تاریخ انتشار : ۱۹ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۲  ، 
کد خبر : ۳۰۴۴۱۸
جنبش مشروطه و اتفاقات پيرامون آن

زنده‌باد ملت ايران

پایگاه بصیرت / فرزانه متين

(روزنامه وقايع اتفاقيه – 1396/05/15 – شماره 469 – صفحه 8)

شروع جنبش مشروطيت، تحولات و پيامدهاي آن که بعد‌ها منجر به کودتاي 1299، انقراض سلطنت قاجاريه و در نهايت تفويض سلطنت به خاندان پهلوي شد، درواقع فوران خشم فروخفته ملتي را تجلي مي‌داد که بيش از 130 سال از عمر خود را تحت سلطه چندين پادشاه عياش، فاسد از منظر مالي و اداري و ظالم و بي‌عرضه در عرصه مملکت‌داري بود؛ ازدست‌رفتن بخش عمده‌اي از خاک کشور به‌ دليل قراردادهاي يکطرفه با روسيه و انگليس، فقدان عرق ملي و بي‌سياستي و بي‌لياقتي. دامنه خساراتي که اين قوم بر سر ايران آوردند فقط به موارد فوق محدود نمي‌شود بلکه ابعاد وسيع‌تري دارد، فشارها و ناکامي‌هاي ناشي از سختي و دشواري‌هاي معيشت، افزايش فقر در جامعه، بي‌سوادي (در دوراني که فرمان مشروطه صادر شد فقط سه درصد از کل جامعه ايران داراي سواد بودند)، دخالت‌هاي ناروا و بي‌جای انگليس و روسيه همگي دست‌به‌دست هم داد که ابعاد فاجعه‌انگيز سلطنت قاجاريه روشن‌تر شود.

با همه اين تفاصيل اما در اين فضاي تاريک، کورسويي ضعيف به چشم مي‌خورد، آن هم به‌ دليل مسافرت برخي ايرانيان به اروپا و آشناشدن با افکار آزادي‌خواهانه و تمدن غرب بود. اين روشنفکران ايراني به‌عنوان يک قشر کوچک اما آگاه از ميرزاصالح شيرازي (صاحب نخستين روزنامه ايران و پايه‌گذار صنعت چاپ) تا آخوندزاده (بنيانگذار ناسيوناليسم ايراني) و... سعي در بيدارکردن مردم آن روزگار کردند. تابش اين نور که زمزمه‌هايش در اواسط سلطنت ناصرالدين‌شاه سر داده شده بود با صدايي رساتر در دوره مظفري و در آخرين سال سلطنتش به ثمر رسيد. اين جنبش با صدايي بلند به شکل يک حرکت ضدحکومتي تا آنجا پيش رفت که در 14 مرداد 1285 خورشيدي به يک جنبش همگاني در جهت تغييراتي بنيادي در ساختار حکومتي انجاميد و دودمان نظام سلطاني بر باد رفت و به جاي آن نظام مشروطه، پادشاهي جايگزينش شد.

جرقه‌هاي انقلاب مشروطيت

نخستين بحراني که نمايانگر تغييرات در سلطنت قاجاريه را رقم زد، بحران تنباکو و قرارداد ننگين رژي بود. به گفته يرواند آبراهاميان، جنبش تنباکو درواقع تمريني براي انقلاي مشروطه در آينده بود. بعد از ناصرالدين‌شاه، فرزند بي‌عرضه‌اش در 10 سال دوره زمامداري از سال 1275 تا 1285 با در‌پيش‌گرفتن سياست‌هاي اقتصادي نامطلوب، انقراض رژيم خودکامه را ناخواسته جلو انداخت. داستان مشروطه نه از جريان مهاجرت علما به عتبات و فلک‌زدن تاجر قند بلکه از چند سال قبل آغاز شد. ابتدا اولين موج نارضايتي عليه دستگاه حاکمه در اوايل بهار 1282 خورشيدي بود؛ زماني که رئيس گمرکات بوشهر به علت وضع قانون عوارض، خشم تجار را برانگيخت. آنها اعلام کردند تا زماني که مقررات جديد لغو نشود اجازه ورود کالا به کشور را نخواهند داد. در تبريز نيز بازاريان که از تعرفه‌هاي گمرکي ناراضي بودند بازار را تعطيل کردند و خواستار بسته‌شدن مهمانخانه‌ها و ميخانه‌ها که توسط ارامنه و قفقازيان اداره مي‌شد، شدند.

