تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۱  ، 
کد خبر : ۳۰۳۵۶۸
«قيام تاريخي 30 تير1331، زمينه‌ها و پيامدها» در گفت‌و‌شنود با دكتر انور خامه‌اي

كاشاني گفت اگر انگليسي‌ها بيايند تمام تأسيسات نفتي را آتش مي‌زنيم!

اشاره: پير سپيدمويي كه گفته‌هايش در ادامه مي‌آيد، جوان‌ترين عضو گروه 53 نفر در دوران رضاخان و از انشعابيون حزب توده پس از شهريور20 و فعالان نهضت ملي بوده است. دكتر انور خامه‌اي- كه در روزهاي منتهي به 30 تير1331 قلم به دست داشته- در كنفرانس مطبوعاتي تاريخي آيت‌الله كاشاني عليه قوام هم حضور داشته و از آن خاطره‌اي شيرين دارد. آنچه پيش رو داريد، خاطره‌ها و تحليل‌هاي انور خامه‌اي از زمينه‌ها و پيامدها‌ي آمد و رفت احمد قوام در آن روزهاي تاريخي است. اميد آنكه مقبول افتد.
پایگاه بصیرت / محمدرضا كائيني

(روزنامه جوان – 1396/04/28 – شماره 5141 – صفحه9)

* برخي معتقدند در‌خواست وزارت دفاع از شاه توسط دكتر مصدق، در واقع ترفندي براي استعفاي آبرومند بود. تحليل شما چيست؟

** اين جور حرف‌ها و تحليل‌ها، آن روزها زياد بود. بعضي‌ها مي‌گفتند وقتي جمال امامي در كميسيون نفت پيشنهاد كرد دكتر مصدق نخست‌وزير بشود و او هم پذيرفت، اسباب تعجب همه شد، چون همان موقع سيد‌ضياء‌الدين طباطبايي داشت درباره نخست‌وزيري با شاه مذاكره مي‌كرد و احتمال نخست‌وزير شدنش هم خيلي زياد بود. دكتر مصدق گفت قبول مي‌كند، به شرط اينكه مجلس لايحه 10 ماده‌اي را تصويب كند. مجلس هم اين كار را كرد و مصدق نخست‌وزير شد. آن اوايل كسي حتي تصورش را هم نمي‌كرد كه انگليسي‌ها به اين سادگي‌ها ايران را رها كنند و بروند و وقتي اين حرف را مي‌زدي، مسخره‌ات مي‌كردند اما مصدق قدم به قدم پيش رفت و كار را به نتيجه رساند.

* اما ملي شدن نفت كه صرفاً به معني تصاحب تأسيسات نفتي نيست، بلكه بايد بتوان نفت را به كشور‌هاي ديگر فروخت و از در‌آمد آن اقتصاد را احيا كرد، در حالي كه دكتر مصدق عملاً در بستن قرار‌داد با ديگر كشورها، به‌خصوص امريكايي‌ها، توفيقي به دست نياورد و چون در نجات مملكت از وضعيت بد اقتصادي موفق نشد به دنبال فرصت مناسبي مي‌گشت كه بي‌آنكه چيزي از وجيه‌المله بودنش كم شود، استعفا کند و برود. آيا اين تحليل را قبول داريد؟

** خير، به نظر من دكتر مصدق واقعاً قصد داشت كار كند و تا حدودي هم كرد. او هيئت خلع‌يد را به آبادان فرستاد و مردم آنجا هم استقبال خوبي از اين هيئت كردند و بعد از اعلام ملي شدن نفت، شور و اميد زيادي در كشور به‌وجود آمد. در تهران خود من شاهد بودم كساني كه مارك ملي شدن نفت را نزده بودند و عمدتاً از اعضاي حزب توده بودند و از همان ابتدا با ملي شدن نفت مخالفت مي‌كردند، مورد خشم و غضب مردم بودند. حزب توده مي‌گفت ملي شدن نفت كار انگليسي‌ها و خيانت به كشور است! بعد ديد وصله انگليسي بودن به رهبران نهضت نمي‌چسبد و گفت امريكايي هستند!

* علت مخالفت حزب توده چه بود؟

** آنها با انگليس به توافق رسيده بودند كه انگليسي‌ها از دادن نفت شمال به شوروي حمايت كنند و در مقابل شوروي هم براي تحكيم وضعيت انگليس در جنوب ايران تلاش كند. حزب توده به دستور شوروي‌ها مأموريت داشت كه با نهضت ملي نفت مخالفت كند.

* خدمت دكتر مصدق در خلع‌يد انگليسي‌ها در صنعت نفت محل ترديد كسي نيست. سؤال مهم اين است كه چرا در فاصله يك سال گذشته زمامداري خود، با جايي قرارداد فروش نفت نبست و مخصوصاً در سفر طولاني42 روزه خود به امريكا، توفيقي در اين زمينه به دست نياورد؟

** اشتباه دكتر مصدق و يارانش يك چيز بود و آن را هم به مردم القا كرده بودند كه اگر نفت ايران به انگليس و كشورهاي صنعتي اروپا قطع شود، شاهرگ حياتي آنها قطع مي‌شود و مستأصل مي‌شوند و حاضرند به شرايط ايران تسليم شوند. آنها در واقع مي‌خواستند از نفت به عنوان يك اهرم فشار استفاده كنند، اما حساب اينجا را نكرده بودند كه انگليسي‌ها خيلي زرنگ‌تر از اين حرف‌ها بودند. از طرف ديگر برخلاف تصور همه، امريكايي‌ها و انگليسي‌ها از همان ابتدا با هم موافق بودند و امريكا ابداً موافق ملي‌شدن نفت ايران نبود و محكم پشت انگليسي‌ها ايستاده بود.

انگليسي‌ها از كويت و برمه هم مي‌توانستند نفت تهيه كنند و به محض اينكه رابطه‌شان با ايران شكر‌آب شد، تجارت با آن دو كشور را توسعه دادند و در تأمين نفت براي كشورشان دچار هيچ مشكلي نشدند. امريكايي‌ها هم به اقدامات مشابهي دست زدند كه اگر در اثر ملي شدن نفت ايران مشكلي پيدا كردند، بلافاصله نفت جاهاي ديگر را جايگزين كنند. اين نهايت سادگي است كه تصور كنيم با رفتن هيئت خلع‌يد و آقاي مكي به آبادان و چهار تا شعار مرده باد انگليس، آنها دست از منافع خود برداشتند و رفتند. اگر آنها جايگزين‌هاي بسيار راحت و ساده‌اي براي نفت ايران نداشتند، مطمئن باشيد كه كار را به جنگ و تا تسخير پالايشگاه هم مي‌كشاندند، اما شيوه رندانه‌تري را انتخاب كردند و با استفاده از منابعي كه در ساير كشور‌ها داشتند، صنعت و اقتصاد خود را اداره كردند و منتظر نشستند تا خود ايران از پا درآيد.

* در اين فاصله پيشنهاد خريد نفت هم به دكتر مصدق دادند. اينطور نيست؟

** بله، ولي پيشنهاداتي كه نهايتاً منافع خود آنها را تأمين مي‌كرد و همچنان مي‌توانستند بازار نفت را در اختيار داشته باشند. من در كتاب «‌اقتصاد بدون نفت» نوشته‌ام كه چگونه مي‌خواستند امتيازات پولي و مالي اندكي به ايران بدهند و منافع كلان را خودشان ببرند و دكتر مصدق فكر مي‌كرد درست است كه در‌آمد ما بيشتر مي‌شود، ولي استقلال مملكت از دست مي‌رود.

* ما كه در آن شرايط نمي‌توانستيم در برابر اقتصاد‌هاي غولي مثل اقتصاد امريكا و انگليس شاخ و شانه بكشيم و بايد دست‌كم به همان ميزاني كه مي‌توانستيم به شكل طبيعي در‌آمد نفتي كسب كنيم، اين كار را انجام بدهيم تا وضعيت نابسامان كشور نسبتاً بهبود پيدا كند تا بعد با مشتريان نفت خود چانه بزنيم. به اين ترتيب از آغاز نهضت ملي تا كودتاي28 مرداد عملاً هيچ در‌آمدي از نفت براي ايران حاصل نشد. تحليل شما از اين موضوع چيست؟

** مجلس قانون 10 ‌ماده‌اي را تصويب كرده بود كه اگر قرار است ما واقعاً صاحب نفت خود بشويم، خارجي‌ها نبايد در اين صنعت دخالت كنند، چون بيش از آن انگليسي‌ها حتي در پمپ بنزين‌هاي شهرها هم نظارت داشتند و در همه امور مملكت دخالت و حتي براي انتخاب نمايندگان مجلس و استاندار خوزستان تعيين تكليف مي‌كردند. مصدق چاره‌اي نداشت جز اينكه اين قانون 10 ماده‌اي را رعايت كند. وقتي صنعت نفت ملي شد، در مردم اميد و جنبش پديد آمد. قبل از آن مردم باور كرده بودند كه در همه جا و همه چيز كار، كار انگليسي‌هاست و براي كوتاه كردن دست آنها، از دست كسي هم كاري بر‌نمي‌آيد و حتماً بايد يك قدرت خارجي بيايد و پشت سر ما بايستد تا از شر انگليسي‌ها راحت شويم! به همين دليل هم در دوره رضاخان، ناگهان موج آلمان‌پرستي و هيتلر‌پرستي سراسر ايران را گرفت و مردم حتي گاو و گوسفند آماده كرده بودند كه جلوي پاي هيتلر بكشند كه البته او به ايران نيامد. بعد كه هيتلر در روسيه شكست خورد، يكمرتبه همه دانشگاهي‌ها و روشنفكرها و به تبع آنها مردم، زير علم حزب توده جمع شدند و حزب توده‌اي كه تا آن زمان نهايتاً150 نفر عضو داشت، يكمرتبه توانست تظاهرات60 هزار نفري و حتي100 هزار نفري راه بيندازد! حالا مردم به حمايت شوروي اميدوار شده بودند.

* از وضعيت اقتصادي و معيشتي مردم در آن برهه برايمان بگوييد.

** بايد قدري به عقب برگرديم. قبل‌تر، مردم فهميدند كه روس‌ها خيال ندارند از استقلال آنها در برابر انگليسي‌ها دفاع كنند و به شدت دچار يأس شدند. بحران اقتصادي شديدي بر كشور حاكم بود. جنگ تمام شده و نيروهاي بيگانه كشور را ترك كرده بودند، اما آثار تخريب شوروي و انگليس هنوز پا برجا بود. كشور گرفتار بحران عجيبي بود و دولت قادر نبود حقوق كارمندان خود را بپردازد و به همين دليل لايحه «‌يك دوازدهم» را به مجلس برد. مردم در اوج نااميدي به سر مي‌بردند و از هيچ كس اميد كمك و ياري نداشتند و استقلال ملي برايشان، تبديل به يك رؤياي دست‌نيافتني شده بود تا اينكه نهضت ملي شدن صنعت نفت شروع شد و اميد و هيجان زيادي را در مردم پديد آورد. البته خيلي‌ها همچنان نااميد بودند و مي‌گفتند فكر خوبي است ولي نمي‌توانيم آن را پيش ببريم و به نتيجه برسانيم اما دكتر مصدق قدم به قدم پيش رفت. موقعي كه فدائيان اسلام، رزم‌آرا را- كه سد بزرگي در برابر ملي شدن نفت بود- از سر راه برداشتند، مصدق توانست اين قانون را به تصويب مجلس برساند. البته انگليسي‌ها نهايت سعي خود را كردند كه جلوي ملي شدن صنعت نفت ايران را بگيرند، اما شرايط بين‌المللي به گونه‌اي بود كه نتوانستند به هدف خود برسند. مردم به قدري به دكتر مصدق اعتماد پيدا كرده بودند كه وقتي گفت اوراق قرضه بخرند، حتي كارگراني هم كه وضع ماليشان خوب نبود، اين كار را كردند.

* يكي از نقدهايي كه به دكتر مصدق وارد كرده‌اند اين است كه اهل مشورت نبوده است. واقعاً اينطور بود؟

** با ياران و هم‌حزبي‌هاي خودش مشورت نمي‌كرد ولي با بقيه مشورت مي‌كرد و خوب هم مشورت مي‌كرد. مثلاً سر قضيه نفت، با دو كارشناس بزرگ نفتي به اسامي دكتر شاو و كامي گوت مشورت كرد.

* به نظر شما دكتر مصدق با وجود موفقيت‌هاي مهمي كه در ملي كردن صنعت نفت به دست آورده بود، چرا در30 تير به شكلي ناگهاني استعفا کرد؟

** مصدق از همان ابتداي ملي شدن نفت مي‌دانست كه اگر شاه و دربار پشت او نايستند، گرفتاري‌هاي زيادي پيدا مي‌كند ولي شاه به او گفته بود كه برو و اين كار را بكن و من پشت تو هستم! اما انگليسي‌ها و شوروي‌ها و امريكايي‌ها تصور مي‌كردند ملي كردن صنعت نفت عملي نيست و دولت ايران دارد بهانه‌گيري مي‌كند كه فقط كمي درآمد‌هاي خود از نفت را بيشتر كند، چون خود انگليسي‌ها سر هر يك ريال در‌آمد نفت با ايراني‌ها چانه‌ مي‌زدند و آن را نمي‌دادند‍! امريكايي‌ها اين قضيه را مي‌دانستند و تصور مي‌كردند دولت ايران فقط مي‌خواهد با اين كار، حق الامتياز خود را كمي بالا ببرد و به اقتصادش سروساماني بدهد. آنها اين تحليل را در نشرياتشان هم مي‌نوشتند. شايد خود شاه هم همين را مي‌خواست و به دنبال كاري كه مثلاً گاندي براي هند كرد و پاي انگليسي‌ها را از كشورش بريد، نبود. اما دكتر مصدق مي‌گفت بايد استقلال كشور را به طور كامل به دست بياوريم و به عنوان يك كشور مستقل با بقيه كشورها حرف بزنيم و وارد معامله بشويم. اما انگليسي‌ها در جاهاي ديگر دنيا هم نفت داشتند و به نفت ايران نياز نداشتند و زور مي‌گفتند. دكتر مصدق قصد داشت دست آنها را كوتاه كند و به همين دليل پيشنهادات آنها را قبول نمي‌كرد، چون مي‌دانست بار ديگر بازار نفت ايران را در دست خواهند گرفت. دكتر مصدق مي‌گفت: «‌حتي اگر صنعت نفت تعطيل هم بشود، بهتر از آن است كه نفت را مفت و مجاني به انگليس بدهيم و كارگرها‌يمان توسط آنها استثمار بشوند.»

* ولي فشار اقتصادي نهايتاً مردم را گرفتار رنج‌هاي فراوان و نااميدي و بي‌تفاوتي كرد، به طوري كه چندان هم از وقوع كودتاي 28 مرداد ناراضي نبودند. برگرديم به نقش حزب توده در قيام 30 تير. در اينكه حزب توده با نهضت ملي نفت مخالف بود ترديدي نيست، پس چرا در قيام 30 تير با تظاهرات مردم همراهي يا دست‌كم وانمود كرد كه همراهي مي‌كند؟

** تمام ادعاهاي حزب توده دروغ بود. آنها قافيه را به كلي باخته بودند و مي‌خواستند به اعضاي خود بقبولانند كه در قيام‌هاي مردمي شركت دارند. آنها هيچ وقت به طرفداران خود نگفتند سران انگليس و شوروي بر سر تقسيم منافعشان در ايران در مسكو به توافق رسيده‌اند و در واقع حزب توده، دست‌نشانده شوروي در ايران است. شوروي‌ها وارث خرابي‌هاي جنگ بودند و نفت باكو براي ترميم خرابي‌هاي جنگ كافي نبود و نياز به600 ميليون بشكه نفت اضافي داشتند كه مي‌خواستند از نفت شمال ايران تأمين كنند. من سند محرمانه توافق چرچيل و استالين را پيدا كرده‌ام كه در آن توافق كرده‌اند كه از منافع يكديگر در مورد نفت شمال و جنوب ايران دفاع كنند! امروز همه مي‌دانند كه حزب توده همان دستوراتي را اجرا مي‌كرد كه شوروي به او مي‌داد، ولي آن روزها حزب توده، بسيار ادعاي انقلابي بودن و پيشرو بودن داشت.

* عليه نطق دكتر مصدق در مجلس هم تظاهرات به راه انداختند...

** همين طور است. دكتر مصدق در مجلس نطق كرد و گفت هيچ دولتي در ايران حق ندارد بدون تصويب مجلس، قرارداد امضا كند. حزب توده تظاهرات به راه انداخت كه بايد نفت شمال را به شوروي بدهيد. آل‌احمد در آن ايام نوشت كه: واقعاً خجالت‌آور است! حزب توده به خاطر اينكه ساعد زير بار اين حرفشان نرفت، در سراسر ايران فرياد برآوردند كه: ساعد بايد خلع شود! طبري و كيانوري و قاسمي و عده‌اي ديگر از سران حزب توده هم، دائماً از دكتر مصدق انتقاد مي‌كردند كه چرا اجازه نمي‌دهد نفت شمال را به شوروي بدهيم؟

* موضع شما به عنوان يك عنصر با‌سابقه حزب توده، دراين‌باره چه بود؟

** من همان روزها، در مقالاتم خطاب به سران حزب توده مي‌نوشتم كه: «‌دكتر مصدق يك آدم ملي است و مثل شما كه فكرتان ماركسيستي است و به منافع شوروي فكر مي‌كنيد، نيست. او به منافع كشورش فكر مي‌كند و شما حق نداريد او را تضعيف كنيد». رهبران حزب توده چشم ديدن دكتر مصدق را نداشتند. البته بعضي‌ها مثل رادمنش يا اسكندري كمي به دكتر مصدق خوشبين بودند، ولي آنها مجبور شدند به خارج بروند و كار به دست امثال كيانوري و قاسمي افتاد. آنها هم كه حسابي با دكتر مصدق چپ بودند و هر چه محبوبيت جبهه ملي و دكتر مصدق بيشتر مي‌شد، آنها بيشتر فحش مي‌دادند! روزنامه‌هاي آن برهه حزب توده را بخوانيد. پر است از بد و بيراه و فحش به دكتر مصدق. دائماً هم تكرار مي‌كردند كه ملي شدن صنعت نفت كار انگليسي‌هاست! بعد ديدند خيلي مضحك است كه كشوري به دست خودش منبع عايدات خود را كور كند، گفتند: كار امريكايي‌هاست! بعد ديدند اين هم جور در‌نمي‌آيد، شروع كردند به خرابكاري و گرفتاري درست كردن در سراسر كشور. مثلاً در روز 23 تير1330 كه ملي شدن صنعت نفت محقق شد و انگليسي‌ها از ايران رفتند و قرار بود هريمن بيايد، در سراسر ايران تظاهراتي عليه ملي شدن نفت راه انداختند و شعار «مرگ بر مصدق» دادند.

البته مصدق هم اشتباهات عجيب و غريبي كرد. از جمله اينكه وزير كشورش سرلشكر زاهدي بود كه مدتي خود را آلمان‌‌پرست جا زد و به عنوان يك عنصر ملي جا باز كرد، در حالي كه از عمّال قديمي انگليسي‌ها بود و وقتش كه شد، همه آلمان‌پرست‌ها را هم لو داد! او حتي آيت‌الله كاشاني را هم به اشتباه انداخت و ايشان هم او را يك عنصر ملي مي‌شناخت! دكتر مصدق هم با اينكه خيلي به او اعتقاد نداشت، شايد براي جلب نظر آقاي كاشاني او را آورد. البته او هم نمي‌دانست كه او تا اين حد وابسته به انگليس است. خلاصه اينكه در روز23 تير، ميتينگ راه انداختند و دولت هم مقابله كرد و آنها هم پيراهن خوني يك نفر را كه كشته شده بود، برداشتند و دور شهر چرخاندند! بعد جمال امامي- كه اساساً عنصر انگليس بود- فرياد زد كه مصدق بلد نيست مملكت را اداره كند و بايد دوباره او را تبعيد كنيم! مصدق در وضعيت عجيبي گير كرده بود.

از يك طرف بايد در داخل مراقب مي‌بود كه اينها خرابكاري نكنند و از يك طرف هم بايد به شوراي امنيت مي‌رفت و از حقوق ملت دفاع مي‌كرد. حزب توده از اول هم با ملي شدن نفت مخالف بود، اما حالا ديگر به يك عامل بزرگ اغتشاش تبديل شده بود. عده‌اي از اطرافيان مصدق مي‌گفتند الان تا حدودي انگليسي‌ها را عقب زده‌‌ايم، حالا بايد كمي جلو برويم و قدرت كه پيدا كرديم، دوباره با آنها در‌بيفتيم، اما دكتر مصدق مي‌گفت حالا كه تا اينجا پيش آمده‌ايم و مردم دارند همراهي مي‌كنند، نبايد شل بگيريم، و الا انگليسي‌ها دوباره جاي پاي خودشان را در كشور محكم مي‌كنند.

