تاریخ انتشار : ۰۷ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۷  ، 
کد خبر : ۲۹۹۵۴۲

دوگانه انقلاب و ضدانقلاب!

پایگاه بصیرت / حسن اصفهانی / استاد دانشگاه

(روزنامه كيهان – 1394/12/12 – شماره 21295 – صفحه 8)

از هنگامی که دولت موسوم به اصلاح‌طلب در سال 76 سکان امور اجرایی کشور را بر عهده گرفت، واژه اصلاح‌طلبی وارد گفتمان سیاسی انقلاب شد. البته تاکنون هیچ‌گونه تعریف نظری توسط این جریان از اصلاح‌طلبی به عمل نیامده است. در برابر این جریان، که از خود در عمل مختصات خاصی را به نمایش گذاشت، جریانی برای دفاع از اصول و میراث حضرت امام راحل(ره) و ولی فقیه شکل یافت که نام اصولگرایی به خود گرفت. اصولگرایان برخلاف مدعیان اصلاح‌طلبی از خود و اهداف و مسیر خود تعریف جامع و مانعی ارائه دادند. اصولگرایی در معنایی حقیقی خود حفظ اصول اعتقادی و عملی اسلام ناب محمدی(ص) است که امام راحل پرچمدار و احیاگر آن در عصر حاضر می‌باشند و رهبری معظم ادامه‌دهنده آن هستند.

برای مردم که مخاطبان اصلی این دو جریان بودند مفهوم اصولگرایی از روشنی و شفافیت کافی برخوردار بود ولی تعریف نظری از اصلاح‌طلبی روشن نبود و همچنان هم نیست. البته با به قدرت رسیدن اصلاح‌طلبان با گذشت زمان شعارهای این جریان در عمل تا حدود زیادی تعریف شد. آن چه از مفهوم اصلاح‌طلبی به مردم منتقل گردید تجربه‌ای دردناک و بسیار مغشوش و هنجارشکن بود. ممکن است اصلاح‌طلبان خود را یک طیف بدانند ولی در هر صورت برآیند آنان و صدا و دکوری که از خود به نمایش گذاشتند جز مقابله با اصل نظام و انقلاب و میراث امام راحل و ولایت فقیه و امام مسلمین و دیانت و ملیت و امنیت ملی کشور و فرهنگ جهادی و طهارت اخلاقی و مبانی اسلامی و شیوه اصیل اسلامی-ایرانی کشور نبود.

مفهوم اصلاح‌طلبی آنچنان کشدارو وسیع گردید که توانست از سلطنت‌طلبان و فرزند شاه و طاغوت فراری و همسرش و خواننده لس‌آنجلسی و فواحش و نیز منافقین و تروریست‌ها و قاتلین مردم و آمریکا و رژیم صهیونیستی تا بعضی از کسانی که در انقلاب خدماتی داشتند و... را در کنار هم تحت عنوان اصلاح‌طلبی قرار دهد. آن چه بیش‌تر موجب گمراهی بسیاری از مردم شد حضور فردی به عنوان راس اصلاح‌طلبی بود که وابسته به خاندان سیادت و ملبس به لباس روحانیت بود که قبلا هم فرصت حضور در مسئولیت وزارت در نظام را پیدا کرده بود و شعارهای بعضا جوان پسند و غربگرا را مطرح می‌کرد. سخنان و رفتارها و کنش‌های سیاسی این جریان، که هیچ وقت با جریان غربگرا و ضدانقلاب مرزبندی نکردند، موجب شد تا نخست وزیر وقت رژیم اشغالگر قدس، نتانیاهو، با صراحت اعلام کند اصلاح‌طلبان بزرگ‌ترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند. مطلبی که هیچ وقت از جانب اصلاح‌طلبان تکذیب نشد. در هر صورت جمع‌بندی رفتار این جریان در دوران قدرتمداریشان و اخیربه صورت زیر قابل ارائه است:

1- نداشتن فصل‌الخطاب به عنوان حجت شرعی در سخن و عمل

2- رفتار کاملا سکولار و غربزده نسبت به ارزش‌های دینی و الهی

3- خضوع و ساده‌لوحی در سیاست خارجی در برابر قدرت‌های غربی و همسویی با آنان

4- فقدان روحیه جهادی و انقلابی در تمام زمینه‌ها

5- پذیرش اقتصاد سرمایه‌داری

6- به خطر انداختن اسلامیت، جمهوریت و امنیت ملی نظام

7- اشرافیت گرایی و گرایش به طبقه مرفه بی‌درد و غربزده

8- سکوت، انفعال و همراهی با فساد سازمان یافته در کشور

مجموع این مختصات با بیان مطالبی هنجارشکن و نقض خطوط قرمز نظام موجب شد تا بسیاری از عناصر این جریان در برابر نظام شرعی قرار گیرند که در حال حاضر سراغشان را یا در زندان یا در خارج کشور در خدمت دشمنان قسم خورده اسلام و نظام می‌توان گرفت.

جفای مهم دیگری که این گروه انجام دادند جفا به مفهوم اصلاح‌طلبی بود. چون این مفهوم جدا از سوءاستفاده‌های سیاسی این جریان، مفهوم و ارزشی قرآنی و مکتبی است. در واقع کسی که واقعا اصولگراست حتما و ناگزیر یک اصلاح‌طلب به معنای صحیح آن نیز هست. کما این که یک اصلاح‌طلب یا به تعبیر اسلامی یک مصلح حتما یک اصولگراست. در واقع اصولگرایی و اصلاح‌طلبی از منظر قرآنی دو روی یک سکه‌اندو نمی‌توان فردی مکتبی را تصور کرد که درآن واحد اصولگرا و اصلاح‌طلب (مصلح) نباشد. در حقیقت یک فرد مکتبی بر پایه اصول و حفظ آنها و در درون چارچوب اصول دست به اصلاح‌طلبی می‌زند.

در این نگاه یک اصلاح‌طلب یا مصلح هرگز اقدام یا شعار یا نظریه‌ای را عمل نکرده یا ارائه نمی‌کند که مغایر با مبانی مکتب و اصول آن باشد. معیار حفظ و عدم خروج از این چارچوب در نگاه اسلام ناب، شخص «ولی» معصوم یا جانشین وی است. فرد اصولگرا هرگاه ببیند در مسیر حرکت نقایص و اشتباهاتی در اثر عملکرد متولیان ایجاد شده و حیات طیبه و رستگاری که حاصل عمل به اصول مکتب است به خطر افتاده است، درصدد اصلاح شیوه‌ها و روش‌ها و مدیران بر می‌آید.

امام حسين(ع) در وصيت‌نامه‌اي كه به برادرشان محمد بن حنفيه مي‌نويسند مي‌فرمايند: «من يك مرد جاه‌طلب، مقام طلب، اخلالگر، مفسد و ظالم نيستم. قيام من قيام اصلاح‌طلبي است؛ قيام و خروج كردم براي اينكه مي خواهم امت جد خودم را اصلاح كنم. من مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره جدم رسول خدا(ص) و پدرم علي بن ابيطالب(ع) رفتار كنم.»

می‌بینیم که حضرت سید الشهدا(ع) به عنوان یک اصلاح‌طلب و مصلح هدف از قیام الهی خود را اصلاح امت بر می‌شمارند نه اصلاح دین. به عبارت دیگر قصد ایشان اصلاح دین رسول خدا و جد خویش(ص) یا به تعبیر غلطی که امروزه رایج شده است، تفسیری نوین یا قرائتی جدید از دین نبود بلکه اصلاح امت یعنی مردم است و اصلاح انحرافاتی که از ناحیه عملکرد مردم و متولیان و مسئولین حاکم در اصول و چارچوب‌ها و مسیر ایجاد شده است.

