* ورود شما به عرصه سیاست همانند مرحوم آیتالله هاشمی در سن نوجوانی بود و خیلی زود کلید خورد. چگونه وارد این عرصه مبارزاتی شدید؟
** پدر ما فلسفهای برای خود داشت و میگفت فرزندان من باید در محیط مذهبی رشد کنند تا ایمان آنان بیمه شود.در آن زمان قم بهترین محیط مذهبی به حساب میآمد. چرا که در شهرهای مختلف مسائل گوناگونی وجود داشت اما شهر قم به دلیل وجود حوزه علمیه و مذهبی بودن آن جای مناسبی برای رشد دینی به حساب میآمد و به همین دلیل خانوادههای مذهبی در اوایل سن بلوغ پسرها را به این شهر میفرستاند. برادرم مرحوم آیتالله هاشمی که در آن زمان 14 سال داشت یعنی در سال 1327 برای تحصیل علوم دینی به قم رفت. به همین ترتیب 3 برادر دیگرم نیزدر سنین 14 سالگی به قم رفتند و من نیز که فرزند آخر بودم به همین ترتیب راهی قم شدم و با برادر مرحوم هاشمی زندگی میکردم. با رفتنم به قم هم دروس حوزه را میخواندم و هم زیر نظر برادر و استادان دیگر آموزش میدیدم.
موقعیت آن زمان حوزه علمیه قم با جاهای دیگه متفاوت بود. دو جریان فکری در حوزه فعال بود: یک جناح فکری مربوط بود به شاگردان امام خمینی(ره) که اقدام به انتشار نشریهای به نام «تشیع» که به صورت فصلنامه و سالنامه منتشر میشد کرده بودند. این جریان، یک جریان سیاسی – اجتماعی در حوزه تلقی میشد که بتدریج در کشور صلاحیت پیدا کرد. جریان دیگری نیز وجود داشت که بهعنوان «مکتب اسلام» بود که یک ماهنامه نیز منتشر میکردند که حول محور فکری آیتالله شریعتمداری بود. این دو جریان در کنار برنامههای حوزه جریان داشت.
درجناح اول یعنی مکتب تشیع، مرحوم هاشمی رفسنجانی یکی از افراد بسیار مؤثر و در واقع مهره اصلی به حساب میآمد و من نیزکه در کنار وی تحصیل و زندگی میکردم به دلیل وابستگی به وی و وجود مسائل سیاسی – اجتماعی در کنار تحصیلات، چه به لحاظ تئوری و چه به لحاظ عملی در جمعی بودیم که نوع تفکرشان روشنفکرانه بود و هدفشان مبارزه و مخالفت با رژیم شاهنشاهی بود. در همین بستر چون آیتالله هاشمی از شاگردان مورد توجه امام بودند رابطه ایشان با خانواده ما بتدریج تقویت شد و بهواسطه همین ارتباطی که مرحوم برادرم با امام داشت، ارتباط من نیز پر رنگ شد؛ از طرفی چون در محیطی زندگی میکردیم با افکار سیاسی و تاریخی عجین بود طبیعتاً ناخودآگاه درگیر این مسائل بودیم و این، بتدریج منجر به شرایط بعدی شد که حضور در مبارزات و قرار گرفتن در کنار امام و پیروی از ایشان نتیجه آن بود.
* حضور در مبارزات و پیروی از حضرت امام(ره) طبیعتاً تاوانی چون دستگیری و زندانی شدن را برایتان به همراه داشته است. اما ظاهراً مبارزات شما تنها مختص به داخل کشور نشده و در خارج از کشور با تشکیل انجمن اسلامی دانشجویان در امریکا این فعالیت را گسترش دادید. سازماندهی این انجمن و سایر انجمنها که شما آنها را در مبارزات همراهی میکردید چقدر در هسته مبارزاتی نهضت اسلامی تأثیرگذار بود و علت اصلی رفتن شما به خارج از کشور چه بود؟
** من از سال 1336 تا 1340 در قم همراه برادرم زندگی میکردم و از سال 1341 بتدریج مبارزه امام با طرح انتخابات ایالتی و ولایتی شروع شد. مرحوم هاشمی را در این گیرودار دستگیر و زندانی کردند، بعدها اجازه خروج از حوزه قضایی تهران را نداشت و کاملاً تحت نظر بود و من به تبع وی به تهران آمدم. تهران نسبت به قم از فضای سیاسی پررنگتری برخوردار بود. در دانشگاهها طیف وسیعی از دانشجویان آرمانگرا بودند و لزوماً بهعنوان مسلمان فعالیت نمیکردند و دیدگاههای مارکسیستی، سوسیالیستی و... نیزداشتند. از آنجایی که فضای دانشگاه یک فضایی بود که مبارزه در آن جوشش داشت طبیعتاً در فضاهای اطراف آن مانند بازار و کسبه و خانوادهها تأثیر میگذاشت.
زمانی که در تهران بودم با تعدادی از دوستان به ملاقات مرحوم برادرم و برخی دیگر ازمبارزان مانند شهید باهنر و... به زندان میرفتیم و برای آنان کتاب، اعلامیه و مواد غذایی میبردیم در این رفتوآمدها به زندان و با توجه به فعالیتهایی که انجام میدادیم تلاش میکردیم تا جاسوسان متوجه نشوند اما بعضاً لو میرفتیم و دستگیر و زندانی میشدیم.
در آن زمان نوع فعالیت روشنگری علیه دستگاه بود و کارهایی از قبیل انتشارات وپخش اعلامیه و... انجام میدادیم از آنجایی که ساواک نیز بسیار بیرحم بود، با دستگیری افراد آنان را شکنجه و با خشونت و فضای بسیار قوی امنیتی، کشور را اداره میکرد، خصوصاً از سال 41 به بعد این وضعیت تشدید شده بود. مردم در 25 مرداد 32 شاه را از ایران اخراج کردند اما با کودتای 28 مرداد که توسط امریکاییها انجام شد شاه به ایران بازگشت و دوباره به قدرت رسید وضعیت کشور کاملاً امنیتی شد. پشتیبانی عمده حکومت شاه، امریکا بود و انگلیس در حاشیه قرار داشت.
در آن مقطع از شاه میپرسند که شما میخواهید حکومت کنید یا سلطنت (در قانون اساسی مشروطه، حضورشاه تنها یک نقش تشریفاتی تعریف شده بود و مسئولیت اداره کشور بر عهده دولت بود)، وی میگوید: میخواهم حکومت کنم و برای اینکه بتواند حکومت کند سازمان ساواک را با الگوگیری از سازمان سیا و افبیآی در سال 1335 تشکیل داد و از آن به بعد مسائل مربوط به سلطنت توسط ساواک انجام میگرفت.
بنابراین درچنین شرایطی مبارزه بسیار سخت بود. از سویی دانشجو در خارج کشور زیاد بود و برای همین با صلاحدید مرحوم برادرم و دیگر همراهان تصمیم گرفته شد من به خارج از کشور سفر کنم و در آنجا مشغول فعالیت شوم. برای همین به امریکا رفتم. در آنجا سازمان دانشجویی به نام کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران که تعداد زیادی عضو داشت و عمدتاً نیز افراد غیرمسلمان بودند وجود داشت که گرایشهایی چون چپ، مارکسیستی یا ملیگرا داشتند. حتی تعداد زیادی از نمایندگان احزاب نیز بودند. من رفتم دیدم شرایط برای مسلمانان مناسب نیست ضمن اینکه فضای مبارزاتی در داخل کشور متفاوت از خارج کشور بود. به این معنا که داخل کشور بیشتر مسلمان هستند و مخصوصاً امام که پا به صحنه سیاست گذاشته بودند و میتوان گفت در حقیقت روحانیت مبارزه میکردند و خواست امام هم متفاوت از خواست دیگر گروهها بود.
در امریکا جو مبارزاتی بین ایرانیان متفاوت از جو مبارزاتی در داخل کشور بود. در داخل بیشتر رنگ مذهبی داشت اما در آنجا بیشتر گرایشهای سوسیالیستی و مارکسیستی بود. بنابراین تصمیم گرفتم به شهید آیتالله بهشتی که در آن زمان در هامبورگ بود نامهای بنویسم و از وی کمک بخواهم که در جواب نامه، وی 5 نفراز فعالان مذهبی که در امریکا بودند را معرفی کردند که از جمله شهید چمران، ابراهیم یزدی و دکتر ایزدی و... که با آنان مکاتبه کردم و جلسهای تشکیل دادیم در آن زمان انجمن گروه فارسی زبان در امریکا بود که همه افراد با ادیان مختلف عضو آن بودند اما انجمنی که فقط ویژه ایرانیان باشد نبود.
برای همین بعد از تشکیل جلسه به این نتیجه رسیدیم که گروه انجمن اسلامی امریکا - کانادا فارسی زبان را تشکیل دهیم. اعضای این انجمن عمدتاً پیرو خط امام بودند و بالاخره این جریان مذهبی در امریکا تشکیل شد. البته در اروپا قبلاً تشکیل شده بود اما درامریکا در سال 48 این انجمن راشکل دادیم که یکی از کانونهای مبارزه و افشاگری جنایات رژیم شاهنشاهی به حساب میآمد. کار این انجمن عمدتاً افشاگری بود که به صورت انتشار کتاب، اعلامیه، باز نشر اطلاعیههای داخل کشور و حتی برگزاری همایش و راهپیمایی صورت میگرفت. انجمن اسلامی جزو جریانهای کاملاً موفق بود که در معرفی آرمان و خواستههای امام حرکت میکرد.
* با توجه به نوع فعالیتی که انجام میدادید از جانب منابع امنیتی همچون اف بیآی دچار مشکل نمیشدید؟
** اف بیآی 2 بار من را احضار کرد و مأموران به دانشگاه محل تحصیلم آمدند هشدار دادند که فعالیتهای شما تحت نظر است که در پاسخ به آنان گفتم که کاری خلاف قانون انجام نمیدهیم و کار ما انتشار روزنامه و اعلامیه است. یک رادیو افام هم اجاره کرده بودیم و در هفته یکی دو ساعت اطلاعرسانی میکردیم. مأموران افبیآی فقط به هشدار و تذکر بسنده کردند و در دوران فعالیتم دستگیری و آزاری در کار نبود و این موارد هم به خواست سفارت ایران در امریکا و کنسولگری که در سانفرانسیسکو که نزدیک محل تحصیل و اقامت من بود انجام گرفته بود.تعدادی افراد ساواکی در دانشگاهها بودند که دانشجویان را رصد میکردند که با برگشتن دانشجویان به ایران دستگیر و برخی نیزدر همان امریکا از طریق اف بیآی دستگیر میشدند.
دانشجویان در آنجا به من لقب پدر را داده بودند و در آن مقطع مرحوم برادرم که یکی از پایههای مبارزاتی در ایران بودند در زندان بهسر میبرد وبه خاطر من نیزاز وی بازخواست میکردند.
* با حضور امام(ره) در نوفل لوشاتو شما نیز بعد از سه روز به ایشان پیوستید و 114 روز مبارزاتی را در آنجا سپری کردید. مأموریت شما در امریکا به پایان رسیده بود که به پاریس رفتید؟
** روز اولی که وارد امریکا شدم نخستین نامههایی که نوشتم یکی به امام بود که در نجف بودند و یکی هم به شهید بهشتی که در مسجد هامبورگ آلمان بود. چون در محیط تازهای که رفته بودم شرایط از نظر مذهبی و مسائل شرعی تفاوت بسیاری داشت در نامه نحوه عملکرد در مورد مسائل را سؤال کردم که ایشان فوری جواب دادند. در آن مقطع ما از طریق افرادی چون آقای دعایی، محتشمی و... که در نجف خدمت امام بودند ارتباط برقرار میکردیم و ایشان را در جریان مسائل میگذاشتیم.
وقتی که صدام میخواست امام را از نجف اخراج کند امام(ره) شبانه به کویت رفتند اما اجازه ورود ندادند و ایشان از مرز کویت وارد بصره شدند و شب را در هتل ماندند. در آن هتل حسین پسر حاج مصطفی با من تماس گرفتند و موضوع را گفتند که امام گفتهاند شما را در جریان بگذاریم و اگر جایی رفتیم شما در جریان باشید.
دو روز بعد از پاریس خبر دادند که امام وارد پاریس شدند. من هم بلافاصله وسایلم را جمع کردم و راهی پاریس شدم. در حقیقت 3 روز بعد از ورود امام به پاریس، خدمت ایشان رسیدم.
* فضای سیاسی حاکم بر نوفل لوشاتو برای مبارزه و فعالیت چگونه بود؟
** در نوفل لوشاتو شرایط خیلی خوبی برای نهضت و مبارزه بود به طوری که این فرصت و امکان برای امام در نوفل لوشاتو فراهم بود که روزانه بیش از صد نفر خبرنگار خدمت ایشان میآمدند.
اگر بخواهم دریک جمعبندی اقدامات امام در 117 روز زمان اقامتشان در فرانسه را بازگویی و ارزیابی کنم، میتوان گفت ایشان با امکانات خوب رسانهای که در اختیار داشتند سهکار خیلی مهم در این مقطع زمانی انجام دادند.اول اینکه جنایات شاه مثل روز 17 شهریور میدان ژاله(جمعه سیاه)، روز 13 آبان(کشتار دانشجویان مقابل دانشگاه تهران) را به دنیا معرفی کردند، دوم اینکه در همین بستر، غیرقانونی بودن نظام سلطنت را مطرح کردند. سومین نکته اینکه کاملا تبیین کردند که مبارزه مردم ایران یک مبارزه اسلامی است یعنی خواست مردم حکومت اسلامی است.
به خاطر دارم که دکتر سنجابی از جبهه ملی و تعداد دیگری همراه وی برای صحبت با امام آمده بودند که حضرت تأکید کردند که «ابتدا به آنان بگویید که مردم اسلام را میخواهند و بعد من شما را میبینم» و تا تأیید بیانیهای مبنی بر اسلامی بودن مردم ایران در داخل کشور را از آنان نگرفتند اجازه ملاقات ندادند.
این 117 روزی که در پاریس بودند من مانند دیگر مبارزان و یاران امام کارهای محوله اعم از ترجمه، تهیه اعلامیه تا پذیرایی از میهمانان را انجام میدادم و خوشحال بودم که در خدمت حضرت امام هستم.
* مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی یکی از مهرههای اصلی در پیروزی انقلاب اسلامی بودند که ظاهراً با صرف هزینههای شخصی کمک بسیاری به این جریان کردند. در باره این جنبه مبارزات ایشان هم توضیح دهید؟
** بالاخره وقتی درایران مبارزات مذهبی شروع شد اکثرمبارزان افراد مرفهی نبودند و بیشتر جزو طبقه متوسط به پایین بودند که خیلی ازآنان در این مبارزات دستگیر شده بودند و برای همین امام همیشه در فرمایشاتشان تأکید روی مستضعفین و پابرهنهها داشتند.
به طور طبیعی وقتی سرپرست یک خانواده دستگیر و زندانی میشود معیشت خانواده مشکل پیدا میکند خصوصاً که این خانوادهها محترم وآبرودار بودند و حقوق کمی برای امرار معاش داشتند؛ یکی از کارهایی که مرحوم هاشمی انجام داد این بود که از محل درآمدهایی که داشت حدود یکهزار خانواده زندانی را تحت پوشش قرار داده بود و اداره زندگی آنان را برعهده داشت و این یکی از کارهای وی بود و بخش دیگری از دارایی خود را نیزصرف هزینههای مبارزاتی از جمله اجاره کردن خانه برای مبارزان که از نقاط مختلف کشور به تهران میآمدند میکردند.
* سوم بهمن ماه سال 1357 فرودگاه مهرآباد با دستور شاپور بختیار به محاصره تانکهای نظامی درآمد تا از ورود امام به ایران ممانعت شود. در آن مقطع زمانی حال و هوای شما و دیگر مبارزان همراه امام چگونه بود و حضرت امام چه واکنشی داشتند؟
** مبارزات در ایران به اوج خود رسیده بود و ژنرال هایزر نیز برای کودتا به ایران آمده بود. برنامه امریکاییها این بود که شاپور بختیاررا بیاورند و شورای سلطنت تشکیل بدهند و دولت غیر نظامی به روی کار بیاید. در این راستا کارتر رئیس جمهوری وقت امریکا پیامی برای امام فرستاد که شبانه دونفر در نوفل لوشاتو نزد امام آمدند و درخواست ملاقات کردند که ایشان قبول کردند و پیام کارتر را گفتند. نخستین موردی که برای حضرت امام مطرح کردند این بود که در حال حاضر رفتن شما به ایران همراه با خطر است و صلاح نیست که بروید و دوم اینکه اگر شما جایتان در نوفل لوشاتو مناسب نیست شما را به قصر ورسای منتقل کنیم. امام در پاسخ پیام کارتر جواب بشدت تندی دادند و گفتند: «شما نباید خلاف کنید و پادشاه ایران جنایتکار است و...»
وقتی که پیامآوران رفتند امام فرمودند اعلام کنید که من در نخستین فرصت به ایران میروم. حدود ساعت10 بود رادیو فرانسه خبر تصمیم امام مبنی بر رفتن به ایران را اعلام کرد با دوستان تصمیم به اجاره یک فروند هواپیما ایرفرانس 747 گرفتیم و هزینههای آن نیز تأمین شد.
با انتشار خبر بازگشت امام به ایران شاپوربختیار فرودگاه را بست و اجازه ورود به ایشان نداد. ظرفیت مسافر هواپیمای747 بالغ بر 450 نفر بود و طبق اعلام شرکت هواپیمایی ایرفرانس ما باید اسامی 450 مسافررا به آنها میدادیم از این تعداد اسامی 150 نفرخبرنگار که تنها یک الی دونفر از آنان ایرانی بودند و مابقی مسافران را به آنها اعلام کردیم. دو روز مانده به پرواز نماینده ایرفرانس به نوفل لوشاتو آمد و گفت که تعداد مسافرها نباید بیشتر از 150 نفر باشد چرا که باید سوختگیری کافی انجام دهیم تا اگر بههر دلیلی مجبور به بازگرداندن امام شدیم با مشکل مواجه نشویم.
ما هم به اجبار اسامی 75 نفر از خبرنگاران را از فهرست کم کردیم و برخی مسافران را نیز به صورت داوطلب و برخی را به اجبار حذف کردیم.
بالاخره زمان موعود فرا رسید، وقتی وارد مرز ایران شدیم با اعلام خلبان ما امام را به طبقه بالای هواپیما بردیم، وقتی وارد آسمان تهران شدیم هواپیما حدود نیم ساعت روی آسمان دور میزد تا بالاخره فرود آمد.
وقتی هواپیما روی باند نشست از پنجره هواپیما دیدیم که کل فرودگاه را نیروی انتظامی و پلیس در اختیار دارد. همچنان نگرانی و اضطراب در وجودمان بود. بعد مدتی پله را آوردند و در هواپیما باز شد، اما دقایقی نگذشت که دوباره در هواپیما بسته شد و هواپیما حرکت کرد.با این اتفاق نگرانی و اضطرابمان چند برابر شد که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. اما چند دقیقه بعد هواپیما حدود صد متر جلوتر دوباره متوقف شد. در واقع به خلبان گفته بودند که جای پارک را عوض کند. بالاخره در هواپیما باز شد و اجازه خروج مسافران را دادند. ابتدا حاج احمد از هواپیما خارج شد و وارد سالن شد و بعد دقایقی آقای مطهری و آقای پسندیده که برادر امام بودند داخل هواپیما شدند و امام را برای خارج شدن مشایعت کردند. واقعاً لحظات باشکوهی بود.
بعد ازاین که وارد تهران شدیم از امام پرسیدیم که چرا وقتی به شما گفتند ایران برای شما همراه با خطر است و نروید به ایران برگشتید و ایشان فرمودند که« من میدانم که امریکاییها دوست من نیستند، وقتی میگویند به تهران نرو برایت خطر دارد یعنی حتماً یک توطئهای در کار است که من اگر در ایران باشم جلوی این توطئه گرفته میشود.» که همین هم بود حضور ژنرال هایزر در ایران که مشغول تدارک کودتا بود توطئهای بود که از آن خبر نداشتیم و حضور امام در ایران تمام این توطئهها را خنثی کرد و شکر خدا نهضت اسلامی به پیروزی رسید.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/page/6428/16/170256/0
ش.د9503845