ایالات متحده با تحریم هوشمندانه کاتسا که مستقیم فعالیت سپاه و برنامه موشکی ایران را هدف میگیرد به دنبال تضعیف بنیه نظامی ایران است تا همان بلایی را که بر سر لیبی آورد بر سر ایران نیز بیاورد. اکنون باید دید آیا کسانی که به وعده های آمریکا دل خوش کرده اند، از تارخ عبرت آمیز لیبی درس میگیرند؟
استراتژی جدید امریکا که چند روز پیش توسط ترامپ اعلام شد خط بطلانی بر تفکر آنهایی کشید که سالهاست میگویند راه بهشت اقتصادی از در واشنگتن و نیویورک میگذرد! حالا واشنگتن برایشان تره هم خرد نمیکند. اگرچه عدهای در تلاشند تا اصلی ترین نکته سخنان ترامپ را بکارگیری لفظ « خلیج عربی » معرفی کنند اما سخنرانی او حاوی پیام روشنی بود که می گفت: «ایالات متحده به شدت به دنبال پیادهسازی مدل لیبی روی ایران است!»
اعلام راهبرد جدید آمریکا نشان داد علیرغم تمام سروصدا ها، برجام برای آمریکا آنقدری اهمیت دارد که حالا حالا ها نخواهند آنرا پاره کنند. استراتژی جدید آمریکا به بیان ساده حفظ برجام در حالتی است که تداوم آن منوط به کوتاه آمدن ایران مقابل خواسته های موشکی و منطقه ای امریکا باشد. ترامپ از کنگره خواسته است تا خط قرمز های جدیدی، (جدا متن توافق) تعیین کند تا درصورتی که ایران حاضر نشود امتیازات فرابرجامی و غیر هسته ای بدهد، برجام کان لم یکن گردد. دست و پا زدن امریکایی ها برای آن است که ایران در زمینه موشکی و منطقه ای نیز مانند هسته ای عقب نشینی کند که البته منحصر در دولت ترامپ نیست. دولت اوباما نیز با زیرکی تمام متن برجام را به گونه ای تنظیم کرد که سود ایران در حوزه بانکی تنها در صورت عقب نشینی ایران در زمینه موشکی ممکن باشد.
حالا با اثبات جاسوس بودن دری اصفهانی، کارشناس امور بانکی تیم مذاکره کننده، باید پرسید که دقیقا نقش او در ایجاد گرهی که انتفاع بانکی ایران از برجام را « تقریبا هیچ » کرده چه بوده است؟ اکنون این شبهه ایجاد شده که دشمنی که توانسته در تیم هسته ای نفوذ کند، آیا نمیتواند در وزارت های اقتصاد و صنعت نفوذی هایی داشته باشد تا وضعیت اقتصادی همچنان قفل بماند؟ چراکه هر آنقدری که اقتصاد ایران در این برهه ضعیف تر باشد، پیشبرد اهداف امریکا نیز ممکن تر است. اما امریکا دقیقا از جان ایران چه میخواهد؟!
آنچه که ایالات متحده امریکا از ایران میخواهد، پیش از این در لیبی دوران قذافی امتحان شده است. سالها پیش در زمانی که لیبی تحریم شده بود، قذافی حاکم وقت این کشور برای آنچه آنرا رفع تحریم میخواند،حاضر شد تا با امریکا بر سر یک بازی « برد- برد » در زمینه هسته ای مذاکره کند. ماحصل این مذاکرات توافقی بود که از لیبی نابودی بنیان هسته ای را در ازای وعده ی رفع تحریم خواستار شد. قذافی بر اساس توافق، برنامه هسته ای را تعطیل کرد اما تحریم ها هیچگاه رفع نشد. امریکایی ها اینبار بهانه جدیدی را رو کردند. آنها این دفعه رفع تحریم ها را به ایجاد محدودیت در برد و تعداد موشک های لیبی منوط کردند. قذافی از روی سادهلوحی و شاید مشاوره ی مشاوران نفوذی این بار هم تن به توافق داد. او بخش عمده موشک های خود را منهدم ساخت و برد موشک های باقی مانده را نیز به حداقل رساند. پاسخ امریکا اما این بار هم رفع تحریم ها نبود. امریکا با بهانه اختلاف بین احزاب و ایجاد یک نمایش بین کنگره و دولت، بازهم از رفع تحریم ها طفره رفت. حقوق بشر بهانه جدید امریکا بود. امریکا قدم به قدم جلو میآمد و لیبی قدم به قدم عقب میرفت! قذافی زمانی به خودش آمد که خودش به دستان خود منابع قدرت لیبی را با دلخوشی به وعده های امریکایی ها (که هیچ گاه هم عملی نشد)، منهدم ساخته بود. او در اواخر عمر خود متوجه افتضاح عملی خود شد و خطاب به سران ایران و کره شمالی یادآور شد که امریکایی ها قابل اعتماد نیستند و فقط وعده های زیبا میدهند. چندی بعد، لیبی که به واسطه نابودی جنگ افزار های خود دیگر قدرت دفاعی چندانی نداشت، مورد هجوم آمریکا قرار گرفت و با خاک یکسان شد. حالا ایالات متحده با تحریم هوشمندانه کاتسا که مستقیم فعالیت سپاه و برنامه موشکی ایران را هدف میگیرد به دنبال تضعیف بنیه نظامی ایران است تا همان بلایی را که بر سر لیبی آورد بر سر ایران نیز بیاورد. اکنون باید دید آیا کسانی که به وعده های آمریکا دل خوش کرده اند، از تارخ عبرت آمیز لیبی درس میگیرند؟