تاریخ انتشار : ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۶  ، 
کد خبر : ۳۰۱۱۳۷
دکتر شهریار زرشناس سیاست‌های نئولیبرال در ایران را نقد می‌کند

نئولیبرالیسم در لباس روشنفکری دینی

(روزنامه صبح نو ـ 1396/02/17 ـ شماره 229 ـ صفحه 12)

سیاست‌های غرب از اواسط دهه 70 میلادی نسبت به کشور‌های موسوم به جهان سوم دچار تغییر شد. تا قبل از این تاریخ حکومت‌های استبدادی با رویکردی نظامی آشکار حافظان منافع استعمار غرب در این کشور‌ها بودند اما با ناکارآمدی این دولت‌ها در برابر امواج انقلاب‌خواهی مردم، تغییر استراتژی برای روی کار آوردن حکومت‌های نئولیبرال که ذاتاً مدافع منافع آمریکا باشند صورت گرفت. دکتر شهریار زرشناس یکی از اندیشمندانی است که روند شکل‌گیری و بسط سیاست‌های نئولیبرال در ایران را مورد بررسی و تحلیل قرار داده است.

زرشناس که این سال‌ها یکی از پروژه‌های فکری‌اش بازشناسی جریان تهاجم فرهنگی غرب به وسیله روشنفکران بوده است، ایده‌هایش را در کتابی به نام «نئولیبرالیسم ایرانی و تهاجم فرهنگی» شرح داده است. او مرحله شکل‌گیری جناح نئولیبرال در ایران را بین سال‌های 57 تا 68 معرفی می‌کند و می‌گوید که به‌منظور بازسازی حرکت فُرماسیون غرب‌زده شبه‌مدرن در کشور شاهد تولید یک لایه از اپوزیسیون‌های مسوولیت‌یافته داخل نظام هستیم که به دنبال وزن دادن به لیبرالیسم در کشور هستند. این گروه‌ها در برهه‌های مختلف با شدت و ضعف در ساختار حاکمیتی و در پست‌های چه‌بسا کلیدی حضور داشتند اما میان ایدئولوژی حاکم بر آنان و آرمان‌های انقلاب به هیچ وجه تشابهی وجود ندارد و به طور واضح‌تر بگوییم نسبت منطقی تباین حاکم است.

تقیه روشنفکری

او با معرفی روشنفکری کشور به عنوان مدیران نئولیبرالیسم داخلی بیان می‌کند که بعد از سال 1360 فضای روشنفکری کشور به چند دسته تقسیم شد، یک دسته مخالفان با دین و اسلام بودند که غالباً از کشور فراری شده و در دامن کشورهای سلطه‌گر گروه‌های فشار علیه نظام را تشکیل دادند. دسته دیگر روشنفکری دینی بود که با گرایش‌های التقاطی، مشهورات اومانیستی را اصل گرفته و با پوشش شرعی بر آن سعی بر بازتولید دوباره خود داشتند. از چهره‌های شاخص این جریان می‌شود به آقایان ابراهیم یزدی و بازرگان اشاره کرد که در انزوای سیاسی تأثیرگذاری خود را از دست داده بودند.

زرشناس با اشاره به غرب‌زدگی روشنفکری توضیح می‌دهد این طیف با عنوان تجدیدنظرطلبان با محوریت اشخاصی چون دکترسروش دست به بازسازی ایدئولوژیک زدند. در این برهه شاهد این تجدید ساختار جدید ابتدا با محوریت اشخاصی چون عبدالکریم سروش هستیم که با گسترش این حلقه در مطبوعات وقت مانند «زن روز»، «کیهان» و بعدازآن «کیهان فرهنگی» و همچنین وزارت ارشاد و وزارت علوم پیش، به سمت ایجاد یک حرکت بسترساز فرهنگی در جهت غربی‌سازی رفتیم. ایجاد این حلقه جدید مبتنی بر آرای نئولیبرالیسم اما با رویکردی منافقانه و مخفیانه است.

زرشناس معتقد است نکته مهم درباره جریان روشنفکری تازه‌نفس این است که دهه60 ، دهه به‌اصطلاح تقیه این جریان است. این دهه به علت شوروشعور انقلابی حاصل از جنگ و موج انقلاب اسلامی امکان بروز این اندیشه‌ها از میان رفت و کسانی هم که اصرار بر فاش‌گویی اندیشه‌های اومانیستی داشتند، آهسته‌آهسته به دلیل از دست دادن پایگاه اجتماعی و فشار‌های گوناگون ناچار از ترک کشور شدند؛ به همین دلیل نئولیبرالیسم ایرانی که اندیشه غالب جبهه روشنفکری ماست در پوسته نفاق ادامه فعالیت‌های خود را دنبال کرد.

وی درباره رواج نسبی‌انگاری و شبهه‌افکنی در این دهه اظهار می‌کند که نئولیبرالیسم ایرانی دهه شصت به علت تنفس در یک فضای دینی قسمت عمده‌ای از تلاش خود را برای ترویج عقاید پست‌مدرن و نسبی‌انگاری در جهت شبهه‌افکنی در فضای کلامی معطوف کرد. آقایان مجتهد شبستری، مصطفی ملکیان و عبدالکریم سروش از چهره‌های این عرصه از جنگ فرهنگی هستند. لیبرال‌های ایرانی به سبب جوهره سکولار خود توانایی تحمل هیچ حکومت دینی را ندارند. شبهه‌افکنی با شعار‌هایی مانند مدیریت علمی در برابر مدیریت فقهی و حکومت دموکراتیک دینی توسط سروش نمونه‌هایی از بروزات قطره‌چکانی عقاید سکولاریستی این گروه در دهه شصت است.

پیوند روشنفکری دینی و روشنفکری خارج‌نشین

زرشناس درباره سیل آثار ترجمه‌ای علوم انسانی در این برهه بیان می‌کند: «فضا برای ترجمه آثار نئولیبرالی از سال 1360 با ترجمه آثار «هانا آرنت» و «کارل پوپر» باز شد. گریز از هر نوع آرمان‌گرایی انقلابی چیزی بود که در همه این آثار یافت می‌شد. به دنبال سیل آثار ترجمه ضدانقلاب نوبت به ترجمه آثار «اریک فروم» می‌رسد. آثاری چون «دل آدمی و گرایش به خیر و شر»، «روانکاوی دین»، «آناتومی ویران‌سازی انسان»، و «آیا انسان پیروز خواهد شد» نمونه‌هایی از آثار فروم بودند که به ترویج این دیدگاه می‌پرداختند که انسان عقده‌ای و بیمار خشم فروخورده خود را در هیأت انقلابی‌گری و آرمان‌خواهی بروز می‌دهد.»

وی مرحله دوم از سیر تطورات جناح نئولیبرال را مرحله آشکارسازی از سال 68 تا 76 معرفی می‌کند. زرشناس آغاز این مرحله را چاپ مقالات قبض و بسط سروش می‌داند و معتقد است در این برهه همراهی روشنفکری خارج‌نشین با این جریان به اوج خود رسید. برای نمونه می‌شود به مقاله آقای علی آشتیانی در ضرورت دفاع از سروش در برابر روحانیت و انتشار گزیده آثار سروش توسط شورای روابط خارجی آمریکا اشاره کرد. همراهی وزارتخانه‌های فرهنگی کشور با این جریان بستری را در جهت حضور روشنفکری خارج از کشور در داخل فراهم کرد. حضور اشخاصی چون آقایان داریوش آشوری و شایگان نمونه‌ای از این موارد است.

وی با اشاره به شکل‌گیری طبقه متوسط شهری در این برهه می‌گوید که حلقه بوروکراتیک دولت سازندگی که همان‌طور که گفته شد در زمان آقای میرحسین موسوی عمدتاً تمایلات چپ‌گرایانه داشتند، در این برهه با رجعت به اندیشه‌های نئولیبرالیسم دست به پیاده کردن برنامه‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول زدند که حاصل آن ایجاد اقتصاد غیرمولد مبتنی بر سرمایه رانتی و گسترش طبقه متوسط مصرف‌گرا شد. این طبقه متوسط حاصل سیاست‌های فرهنگی در عرصه دانشگاه و سیاست‌های اقتصادی دولت بود.

زرشناس با اشاره به سیاست‌های اقتصادی رهبری در این دوره بیان می‌کند که وجهه اقتصادی این جناح که به دنبال خصوصی‌سازی‌های انجام‌شده قوی شده بود در میان نیروهای مذهبی بسیار ضعیف بود، این در حالی است که شعار عمده مقام معظم رهبری در این دهه مبارزه با اشرافیت و دفاع از ساده‌زیستی است و ایشان در همین راستا حتی به خودروی بنز مسوولان انتقاد می‌کنند.

آثار مخرب سیاست‌های نئولیبرال

عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تهاجم فرهنگی را مرحله سوم تطور جناح نئولیبرال می‌داند و می‌گوید: «سیاست‌های نئولیبرالیستی سازندگی که با نگاهی غربی به مفهوم توسعه انجام شد، فاجعه‌های فراوانی برای کشور ایجاد کرد. تأثیراتی چون شکاف طبقاتی، گسترش بی‌عدالتی، افزایش تورم تا مرز تاریخی 49 درصد، رواج تجمل‌گرایی و رواج فرهنگ مصرفی، از بلایای سیاست‌های توسعه لیبرالی است که در هر جای جهان پیاده شده اثرات مخرب اینچنینی را از خود بر جای گذاشته است.»

زرشناس معتقد است این سیاست‌ها طیف وسیعی از نارضایتی را به دنبال خود ایجاد کرد به‌گونه‌ای که آقای سید محمد خاتمی با چهره‌ مخالف این سیاست‌ها توانست بر مسند ریاست جمهوری بنشیند. سیاست شریک دزد و رفیق قافله برنامه‌ای بود که جناح نئولیبرال کشور را در سال 76 مجدد بر مسند قدرت قرار داد. اگر در برهه قبلی تکیه بر شعار توسعه اقتصادی بود در این برهه توسعه سیاسی مورد توجه این جناح قرار گرفت.

وی در انتها درباره عوامل شکل‌گیری فتنه 88 توسط این جریان اینطور تحلیل می‌کند: «شکست جریان اصلاحات و خروج تعدادی از مهره‌های آن، جناح نئولیبرال را بر آن داشت تا در 88 با چهره‌ای جدید ظاهر شود. با انتخاب میرحسین موسوی به عنوان نماینده این جریان تغییر تاکتیک از روشنفکری دینی و بعد سکولاریسم به نفاق و پنهان کردن اغراض هویدا شد. این جریان که از جامعه مدنی و روشنفکری دینی خیری ندیده بود، این بار با چهره‌ای دلسوزانه شعار بازگشت به عصر طلایی امام(ره) را مطرح می‌کرد. این در حالی بود که موسوی در جلسه هیأت امنای دانشگاه آزاد اشاره می‌کند که ممکن است روزی نظام ما هم ولایت‌فقیه نداشته باشد. فتنه 88 را می‌توان یک کودتای نئولیبرالی تمام خواند. شعار انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است؛ این رویکرد کودتاگران را برای براندازی نشان می‌دهد.»

http://sobhe-no.ir/newspaper/229/12/8635

ش.د9600127

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات