کاهش مالیاتهای عظیم ثروتمندان، خرد کردن اتحادیههای کارگری، کاهش مسکن دولتی، مقرراتزدایی، خصوصیسازی، برونسپاری، رقابت در خدمات عمومی؛ همه و همه توسط متفکر اصلی نئولیبرالیسم یعنی فردریش فونهایک و نظرات او ارائه شدهاند.
به گزارش گروه فرهنگی بصیرت به نقل از خبرنگار آئین و اندیشه خبرگزاری فارس، جورج مون بیوت، نویسنده ی کتاب های پرفروش: وحشی سازی مجدد زمین، دریا و انسان؛ عصر رضایت بشریت؛ مانیفستی برای نظم نوین جهانی و چندین کتاب دیگر است. آخرین کتاب او با عنوان چه طور زندگی ما این چنین به کثافت کشیده شد: سیاست، نابرابری و طبیعت نیز منتشر شده است. مون بیت در مقاله ای با عنوان" Neoliberalism: the deep story that lies beneath Donald Trump’s triumph " در مجله ی گاردین به بررسی این موضوع می پردازد که چگونه شبکه ای قدرتمند از نظریه پردازان انتخاب مردم را نابود می کنند و اعتقادات و باورهای سیاسی مردم را ویران می کنند. آنچه می خوانید ترجمه این مقاله توسط ساجده مقدمی است که در خبرگزاری فارس منتشر می شود.
پیروزی ترامپ، ادامه راهی که تاچر آغاز کرد
مون بیت مقاله خود را این چنین آغاز می کند: «انتخاب ترامپ را باید دنباله رویدادهایی دانست که از سال 1975 در انگلستان آغاز شدند. چند ماه بعد از انتخاب مارگارت تاچر به عنوان رهبر محافظه کاران، یکی از همکارانش ایده مرکزی محافظه کاران انگلیس را این چنین توضیح می دهد: تاچر در جمع محافظه کاران کاملا به صورت ناگهانی کیفش را باز کرد و کتابی که گوشه ی یک صفحه اش تا خورده بود را بیرون آورد و روی میز محکم کوبید و گفت: این کتاب بیانگر عقاید ماست. از همین زمان بود که انقلابی سیاسی آغاز شد که تمام جهان را درنوردید. آن کتاب نظام نامه ی آزادی فردریک هایک بود. انتشار این کتاب در سال 1960 فلسفه ی نئولیبرالیسم راآشکار کرد. این فلسفه رقابت را ویژگی مشخص روابط انسانی می دید. از این دیدگاه بازار باید سلسله مراتبی طبیعی از برندگان و بازندگان ایجاد کند و سیستمی را از طریق برنامه ریزی و طراحی خلق کند که تاکنون سابقه نداشته است و مسلما در این میان هر چیزی که مانع روند تولید شود مانند مالیات های چشمگیر، قانون و مقررات، فعالیت اتحادیه و یا شرط و شروط های دولتی، ضد تولید به حساب می آید. در این سیستم است که کارآفرینان بدون محدودیت، تدریجا ثروت و دارایی زیادی را در جامعه ایجاد می کنند که تمامی اعضا جامعه از آن متنفع می شوند.»
مولتی میلیاردرها؛ حامیان نئولیبرالیسم
مون بیت تصریح می کند که «به هر صورت تصور اولیه از نئولیبرالیسم این چنین بود اما زمانی که هایک کتاب نظام نامه آزادی را نوشت؛ شبکه لابیگران و متفکرانی که او ایجاد کرده بود، توسط مولتی میلیاردهایی حمایت می شدند که دکترین هایک را به عنوان مدافع خودشان در برابر دموکراسی می دیدند. البته در این میان نمی توان گفت که تمامی جنبه های برنامه نئولیبرالیسم منافع این گروه را ارتقا می داد.
هایک کتابش را با محدودترین تعریف از آزادی شروع کرد. آزادی چیزی نیست جز فقدان اجبار. او مفاهیمی هم چون آزادی سیاسی، حقوق جهانی، برابری بشریت و توزیع ثروت را نپذیرفت. چرا که چنین مفاهیمی رفتار ثروتمندان و توانگران جامعه را محدود می کنند و با اجبار در آزادی مطلق این افراد ورود پیدا می کنند. در مقابل از نظر هایک دموکراسی یک ارزش نهایی و مطلق نیست. در واقع آزادی بستگی دارد به بازداشتن اکثریت از تصمیم گیری در مسیری که سیاستمداران و جامعه تصمیمگیری میکنند.»
ثروتمندان نیز باید آزاد باشند تا ....
از نظر مون بیت، هایک این موقعیت را با روایتی قهرمانانه از ثروتی هنگفت توصیف و توجیه می کند. «هایک تمامی نخبگان اقتصادی را در کنار هم قرار می دهد. نخبگانی که ثروت خود را با سردمداران علمی و فلسفی جدیدی در مسیری نو خرج می کنند. هم چنان که فیلسوفانی سیاسی باید برای تفکر آزاد باشند تا بتوانند نظریاتی غیرقابل تصور ارائه کنند؛ ثروتمندان نیز باید آزاد باشند تا کارهایی نشدنی و دست نیافتنی برای عامه را بدون محدودیت منافع عمومی یا افکار عمومی انجام دهند و هیچ فشار بر خود احساس نکنند.»
تعجبی نیست اگر هایک، برنده نوبل اقتصاد است!
«هایک ثروتمندان جامعه را پیشاهنگانی می داند که سبک جدیدی از زندگی را تجربه می کنند. چنین ثروتمندانی مسیرهایی جدید را به عامه مردم نشان می دهند و در جامعه جار می زنند و مردم هم بی خبر از همه جا، با دیدن جذابیت های زندگی اینان دنباله روی آنها می شوند. مسیر پیشرفت جامعه در گرو این افراد مستقل است تا مقداری که می خواهند و بدون محدودیت پول دربیاورند و در هر مسیری که می خواهند؛ خرج کنند. این ثروتمندان و سبک زندگی آنان هم مفید و هم خوب است چراکه از نابرابری بر می خیزد. هیچ ارتباطی نباید بین شایستگی و پاداش و درآمد ناشی از کار با درآمد بدون کار وجود داشته باشد. ثروت ناشی از ارث از ثروتی که با پس انداز و اندوخته خود شخص باشد بسیار کارآمدتر است. "بیکاران ثروتمندی" که برای امرار معاش نیاز به کار ندارند؛ به راحتی می توانند خود را به اثرگذاری بر" سلایق، علایق، نظرات و اندیشه های کل جامعه" اختصاص دهند. حتی زمانی که به نظر می آید؛ پول و ثروت خود را بی هدف خرج می کنند؛ آنها در حال نمایش خود به عنوان پیشتازان جامعه هستند.»
مونبیوت، در تشریح عقاید هایک مینویسد: «هایک با امتیازات انحصاری مخالفت نرم تر و با اتحادیه های کارگری مخالفت سفت و سخت تری می کرد. او مالیات های تصاعدی و تلاش دولت ها برای بهبود رفاه عمومی شهروندان را به باد انتقاد می گرفت و با اصرار سیستم خدمات درمانی رایگان برای همه و حفاظت از منابع طبیعی را رد می کرد. در این صورت اصلا جای تعجب ندارد که او برنده جایزه نوبل اقتصادی شده است!»
هم آوازی سرمایه داران بزرگ با سروده های هایک
نویسنده در ادامه بیان می کند که «از آن زمان که تاچر کتاب هایک را روی میز کوبید؛ اندیشه ها و نظرات هایک بسیار گسترده شده اند و در دو طرف اقیانوس اطلس رواج یافته است. متفکران و نظریه پردازان و اندیشمندان بسیاری نظرات او را دنبال کرده و بسیاری از ثروتمندان و شرکتها در زمینه نظرات او سرمایه گذاری کرده اند: از جمله دوپانت، جنرال الکتریک ، شرکت کورز دم، چارلز کخ، ریچارد ملون اسکایف، لارنس فرتینگ، صندوق ولکر ویلیام و بنیاد ارهارت. ثروتمندان به خوبی متوجه شده اند که برای مشاهده اثری قابل توجه و چشمگیر در زمینه ی قتصاد و البته متناسب با منافع خودشان باید با سروده های هایک به خوبی هم صدا شوند و حتی بر روی آن سرمایه گذاری کنند تا نتیجه بخش باشد.»
از نظر مونبیوت «تاچریسم و ریگانیسم نه ایدئولوژی های قائم به ذات و متکی به خود بلکه تنها چهره هایی از نئولیبرالیسم بودند. کاهش مالیات های عظیم ثروتمندان، خرد کردن اتحادیه های کارگری، کاهش مسکن دولتی، مقررات زدایی، خصوصیسازی، برون سپاری، رقابت در خدمات عمومی؛ همه و همه توسط هایک و نظرات او ارائه شده اند؟ نتیجه چنین فرآیندی در ابتدا عدم تلاش برای توانمندسازی مردم عادی و سپس محرومیت آنان از حقوق شان است. اگر ایدئولوژی غالب تغییر درآمدهای اجتماعی و اصلاحات اجتماعی را متوقف کند دیگر به رأی دهندگان پاسخگو نخواهد بود. سیاست به زندگی مردم نامربوط خواهد بود و این مباحث تنها به وراجی های نخبگان از راه دور تقلیل پیدا می کند. محرومیت در چنین جامعه ای تبدیل به افکار ضدسیاسی تند میشود که حقایق و استدلالهای اصلی با شعارها، نمادها و احساسات جایگزین می شوند. در این میان می توان گفت ترامپ باعث باخت قرعه هیلاری کلینتون در انتخابات نبود بلکه شوهرش بود.»
هایک امثال ترامپ را میپرستید
نویسنده گاردین ادامه میدهد: «نتیجه متناقض اینجا خود را به خوبی نشان می دهد که واکنش شدید در برابر نئولیبرالیسمی که انتخاب مردم را نابود می کند؛ به ریاست رسیدن کسی چون ترامپ است که هایک او را می پرستید. از آن جایی که ترامپ هیچ سیاست منسجمی ندارد؛ نمی توان او را یک لیبرال کلاسیک به حساب آورد. اما او را می توان نماینده تام و تمامی از استقلال هایک، متنفع از ثروث موروثی، مقید نبودن به اخلاق مرسوم دانست. مسلما در این میان کسی که تمایلات و برتری های خود را با بزرگنمایی نشان دهد؛ مسیر جدیدی ایجاد می کند که سایرین از او پیروی خواهند کرد. در حال حاضر اتاق فکر نئولیبرال ها به این مرد پست و تو خالی هجوم آورده اند و این ظرف تهی در انتظار پر شدن با تفکرات کسانی است که دقیقا می دانند چه می خواهند. نتیجه محتمل چنین ائتلافی ویرانی و انهدام باقی مانده های نجابت ماست.»
روایتگران داستان نئولیبرالیسم؛ گردانندگان کنونی جهان
این پژوهشگر در نهایت نتیجه گیری می کند که «کسانی که روایتگر داستان نئولیبرالیسم بودند؛ اداره جهان را به دست گرفتند و در چنین اوضاعی سیاست ها با فقدان روایت های رقیب شکست خوردند. وظیفه ی کلیدی در حال حاضر این است که داستان جدیدی از انسانیت در قرن 21 بیان کنیم. داستانی که برای رأی دهندگان به ترامپ و حامیان کلینتون، برنی ساندرز و یا جرمی کوربین قطعا جذاب خواهد بود.
تنها تعداد کمی از ما روی این موضوع کار کرده اند و آینده داستان را می دانند. شاید برای نتیجه گیری و بیان ته داستان کمی زود باشد. اما همان طور که عصب شناسان و روان شناسان به خوبی این موضوع را روشن کرده اند؛ نقطه ی تمایز انسان با سایر حیوانات در اجتماعی بودن و خودخواه نبودن است. در حالی که نئولیبرالیسم با اتمیزه و خودشیفته کردن انسانها، طبیعت بشریت را خدشه دار می کند و ماهیت انسانی آنها را زیر سوال می برد. هایک به ما گفت که ما که هستیم و باید چه بکنیم. اما اولین قدم ما باید اصلاح خود و ادعای مجدد انسان بودن است.»
خبرگزاری فارس
ترجمه: ساجده مقدمی