تاریخ انتشار : ۰۸ آبان ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۹  ، 
کد خبر : ۳۰۵۸۰۵
به بهانه همه‌پرسی کردستان عراق

اقوام ایرانی در تجربه زیسته سرزمین یکپارچه ایران

پایگاه بصیرت / محمدحسین شریف‌زادگان / استاد توسعه اقتصادی دانشگاه شهید بهشتی

(روزنامه شرق – 1396/07/25 – شماره 2988 – صفحه 10)

همه‌پرسی در اقلیم کردستان عراق و شادمانی بعضی از مردمان کُرد در مناطق کردنشین، مسائل مربوط به قومیت و حقوق آنها را در فضای عمومی زنده کرد و بعضی از دوستان گرامی اظهاراتی را مبنی‌بر اینکه همه اقوام ایرانی می‌توانند در مورد سرنوشت سیاسی خود خارج از واحد سرزمین ملی به‌عنوان یک حق قومی و سیاسی تعیین‌تکلیف کنند بیان کردند. می‌دانیم سرزمین ایران از دیرباز در یک حوزه تمدنی فلات ایران با اقوام و زبان‌های مختلف تعریف شده است و سوانح، تاریخ آن را در جغرافیای کنونی با اقوام کُرد و بلوچ و ترک و لر و گیلک و عرب و ترکمن محدود کرده است. اگرچه زمان شکل‌گیری فرایند دولت – ملت در ایران مورد مناقشه است، اما می‌توان مفهوم دولت به معنی اندیشه منسجم سیاسی اداره سرزمین ایران را از دوره حکومت هخامنشیان و ساسانیان بر مبنای اندیشه و خرد سیاسی منسجم دولت بر سرزمین‌های گسترده‌ای از شرق تا غرب با قومیت‌ها و زبان‌های مختلف دانست.

بعد از اسلام نیز اندیشه سیاسی دولت در ایران با آمیختگی فرهنگی اسلامی در حکومت سامانیان و سپس در حکومت شاه‌عباس صفوی خود را نشان داد که آبشخور آن آمیختگی تفکر اسلامی و حکمت خسروانی بود. امروز ایران بعد از وقوع سه انقلاب اجتماعی مشروطیت، نهضت ملی‌کردن نفت و انقلاب اسلامی همواره یک ملت با زبان ملی و اقوامی متکثر با زبان‌های محلی، ظرفیت تولید خرد، فرهنگ، ثروت و تشخص ملی را در قالب‌های دینی، آموزشی، ارتباطات و اندیشه مشترک بروز داده است و در مواجهه با مدرنیته و شناخت سنت‌ها، تفکر، اندیشه و خرد خویش را شکل داده است. بنابراین سرنوشت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایرانیان در چارچوب مفهوم ملت ایران و با حفظ هویت‌های قومی و فرهنگی و زبانی محلی و با به‌هم‌پیوستگی با فرهنگ ملی و زبان فارسی رقم خواهد خورد و تجربه زیسته اجتماعی و مدیریتی خاص خود را آفریده است.

ملت ایران می‌تواند بر اساس تجربه زیسته خود سرمایه اجتماعی مشترکی تولید و توان دفاعی و قدرت اقتصادی یکپارچه‌ای را عرضه کند که پازلی است از سرمایه اجتماعی و قدرت اقوام، گروه‌ها و زبان‌های مختلف که هر یک در تقسیم کار ملی نقشی را در به‌هم‌پیوستگی ملی و سرزمینی ایفا می‌کنند. حکومت در ایران بر اساس اندیشه دولت ملی است که در طول قرن‌ها قوام یافته و در سه انقلاب اجتماعی سده اخیر با اندیشه‌های جدید و مدرن بازسازی و در تجربه زیسته اجتماعی در بستر جامعه مدنی مستمرا نمود پیدا کرده است. دیدگاه‌های بعضی از دوستان فعال سیاسی که اظهار کرده‌‌اند اقوام ایرانی نیز می‌توانند سرنوشت مدیریت سیاسی خودشان را خارج از چارچوب ملی تعیین کنند دقیقا مغایر با خصوصیات تاریخی اندیشه یکپارچه دولت در ایران و عملا انکار یکی از مهم‌ترین دستاورد‌های هویتی و تاریخی این سرزمین است.

در گذشته ایران با وجود حکومت‌های ملی قدرتمند که اندیشه دولت ملی و یکپارچه را به اجرا درمی‌آوردند، هرگاه این دولت‌ها به ضعف می‌گراییدند حکومت‌های محلی و ملوک‌الطوایفی ادعای استقلال می‌کردند و سپس بعد از روی‌کارآمدن حکومت ملی قدرتمند دوباره به جایگاه خود بازمی‌گشتند. در سده‌های اخیر و در اواخر حکومت صفوی چندین حکومت محلی صفوی بر کشور حکومت می‌کردند و نادرشاه افشار همه را در یک واحد سرزمینی دوباره متحد کرد و حتی عمق استراتژیک مرزهای سرزمینی، نظیر هند و عثمانی را به منظور امنیت مرزهای ایران سیاست کرد. بعد از جنگ جهانی اول، زمانی که دولت مرکزی با زوال سلسله قاجار رو به ضعف می‌رفت، در گیلان جنبش جنگل، جمهوری شوروی سوسیالیستی تشکیل داد و ناخواسته بخشی از سرزمین ملی با پشتیبانی حکومت تازه‌تأسیس شوروی در معرض استقلال و تجزیه قرار گرفت.

در سال ١٣٢٤ با پشتیبانی شوروی، حزب دموکرات کردستان در شرایطی که ایران در اشغال نیروهای آن قرار داشت، تأسیس و در همان سال جمهوری مهاباد به ریاست‌جمهوری محمد قاضی تشکیل شد و ملا مصطفی بارزانی که از سال‌های ١٣١٠ در کردستان عراق به‌همراه برادرش شیخ احمد بارزانی، برای استقلال کردستان می‌جنگید و شکست خورد با پیشمرگه‌های خود به مهاباد آمد و خود را ژنرال خواند و فرمانده کل قوای جمهوری مهاباد شد. بعد از آنکه قوام‌السلطنه در مسکو با استالین روی خروج نیروهای شوروی از ایران به توافق رسید، پشتیبانی شوروی از این جمهوری خودخوانده نیز برداشته شد و با هجوم ارتش ایران فروپاشید. در همان سال مسعود بارزانی، رئیس کنونی اقلیم کردستان، در مهاباد متولد شد.

همچنین هم‌زمان در آذربایجان، پیشه‌وری نیز جمهوری آذربایجان را تشکیل داد که با پشتیبانی مستقیم شوروی برپا شد و با خروج ارتش شوروی از ایران فروریخت و سران آن به شوروی گریختند. بعد از انقلاب اسلامی نیز با ضعف دولت مرکزی ناشی از فرایند انقلاب، دوباره در کردستان ندای خودمختاری با نبرد مسلحانه سر داده شد و در منطقه ترکمن‌نشین ایران نیز با پشتیبانی جمهوری ترکمنستان شوروی و در خوزستان با پشتیبانی سازمان‌های کمونیست فلسطین صدایی به گوش رسید که معنی آن خودمختاری و استقلال بود.

علاوه‌بر کم‌توجهی به خواست اقوام و در نتیجه توسعه‌نیافتگی آنها به‌عنوان نارضایتی، پشت همه این وقایع تاریخی اراده‌ای خارجی نه به‌عنوان یک توهم، بلکه به‌عنوان یک واقعه تاریخی مشاهده می‌شود. بعد از جنگ جهانی اول و فروپاشی حکومت گسترده عثمانی، در منطقه بالکان، زبان‌ها و قومیت‌های متعددی وجود داشت که در معرض تکه‌تکه‌شدن به کشورهای کوچک بود، به دلایل متعددی سعی کردند این مجموعه را در بالکان متحد و کشورهای یکپارچه‌ای تشکیل دهند. این پدیده و عکس آن که تجمع و فروپاشی یک منطقه دارای قومیت‌ها و زبان‌ها و سرزمین‌های کوچک است، به پدیده بالکانی‌شدن معروف شد. برای خاورمیانه و ایران طرح‌هایی به منظور بالکانیزه‌کردن و تبدیل آن به کشورهای کوچک و با اقتدار اندک طرح‌ریزی شده است.

تشکیل کشور کردستان عراق را که عوامل فراوانی آن را شکل می‌دهد نیز می‌توان در این چارچوب تفسیر کرد. این نگاه ژئواستراتژیک به منطقه خاورمیانه و ایران از منظر مزیت‌های نسبی راهبردی منابع زیرزمینی، ارتباطات بین‌المللی و هژمونی قدرت‌های بزرگ بر این منابع را می‌توان دلایلی بر وجود این‌گونه استراتژی‌ها در تغییر مرزهای کشورهای خاورمیانه دانست. در این چارچوب مفهومی، ایران دارای اندیشه‌ای برای اداره حکومت یکپارچه مبتنی‌بر تمدن ایرانی- اسلامی است و دارای یک ملت به معنی تاریخی، جامعه‌شناختی و تشخص و فرهنگ ملی است که کارکرد خود را با آمیزش و تقسیم کار ملی همه اقوام ایرانی به دست آورده است؛ حق تعیین سرنوشت اقوام ایرانی در درون ملت ایران و مرزهای شناخته‌شده آن میسر است و هر تلاش و اندیشه‌ای خارج از آن مغایر هویت ملی همه ایرانیان است و می‌تواند در جهت بالکانیزه‌کردن کشورهای خاورمیانه تلقی شود و به تضعیف اقتدار اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و دفاعی سرزمین ایران بینجامد.

از سوی دیگر همه پدیده‌های سیاسی و اجتماعی مشروط به عوامل تقویت‌کننده و کاهنده آن است. در اغلب کشورهای پیشرفته و درحال‌توسعه، حکومت‌ها نسبت به بعضی از اقوام ترجیحاتی را به دلایل تاریخی، سیاسی و فرهنگی قائل شده‌اند که موجب تبعیض، توسعه‌نیافتگی و نهایتا کاهش مشارکت‌جویی آنان در توسعه سیاسی یا اجتماعی و اقتصادی شده است. نارضایتی و احساس تبعیض که از خود تبعیض نیز مؤثرتر است محصول این فرایند است. وقتی گفته می‌شود اقوام ایرانی ملت‌سازی کرده و ایران را ساخته‌اند، حقوق شهروندی آنان نیز در جامعه مدنی ایران برابر است و حق حاکمیت ملی، ناشی از تجمع اراده آنان است.

توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران نیز از مشارکت‌جویی همه مردم در قالب اقوام ایرانی در فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی زاییده می‌شود. یکی از ابزارهای توسعه مناطق که می‌تواند شامل یک یا چند استان باشد، داشتن دولت‌های محلی یا فدرال است. در آن صورت امر توسعه منطقه‌ای محتاج نهادهای منطقه‌ای است که مهم‌ترین آن دولت محلی است. در آن صورت دولت محلی همه اختیارات دولت مرکزی در منطقه را به‌جز امور دفاعی، امنیتی، سیاست خارجی و اقتصاد کلان برعهده می‌گیرد، اما واقعیت آن است که در دو قانون اساسی مشروطیت و جمهوری اسلامی باوجود طرح صریح و مفصل دولت محلی و فدرالیسم به گمان من به علت همان ترس از تجربه تجزیه‌طلبی و ملوک‌الطوایفی‌شدن مناطق به تصویب نرسید و درواقع وجود دولت محلی خلاف هر دو قانون اساسی تلقی شد، اما ضرورت تمرکززدایی در توسعه منطقه‌ای ایران به‌عنوان پازل توسعه ملی، دست‌اندرکاران برنامه‌ریزی توسعه را بر آن داشت که از برنامه سوم توسعه قبل از انقلاب، سیاست‌های تمرکززدایی شروع شود و بعد از انقلاب اسلامی نیز با پشتیبانی مجالس شورای اسلامی به‌تدریج وظایف برنامه و بودجه و عمرانی به استان‌ها واگذار شود و می‌توان گفت که تمرکززدایی تا مرز دولت محلی در ایران امکان‌پذیر و ضرورت تام توسعه منطقه‌ای است.

اگر چارچوب مفهومی تجربه زیسته ایرانیان را در فضای سرزمین بپذیریم، حکومت می‌بایست سیاست‌هایی را به کار گیرد که تقویت‌کننده این چارچوب مفهومی باشد و سیاست‌های به‌هم‌پیوستگی و فراگیری (Inclusive Policies) را که موجب به‌هم‌پیوستگی اجتماعی و بالارفتن میزان مشارکت‌جویی اقوام ایرانی در همه ابعاد توسعه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است به اجرا درآورد و از سیاست‌های جداسازی و طرد اجتماعی (Exclusive Policies) اقوام ایرانی اجتناب کرد و بعد از نشر زبان فارسی به‌عنوان زبان ملی و عامل هویت‌بخش سرزمین و ابزار مهم خرد و اندیشه تجربه زیسته ایران، اشاعه فرهنگ و زبان محلی را مورد توجه قرار دهد و از همه مهم‌تر کم‌کردن فاصله توسعه‌یافتگی در مناطقی که اکثریت آن اقوامی نظیر کُرد و بلوچ ترکمن ساکنند و توسعه اقتصادی و اجتماعی و نهادسازی‌های ضروری آن به‌عنوان اکسیر برابری در رفاه اجتماعی سکونتگاه‌های اقوام ایرانی و ایجاد تعادل منطقه‌ای با مشارکت ایشان در فضای ملی سرزمین مورد توجه اصلی قرار دهد.

بنابراین ما ایرانیان می‌بایست بر اساس چارچوب مفهومی تجارب زیسته اندیشگی خود در قالب مفهوم دولت - ملت در سرزمین ایران دعوت‌کننده اجرای سیاست به‌هم‌پیوستگی و فراگیرنده اقوام ایرانی و احقاق حقوق شهروندی و مدنی ایشان و توسعه اقتصادی و اجتماعی آن در قالب تعادل‌بخشی فضایی سرزمین باشیم، نه تشویق‌کننده به‌خطرانداختن پیوستگی سرزمینی و پاره‌کردن انسجام تجربه زیسته ایرانیان که عناصر وحدت‌بخش ملی و حفظ تمامیت ارضی و هویتی ماست. البته ایرانیان کُرد در همه استان‌های ایران مشمول این تحلیل و نظر خواهند بود. درواقع همان‌طور که بلا (Bellah)، جامعه‌شناس آمریکایی، به‌هم‌پیوستگی مدنی (civic incorporation) را در جامعه متکثر آمریکا به‌عنوان گسترش خیر مشترک می‌داند، به نظر می‌رسد مفهوم تجربه زیسته خرد دولت در سرزمین ایران نیز به‌عنوان عامل وحدت و هویت‌بخش سرزمین، خیر مشترک در سپهر سرزمین ایران است.

http://www.sharghdaily.ir/News/143656

ش.د9602891

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات