امام رضا (ع) با رفتار خود پس از پذیرش مقام ولایتعهدی نشان دادند چگونه میتوان در مواجهه با قدرت، «اخلاق مدارانه» عمل کرد؛ بدین معنا که اسیر قدرت نشده و با حفظ آزادگی در جهت مصالح عمومی اسلام حرکت کرد.
امام علی بن موسی رضا (ع) در یازدهم ذی القعده سال ۱۴۸ هجری قمری مصادف با ۲۹ دسامبر ۷۶۵ میلادی در مدینه چشم به جهان گشود. عصر زندگی ایشان (203-148) به عنوان یکی از دوره های پرتنش سیاسی و فرهنگی به شمار می رود. قیام های مکرر زیدیان بر ضد حکومت های وقت، ظهور و بروز ادیان و فرقه ها از جمله معتزلیان عقل گرا، تقسیم خلافت عباسی، درگیری بین امین و مأمون، خیزش بزرگ علویان و سرانجام دعوت امام به خراسان از جمله حوادث تاریخ ساز دوره امامت علی بن موسی رضا (ع) است.
اما آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار خواهد گرفت، نگاهی به اخلاق سیاسی از نظر امام رضا علیه السلام است که با توجه به پذیرش مقام ولایتعهدی توسط ایشان به اجبار مأمون خلیفه عباسی، بحث مهمی محسوب می شود. با توجه به اینکه در سیره انبیا و ائمه اطهار (ع)، مقابله با طاغوت با روش های آگاهی بخشی، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد، امکان پذیر است و حتی در صورتی که امکان جهاد نباشد، باز هم رضا و سکوت در برابر حکومت طاغوت توصیه نمی شود، اقدام امام علی بن موسی رضا (ع) در پذیرش مقام ولایتعهدی مأمون تأمل برانگیز به نظر می آید. اینکه ایشان با وجود علم به اهداف و انگیزه های مأمون از پیشنهاد خلافت و سپس ولایتعهدی، چرا این مقام را پذیرفتند؟ و مهم تر اینکه در چارچوب سیاست اخلاقی ائمه اطهار (ع)، این اقدام امام چگونه قابل توضیح است؟
عباسیان و نگاه منفعت طلبانه به سیاست اخلاقی
امام رضا(ع) پس از شهادت پدر بزرگوارشان، موسی بن جعفر (ع) در زندان هارون الرشید (در سال 183 هجری)، در سن 35 سالگی عهده دار مقام امامت و رهبری شیعیان شدند. مدت امامت ایشان 20 سال بود که می توان آن را به سه بخش تقسیم کرد: 10 سال اول هم زمان با زمامداری هارون الرشید بود، 5 سال بعد با خلافت امین و 5 سال آخر با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز مصادف است. بنابراین امامت امام هشتم مصادف با خلافت سه تن از خلفای عباسی بود که البته از دوره های اوج خلافت عباسیان نیز به شمار می رود. نکته ای که درباره خاندان بنی عباس وجود دارد این است که آنها، سیاست قدرت طلبی خویش را در زیر پوششی از خیرخواهی، شریعتمداری و عدالتخواهی مخفی کرده بودند؛ به گونهای که حکومت عباسی با آرمان های بزرگی چون احیاء امر رسول خدا (ص)، رهایی مردمان از ظلم و فساد و اقامه عدل، معرفی شده بود. از این منظر، ادعای خلفای بنی عباس در ارتباط این سلسله و حکومت با اهل بیت (ع)، وضعیت را پیچیده کرده و بسیاری از مخاطبان را از اغراض قدرت طلبانه ایشان غافل ساخته بود. [1] در این خصوص دوران خلافت مأمون از اهمیت دو چندانی برخوردار است؛ چرا که مأمون زیرک ترین خلیفه عباسی در اجرای این طرح فریب کارانه بود.
بزرگ ترین نیرنگ مأمون پیشنهاد خلافت و سپس ولایتعهدی به امام رضا(ع) بود که در پی اندیشه و مشورت با سیاست مداران برای خروج از بحران سیاسی، نابسامانی های فرهنگی و قومی و ساکت کردن شورش های مکتبی شیعه و سنی شکل گرفت. در واقع تلاش مأمون آن بود که با استفاده از پوشش اخلاقی حضور امام رضا(ع) در دستگاه خلافت، هم بنیان حکومتش را تقویت کند و هم ایشان را کنترل کند. او این تصمیم را چنان ماهرانه عملی کرد که در بحث از هدفش، بسیاری از نخبگان جامعه دچار اشتباه شده و تمایل های شیعی و حق گرایی اش را مطرح می کنند. [2] بر این اساس امام رضا (ع) در فضای مبتنی بر اختناق و فریبکاری قرار داشت و هر تصمیمی خارج از پذیرش ولایتعهدی می توانست پیامدهای زیان باری برای شیعیان و جنبش آنها داشته باشد.
اصول اخلاقی علی بن موسی رضا (ع) در پذیرش ولایتعهدی
الگوی سیاسی عباسیان یعنی استفاده ابزاری از اخلاق، با زیر پا نهادن ارزش های اخلاقی، شرایط اجتماعی را به شدّت دشوار می ساخت. مردم و عوام و در بسیاری موارد حتی نخبگان جامعه توانایی تشخیص حق از باطل را نداشتند و در تزویر و نیرنگ عباسیان به بسیاری از بدعت ها تن می دادند، لذا رسالتی سنگین بر عهده امام (ع) بود تا همچون پدران بزرگوارشان نسبت به اصلاح نگرش درباره سیاست و اخلاقی کردن آن اقدام کنند. در این خصوص برخی از مولفه های اخلاقی از پذیرش مقام ولایتعهدی قابل توجه است:
ترجیح مصلحت جمعی بر مصلحت فردی
امام علی بن موسی رضا (ع) برای تأمین اهداف عالیه اسلام و برای صیانت امت از انحراف، به قیمت جان خویش هم که شده وارد معادله سیاسی مأمون شده و به روشنگری پرداختند. در سند ولایتعهدی، امام اشاره فرمودند که: « در گذشته کسی این چنین کرد؛ ولی برای جلوگیری از پراکندگی در دین و جدایی مسلمانان اعتراضی به تصمیم ها نشد و امور تحمیلی به عنوان راه گریز تحمل گردید.» امام با اشاره به گذشته، دورنمای زندگی حضرت علی و خلفای معاصرش را ارائه می دهد که چگونه به ناحق او را از عرصه سیاست و خلافت کنار زدند و با این حال او برای جلوگیری از تشتت مسلمانان بر تصمیم هایشان گردن می نهاد و اشتباهاتشان را نیز تحمل می کرد. [3] همه این مطالب خبر از اصل اساسی می دهد که آن اولویت اسلام بر همه شئون و مراحل زندگی است.
ترویج برخورد اخلاق مدارانه در مواجهه با قدرت
سیاست عملی امام رضا مبین التزام ایشان به اصول اخلاقی بود و سیاست ورزی را به دور از تشریفات، دروغگویی، منفعتطلبی و قدرت خواهی به همگان نشان داد. به عنوان مثال حضرت هرگز برای خود و نزدیکانش به جهت جایگاهی که در حکومت عباسی داشت، امتیاز ویژه ای لحاظ نکرد و همیشه مراقب کارکنان و خدمتگزارن بود. ابراهیم بن عباس می گوید: «هیچگاه ندیدم که امام ابولحسن رضا که سخنی به زیان کسی بر زبان آورد و نه سخن کسی را پیش از پایان آن قطع کند و نه حاحت کسی را که به ادای آن توان داشت رد کند. هیچ موقع نزد کسی که در حضورش نشسته بود پایش را دراز نکرد و متکا در برابر افراد تکیه نداد و به دوستان و کارگزارانش هرگز سخنی ناشایست نگفت و چنان بود که هرگاه به خلوت می رفت و سفره غذای خویش را می گسترانید همه کارکنانش را بر سر آن می نشانید و حتی دربانان و مهتران را بسیار احسان می کرد و صدقات فراوان می داد. و این کار را غالباً در شب های تاریک انجام می داد.» [4] در مجموع میتوان چنین اظهار داشت که امام نشان دادند چگونه میتوان در مواجهه با قدرت، «اخلاق مدارانه» عمل کرد؛ بدین معنا که به خاطر ظواهر فریبنده دنیوی یا اغراض گروهی، اسیر قدرت نشده و آزادگی خود را حفظ نموده و پاس داشت.
تقبیح و برملا ساختن تزویر و نیرنگ عباسیان در استفاده از اخلاق
امام رضا علیه السلام در هر فرصتی به زبانی که اهل حق با آن آشنایند در این مهم می کوشید و در هر فرصتی تأکید می کرد که مأمون به زور آن حضرت را به ولایتعهدی مجبور کرده است و به دست کسی جز مأمون کشته نخواهد شد. ایشان در سند ولایتعهدی فرمودند: «امیرالمونین (مأمون) حقوقی از ما می شناخت که دیگران از آن آگاه نبودند.» به نظر می رسد گفته امام رضا (ع) اعلانی است مبنی بر اینکه آنچه مأمون به امام داده، حق خود امام بوده که از او غصب شده است. تأسی به سنت و روش رسول خدا و امیرالمومنین روش دیگری بود که امام (ع) از آن برای برملاساختن ماهیت حکومت عباسی بهره می جست. چنانکه ایشان در پاسخ به اصرار مکرر مأمون در برگزاری نماز عید با هدف و نیت آرام کردن و جلب همراهی مردم با حکومت، شرط کردند که من به جایگاه نماز آنچنان خواهم رفت که رسول خدا و امیرالمومنین می رفتند. مأمون قبول کرد، امام علیه اسلام در پوششی مانند پیامبر و امیرالمومنین تکبیرگویان و با پای برهنه از منزل خارج شدند. یکباره تمام شهر مرو به صدا درآمد و همه با گریه و فغان تکبیر می گفتند. این خبر به مأمون رسید و از حضرت خواهش کرد که بازگردد. امام کفش های خود را طلب کرد و پوشید و به منزل بازگشت. امام با این عمل خود به همگان فهماند که برگرداندن وی از نماز، عملی سیاسی بوده است. [5]
نکات عبرت آموز و آموزنده سیره سیاسی امام رضا در دنیای معاصر
در پایان لازم است به طور مختصر درباره سیره رضوی در دنیای سیاست معاصر نگاهی داشته باشیم. سیاستی که اگرچه با پیروزی انقلاب اسلامی بار دیگر به احیای ارزش های اخلاقی همت گماشت، اما تا رسیدن به سیاست اخلاقی در سیره انبیا و ائمه معصومین(ع) راه طولانی در پیش است. به عنوان مثال مصلحت عمومی و خیر عمومی امت مسلمان که به عنوان یکی از عوامل موثر در پذیرش ولایتعهدی علی بن موسی رضا (ع) مورد بحث قرار گرفت و البته پیش از ایشان در سکوت 25 ساله حضرت علی (ع) و صلح امام حسن و سایر رفتارهای ائمه هدی نمود عینی یافته بود، در عصر معاصر در بسیاری از مواقع فدای مصالح فردی و مطامع اهل قدرت شده است و هر جا که به سیاست بازی، حزب بازی و جناح گرایی برخورد می کنیم پای چنین مصلحت اندیشی هایی نیز به میان می آید.
از دیگر سو امروز شاهد رفتارهایی از سوی برخی از مدیران و مسئولان کشور هستیم که متأسفانه بازگشتی به ارزش های منسوخ طواغیت محسوب می شود؛ آنچه مقام معظم رهبری تحت عنوان خوی اشرافی گری درباره آن هشدار داده اند. کم نیستند مدیران و مسئولینی که خود را از متن مردم جدا می دانند و برای خود جایگاه بالاتری از مردم عادی تصور می کنند. رواج مفاسد اقتصادی و اخلاقی، تسلیم در برابر زورگویی طاغوت های زمان، بی توجهی به برقراری عدالت اجتماعی و رفع استضعاف و ... از جمله مصادیق غلبه چنین رویکردی در فضای سیاسی امروز ما است که سبب رواج بیقانونی، شیوع هنجارشکنیهای اخلاقی و بیصداقتی و نیز کاهش اعتماد مردم به دولتمردان و مسئولین می شود. این در حالیست که حضرت رضا (ع) پس از رسیدن به قدرت هیچ تفاوتی با قبل از آن نکرد و هیچ گاه از مدار اخلاق و در واقع از مدار حق گرایی خارج نشد.
بنابراین با توجه به اهمیت نقش و جایگاه زمامداران و مسئولین سیاسی و اثرگذاری آنها بر رفتار و گفتار و کردار مردم، لازم است که در کنار آگاهی به فنون سیاسی، فراتر از آن متخلق به اخلاق اسلامی باشند. همانطور که در اندیشه رضوی اینگونه بود و امام هشتم با حلم و بردباری و با علم و بصیرت به آفت های ناشی از الگوی مزوارنه عباسی (بهره گیری ابزاری از دین) قدم در راهی گذاشتند که انتهای آن شهادت بود.
بنابراین ما نیز با الگوی گیری از سیره و سنت حضرت رضا علیه اسلام باید نسبت به انحرافات اخلاقی پیش آمده بیدار باشیم و در جهت احیای ارزش های اخلاقی و اسلامی در سیاست گام برداریم./
منابع:
[1] مفهوم سیاست در سیره رضوی، بازیابی شده در تاریخ 11 مرداد 1396 به آدرس:
http://tebyan-zn.ir/News-Article/Religion_Thoughts/the_infallibles_family/2017/3/30/184244.html
[2] مقایسه اهداف مبارزاتی امام رضا (ع) و انبیای الهی، معصومه رودی و مرتضی حسینی شاهرودی (1394)، فرهنگ رضوی، شماره 9.
[3] سیاست اخلاقی در سیره امام رضا (ع)، محمدرضا نقیه و علی رضا ناجی (1391)، اخلاق، شماره 6.
[4] نظریه رهبری خدمتگزار با تکیه بر سیره امام رضا (ع)، منور مجدزاده و دیگران (1393)، بصیرت و تربیت اسلامی، شماره 3.
[5] سیاست اخلاقی در سیره امام رضا (ع)، همان.