حماسه و جهاد >>  حماسه وجهاد >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۴  ، 
کد خبر : ۳۰۳۸۸۵
به مناسبت 25 مرداد سالروز ورود شهید چمران به پاوه

چمران آتش دلش به اختیار نگاه خمینی شعله ور بود

با درخواست شهید وصالی از مرکز جهت اعزام نیروی کمکی، در تاریخ 25 مرداد شهید دکتر مصطفی چمران همره با شهید تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ابوشریف فرمانده عملیات سپاه با بالگرد وارد پاوه شدند.
پایگاه بصیرت / گروه حماسه و جهاد/ ایمان سیدی
مرداد 58 ایران در مرحله گذر از طاغوت به ولایت و آتش های فتنه زیر خاکستر نفاق و کینه از مردمان از جان گذشته ای که با دل هایشان در برابر اسلحه ها انقلاب کرده بودند وچشم امیدشان به آینده ای امن و زندگی زیر سایه اسلام سیاسی بود. برخی از شهرهای کشور دچار بحران شده و تعدادی از افراد شورشی و ضد انقلاب در برخی از شهرهای مرزی دست به تحرکات نظامی و ترور مردم بی دفاع و شخصیت های فرهنگی و سیاسی زدند. در کردستان، ترکمن صحرا، آذربایجان و خوزستان گروههایی به نام خلق کرد، ترکمن و عرب بوجود آمده بودند و روند جداسازی را دنبال می کردند. و نگاهشان به نابودی خواست مردم ایران بود. استقلال کشور را هدف گرفته بودند می‌خواستند ایران را مُصله کنند تا آتش انقلاب خاموش شود. در این موقعیت کردستان به دلیل وجود احزاب ضد انقلاب بیشتری وضعیت خطرناک تر و بحرانی تری را پیشرو داشت به طوری که حتی در سنندج دولت خودخوانده ای به رهبری «شیخ عزالدین حسینی» و «قاسملو» تشکیل شده بود. خواب جدایی کردستان را بافته بودند تا بر علیه آزادی ایران چند صباحی نقش جلاد مردم بی گناه را برای خوشآمد دشمنان این آب و خاک بازی کنند. هدف این بود که انقلاب نوپای ما را درگیر مسائل و جنگ‌های داخلی نموده و از درون متلاشی سازند. حوادث کردستان در آن زمان یکی از بزرگترین مشکلات داخلی ما بود. بعضی اوقات آنچنان حساس بود که سرنوشت انقلاب اسلامی به آن بستگی داشت. . آنان از فقر و محرومیت مردم کُرد سوءاستفاده کرده، آنها را تحریک و می خواستند به نفع استعمار و علیه انقلاب اسلامی از آن بهره بگیرند. با شعارهای زیبا، نوید و وعده‌های دروغ دست به کار شدند تا مردم ساده را تحریک کرده و علیه حکومت اسلامی ایران وارد جنگ کنند. آنان شهرها را به آتش کشیده و تخریب کردند و مردم بی‌گناه و بی‌پناه را از بین بردند و مانع ورود ارتش شدند. کردستان را به خاک و خون کشیدند جنگ داخلی در کردستان جنگ طبقاتی نبود، بلکه مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی بود. آنان با نظام اسلامی اختلاف سیاسیایدئولوژیک داشتند. معتقد بودند که باید نظام اسلامی سرنگون شود و نظام کمونیستی جایگزین آن گردد و در این راه از هیچ توطئه‌ای فروگذار نکردند. دولت و ارتش هفت ماه سکوت کردند و یا بهتر بگوییم در منطقه حضور نداشتند. احزاب چپ با خلع سلاح قوای انتظامی، خود مسلح شدند. مسلحانه به شهرها ریخته، راه‌ها را بستند و مردم بی‌گناه را قتل عام کردند. بدین ترتیب آنها داشتند مخالفین خود را تصفیه می‌کردند و بر کردستان سیطره نظامی می‌یافتند. دولت در مقابل آنها سکوت کرده بود و سعی می‌کرد با اعزام شخصیت‌های سیاسی-مذهبی و از راه مذاکره و صلح مشکلات را حل و فصل کند. معتقد به گفت وگو بودند و لبخند، می‌خواستند نه سیخ بسوزد ونه کباب! اما مردم که یا قتل عام شده بودند یا از ترس جان به سلطه قاتلین در آمده بودند و خاک هم که اشغال شده بود. رفتار مودبانه دولت که در برابر قتل و غارت آنها دم از مذاکره می‌زد آنها را متوهم کرده بود که حتما خیلی توانمند هستند و دولت ضعیف است وتوانایی مقابله در برابر آنها را ندارد. کردستان آزمایشگاه توطئه‌گران ضدانقلاب بود، آزمایش میزان قدرت انقلاب در برخورد با شورشیان، که اگر پاوه سقوط می‌کرد دیگر کسی نمی‌ماند در کردستان که ریشه انقلاب را آبیاری کند. هنوز چند مرد در راه مقاومت، نقش ایران را در دل و جان داشتند و محور مقاومت در دستان دستمال سرخ هایی بود که عقلانیت را در نثار جان هایشان می‌دانستند. و عقل ها سر چشمه قتل و غارت را با مذاکره قابل حل نمی‌دیدند. شش یا هفت نفر از پاسداران غیرمحلی به همراه فرمانده خود (اصغر وصالی)، حدود 25 نفر از پاسداران کرد محلی و 3 نفر از پاسداران نخست‌وزیری... علیرغم مقاومت نیروهای « دستمال سرخ»، نیروهای ضد انقلاب کرد پیشروی کرده و چند نقطه شهر را به تصرف خود در آوردند که در صورت ادامه پیشروی و تسلط ضد انقلاب به شهر پاوه، راه نفوذ آنان به کردستان نیز باز می شد. به همین دلیل با درخواست شهید وصالی از مرکز جهت اعزام نیروی کمکی، در تاریخ 25 مرداد شهید دکتر مصطفی چمران، که در آن زمان معاون نخست وزیر دولت موقت بود، همره با شهید تیمسار فلاحی فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، ابوشریف فرمانده عملیات سپاه با بالگرد وارد پاوه شدند و پس از چند ساعت شهید فلاحی و ابوشریف به کرمانشاه بازگشتند و از آنجا که جنگ به صورت مردمی بود نیروهای دکتر چمران در ترکیب مردم جای گرفتند و نبرد را ادامه دادند. اینجا معاون نخست وزیر تحصیل کرده در آمریکا مغز متفکری است که وظیفه را در عمل می‌دید ودر خط اولِ آتش به فکر ایران بود. او در کنار مردم حضور داشت و این در تاریخ این کشور ثبت شد، تا به قول شهید همت همه بدانند فرمانده در کنار نیروها دستور آمدن می‌دهد و نه نرفتن. شرایط سخت بود دشمنان با پاکسازی کامل به مجروحین بیمارستان هم رحم نمی‌کردند، آنها هر آن کس را که می‌دیدند؛ به فجیع ترین شکل ممکن از سر راه برمیداشتند. بیمارستان رنگ خون گرفته بود، هدف کشتن بود حالا زن یا مرد، نظامی یا غیر نظامی، کودک یا پیر و سالم یا مجروح فرقی نمی‌کرد. سرها بریده شده بود، فقط به خاطر اینکه درون سرها اندیشه ایران آزاد بود، چشم ها از اسلام دستور می‌گرفتند، زبانها حرف خدا را می‌زدند، گوش ها فقط حرف حق را می‌شنیدند، شامه ها حساس به بوی فتنه ها بود و سر ها فقط برای خدا به سجده میرفت. حماسه پاوه با سر های بریده در تاریخ ماند تا همگان به یاد داشته باشند کسانی که سر میبرند همیشه هستند، جلاد ها همیشه جلادند چه در پاوه و چه در سوریه. در روز جمعه 26 مرداد 58 مصادف با آخرین جمعه ماه مبارک رمضان؛ «روز قدس»، درگیری و محاصره با قطع آب و برق و کمبود مهمات و اسلحه شدت گرفت.
چمران آتش دلش به اختیار نگاه خمینی شعله ور بود

در پایگاه پاسداران، مجروحین در هر گوشه و کنار پراکنده بودند. در وسط حیاط پاسداری اصفهانی که مجروح شده بود و از سر و دهانش خون جاری بود با صدای بلند سخن می‌گفت. او از زمین و آسمان شکایت می‌کرد. کاسه صبرش لبریز شده بود و به شدت فریاد می‌زد. به دولت و ارتش اعتراض می‌کرد که چرا اهمال می‌کنند؟ چرا اینقدر سستی از خود نشان می‌دهند؟ چرا پاوه را به دست جنایتکاران کافر سپرده‌اند؟ چرا گرگ‌ها را به جان بی‌گناهان انداخته‌اند؟ چرا به سرنوشت مردم اینقدر بی‌توجه‌اند؟ چرا ارتش کاری نمی‌کند؟ چرا به پاسداران کمک نمی‌کنند؟ چرا دولت فکری نمی‌کند؟... چرا به آنها اسلحه و مهمات نمی‌رسانند؟ او از دوستان شهید خود یاد می‌کرد که چطور وحشیانه به دست دشمن به قتل رسیدند. خیانت‌ها و جنایت‌های دشمن را شرح می‌داد که چگونه می‌خواهند انقلاب اسلامی را به شکست بکشانند. از شدت درد به خود می‌پیچید ضجه می‌زد و با صدای بلند از دولت، ارتش و همه و همه شکایت می‌کرد. آنجا بود که شهید چمران نگاهش به اصغر وصالی فرمانده شجاع و دلیر پاسداران اعزامی به پاوه افتاد و او را ملاقات کرد. آنها در اطاقی با تیمسار فلاحی و چند نفر دیگر جلسه‌ای تشکیل دادند و وضعیت جنگ را تشریح کردند که بسیار ناامیدکننده بود. از 60 پاسدار اعزامی فقط 16 نفر باقی مانده بود که 6 یا 7 نفر آنها مجروح بودند و توان جنگ نداشتند. بقیه نیز به لحاظ روانی و جسمانی وضعیت بدی داشتند. آنها یک هفته تحت محاصره بودند و در سخت‌ترین شرایط، تشنه و گرسنه با مرگ دست و پنجه نرم کرده بودند. اکثر دوستان خود را از دست داده بودند و هیچ امیدی به زندگی نداشتند. مهمات آنها به پایان رسیده بود و همه ارتفاعات شهر به دست دشمن سقوط کرده بود. بیمارستان معروف پاوه به دست دشمن افتاده بود و تمام 25 پاسدار مجروح را که در آنجا بستری شده بودند، به شهادت رسانده بودند. وضع بسیار اسفناک، تاسف انگیز و ناامید کننده‌ بود. بیش از 8000 نفر از همه گروه‌های چپ و احزاب، با اسلحه سبک و سنگین همه منطقه را زیر نفوذ خود گرفته بودند. از تمام کوه‌های اطراف، مقر پاسداران را به شدت می‌کوبیدند و با شهادت هر پاسدار یک قدم به هدفشان نزدیک‌تر می‌شدند. به هلی کوپتر پر از مجروح هم رحم نکردند همه جا پر از اجساد مجروحین بود، به راستی چه فاجعه بزرگی! چه مصیبتی! و چه منظره وحشتناکی! دیدن این صحنه برای هیچ‌کس قابل تحمل نبود و هر بیننده‌ای را دیوانه می‌کرد. اما چمران امیدش به خدایی بود که این صحنه ها را می‌دید. او به فرمانده سپاهیان «اصغر وصالی» می‌گوید نیروهای خود را به مقر پاسداران برگرداند. قرار بود، آن شب، شبی تاریخی باشد. شبی که عاشورای حسینی را تجدید می‌کرد. شبی که حق و باطل، انقلابی و ضد انقلاب با نیروی نابرابر در مقابل هم می‌ایستادند و معرکه مرگ و زندگی برافروخته می‌شد. انقلاب اسلامی ایران به محک آزمایش گذاشته می‌شد و سرنوشت کردستان به نگارش در می‌آمد. آن شب، شب سرنوشت‌ساز، شب قدرِ انقلاب، شب شهادت، شب حسینی و شبی بود که همه با کفن خونین به لقاء پروردگار خویش نائل می‌شدند. این چنین شبی را تاریخ در یاد دارد. پاوه کربلا شده بود. حلقه یاران حسینی چمران تنگ تر شده بود. آنقدر به هم چسبیده که فقط خدا در میان آنها جای داشت. از همه جا ناامید و دست به اسلحه با چند فشنگ به یاد سرهای بریده ی صحرای کربلا، وقت آزمایش میزانِ اثراتِ عاشورا بر انقلاب اسلامی بود. گاه آن بود که خدا به همه ثابت کند امید به غیر خدا حتما ناامید می‌شود. فقط باد صدای خدا بود و سکوت قبل از طوفان برای پاکسازی کامل شهر از حماسه، هدف چمران بود تا جشنی به پا کنند. به خیال خودشان با اسارت و کشتن چمران ریشه خمینی را در کردستان بخشکانند و امید را در صحرای انقلاب بکشند و عقلانیت انقلابی گری را شکست خورده نشان بدهند. تشنگی و گرسنگی با ناامیدی حتی ذهن‌ها را اذیت می‌کرد. شب تمام شده بود شبی که از زیادی آتشِ ضد انقلاب روشنی جهنم را در شب داشت. زمان وداع نزدیک بود، بوی خدا می‌آمد ولی هنوز چند تیر بود که بایدسرنوشت را رقم می‌زد. تیر آخر را خمینی بت شکن شلیک کرد بر قلب ضعف و سستی، با دستور انقلابی از حماسه سرود و به ناامیدان وعده حق خدا را یاد آور شد. صبح روز 27/5/58 بود و باران گلوله همچنان از هر طرف می‌بارید. یکباره فریاد الله‌اکبر پاسداران به هوا بلند شد. امام خمینی(ره) اعلامیه‌ای صادر کرده بود، اعلامیه‌ای تاریخی، که اساس بزرگترین تحولات انقلابی کشور به شمار می‌رفت. اعلامیه‌ای که سرنوشت کردستان و ایران را دگرگون کرد. امام خمینی فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و فرمان داد، ارتش باید در عرض بیست و چهار ساعت خود را به پاوه برساند و ضد انقلاب را قلع و قمع کند.

چمران آتش دلش به اختیار نگاه خمینی شعله ور بود

«بسم الله الرحمن الرحیم از طرف ایران گروه‌های مختلف ارتش و پاسداران و مردم غیرتمند تقاضا کرده‌اند که من دستور دهم بسوی پاوه رفته و غائله را ختم کنند. من از آنان تشکر می‌کنم و به دولت، ارتش و ژاندارمری اخطار می‌کنم اگر با توپ‌ها و تانک‌ها و قوای مجهز تا 24 ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود من همه را مسئول می‌دانم. من به عنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور می‌دهم که فورا با تجهیز کامل عازم منطقه شوند و به تمام پادگان‌های ارتش و ژاندارمری دستور می‌دهم که بی انتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکت کنند و به دولت دستور می‌دهم وسائل حرکت پاسداران را فورا فراهم کند. تا دستور ثانوی من مسئول این کشتار وحشیانه را قوای انتظامی می‌دانم و در صورتی که تخلف این دستور نمایند با آنان عمل انقلابی می‌کنم، مکررا از منطقه اطلاع می دهند که دولت و ارتش کاری انجام نداده است من اگر تا 24 ساعت دیگر ، عمل مثبت انجام نگیرد سران ارتش و ژاندارمری را مسئول می دانم . والسلام.»

به محض انتشار فرمان تاریخی امام(ره)، همه‌چیز تغییر کرد. پاسداران و جوانان خسته و مجروح، روحیه‌ای آتشین یافتند و دشمن قوی به سرعت روحیه خود را از دست داد. آتش گلوله دشمن کاهش یافت و به خوبی احساس می‌شد که عده کثیری از ضدانقلاب در حال فرار از صحنه نبرد هستند. خدا دارد بذر امید می‌کارد، دارد با خون در جای‌جای ایران بذر انقلاب را بارور می‌کند. باد ها هم انقلابی عمل می‌کنند. بوی نیروهای تازه نفس توطئه گران را فراری داده است. در تاریخ ثبت شده است؛ انقلاب به ما عزت داد، پس جنگ ما باید انقلابی باشد، مقاومت ما باید انقلابی باشد، مذاکرات ما باید انقلابی باشد حتی سر دادن ما نیز باید انقلابی باشد.

«... و اما اشتباهی که ما کرده ایم، این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد و دولت انقلاب و ارتشِ انقلاب و پاسدارانِ انقلاب و هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند... این توطئه گرها در کردستان و غیر آن در صف کفار هستند، با آنها باید به شدت رفتار کرد. می آیم تهران و با روسایی که مسامحه می کنند، انقلابی عمل می کنم... باید بدانید که من با آنها اگر آمدم انقلابی عمل می کنم... لکن نهضت عقب نخواهد رفت.»

چمران آتش دلش به اختیار نگاه خمینی شعله ور بود

و ایران همیشه داستان سرها را از پاوه به یاد خواهد داشت. سرهایی که با کاشی بریده شد تا خون ها راه حق را نشان بدهند و خون امضای انقلاب باشد. آخرین دست نوشته ی دکتر مصطفی چمران که چند دقیقه قبل از شهادت آن را نگاشته است: «ای حیات! با تو وداع می کنم، با همه مظاهر و جبروتت. ای پاهای من! می دانم که فداکارید، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت، صاعقه وار به حرکت در می آیید، اما من آرزویی بزرگتر دارم. به قدرت آهنینم محکم باشید. این پیکر کوک، ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. در این لحظات آخر عمر، آبروی مرا حفظ کنید. شما سالهای دراز به من خدمتها کرده اید. از شما آرزو می کنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه، ادا کنید. ای دستهای من! قوی و دقیق باشید. ای چشمان من! تیزبین باشید. ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن. به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید. من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم، آرامشی ابدی. چه این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.»


نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات