تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۴۲  ، 
کد خبر : ۳۰۰۷۱۹

راست‌افراطی و فرصت‌طلبی، دو روی یک سکه

(روزنامه مردم‌‌سالاري – 1396/01/29 – شماره 4294 – صفحه 8)

در روزهای نیمه دوم فروردین سال 1396 خورشیدی در زمانی این نوشته را می‌نویسم که راست‌افراطی در آمریکا با رئیس جمهور جدیدش دونالد ترامپ نمایندگی می‌شود. این قدرت نوظهور، به تازگی موشک‌پرانی به سوریه را آغاز کرده تا تعریف نوینی از راست‌بودگی ارائه کند. در سوی دیگر در شوروی که حال پس از فروپاشی با روسیه نمایندگی می‌شود، سالهاست تغییرات اساسی در ساختار قدرت روی نداده است.

ربط این دو به بحث ما در باب سیاست در خاورنزدیک چیست؟این هردو قدرت جهانی در خاورنزدیک باهم رقابت می‌کنند و کنش‌های آنها مانند دوران جنگ سرد حالا در شرایطی که رقابت‌های سرد و گرم توام است، زندگی ما را به مثابه ساکنان این منطقه تحت تاثیر قرار می‌دهد. امروزه پیچیدگی در دخالت‌های نظامی‌و سیاسی به حدی است که برای شناخت آن می‌باید چند لایه پیچیده کاوش شود. در خاور نزدیک معاصر رقابت‌های منطقه‌ای و جهانی باهم همزمان شده‌اند. هرکدام منافعی را پی می‌گیرند. نیابت حالا خیانت نیست. عین نیازمندی و ناخودآگاهی است. شکاف اساسی در ثروت نیست که آن هم جای خود دارد! اختلاف اساسی در چنین وضعیتی بر محور آگاهی و خودآگاهی است. کنشگران بسیاری عمل می‌کنند بدون اینکه کمترین آگاهی را داشته باشند. تصمیم سازان بسیاری تصمیم می‌گیرند، وارد عرصۀ عمل هم می‌شوند و منتظر می‌مانند تا تجزیه و تحلیل‌ها ارائه شود، آنگاه به خودآگاهی معکوس نسبت به عمل خود می‌رسند. منظورم دقیقا این است: ابتدا تصمیم می‌گیرند، عمل می‌کنند و سپس عوارض و نتایج آن را می‌سنجند.

در این روزها و در نیمه‌های این شبها حالا شبکه‌های اجتماعی و ارتباطات گسترده مجازی چنان توهم «دانستن» را دامن زده‌اند که جای اندکی برای تجزیه و تحلیل باقیمانده، دست زیاد شده و بگیر و نگیر دارد. در این روزگار همه چیزی، کم‌عمق و سطحی شده است. مدعیان بسیار تصویری از جامعه طبقه‌بندی نشده را به نمایش می‌گذارندکه اکثر ادعا‌هایشان پیگیری نمی‌شود، رها می‌شوند تا به نیستی بپیوندند.

در چنین شرایطی، که گزیده ای از آن را به تصویر کشیدم، دو روی یک خطر واحد ما را تهدید می‌کند. دو رویی که به نام نشان و ظاهر، بسیار متفاوت نشان داده می‌شوند، اما در اصل همانند و همسان و به هم پیوسته اند، با اندک تفاوت‌های انگشت شماری! دو رویی که به یکی، ناگزیز تن خواهیم داد. اما کم و کیف این تن دادن و در آینده چگونه با آن کنشگری کردن، مهم و تعیین‌کننده است. به نظر مهم تر از رویدادی شیرین خلق کردن، سپس کناری کشیدن و در نتیجه، آینده‌ای تاریک و نامعلوم را رقم زدن، ایستادن و پاییدن است. کنشگری متداوم و آگاهانه است.

خلق رویدادهای بزرگ واقعیتی است که به عنوان ملت بارها و بارها تکرار کرده‌ایم. همه تلاش من این نیست که شما را برای رویدادی فراگیر و کوتاه مدت آماده کنم. بلکه برعکس تمام تلاشم را خواهم کرد که عوارض همراهی دفعتی و کنار کشیدن‌های جمعی و یکباره را رونمایی کنم. تکرار می‌کنم، این کنش را بارها و بارها تکرار کرده‌ایم و نتایج آن را در حافظه جمعی و فردی‌مان داریم. اکنون پیشنهاد من این است: به طور سازماندهی شده وارد شویم و در بلندمدت مشاهده‌گری و کنشگری‌مان را ادامه دهیم.

جامعه در حال گذار

اکثریتی از کشورها و فرهنگ‌های در حال توسعه از منظر نگارنده «درحال گذار» تعریف می‌شوند. جامعه در حال گذار جامعه ای است که از مناسبات و ساخت و بافت سنتی عبور کرده، دقیقا منظورم این است که اکثریتی از کنشگران و باشندگان، مناسبات سنتی را کارآمد نمی‌دانند. در نتیجه به آن پایبندی نشان نمی‌دهند. اما تاثیر آن را نمی‌توانند نادیده بگیرند و به عنوان میراثی موجود در پیشینه با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. چنین جامعه‌ای، مدرنیسم وارداتی را نیز آنقدر ریشه دار و عمیق، متناسب و کاربردی همچنین قابل اطمینان نمی‌داند که بتواند وضعیت حال حاضرش را با کمک آن سازماندهی کند. در نتیجه جامعه در حال گذار جامعه‌ای است که ساخت و بافت و مناسبات سنتی را در این زمان نمی‌پسندد. در عین حال به مدرنیسم وارداتی هم خوشبین نیست. اطلاعاتی و تجربه زیسته‌ای در دنیای مدرن و با مناسبات مدرن هم ندارد که به آن اطمینان کند. جامعه در حال گذار که در اکثر کشورهای خاورنزدیکی مشاهده می‌شود نه جامعه سنتی است و نه مدرن ریشه‌دار و معیارمند. نه آن است و نه این! در حال گذار از سنت است و دارد با میراث آن دست و پنجه نرم می‌کند و در عین حال مدرنیسم وارداتی را در حال ارزیابی و تجربه دارد، ریشه‌ها و مناسبات سنتی دارد، ایده و آرزوهای مدرن شدن در سر می‌پروراند. توسعه فیزیکی را به سادگی تن می‌دهد و به فناوری عشق می‌ورزد، اما مناسبات انسانی و اجتماعی آن را با تردید می‌نگرد.

شاخصه‌های جامعه در حال گذار

سرعت بالای تغییرات پشت سرهم، مهمترین شاخصه جامعه در حال گذار است. این تغییرات، فراگیر و بنیان برافکن هستند. هنوز موج پیشین تغییرات جاگیر نشده‌اند که موج‌های نوینی از راه می‌رسند. این فرآیند به سطحی شدگی و بی‌ریشگی و کال ماندن تحولات وارد شده کمک می‌کند. نهادهای اجتماعی و سیاسی هنوز ماندنی نشده‌اند که دچار تغییر می‌شوند. تغییرات، همه ارکان جامعه و سیاست را در بر می‌گیرد. در جامعه در حال گذار، از امر روزمره گرفته تا بنیادی‌ترین و پایه‌ای‌ترین ارکان، بی‌ثباتی را مرتب تجربه می‌کنند. بخش عمده‌ای از توان سیستم‌ها و نهادها صرف به روز شدن‌هایی می‌شود که به شکل بیمارگونه‌ای با تغییرات وارد می‌شوند، موج می‌سازند و آرام می‌گیرند. هر چیزی مانند مُد است. مُدها مرتب و سریع صدر تا ذیل زندگی را در می‌نوردند و در نهایت از صحنه اجتماعی بیرون می‌روند، بدون اینکه ریشه‌ای و دوامی‌ داشته باشند. بدون اینکه متکی به اصولی اساسی باشند. بدون اینکه برنامه‌ای را پیگیری کنند. هر چیزی مانند سرگرمی‌ است. شاخصه نخست جامعه در حال گذار تغییرات ارزیابی نشده و نسنجیده با سرعت و نرخ بالاست.

شاخص دوم، عاملیت‌های سرگردان و فرصت‌طلبی‌های بی معیار است. در بی‌ثباتی نهادها و کوتاه‌مدت شدن آنها و جامعه، عاملان و کنشگران راه بقای خود را در عوض شدن‌های سریع می‌یابند. رنگ به رنگ شدن‌هایی که عاملان را سطحی و کم عمق می‌کند. ایده‌ها و انگیزهایشان را در حد همراهی با نمایش‌های اجتماعی و شعارهای بی‌پایه و اساس تقلیل می‌دهد. جامعه در حال گذار به سبب بی ثباتی در تربیت نسل‌های بی معیار و انسان‌های بی‌مبنا دستی دارد. سرگردانی در جامعه درحال گذار راهکار انطباقی و فرآوردۀ زندگی اجتماعی است. رجعت به سنت در چنین جامعه‌ای، عقبگرد قلمداد می‌شود. پایه‌ها و پیشینه مدرنیسم جاگیر نشده‌اند، قابل اطمینان هم معرفی نمی‌شوند، نتیجه منطقی برای اکثریتی از انسان‌ها در چنین شرایطی، سرگردانی است.