عامل ديگري مانند سفرهاي پرهزينه چندماهه مظفرالدين‌شاه به اروپا، گرفتن وام‌هاي کلان براي سفر او از خارجيان، حکومت مستبدانه ظل‌السلطان در اصفهان و شعاع‌السلطنه در کرمان و بي‌عدالتي‌هاي عبدالوهاب آصف‌الدوله در مشهد، زمينه‌ساز شورش‌هاي بعدي شد. دو دولت متخاصم روس و انگليس با شناخت دقيق از طرز تفکر مردم و با استفاده از قدرت و نفوذشان در دستگاه حکومت، نقش خود را چنان کارشناسانه و دقيق بازي مي‌کردند که با همه نفرت مردم از آنها درنهايت آخرين پناهگاه و نجات‌دهنده مردم به‌شمار مي‌آمدند. در زماني که هر روز بر تعداد مخالفان افزوده مي‌شد، سفارتخانه‌ها جاي سوز‌ن‌انداختن نبود. ادوارد براون به نقل از يک شاهد عيني در کتاب «تاريخ مشروطيت ايران» مي‌نويسد: «مردم مصمم بودند برای کسب خواسته‌هاي خود در پناه بيرق بريتانيا باقي بمانند. آنان خواستار ايجاد عدالتخانه و برقراري امنيت در شهر‌ها و برکناري عين‌الدوله، حاکم تهران بودند.»

چه زماني لفظ «مشروطه» بر سر زبان‌ها افتاد؟

احمد کسروي در کتاب «تاريخ مشروطه ايران» مي‌نويسد: «جاي شگفتي است که وقتي مردم مي‌خواستند در مسجد جمع شوند دولت، سربازان را براي متفرق‌کردن آنها مي‌فرستاد ولي در مقابل انبوه جمعيتي که در سفارت بست نشسته بودند هيچ اقدامي نمي‌کرد و حتي از ورود آنها جلوگيري هم نمي‌نمود. در اين زمان، سفارتخانه به مدرسه‌اي سياسي تبديل شده بود. در هر گوشه جمعي کنار هم نشسته بودند و يکي از نخبگان سياسي آنها را تعليم مي‌داد. مردم براي اولين‌بار چيزهايي مي‌شنيدند که تاکنون کسي جرأت ابراز آن را نداشت. در اين زمان بود که لفظ «مشروطه» بر سر زبان‌ها افتاد.» کسروي درباره شناخت مشروطه و شرايط انقلابي مي‌نويسد: «16 ساله بودم، درس مي‌خواندم. روز چهارشنبه بود، بازارها بسته شد ولي انگيزه آن را نمي‌دانستم. ديدم دو نفر با يکديگر گفت‌وگو مي‌کنند؛ يکي مي‌گفت نان را ارزان کردند.

ديگري مي‌گفت ارزاني نان را نمي‌خواهند. سومي مي‌گفت اگر ارزاني نان را نمي‌خواهند پس چه مي‌خواهند؟ يکي گفت مشروطه مي‌خواهند. مشروطه! مشروطه چيست؟ ديگري گفت اگر مي‌خواهي بداني با من بيا. آن مرد رفت و من و ديگران هم به دنبالش رفتيم. اولين‌بار بود نام مشروطه را مي‌شنيدم و در آرزوي دانستن معني آن بودم. در مسجد، آخوندي معني مشروطه را به زبان ترکي مي‌گفت. دراين‌ميان از گرفتاري توده، ستمگري درباريان و خواري کشور سخنان گفت و بسياري از مردم به گريه افتادند. بعد از آن سخنران ديگري درباره کميابي نان و گراني گوشت سخن گفت و نويد داد چون مشروطه باشد نان فراوان و ارزان و گوشت در دسترس همگان باشد و بينوايان از نان و کباب سير شوند و بالاي منبر انگشتان خود را پهن کرد و وجب خود را نشان داد و با همان زبان ترکي و روستايي گفت کباب به اين اندازه، اين گفتارها باعث دلداري بينوايان مي‌شد.»

مشروطه پا مي‌گيرد

ايران از سال 1284 به‌سرعت به سوي انقلاب سياسي در حرکت بود. پيشروي انقلاب مشروطه تا انحلال نظام سلطنتي به‌صورت جدي از آذر 1284 درپي فلک‌زدن دو تاجر قند در بازار تهران به دستور حاکم دارالخلافه آغاز شد که در همان روز دو هزار نفر از تجار، دکان و مغازه‌ها را تعطيل کردند و به پيشگامي آيت‌الله طباطبايي و آيت‌الله بهبهاني در حرم حضرت عبدالعظيم بست نشستند و چهار درخواست اصلي براي حکومت فرستادند: تعويض حاکم تهران، عزل مسيو نوز بلژيکي، اجراي احکام شرع و تأسيس عدالتخانه. معترضان با فرياد‌هاي «زنده‌باد ملت ايران» بعد از يک ماه پيروز اين ميدان شدند. ناظم‌الاسلام کرماني در يادداشت‌هايش مي‌نويسد که شعار «ملت ايران» قبلا هرگز در خيابان‌هاي تهران به گوش نخورده بود. دومين اعتراض در تابستان 1285 رخ دادکه با اقدام نسنجيده نظميه براي دستگيري يک واعظ شروع شد.

دستگيري اين واعظ و ديگر مخالفان سبب شد انجمن‌هاي مخفي همچون، کميته انقلابي، جامع آدميت، اجتماع عاميون و مرکز غيبي اعلاميه‌هايي انتشار دهند و جماعت برانگيخته دوباره به رهبري آيت‌الله طباطبايي و بهبهاني به شهر قم راه بيفتند و در جوار حضرت معصومه بست نشستند و حتي شيخ‌فضل‌الله نوري نيز به معترضان پيوست. عين‌الدوله، ناصرالملک قراگزلو را وادار کرد در نامه‌اي به آيت‌الله طباطبايي بنويسد: «مشروطه براي ملت بي‌سواد ايران که از آن چيزي نمي‌دانند، زود است.» دربار ابتدا معترضان را «گروهي خائن مزدور انگليس» خواند اما با اعتصاب عمومي در تهران و سيل تلگراف از ايالات در پشتيباني از معترضان سرانجام مظفرالدين‌شاه عقب نشست.

سه هفته پس از اعتراض دوم، مشيرالدوله را صدراعظم خود و فرمان مشروطيت را صادر و گشايش مجلس مؤسسان را امضا کرد. دکتر باقر عاقلي در کتاب «نخست‌وزيران ايران» مي‌نويسد: «بيماري و ضعف مظفرالدين‌شاه از يک طرف و آشفتگي اوضاع از طرف ديگر سرانجام در اثر اصرار و فشار درباريان جوان و اروپارفته و متمدن همچون اعلم‌الدوله ثقفي، ميرزااحمدخان وزير حضور، مهديقلي‌خان مخبرالسلطنه و مرتضي قلي‌خان صنيع‌الدوله در تاريخ 14 مرداد 1285 (پنجم آگوست 1906- 14 جمادي الثاني 1324) که مصادف با تولد مظفرالدين‌شاه نيز بود، وي فرماني خطاب به صدراعظم صادر کرد که به نام فرمان مشروطيت ناميده مي‌شد. (البته برخي اسناد تولد وي را در ماه فروردين نشان مي‌دهند که شايد به دليل سال قمري بوده است.) ولي چون در آن فرمان، اسمي از ملت برده نشده بود متحصنين، آن را نپذيرفتند؛ بنابراين در يکي، دو روز بعد فرمان ديگري در تکميل فرمان اول صادر شد.»

مظفرالدين‌شاه برابر يا 14 مرداد، فرمان را به اين شرح به صدراعظم مشيرالدوله صادر کرد:

«جناب اشرف صدراعظم. از آنجا که حضرت باري‌تعالي جل شانه سررشته ترقي سعادت ممالک محروسيه ايران را به کف با کفايت ما سپرده و شخص همايوني ما را حافظ حقوق قاطبه اهالي ايران و رعاياي صديق خودمان قرار داده، لهذا در اين موقع که رأي و اراده همايوني ما بران تعلق گرفت که براي رفاهيت و امنيت قاطبه اهالي ايران و تشييد و تأييد مباني دولت، اصلاحات مقتضيه به مرور در دواير دولتي و مملکتي به‌موقع اجرا گذارده شود، چنان مصمم شديم که مجلس شوراي ملي از منتخبين شاهزادگان و علما قاجاريه و اعيان و اشراف و ملاکين و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقوم در دارالخلافه تهران تشکيل و تنظيم شود که در تمام امور مملکتي و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازم را عمل آورده و به هيأت وزراي دولتخواه ما در اصلاحاتي که براي سعادت و خوشبختي ايران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنمايد و در کمال امنيت و اطمينان، عقايد خود را در خير دولت و ملت و مصلح عامه و احتياجات قاطبه اهالي مملکت توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همايوني موشح و به‌موقع اجرا گذارده شود.

بديهي است که به موجب اين دستخط مبارک نظامنامه و ترتيبات اين مجلس، اسباب و لوازم تشکيل آن را موفق تصويب و امضاي منتخبين از اين تاريخ مرتب و مهيا خواهيد نمود که به صحه ملوکانه رسيده و به عون‌الله تعالي مجلس شوراي مرقوم که نگهبان عدل ماست افتتاح و به اصلاحات لازمه امور مملکت و اجراي قوانين شرع مقدس شروع نمايند و نيز مقرر مي‌فرماييم که سواد و دستخط مبارک را اعلان و منتشر نماييد تا قاطبه اهالي از نيات حسنه ما که تماما راجع به ترقي دولت و ملت ايران است کماينبغي مطلع و مرفه‌الحال مشغول دعاگویي اين دولت و اين نعمت بي‌زوال باشند. در قصر صاحبقرانيه به تاريخ چهاردهم شهر جمادي‌الثاني 1324 هجري در سال يازدهم سلطنت ما.»

در اين فرمان که به نام فرمان مشروطيت معروف شده، تنها کلمه‌اي که در آن سخني به ميان آورده نشده مشروطه و مشروطيت بوده و همچنين در اين فرمان نام «ملت» و «حقوق ملت» به کلي فراموش شده و مجلس شوراي ملي از منتخبين شاهزادگان، علما، قاجاريه، اعيان، اشراف، ملاکين، تجار و اصناف تشکيل خواهد شد. به‌همين‌دلیل فرمان صادره، مردمي را که براي آزادي و حکومت مشروطه قيام کرده بودند، راضي نکرد و بست‌نشينان سفارت هم به آن قانع نشدند. در نتيجه فرمان ديگري به شرح زير صادر شد:

«جناب اشرف صدراعظم. در تکميل دستخط سابق خودمان مورخه 14 جمادي الثانيه 1324 که امر و فرمان صريحا در تأسيس مجلس منتخبين ملت فرموده بوديم، مجددا براي اينکه عموم اهالي و افراد ملت از توجهات کامله ما واقف باشند، امر و مقرر مي‌داريم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق سريعا داير نموده و بعد از انتخابات اجزاي مجلس، فصول و شرايط نظامنامه مجلس شوراي اسلامي را موافق تصويب و امضاي منتخبين به‌طوري‌که شايسته ملت و مملکت و قوانين شرع مقدس باشند مرتب نمايند که به شرف عرض و امضاي همايوني موشح و مطابق نظامنامه مزبور اين مقصود مقدس صورت و انجام پذيرد.»

فرمان دوم به ظاهر براي تأکيد بر اين مطلب که مجلس منتخب«ملت» خواهد بود، صادر شده ولي تغيير عمده‌اي که که در آن نسبت به فرمان اول ديده مي‌شود و در آن زمان توجه کسي را به خود جلب نکرد، تغيير عنوان «مجلس شوراي ملي» به «مجلس شوراي اسلامي» بود. ادامه بحث و کشمکش دراين‌رابطه را کسي در آن ايام گويا به مصلحت ندانست و حل اين مشکلات به تدوين نظامنامه مجلس موکول شد. پس از صدور فرمان دوم، مشيرالدوله به اتفاق عده‌اي از علما به قم رفتند و فرمان را به متحصنين ابلاغ نمودند و در نتيجه تحصن شکسته شد و متحصنين در سفارت انگليس نيز با شعف و شادي سفارت را ترک کردند.

جنبش مشروطه باوجود همه نقص‌ها و کمبودهايش به‌عنوان نخستين حرکت اجتماعي و انقلابي مردم ايران منشأ تغييراتي در ارکان و ساختارهاي سياسي و اجتماعي کشور شد. اين نمايش قدرت مردمي از اين منظر که جامعه براي اولين‌بار به‌گونه‌اي هدفمند رأي و نظر خود را در مقابل قدرت و اراده پادشاه قرار مي‌داد، بسيار ارزشمند بود به‌ويژه آنکه موفق شد يک قانون اساسي نسبتا مدرن و دموکراتيک هرچند نه در حد ايده‌آل را جايگزين بي‌قانوني نظام سلطنتي کند.

بزرگ‌ترين خدمت نهضت مشروطه در آن بود که موفق شد نگرش و ذهنيت دو هزار ساله ملت ايران را نسبت به نظام حکومتي تغيیر داده و زمينه را براي خروج جامعه از شرايط قرون وسطايي خود فراهم کند. دکتر هوشنگ طالع، پژوهشگر، درباره جريان مشروطه، تحليلي متفاوت از ساير تحليل‌هاي ديگر دارد: «هنگام وقوع خيزش مشروطيت در جهان فقط 43 کشور مستقل وجود داشت که امروزه شمار آنها به حدود 200 کشور رسيده است. اين کمابيش 150 کشور تازه همگي برآمده از جنگ جهاني دوم بودند. به‌اين‌سان، پرسابقه‌ترين اين کشورها ميان 45 تا 50 سال و ديگران ميان 10 تا 20 سال پيشينه تاريخي دارند.

از آن 43 کشوري که در زمان صدور فرمان مشروطيت داراي استقلال بودند، تنها 16 کشور را با اما و اگر مي‌توان در شمار کشورهاي مردمسالار رده‌بندي کرد؛ يعني کشورهاي داراي پارلمان. از ميان 43 کشور مستقل آن زمان، تنها ايران و عثماني به‌عنوان کشورهاي اسلامي داراي استقلال بودند و در ميان 16 کشور که در آغازين سال‌هاي سده بيستم داراي پارلمان بودند، همه مردان به‌ويژه مردان اقشار فرودست به‌ دليل پيچيدگي نظام انتخاباتي، حق رأي نداشتند. بايد دانست که همزمان با خيزش مشروطيت ايران، همه مردان انگليسي از حق رأي براي گزينش نمايندگان پارلمان برخوردار شدند. در چنين جهاني، ايران بر اثر خيزش مشروطيت به‌عنوان هفدهمين کشور در جهان و نخستين کشور در قاره آسيا بود که خيزش در راه مردمسالاري را آغاز کرد و در اين تلاش ملي، پيروز شد و به جرگه کشورهاي داراي سامان مردمسالاري پيوست.»

نظامنامه انتخابات

پس از فرمان مشروطيت اين‌بار نوبت به تدوين نظامنامه انتخابات رسيد. مشيرالدوله يک هيأت پنج نفري را که دو پسر خود، ميرزاحسن‌خان و ميرزا‌حسين‌خان و آقايان محتشم‌السلطنه و مخبرالسلطنه صنيع‌الدوله عضو آن بودند، براي تدوين نظامنامه انتخابات اولين دوره مجلس تعيين کردند. در روز 26 مرداد همان سال در تالار مدرسه نظام (دانشکده افسري کنوني) آزادي‌خواهان، روحانيون، وزرا و درباريان گردهم آمدند تا بر پايه فرمان، نظامنامه انتخابات را آماده کنند. در اين مجلس که از ديد تاريخي مي‌توان از آن به‌عنوان اولين مجلس شوراي ملي ايران نام برد، حدود دو هزار نفر شرکت داشتند. مشيرالدوله، نخست‌وزير مشروطه، آغازگر اين جلسه در ابتدا شروع به سخنراني کرد: «البته هرکدام از ما که در اين محل شرف حضور داريم، مختصرا مي‌دانيم که مقصود از تشکيل اين مجلس محترم و اجتماع آقايان علما، وزرا و امنا و اعيان و تجار و اصناف در اين محل چيست ولي محض اينکه نيت پاک و مقدس بندگان اعليحضرت اقدس همايون شاهنشاهي مصمم شدند ابواب نيکبختي و سعادت روي قاطبه اهالي ممالک محروسه ايران باز شود و اصلاحات لازم که باعث مزيد استحکام مباني دولت و خوشبختي ملت است به مرور و به‌موقع اجرا شود و چون اين خيال شاهانه بدون همدستي و معاونت قاطبه اهالي ايران به آن طوري که منظور نظر معدلت اثر بندگان همايوني است انجام‌پذير نمي‌شد. رأي مبارک همايون شاهنشاه معظم بدان تعلق گرفت که مجلس شوراي ملي از منتخبين طبقات معينه به‌طوري‌که تفاصيل آن در دستخط مبارک از تاريخ چهاردهم جمادي‌الثاني مشروح است، در دارالخلافه تهران تشکيل و تنظيم شود.»

اين هيأت کار خود را در مدت يک ماه انجام داد و به موجب نظامنامه انتخابات اولين دوره مجلس شوراي ملي در روز 19 رجب 1324 به امضاي شاه رسيد و مقرر شد براي اولين دوره مجلس، 60 نماينده از تهران و 60 نماينده از ولايات انتخاب شوند. شرايط نامزدهاي پارلماني در اين دوره خواندن، نوشتن و تکلم فارسي بود. شنيده‌ها حاکي از آن بود از آنجا که چهار نفر از شاهزادگان نماينده مجلس بودند، از قبل زمزمه‌هايي برخاسته بود که نشستن در کنار مردم، دور از شأن است. زماني که اين صحبت‌ها به گوش مظفرالدين‌شاه رسيد، آنها را خواست و گفت: «کسي که با اين مجلس مخالفت نمايد با شخص ما مخالفت کرده است. اگر شما رضايت ما را طالب هستيد، به‌زودي نمايندگان خود را انتخاب نماييد تا با تأييدات الهي، انتخابات کامل شود.»

دعوت مراسم گشايش مجلس شوراي ملي به اين شرح بود: «يوم يکشنبه 18 شعبان 14 مهر ماه 1285 سه ساعت غروب مانده در عمارت گلستان افتتاح مجلس شوراي ملي خواهد شد. مستدعي است در ساعت مذکور براي درک سعادت حضور همايوني، شرف حضور به‌هم برسانيد.» در اين روز مظفرالدين‌شاه که دو نفر از درباريان زير بازوي او را گرفته بودند، وارد کاخ گلستان شد و پس از نشستن روي صندلي در حالت گريه گفت: «خدايا، تو را شکر که ملت مرا به آرزوي خود رساندي.» ميرزايحيي دولت‌آبادي که خود از نمايندگان دوره اول و در مراسم افتتاح آن حاضر بوده در خاطرات خود در کتاب «حيات يحيي» از آن مراسم مي‌نويسد: «شاه ورود مي‌کند. مانند مرده متحرک او را به زحمت مي‌آورند و روي صندلي سلام مي‌نشانند و اين آخرين کرسي‌نشيني اوست. بعد از بجاآوردن مراسم و موزيک سلام با حضور علما زده مي‌شود. خطبه و ... . شاه با صداي بسيار ضعيف که نگارنده و بعضي که نزديک نشسته‌اند، مي‌شنويم که مي‌گويد 10 سال است آرزوي اين روز را داشتم. الحمدالله که به مقصود خود رسيدم. علما دعا مي‌کنند. شاه پاکتي را که به دست صدراعظم است با رعشه شديد دست گرفته به دست نظام‌الملک که مخاطب سلام است و پيش‌رو ايستاده، مي‌دهد و مي‌گويد اين نطق ماست؛ بخوان. نطق شاه که خوانده شد، مجلس پايان مي‌يابد و شاه را مي‌برند.»

اولين قانون اساسي ايران

نخستين قانون اساسي ايران در مدتي کمتر از از سه ماه پس از افتتاح اولين دوره مجلس شوراي ملي به‌ دليل بيماري شاه در 51 ماده به‌صورت ناقص نگاشته شد و تنها به حقوق مجلس اشاره شده بود و تفکيک قوا، آزادي بيان و... در آن ديده نشده بود. به تاريخ هشتم دي 1285 درحالي‌که وليعهد، محمدعلي‌ميرزا از مخالفان سرسخت مشروطيت به‌ دليل وخامت اوضاع حال پدر در تهران بود به امضاي مظفرالدين‌شاه رسيد و 10 روز بعد مظفرالدين‌شاه درگذشت. عجله‌اي که در تدوين قانون اساسي صورت گرفت به ‌دليل بيمي بود که نمايندگان از محمدعلي‌ميرزا داشتند که به وعده‌هاي پدر عمل نکند؛ البته بعد از درگذشت شاه، با آغاز سلطنت محمد‌علي‌شاه همين‌گونه هم شد و بناي ناسازگاري با آزادي‌خواهان را از روز نخست گذاشت.

انقلاب مشروطه به پايان رسيد اما مقدمه مبارزه براي مشروطيت تازه آغاز شد.

http://vaghayedaily.ir/fa/News/77142

ش.د9602064

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات