* شما از جمله افرادی بودید که پس از به ثمر رسیدن ائتلاف در سال 92 و در ماههای نخستین فعالیت دولت یازدهم بر استفاده از تجربه این ائتلاف تأکید کردید. انگیزه تان از بیان ضرورت تکرار تجربه 92 در 94 چه بود؟ سایر اصلاح طلبان چه دیدگاهی داشتند؟
** بعد از پیروزی جناب آقای روحانی و استقرار دولت یازدهم، فضای جدیدی بر کشور حاکم شد. براساس این فضا، چند امکان برای ما فراهم شد. نخست اینکه تا انتخابات مجلس، حداقل دو سال مانده بود که زمان کافی ای به نظر میرسید. دومین مسأله، شکلگیری ائتلاف نانوشته، اما موفق سال 92 بود که انگیزهها برای تکرار آن در سال 94 را تقویت میکرد. سوم اینکه سال 92، ما بازی در زمین محدود را تمرین کرده بودیم؛ این نکته بسیار مهمی است. در بحثهای پیش از انتخابات 92، من و همفکرانم در جبهه اصلاحات، معتقد بودیم در انتخابات ریاست جمهوری، لازم نیست حتماً نامزد تمام عیار خودمان در صحنه باشد بلکه اولویت با ایجاد نقطه بود، نقطه عطفی که مسیر کشور را تغییر دهد. این هدف را در همان زمینی که نظام، یعنی شورای نگهبان که مظهر اراده نظام است، مصلحت میدید، پیگیری و میان گزینههای موجود، انتخاب کردیم.
اغلب دوستان ما عمدتاً این رویکرد را قبول نداشتند، اما من معتقد بودم، بسیار مهم است که در هر شرایطی، حتی زمین بازی محدود، کنار نکشیم و باز هم دست به انتخاب بزنیم. من به پیروزی اطمینان داشتم و معتقد بودم این پیروزی، نقطه عطفی را در فضای سیاسی ایران ایجاد خواهد کرد؛ حتی خاطرم هست در یک ملاقات دو ساعته با جناب آقای روحانی، در زمانی که هنوز آقای هاشمی ردصلاحیت نشده بود و آقای روحانی درحال بررسی بودند، به ایشان گفتم، مهم ترین کار شما، باید این باشد که در ملاقات با مسئولان عالی رتبه نظام، تأکید کنید ما هر محدودهای که برای رقابت تعریف شود را قبول داریم، در مقابل بخواهید که در آن محدوده، قاعده رقابت بهم نخورد و دخالت احتمالی نهادهای غیرمسئول و تخریب صورت نگیرد تا در نهایت، مردم در محدوده موجود، تصمیم بگیرند، زیرا اعتقاد داشتم بازگشت مردم به صحنه تصمیمگیری و ایجاد این احساس روانی که انتخاب آنان مؤثر است، به کشور و مردم انرژی میدهد، بویژه اینکه در سالهای پیش از آن، ناامیدی، فضای غالب بر کشور بود.
به این ترتیب، سال 92، سوای نتیجه پیروزی، هم مردم و هم گروههای سیاسی، بازی در زمین محدود را تمرین کردند. در این میان، استعدادها، جایگاه و شخصیت آقای روحانی نیز بسیار مؤثر بود. ایشان، اکنون، رئیس جمهوری حداکثری برای ماست، اما در آن زمان، جناح رقیب، فکر نمیکرد آقای روحانی رأیآوری بالایی داشته باشند و باورشان این بود که ایشان، در نهایت،نامزد مورد حمایت ما خواهند شد که توان محدودی دارند این برآورد، واقع بینانه نبود. همین حالا،یعنی دو سال و نیم بعد از ریاست جمهوری آقای روحانی، همچنان معتقدیم آقای روحانی، نه هاشمی دوم است و نه خاتمی دوم، بلکه آقای روحانی، حسن روحانی است و خصوصیات خودش را دارد و در بسیاری از جهات نیز رئیس جمهوری اهل ابتکار و مقاوم است، هرچند ممکن است به پارهای کارکردهای دولت هم انتقاد داشته باشم.
* برای تبدیل اندیشه «تکرار ائتلاف سال 92 در سال94 » چه گامهای عملی نیاز بود؟
** بعد از استقرار رسمی دولت آقای روحانی، در فاصله دو سال، دو کار انجام شد؛ دو کاری که بسیار مهم است؛ یکی « پیگیری اندیشه ائتلاف» و دیگری، «توسعه تشکیلات حزبی.» در بحث توسعه تشکیلات حزبی، فکر میکردم در دولت آقای روحانی، فرصت بسیار خوبی برای بازسازی احزاب فراهم است. در ابتدا 8 ماه تلاش کردم تا در کل جبهه اصلاحات یک حزب فراگیر ایجاد کنیم. براساس این اندیشه با همفکران خود به این جمع بندی رسیدیم که خوب است به جای فعالیت احزاب متعدد، یک حزب فراگیر و جامع برای اصلاحات راه اندازی کنیم و از آن طرف، اصولگرایان هم با حزب واحد بیایند. بر مبنای این تفکر، به راهکارهای اجرایی هم رسیده بودیم؛ از جمله اینکه هزار نفر از شخصیتهای میانی اصلاح طلب، از احزاب مختلف، یک حزب جدید تأسیس کنند و سپس، احزاب موجود، منحل یا در حزب جدید ادغام شوند.
این ایده، در سطح تئوری بسیار مورد استقبال قرار گرفت، اما در عمل، اتفاقی نیفتاد، زیرا همه سعی کردند حزب خود را حفظ کنند. بنابراین، در موضوع توسعه تشکیلات، با همفکرانم در حزب کارگزاران، روی بازسازی حزب خودمان متمرکز شدیم و در یک سال و نیم اخیر، حزب کارگزاران را کاملاً بازسازی کردیم. علاوه بر توسعه تشکیلاتی حزب، کار دیگر من پس از استقرار دولت، پیگیری ائتلاف برای انتخابات مجلس دهم بود. تقریباً در بین همه دوستان ما، این اتفاق نظر وجود داشت که ما باید این ائتلاف را در سال 94 هم تکرار کنیم.
* روند ائتلاف چگونه پیش رفت؟
** ائتلاف در دو سطح پیش رفت؛ سطح اول در میان خود اصلاح طلبان. در این مرحله، برای استقرار نهاد ائتلافی که نهایتاً «شورای عالی سیاستگذاری» نام گرفت، با مشکلاتی مواجه بودیم. دربین گروههای اصلاح طلب و شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، چند گروه بودند که ایده انحرافی را پی میگرفتند و معتقد بودند باید از رئیس دولت اصلاحات فاصله بگیرند. این رویکرد را به ما هم توصیه میکردند و میگفتند ما باید نهاد ائتلاف را بدون توجه به نظرات، افکار و رهنمودهای رئیس دولت اصلاحات پی ریزی کنیم و با فاصله کاملاً معنی داری با ایشان، کار ائتلاف را دنبال کنیم.
* استدلال این گروهها چه بود؟
** استدلال شان این بود که اگر ما با ایشان کاملاً همراه باشیم، ما را خواهند زد. اما در مقابل، منطقما این بود که کاملاً برای نظام، جبهه اصلاحات و دولت سرمایه بزرگی است و ما بدون رئیس دولت اصلاحات، مردم را نخواهیم داشت. تأکید داشتیم که هیچ دلیلی و سندی وجود ندارد که اگر از ایشان کاملاً جدا شویم، نامزدهای مان تأیید صلاحیت شوند، ضمن اینکه در این صورت، پایگاه مردمی خود را از دست میدادیم، یعنی از طرف مردم رد صلاحیت میشدیم. حل این موضوع بسیار طول کشید، یعنی نزدیک به یک سال وقت ما را گرفت تا بتوانیم از این مرحله عبور کنیم.
از سوی دیگر، در حوزههای دیگری، برخی دوستان ما فکر میکردند که خودشان دارای یک جایگاه و موقعیتی هستند. مدتی زمان برد تا همه متوجه شوند که این اختلاف نظرها را باید کنار بگذاریم و اصلاً وارد این مبحث نشویم که رئیس دولت اصلاحات مهم تر است یا دیگران. باید وارد بحث عملی ائتلاف شویم و همه با هم باشیم. این مرحله مدتی طول کشید و بالاخره حدود 5 ماه قبل بود که سازمان شورای عالی سیاستگذاری انتخاباتی اصلاح طلبان در کشور مستقر شد و دیگر بحثهای داخلی جبهه اصلاحات به پایان رسید و بر موضوع ائتلاف متمرکز شدیم.
* با حزب «اعتدال و توسعه» چه تعاملی داشتید و از چه زمانی رایزنی با اعضای آن را آغاز کردید؟
** حدود سه ماه پیش از انتخابات، رایزنیها با یاران دولت را شروع کردیم. میان دوستان دولت، یکی دو نفر از رفقای سیاسی نزدیک به آقای روحانی و عضو حزب اعتدال و توسعه، نگاهی هم به سمت ائتلاف با آقای لاریجانی داشتند.
* مسأله ائتلاف با اعتدال و توسعه برای شورای سیاستگذاری انتخابات اصلاحطلبان، حل شده بود؟
** برای ما حل شده بود و مشکلی نداشتیم اما نمیدانستیم که اعتدال و توسعه چه دستورکاری داشتند. پیرامون مسائل ملی با دوستان اعتدال و توسعه، جلساتی برگزار و بحث کردیم. مشخصاً به این جمع بندی رسیدیم که مصلحت کشور و همه در این است که ائتلاف سال 92 که منجر به پیروزی آقای روحانی شد، باید در 94 هم تداوم یابد تا مجلس خوبی شکل بگیرد. معتقد بودیم اگر این ائتلاف در انتخابات مجلس، بشکند، در انتخابات سال 96 دچار مشکل جدی خواهیم شد. به طیف دوستانی که در اعتدال و توسعه به ائتلاف با آقای لاریجانی تمایل داشتند، گفتیم که اگر ائتلاف سال 92 بشکند، دور هم جمع شدن در سال 96 با هدف حمایت جمعی از آقای روحانی دشوار خواهد شد.
* این طیف اعتدال و توسعه، ایده شان ائتلاف این حزب با آقای لاریجانی بود یا تمایل داشتند اصلاح طلبان هم به ائتلاف مطلوب آنان بپیوندند؟
** شاید مدل مطلوب برخی از آنان، ائتلاف منهای جریان اصلاحات بود. آنان میگفتند به جای اینکه به اصلاحات نگاه کنیم، به راست میانه بنگریم.این طیف اعتدال و توسعه ایها، فکر میکردند، - هنوز هم فکر میکنند - که سال 92 اساساً ائتلافی شکل نگرفت و آقای روحانی رأی خودش را آورد.
* چه زمانی توانستید با اعتدال و توسعه به نقطه مشترک برسید؟
** با این طیف دوستان صحبت کردیم که پیامدهای منفی گسست ائتلاف سال 92، انتخابات سال 96 را تحت تاثیر قرار خواهد داد. میگفتیم اگر این ائتلاف بشکند، سال 96 هم نخواهیم توانست دوباره این جریانها و احزاب را مجاب به ائتلاف کنیم، البته اکثریت قاطع دوستان در درون حزب اعتدال و توسعه گرایش به ائتلاف داشتند. این چهرهها تأکید داشتند حتماً درون جبهه اصلاحات، در انتخابات حاضر شویم. ضرورت ائتلاف را قبول داشتند، هرچند دغدغههای دیگری هم بود.
* چه زمانی این رایزنیها نتیجه داد؟
** حدود 2 ماه پیش از انتخابات.
* در طیفی از اصلاحطلبان هم نگرش منتقد ائتلاف وجود داشت. برخی میگفتند اصلاحطلبان باید هویت خود را حفظ کنند و از ائتلاف مثلاً با اصولگرایان انتقاد میکردند، البته آنان وزن درون جناحی زیادی نداشتند اما در نقطه مقابل، فعالان وزین تر و تشکیلاتی تر اصلاحطلبان بر ضرورت ائتلاف برون اردوگاهی حتی با اصولگرایان میانه رو هم تأکید داشتند.
** ما هویت خود را حفظ کردیم و از این جهت مشکلی نداریم، البته این نکته را باید یادآوری کرد که اغلب دغدغهها درباره مخدوش شدن هویت اصلاح طلبی در صورت ائتلاف، سخنان آکادمیک غیرمیدانی است. باید دید در میدان سیاست چه میتوانیم انجام دهیم. هویت ما چیست؟ هویت ما با هم بودن است و اینکه بتوانیم جمع را گسترش دهیم. پس با ائتلاف، به هویت خود لطمه نمیزنیم، زیرا ائتلاف از نگاه ما رفتن زیر علم دیگران نیست. ما آرمان و شعار خودمان را داریم، اما یارگیری هم میکنیم. اتفاقاً همین حرفهای آرمان گرایانه در انتخابات شورای دوم شهر تهران ما را زمین زد. در آن انتخابات، حزب کارگزاران با توجه به حضور در تهران و ریشه داشتن در شهرداری، به واسطه حضور آقای کرباسچی و بسیاری دیگر از مدیران شهرداری تهران یا اصلاً حضور کارگزاران در شورای اول مانند آقایان نوری و عطریانفر بودند، در شورا و شهرداری،صاحب نظر و صاحب نفوذ بود.
از سوی دیگر، حزب مشارکت هم تازه تشکیل شده بود و در مجلس ششم، اکثریت را در اختیار داشت. این برتری در قوه مقننه باعث شده بود برخی از دوستان حزب مشارکت، فکر کنند قطب اصلی قدرت در کشور هستند. ابتدا بنا شد 6 نامزد از کارگزاران و نیروهای ائتلافی با حزب و 9 نامزد از مشارکت و همپیمانانشان، در فهرست انتخاباتی شورای شهر منتشر شود. اما دوستان مشارکت، مدام جلوتر آمدند و ما نیز به خاطر مصلحت کلی، کوتاه آمدیم تا اینکه توافق شد آنان 13 نامزد معرفی کنند و ما دو نامزد. اما شب آخر، گفتند بهتر است دو فهرست جدا ارائه کنیم. هرچه هشدار دادیم که در این صورت، هر دوی ما شکست میخوریم، قبول نکردند و گفتند بهتر است یک «وزن کشی» بشود.
نتیجه این شد که آقای تاجزاده، رئیس فهرست حزب مشارکت 148 هزار رأی آورد و آقای عاشوری رئیس فهرست کارگزاران 145 هزار رأی. در این میان، آقای چمران با 150 هزار رأی انتخابات را برد. این تجربه باعث شده بود، چند ماه پیش از برگزاری انتخابات هفتم اسفند 94 و در بحبوحه طرح بحث ائتلاف،نگران تکرار تجربه تلخ انتخابات شوراها باشیم.گاهی سخنان نگران کننده هم توسط برخی زده میشد اما اکثریت، همگام با ایده ضرورت تشکیل ائتلاف بودند و سرانجام هم با همیاری، هدف گذاری دشوار رسیدن به ائتلاف محقق شد.
* شما نسبت به حضور اصولگرایان در فهرست ائتلاف چه دیدگاهی داشتید؟
** اصلاً مسأله پیچیدهای نبود. همپیمانان ما یعنی حزب اعتدال و توسعه علاقهمند بودند که اصولگرایان هم در فهرست نهایی باشند و ما هم اصلاً مشکلی نداشتیم، زیرا اصل محوری این بود که یک فهرست و ندای واحدی از دل تلاشها بیرون بیاید. از این رو، در سطح کلی توانستیم با اعتدال و توسعه به جمع بندی برسیم. براین اساس، سیاست ما در شورای سیاستگذاری انتخاباتی به حداقل رساندن اختلافها بود. مبنا، این بود که تصمیمگیری درباره نامزد هر حوزه انتخابیه، به فعالان سیاسی همان حوزه واگذار شود.البته در تهران به طور طبیعی جدایی هایی میان احزاب وجود دارد، اما در استان ها، این جداییها کمرنگ میشود و در حوزه انتخابیه، اصلاً رنگ میبازد.
زیرا در حوزههای خرد، نیروهای مخاطب اعتدال و توسعه با نیروهای مخاطب حزب کارگزاران یا مخاطبان اعتماد ملی و سایر احزاب اصلاح طلب، همه یکی هستند؛ هرچند، در حدود 35 حوزه انتخابیه نتوانستیم به ائتلاف کامل دست یابیم اما در مجموع ائتلاف خوبی در تهران شکل گرفت که مهم هم همین بود که در نهایت به پیروزی قاطع منجر شد. در شهرهای بزرگی مانند مراکز استانها مثلاً در شیراز، اصفهان، ساری، زاهدان و کرمان، تقریباً ائتلاف ما کامل بود. شاید در یکی دو شهر بزرگ، اختلاف سیاسی بروز کرد.
* در مرحله بستن فهرست و شناسایی نامزدها، حزب اعتدال و توسعه روی ارتباطات و شناخت قبلی خود از نامزدهای حاضر در صحنه رقابت حساب باز کرد. اصلاح طلبان، به نامزدهای تأییدصلاحیت شده همفکر خویش فراخوان دادند. ساز و کار تهیه فهرست واحد از جمع نامزدهایی چنین متفاوت چگونه بود؟
** ما یک فهرست 120 نفره داشتیم. کارگروهی تعیین کردیم، در عین اینکه برای همه این افراد، فرم ارزیابی مجلس وجود داشت که هر فرد در صورت داشتن همه صلاحیت ها میتوانست تا هزار امتیاز کسب کند. این فرم برای نامزدها تکمیل شد و در آن سوابق تحصیلی، مدیریت و سوابق پژوهشی، کار رسانه ای، سوابق جبهه و جنگ، تسلط به زبانهای خارجی، سخنوری و رأی آور بودن و حتی آراستگی ظاهری هم امتیاز داشت. فرم جامعی بود و کسی که همه این شاخصها را میداشت، میتوانست هزار امتیار کسب کند، اما حداکثر امتیازی که از سوی نامزدهای ما کسب شد، 800 بود.
* نامزدها چگونه وارد چرخه بررسی میشدند؟
** بعضی خودشان مراجعه کردند، برای برخی دیگر نیز فراخوان دادیم و خواستیم که به یک مرکز مراجعه کردند. فرمها تکمیل و به هیأت رئیسه ارجاع شد. در هیأت رئیسه قرار شد هر نامزدی که مطرح میشود، اگر درباره او اجماع وجود دارد، این نامزد را یک طرف قرار دهیم و نامزدهایی که حتی یک نفر درباره آنان سؤال یا ابهامی دارد، طرف دیگر قرار دهیم. در ارزیابی نخست، از فهرست 120 نفره، به 35 نفر رسیدیم که همه درباره آنها اجماع داشتند.
گفتیم به سایرین کاری نداریم و روی این نامزدهای اجماعی کار میکنیم. پس از این، جلسه مشترکی با دوستان اعتدال و توسعه تشکیل شد که آنان نیز فهرست خود را ارائه کردند. در این مرحله، دیدیم که برخی 18 نامزد مشترک است و روی آنان اجماع وجود دارد. هرچند آنان نامزدهایی داشتند که مدنظر ما بودند. در بررسیهای بعدی به 50 نفر رسیدیم و با همین روش اجماعی، از 50 نفر، به 35 نامزد، 32 و در نهایت به 30 نامزد رسیدیم و به این ترتیب «لیست امید» بسته شد.
* تعبیری در جامعه وجود داشت مبنی بر اینکه شما فهرست خود را با سربازها بستید و طرف مقابل با ژنرال ها.
** تلقی ما این طور نبوده و نیست. بله، به لحاظ شناختن جامعه، نیروهای ما ژنرال تلقی نمیشدند. اما ما آنان را ژنرالهای آینده میدانیم. بنابراین ما فهرست خود را با ژنرالهای آینده بستیم، اما اصولگرایان با ژنرالهای شناخته شده.
* بسیاری از نامزدهای «لیست امید» حتی پس از موفقیت در جذب رأی مردم، هنوز برای اکثریت جامعه شناخته شده نیستند. در واقع، قرار دادن نام این نامزدها در فهرست نهایی، ریسک سنگینی داشت. به این ریسک آگاه بودید یا پیش فرض تان این بود که جامعه، بدون توجه به شناخت یا عدم شناخت از نامزدها، به فهرست شما اطمینان خواهد کرد؟
** مطمئن بودیم اگر حرف واحد بزنیم، مردم با ما خواهند بود. فقط این احتمال وجود داشت که مردم رنجیده باشند و پای صندوقهای رأی حاضر نشوند، اما وقتی بزرگان بسیج شدند و به صحنه آمدند، مردم هم تصمیم گرفتند رأی بدهند. چهارشنبه پیش از برگزاری انتخابات هفتم اسفند، آخرین نظرسنجی ما انجام شد. من در مسیر ورامین برای ایراد یک سخنرانی بودم که تلفنی از نتایج نظرسنجی باخبر شدم و همان شب قاطعانه پیشبینی کردم که هر 30 نفر فهرست ما رأی خواهند آورد. روز بعد یعنی پنجشنبه در جلساتی که در ستاد برگزار شد، این پیشبینی را مطرح کردم. یکی از دوستان شک کرد و معتقد بود حداکثر 15 نفر از تهران مرحله اول به مجلس راه مییابند، اما من تردید نداشتم که حتی یک نفر هم بیرون نمیماند.
* طرفداران میدانی شما با دیدن تبلیغات پرحجم رقیب در شهر و مقایسه آن با تبلیغات اندک «لیست امید»، نگران شده بودند.این تبلیغات نامتوازن، حاصل سیاست گذاری تبلیغاتی تان بود یا شرایط آن را شورای ائتلاف تحمیل کرده بود؟
** می خواستیم تبلیغات درخوری داشته باشیم اما پول نداشتیم. تبلیغات، هزینه بر است. برآورد حداقلی نشان میداد که تبلیغات محیطی در پایتخت، نیاز به 10 میلیارد تومان هزینه دارد. این برآورد در شورای ائتلاف رأی نیاورد، چون منابع تأمین آن را نداشتیم. بنابراین، گزینه تبلیغات3 میلیارد تومانی روی میز قرار گرفت، یعنی به ازای هر نماینده 100 میلیون تومان پول تبلیغات بدهیم که مبلغ زیادی هم نبود، اما سرانجام و در میدان عمل، به ازای هر نماینده، نتوانستیم بیشتر از 25 میلیون تومان بودجه تأمین کنیم.در واقع، کل هزینه تبلیغات ستاد انتخابات اصلاح طلبان – از اعتدال و توسعه خبر ندارم – با 750 میلیون بسته شد.
* شوک انتخاباتی در پایتخت را پیشبینی کرده بودید؟
** به نظر، سال هاست که تکلیف سیاست در تهران روشن است. حتی سال 88 ما در تهران برنده انتخابات بودیم و رئیس دولت مستقر، در آرای پایتخت از رقیب جا ماند. یا در انتخابات خبرگان 8 سال پیش هم آقای هاشمی نفر اول رأی دهندگان پایتخت نشین شد. بنابراین، معتقد بودم اگر در تهران پیام ما به مردم برسد و اگر بیش از 45 درصد مردم در انتخابات شرکت کنند، مثل همیشه، دست برتر را خواهیم داشت. با مرور تجارب سالهای اخیر، نگرانی ای بابت رأی تهرانیها نداشتیم البته، به این شرط مهم که بتوانیم فهرست را ببندیم.
پس تمام تمرکز مان در انتخابات،روی رساندن کارتهای حاوی فهرست ائتلاف به در خانههای مردم بود. در روز انتخابات هم به هر حوزهای که میرفتم، میدیدم که این کارتها به دست مردم رسیده است. یعنی هدف ما برای رساندن پیام، همین بود. پیمان ما با مردم تهران، پیمانی ریشه دار و قوی است و هنوز هم توانستیم نزد افکار عمومی مردم، نفوذ مان را حفظ کنیم.
* گیر اصلی رقیب اصولگرا کجاست؟
** اصولگرایان تندرو دو اشتباه اساسی دارند؛ نخست اینکه وقتی افکار عمومی را از دست میدهند، به جای اینکه مردم را به سمت خود متمایل بکنند و مناسبات خود را با رأی دهندگان بازسازی کنند، به این سمت میروند که میدان را از رقیب پاکسازی کنند، یعنی ما را حذف کنند. فکر میکنند در نبودن رئیس دولت اصلاحات، آقای هاشمی یا در نبودن سیدحسن آقای خمینی، یا عارف و شخصیتهای مؤثر دیگر، مشکل آنان حل میشود. اما گزینه حذف رقیب،دیگر، جواب نمیدهد. آنها باید خود را به مردم نزدیک کنند و ضمن پاسخگویی به مطالبات منطقی رأی دهندگان، پایگاه مردمی خود را گسترش دهند. البته در دهه اخیر، اصولگرایان چند اشتباه تاریخی دیگری نیز مرتکب شدند. نخستین اشتباه تاریخی آنها – که نکته بسیار درس آموزی است – به پیش از دور دوم دولت آقای احمدینژاد در سال 88 باز میگردد.
به عبارت دیگر، بعد از استقرار مجلس هشتم و پیش از ریاست جمهوری دهم، اصولگرایان باید تکلیف خود را با احمدینژاد روشن میکردند. اصولگرایان خیلی خوش بین بودند که احمدینژاد در دوره دولت دوم خود واقع بین میشوداما از بحث و گفتوگوی انتقادی جدی با احمدینژاد پرهیز کردند و تکلیف او را روشن نکردند که آقا! بالاخره متعلق به اردوگاه اصولگرایان هستی یا نه قائم به خود و فرد هستی؟ اگر خودت هستی و فرد، به سلامت. اما اگر در اردگاه ما هستی باید یک قاعده جمعی را برای اداره کشور بپذیری، تا بتوانیم با یکدیگر کار کنیم.اما اصولگرایان از مرزبندی شفاف با احمدینژاد خودداری کردند. این یکی از اشتباهات بسیار مهم اصولگرایان است. درحالی که اصولگرایان براحتی میتوانستند تکلیف احمدینژاد را در شورای نگهبان روشن بکنند.تا سال 88 ندانم کاری ها، سوء مدیریت و خلاف گوییهای احمدینژاد، برملا شده بود و با استناد به این موارد و دهها مشابه آن مانند حرف هایش درباره هاله نور، رفتارش با وزیران یا اسناد بالادستی نظام و کشور،می شد مورد ردصلاحیت قرار گیرد.
اشتباه دوم اصولگرایان در انتخابات هفتم اسفند بود. در انتخابات اخیر آقایان ناطق نوری، مقتدایی، ولایتی و علی لاریجانی، درحال انجام یک ایثار بزرگ بودند. این شخصیت ها، کار رایزنی را شروع کرده بودند تا میان اصولگرایان اصیل و جبهه پایداری، فاصله گذاری کنند. این اتفاق، اگر میافتاد، میتوانست بنیانی برای اصلاح رابطه اصولگرایان با مردم باشد. مردم در بررسی برجام در مجلس، تفاوت آقای لاریجانی با رسایی یا با حسینیان را به روشنی درک کردند. در بررسی برجام، معلوم شد که مجلس نهم، مجموعه یکپارچهای نیست و میان اصولگرایان، تفاوت های چشمگیری وجود دارد. مردم فهمیدند آقای لاریجانی میخواهد مسأله برجام حل شده و مشکلات کشور برطرف شود، هم پیمانان او نیز از او حمایت میکنند، اما در نقطه مقابل، عدهای ایستادهاند تا کشور را به زمین بزنند، درحالی که میدانند رهبری با برجام موافق است، اما تا میتوانند مخالفت میکنند.
دیدیم که پایداریها با وجود آگاهی از نظر رهبری، اصرار داشتند نگذارند برجام، نهایی و اجرایی شود. از این جا، مردم تفاوتهای علی لاریجانی با تندروها را فهمیدند. آقای لاریجانی نیز روی همین اعتماد عمومی به خودشان، همراه با کمک چهره هایی نظیر ناطق نوری، ولایتی و مقتدایی در تلاش بودند بنیانی را ایجاد کنند تا کل اصولگرایی را در جبهه اعتدالی قرار دهند. در این مسیر، آقای ناطق نوری حتی با برخی از دوستان ما نیز صحبت کرده بودند که در تهران میتوانیم چند نفر از فهرست شما را در فهرست خود بگذاریم و در مقابل، آنان نیز افرادی را از فهرست ما در فهرست خود قرار بدهند. یعنی فهرستها را به هم نزدیک کنیم و در برخی حوزهها میتوانستیم فهرست مشترک بدهیم. کار عقلایی بسیار خوبی درحال شکل گرفتن بود، اما ناگهان، آقای حدادعادل آمد و همه این شخصیتها را کنار زد و گفت نه، من فهرست را میبندم و اصولگرایان همه با هم متحد هستند. در نهایت هم یک فهرست با پایداری بست و دیدیم، همه نامزدهای ائتلاف شان، با رأی ندادن مردم به آنان کناری رانده شدند.
* چرا انگیزه ائتلاف و تشکیل مجلسی همسو با روحانی قوی بود؟
** پاسخ روشن به این پرسش؛ این است که پیروزی ما در سال 92 کامل نبود و ما در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی کامل نرسیده بودیم. بله، دولت را به دست گرفتیم، اما با مجلسی رو به رو بودیم که حداکثر ایستادگی را در مقابل دولت انجام میداد. لذا ما به عنوان هم پیمانان آقای روحانی، تا امروز دولت اول آقای روحانی را دولتی دارای انطباق کامل با سلیقه و خواست رئیس جمهوری نمیدانیم، بلکه دولتی میدانیم که حضور مجلس نهم در شکلگیری آن بسیار مؤثر بوده است.
فضای عمومی سیاسی کشور نیز همین طوری بود. در دولت آقای روحانی بود، اما در بسیاری از موارد احزاب نمیتوانستند جلسات خود را برگزار کنند. برخوردهایی که گروههای فشار شیراز، در زمان استاندار قبلی با آقای مطهری انجام دادند، نشان میداد که در گوشه و کنار، چه فشارهایی وجود دارد. همه ما متوجه شرایط کشور بودیم، چه آنانی که در دولت بودند و چه ما که در بیرون، حامی دولت بودیم، همه میدانستیم و توجه داشتیم که کار ما نیمه تمام است.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/BlockPrint/122657
ش.د9504672