همچنان که رهبر انقلاب اشاره می کنند، دو رویکرد کلان، یعنی چالش و سازش، سیاست خارجی بسیاری از کشورهای دنیا را شکل می دهد. مقایسه هزینه های سازش و چالش گویای این واقعیت است که چالش اگر عقلائی، منطقی و با اعتمادبه نفس باشد، بمراتب کم هزینه تر از سازش است.
یکی از فرازهای مهم سخنان رهبر انقلاب در مراسم بیست و هشتمین سالکرد ارتحال امام خمینی(ره)، تبیین برتری رویکرد مقاومت و چالش با نظام بین الملل در مقابل رویکرد سازش بود. ایشان با بیان این که عقلانیت در چالش با قدرت های بین المللی است نه در سازش با آنها، هزینه هایی که سازش با قدرت های بزرگ برای کشور دارد، بیشتر از هزینه های چالش دانستند و گفتند: «چالش اگر عقلائی باشد، چالش اگر منطبق با منطق باشد، اگر با اعتمادبه نفس باشد، هزینهاش بمراتب کمتر از هزینهی سازش است.»
همچنان که رهبر انقلاب اشاره می کنند، دو رویکرد کلان، یعنی چالش و سازش، سیاست خارجی بسیاری از کشورهای دنیا را شکل می دهد و روشن است که در عرصه بین الملل، کشورهای بسیار کمی هستند که با نظم بین المللی موجود چالش دارند و آن را نمی پذیرند. شاید بتوان گفت، علاوه بر جمهوری اسلامی ایران، کشورهایی همچون روسیه، چین، کره شمالی، سوریه، کوبا، ونزوئلا، و عراق فعلی با درجات متفاوتی خواهان تغییر نظم بین الملل و مقابله با یکجانبه گرایی آمریکا در نظام بین الملل هستند. برخی از این کشورها، بیشتر سیاست گذاری ها و برنامه های قدرت های بزرگ را مورد هدف قرار می دهند و از جهت ارزشی و هنجاری مشکل چندانی با قدرت های بزرگ ندارند و یا این که از آنچنان توانی برخوردار نیستند که چالش معناداری را در عرصه بین الملل صورت دهند. روسیه و چین نیز، خود جزء قدرت های بین المللی هستند و چالش آنها با نظام بین الملل، الزاما و همواره در افق چالش جمهوری اسلامی ایران نیست. چالش جمهوری اسلامی با قدرت ها، مستقل از بازی های بین المللی و برآمده از ارزش های انقلاب و نظام است و هر قدرتی که خواهان حذف جمهوری اسلامی ایران باشد را هدف قرار می دهد. چالش جمهوری اسلامی ایران با نظام سلطه که طی سال های اخیر همراهی روسیه، سوریه و عراق را هم در برداشته است، چون برآمده از ارزش های مبنایی یک نظام سیاسی است، می تواند در حوزه های مختلف سیاست خارجی معنا یابد و چالشی فراگیر با قدرت های دنیا و نظام سلطه تعریف شود.
قابل ذکر است که در این مقاله چالش یا سازش در نظام بین الملل، رابطه ای بین دولت ها و نظام های سیاسی تعریف شده است و آماج چالش یا سازش جمهوری اسلامی ایران را سلطه گران غربی با محوریت آمریکا و ایفای نقش فعال سرمایه داران صهیونیستی تشکیل می دهند.
چنین چالشی فراگیر جمهوری اسلامی، آن هم متکی به خود، در برابر با سلطه گران قدرتمند غربی تا چه اندازه برای ایران فرصت ساز است و چرا هزینه های آن از هزینه های سازش کمتر است؟
در این مقاله با بررسی هزینه های سازش به این سوال پاسخ می دهیم:
1- وجه تمایز یک کشور در عرصه بین الملل را فرهنگ و هویت آن شکل می دهد. فرهنگ و هویت که ریشه در تاریخ و تمدن کشورها دارد، عامل اصلی شکل گیری و استمرار حیات یک واحد سیاسی است. وجود کشورها به عنوان واحدهای سیاسی مستقل در سطح بین الملل، ارتباط مستقیمی با حفظ هویت و فرهنگ آنها دارد. از همین رو قدرت های سلطه گر به رهبری آمریکا در پی تغییر ارزش های جوامع، جهت تغییر فرهنگ و هویت آن ها و جایگزینی ارزش های غربی در آن جوامع هستند. وقتی ارزش ها و هنجارهای یک جامعه اصالت خود را از دست بدهند و فراموش شوند، در گرایش و نگرش شهروندان آن جامعه، مخالفتی با سیاست های قدرت های سلطه گر صورت نمی گیرد و اذهان آن افراد پذیرای طرح ها و برنامه های بیگانه می شود. چنین جامعه ای با دو مشکل مهم مواجه می شود: از یک سو با تاریخ، فرهنگ و هویت خود بیگانه می شود و بنابراین مهم ترین عنصر وجودی خود را از دست می دهد و از سوی دیگر درگیر با ارزش ها و هنجارهای بیگانه می شود و این وضعیت سبب دوگانگی در جامعه و در نتیجه چالش و بحران های اجتماعی در آن کشور می شود.
روشن است که کشور و جامعه ایران از تاریخ و فرهنگ بسیار غنی برخوردار است و آنقدر هویت جامعه ایران آمیخته با فرهنگ است، که این کشور را در سطح بین الملل بیشتر به عنوان یک واحد سیاسی فرهنگی مورد توجه قرار داده است. فرهنگ و هویت در جامعه ایران در مقابله با بحران های تاریخی، ضامن قوام این جامعه بوده و آن را در برابر تهاجمات طوفانی بیگانگان حفظ کرده است. به عبارت دیگر یکی از سرمایه های ممتاز ایران، برخورداری از فرهنگ و هویتی ریشه دار و تاریخی است که پیوند اجتماعی قوی را در جامعه سبب شده است و چنین پیوندی، کارکرد ارزشمند خود را در جلوگیری از بحران های اجتماعی، تقویت صبر و پایداری مردم در برابر مشکلات و برخورداری آنان از اعتماد به نفس نشان می دهد.
فرهنگ و هویت ایران با چنین ویژگی های مهم و ارزشمندی، در طول تاریخ از راه متمایزساختن خود از دیگر فرهنگ ها حفظ شده است. با این که جامعه ایران همواره در معرض هجوم فرهنگ های مختلف بوده است، اما فرهنگ و هویت ایرانی از یک هسته مرکزی قدرتمندی برخودار است که نه تنها در دیگر فرهنگ ها استحاله نشده است، بلکه آنها را نیز درون خود جذب کرده است. در مرکز این هسته، تعصب نسبت به مبانی فرهنگی جامعه ایران، یعنی اسلام، ایران، تاریخ، زبان و هنر وجود داشته است و فرد ایرانی همواره با عزت و افتخار از این مبانی فرهنگی خود دفاع کرده است. فرد ایرانی به سبب تفکر متافیزیکی، اغلب مواقع در تقابل با وضع موجود بوده است و در زمینه فرهنگی بیشتر نگرش ایده ئالیستی داشته است. این نگرش در طول تاریخ نوعی بیزاری نسبت به فرهنگ های بیگانه ایجاد کرده است. بنابراین فرهنگ و هویت جامعه ایران در ذاتش نوعی تقابل نسبت به بیگانه دارد و همین موضوع عامل اصلی حفظ آن تلقی می شود.
رویکرد سازش، نقطه مقابل این وضعیت است و سبب از بین رفتن تعصبات فرهنگی می شود و روند از بین رفتن سرمایه ارزشمندی همچون هویت و فرهنگ جامعه ایران را تسریع می کند. سازش آن هم با قدرت های سلطه گر به هیچ وجه به معنای تبادل فرهنگی نیست، بلکه روش و هدف اصلی فرهنگ سلطه گر، کنارگذاشتن فرهنگ پیش روی خود است. علت این موضوع این است که فرهنگ قدرت های سلطه گر غربی دقیقا کانون و هسته یک فرهنگ و هویت ماندگار را نشانه می گیرد و آن تعصب زدایی و تبدیل آرمان گرایی به روزمره گرایی است. لیبرالیسم غرب فرهنگ جوامع را ابتدا به روزمره گرایی و دوری از ایده ئالیسم دعوت می کند و آنگاه ایده ئال ها و آرمان های خود تخیلی خود را جایگزین آرمان های بومی جوامع می کند. در این جا انسانی دیگر با هویتی دیگر متولد می شود که نسبتی با جامعه خود ندارد.
2- یکی دیگر از وجوه تمایز ایران با دیگر کشورها و جوامع دنیا که ریشه در فرهنگ و هویت اسلامی-ایرانی دارد، برخورداری از نظام سیاسی متمایزی است که دین و دنیا را با یکدیگر در نظر دارد و از یک سو متکی به حضور مردم در عرصه سیاست و از سوی دیگر مبتنی بر عقاید دینی بخش بزرگی از جامعه است. در دنیای کنونی جمهوری اسلامی ایران تنها نظام سیاسی است که سعی دارد دین و معنویت را با خواسته ها و نیازهای مادی با هم پیش ببرد. اهمیت این مسئله را برخی از سیاستمداران و اندیشمندان غرب به خوبی درک می کنند. آنان از خلاء های معنوی و دینی در جهان معاصر ابراز نگرانی کرده و نسبت به آثار خطرناک آن آگاهند.
چند سال قبل پاپ بندیکت شانزدهم، هشدار داد که تهدیدی جدی برای ارزش های انسانی وجود دارد و این امر از آن جهت است که سود و منفعت و مالکیت های مادی، از مهم ترین اموری هستند که شان انسانی را مورد تهدید قرار می دهند. در اوضاع و احوالی که بحران اقتصادی موجب افزایش نامیدی و محرومیت در جامعه شده است، لازم است جوانان جامعه، در زمینه نیاز ها و خلاء های اخلاقی، آموزش های لازم را ببینند. وی ادامه داد: معیارها مادی و غیر معنوی در جامعه مورد توجه زیادی واقع شده اند.[1]
هرچند در زمینه سیطره عقلانیت ابزاری و مادی بر دنیای غرب، سال هاست عده ای از اندیشمندان غرب روی به نقد این موضوع آورده اند، اما آنها نتوانسته اند، حرکت خود را در سطح جوامع غربی مطرح سازند و همچنان جوامع کنونی جهان غرب درگیر با روزمره گرایی و مادی گرایی است. خلاء معنویت در غرب سبب شده است تا تفکرات ملی گرایانه و خشونت طلبانه مجال رشد پیدا کنند و یارگیری داعش از کشورهای غربی نیز در چنین وضعیتی رخ داده است، هرچند در همین وضعیت تمایل عده ای از شهروندان غربی به شناخت صحیح ادیان و از جمله اسلام نیز صورت گرفته است که خود نیاز به معنویت را بیشتر اثبات می کند.
جریان سرمایه داری لیبرال در حالی که جوامع متبوعش را درگیر چنین بحرانی می بیند، میل دارد تا دین و معنویت در جوامع اسلامی را تخریب کرده و سیاه جلوه دهد تا نیاز معنوی شهروندان غربی با سرمایه های دینی جوامع اسلامی تأمین نشود. در چنین وضعیتی وجود یک نظام سیاسی که منادی پیوند دین و سیاست و تقویت معنویت در اجتماع است، می تواند افکار عمومی دنیا را بیش از هر چیزی متوجه نیازهای معنوی و دینی کند، هرچند این توان در سایه اسلام هراسی و ایران هراسی گسترده به تحلیل می رود، اما صبر و پایداری در این راه می تواند سبب موفقیت شود و این که اکنون عده ای نخبگان غربی بین اسلامی که جمهوری اسلامی ایران منادی آن است با اسلام وهابی تمایز قائل می شوند، از نشانه های این واقعیت است.
در این وضعیت سازش با سران قدرت های غربی به معنای رنگ باختن و از بین بردن وجه تمایز جمهوری اسلامی از نظام های سکولار و غربی است. با این کار همچنان که گفته شد، هویت سیاسی خود را از اصالت انداخته ایم و طبق تجربه تاریخی، قدرت های غربی در مواجهه با نظام های سیاسی فاقد پشتوانه و اعتماد به نفس، سیاست برچیده سازی را پیاده می کنند. منطق رفتاری غرب در خوشبینانه ترین حالت، هماوردطلبی است و وقتی طرف مقابل خود را تسلیم کند، نه تنها بازی را باخته است، بلکه موجودیت خود را نیز از بین برده است و جبران آن تقریبا ناممکن است. درحالی که نگاه واقع بینانه نشان می دهد منطق رفتاری غرب تلاش برای خنثی کردن و غارت کردن توان طرف مقابل با هر وسیله ممکن است. مسلما سازش در این وضعیت به معنای دادن کلید خانه به غارتگر و دزد است.
3- اقتصاد بین الملل همچنان در انحصار شرکت های بزرگ چندملیتی است که بخش زیادی از آنها تحت مدیریت آمریکا و سرمایه داران وابسته به واشنگتن قرار دارند. هنوز به عقیده بسیاری از کارشناسان هفت خواهران نفتی که همگی در تملک کشورهای غرب هستند، نقش تاثیر گذاری را در وقایع بین المللی بازی میکنند و پرده برداشتن و بررسی بسیاری از رویداد های مهم بین المللی از جمله جنگ ها ’ تحریم ها ’ بسیاری از نوسانات اقتصادی و... نشان می دهد که رد پای بسیاری از کمپانی های نفتی و سهامداران بزرگ آنها در این وقایع نقش بسته است[2].
البته سرمایه داری غربی طی دهه های اخیر با رقبای اقتصادی جدّی در شرق آسیا مواجه شده است. طبق گزارش صندوق بین المللی پول، چین از سال 2014 جایگاه آمریکا بهعنوان بزرگترین اقتصاد دنیا را تصاحب کرده است و اکنون آمریکا رتبه دوم بزرگترین اقتصادهای دنیا را در دست دارد. در مقابل افرادی مانند فرید زکریا معتقدند اساسا مقایسه آمار تولید ناخالص داخلی بین آمریکا و چین، شاخص درستی برای تعیین جایگاه اقتصادی نیست و با توجه به قدرت خرید و سطح رفاه مردم در دو کشور، همچنان آمریکا قدرت اول اقتصادی دنیا محسوب می شود. با این حال مسئله اصلی در اقتصاد، آمار مربوط به رشد اقتصادی نیست، بلکه مسئله اصلی نوع و جنس اقتصاد حاکم بر نظام بین الملل است که تحت تمایلات سوداگرایانه شرکت های بزرگ بین المللی است که نمی توانند خارج از رویکرد اقتصادی لیبرالیستی در دنیا فعالیت کنند و چین و دیگر قدرت های اقتصادی هم درون چنین نظام اقتصاد سرمایه داری قرار دارد که در رأس آن آمریکا و شرکت های چندملیتی وابسته به آن جهت گیری اقتصادی دنیا را معیّن می کنند. در این نوع نظام اقتصادی اخلاق و ارزش های انسانی تابع سودآوری است و هر نوع روابط تجاری از قاچاق انسان تا صنعت سکس که درآمدزا باشد، مشروع دانسته می شود؛ وضعیتی که اکنون برخی کشورهای جنوب شرق آسیا گرفتار آن شده اند.
رویکرد سازش در زمینه اقتصادی اگر منجر به هضم شدن در اقتصاد جهانی شود، نه تنها منابع اقتصادی کشور را تحت مدیریت اقتصاد سوداگرایانه غرب قرار می دهد، بلکه تصممیم گیری اقتصادی را نیز از مسئولان کشور سلب می کند. این وضعیت برای کشوری همچون ایران با منابع ارضی بسیار غنی، فاجعه بزرگی است. اکنون رشد بی وقفه صنعت در دنیا، نیازمندی به منابع خام را بیش از پیش افزایش داده است. در این وضعیت سرمایه داری غرب تمایل دارد شرایطی فراهم کند که کشورهای ضعیف علاوه بر این که منابع خام خود را در چرخه اقتصاد جهانی از دست می دهند، بار صنایع تاریخ گذشته غرب را نیز متحمل شوند و صنایعی که در غرب هزینه های نگه داری و زیست محیطی زیادی دارد را به این کشورها منتقل کنند. بخشی از اقتصاد و صنعت چین با این دو مشکل مواجه است، در حالی که حتی آمریکا هنوز بخش زیادی از منابع خام خود را دست نخورده باقی گذاشته است. چند ماه قبل معاون شرکت بین المللی برکشایر هاتاوی آمریکا توصیه کرد، کشورش استخراج نفت و گاز طبیعی خود را تا تمام شدن ذخایر خاورمیانه به تاخیر اندازد. وی حتی تصریح کرد: ای کاش ما گاز طبیعی استخراج نمی کردیم و آن را برای دهه ها دست نخورده نگه می داشتیم تا عرب ها مجبور می شدند وقتی منابع نفت و گازشان تمام شد برای خرید این کالاها پول بیشتری به ما بپردازند.[3]
بنابراین در زمینه اقتصادی همچنان هدف قدرت های غرب حفظ داشته های خود و غارت مستقیم و غیرمستقیم منابع دیگر کشورهاست. در این وضعیت باید روابط متعادل و هوشمندانه ای با دنیا داشت. نه سیاست درهای باز و نه درهای بسته، هیچ کدام به طور قاطع نمی توانند برای اقتصاد و صنعت کشور مفید باشند، بلکه روابط هوشمندانه به معنای اتخاذ سیاست هایی در زمینه صادرات و واردات که سبب تحرّک بخشی به منابع داخلی شود، راه درست تری خواهد بود. اقتصاد یک کشور بدون تعاملات خارجی به تحرک واداشته نمی شود، اما شاخص تعیین کننده در کم و کیف این روابط را باید فعال سازی منابع داخلی (اعم از ذخایر خام، نیروی انسانی و فناوری داخلی) شکل دهد.
4- در زمینه امنیت، مسئله چندان پیچیده نیست و حوادث تروریستی اخیر تهران نشان می دهد که جنایتکاران، زبان سازش و کوتاه آمدن را نمی فهمند. امروز امنیت منطقه غرب آسیا دستخوش یکی از وقیح ترین بازی های تاریخ قرار گرفته است. سران غرب، نفت عربستان و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس را می خرند و با فروش انواع تسلیحات به آنان، دلارهای نفتی را به کشورهای خود برمی گردانند. توئیت دونالد ترامپ بعد از انعقاد بزرگترین قرارداد تسلیحاتی اخیر با عربستان کاملا گویاست. وی نوشت: ما صدها میلیارد دلار از خاورمیانه به ایالات متحده بازمی گردانیم که به معنی شغل، شغل و شغل است.
اشتغال زایی در امریکا و بهبود رفاه شهروندان غربی، خون بهای کشتار مردم یمن و دیگر مداخلات نظامی عربستان در منطقه است و این طنز تلخ تاریخ است که خون بهای یک ملت مظلوم به جیب عاملان و حامیان کشتار آنان می رود. این روزها مرکب قراداد امنیتی کابل-واشنگتن با رنگ خون بر خیابان های کابل نقش می بندد و جای هیچ شبهه ای باقی نگذاشته است که سازش با قدرت های سلطه گر نه تنها هیچ تأثیری در ایجاد امنیت در منطقه ندارد، بلکه برعکس سبب افزایش بحران های امنیتی می شود. صورت مسئله چنین است که صنایع تسلیحاتی در غرب و به ویژه آمریکا، یکی از سودآورترین بخش های صنعت است. طبق گزارش تحلیلی _ دفاعی که چندی پیش توسط موسسات نظامی آمریکایی منتشر شد، حاکی است که از سال 2008 تاکنون ، سود شرکت های تولیدکننده سلاح در آمریکا تا بیش از 40 درصد افزایش یافته است . کارشناسان این عرصه همچنین پیشبینی میکنند سردمداران این تجارت که غالبا وابسته به دولت آمریکا هستند ، تلاش میکنند این روند افزایشی را تا سال 2021 ادامه دهند . " گای اندرسون" ، عضو ارشد یکی از موسسات تحقیقاتی و دفاعی آمریکا در گزارشی در این باره مینویسد : غرب از سالها پیش ، تقویت "تجارت اسلحه " را به عنوان یک رویکرد اساسی برای درآمدزایی برگزیده است . شواهد نشان میدهد، 10 شرکت تولید کننده تجهیزات نظامی که بیشترین سود را از طریق فروش تولیدات خود برای جنگهای مختلف کسب کردهاند ، اغلب آمریکایی هستند. در رأس شرکتهای اصلی تولید کننده و فروشنده تجهیزات و تسلیحات نظامی که بیشترین سود خالص را در سالهای اخیر نصیب خود کردهاند ، شرکت "لاکهد مارتین" از آمریکا با 27.2 میلیارد یورو و سپس شرکت آمریکائی "بوئینگ" با 23.8 میلیارد یورو در سال 2012 در راس این شرکتها قرار داشتند. سهم صنایع نظامی در اقتصاد انگلیس نیز موثر است . این صنعت ، لابی بسیار قدرتمند و بانفوذی دارد که به عنوان پل ارتباطی میانِ دولت و شرکتهای خصوصی تولیدکننده تسلیحات فعالیت می کند.[4]
آمریکا و همراهان غربی اش منطقه غرب آسیا را مناسب ترین منطقه جهت پیاده سازی انواع طرح های امنیتی و رونق بخشیدن به صنایع نظامی خود می دانند، چرا که به زعم آنها دو توجیه بزرگ دارد: حمایت از امنیت صدرو انرژی و مقابله با بنیادگرایی اسلامی.
در مقابله با این وضعیت، روند سازش در منطقه هیچ نتیجه ای نداده است و حتی هرگونه اظهار ضعف در مقابل دشمن، انگیزه او را در مقابله با طرف مقابلش افزایش می دهد. حوادث تروریستی چند روز قبل در تهران و محکومیت آن از سوی کشورهای مختلف و کشورهای غربی و شورای امنیت سازمان ملل، نشان می دهد که با وجود این که اغلب کشورهای دنیا حساب تهران را از پایتخت پادشاهان مستبد منطقه جدا می دانند و ارزش مردم سالاری در ایران را درک می کنند، اما برخی قدرت های غربی و به ویژه آمریکا، همزمان همه گزینه ها علیه ایران را روی میز دارند. در این وضعیت چنانچه گفته شد سازش سبب از دست رفتن هویت سیاسی کشور و از سکه افتادن ارزش مردم سالاری نظام می شود که اغلب عقلای دنیا و جهان غرب روی آن حساب باز می کنند. بدیهی است وقتی ارزش یک نظام سیاسی در نظر قدرتمندان دنیا کاهش یابد، به کارگیری هر گزینه ای علیه آن کشور دور از ذهن نخواهد بود. اینجاست که باید گفت سازش به از دست دادن همه چیز کشور منجر می شود./
پی نوشت ها
1 - http://old.jamnews.ir/NSite/FUllStory/News/?ID=41267&Serv=17
2 - http://alef.ir/vdcjx8e8ouqettz.fsfu.html?23wml
3 - http://www.asrebazar.com/News/50257/
4 - http://news.irib.ir/articles/item/48365-تجارت_جهاني_اسلحه-_بررسي_نقش_تجارت_اسلحه_در_اقتصاد_كشورها