* ماجراي30 تير از فرازهاي مهم نهضت ملي نفت و تاريخ معاصر ايران است. تحليل شما از اين رويداد چيست؟

** بي‌ترديد نقش آيت‌الله كاشاني در قضيه30 تير1330 بي‌بديل است، اما مردم هم درست از روزي كه دكتر مصدق استعفا کرد و قوام‌السلطنه جاي او را گرفت، به شكلي خود جوش حركت كردند. روزنامه شاهد در روز جمعه در‌آمد و خبر نخست‌وزير شدن قوام را نوشت. مردم به شدت عصباني بودند، چون همه اميدشان را به مصدق بسته بودند و حالا مي‌ديدند كه قوام‌السطنه جاي او را گرفته است. مردم به خيابان‌ها ريخته بودند و تمام نسخه‌هاي روزنامه شاهد را خريدند و از همان جا شعار زنده‌باد مصدق و مرده‌باد قوام سر دادند. پاسبان‌ها تهديد مي‌كردند كه برويد و شعار ندهيد ولي گوش كسي به اين حرف‌ها بدهكار نبود. مردم به طرف بهارستان رفتند و در آنجا جمع شدند.

* چه تاريخي؟

** 26 تير. صبح شنبه آيت‌الله كاشاني پيام محكمي براي مردم داد كه از صنعت نفت دست بر‌نمي‌داريم و قوام خائن را بر‌مي‌داريم. عصر آن روز، روزنامه باختر مقاله بسيار تندي عليه قوام نوشت و گفت بايد قوام را اعدام كرد. عصر روز يك‌شنبه29 تير آيت‌الله كاشاني در مصاحبه‌اي رسماً اعلام كرد كه اگر قوام بركنار نشود، خود پيشاپيش مردم به راه مي‌افتد و اعتراضات مردمي را متوجه دربار خواهد كرد. من در جلسه‌اي كه آيت‌الله كاشاني اين حرف را زد، حضور داشتم. خانه‌اي در نزديكي دروازه دولت بود كه حياط بزرگي داشت و نيمكت گذاشته بودند و خبرنگارها آنجا نشسته بودند. يك ميز و صندلي هم بود كه آقاي كاشاني آنجا نشست. در حياط صندلي چيده بودند و حياط پر بود. من در رديف سوم يا چهارم نشسته بودم. آيت‌الله كاشاني اول صحبت كرد و گفت كه حتي اگر خون جوانان ما هم ريخته شود، مصدق بايد برگردد و كار نفت را تمام كند. بعد هم خبرنگاران روزنامه‌هاي طرفدار مصدق از جمله شاهد و باختر امروز، سؤالاتي را پرسيدند. نكته جالب اين بود كه توده‌اي‌هايي كه آمده بودند، هيچ كدام سؤالي نپرسيدند. احتمالاً متوجه شده بودند جوّ مجلس عليه آنهاست. شايد هم از استعفاي مصدق و اوضاعي كه پيش آمده بود، گيج بودند.

* شما هم از آيت‌الله كاشاني سؤالي پرسيديد؟

** بله، سؤالات را شمس قنات‌آبادي به ايشان مي‌داد. من نوشتم كشتي‌هاي انگليس در آبادان پهلو گرفته‌اند و اين احتمال وجود دارد كه حمله كنند، در اين صورت آيا شما فتوا مي‌دهيد كه كارگران و كارمندان شركت نفت تأسيسات آنجا را به آتش بكشند كه به دست دشمن نيفتد؟ ايشان جواب دادند: «‌بله. اگر پاي انگليسي‌ها به خاك ايران برسد، فتوا مي‌دهم كه همه تأسيسات نفتي را به آتش بكشيد». تنها موردي كه همه كف زدند، همين مورد بود.

از مجلس كه بيرون آمدم، ماشيني كه توده‌اي‌ها در آن بودند، از كنارم رد شدند و فرياد زدند: «‌هم مرده‌باد، هم زنده‌باد!» مرده‌بادشان براي اين بود كه موضع مخالف حزب توده را گرفته بودم. زنده‌بادشان هم براي اين سؤالي بود كه پرسيده بودم. انصافاً نوشته‌هاي من و مرحوم خليل ملكي در نيروي سوم، ضربه‌هاي سنگيني به حزب توده زد. حزب توده هم جوابي نداشت كه به ما بدهد. مرحوم ملكي مي‌گفت حزبي كه بيايد و علناً اعلام كند كه نفت مملكتمان را بايد به شوروي‌ها بدهيم، خائن است. من هم مي‌گفتم شما مي‌خواهيد حكومت ملي دكتر مصدق را از بين ببريد كه انگليسي‌ها و امريكايي‌ها بيايند، پس خائن هستيد.

* حزب توده در 30تير مشاركت كرد؟

** مطلقاً. دروغ مي‌گويند كه آمدند. آنها نه تنها نيامدند، بلكه هر جا هم كه زورشان رسيد، از جمله در كارخانجات چيت‌سازي و گليسيرين‌سازي - كه در آنجا‌ها اكثريت داشتند- مانع شركت كارگران در تظاهرات روز30 تير شدند ولي وقتي قضيه با پيروزي آيت‌الله كاشاني تمام شد، بيرون آمدند و ادعا كردند كه ما هم بوديم! در روزهاي قبل، از بازاري‌ها در تظاهرات هيچ خبري نبود، ولي در روز30 تير چون آيت‌الله كاشاني اعلاميه داده بود، از جنوب شهر دسته دسته مردم مي‌آمدند، طوري كه تمام خيابان‌هاي منتهي به ميدان بهارستان پر از جمعيت بود. همه شهر تعطيل شده بود. من نظير آن روز را فقط بعدها در روزهاي اوج‌گيري انقلاب اسلامي ديدم. صداي درود بر مصدق و مرگ بر قوام، همه جا بلند بود. توده‌اي‌ها مي‌گفتند: اينهايي كه آمده‌اند، يك مشت اراذل و چاقوكش هستند، ولي بعد كه مردم پيروز شدند، به خيال خودشان زرنگي كردند و گفتند: ما هم بوديم!

* دكتر مصدق همه اينها را ديد و به حزب توده ميدان داد؟

** بزرگ‌ترين اشتباهش همين بود كه دست حزب توده را بازگذاشت. مجلس تصويب كرده بود كه اين حزب بايد منحل شود و مصدق مي‌توانست به شكلي كاملاً قانوني كلك آنها را بكند و جلوي فعاليتشان را بگيرد، چون جز ضرر هيچ خاصيتي براي نهضت ملي نفت نداشتند، ولي اين كار را نكرد و دستشان را باز گذاشت و آنها هم با پول‌هاي فراواني كه از شوروي مي‌گرفتند، كارگران را با يك تكه نان و پنير مي‌خريدند! اينها به قدري وقيح بودند كه بعد از30 تير رفتند و سر قبر شهداي30 تير گل گذاشتند! در حالي كه در روز30 تير، در كارخانه‌ها را بسته بودند كه كارگرها نيايند و به قيام ملحق نشوند.

مصدق دست حزب توده را باز گذاشت كه دل شوروي را به دست بياورد و شوروي در فضاي بين‌الملل از او پشتيباني كند ولي اشتباه كرد و شوروي حتي ما‌به‌ازاي 50 درصد تخفيفي كه مصدق در قيمت نفت به آنها داد، حتي يك كشتي نفت هم از ما نخريدند. آنها فقط نفت شمال را مي‌خواستند و بس. وفاداري حزب توده به شوروي، تيشه به ريشه مملكت و به خودشان زد. من به شوروي رفته بود‌م و بر خلاف حرف‌هاي كشاورز و رده‌هاي بالاي حزب توده، مي‌دانستم در شوروي از آن چيزهايي كه ما خيال مي‌كنيم خبري نيست. اشتباهي كه كردم اين بود كه ديده‌هاي خودم را از يك ماهي كه در مسكو بودم، ننوشتم. شايد اگر به موقع اين كار را مي‌كردم، بعضي از جوان‌ها متوجه مي‌شدند.

http://www.javanonline.ir/fa/news/862770

ش.د9601499

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات