وَ لَقَد اَرسَلنا بِالبَیِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقوم النّاسَ بِالقِسطِ .[1]
ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنان دستور و نوشته و میزان دادیم تا عدالت را برقرار کنند . در روایات اسلامی نیز عنایت خاصی به مسأله عدالت شده است . اصولاً به علت اهمیت این موضوع ، مکتب تشیع آن را به عنوان یک اصل اعتقادی پذیرفته است ؛ یعنی اینکه خداوند هم از روی عدالت صواب و جزا می دهد . در جامعه اسلامی که حاکم اسلامی در رأس آن قرار دارد باید فردی عادل باشد . قضات دستگاه قضایی و ائمه جمعه و جماعات هم باید برخوردار از عدالت باشند . اسلام دستور اکید دارد که در خانواده هم بین فرزندان با به عدالت رفتار کرد .
اصل عدالت در همه شئون اسلامی به چشم می خورد . ائمه ما در راه ایجاد عدالت جان خود را فدا کرده اند . نمونه بارز آن علی (عدالت) است که نقل شده است به خاطر عدالتش کشته شد « قَد قُتِلَ عَلیُّ فی مِحرابِه بِشَدَّهِ عَدلِه »[2]
تعریف عدالت
عدالت از دیدگاه مارکسیم
مارکسیست ها معتقدند که عدالت امری شدنی است ولی نه از راه انسان ؛ زیرا انسان قادر به برقراری عدالت نیست . این گروه بر این باورند که تربیت کردن انسان به گونه ای که عدالت را از عمق جان بخواهد میسّر نیست و از سویی تقویت عقل و دانش بشری برای اینکه بفهمد منفعاتش در عدالت است کاری شدنی نیست عدالت را باید از طریق ابزارهای اقتصادی به وجود آورد . مارکسیست ها بر این باورند که تحولات اقتصادی که توسط ابزارهای اقتصادی به وجود می آیند جوامع را به سوی سمایه داری هدایت می کند و سپس تبدیل به سوسیالیسم می شود و در آن جامعه به صورت جبری و طبیعی مساوات و عدالت برقرار می گردد .[3]
عدالت از دیدگاه اندیشمندان اسلامی
الف : خواجه نظام الملک
وی که اندیشه هایش برگرفته از اسلام و ایران باستان بوده است به علت موقعیتی که در دربار داشته است تعریف نظری ویژه ای از عدالت نداده است اما در میان آثارش مفهوم عدالت به چشم می خورد . جملاتی از قبیل « هرکس سزاوار آن چیزی است که بدو داده اند و هر کس سزاوار همان حقی است که نظم اجتماعی برای او قائل است . » و یا « دوران سعادت ، دوران فرمانروایی پادشاه عادل است » و ... نشان دهندۀ اهتمام خواجه نسبت به امر عدالت است . خواجه در جای دیگر عدالت را مایه نیک نامی در دنیا و آخرت می داند و در کتاب « درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه های سیاسی در ایران » به طور خلاصه عدالت را اینگونه تعریف می کند : « عدالت یعنی بازگشتن به نظام سنتی و حفظ حدود و مراتب . » منظور اصلی خواجه از طرح بحث عدالت ، عدالت پادشاه است ؛ یعنی پادشاه باید عادل باشد . او این امور را تابع رفتار مردم می داند . یعنی اگر مردم عادل شدند و صالح و تابع بودند پادشاه هم عادل خواهد شد .[4]
ب : استاد مطهری
استاد مطهری ساختمان روحی انسان را به گونه ای می داند که دوستدار زیبایی است ، بدون اینکه به او تحمیل نمایند یا منفعتی از آن را در نظر داشته باشد . استاد مطهری علت گریزان بودن برخی از انسان ها از عدالت را عدم تربیت صحیح آنان می داند و معتقد است که عدالت از نوع زیبایی معقول است و اگر انسان ها درست تربیت شوند ، همانگونه که زیبایی را دوست می دارند ، عدالت را هم دوست خواهند داشت .
استاد مطهری عدالت را عبارت می داند از : « آن استحقاق و آن حقّی که هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است به او بدهند . »[5] ایشان نقطه مقابل عدالت را ظلم می داند ، یعنی اینکه وقتی دو نفر در شرایط مساوی قرار دارند نباید یک موهبتی را از یکی دریغ نمایند و از دیگری دریغ ننمایند . با توجه به تعریف فوق و مقدمه آن به نظر می رسد که استاد مطهری عدالت را هم از مقوله ای می داند که از فطرت انسانی نشأت گرفته است .
عدالت از دیدگاه اندیشمندان غربی
1- افلاطون
وی سه عضو انسان را نمایندۀ سه غریزه و خصوصیت می داند : 1- سر محل خرد 2- سینه محل شهادت و دبیری 3- شکم محل شهوت . افلاطون عدالت فردی را ایجاد تعادل بین قوای نفسانی یاد شده می داند . افلاطون ضمن تشبیه جامعه به بدن انسان ، افراد جامعه را نیز به سه دسته تقسیم می کند : فیلسوفان ، پاسداران و عامه مردم . وی عدالت اجتماعی را فعالیت هریک از افراد در گروه مختص به خود می داند .[6]
2- ارسطو
وی عدالت را به معنی عام آن شامل کل فضایل می داند ؛ زیرا معتقد است هر کس مرتکب یکی از رذایل شود ستم نموده است ( حتی به خود ) . ارسطو عدالت به معنای خاص را عبارت از برابر دانستن اشخاص و دادن حق هر کس به خودش می داند ، اما در دادن حق هرکس به خودش همگی به یک اندازه ، جایز نمی داند بلکه معتقد است شأن و تناسب افراد باید رعایت شود .[7]
تفاوت عدالت با مساوات و ایثار
1- تفاوت عدالت و مساوات
در هر جامعه ای افراد از استعدادهای گوناگون برخوردار هستند و هریک از افراد بر اسا سعی و تلاش خود ، استعدادهای خود را شکوفا می کند و راه تکامل را طی می نماید . حال این سؤال مطرح است که آیا باید همۀ افراد به اندازه مساوی از امکانات بهره مند شوند یا اینکه امکانات باید به صورت متفاوت تقسیم شود و عدالت کدام را اقتضاء می کند ؟ به عنوان مثال آیا باید به همه دانشجویان شرکت کننده در یک آزمون نمره یکسان داد یا به هر کس آنچه که مستحق است داد .
استاد مطهری مساوات را مقتضای عدالت می داند ، اما در شرایط حقوقی مساوی نه در لیاقت و تلاش و استعداد افراد . استاد مطهری معتقد است باید شرایط آزمون و حضور دانشجویان را در آن به صورت تساوی گذاشت ، یه گونه ای که همه دانشجویان اعم از سیاه و سفید و ... در آن شرکت کنند اما نمره را باید بر اساس لیاقت و استعداد و تلاش آنها داد . اگر بخواهیم تفاوت عدالت و مساوات را از مجموع نظرات استاد مطهری استنتاج کنیم وی معتقد است مساوات باید در ایجاد شرایط در جامعه برای همه رعایت شود ؛ اما عدالت یعنی بر اساس تلاش و استعداد هرکسی حقش را داد . یعنی هر کسی بر اساس فعالیت و پشتکار خود از امکانات بهره مند گردد .[8]
2- تفاوت عدالت و ایثار
امروزه از هر فرد عاقلی اگر فی البلاهه سؤال شود عدالت بهتر است یا ایثار ؟ پاسخ می دهد ایثار ؛ زیرا از نظر اخلاق فردی کسی که از حق مسلم خود می گذرد وبه دیگری می بخشد بسیار ستودنی است . استاد مطهری با توحه به حدیثی از حضرت علی (ع) که عدالت را برتر از جود می داند نتیجه می گیرد که اگر کسی یک فلسفه روشن اجتماعی داشته باشد ، به آسانی درک می کند که عدالت از ایثار بهتر است . زیرا عدالت همیشگی و پایه قانون است ، اما ایثار را نمی توان همیشگی دانست . چون استثناء است و قانون جامعه را به هم می زند . استاد مطهری عدالت را پایه ساختمان و ایثار را مانند نقاشی آن می داند و نتیجه می گیرد که اگر پایه و اساس محکم نباشد نقاشی فایده ای ندارد . علاوه بر آن برخی ایثارها و گذشت ها نتایج بد اجتماعی از قبیل تنبلی ، کلاشی و ... دارد که قابل تأمل است .[9]
آثار اجتماعی عدالت
1- بر امور معنوی
بدون شک بهترین موقعیت برای هر دولتی در جامعه ، وجود آرامش در میان افراد آن جامعه است . ادیان الهی ، خاصه دین مبین اسلام که شامل اعتقادات ، اخلاقیات و دستورهای عملی است که در صورت متخلق شدن به آن و رعایت قوانین اسلامی ، جامعه از یک آرامش خاصی برخوردار خواهد شد .
استاد مطهری معتقد است اگر قرار باشد مردم به دستورات اسلام عمل نمایند ، باید زمینه کافی در جامعه برای آنها فراهم باشد . حال اگر جامعه حافظ حقوق مردم باشد ، تبعیض و محرومیت نباشد و ... طبیعی است که امور معنوی نیز سر و سامان بیشتری می یابند . استاد مطهری در پاسخ به کسانی که می گویند جامعه هرچند دارای فساد و ... باشد تفاوتی به حال مؤمن واقعی ندارد می گوید : ین دسته افکاری باطل دارند و از متدینین زمان خود گلایه دارند و می گریزند ، زهی خیال باطل و محال ، مطمئناً اوضاع عمومی و بود ونبود عدالت اجتماعی در اعمال و اخلاق و حتی افکار و عقاید مردم تأثیر دارد .[10]
2- بر امور اخلاقی
همانگونه که در بحث جامعه گفته شد استاد مطهری برای جامعه یک شأن جدای از افراد قائل است . در عین حال افراد را هم بدون استقلال و اختیار نمی داند . نتیجه می گیریم که افراد جامعه را می سازند و جامعه هم شخصیت افراد را . اخلاق فردی از مواردی است که فرد با رعایت آن ممکن است منشأ آثار فراوانی بر روی جامعه گردد . مانند حضرت امام خمینی (ره) و دیگر رهبران دینی و از سویی جامعه نیز ، در ساختن اخلاق افراد نقش مؤثری دارد ، مخصوصاً بر روی عامه مردم . یعنی اگر جامعه ای دارای فساد اخلاق و یا محرومیت و تبعیض باشد اینها علتی می شود برای رواج حسادت ها و کینه ها و بدخواهی ها و ... . استاد مطهری نیز محیط و جامعه را در ساختن یا تخریب اخلاق فردی مؤثر می داند . البته استثناء هم قائل است ، ولی قاعده کلی را این می داند که محرومیت و تبعیض و بی عدالتی منشأ بروز انحرافات اخلاقی است . استثنائی که ایشان ذکر می کند ، رهبران دینی هستند که اگر ناراحت هم بشوند ، برای خودشان نیست بلکه برای مردم است . وی معتقد است نتیجه تبعیض ها و فرق گذاشتن ها دو پیامد دارد ؛ یکی محروم شدن عده ای و در نتیجه انتقام کشی و کینه جویی و ... و درمقابل عده ای از مردم که بی جهت عزیز شده اند ، هم لوس و نُنُر و زود رنج و بی استقامت و اسراف کار و ... می شوند .[11]
3- بر مسائل فکری جامعه
استاد مطهری با اشاره به اینکه در ادبیات اسلامی و ایرانی ما ، صحبت آزادی از بحث و شانس به میان آمده است و در عوض ، عقل و علم و هنر و سعی و کوشش و صنعت و زور و بازو بی اهمیت است . ضمن اینکه دو منبع الهام وحی و عقل را مطرح می کند و شانس و بخت را از موهومات می شمارد و علت گرایش شعرا و مردم عادی به این اصطلاحات را عدم رعایت عدالت اجتماعی و تبعیض ها و عدم رعایت حقوق و پارتی و ... در جامعه می داند و معتقد است آنقدر بی عدالتی ادامه می یابد که کم کم بخت و شانس از مشهورات اجتماعی مردم می گردند .[12]
انسان به گونه ای آفریده شده است که به صورت فطری ، رابطه علّی و معلولی بین پدیده ها را درک می کند و برای هر رخدادی علتی جویا می شود . حال اگر در جامعه ای مشکلات زیادی باشد که انسان قادر به یافتن علت مشکلات نباشد و یا اینکه نتواند آنها را حل کند ، اینجا گرفتاری خود را از روزگار نامناسب می داند و اصطلاحات روزگار نامناسب و ... رواج می یابد . استاد مطهری معتقد است که چرخ و زمان هیچ نقشی در سعادت و بیچارگی انسان ندارند ، بلکه این خود انسان یا اجتماع اوست که زمینه سعادت و شقاوت وی را مهیا می کند و شکایت کردن مردم از جامعه خود را نشانۀ نامتعادل بودن جامعه آنان می داند . استاد مطهری ریشه همه بدبینی های مردم نسبت به روزگار ، حتّی به خداوند را همان تبعیض ها و ناعدالتی ها می داند و در این باره می گوید :
« به هر حال اثرمستقیم به هم خوردن تعادل اجتماعی و تبعیض ها و تفاوت های بی جهت ، یکی به هم خوردن نظم فکری و اعتقادی و اعتقاد به هرج و مرج بودن عوامل اصلی سعادت یعنی علم و تقوا و سعی و عمل و لیاقت و هنر است که ( در این صورت ) به عنوان فلسفه بحث ظهور می کند و یکی دیگر بدبینی و سوء ظن به آفرینش و مبدأ مقدس خلقت است . »[13]
4- بر رفتار عمومی
وقتی به این نتیجه رسیدیم که تبعیض و بی عدالتی در افکار و عقاید مردم اثر می گذارد ، نتیجه می گیریم که در اعمال و رفتار آنان هم مؤثر است ؛ چون اعمال و رفتار نشأت گرفته از افکار و روح آنان است . استاد مطهری فقر را که ناشی از بی عدالتی در اجتماع است ، از موجبات گناه می داند و اگر با احساس محرومیت همراه شود آنگاه ریشه سرقت ها ، رشوه گیری ها ، اختلاس ها و ... می شود . استاد مطهری معتقد است برای افرادی که ایمانشان ضعیف است فقر منشأ بسیاری از گناهان است و سه نتیجۀ خطرناک برای آن می شمارد : 1- فقر باعث نقصان دین می گردد 2- تعادل عقل آدمی را به هم می زند 3- باعث سرکوب و ملامت مردم می شود و در نتیجه تحقیر و پریشانی روحی به بار می آورد و باعث عقده ای شدن افراد می شود .[14]
[1] قرآن کریم سوره حدید آیه 25
[2] مطهری ، بیست گفتار ، ص 20
[3] مطهری ، سیری در سیره ائمه اطهار ، چاپ هفتم ( تهران صدراء 1371 ) ص 264
[4] جواد طباطبائی ، درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه های سیاسی ایران ، چاپ چهارم ( تهران ، کویر 1374 ) ص 64
[5] مطهری ، سیری در سیره ائمه اطهار ، چاپ هفتم ( تهران صدراء 1371 ) ص 259
[6] محمد علی فروغی ، پیشین ، ص 27
[7] همان ص 45
[8] مطهری بیست گفتار ، ص 90
[9] همان ص 15-10
[10] همان ص 64
[11] همان ص 71
[12] همان ص 66
[13] همان ص 69