(روزنامه كيهان ـ 1396/02/11 ـ شماره 21611 ـ صفحه 2)
1- هر نامزدی را باید با دغدغهها و دلمشغولیهایی که فارغ از لفظ در عمل از خود نشان میدهد، سنجید. اینکه نسبت او با عامه مردم و «خاصّان» و «حلقه اطرافیان و نزدیکان ومؤتلفان» کدام است و هر جا سر دو راهی میان این دو رسیده، کدام یک را انتخاب کرده است؟ دلواپسیها و دلمشغولیهای او از کدام جنس است؟ اهتمام به تکاثر قدرت و ثروت دارد یا در تراز خدمتگزاری زیسته است؟ نسبت او با صالحان و فاجران کدام است؟ امیر مؤمنان(ع) هنگام سپردن مأموریت امارت مصر به جناب مالک اشتر، دو نامه نوشت. حضرت میدانست که مالک هیچ گاه به مصر نمیرسد و احتمالاً این دو نامه (نامههای 53 و 62 نهجالبلاغه) را برای آیندگان از جمله ما نوشت. در نامه 62 نسبت خود را با سیاست و قدرت معلوم کرد که از کدام منظر مینگرد. فرمود «همانا من مشتاق ملاقات پروردگارم و پاداش نیکوی او را انتظار میکشم و امیدوارم؛ اما مرا نگران میکند اینکه امر سرپرستی امت را سفیهان و فاجران به دست بگیرند؛ بیتالمال را (به بازیچه) دست به دست کنند، بندگان خدا را به بردگی بگیرند و برای خود بشمارند، با صالحان ستیزهجویی کنند و با فاسقان حزب تشکیل دهند».
2- انسان معمولی برای خرید یک جفت کفش یا لباس، حتماً چند ساعت وقت میگذارد؛ چه رسد به اینکه بخواهد برای فرزند خود همسر اختیار کند. با این وصف اگر شنیدیم نایب رئیس مجلس در جواب اعتراضها میگوید «20 دقیقه هم برای بررسی و تصویب برجام زیاد بود»- حال آن که حاوی تعهدات 15 ساله بود- آیا نباید در عقل چنین صاحب منصبی شک کنیم؟ یا اگر شنیدیم فلان و بهمان میگویند روزگار، دوره مذاکره و گفتمان است نه موشک، و موشکپرانی کم عقلی است(!) آیا نباید درباره نفوذ بیخردی به میان برخی متولیان امور نگران شویم؟ اگر دیدیم اجازه دستدرازی به بیتالمال را دادهاند و پس از چند مدت نمایش برخورد با متخلفان، همانها را «ذخیره کشور و سرمایه ملی و مدیران نابغه» معرفی میکنند، آیا نباید حساس شویم؟ اگر دیدیم فلان مدیر روزنامه مدعی اصلاحطلبی و نماینده مجلس، 170 میلیون تومان از مفسد اقتصادی مشهور هدیه میگیرد و سالها بعد با همان آدم بد نام کله پاچه میل میکند، و با همه اینها آروغ مبارزه با فساد اقتصادی در تیترهای اول روزنامه میزند، آیا نباید نگران شد؟ اگر سراغ وزیران چند هزار میلیاردی را گرفتیم که فهرست اموال خود را به قوه قضائیه ندادهاند و دیدیم یکی از همانها در فضای عمومی، فرماندار فلان شهر حاشیهای را -به صرف اینکه گوشهای از رنجهای مردم را منتقل کرده- مورد اهانت قرار میدهد و میگوید «بیشعور! تو نماینده مردمی یا دولت؟ اگر گذاشتم یک روز دیگر اینجا بمانی»، نباید از وقوع برخی انحرافها نگران شویم و برای قبیل این روندها اقدام کنیم؟ اگر دیدیم مدیرانی به سادگی آب خوردن وعده میدهند و از آن سادهتر- با توهین به شعور مردم- انکار میکنند، سراب به مردم نشان میدهند و علیه پوپولیسم بد میگویند، آیا نباید برانگیختگی اجتماعی ایجاد شود؟
3- امیر مؤمنان(ع) نامه 53 نهجالبلاغه را برای ما و صاحب منصبان ما نوشت و گرنه میدانست که پای مالک به مصر نمیرسد. برای همین هم در پایان نامه 23 صفحهای به دعا نوشت «از خداوند به وسعت نعمت او و عظیم قدرتش میخواهم که... زندگی من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرماید». ملاکی را برای مدیریت در این نامه قرار داد که حتی اگر جامعه و حکومتی مسلمان نبودند، اصالت و اعتبار و اهمیت داشت. یک راهی را ترسیم کرد که مسئولان و مدیران نمیتوانند سر آن دو راهی، هر دو راه را با هم طی کنند و ناچار باید یکی را فرو بگذارند و در دیگری ادامه مسیر بدهند. امیر مؤمنان از یک تضاد و تناقض مهم که افراد را مجبور به انتخاب میکند، رازگشایی کرد و امر فرمود «باید که دوست داشتنیترین کارها نزد تو، میانهترین آنها در نسبت با حق باشد، و فراگیرترین آنها نسبت به عدالت، و جامعترین آنها برای رضایت توده مردم؛ که همانا نارضایتی عموم مردم، رضایت خاصّان و خواص را از بین میبرد و همانا نارضایتی خواص با وجود رضایت عمومی، بخشوده (و پذیرفتنی) است».
4- حضرت در ادامه یک حقیقت مهم و تجربه شده را مورد تأکید قرار داد؛ فرمود از میان مردم، طبقهای هستند که زحمت و دردسر آنها برای حاکم زیاد است و آن، طبقه خواص است. «از میان مردم، هیچ کس نیست به اندازه خاصان (خواص) که برای والی هزینه سنگین داشته باشد (پر خرج باشد) آنها به هنگام بلا، کمتر از همه یاری میرسانند و بیش از دیگران، از انصاف اکراه دارند و ناگوار میشمارند. و هنگام خواستن، بیشتر از بقیه مردم اصرار میورزند؛ اگر به آنها ببخشی، کمتر شکرگزاری میکنند و اگر منع کنی و به تأخیر بیاندازی، از همه عذرناپذیرتر هستند. و در تلخیها و ناگواریهای روزگار از همه کمطاقتتر هستند. و همانا منحصراً، این توده مردمند که ستون دین، و جمعیت مسلمین، و وسیله دفع دشمنند؛ بنابراین باید گوش تو به جانب آنها و تمایل و گرایش تو همراه آنان باشد». در ادامه همین نامه، حضرت تصریح کرد «بر تو باد مراعات طبقه پایین از اهل حاجت و فقر، که رسیدگی و کمک به آنها سزاوار است و هر کدام آنها حقی بر عهده والی دارند و زمامدار نمیتواند از عهده این مسئولیت و حق برآید مگر با اهتمام و یاری جستن از خداوند و پروراندن نقس خود برای همراهی با حق و شکیبایی بر آن، چه سبک باشد و چه سنگین».
5- منطق راهبردی امیر عدالت (ع) یک کلمه بیشتر نیست. نمیتوان هم جانب حق مردم را گرفت و هم صاحبان نفوذ و ارتباط و گردنکلفتها و اطرافیان و هم باندیها و قوم و خویشها را راضی کرد. در هر جامعهای میزان مشخصی از ثروت و سرمایه عمومی وجود دارد که یا باید به عدالت توزیع شود و مانند جاری آب، تا پای آخرین درخت برسد، و یا اینکه به اجحاف و حیف و میل تقسیم شود و به موازات کوخنشینی مردم، کاخنشینها سر برآورند و از مردم مالیات دست درازی به بیتالمال را هم بخواهند! اگر قرارشد مثلا با سفارش فلان عنصر متنفّذ در دولت، مدیران ویژهخوار در بانک ملت و تجارت و رفاه کارگران و... منصوب شوند - و حقوق و پاداشهای 30 تا 734 میلیون تومانی بگیرند- معلوم است که این قبیل افراد جگونه مدیریت میکنند و یک قلم خروجی آنها میشود بالغ بر 5 هزار میلیارد تومان زیان سهامداران دو بانک در بورس طی سال گذشته؛ یا 11 هزار میلیارد تومان غارت امانت معلمان در صندوق ذخیره فرهنگیان! این خیانتها را نمیشود با افزایش حقوق ناگهانی و شب انتخاباتی مستمریبگیران و کارگران و فرهنگیان جبران کرد.
6- نمیشود دروازه واردات را چنان تبدیل به اتوبان کرد که کشور با رشد 22 درصدی در یک سال، تبدیل به چهارمین رکوددار دنیا شود و آن وقت برای کارگر و کارخانه و تولیدکننده و فعال اقتصادی هم سوگواریهای شب انتخاباتی ترتیب داد. نمیشود یک پای برخی مدیران ارشد در دهها شرکت خصوصی و یک پای دیگرشان در سیاستگذاریهای دولتی باشد و آنگاه توقع داشته باشیم همین «هوو»های بخش خصوصی، تولیدکنندگان رقیب را به خاک سیاه نشانند؛ یارانه و اعانه پیشکش! نمیتوان چند محله این طرفتر یا آن طرفتر از کاخ شاه در سعدآباد، در ولنجک و فرمانیه و زعفرانیه و لواسان، کاخنشینی و ویلانشینی اختیار کرد و از آن ارتفاعپست(!) رنج مسکن مردم جنوب شهر تهران را فهمید؛ شهروند آذربایجانی و کردستانی و ایلامی و خوزستانی و هرمزگانی و سیستان و بلوچستانی و خراسانجنوبی و گلستانی که بماند! نمیشود انبوهساز مسکن بود و از پیشرفت پروژه مسکن مهر که موجب کاهش قیمت انحصارات شما شده، ناراحت نشد یا سرپناه 10 میلیون شهروند ناامید اما صاحب خانه شده را «مزخرف» نخواند! چنین فحشهایی خوردن و شنیدن داشت اگر در حد ناسزا میماند و تبدیل به «تصمیم» برای زمین زدن یک پروژه ملی به هر قیمت نمیشد. اجرای مسکن مهر به جای بهتر شدن و رفع ضعفها، باید زمین میخورد تا سیاهنمایی مطلق علیه دولتمردان قبلی مخدوش نشود؛ حتی اگر موجب تعطیلی و رکود 300 شاخه شغلی و صنعتی دیگر در کشور، و رشد منفی 9/14 درصدی بخش مسکن و تزریق این رکود به کل اقتصاد شود. میشد در همین روزگار تحریم، صدها هزار شغل در همین بخش مسکن - بدون یک دلار سرمایهگذاری خارجی- ایجاد کرد. مرحوم هاشمی بود که گفت با 20 درصد نقدینگی موجود (1200 هزار میلیارد تومان) به اقتصاد کشور رونق داد. اینگونه، نگرانی تورم ناشی از نقدینگی هم برطرف میشد. اما در این صورت منافع خاصان چه میشد اولا؛ و دیو نشان دادن دولت سابق برعکس درمیآمد ثانیا! اکنون با صدها هزار فرصت شغلی در حال از دست رفتن روبرو هستیم که نیاز به بودجههای انبوه ندارد و فقط نیازمند رسیدگی و هووزدایی! است.
7- وعده بلامحل پشت بند وعدههای قبلی و سپس انکار آن، خلاف چهارچوبهای حکومت دینی و حتیخلاف مروت و عقلانیت است. امیر مومنان (ع) به حارث همدانی فرمود «بپرهیز از هر عملی که در پنهان انجام شود و در علن موجب شرمندگی گردد؛ و بپرهیز از هر عملی که هرگاه از صاحبش درباره آن بپرسند، انکار کند یا مجبور به عذرخواهی شود» (نامه 69 نهجالبلاغه). اینکه بگویید اگر 10 میلیون گردشگر بیایند، میتوان 4 میلیون شغل درست کرد و اعلام کنید که 19 میلیون گردشگر در همین چند سال به کشور آمدند، اما به هنگام مطالبه عمومی، انکار کنید و بگویید «من چنین وعدهای نکردهام و هر کس هم امروز میگوید 5 میلیون شغل درست میکنم، دروغگو و پوپولیست است»، مردم را منزجر میکند. حالا با فهرست انبوه وعدههای پشت هماندازی شده برخی مدیران اجرایی میتوان چند جلد کتاب «وعدههای سرخرمن»! منتشر کرد. به راستی چگونه میشود به مردم گفت تورم را 8 درصد کردهایم و کارگر و کارمند انتظار افزایش حقوق بیش از این نداشته باشند، اما هزینه جاری دستگاههای تحت نظر شما در این چند سال، با 3 برابر افزایش (300 درصد) روبرو شده باشد. بالاخره نرخ تورم 8 درصد بوده یا 100 درصد؟!
8- هجده روز باقی مانده، به اندازه همه زمانی است که تغییر در افکارعمومی رخ داد و منجر به اتفاقات شگفت در 3 انتخابات 76، 84 و 92 شد. در سال 76 تا هفته آخر طبق نظرسنجیها، آقای ناطق رئیسجمهور بود اما در چند روز شرایط فرق کرد. آقای احمدینژاد در مرحله اول انتخابات سال 84 (27 خرداد) پنج میلیون و هفتصد هزار رأی داشت و در 3 تیر، همین اقبال عمومی به 18 میلیون رسید. و در سال 92 طبق نظرسنجی مدعیان اصلاحطلبی که بعدها از سوی امثال محمدعلی نجفی اعلام شد، آقای روحانی 3 روز مانده به انتخابات 11 درصد و عارف فقط 8 درصد رأی داشت. 18 روز باقی مانده تا انتخابات، فرصت تکرار ناشدنی برای همه نخبگان و دلسوزانی است که دغدغهها و نگرانیهای انقلابی-ملی دارند. این فرصت روشنگری و بسیج ملی برای انتخاب مردمیترین، امانتدارترین، پایبندترین و باندگُریزترین فرد از میان نامزدها را باید قدر شمرد. نامزدها باید در گفتار و رفتار و سوابق همین ویژگیها را به مردم نشان دهند.
http://kayhan.ir/fa/news/102767
ش.د9600569