شروع دولت دوازدهم در ایران با مراسم بیسابقهای با حضور سران و نمایندگان ارشد کشورهای مختلف همراه بود. این امر مهم در جامعه ما که همزمان با سالروز مشروطه نیز بود، در سایه خبرهای حاشیهای قرار گرفت که ظاهراً کسی انتظارش را نداشت. مهمترین خبر حاشیهای این روزها که عملاً تمام متن خبری و مرکزیت آنها را به خود اختصاص داده است، سلفی گرفتن تعدادی از نمایندگان مردم با خانم موگرینی بود! واکنشهای انتقادی بسیاری به این رفتار اظهار شد؛ از نقد محترمانه تا نقدهای جناحی و سرکوبهای بسیار تند اخلاقی.
به نظر میرسد سلفی گرفتن در ایران نشانههای یک بیماری مزمن را دارد؛ چه زمانی که پلاسکو در آتش میسوخت و برخی شهروندان با شعلههای آن سلفی میگرفتند و چه زمانی که سیل جان مردم را گرفت و شهروندانی به عشق سلفی قربانی سیل شدند و... این وقایع در زندگی روزمره ما نشان میدهد که سلفی گرفتن نه تنها بیانگر ناخوشی احوال برخی نخبگان سیاسی ما، بلکه بیانگر ناخوشی جامعه و فرهنگ و شخصیت ایرانی است.
آنچه در پس این رفتارها دیده میشود، نوعی غفلت از تربیت فرهنگی (به معنای غیر دینی آن) است. متأسفانه زمانی که شهروندان محوری ما در مراکز قدرت چنین رفتارهای «خلاف مبادی آداب» و «خلاف قواعد مدنیت بینالمللی و دیپلماتیک» دارند و در سایر شهروندان نیز گاه این رفتارهای سلفی گرفتن با هزینه تخریب و صدمه زدن به شهروندان دیگر رخ میدهد، میتوان از نوعی بیفرهنگی در بخشهایی از ساختار قدرت یاد کرد.
قدرت رسمی و مدنی در جامعه ایران نه تنها از تربیت و فرهیخته کردن مردم در معنای ارزشی و مدنی آن غفلت کرده است، بلکه بواسطه تقلیل همهچیز به ساختارهای ایدئولوژیک صریح و حداقلی، منجر به نافرهیختگی عمومی جامعه در فهم موقعیت و رفتارهای مناسب هر موقعیت شده است. سلفی گرفتنهای نابجای ما در موقعیتهای مختلف، دال بر کاستیهایی است که ریشههای فرهنگی دارد. آنچه در این سلفی نمایندگان و سایر سلفیهای مردمی بیش از همه مهم است، مسأله «شهوت بازنمایی خویشتن» در کنار رخدادها و عناصر مهم است که ریشه در نوعی خلأ شخصیت فرهنگی ما دارد که از خلال این بازنمایی قرار است ارضا شود. این مسأله بهطور ضمنی بیانگر آن است که زندگی عادی ما خالی از اعتماد به نفسی جدی است و حضور رخدادها و عناصر مهم در آن و نشان دادن تماس نزدیک فرد با آنها میتواند این زندگی جاری از تهی را پرمعنا کند.
به نظر میرسد شهوت سلفی گرفتن برای نمایش قدرت و منزلتی است که فرد بدان برای رفع حفرههای فرهنگیاش، نیاز عمیقی دارد و با ثبت تصویری آن میخواهد آن قدرت و منزلت خویشتن را به خود و دیگران اثبات کند. همانطور که گفته شد این خصیصه بیانگر بحرانی فرهنگی و روانشناختی در جامعه ایرانی است. شاید بحران هم نباشد، اما یک خلأ جدی است.
مسأله سلفی گرفتن نمایندگان، بیش از همه بیانگر اهمیت فرهنگ در تحلیل ساختارهای کلان جامعه ایرانی است. فرهنگ به معنای «شیوه زندگی فرهیخته و متعالی» غایب اصلی سیاستهای فرهنگی روزمره و کلان ما بوده و اصولاً زمانی که تمام سیاستهای فرهنگی به مجموعهای از سیاستهای فرهنگ رسمی نمایشی تقلیل پیدا کند، این بحران و خلأ جدی ظهور و بروز پیدا میکند. رفتارهای مدنی آنگونه که خارج از ساختارهای ایدئولوژیک بتواند هویت فردی ما را بسازد، بخش بسیار نحیف و چه بسا سرکوبشده جامعه ایرانی است.
اما بهتر است سلفی گرفتن را بیش از آنکه به معنای وجود رفتارهای بد بدانیم، به معنای «فقدان تربیت درست» تعریف کنیم. سلفی گرفتن بیش از آنکه بیانگر رفتار بد و مخرب ما باشد، بیانگر «فقدان الگوهای درست رفتاری در عرصههای مدنی» است. ما نیاموختهایم موقع حادثه (مانند پلاسکو یا سیل) چگونه رفتار کنیم، همچنین بزرگان و صاحبان ثروت و قدرت نیاموختهاند که فرهیختگی لازم با موقعیت خود را داشته باشند (چه در نمایندگان مجلس مورد بحث و چه در بچه پولدارهای نوکیسهای که دائماً دنبال نمایش موقعیت و منزلت خود هستند). این موارد بیانگر نوعی فقدان سیاستهای فرهنگی در عرصههای مدنی برای رشد و توسعه شخصیت و منش شهروندان است.
به عبارت دیگر، در عرصههای مدنی غیر رسمی، ما فاقد سیاست فرهنگی مناسب هستیم و شاید با فقدان سیاست فرهنگی در جهت فرآیند متمدن شدن در جهان جدید مواجه باشیم. تمرکز سیاستهای فرهنگی بر محورهای خیلی خاص و محدود ایدئولوژیک (علیرغم ضرورت آنها) موجب غفلتی وسیع از سیاستهای فرهنگی عام و مدنی شده است. در نتیجه شخصیت ایرانی در مواقع خاص (لحظههای خطیری مانند یک رخداد بزرگ بحرانی یا یک مواجهه خیلی خاص با مقامات سیاسی و حتی لحظه تجربه یک مکان بسیار خاص) قبل از هرچیز به دنبال یک سلفی در آن موقعیت خاص است تا خود را با الصاق به آن واقعیت خاص و نادر و برجسته، ارتقا دهد و خلأهایش را با آن جبران کند.
بهرغم نقدهای شدیدی که به این ماجرا شد، سلفی گرفتن نمایندگان را نباید مسألهای صرفاً محدود به آن افراد دانست، زیرا این رویکرد به مسأله، میتواند ما را از تشخیص اصل ماجرا و کاستیهای اساسی نظام فرهنگی غافل کند. سلفی گرفتن فینفسه نه آسیب است و نه مزیت، بلکه بسته به زمینههای فرهنگی و اجتماعی میتواند نشانههای هرکدام از این خصایص مثبت و منفی باشد. سلفیگرفتن بیموقع و بیجا، به مثابه نشانههای آسیبها و کاستیهای فرهنگی، از یکسو بیانگر خلأها و کاستیهای شخصیت ایرانی است و از سوی دیگر، بیانگر نواقص عظیم سیاستهای فرهنگی مدنی و شاید بتوان گفت فقدان این نوع سیاستهای فرهنگی است.
حتی نحوه مواجهه با این مسأله سلفی نمایندگان هم بیانگر آن است که جامعه و منتقدان تا چه حدی نافرهیختهاند، چون این خطا را برای سوءاستفادههای سیاسی، برای تحقیر نمایندهها و... به کار بردهاند. آنها نمایندگان ملت هستند و بازنمای شخصیت سیاسی ایرانی هستند، آنان هم همانند همه مردم اهل سلفی و عاشق نمایش خود هستند. تمایل به خودنمایی بیش از همه، نشانه خلأ نفس و کمبودهای آن است. اگر غایت سیاستهای فرهنگی را فرهیختگی جامعه بدانیم، این رخداد بخوبی نشان میدهد که بسیاری از لایههای جامعه، نافرهیختهاند.
http://www.iran-newspaper.com/newspaper/BlockPrint/195072
ش.د9601874