(روزنامه مردم سالاري – 1396/07/17 – شماره 4433 – صفحه 7)
** آلمان و فرانسه در دوران پیش از ترامپ و مشخصا زمان باراک اوباما خود را با سیاستهای واشنگتن تطبیق داده بودند؛ اما در دوران جدید پس از اوباما و تحولات شدید سیاسی در بدنه آمریکا از یک سو و از سوی دیگر با روی کار آمدن ماکرون در فرانسه دوران جدیدی از روابط دیپلماتیک اروپا با واشنگتن شروع شده است. به خصوص که در اروپا و به ویژه در فرانسه به دنبال حضور ماکرون در ریاست جمهوری، پاریس پیگیر احیای سیاستهای «دوگل – میتران» در فرانسه است. در همین راستا ماکرون سیاستهای خود را در قبال منطقه خاورمیانه و سوریه تا حدودی تغییر داده است. اما آقای ماکرون در عین تغییر سیاستهای پاریس به دنبال ایجاد زاویه با واشنگتن هم نیست، تا با این شیوه واشنگتن را از هر گونه تقابل به مثلی دور کند. مشابه همین سیاستها را خانم مرکل نیز در پیش گرفته است.
اما نکته اینجاست که علاوه برآلمان و فرانسه اکثر کشورهای اروپایی حتی انگلستان در جایگاه متحد استراتژیک ایالات متحده در اروپا هم به این نتیجه رسیدهاند که در دوران ترامپ از سیاستهای بیبرنامه و متشتت کاخ سفید پیروی نکنند، چرا که این سیاستها، سیاستهایی پرتنش و هزینه بردار برای اروپا و خاورمیانه ای است که در همسایگی اتحادیه اروپا به سر میبرد. تغییر شرایط در خاورمیانه به صورت مستقیم بر اتحادیه اروپا اثرگذار است، چنان که امروز به واسطه شرایط سوریه و عراق شاهد اعمال تروریستی و ناامنی در اروپا هستیم؛ لذا اتحادیه اروپا به دنبال راه حلی برای ایجاد زاویه با برنامههای تنشزای ترامپ است. در واقع آنچه ترامپ در سیاست خارجی خود، چه در دوره انتخاباتی چه در دوران زمامداری انجام داده، به گونه ای بوده که به مزاق اروپاییها خوش نیامده است.
مانند انتقاد و تحمیل نظر خود به ناتو، خروج از پیمان محیطزیستی «پاریس»، تهدید به خروج از برجام، رفتارهای تند با مسکو و پکن در سایه تحریمهای گوناگون اقتصادی این دو کشور از سوی واشنگتن. در همین مورد آخر اختلافات پررنگی میان اروپاییان و ایالات متحده شکل گرفته است. چرا که کشورهای اتحادیه اروپا در سایه این رفتارها نتایج چندان خوشایندی را برای کل جامعه جهانی متصور نیستند؛ به خصوص که کشورهای اتحادیه اروپا به دنبال نزدیکی دیپلماتیک با روسیه و چین و در عین حال خواهان حفظ و پیگیری برجام هستند؛ البته اتحادیه اروپا بعد از جریان اوکراین و جزایر کریمه اعمال تحریمهای محدود و کنترل شده برای فشار بر روسیه را در راستای یک دیپلماسی هوشمند پی گرفتهاند، اما مخالفت اروپا با ترامپ به این مسئله باز میگردد که چنین دیپلماسی منعطف و هوشمندی در رفتار او (ترامپ) دیده نمیشود. چرا که اتحادیه اروپا به هیچ وجه آمادگی تحریک روسیه به واسطه برخورد تند ترامپ را ندارد.
زیرا این نوع سیاستهای جدید کاخ سفید باعث تحریک روسیه و تاثیر منفی مسکو بر بازار انرژی یا مناطقی از خاک اروپا مانند حوزه «بالتیک» خواهد شد که به واسطه این مسئله امنیت اروپا هم با یک بی ثباتی همراه خواهد بود. البته در همین راستا سرمایهگذاریهای اقتصادی و تجاری پکن در کشورهای اروپایی رقمیبسیار بالا و قابل توجه است. طبیعتا هرگونه فشار بر چین میتواند در تداوم و افزایش سرمایهگذاریهای پررونق این کشور در کشورهای اتحادیه اروپا اثرات منفی داشته باشد. در ضمن سیاستهای ترامپ درخصوص نابودی کره شمالی و ترور رهبر و سیاسیون این کشور هم باز میتواند به عنوان تهدیدی در خصوص چین عمل کند.
از همین رو اتحادیه اروپا با اتخاذ چنین سیاستهایی به شدت مخالف است و حتی خانم مرکل در تقابل با این سیاستهای غیرمنعطف و عدم هوش دیپلماتیک، پیشنهاد میانجیگری برای کاهش تنش میان پیونگ یانگ و واشنگتن را داده است. بنابراین نکات شما متذکر این نیست که سیاستهای اتحادیه اروپا با محوریت برلین و پاریس نسبت به آمریکا تغییری استراتژیک پیداکرده باشد، بلکه سیاستهای کنونی هم در راستای همراهیهای سابق با ایالات متحده است، ولی با این تفاوت که کشورهای اروپایی به دنبال آمریکایی هستند که سیاستهای آن درحوزه بینالملل معقول و برنامه ریزی شده و در مسیر کاهش تنش و درگیری باشد. مانند سیاستهای اوباما که از دیدگاه اروپاییها سیاستهای کم تنشی بود؛
* اما سیاستهای اوباما هم گاهی در راستای تحریم و تهدید عمل کرده است؟
** بله؛ هرچند که در برنامههای اوباما هم تحریم و تهدید وجود داشت، اما به واسطه کم تنش بودن و نهایتا کم هزینه تر بودن، اروپا در هماهنگی بیشتری با سیاستهای اوباما نسبت به ترامپ قرار داشت. لذا برای اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم خانم مرکل در جایگاه صدراعظم آلمان و یکی از متحدین پررنگ آمریکا در سخنانی اعلام کرد که» ما نمیتوانیم در دوران جدید (دوران ترامپ) دنباله روی مطلق سیاستهای آمریکا باشیم. «این مسئله به خوبی نشان از این دارد که این سیاستهای ترامپ به شدت از جانب اروپاییها با مخالفت روبه رو است. در نتیجه به نظر میآید که واشنگتن باید به تنهایی مجری برنامههای کاخ سفید و شخص ترامپ باشد.
* به دنبال حضور ترامپ در کاخ سفید و انتقاداتش از ساختار ناتو، وی در سیاستهایش همواره سعی داشته تا کشورهایی مانند آلمان و به نوعی فرانسه را مجبور کند سهم بودجه ای خود را در قبال ناتو افزایش دهند. این مسئله به مساله ای اختلافی در داخل بدنه سیاسی دولت خانم مرکل هم کشیده شد، چرا که خانم اورسولا فوندرلاین (وزیردفاع آلمان) در راستای نظر ترامپ خواهان افزایش سهم بودجه ای آلمان در ناتوست اما خانم مرکل مخالف این صرف هزینه است. در سایه این نکات، مرکل و ماکرون پیشنهاد ایجاد یک نیروی متحد نظامیاروپایی را داشتند؛ آیا این مسئله به معنای ایجاد زاویه و حتی خروج آلمان و فرانسه از ناتو است؟ در سایه این نکته سرنوشت ناتو چه ابعادی پیدا میکند؟
** به هیچ وجه نکات شما به معنای ایجاد فاصله آلمان و فرانسه با ناتو یا خروج از آن نیست؛ چرا که ما باید سیاستهای سایر احزاب و گروههای داخلی آلمان و فرانسه را برای چنین تصیمیمدنظر قرار دهیم. از همین رو به نظر نمیآید که آلمان و فرانسه تمایلی برای خروج از ناتو یا قطع ارتباط با آمریکا داشته باشند. چرا که این دو کشور به خوبی بر این واقعیت آگاهند که امنیت کل اتحادیه اروپا در سایه همکاری با آمریکا تامین میشود.
اگر اکنون اظهاراتی در خصوص عدم همراهی با ترامپ و سیاستهای کاخ سفید از سوی مرکل و ماکرون بیان میشود، به دلیل تحلیلی است که این مقامات از سیاستهای فعلی ترامپ دارند، چون همان طور که گفتم این کشورها بر این باورند با پیروی از سیاستهای متشتت و تنش زای ترامپ، تهدید و خطرات آن به مراتب بیشتر از سودش است. از همین رو این کشورها بنا دارند در کمتر از 3 سال و نیم باقی مانده از دوران ریاست جمهوری ترامپ (مشروط بر اینکه او برای بار دوم انتخاب نشود) برای کاهش هزینههای خود از سیاستهای آمریکا پیروی نکنند یا حداقل سیاستهای به نسبت مستقل تری را در پیش بگیرند.
اما این مسئله به معنای خروج این دو کشور از ناتو نیست؛ برلین و پاریس به خوبی میدانند که باید برای تقابل با روسیه باید از آمریکا کمک بگیرند و قطعا برای پیگیری چنین مسئله ای، نه قصد و نه برنامه ای برای تضعیف ناتو که تنهای بهانه آمریکا برای حضور در اتحادیه اروپاست ندارند. چرا که اتحادیه اروپا بعد از مسایل گرجستان، اوکراین و تحرکات اخیری که در کشورهای حوزه بالتیک مانند لتونی و استونی و لیتوانی صورت گرفته، به خوبی تهدید روسیه را در مرزهای خود حس کرده است. لذا اروپای نگران و مضطرب از رشد قدرت روسیه در عین عدم افزایش تحریک و تنش میان خود با روسیه به دنبال تقویت ناتو است.
لذا در پاسخ به سوال شما باید گفت که اتحادیه اروپا و خصوصا آلمان و فرانسه ضمن حفظ و ادامه همکای خود با ناتو و آمریکا به دنبال ایجاد نوعی نیروی نظامیکمکی از طریق بسیج و اتحاد نیروهای نظامیخود نیز هستند که این نیروی کمکی یا ارتش مشترک بتواند درکنار ناتو و همراهی آمریکا توان تقابل اروپا را در مقابل روسیه افزایش دهد؛ بنابراین این نیروی نظامیکه شما به آن اشاره داشتید، قطعا در مقابل ناتو قرار نخواهد گرفت و بیشتر در حکم مکمل ناتو عمل خواهد کرد و در راستای سیاستهای آمریکا باید دیده شود.
* اما این هم راستایی نوعی تناقض را در پی دارد. اگر آلمان و فرانسه به ناتو و آمریکا برای حفظ امنیت خود نیاز دارند چرا به دنبال ایجاد نیرویی مستقل از ناتو هستند؟
** مسئله اینجاست که چون در اظهار نظرهای مقامات آلمانی و فرانسوی بارها از عدم اعتماد به ترامپ سخن گفته شده است، میتوان این گونه هم تصور کرد که برلین و پاریس این نیرو را به عنوان یک «ضامن» امنیتی ایجاد خواهند کرد، چرا که احتمال دارد در یک برهه حساس و تاریخی به واسطه شناختی که اکنون از ترامپ پیدا کرده اند، بیم آن باشد که ترامپ از آنان حمایت نکرده یا حمایت از اروپاییان را مشروط به گرفتن امتیازهای سنگین برای خود بداند. بنابراین فرانسه و آلمان اکنون برای یک تضمین امنیتی سودای تشکیل چنین نیروی نظامیمستقلی را دارند. البته در خصوص نکته مهم سوال قبلی شما هم باید گفت که آلمان و فرانسه اکنون دیگر پذیرفته اند که سهم بودجه ای خود را در قبال ناتو افزایش دهند و این مسئله را در بودجه نظامیخود لحاظ کرده اند تا زاویه ای با ناتو شکل نگیرد. اما به هرحال با وجود چنین سیاستها و رفتارهایی باز اروپا به آمریکا در دوران ترامپ اعتماد ندارد. بنابراین تمام این رفتارها و سیاستهای آلمان و فرانسه تاکتیکهایی است برای مماشات با آمریکا در 3 سال و چند ماه باقی مانده از زمامداری ترامپ.
* آیا اساسا در عرصه بینالملل تغییر ناگهانی، آن هم در سطح استراتژیک و پیگیری سیاست مستقل در یک بازه زمانی کوتاه توسط اروپا و در مقابل ایالات متحده میسر است؟
** نباید این نکته فراموش شود که در عرصه روابط بینالملل نمیتوان این گونه هم تصور کرد که یک دولت به صورت ناگهانی و در یک فرصت زمانی کوتاه رفتارهای خود را در قبال کشوری مانند آمریکا در سطح استراتژیک تغییر دهد. در خود آلمان تمایل احزاب و سیاستمداران برای حفظ و حتی پررنگ شدن روابط دیپلماتیک با آمریکا بسیار زیاد است و حضوری جدی را هم در عرصه قدرت دارند، چنان که در فرانسه نیز چنین احزاب و سیاستمدارانی وجود دارد. جمهوری خواهان فرانسوی که از زمان سارکوزی شکل گرفته اند و در زمان اولاند تقویت شده اند، اعتقاد دارند موفقیت فرانسه در گرو ارتباط با آمریکا است، که این همپایی به قدری از سوی این جناح فکری پررنگ پی گرفته میشود که حتی معتقدند درخصوص برجام و رابطه با ایران باید در هماهنگی کامل با آمریکا عمل کنند. البته باید گفت که این گروهها و احزاب قدرت فراوانی را هم در بدنه سیاسی فرانسه در اختیار دارند و تقابل با آنها از سوی ماکرون نمیتواند به سادگی صورت بگیرد، از همین رو ماکرون باید یک سیاست یک بام و دو هوا را برای رضایت این احزاب و پیگیری سیاست مستقل خود از آمریکا داشته باشد.
لذا ماکرون از سویی به دنبال کاهش حساسیت ترامپ است و از سوی دیگر به دنبال برنامه ریزی مستقل تری نسبت به آمریکا است. زیرا اکنون فرانسه با مشکلات عدیده ای روبه روست که پررنگترین آن به حوزه امنیتی برمیگردد. با نگاهی به حوادث تروریستی در 3 سال اخیر ما شاهدیم که این حوادث چیزی درحدود یک هزار کشته و زخمیدر فرانسه به دنبال داشته که اکثر این حوادث تروریستی در خود پاریس روی داده است؛ لذا عددی بین 240 تا 250 کشته و 700 زخمیبرای پاریسی که در جایگاه پایتخت فرانسه، شهر چندان بزرگی نیست، تهدیدی بسیار جدی به شمار میرود؛ این مسئله امنیت کل فرانسه را با خطری جدی و در عین حال فزاینده رو به رو کرده است، ضمن اینکه آینده چندان روشنی هم برای امنیت فرانسه وجود ندارد؛ حتی احتمال پررنگ شدن حوادث تروریستی و بغرنج تر شدن شرایط امنیتی فرانسه در آینده وجود دارد. چرا که با نگاهی به تحولات سوریه و عراق و پایان یافتن عمر تروریسم در این کشورها قطعا بخشی از تروریستها و ناامنی ناشی از آن به اروپا مهاجرت خواهد کرد.
* در سایه این تغییر تاکتیکی رفتار اروپا در قبال سیاستهای ترامپ، میتوان بستری مناسب را برای افزایش روابط دیپلماتیک تهران با اتحادیه اروپا جستجو کرد؛ چرا که این اتحادیه در مخالفت با سیاستهای جدید ترامپ خواهان حفظ و اجرای برجام است. شما این شرایط را برای تهران چگونه ارزیابی میکنید؟
** هر اندازه که ترامپ سیاستهای متشتت و نامعقول خود را در مسایل مختلف از جمله برجام پی بگیرد، به همان اندازه موجب دوری کشورهای اروپایی از آمریکای ترامپی بیشتر خواهد شد. طبیعتا در سایه همین نکته اروپا با آگاهی به تاثیرگذاری مستقیم مسایل خاورمیانه بر شرایط اتحادیه اروپا به واسطه همسایگی این دو منطقه، برجام را به عنوان یک راهکار برای ایجاد یک رابطه دیپلماتیک مناسب بین اتحادیه اروپا و تهران به عنوان یکی از قدرتهای خاورمیانه در نظر دارد. چرا که در سایه برجام اروپا به دو هدف عمده خود نائل آمده است؛ اول اینکه اروپا معتقد است به واسطه انعقاد برجام ایران و خاورمیانه از مجهز شدن به تسلیحات اتمیدور شده که این مسئله در کاهش تنش و افزایش امنیت خود آنها بسیار موثر است.
اکنون به باور اروپاییان با از میان رفتن تهدیدات اتمیایران و در ادامه رقابت تسلیحاتی در خاورمیانه به هدف اول خود نائل آمده اند، چرا که اروپا در ارزیابیهای خود معتقد است در صورت دستیابی ایران به سلاح اتمی، ترکیه و عربستان هم به شدت خواهان دستیابی به آن خواهند بود که این مسئله و تهدید با برجام از بین رفته است. دومین هدف، افزایش روابط اقتصای و تجاری اتحایه اروپا با تهران است. با نگاهی به شرایط اقتصادی اتحادیه اروپا پس از بحران سال 2008، هنوز آثار آن در اروپا دیده میشود؛ به گونه ای که اکنون در فرانسه آماری نزدیک به 6 میلیون بیکار وجود دارد. لذا این کشورها به دنبال روابط پررنگ اقتصادی برای ترمیم شرایط داخلی خود است؛ از همین رو برجام برای اتحادیه اروپا درخصوص رونق بازار تجاری دستاورد و بستر بسیار مناسبی را ایجاد کرده است و قطعا به آسانی حاضر به کنار گذاشتن برجام و دستاوردهای آن نخواهد بود. درهمین راستا اگر ترامپ سیاستهای تعدیل شده تری در قبال تهران و برجام در پیش بگیرد، قطعا موجب همراهی اتحادیه اروپا با ترامپ درخصوص برجام خواهد شد.
در سایه این نکته من بر این باورم که اتحادیه اروپا در روابط خود به دنبال متقاعد کردن ترامپ برای حفظ و ادامه برجام خواهد بود. از همین جهت بسیار بعید به نظر میرسد که آمریکا به صورت یک جانبه از برجام خارج شود و هزینههای آن را به صورت انفرادی تقبل کند، هرچند که شاید فشارهای آمریکا با تحریمهای جدید علیه تهران پی گرفته شود، اما به تدریج اروپا راهکارهایی را برای حفظ و ادامه روابط تجاری خود در سایه برجام پیدا میکند. چنان که آلمان، فرانسه، اتریش، ایتالیا و حتی انگلیس تقریبا این راهکارها را برای خود تعریف کرده اند؛ این کشورها با ایجاد بانکها و شرکتهایی که از اساس هیچ گونه ارتباط تجاری و اقتصادی با آمریکا ندارند آنها را مامور برقراری ارتباط تجاری و بازرگانی با تهران کرده اند تا از هر گونه جریمه آمریکا مصون باشند. بنابراین شاید ترامپ در اجرای برجام سنگ اندازی خود را داشته باشد، اما اتحادیه اروپا برنامههای خود را پی خواهد گرفت. چنان که ما تا به امروز تجربه «داماتو» را هم داریم.
* 15 اکتبر وعده ترامپ درخصوص نهایی شدن برنامه آمریکا در قبال برجام خواهد بود. چنان که شما هم اشاره کردید، احزاب و افراد با بینشهای نومحافظه کارانه در آلمان و فرانسه به دنبال نزدیکی بیشتر کشورشان به آمریکا هستند؛ در بستر این مسایل اگر برنامه نهایی ترامپ خروج از برجام باشد، اروپا چه واکنش و انتخابی را خواهد داشت؟ تهران باید چه سیاست و رفتاری را در این خصوص پیش بگیرد؟
** در سایه نکات شما باید گفت که نباید این برداشت اشتباه را داشت که حتی نومحافظه کاران اروپایی مانند ترامپ مخالف برجام هستند. لذا گفتههای من در خصوص همراهی کلی نومحافظه کاران با سیاستهای آمریکا است نه با شخص ترامپ. به باور این احزاب همراهی باید با هسته اصلی، متفکر و مدیریتی آمریکا در دراز مدت شکل بگیرد و چندان تمایلی به هماهنگی با برنامههای اشخاصی چون ترامپ که برنامهریزی اساسا در دستور کار او وجو ندارد نیستند. لذا من معتقدم که شرایط به آن مرز از بحرانی شدن پیش نخواهد رفت که اتحادیه اروپا مخیر به انتخاب تهران یا واشنگتن پس از 15 اکتبر شود. البته ممکن است شرایط سختی در ادامه برجام برای اروپا شکل بگیرد اما مطمئنا اروپا به مرزی از بحران در خصوص برجام نخواهد رسید. از سوی دیگر من معتقدم که بر پایه بسیاری از اخبار و گزارشها در بدنه سیاسی داخلی آمریکا به خصوص در کنگره و مجلس نمایندگان مخالفتهای جدی با سیاستهای ترامپ وجود دارد.
لذا واشنگتن به هیچ عنوان پذیرای هزینههای بینالمللی در خصوص خروج یک جانبه از برجام در صحنه بینالملل نیست. چرا که با خروج از برجام، ترامپ در عرصه بینالملل متهم به نقض قوانین و مقرراتی است که در سایه قطعنامه 2231 شورای امنیت، مقید و متعهد به حفظ و پیگیری آن شده است. به اعتقاد من مشکل اساسی آمریکا و شخص ترامپ با ایران به برجام ارتباطی ندارد، چرا که آمریکا همواره به دنبال حضور و افزایش نفوذ خود در خاورمیانه و منطقه غرب آسیا بوده است، اما قدرت روز افزون تهران را خطر جدی برای این سیاستها، آن هم در بستر عدم هر گونه ارتباط دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن میداند. از همین رو ایالات متحده با بهانه قراردادن برجام به دنبال افزایش فشار بر تهران در قبال سیاستهای تهران در خصوص سوریه، عراق، یمن، لبنان و... است.
* پس آیا شما به «برجام منهای آمریکا» اعتقاد دارید؟ در این صورت مدیریت برجام آیا بر عهده اتحادیه اروپا خواهد بود؟
** من اعتقاد به خروج یک جانبه آمریکا از برجام ندارم؛ چرا که این مسئله لطمه بسیار سنگینی به اعتبار ایالات متحده خواهد زد. در چند وقت اخیر مخالفتهای وزارت امور خارجه و دفاع با شخص ترامپ در خصوص خروج از برجام مطرح شد. در سایه همین مخالفتها همراهی بدنه نظامیآمریکا هم در مخالف خروج از برجام طرح شد. لذا به نظر ترامپ با چند مشاور موفق به خروج از برجام نخواهد بود. مشکل ترامپ مشخصا در برجام به این مسئله برمیگردد که احساس میکند در سایه انعقاد برجامیکه در دولت او صورت نگرفته، تمام امتیازات و سود میان تهران، پکن، مسکو، لندن، پاریس و برلین تقسیم شده و در این میان تنها واشنگتن است که سود خود را دریافت نکرده است. در سایه این نگرش کابینه ترامپ هم در اظهارنظرهایی به شدت منتقد سهم کشورهای اروپایی از سود برجام است .
* درسایه دگردیسی کابینه و سیاستهای ترامپ بعد از اخراج استیو بنن و پررنگ شدن جایگاه افرادی مانند رکس تیلرسون، هربرت مک مستر و غیره، آیا امکان نزدیکی ترامپ و کل کابینه به سمت جمهوری خواهان و محافظهکاران وجود خواهد داشت؟ در این صورت آیا منطق جمهوری خواهی به سیاستهای متشتت ترامپ بازخواهد گشت، که زمینه انسجام و نزدیکی اروپا را به خود داشته باشد؟
** ما دراین خصوص باید چند نکته اساسی را مد نظرقرار دهیم؛ اول اینکه باید آینده ترامپ را در همین 3 سال و چند ماه باقی مانده از ریاست جمهوری مدنظر قرار دهیم. ترامپ اکنون با اتهاماتی جدی از سوی FBI در خصوص خود و اعضای خانواده اش در دوران تبلیغات انتخاباتی روبه رو است، اکنون این پرونده در مرحله تحقیقات به سر میبرد و احتمالا در چند ماه آینده در همین خصوص شخص ترامپ با مشکلات و اختلافاتی روبه رو خواهد شد. دومین مسئله به تجدید نظرها و به نوعی عقب نشینی مکرر از مواضع شخص ترامپ بازمیگردد که یقینا این مسئله میتواند در وجهه او به عنوان رئیس جمهور اثر گذار باشد.
شما از تغییر موضع مکرر در خصوص مهاجرین، تروریسم و غیره بگیرید تا سخنان تند او در سازمان ملل درخصوص ایران یا حتی کره شمالی که دیدیم این مسایل و اظهار نظرها از جانب جامعه جهانی و حتی جامعه داخلی ایالات متحده با مخالفت شدید روبه رو شده است. در سایه این مسئله اظهارنظرهای ترامپ به قدری با برخورد و مخالفتهای شدید رو به رو است، که ما باید منتظر تقابل مردمیو حتی قانونی در آینده باشیم چنان که این مخالفت و تقابل مثلا در خصوص مسئله مهاجرت شکل گرفت و تغییر موضع ترامپ را در پی داشت.
البته اکنون این صداهای مخالف از درون کابینه ترامپ هم به گوش میرسد. یا در خصوص بحران کره شمالی، رکس تیلرسون معتقد است باید درخصوص پیونگ یانگ هوشمندانه عمل کنیم که ترامپ مخالفت خود را با این سخنان اعلام داشته و با اظهار نظرهایی نسنجیده شرایط را به سمت بحرانی شاید بی بازگشت سوق داده است. ضمن اینکه بدنه نظامیبه خوبی با شرایط بینالملل و مشخصا منطقه خاورمیانه آشنایی دارد و از قدرت و توانایی تهران هم به خوبی آگاه است. لذا مخالفت خود را با هر گونه دستور ترامپ برای متشنج کردن منطقه خاورمیانه ابراز خواهد کرد. اما شاید نزدیکیای میان ترامپ با جمهوری خواهان ایجاد شود اما این نزیکی به صورت کامل نخواهد بود و در کوتاه مدت هم شکل نمیگیرد، لذا فعلا سیاست خارجی آمریکا بر پاشنه ترامپ میچرخد.
http://www.mardomsalari.net/4433/page/7/23689
ش.د9602871