(روزنامه مردمسالاري ـ 1395/09/14 ـ شماره 4196 ـ صفحه 13)
در نهجالبلاغه و روایات متعدد، مسلمانان موظف به رعایت حقوق پیروان مذاهب و ادیان دیگر و حفظ حرمت آنها شده اند.امام خمینی رحمه الله درباره حقوق اقلیتهای دینی در نظام جمهوری اسلامیایران میفرماید:«تمام اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامیمیتوانند به کلیه فرائض مذهب خود عمل کنند و حکومت اسلامیموظف است از حقوق آنان به بهترین وجه حفاظت کند. دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همه اقلیتهای مذهبی، آزادی به طور کامل هست و هرکس میتواند عقیده خودش را اظهار کند. تمام اقلیتهای مذهبی در ایران برای اجرای آداب دینی و اجتماعی خود آزادند... آنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانی و محترم هستند؛ هر ایرانی حق دارد که مانند همه افراد از حقوق اجتماعی برخوردار باشد، مسلمان یا مسیحی یا یهودی و یا مذهب دیگر، فرقی ندارد. اسلام بیش از هر دینی به اقلیتهای مذهبی آزادی داده است؛ آنان نیز باید از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسانها قرار داده است بهرهمند شوند.»
اصل 23: آزادی عقیده و ممنوعیت تفتیش عقاید در این اصل آمده است:«تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمیتوان به صرف داشتن عقیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.»در این اصل بر روی دو نکته تأکید و تصریح شده است: یکی این که، تفتیش عقاید ممنوع است، دوم این که، کسی را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.نکته اول چندان نیاز به توضیح ندارد؛ زیرا تجسس و تفتیش در امور شخصی و خصوصی دیگران (خصوصا امور درونی و باطنی) جایز نیست. قرآن کریم بصراحت میفرماید:«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا...»یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمانها بپرهیزید؛ چرا که بعضی از گمانها گناه است و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید.در حقیقت گمان بد عاملی است برای جستجوگری (تجسس) و جستجوگری عاملی است برای کشف اسرار و رازهای نهانی مردم و اسلام هرگز اجازه نمیدهد رازهای خصوصی آنها فاش شود. به تعبیر دیگر، اسلام میخواهد مردم در زندگی خصوصی خود، از هر نظر در امنیت باشند. بدیهی است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگری درباره دیگران برخیزد حیثیت و آبروی مردم بر باد میرود.
نکته مهمی که در اینجا باید بدان توجه کرد این است که ممنوعیت تفتیش و تجسس در کار دیگران، در صورتی است که امر مهمتر و مصلحت ارجح اجتماعی در کار نباشد، در غیر این صورت یقینا جایز خواهد بود؛ چنانچه حفظ اسرار افراد در صورتی واجب است که امر اهمیبر افشای آن دخالت نکند، در غیر این صورت افشای اسرار نه تنها حرمتی ندارد، بلکه در برخی از شرایط واجب هم خواهد بود؛ به همین جهت در فقه اسلامی، در مواردی، غیبت و اظهار عیوب پوشیده افراد،جایز شده است.با توجه به نکته مزبور میتوان پی برد که اشکال برخی درباره تحقیق جهت احراز صلاحیت نامزدهای انتخاباتی، از جهت اعتقاد و التزام به اسلام و مبانی جمهوری اسلامی و... بر این که چنین کاری تفتیش عقاید و ممنوع است، نارواست؛ زیرا که جلوگیری از ورود نااهلان به حریم مناصب اجتماعی و سیاسی در نظام جمهوری اسلامیبه قدری مهم است که تفتیش عقاید را برای شناسایی شایستگی و عدم شایستگی افراد جهت دخالت در سرنوشت جامعه تجویز و بلکه لازم میسازد.
در تفسیر نمونه در ذیل آیه مزبور آمده است:«دیدیم که قرآن کریم با صراحت تمام، تجسس را در آیه فوق منع نموده است... ولی قراینی که در داخل و خارج آیه است نشان میدهد که این حکم مربوط به زندگی شخصی و خصوصی افراد است و در زندگی اجتماعی تا آنجا که تأثیری در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حکم صادق است. اما روشن است آنجا که ارتباطی با سرنوشت دیگران و کیان جامعه پیدا میکند مسأله، شکل دیگری به خود میگیرد؛ از این رو شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله، مأمورانی برای جمعآوری اطلاعات قرار داده بود، که از آنها به عنوان «عیون» تعبیر میشد، تا آنچه را [که] ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامیدر داخل و خارج داشت برای او گردآوری کنند. و نیز به همین دلیل حکومت اسلامیمیتواند مأموران اطلاعاتی داشته باشد، یا سازمان گسترده ای برای گرد آوری اطلاعات تأسیس کند و آنجا که بیم توطئه بر ضد جامعه و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامیمیرود به تجسس برخیزند و حتی در داخل زندگی خصوصی افراد جستجوگری کنند.» درباره نکته دوم (کسی را نمیتوان به صرف داشتن عقیده ای، مورد مؤاخذه قرار داد) باید گفت ازآیات متعدد قرآن استفاده میشود که در پذیرش عقیده، جایی برای اجبار نیست؛ قرآن کریم میفرماید: «لا اکراه فی الدین...» یعنی: در قبول دین، اکراهی نیست.
علامه طباطبایی در ذیل آیه میفرماید:«در جمله مزبور، دین اجباری، نفی شده است؛ چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمیکه معارف عملی را به دنبال دارد و جامع همه آن معارف یک کلمه است و آن عبارت است از اعتقادات؛ و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه در آن راه ندارد؛ چون اکراه تنها میتواند کسی را مجبور به عملی کند و کاربرد اکراه، تنها در اعمال ظاهری است، اما اعتقاد قلبی برای خود، علل و اسباب دیگری از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد، محال است که جهل، علم را نتیجه دهد و یا مقدمات غیر علمی، تصدیق علمیبزاید.» قرآن کریم، راههای دعوت مردم به سوی خدا را اینگونه بیان کرده است:با حکمت و اندرز نیکو به سوی پروردگارت دعوت نما و با آنها به طریقی که نیکوتر است مناظره و مجادله کن، پروردگار تو از هر کسی بهتر میداند چه کسانی از طریق او گمراه شدهاند و چه کسانی هدایت یافتهاند.با عنایت به این که این آیه در مقام شمارش راههای دعوت مردم به دین خدا میباشد و در عین حال از اجبار و اکراه به عنوان یکی از راههای دعوت به دین، نام نبرده است، میتوان استفاده کرد که در نگاه قرآن، اجبار یکی از راههای دعوت به حساب نمیآید؛ جالب این است که آیه کریمه، موعظه را به قید «حسنه» و جدال را نیز به قید «التی هی احسن» مقید نموده است؛ و این دلالت بر این دارد که در دعوت مردم به سوی دین خدا، نه تنها نمیتوان از زور و اجبار استفاده کرد، بلکه حتی از موعظه غیرحسنه و یا جدال غیر احسن نیز نباید استفاده کرد.
در اینجا باید از یک سوء تفاهم جلوگیری کرد و آن این که معنای سخن بالا این است که حکومت اسلامی، افراد را به پذیرش عقیده دینی مجبور نمیسازد، ولی باید دانست که حکومت اسلامی، مسؤول حفظ شعائر و ظواهر دینی در جامعه است؛ یقینا حکومت اسلامی، اجازه شکستن حرمت و قداست احکام و حدود الهی را به صورت علنی در جامعه نمیدهد. فرق است میان واداشتن افراد به پذیرش دین و جلوگیری از تخلف آشکار در مجامع و معابر عمومی؛ مثلاً اگر حکومت اسلامی، کسی را از مشروب خواری، روزه خواری و یا رشوه خواری علنی در سطح جامعه باز میدارد، معنایش این نیست که به زور افراد را به پذیرش دین و ایمان وادار میسازد؛ یقینا ارزش و قداست احکام و شعائر الهی کمتر از قوانین و مقررات بشری نیست، به افراد در هیچ کشوری به بهانه آزادی، اجازه تخلف آشکار از قوانین و مقررات را نمیدهند.در همین راستا باید گفت اسلام و حکومت اسلامیبه هیچ کس اجازه نمیدهد که آشکارا نسبت به دین و مقدسات دینی، تقدس زدایی، حرمت شکنی، هتک و اهانت روا دارد.
اگر اسلام نسبت به سبّ پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام حساسیت نشان میدهد، به همین جهت است؛ دشنام و تمسخر نسبت به پیشوایان معصوم دینی، ربطی به آزادی عقیده ندارد؛ چنان که آزادی بیان و قلم به معنای آزادی ناسزا، اهانت و اشاعه اکاذیب نیست.برخورد اسلام نسبت به مرتد به خاطر تغییر عقیده نیست؛ زیرا اگر شخصی؛ خدا و یا پیامبر و... را قبول نداشته باشد اما در صدد آشکار کردن و تبلیغ آن بر نیاید و از این راه باعث تردید و تزلزل در اعتقاد و ایمان مؤمنان نگردد و به شبهه افکنی و القای افکار الحادی خود نپردازد، احکام ارتداد بر او بار نمیشود؛ صرف دست برداشتن از اعتقادات دینی در صورتی که با اظهار و تبلیغ آن همراه نباشد باعث اجرای احکام ارتداد نیست. جالب این است که در مجلس خبرگان قانون اساسی که فقهای چیره دست فراوان حضور داشتند، اصل مزبور (اصل بیست و سوم) بدون هیچ مخالفتی (البته با دو رأی ممتنع) به تصویب رسید.
http://www.mardomsalari.com/4196/page/13/2953
ش.د9502634