یکی از کسبه با عصبانیت میگوید: ما در این پاساژ سالیانه 40تا 50 میلیون تومان مالیات و عوارض میدادیم، امکان نداشت به کسبه اعلام میکردند برای ایمنسازی مجموعه نیاز به پول است و کسی پرداخت نکند. همین یک هفته پیش از ما حدود یک میلیون تومان گرفتند تا حوضهای محوطه را ساماندهی کنند!
به گزارش بصیرت به نقل از مشرق نیوز، بوی سوختن می آید، بوی کباب. بیشتر از آنکه برای عزیزانی باشد که در هرم 300 درجه بالای صفر گیر افتاده اند و امیدها، هر ساعت و هر دقیقه برای دیدن چهرههای سالم و نفس کشیدنشان کمتر میشود، از سوختن جگرهایی است که عزیزانشان را از دست دادهاند یا امیدشان را.
نه اینکه فقط فکر کنید خانواده و دوست و همکار است که دلش اینجا کباب شده، که حتی اهل سلسبیل و بوستان هفتم پاسداران و مهرشهر کرج هم اینجا اشک میریزد و شاید، اشکهایشان زودتر این آتش خفته را خاموش کند و به یاری قطرات ریخته شده از آسمان بیاید.
تهران همچنان در بهت و حیرت؛ این کوتاهترین جمله است در وصف حال این روزهای پایتخت. 3 روز از فروریختن و آوار شدن ساختمان پلاسکو در چهار راه استانبول تهران میگذرد. اتفاقی تلخ که کشور را در شوک فرو برد.
حالا اما بعد از گذشت سه روز از این اتفاق تلخ، خبرها حکایت از شهادت 15آتش نشان و مفقود شدن 10نفر از کسبه و افرادی دارد که در لحظه فرو ریختن پلاسکو در ساختمان بوده اند.
هنوز هم دود سفید رنگ ناشی از سوختن منسوجات و البسه موجود در طبقات ساختمان پلاسکو آسمان منطقه را پر کرده و بوی شدید و طاقت فرسای آن، نفس کشیدن را هم برای امدادگران و هم پلیس و هم تماشاگران پر جمعیت این ماجرا به شماره انداخته است.
اگرچه شایعات مختلفی درباره این فاجعه تلخ - از دریافت سیگنال های مختلف درباره زنده بودن عدهای از این عزیزان در زیر صدها تن آوار و تیر آهنهای در هم تنیده پلاسکو تا احتمال انفجار مخزن گازوئیل موجود در موتورخانه - در شبکههای مجازی دست به دست میشود اما اخبار رسمی حکایت از امیدوارکننده بودن روند آوار برداری دارد و البته بر این نکته نیز تاکید دارد که زنده بیرون آمدن کسی از زیر این حجم از آوار بعید به نظر میرسد.
محدوده ساختمان پلاسکو در چهار راه استانبول اگرچه توسط نیروهای پلیس مسدود شده و هیچ خودرو و حتی عابری حق ورود به محدوده ممنوعه را ندارد، اما هنوز هم در سومین روز از آوار برداری، جمع کثیری از کسبه پلاسکو با چهرههایی مبهوت پیاده راههای منتهی به پلاسکو را به امید شنیدن خبری امیدوار کننده بالا و پایین میروند.
حوالی عصر است و پلیس اجازه تردد و ورود به محدوده وقوع حادثه را به هیچکس نمیدهد. دود سفید رنگ فضای منطقه را پر کرده است و تنها چیزی که از پشت حصار کشیده شده به دور منطقه استانبول به گوش میرسد، صدای کار کردن لودرها و ماشین آلات سنگینی است که به کندی سعی در آواربرداری دارند.
میلیاردها سرمایه که دود شد
کمی آنسوتر اما در امتداد خیابان منوچهری موج انسانی از کسبه ساختمان پلاسکو و پاساژ کویتیها به چشم میخورد. کسبهای که حالا بهت زده به آسمان خیره شده اند و دود شدن سرمایه و دار و ندارشان را به نظاره نشسته اند.
عده ای به ماموران نیروی انتظامی التماس می کنند تا اجازه دهند برای خالیکردن گاوصندوق هایشان در پاساژ کویتیها به مغازه هایشان بروند. یکی از کسبه کویتیها بلند و عصبانی خطاب به حاضران میگوید: نزدیک به سه میلیارد تومان چک و پول و مدارک در گاوصندوق دارم. تمام دار و ندارم است ...
در این بین اما حال و روز کسبه پلاسکو غیر قابل توصیف است. مبهوت و گیج از اتفاقی که افتاده است. شایان یکی از مغازه دارهای ساختمان پلاسکو سراسیمه است و مضطرب. میگوید چهارمیلیارد تومان سرمایه ام از بین رفت و دود شد.
میپرسم خب چرا نسبت به اخطاریه ها بی تفاوت بودید و نسبت به ایمن سازی مغازه ها اقدامی نکردید که حالا به این حال و روز نیفتید. با همان عصبانیت به چشم هایم خیره می شود و می گوید: کدام اخطاریه؟ مگر شهرداری و آتش نشانی به تک تک کسبه اخطار داده بودند؟شهرداری یک اخطار کلی به مالک ساختمان که بنیاد مستضعفان باشد، داده بود و هیئت مدیره پلاسکو. آنها بودند که یا باید به ما اعلام میکردند یا خود نسبت به ایمن سازی ساختمان اقدام میکردند.
وی اضافه میکند که «ما در این پاساژ سالیانه 40تا 50میلیون تومان مالیات و عوارض می دادیم، امکان نداشت کسی به کسبه اعلام می کرد برای ایمن سازی مجموعه نیاز به پول است و کسی پرداخت نکند. همین یک هفته پیش از ما حدود یک میلیون تومان گرفتند تا حوض های محوطه را ساماندهی کنند. در تمام این سال ها حتی یک اخطاریه هم از هیئت مدیره یا امنا یا امثالهم دریافت نکردیم.»
پیامکهای "قاسم" شایعه است
خیابان منوچهری حالا بیشتر به یک سالن جلسات بزرگ می ماند که کسبه زیان دیده فرصت درد و دل کردن و آرام کردن یکدیگر را درآن پیدا کرده اند. کمی آنسوتر اما صدای لرزان دو زن در بین این همه مرد توجهام را جلب می کند. بغض گلویشان را و نگرانی تمام وجودشان را گرفته است و لحظه ای از فکر قاسم بیرون نمی آیند.
کافی است از قاسم بپرسی تا اشک از چشمانشان سرازیر شود. زن به آرامی می گوید: " قاسم برادرم بود، همسر این خانم. قاسم نگهبان پلاسکو بود و حالا معلوم نیست کجاست. همکارانش میگویند آخرین بار در مسیر رفتن به موتور خانه او را دیده اند"
سعی می کنم با حرف هایم آرامشان کنم. می گویم در خبرها آمده آنهایی که در موتور خانه بودند پیامک داده اند که ما زنده ایم. پس جای نگرانی نیست.
با همان سردی نگاهم می کند و می گوید: "همه اش شایعه است. هیچ خبری از قاسم نیست، نه از قاسم نه از چند نفر دیگری که عزیزانشان زیر آوار ماندهاند."
در همین گیر و دار یکی از اعضای هیئت مدیره پاساژ کویتیها سر می رسد. محمود رجبی سال هاست که در این منطقه کاسب است و به طور کامل در جریان اخطارهای سازمان آتش نشانی و شهرداری قرار دارد. رجبی میگوید: "بارها این اخطارها به پلاسکو و کویتیها داده شده اما ما مالک نبودیم که بخواهیم کاری انجام دهیم. این وظیفه مالک است که باید برای ایمن سازی ملک اقدام کنند که متاسفانه کاری انجام نداند."
یکی دیگر از کسبه پلاسکو که به گفته خودش نزدیک به 5میلیارد تومان خسارت دیده است، می گوید: خیلی ها می گویند مغازه ها بیمه نبوده اند، مغازه خود من بیمه بود اما من فقط می توانستم اجناس داخل مغازه را بیمه کنم نه ساختمان را. این مالک است که می تواند ساختمان را بیمه کند. الان که پلاسکو فرو ریخته و مغازه ما که سرقفلی اش 4میلیارد تومان ارزش داشته است از بین رفته، بیمه فقط هزینه اجناس داخل مغازه را می دهد و تصور نمیکنم بیشتر از 400میلیون تومان دست ما را بگیرد.
هوا کم کم رو به تاریکی است که بالاخره موفق به ورود به منطقه ممنوعه می شویم. دود سفید، آوار و آتش نشان هایی در گود.
این بیرون اما در حاشیه آوارهای به جا مانده از پلاسکو، بازار بازدید و مصاحبه در بین مسئولان داغ داغ است. مصاحبه هایی که در هر یک وعده ای امیدوار کننده به کسبه و کارگرهای از کار بیکار شده پلاسکو داده می شود. دوربین شبکه خبر مراحل آوار برداری را به صورت زنده و مستقیم برای مردم پخش می کند، اما تا اینجا نباشی و خودت را در میدان حس نکنی، حس و حال مردان غیرتمندی را که 3 روز پر استرس را پشت سر گذاشته اند، درک نخواهی کرد.
دو بیل مکانیکی بر روی آوار پلاسکو، سعی در از هم جداکردن آهن های در هم تنیده ای دارند که کار آوار برداری را برای امدادگران سخت کرده است. با هر حرکت بیل های مکانیکی و جابه جایی آوار شعله های آتش از زیر آوار زبانه می زند و این فشار آب شلنگ های آتش نشانی است که ثانیه ای بعد شعله ها را خاموش می کند تا از حرارت 200درجه ای محبوس شده در آوار تنها دودی سفید به هوا بلند شود.
عرض خیابان جمهوری تنها فضای موجود برای تردد بیل های مکانیکی، جرثقیل های غول پیکر و لودرهای عظیم الجثه ای است که هر ساعت بر تعدادشان اضافه می شود.
اینجا هم باز سپاه و قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا به کمک امدادگران و آتشنشانان جان بر کف آمده است؛ تجهیزاتی که یک به یک از پشت کشنده های غول پیکر پیاده می شوند و در اختیار ستاد مدیریت بحران و تیم آوار برداری قرار میگیرند. کشنده ای بزرگ از سمت چهار راه مخبر الدوله وارد محدوده می شود. آرم و نشان قرار گاه سازندگی خاتم الانبیا را دارد. خدا می داند تا امروز چند کیلومتر راه و جاده و پروژه های عمرانی ساخته است اما اینبار ماموریتش تغییر کرده و قرار است آوارهای پلاسکو را از پیکر شهدای آتش نشان بردارد.
دل خیلی از مسئولان به این تجهیزات و سرعت عمل متخصصان آن قرص است، در این وانفسایی که وعده و مصاحبه و قول های "به زودی" موج می زند، دل راننده لودر و آتش نشان و مسئولان تجهیزات فنی قرارگاه خاتم الانبیا برای آنهایی که زیر صدها تن آوار گیر کرده اند، می تپد و شیفت و ساعت کار و اضافه کار برایشان معنایی ندارد.
آفتاب غروب کرده و با اینحال تلاش ها ادامه دارد. یکی از آتش نشان ها میگوید: "تمام امیدمان زنده نجات دادن افرادی است که در زیرزمین گیر افتاده اند." او امیدوار است، حتی اگر امید به زنده پیدا کردنشان خیلی کم باشد که "لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ"
مویه ها و واگویه های این شوک بزرگ به تهران، با غروب آفتاب برای خیلی ها به فراموشی سپرده می شود الا خانواده قاسم و قاسم های دیگر که هنوز صدای خیالی پیامک جدیدش در گوششان می پیچد...