شاخص سوم، وجود موج‌های جوگیرانه‌ای است که نجات دهنده معرفی می‌شوند. این موج‌ها سمت و سویی ارزیابی شده و سنجیده شده ندارند و همانطور که از نام‌شان پیداست تنها موج هستند: کوتاه مدت و زودگذر! موج‌هایی که شعارهایی مانند معیشت و حداقل‌ها را به عنوان هدف، همراه می‌آورند. حداقل‌ها را می‌جویند و در سطح همان حداقل‌ها درجا می‌زنند. ایده‌هایی روزمره شده، که از ایده‌آلیسم، فرسنگ‌ها فاصله دارند. ایده‌هایی جذاب، فریبنده، ساده و سطح پایین و حداقلی هستند. در عین حال ساده و بی‌پیرایه و همه‌کس‌فهم هستند. ایده‌هایی که در اجرا ساده به نظر می‌آیند اما در اصل بدون زیرساخت‌های بنیادی فریب‌هایی ظاهری بیش نیستند. مُسکن‌های سریع تسکین دهنده برای دردهای بنیادی و اساسی که پاسخ کوتاه مدت موج‌های جوگیرانه هستند. موج‌ها را دامن می‌زنند، تقویت می‌کنند و به مرگ تدریجی گرفتار می‌کنند.

کنشگری فرصت‌طلبان به جای نخبگان، شاخصه دیگر جامعه در حال گذار است! در تغییرات فراگیر و سریع جامعه درحال گذار و جمعیت‌های سرگردانش، فرصت‌طلبی مجال آن را دارد که خود را به جای نخبگی و با تجربگی و کارآزمودگی، معرفی کند. فرصت‌طلبی متکی بر منفعت فردی و گروه‌های کوچک است. قشری اندیشانه است و انحصار طلب، ظاهر می‌شود. فرصت‌طلبی در نهادش «خود» و «دیگری» ساز است. مرزبندی‌کننده است. مرزهایی در حد گروه‌ها و اقشار کوچک که منافع همدیگر را تامین می‌کنند. مهمترین مسئله فرصت‌طلبی تمایز خودساخته‌ای است که با برتری‌جویی نظام‌ها و زیرساخت‌های اساسی را ویران می‌کند. فرصت‌طلبی، منافع فردی، قشری و کوتاه مدت را بر منافع جمعی ملی و گروهی ترجیح می‌دهد و دومی‌را قربانی اولی می‌کند.

راست‌افراطی

راست‌افراطی فریبنده و همراهی کننده است چراکه شعارهایش را از کوچه و خیابان و از زبان مردم و توده‌ها می‌گیرد. راست‌افراطی عوام‌زده و بی‌پیرایه است. راست‌افراطی ملی‌گراست. در همه جای دنیا راهکار ملی‌گرایی را مورد بهره‌برداری قرار می‌دهد. راست‌افراطی مرزسازنده است: مرزهای متعصبانه و گروه سازنده که جامعه را دچار تفرقه می‌کنند. مرزهایی در سلسله مراتب فردی تا ملی! مرزهای متمایزکننده و غیرانسانی که کلیت انسان بودگی را زیر سوال می‌برند. مرزهایی که خود و دیگری می‌سازند و دیوار پیشنهاد می‌کنند.

راست‌افراطی رفتارهای واکنشی و تندخویانه نشان می‌دهد. تصمیم‌های سریع و ارزیابی نشده و نسنجیده می‌گیرد و پای تصمیم‌های غلط خود ایستادگی می‌کند. راست‌افراطی با رویکرد احساسی همه جز خود را نفی می‌کند. معیاری برای نقد و ارزیابی ندارد. راست‌افراطی همه اینها را از سلیقه مخاطبانش و پسند آنها و مشاهده مردم کوچه و خیابان می‌آموزد. از آنها می‌گیرد، از آنها می‌آموزد و به خودشان تحویل می‌دهد. به همین دلیل، راست‌افراطی خود را مردمی‌معرفی می‌کند. مردمی‌هم هست. درک و دریافتی فراتر از حداقل‌های زندگی ندارد. راست‌افراطی بدون پایبندی به هیچ معیاری، موج سوار است. عمل‌گرایی راست‌افراطی در حد حداقل‌های زندگی است. راست‌افراطی تفکری کوتاه‌مدت است. استراتژی‌ها و راهکارهای عملی کوتاه مدت هم پیشنهاد می‌کند. راست‌افراطی به فراخور بافت اجتماعی‌اش از آزادی‌خواهی تا سرکوبگری از عدالت‌خواهی و حق‌طلبی تا قشربندی و پیگیری اهداف قشری را در آستین عمل دارد. هدف راست‌افراطی کسب قدرت است و برای آن به هر وسیله‌ای متوسل می‌شود و از هر راهی می‌رود.

فرصت‌طلبی

فرصت‌طلبی به دنبال مجال و فرصت و صحنه است. فرصت‌طلبی تفکری کوتاه‌مدت است. فرصت‌طلبی جاهای خالی را پر می‌کند. همانند راست‌افراطی «خود»، معیار فرصت‌طلبی است. «دیگری» سازی می‌تواند، فرصت‌ساز باشد. منفعت در اینجا هدف است. منافع فردی و فردگرایی خصوصیت فرصت‌طلبی است. فرصت‌طلبی، پیدا کردن مجالی برای کنشگری است. هرچند این کنشگری ارزیابی نشده، باشد. فرصت‌طلبی یک استراتژی عمل است. عملی در راستای منافع فردی و گروه‌های کوچک! فرصت‌طلبی از مقیاس‌های کوچک فراتر نمی‌رود. فرصت‌طلبی عملگرایی موم‌گونه دارد. هدف وسیله را دقیقا برای فرصت طلبان تامین می‌کند. فرصت‌طلبی استراتژی عمل متناسب با بافت جامعه در حال گذار است. هر موج و هر تغییر از منظر فرصت‌طلبی، فرصتی نوین و مجالی برای کنشگری به شکلی نوین را فراهم می‌کند. فرصت‌طلبی معیار و تعهد بلندمدتی جز منافع فردی و گروهی ندارد.

جمع‌بندی

در بافت جامعه در حال گذار با توصیفی که طرح کردم، فرصت‌طلبی و راست‌افراطی دو روی یک سکه هستند. با این تفاوت که راست‌افراطی ظاهر و باطنی نزدیک‌تر به هم دارد. اما فرصت‌طلبی، کنش‌هایی چند پهلو و مزورانه دارد. فرصت‌طلبی ظاهر و باطنی دور از هم دارد. فرصت‌طلبی از هر پدیده‌ای در راستای منفعت خویش بهره می‌برد و در نتیجه می‌تواند کلیت سیستم و نهادی را تغییر دهد و ظاهرش را حفظ کند. هردو: راست‌افراطی و فرصت‌طلبی، آینده‌ای از پیش طراحی شده ندارند. برنامه‌ای عمل‌گرایانه و از پیش ارائه شده، ندارند. هر دو کوتاه مدت هستند. هردو به نهایت فردگرا و منعفت‌طلب هستند. بی‌معیاری و اتکا به موج‌های زودگذر از خصوصات هر دو است.

راست‌افراطی و فرصت‌طلبی با خصوصات مشترکی که برشمردم، حداقلی هستند. نگاه‌های تقلیل‌گرایانه به زندگی و آینده دارند. هردو برنامه‌ای بلند مدت ندارند و ارائه نمی‌کنند که بتوان بر مبنا و معیارهای برنامه‌هایشان ارزیابی‌شان کرد. هم راست‌افراطی و هم فرصت‌طلبی کلی‌بافی می‌کنند و کلیتی در تعلیق برای خودشان می‌سازند. هر دو گربه‌شان عمل می‌کنند. منظورم این است که در هر حالتی پشت‌شان به زمین نمی‌رسد. هردو با کنشگری‌های ارزیابی نشده، ایده‌آل‌های ما را بر باد فنا می‌دهند. تفکر کوتاه مدت هردو زیرساخت‌های اساسی را نه تنها تقویت نمی‌کند، بلکه ویران می‌کند. در شرایط منطقه‌ای و جهانی خصوصا با شکل گیری ناسیونالیسم‌های رجعت کننده در اروپا و به قدرت رسیدن راست‌افراطی در آمریکا، فرصت‌طلبی و راست‌افراطی هر دو برای کشور ما خطرناک هستند. راست‌افراطی با تندروی و فرصت‌طلبی با پیگیری فرصت‌هایی که از طریق کشاکش‌های منطقه‌ای و جهانی تامین می‌شود، در سال‌های آینده نزدیک ایران را به مهلکه خواهند انداخت.

http://www.mardomsalari.net/4294/page/8/11326

ش.د9600028

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات