تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۵  ، 
کد خبر : ۳۰۵۰۲۲
از دولت‌هاي ورشكسته تا آوردگاه قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي

به دنبال «راه» در بن‌بست خاورميانه

اشاره: آيا موسم تغيير نظم و نظام‌هاي سنتي و نسبتا پوسيده مستقر در خاورميانه فرا رسيده است؟ آيا مخالفين حفظ وضع موجود مي‌توانند سرانجام مدافعان آن را شکست دهند؟ آيا در حال سپري‌کردن دوران گذاري هستيم که در پايان آن خاورميانه جديدي را مشاهده خواهيم کرد؟ آيا اگر وضع موجود تغيير کند، شاهد ورود به عصري جديد، متفاوت و روبه‌پيشرفت در ابعاد و حوزه‌هاي مختلف در خاورميانه خواهيم بود؟ به عبارت ديگر سيماي جديد خاورميانه چه تغيير و تفاوتي با چهره قديمي آن خواهد داشت؟ و نهايتا اينکه آيا سايکس -پيکو در حال فروپاشي است و بايد منتظر نظم نوين و بازيگران جديد و متفاوتي باشيم؟ اينها و سؤالاتي شبيه به اين از جمله مهم‌ترين سؤالات جدي درباره وضعيت فعلي و چشم‌انداز پيش‌روي خاورميانه است، در نوشتار پيش‌رو سعي خواهد شد به اختصار به تشريح وضع موجود، چالش‌ها و بحران‌هاي جاري و چشم‌انداز آتي خاورميانه با توجه به واقعيت‌هاي ساختاري و بازيگران مختلف مؤثر در آن پرداخته شود.
پایگاه بصیرت / اردشير پشنگ / پژوهشگر مسائل خاورميانه

(روزنامه شرق – 1396/05/31 – شماره 2943 – صفحه 10)

وضع موجود؛ جنگ و دعوا بر سر چيست؟

آنچه به نظر مي‌رسد، اين است که خاورميانه چونان ديگ خروشاني شده است که در گوشه گوشه آن يعني در پهنه وسيعي از جغرافياي نظام بين‌الملل که کرانه‌هاي مديترانه‌اي شمال آفريقا تا کشورهاي عربي آسياي غربي، قفقاز، بخش‌هايي از شبه‌قاره (افغانستان و پاکستان) را دربر مي‌گيرد، در حال تغيير و تحولِ آغشته يا فروغلتيده در بحران‌هاي متعدد، پيچيده و گاه خون‌آلود شده است. اما نکته اساسي اين است که در خاورميانه ما شاهد رقابت‌ها، بحران‌ها، جنگ‌ها و... کاملا متفاوت، گاه بسيار از هم دور و گاه مرتبط و درهم‌تنيده هستيم. در اينجا به مهم‌ترين آنها اشاره مي‌شود:

١- رقابت قدرت‌هاي منطقه‌اي براي افزايش پهنه نفوذ!

يکي از مهم‌ترين فاکتورهاي مؤثر در وضعيت فعلي خاورميانه به رقابت ميان قدرت‌هاي منطقه‌اي بازمي‌گردد؛ قدرت‌هايي که مي‌خواهند در وضعيت ايده‌آل تبديل به قدرت هژمون منطقه‌اي شوند و در وضعيتي واقع‌بينانه ضمن دورکردن تهديدات موجود عليه خود بر حوزه نفوذ خود بيفزايند. اين مهم ناشي از تغيير وضعيت نظام بين‌الملل از عصر دوقطبي به عصر پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي است؛ عصري که هنوز انديشمندان حوزه روابط بين‌الملل نتوانسته‌اند نامي واحد براي آن در نظر بگيرند و از آن با تعبيراتي مانند «عصر سلسله‌مراتبي» يا عصر «يک‌جانبه‌گرايي آمريکايي» ياد مي‌کنند.

يکي از ويژگي‌هاي عصر جديد، کاهش اهميت مناطق مختلف در سطح جهاني براي قدرت‌هاي بزرگ فرامنطقه‌اي است؛ يکي از مهم‌ترين اين مناطق خاورميانه است، در نتيجه قدرت‌هاي منطقه‌اي فرصت مي‌يابند با فراغ‌بال بيشتري و بدون توجه به روابط سلسله‌مراتبي و قطبي پيشين اقدام به ايفاي نقش کنند. در اين فضا قدرت‌هايي نظير ترکيه، ايران، عربستان سعودي و مصر مي‌کوشند از يک‌سو تهديدات بين‌المللي و منطقه‌اي را از خود دور کرده و از سوي ديگر بر دايره نفوذشان در مرزهاي پيراموني بيفزايند. در اين بين دولت عراق به عنوان يکي ديگر از قدرت‌هاي منطقه‌اي، پس از حملات ١٩٩١ و ٢٠٠٣ بين‌المللي و آمريکا به اين کشور، وارد دوراني شده است که ديگر مجالي براي قدرت‌نمايي و ماجراجويي منطقه‌اي نداشته و خود تبديل به آوردگاهي براي رقابت ديگر قدرت‌ها شده است.

٢- جنگ و رقابت ايدئولوژي‌ها

در خاورميانه دين همچنان يک فاکتور بسيار اساسي، مهم و سرنوشت‌ساز براي کشورها و مردمان مختلف آن به شمار مي‌رود. اينکه رابطه دين و مذهب با سياست و جامعه چگونه است؟ در همين راستا مي‌توان گفت درحال‌حاضر پنج ايدئولوژي عمده و بزرگ در خاورميانه در برابر يکديگر، چه به‌صورت منطقه‌اي و چه به‌صورت رقابت داخلي، صف‌آرايي کرده‌اند. اين ايدئولوژي‌ها عبارت‌اند از؛ ايدئولوژي متأثر از اسلام اخواني که مورد حمايت ترکيه و قطر است، ايدئولوژي ناشي از مذهب شيعي که مورد حمايت جمهوري اسلامي ايران است و ايدئولوژي متأثر از قرائت سلفي محافظه‌کارانه که عربستان سعودي داعيه‌دار آن است.

همچنين ايدئولوژي خلافت‌گرايانه که داعش به‌طور خاص و گروه‌هاي ديگري نظير القاعده و تا حدودي طالبان به‌دنبال آن هستند و نهايتا سکولارها در خاورميانه و در کشورهاي مختلف در تلاش هستند تا ضمن به‌حاشيه‌کشاندن مذهب در جوامع خود و جداکردنش از سياست، ديدي ديگر در منطقه ايجاد کنند. مواجهه اين پنج قرائت و ايدئولوژي مختلف از دين در خاورميانه زمينه‌ساز و مسبب بسياري از صف‌آرايي‌هاي جدي و جنگ‌هاي مستقيم يا غيرمستقيم و نيابتي در خاورميانه شده است. از اين منظر است که گفته مي‌شود پارادايم‌هايي وارد رقابت و تعارض با هم شده است که يکي از مهم‌ترين اين پارادايم‌هاي رقابتي، ميان شيعيان و سني‌هاست که خود را در بحران‌ها و مسائل جاري در کشورهاي سوريه، عراق، بحرين، لبنان و يمن به خوبي نشان داده است.

٣- احيا و رقابت ميان هويت‌هاي قومي و ملي

يکي ديگر از مهم‌ترين فاکتورهاي مؤثر در گسترش بحران در خاورميانه به موضوعات برگرفته از انديشه‌هاي ملي‌گرايي و قوم‌گرايي در منطقه بازمي‌گردد؛ منطقه‌اي که به‌شدت و گاه به‌صورت بيمارگونه‌اي هنوز نتوانسته است مسئله ملي‌گرايي افراطي و تهاجمي را در برخي از مناطق و کشورهاي خود حل کند. به همين دليل جنب‌وجوش‌هاي ملي‌گرايانه قديمي و جديد يکي از عوامل مؤثر در ايجاد و تعميق بحران در اين منطقه است. بي‌شک کُردها در عراق و سوريه پرچم‌دار تغيير وضع موجود و ايجاد فضايي جديد در خاورميانه هستند.

در همين راستاست که «مسعود بارزاني»، رهبر اقليم کردستان، چندين بار تأکيد کرده است که سايکس -پيکو به پايان رسيده است و عصر و نظمي جديد در خاورميانه در حال شکل‌گيري است که در اين نظم جديد کُردها در شمال عراق به‌ دنبال تشکيل دولتي مستقل از عراق و ورود به باشگاه دولت‌هاي ملي‌گرا در خاورميانه هستند و مي‌بينيم براي عملياتي‌کردن آن به‌ دنبال برگزاري يک رفراندوم تعيين سرنوشت در روز سوم مهر سال جاري هستند.

بايد گفت همچنان هفت دهه پس از تأسيس رژیم خودخوانده و تحت حمايت قدرت‌هاي فرامنطقه‌اي اسرائيل، موضوع فلسطين يک مسئله لاينحل باقي مانده است که در دوره اخير و نيز آتي از‌جمله زخم‌هاي قديمي اما همچنان تازه براي برهم‌زدن ثبات و امنيت در خاورميانه باقي خواهد ماند. موضوع ملي‌گرايي در درون بسياري از کشورهاي مختلف خاورميانه هم از‌جمله موضوعات و بحران‌هاي جاري و ساري به شمار مي‌رود؛ از‌جمله در کشور ترکيه که پس از ٩ دهه بعد از تأسيس نظام جديد هنوز نتوانسته است موضوع کُردها را در خود حل‌وفصل کند!

٤- خاورميانه آوردگاهي براي قدرت‌هاي سنتي فرامنطقه‌اي

پس از دو دهه غيبت اجباري روس‌ها از خاورميانه شاهد آن هستيم که اين قدرت فرامنطقه‌اي که از هيبت ابرقدرتي‌اش کاسته شده، يک بار ديگر اين منطقه را به‌عنوان حوزه‌اي برای بسط نفوذ و رقابت با رقباي غربي‌اش از‌جمله ايالات متحده برگزيده است. هرچند اين رقابت‌طلبي به‌هيچ‌عنوان در قد و قواره دوران جنگ سرد نبوده و روسيه نيز نه اين توان و نه اين ادعا را دارد؛ اما دست‌کم در تعيين سرنوشت برخي بحران‌ها و رهبران خاورميانه از‌جمله در بحران سوريه نقش کليدي ايفا مي‌کند. به عبارت ديگر ورود روسيه به بحران سوريه و ايستادنش در کنار ايران، حزب‌الله لبنان و دولت مرکزي اين کشور از‌جمله اصلي‌ترين فاکتورهاي مؤثر در بقاي حکومت بشار اسد تا به امروز بوده است. روس‌ها به نظر مي‌رسد نه‌تنها نمي‌خواهند آخرين پايگاه خود در خاورميانه را از دست بدهند؛ بلکه برعکس از ايفاي نقش مؤثر خود در سوريه، به فکر گسترش حوزه نفوذ و اثرگذاري در ديگر مناطق از‌جمله عراق افتاده‌اند و در‌حالي‌که روابط سنتي حسنه‌اي با ايران دارند، هم‌زمان با کشورهاي عرب منطقه خليج‌فارس نيز در عرصه‌هاي اقتصادي و نظامي به تعاملات جدي دست زده‌اند.

٥- خاورميانه محل تقابل قديمي سنت و مدرنيته

موضوع ديگر به رقابت و تقابل درون‌سرزميني ميان نيروهاي نوگرا و عمدتا جوان و تحصيل‌کرده با گروه‌ها و بلوک‌هاي سنتي قدرت و نفوذ در کشورها بازمي‌گردد. گروه نخست قرائتي متفاوت، امروزي‌تر و فراامنيتي به سياست و جامعه دارد و خواهان همزيستي مشابه‌تري با هم‌نسلان خود در ديگر نقاط جهان است. افزايش فرصت تحصيل و فارغ‌التحصيلان، انقلاب تکنولوژيک و رسانه‌ها و ورود به عصر رسانه‌هاي فراگير اجتماعي نظير فيس‌بوک، توييتر، تلگرام، اينستاگرام و... و تأکيد بر ارزش‌هايي نظير برابري و رفع تبعيض در همه عرصه‌ها، دموکراسي و حقوق بشر، حق اشتغال و زندگي خوب و با‌کيفيت از‌جمله ويژگي‌هاي بارز اين نسل است؛ اما طبيعي است بسياري از اين ارزش‌ها در تضاد انديشه‌اي و سنتي با ذهن و رفتار رهبران کشورهاي مختلف منطقه قرار دارد که عمدتا هنوز در اتمسفر عصر جنگ سرد و در يک ورژن خاورميانه‌اي آن زيست و فکر مي‌کنند.

اوج اين تقابل و رقابت را مي‌توان در وقوع بهار عربي به‌خوبي مشاهده کرد. در جايي که خودسوزي محمد بوعزيزي، جوان تونسي، مانند آتشي بلافاصله بخش وسيعي از خاورميانه را در ميان شعله‌هاي خود در‌نورديد؛ اما اين شعله‌ها چندان قوي نبودند و خيلي زود در بسياري از کشورها شاهد بازگشت به وضعيت پيشين بوديم و در برخي ديگر وضعيت اسفناک‌تر و بي‌ثبات‌تر شد؛ اما برخي از اين کشورها هم نظير تونس، مراکش و تا حد کمتري اردن وضعيت مثبت و تدريجي و بهتري را در حال تجربه‌کردن هستند؛ هرچند هنوز زود است از موفقيت در اين کشورها سخن به ميان آورد؛ چراکه هريک از آنان با درجات مختلفي داراي شکنندگي وضعيت موجود هستند.

٦- خاورميانه گورستان دولت‌ها

موضوع مهم ديگر در خاورميانه به وضعيت دولت‌هاي ورشکسته و ناکارآمدي پروژه دولت‌سازي در فرداي سايکس‌-پيکو مربوط است. مي‌توان گفت اکثريت دولت‌هاي برآمده از سايکس‌-‌پيکو صد سال پس از اين توافق سرّي در اکثريت حوزه‌ها شکست خورده‌اند. بيشتر اين دولت‌ها تنها بُعد سخت‌افزاري قدرت و دولت‌سازي را توانسته‌اند حفظ کنند و در بُعد نرم ‌قدرت و کارآمدسازي دولت و نيز مشارکت و مشروعيت‌سازي در بين ملت و در نتيجه در ملت‌سازي ناموفق بوده‌اند. عراق، سوريه، لبنان و... نمونه‌هاي بسيار بارز از اين دست هستند. همچنين ديگر کشورها هم هريک غرق در بحران‌هاي مختلف ناشي از ضعف‌هاي ساختاري در شيوه‌هاي حکومت‌داري هستند.

اينکه در عراق هنوز پس از صد سال هويت قومي يا مذهبي بر هويت ملي ارجحيت دارد و برخي از ساکنان آن ديگر نمي‌خواهند در زير چتري به نام «عراق» باشند؛ اينکه در سوريه بخش درخور‌توجهي از شهروندان کُرد آن فاقد حتي شناسنامه و اوراق هويتي باشند؛ در ترکيه به کساني که هويتي متفاوت از هويت اصلي دارند به‌ مدت ٧٠ سال «ترک کوهي» گفته شود، در بحرين اقليتي سني بر اکثريتي شيعي حکومت کنند، و این‌ که در بسياري از کشورهاي ديگر انتخاب‌ها عمدتا غيرآزاد، غيررقابتي، فرمايشي و نمايشي است، همه و همه حاکي از بحران‌هاي اساسي در وضعيت موجود دولت‌هاي مختلف در اين منطقه است. در کنار همه اين ويژگي‌ها ناکارآمدي‌هاي اين دولت‌ها در خدمات‌دهي مناسب به شهروندان، موفق نبودن در ايجاد يک اقتصاد قوي و پويا و ناتواني در ايجاد فضاي پلوراليستي فرهنگي -اجتماعي دست به دست هم داده است تا خاورميانه را به‌ نوعي گورستان دولت‌هاي ورشکسته‌اي بدانيم که آهنگ تغيير دير يا زود دامن اکثريت آنها را لاجرم خواهد گرفت!

چشم‌انداز پيش‌رو

آيا تغيير وضع موجود به معناي ورود به مرحله‌اي بهتر با مشکلات و معايب کمتر از وضعيت فعلي در خاورميانه است؟ يقينا نمي‌توان پاسخ روشن و دقيقي به اين سؤال داد و جواب به اين سؤال، مي‌تواند موضوع به موضوع و موقعيت به موقعيت کاملا متفاوت و گاه متضاد باشد. نمونه آشکار و عيني آن را مي‌توانيم در بهار عربي ببينيم که نتيجه مجموعه تحولات موسوم به بهار عربي در ليبي، مصر و سوريه بسيار متفاوت‌تر از نتايج آن در تونس و مراکش بوده است.

در چشم‌انداز پيش‌رو براي خاورميانه، مي‌توان گفت در بخش مربوط به رقابت، تعارض و جنگ‌هاي نيابتي ميان قدرت‌هاي مختلف آن، دست‌کم در کوتاه‌مدت، اين وضعيت ادامه پيدا خواهد کرد و اين فاکتور مؤثرترين و سرنوشت‌سازترين عامل در ايجاد تغييرهاي خواسته و ناخواسته در خاورميانه خواهد بود و احتمالا قدرت‌هاي منطقه‌اي سنتي در اين منطقه زماني به‌طور واقعي قصد خواهند کرد در پشت ميز مذاکره براي تفاهم بنشينند که يا بسيار دير خواهد بود يا دست‌کم تنها تلاشي براي کاستن از سطح درگيري و تغييرات ناخواسته خواهد بود.

در بُعد رقابت ميان ايدئولوژي‌هاي مختلف، به نظر مي‌رسد اين رقابت حداقل تا ميان‌مدت، ادامه خواهد داشت و همين امر بر افزايش تنش‌ها، ايجاد صف‌بندي‌ها و ائتلاف‌هاي مختلف، اثراتی جدي خواهد گذاشت.

در بعد ملي‌گرايي هم بعيد به نظر مي‌رسد اين موج به‌پاخاسته، به اين زودي فروکش کند؛ چراکه دولت‌هاي بزرگ منطقه به‌طور مستقيم و غيرمستقيم، بر طبل ملي‌گرايي و تمايزات هويتي مي‌کوبند.

آمريکا و روسيه در دوره اخير، احتمالا در کشوري مانند سوريه، نظم‌دهنده وضعيت جديدي خواهند بود و يک‌ بار ديگر تجربه سايکس - پيکو را صدسال بعد تعيين مي‌کنند؛ اما در ديگر مناطق در خاورميانه حضور اين دو قدرت فرامنطقه‌اي به عنوان فاکتوری اساسي و حياتي نخواهد بود؛ اما همچنان يکي از کاتاليزورهاي جدي و مهم به شمار خواهند رفت. نگاه روسيه به مناطق حياتي پيراموني خود؛ يعني جمهوري‌هاي سابق اتحاد جماهير شوروي و شرق اروپا و نگاه آمريکا به چين و آسياي پاسيفيک، باعث مي‌شود درجه اهميت خاورميانه و تحولات آن براي دو کشور به احتمال زیاد، کمتر از قبل شود و اين امر فضاي بيشتري به قدرت‌هاي منطقه‌اي يا مخالفان وضع موجود براي اثرگذاري در منطقه خواهد داد.

رقابت نوگراها با سنتي‌ها در خاورميانه همچنان ادامه پيدا مي‌کند؛ اما نوگراها تا زماني که نتوانند پايه‌هاي لازم را براي تقويت جامعه مدني نحيف در جوامع مختلف خود تحکيم کنند، احتمالا همچنان با تجارب تلخ پس از بهار عربي و ناکامي مواجه مي‌شوند. دموکراسي و حقوق بشر، رعايت قانون اساسي و کارآمدي دولت، همگي اموري هستند که نياز به فرهنگ‌سازي، مرور زمان، صبر و حوصله و اجماع نخبگان داخلي دارد و اگر اين زمينه‌ها فراهم نشود، حرکت‌هاي اصلاح‌طلبانه با شکست يا عدم موفقيت نسبي مواجه خواهد شد و بنابراین حرکت‌ها از سوي دو طرف راديکال‌تر مي‌شود که اين امر هم وضعيت‌هاي پيچيده و پيش‌بيني‌ناشده‌تري را به‌ دنبال خواهد داشت.

در نهايت اينکه دولت‌هاي ناکارآمد روزبه‌روز در خاورميانه بيشتر مي‌شوند، دامنه تعهدات داخلي و خارجي دولت‌ها روز‌به‌روز بيشتر مي‌شود و سطح توقعات مردم هم به‌طور طبيعي افزايش پيدا مي‌کند.

در چنين فضايي، برخي از قدرت‌هاي منطقه‌اي در خاورميانه که ‌دنبال افزايش حوزه نفوذ خود هستند، دچار مشکلات جدي‌تري مي‌شوند؛ چراکه افزايش حوزه نفوذ با افزايش تعهدات فرامرزي آنها ارتباط مستقيمي دارد و هر ميزان اين تعهدات بيشتر شود، شکنندگي آنها در داخل نيز دو‌چندان مي‌شود. امنيتي‌ترکردن فضا و افزايش فشار بر مخالفان داخلي هم تنها در کوتاه‌مدت و به ‌صورت آسپرين عمل مي‌کند و در نهايت نارضايتي‌هاي داخلي را براي آنها دوچندان مي‌کند. در اين بخش مي‌توان به تشبيه «فتح‌الله گولن»، مخالف سرشناس اردوغان، اشاره کرد که گفته بود ترکيه دولتي قوي است؛ اما ميزان قدرتش مانند يک پوستين است که وقتي مي‌خواهيد ميزان نفوذش را در جغرافياهاي ديگر بيشتر کنيد، مجبور به کشيدن اين پوست هستيد و اگر زياد آن را بکشيد، از داخل پاره خواهد شد!.

http://www.sharghdaily.ir/News/139129

ش.د9602204

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات