از طريق يكى از اين دو خصوصيت بر ملتها حكم مى رانند و زورگويى مى كنند. يا سعى مى كنند ملتها را در غفلت نگه دارند و بصيرت آنها را از آنها بگيرند، اگر هم نتوانند به طور كلى از آنها بصيرت را سلب كنند، در يك مورد كه يك مسئله خاص که برايشان مهم است، سعى مى كنند بيدارى ملتها و بصيرت انسانها را در آن جامعه سلب نمايند يا آنها را دچار بى صبرى كنند.»[19]
8. بصیرت و معیار تمیز عوام و خواص:
معیار تعریف عوام و خواص در یک جامعه و تمیز آنها از یکدیگر چیست؟ آیا بهرهمندی از نسب و نژاد ممتاز یا برخورداری از ثروت هنگفت و یا تحصیلات عالیه تعیین کننده مرز میان عوام و خواص هستند؟ البته بسیاری چنین میاندیشند اما در اندیشه مقام معظم رهبری عنصر «بصیرت» معیار تفکیک عوام از خواص جامعه می باشد. ایشان معتقدند: «جزو عوام قرار نگرفتن بدين معنا نيست كه حتماً در پى كسب تحصيلات عاليه باشيد؛ نه! گفتم كه معنای عوام این نیست. اى بسا كسانى كه تحصيلات عاليه هم كرده اند اما جزو عوامند. اى بسا كسانى كه تحصيلات دينى هم كرده اند اما جزو عوامند. اى بسا كسانى كه فقير يا غنى اند اما جزو عوامند. عوام بودن، دست خود من و شماست. بايد مواظب باشيم كه به اين جرگه نپيونديم. يعنى هر كارى مى كنيم از روى بصيرت باشد. هر كس كه از روى بصيرت كار نمى كند عوام است. لذا مى بينيد قرآن درباره پيغمبر مىفرمايد: «ادعوا الى لله على بصيره انا و من اتبعنى» يعنى من و پيروانم با بصيرت عمل مى كنيم، به دعوت مى پردازيم و پيش مى رويم. پس اول ببينيد جزو گروه عواميد يا نه. اگر جزو گروه عواميد، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج كنيد. بكوشيد قدرت تحليل پيدا كنيد؛ تشخيص دهيد و به معرفت دست يابيد.»[20]
رهبر انقلاب مسئوليت بسیار سنگینی را برای خواص یک جامعه قائل هستند که همانا بصیرتافزایی در خود و دیگران است. یعنی خواص وظیفه دارند علاوه بر کسب بصیرت برای خود، به روشنگری و تبیین مسائل برای عوام جامعه نیز بپردازند و آنان را از فروافتادن به ورطه شبهات بازدارند. طبعاً به خاطر جایگاه مهم و حساس خواص در یک جامعه، اشتباهات احتمالی آنها به دلیل فقدان بصیرت نیز وخامت بیشتری دارد و خسارات سنگین تری را به جامعه وارد می سازد. چنانکه رهبر فرزانه میفرمایند: «بلاهایى كه بر ملتها وارد ميشود، در بسيارى از موارد بر اثر بىبصيرتى است. خطاهایى كه بعضى از افراد مي كنند ـ مى بينيد در جامعه خودمان هم گاهى بعضى از عامه مردم و بيشتر از نخبگان خطاهایى ميكنند. نخبگان كه حالا انتظار هست كه كمتر خطا كنند، گاهى خطاهايشان اگر كماً هم بيشتر نباشد، كيفاً بيشتر از خطاهاى عامهى مردم است ـ خیلیهایش بر اثر بى بصيرتى است.»[21]
برای نمونه، ماجرای مشروطه یکی از صحنه های عبرت آموز تاریخ ایران است که در آن شاهد غفلت، بی بصیرتی و فقدان قدرت تحلیل خواص هستیم و میبینیم که اشتباهات خواصِ بی بصیرت می تواند چه پیامدهای ناگواری را به همراه داشته باشد و حتی شرایطی را ایجاد کند که یک فقیه عالیقدر مانند شیخ فضل الله نوری را به پای چوبه دار بكشاند. رهبر انقلاب با اشاره به این حادثه میفرمایند: «اينكه بنده مسئله بصيرت را براى خواص تكرار ميكنم، به خاطر اين است. گاهى اوقات غفلت ميشود از دشمنىهایى كه با اساس دارد ميشود؛ اينها را حمل مي كنند به مسائل جزئى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همين معنا را داشتيم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند ـ كه من اسم نمىآورم؛ همه ميشناسيد، معروفند ـ كه اينها نديدند توطئهاى را كه آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفكرانى كه تحتتأثير غرب بودند، مغلوب تفكرات غرب بودند، طراحى ميكردند؛ توجه نكردند كه حرفهایى كه اينها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان ميزنند، يا در مطبوعاتشان مينويسند، مبارزهى با اسلام است؛ اين را توجه نكردند، مماشات كردند. نتيجه اين شد كه كسى كه ميدانست و ميفهميد ـ مثل مرحوم شيخ فضل الله نورى ـ جلوى چشم آنها به دار زده شد و اينها حساسيتى پيدا نكردند؛ بعد خود آنهایى هم كه به اين حساسيت اهميت و بها نداده بودند، بعد از شيخ فضلالله مورد تعرض و تطاول و تهتك آنها قرار گرفتند و سيلى آنها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرويشان را از دست دادند. این اشتباهى است كه آنجا انجام گرفت؛ اين اشتباه را ما نبايد انجام بدهيم.»[22]
9. بصيرت و لزوم وجود شاخص:
بدون ترديد يكي از ملزوماتِ بصيرتداشتن وجود شاخص و معيار است. يعني بايد شاقول يا سنگ محكي وجود داشته باشد تا افراد در هنگام مواجهه با حوادث و پديدههاي گوناگون بتوانند با اتكا به آن به تحليل و تخمين اوضاع پرداخته و مواضع خود را مشخص كنند. به عبارت ديگر لازم است الگوي ثابتي وجود داشته باشد تا راهنماي عمل قرارگيرد و درست را از نادرست متمايز سازد. البته در شرايط عادي كه فضا شفاف و خطوط پررنگ هستند، شايد نياز به شاخص چندان احساس نشود و همگان اعم از عوام و خواص بتوانند راه را به سهولت پيدا كنند. اما در شرايط فتنهگون و در فضاي مهگرفتهي سياسي و اجتماعي كه صفوف و جبههها آشكار نيست، در صورت فقدان شاخص معتبر بسياري از افراد حتي خواصِ مُبرّز دچار لغزش خواهند شد. يكي از شاخصهاي راهگشايي كه رهبر انقلاب به تأسي از امام علي (ع) معرفي ميكنند، سنجيدن افراد با حق و پرهيز از سنجيدن حق با افراد است. ايشان ميگويند: «همانطور كه اميرالمومنين (ع) فرموده بود: «لا يُعرَفُ الحقُّ بِالرِّجالِ» با چهرهها نميشود حق را تشخيص داد. يك چهرهى موجه، محترم است، مورد قبول است، مورد تكريم است؛ اما او نميتواند شاخص حق باشد. گاهى چهرهى موجهى مثل بعضى از صحابهى پيغمبر راه را عوضى ميروند، اشتباه ميكنند. بايد حق را شناخت، بايد راه را تشخيص داد تا بفهميم اين شخص حق است يا باطل. هر كه از اين راه رفت، حق است؛ هر كه از راه حق نرفت، مردود است. حق را بايد شناخت... امام (ره) كسى كه پدر همهى اين جريان بود، حق حيات به گردن جامعه و اين حركت عظيم داشت، فرمودند: اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نيستند.»[23]
شاخص ديگر مشاهدهي پرچمها و علامتهايي است كه افراد در زير آن قرارميگيرند. رهبر انقلاب در تبيين اين شاخص از قول جناب عمار ياسر در جنگ صفين ميگويند: «ايشان (عمار ياسر) ديد يك عدهاى دچار شبهه شدهاند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى كرد. يكى از حرفهاى او در اين سخنرانى اين بود كه گفت: اين پرچمى كه شما در جبههى مقابل مى بينيد، اين پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا ديدم ـ پرچم بنىاميه ـ زير اين پرچم، همان كسانى آن روز ايستاده بودند كه امروز هم ايستادهاند؛ معاويه و عمروعاص. در جنگ احد هم معاويه هم عمروعاص و ديگر سران بنىاميه در مقابل پيغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنىاميه بود. گفت: اينهايى كه شما مىبينيد در زير اين پرچم، آن طرف ايستادهاند، همينها زير همين پرچم در مقابل پيغمبر ايستاده بودند و من اين را به چشم خودم ديدم. اين طرفى كه اميرالمؤمنين هست، همين پرچمى كه امروز اميرالمؤمنين دارد ـ يعنى پرچم بنى هاشم ـ آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همين كسانى كه امروز زيرش ايستادهاند، يعنى على بن ابى طالب و يارانش، آن روز هم زير همين پرچم ايستاده بودند. از اين علامت بهتر؟ ببينيد چه علامت خوبى است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهايند، در يك جبهه... فرقش اين است كه آن روز آنها ادعا ميكردند و معترف بودند و افتخار ميكردند كه كافرند، امروز همانها زير آن پرچم ادعا ميكنند كه مسلمند و طرفدار قرآن و پيغمبرند.»[24]
رهبر انقلاب سپس از همين شاخصِ عمار ياسر براي تبيين فتنهي سال 88 استفاده نموده و تحليل روشنگرانه و بصيرتزايي را ارائه ميكنند: «از اول انقلاب و در طول سالهاى متمادى، كىها زير پرچم مبارزهى با امام و انقلاب ايستادند؟ آمريكا در زير آن پرچم قرار داشت، انگليس در زير آن پرچم قرار داشت، مستكبرين در زير آن پرچم قرار داشتند، مرتجعين وابستهي به نظام استكبار و سلطه، همه در زير آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همين جور است. الان هم شما نگاه كنيد از قبل از انتخابات سال ٬۸۸ در اين هفت هشت ماه تا امروز آمريكا كجا ايستاده است؟ انگليس كجا ايستاده است؟ خبرگزارىهاى صهيونيستى كجا ايستادهاند؟ در داخل، جناحهاى ضد دين از تودهاى بگير تا سلطنتطلب تا بقيهى اقسام و انواع بىدينها كجا ايستادهاند؟ يعنى همان كسانى كه از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنى كردند، سنگ زدند، گلوله خالى كردند، تروريسم راه انداختند. سه روز از پيروزى انقلاب در بيست و دوى بهمن گذشته بود، همين آدمها با همين اسمها آمدند جلوى اقامتگاه امام در خيابان ايران بنا كردند شعار دادن؛ همانها الان مىآيند توى خيابان عليه نظام و عليه انقلاب شعار ميدهند! چيزى عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمريكا بود؛ اسمشان سوسياليست بود، ليبرال بود٬ آزادى طلب بود، پشت سرشان همهي دستگاههاى ارتجاع و استكبار و استبداد كوچك و بزرگ دنيا صف كشيده بودند! امروز هم همين است. اينها علامت است، اينها شاخص است؛ و مهم اين است كه ملت اين شاخصها را ميفهمد؛ اين چيزى است كه انسان اگر صدها بار شكر خدا را بكند، حقش را به جا نياورده است؛ سجدهى شكر كنيم.»[25]
جمعبندي:
در مجموع ميتوان گفت كه مفهوم بصيرت در انديشهي مقام معظم رهبري از جايگاه بسيار رفيعي برخوردار است و به معناي آگاهي و بيناييِ فكري در مواجهه با حوادث بيروني و برخورداري از قوهي تحليل درست شرايط و تميز حق و باطل با استفاده از شاخصهاي معتبر ميباشد. ايشان عنصر بصيرت (بيداري) را در كنار عنصر صبر (پايداري) به عنوان رمز پيروزي انقلاب اسلامي و ضامن حراست از آن در برابر هجمههاي سخت و نرم دشمنان عليالخصوص در دوران فتنههاي اجتماعي تلقي مينمايند كه فقدان يكي از ايندو ميتواند موجب سقوط جامعه و تحميل خسارات فراوان گردد. رهبر فرزانه بصيرتزايي و بصيرتافزايي را به طور خاص جزو وظايف خواص جامعه ميپندارند و بصيرت را معيار تفكيك خواص از عوام سطحينگر ميدانند. معظمله در نهايت سه شاخص بصيرت، اخلاص و عمل بهنگام و به اندازه را به عنوان سرلوحهي عمل تمامي آحاد جامعه انقلابي معرفي ميكنند.
[1] . بقره، 7
[2] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار دانشجویان استان قم، 4/8/1389
[3] . همان
[4] . انفال، 29
[5] . بیانات مقام معظم رهبری در نمازجمعه تهران، 10/1/1369
[6] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، 26/1/1370
[7] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، 5/5/1388
[8] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، 26/1/1370
[9] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، 6/2/ 1369
[10] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اقشار مختلف مردم، 26/1/1370
[11] . بیانات مقام معظم رهبری در پايان مجمع بزرگ فرماندهان و مسوولان دفاتر نمايندگى ولی فقيه در سپاه، 27/6/1370
[12] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، 5/5/1388
[13] . همان
[14] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از شعرا، 14/6/1388
[15] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم چالوس و نوشهر، 15/7/1388
[16] . بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري، 2/7/1388
[17] . بیانات مقام معظم رهبری در دومین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره)، 14/3/1370
[18] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار گروه كثيرى از دانشجويان و دانشآموزان به مناسبت سيزدهم آبان ماه در سالروز ميلاد امام على (ع)، 12/8/1377
[19] . همان
[20] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، 30/3/1375
[21] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر، 5/5/1388
[22] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، 6/12/1388
[23] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار هزاران نفر از بسيجيان استان قم، 3/8/1389
[24] . بیانات مقام معظم رهبری در ديدار مردم قم در سالگرد قيام ۱۹ دى، 19/10/1388
[25] . همان