در حقیقت اصول و بنیادها تغییر ناپذیرند چراکه متکی بر وحی می‌باشند ولی شیوه ها بنابر مقتضیات می‌توانند تغییر کنند. مدار حرکت ثابت ولی در طی این مدار می‌توان فصولی مختلف را تجربه کرد و البته اصلاح، امری بوالهوسانه نیست که هر فرد بی دانش و بدون صلاحیتی بدان دست یازد و «مرد» خودش را می‌خواهد که در مکتب تعریف شده است.

متاسفانه سیاست بازانی که مدعی اصلاح‌طلبی شدند با حمله به اصول و ارزش‌های دینی و مبانی امنیت ملی کشور و شعارها و اصول انقلاب و حضرت امام و رهبری و... نسبت به مفهوم اصلاح‌طلبی تعبیری جز فتنه‌گری و آشوب‌طلبی و اباحه‌گری و غربگرایی و ساختارشکنی و انقلاب‌زدایی و... در اذهان باقی نگذاشتند، به نحوی که عملکرد این جریان موجب شد که اصلاح‌طلب مساوی با فتنه‌گر شد مگر خلافش ثابت شود.

اکنون این سؤال مهم مطرح می‌شود که آیا واقعا مسئله کنش سیاسی در کشور کنش دوگانه اصولگرایی یا اصلاح‌طلبی است یا موضوع، موضوع دیگریاست. به نظر می‌رسد در سپهر سیاسی کشور دو گانه اصلی در حال حاضر دوگانه انقلاب و ضد انقلاب است. منظور از انقلاب، انقلاب اسلامی است و منظور از ضد انقلاب، ضد انقلاب اسلامی است. در واقع درگیری بر سر اسلام و حاکمیت کامل و جامع آن در کشور، بین مدافعان این هدف، که هدف و شعار اصلی انقلاب اسلامی بوده است، با مخالفان این هدف که جریان سکولار و غربزده همسو و یا وابسته به غرب و آمریکاست.

اکنون و در حال حاضر با توجه به شرایط کشور آیا واقعا مردم ما باید بین اصولگرایی و اصلاح‌طلبی انتخاب کنند، یا در واقع باید بین انقلاب و ادامه انقلاب و وفاداری به اصول انقلاب و وفاداران بدان انتخاب شود یا ضدانقلاب و مخالفین انقلاب. آیا باید با انقلاب اسلامی و در واقع با پیامبر(ص) بیعت کرد یا بالعکس. اکنون شبهه یا سؤالی که پیش می‌آید این است که مگر می‌شود در نظام ما با ساز و کاری که در نظام به لحاظ قانونی پیش‌بینی شده است و با وجود ولی فقیه و شورای نگهبان و مانند آن شرایطی در کشور پیش آید که مردم با صف‌آرایی روبرو شوند که در یک طرف انقلابیون و اهل انقلاب و در طرف دیگر ضد انقلاب ایستاده‌اند و رای مردم را می‌طلبند. آیا چگونه ممکن است که برای ضدانقلاب شرایط عرض اندام به لحاظ قانونی پیدا شود و از صافی شورای نگهبان گذشته و امکان ورود به ریاست جمهوری یا مجلس شورای اسلامی و یا حتی مجلس خبرگان پیدا کند؟ در پاسخ بدین شبهه مهم و اساسی موضوع «نفوذ» مطرح می‌گردد.

به این معنا که مردم اگر با دو تابلوی «انقلاب» و «ضد انقلاب» یا با دو تابلوی «امام»‌ و«غرب» یا دو تابلوی «استقلال» یا «وابستگی» یا «امام حسین(ع)» و «شمر» به طور صریح روبرو شوند قطعا و بدیهی است که انقلاب، امام، استقلال و امام حسین(ع) را برمی‌گزینند و به مقابل یعنی خسته‌شدگان و پشیمانان، خائنین و قاتلین و مجرمین و... هرگز روی خوش نشان نمی‌دهند. در واقع مردم فریب تابلوها را می‌خورند درحالی‌که پشت تابلو خلاف آن است. علت فریب خوردن مردم این است که کسانی که این تابلوهای زیبا و خوشایند و پرطمطراق را برداشته‌اند دارای سوابق مثبتی بوده‌اند و خدماتی داشته‌اند و حتی هم اکنون متصدی مسئولیت‌هایی می‌باشند و حتی به لباس روحانیت نیز ملبس هستند و مورد لطف امام هم بوده‌اند و شعارهای انقلابی آنها هنوز در گوش‌ها و یادهاست، ولی اکنون دیگر فرد سابق با همان اعتقادات و رفتارها و ارزش‌ها نیستند، بلکه تغییر کرده‌اند و حتی پشیمان شده‌اند.

البته این موضوع جدیدی نیست و هم در تاریخ صدر اسلام و هم در تاریخ انقلاب‌های جهان با این شخصیت‌ها روبرو هستیم. در واقع مردم به تابلو و سوابق و... آنها دلخوشند غافل از آن که این به اصطلاح امامزاده دیگر شفا نمی‌دهد که کور هم می‌نماید.

در واقع شخصیت سابق و انقلابی آنها توسط درنده‌ای که اکنون وجود یافته است خورده شده و مردم هنوز تصور می‌کنند این همان قبلی است. ولی برای دستیابی به واقعیت فعلی افراد احتیاج به روشنی است این روشنی همان بصیرت است. بصیرت مجسم نیز ولی فقیه است که در سایه روشنی و نور او مردم حق را از باطل می‌شناسند و خود و آینده کشور را بیمه می‌کنند و بالعکس دوری از ایشان به خطر انداختن منافع ملی کشور خواهد بود. قصه اکنون جامعه ما این است که آن آدم انقلابی دیروز اکنون دیگر آن نیست اگر چه اسمش همان ولی از درون و محتوا دگرگون شده و رسم انقلاب را به پشت سر افکنده است. افرادی که پشیمانند و یا خسته شده‌اند و از اصول دست کشیده‌اند و... در ادبیات سیاسی انقلاب(ها) نفوذی نامیده می‌شوند. این افراد واداده و خسته و پشیمان و... پشت سابقه انقلابی و تابلوی آن پنهان شده و می‌خواهند مسیر انقلاب را به مسیر خود منحرف کنند. اکنون این افراد در مسیر اصیل انقلاب نفوذ کرده و خود را جا زده اند.

بدیهی است نمی‌توان ادعا کرد که تمام مدعیان اصلاح‌طلب همگی ضدانقلابند اگرچه سوابق این جریان به ذهن بلافاصله چنین مفهومی را منتقل می‌کند. البته در بین مدعیان اصلاح‌طلبی افرادی هستند که اعلام می‌کنند به عهد خود هنوز پایبندند ولی هنوز به دلایل سیاسی یا نفسانی یا رفاقتی با ضدانقلاب یا فتنه مرزبندی نکرده‌اند و با آنها فالوده هم می‌خورند و هم نوا هم می‌شوند و متاسفانه تبعیت لازم شرعی را نسبت به ولی فقیه از خود نشان نمی‌دهند. اگر چه بیان می‌کنند و به همین خاطر بی‌اعتمادی به خود را دامن می‌زنند.

از طرف دیگر در بین اصولگرایان نیز افرادی دیده می‌شوند، اگر چه به نحو بارزی کمترند، که در شعار اصولگرایند ولی به دلیل نداشتن شیوه مکتبی و چربیدن ذائقه سیاسی بر اصول مکتبی در هنگامی که منافع شخصیشان اقتضا کند اصول را فراموش می‌کنند. اینان نیز در جریان اصولگرایی و انقلاب نفوذ کرده‌اند.

پس دعوا بین انقلاب است و ضدانقلاب، بین محرمان و نامحرمان و نااهلان، نه بین اصولگرایی و اصلاح‌طلبی یا اعتدال و بار دیگر مردم باید انتخاب کنند. انتخاب بین حق و باطل چون بینابینی وجود ندارد. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم در انتخابات پیش رو تکلیف ظهور حضرت حجت(عج) در آینده‌ای نزدیک یا به تاخیر انداختن آن مشخص خواهد شد.

http://kayhan.ir/fa/news/69722

ش.د9405973

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات