(روزنامه كيهان – 1396/07/06 – شماره 21734 – صفحه 7)
* از مهمترین دغدغههای فعلی کشور، حضور در عرصهی جهانی به منظور پیشرفت است، در این بین عدهای عقیده دارند لازمه پیشرفت، اتصال به یک قدرت جهانی چون آمریکا است، نظر شما در اینباره چیست؟
** پاسخ این سؤال منوط به آن است که اساسا ما چه تصویری از دنیای کنونی داریم. گویا بعضیها هنوز در فضای جنگ جهانی دوم که آمریکا پیروز جنگ شد، هستند. دورانی که در تمامی مجامع حرف اول و آخر با آمریکا بود و اکثر کشورهای قدرتمند دیگر هم بدهکارش بودند، هم بدهکار سیاسی و هم بدهکار مالی. در چنین شرایطی آمریکا، کدخدای دنیای مادی شده بود. حتی متفقین، یعنی دقیقا انگلیس فرانسه و روسیه هم عملا مقابل آمریکا هیچگونه قدرت چانهزنی نداشتند.
مثالی را در نظر بگیرید، تا قبل از جنگ جهانی دوم، پول جهانی پوند بود، اما پس از این جنگ، به دلیل ضعف اقتصاد کشورهای اروپایی در مقابل آمریکا، دلار جایگزین آن شد. بر همین مبنا، آقای لرد کینز اقتصاددان معروف انگلیسی، تلاش زیادی کرد تا معاملات جهانی با ترکیبی از ارزهای اروپایی دیگر مثل فرانک و مارک و پوند انجام شود، پس از اینکه مطمئن شدند این طرح امکانپذیر نیست، هیئت انگلیسی سعی کرد که یک ترکیب وزنی از پولهای جهانی، از جمله دلار را به اسم بانکو بسازند اما نتوانستند. تمام این تلاشها برای این بود که آنها نمیخواستند دلار واحد پول جهانی شود، اما همانطور که گفته شد، هیچ دولتی توان مقابله با آمریکا را نداشت و انگلستان مجبور شد دلار را بهعنوان پول بینالمللی قبول کند و بدتر از آن قبول کند که دلار هیچ تعهدی نسبت به پایه طلا نداشته باشد. عدم تعهد نسبت به پایه طلا یعنی دلار هیچگونه تعهدی به پشتوانه ندارد و به اندازهای که بخواهد میتواند پول چاپ کند.
با این کار تمام دنیا عملا به شکل مستقیم و غیرمستقیم به آمریکا بدهکار شدند. زیرا آمریکا میتوانست به هر شکلی که خواست پول چاپ کند و نفت بخرد، پول چاپ کند و کامپیوتر و لوازم الکترونیکی بخرد. احتمالا بارها شنیدهاید کشورهایی مثل ژاپن، مدام پول ملی خودشان را تضعیف ارزش میکنند و دلار میخرند، چرا؟ چون یک موقعی ارزش دلار پایین نیاید، زیرا اگر ارزش دلار پایین بیاید، خودشان متضرر میشوند. فرض کنید ما نفت میفروشیم که با دلار حاصل از آن بتوانیم مواد یا محصولات مورد نیاز کشور را بخریم، حالا اگر ارزش دلار پایین بیاید، اولین متضرر، منِ غیرآمریکایی هستم، پس تلاشم را میکنم تا ارزش دلار پایین نیاید. یعنی با این سیاست یک ریسمانی به گردن همه کشورها انداخته شد. این طرح، تئوری N+۱ در اقتصاد سیاسی است که هر پولی که بینالمللی شد، هر چقدر بدهکارتر، قویتر است.
تابلویی در فدرال رزرو آمریکا وجود دارد که بدهی آمریکا را نشان میدهد و مدام در حال افزایش است. ممکن است کسی فکر کند این تابلو نشانگر تضعیف و فروپاشی آمریکا است، اما در واقع، این تابلوی قدرتمندی آمریکا است. بانک هر چقدر سپردهگذارش بیشتر باشد، قویتر است، پس در حقیقت هر چقدر طلبکارانش بیشتر باشد، قویتر است. این ویژگی بانک است، آمریکا وقتی بانک دنیا شد، وقتی پول معاملات دنیا را چاپ کرد، وقتی کشورها مجبور شدند از دلار برای مبادلات اقتصادی استفاده کنند، پس حالا این آمریکا هرچه بدهکارتر، قویتر. همه این اتفاقات پس از جنگ جهانی دوم بود و در این فضا، واقعا آمریکا یک کدخدای بزرگ شده بود برای دنیاپرستان، اگر کسانی هنوز در پنجاه سال قبل گیر کرده باشند من به آنها حق میدهم آمریکا را یک کدخدا دیده باشند.
اما اساسا امروزه در شرایط پنجاه سال بعد از جنگ جهانی دوم، نه آمریکا در آن شرایط است، نه کشورهای شکست خورده بعد از جنگ جهانی دوم در آن شرایط هستند. مشخصا از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۱ اروپاییها تلاش کردند تا پول جهانی را از انحصار دلار خارج کنند، کشورهایی که حالا دیگر قوی شده بودند و آمریکا هم رو به افول رفته بود. در سال ۱۹۷۹ با انقلاب اسلامی ایران، ضربهای دیگر هم به هیبت آمریکا وارد شد و از سال ۱۹۸۳ وارد بحران انرژی نیز شد. در این شرایط فضا برای تغییر پول بینالمللی فراهم شد و یورو وارد عرصه جهانی شد. با این توضیحات، حرف من این است که باید باور کنیم دنیا عوض شده است، قریب به سه دهه است که بازیگر بزرگی به اسم یورو آمده و دیگر آمریکا آن سلطهی سابق را بر جهان ندارد. بر مبنای همین تحولات، موضوع تعامل با دنیا هم متفاوت از پنجاه سال پیش است.
* آیا افول آمریکا تنها در حوزه اقتصادی است یا سایر مشخصههای قدرتمندی در سطح جهانی را هم در برمیگیرد؟
** خیر، بسیاری از کارشناسان در باب افول اقتصادی آمریکا به همراه کند شدن ابزارهای چنبره بینالمللی آمریکا سخن میگویند. یعنی این امر تنها محدود به حوزه اقتصاد نمیشود. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، یکسری ابزارهای سلطه برای خود تأسیس کرد، مثلا در سیاست جهانی، شورای امنیت را بهوجود آورد، یا مثلا نهادی به اسم سازمان ملل ساخت تا بر جهان نظارت کند و با ابزار بیانیه سعی کرد راهی برای اعمال حکمرانی جهانی فراهم آورد. در حوزه اقتصاد نیز همین شیوه را اجرا کرد و ابزارهایی مثل بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول یا توافقنامه تجارت جهانی «گات» را طراحی کرد که بعدها به سازمان تجارت جهانی تبدیل شد و نظم جدیدی بر دنیای بینالملل حاکم شد که تا سالها ادامه داشت. ولی واقعیت این است که در اواخر قرن بیستم و مشخصا در ۱۵-۱۶ سال اخیر این ابزارها کُند شدهاند و دیگر آن کارایی سابق خود را ندارند. مثلا صندوق بینالمللی پول مانند دو دهه گذشته قدرت و بروز و ظهور در کشورها ندارد. سایر نهادهای حکمرانی آمریکا نیز همین وضعیت را دارند.
دنیای تکقطبیِ آمریکا با ظهور نیروهایی مثل اتحادیه اروپا، یا اتحادیههای جدید دیگری که شکل گرفتهاند، قدرت آمریکا را به چالش کشیدهاند. ابزارهای جدید در موافقتنامههای پولی چندجانبه، شکلگیری انواع ترتیبات جدید بین کشورها و معاهدههای منطقهای و... باعث شدهاند سازمانهای بینالمللی نظیر بانک جهانی یا سازمان تجارت جهانی تضعیف شده و دیگر به قدرت دو دهه قبل نباشند. ظهور کشورهایی مانند بریکس، یعنی چین، برزیل، روسیه، هند، آفریقای جنوبی، و حتی کشورهایی چون کره جنوبی و نقش پررنگ آنها در تولیدات اقتصادی و آیندهی اقتصاد جهان، و همچنین شکلگیری روزافزون و تعمیق دنیای چندملیتی یا فراملیتی است که باعث میشود دیگر کشوری بهعنوان آمریکا بهعنوان بازیگردان اساسی اقتصادی مطرح نباشد.
* امروز شاهد هستیم سندهای توسعهای جامعی که برنامههایی نظیر آموزش، محیط زیست و غیره را برای کشورها تعیین میکنند، از سوی نهادهای خارجی تصویب و ابلاغ میشوند، در این باره چه تصمیمی باید گرفته شود؟
** شما مسئله سند ۲۰۳۰ را درنظر بگیرید. ده سال بعد جوان آن موقع که تاریخ میخواند، اگر سؤالش این باشد که چرا رهبر انقلاب در آن تاریخ به ۲۰۳۰ ورود کرد و این سند چه ضرری برای کشور داشت، ما چه جوابی میدهیم به آن؟ اگر جوابش این باشد که این سند آموزشهایی داشت که به ارزشهای ما نمیخورد یا مثلا جنسیتی بود، این پاسخ به نظرم کامل و صحیح نیست. دغدغه اصلی رهبر انقلاب، فرو ریختن مرزهای ملی و غفلت مسئولین از این فروپاشی یا کاهش عمق حکمرانی ملی است. عبارتهای ایشان درباره سند ۲۰۳۰ را ببینید، آقا میگویند چرا وقتی خودمان میتوانیم برای خودمان تصمیم بگیریم، چرا وقتی خودمان سند آموزشی داریم، باید از ابزار و برنامهای که دیگران طراحی کردهاند استفاده کنیم؟ این یک مصداق از یک جریان است. نباید فقط به ۲۰۳۰ حساس بود اما مثلا نسبت به FATF بیتفاوت بود. اگر میخواهیم استقلال خود را حفظ کنیم باید با روش امروز آن را حفظ کنیم. امروز اگر کشوری بخواهد داخل مرزهای ملی خودش استقلالش را حفظ کند، شکست خورده است. ما امروز نیاز داریم تا فراملی و خارج از مرزهای ملی برنامهریزی و تعامل کنیم.
از سوی دیگر باید باور کنیم که برنامهریزی دنیا دیگر صرفا در ید قدرتها نیست و نهادهای فراملی و چندملیتی هستند که در حال تصمیمگیری و قانونگذاری هستند. اصناف و اتحادیههای چندملیتی که بازار جهانی را به دست گرفتهاند و عملا ورود و رفتار بازیگران را تنظیم میکنند، پس نیاز داریم تا یک آیندهشناسی پیرامون حضور و تعامل در چنین جهانی داشته باشیم.
* آیا میتوان نمونهای موفق را در این زمینه بیان کنید؟
** در حوزه نظامی ما این تجربه خوب را داشتهایم و توانستهایم بیرون از مرزها، دشمن را زمینگیر نماییم. حضور سپاه در خارج از مرزها و ایفای نقش صحیح و دقیق در عراق و سوریه از نمونههای موفق این حضور فراملی است. از نتایج همین حضور است که حشدالشعبی پدید میآید و سالها قبلتر از آن حزبالله لبنان تقویت شد و توانست به عنوان یک عنصر تعیینکنندهی منطقهای مطرح شود. یعنی این حضور صحیح و درست فراملی علاوهبر پیروزی، اتحادهایی برای ما به ارمغان آورد که میتواند در آینده نیز اثرگذار باشد. در حوزه اقتصادی اما هنوز نتوانستهایم چنین کاری را انجام دهیم.
* پیشنهاد عملی شما برای نقشآفرینی ایران در نظم جدید جهانی چیست؟
** ما از الان باید اصنافمان را آماده کنیم برای یک حضور جهانی. اینکه میگویید چکار میشود انجام داد، خیلی کارها میتوان کرد. یک بخش مهم آن آیندهشناسی است. در زمینه جهان اسلام و کشورهای همسو، و هم کشورهای غیرمسلمان نیاز به یک دیپلماسی فعال و پیشرو داریم که بتوانیم در موارد مختلف و در زمینههای گوناگون به اتفاق نظر برسیم. باید برای هر چیزی که فکر میکنیم در آینده، نقش مهم و حیاتی دارد، پیشدستانه وارد شویم. من سه سال قبل در یک پژوهشی دیدم، گروهی در اتاق فکرهای آمریکا، در مورد یک شورای حکام برای ساخت و ساز پهپاد فکر میکنند. یعنی به راحتی میتوانند در چند سال آینده برای مشخصات پهپادها مقررات وضع کنند و بگویند شما اجازه ندارید بسازید و آن دیگری اجازه دارد.
عین حرفی که در هستهای زدند. ما باید برای آن دنیا از الان برنامهریزی کنیم. ببینید شترسواری دولا دولا نمیشود، کشوری که سر بلند کرده در دنیای استکبار، بین این بازیگران استکباری میخواهد سردمداری کند از جبهه حق، مانند آنها باید وارد کشمکشهای مربوط به شبکهسازی و نظم جهانی شود. ما باید بتوانیم با متحدانمان اعم از کشورهای اسلامی، کشورهای غیرمتعهد، کشورهای همسو و مستقل، استاندارد رقیب و قانون بنویسیم. استانداردهای رقیب یعنی چه؟ یعنی همان کاری که اتحادیه اروپا با آمریکا انجام داد و پول بینالمللی را از تک قطبی بودن خارج کرد. در حال حاضر اندونزی نزدیک ۲۲۰ میلیون نفر است و برای خودش یک دنیا است، نمیشود اندونزی را نادیده گرفت، هند و چین را نمیشود که ندید. همه آنها معضلاتی نزدیک به معضلات ما دارند و همین موضوع میتواند زمینهساز بروز اتحادیههایی در آینده شود.
تجربه سند ۲۰۳۰ به ما نشان میدهد که اگر ما پیشدستانه وارد موضوعات نشویم، آنها برای تمام شئون ما برنامهریزی خواهند کرد. سندی که برای سالهای ۲۰۱۵ تا ۲۰۳۰ تنظیم و تصویب شد در ۱۷ محور، که فقط یکی از آن ۱۷ محورش که آموزش بود در ایران مطرح شد، ۱۶ محور دیگر را باید مردم بشناسند زیرا در لابلای آنها چیزهای عجیبی دیده میشود. مثلا یک بند از ۱۶ محور دیگر درباره آبزیان است، حوزه آبزیان و شیلات که اجازه صید در واحدهای خرد و غیرصنعتی باید در آن کشور لغو گردد. یعنی شما مکلف هستید بگویید آن خانواده بندرعباسی یا بندر لنگهای که برای خودش یک لنج دارد و ماهی میگیرد و میفروشد، دیگر اجازه صید ندارد. با این قانون راه برای اصناف خارجی و چندملیتی باز میشود و میتوانند حتی بازار صید یک کشور را در دست بگیرند. حالا من عرضم این است این ۲۰۳۰ را رها کنیم، به سراغ سند بعدی که برای بیست سال بعد از آن است برویم. یعنی الان محل و زمان مذاکرات برای نگارش سند ۲۰۵۰ آغاز شده. ما از الان باید برای آن برنامهریزی کنیم و وارد شویم. اگر در این ۱۷ محور ۲۰۳۰ ما هیچ بند خوبی نتوانستیم تصویب کنیم، در ۲۰۵۰ باید بتوانیم حضور خود را ثابت کنیم. به همین راحتی فرش قرمز برای ما پهن نکردند که بفرمایید شما بگویید چه بند و محوری تصویب شود.
پایه فلسفی و اندیشهای اسلام اساسا به ما انزوا را پیشنهاد نمیدهد، بلکه به تعامل، مراوده، مبادله و معامله تشویق میکند. اصل بر مراوده و مذاکره است الا با جریانات ضدانسانی مانند صهیونیستها. رهبر انقلاب هم مخالف تبادل نیستند، چهل سال پیش، رهبر انقلاب در سخنرانی خود در مسجد امام حسن(ع) که بعدها با نام «طرح کلی اندیشههای اسلامی در قرآن» معروف شد و در سالهای اخیر هم تبدیل به کتاب شده است میگویند از نظر اسلام، اصل بر «مبادله» است در زندگی جمعی انسانها، چه در فضای ملی چه در فضای جهانی. این اصل قرآنی و فلسفی است. قرآن میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا». شهید صدر مینویسد: لتعارفوا اَی لتبادلوا، یعنی تعارفوا را به معنای تبادل کنید هم معنی میکند.
پس ما مکلف به تبادل هستیم، اما آقا میفرمایند تبادل یعنی یکی گرفتید، یکی هم باید بدهید، و الا اگر همیشه تو بگیری و چیزی ندهی یا فقط به آنها وابسته شوی این اسمش تبادل نیست، اسمش مستعمره شدن است. نکته اینجاست که انزوا چیزی است که دشمن میخواهد. یعنی افراط و تفریط را دشمن میپسندد، نه این حالت درست است که در معاهدات جهانی، هرچه آنها نوشتند قبل از خودشان ما امضا کنیم تا ثابت کنیم ما خیلی جهانی یا خیلی اهل تعاملیم، نه آن حالت که در لاک انزوا برویم و هیچ تأثیری بر کشورهای جهان و کشورهای مستقل نداشته باشیم.
نکته دیگر اینکه ما باید ورودهای تهاجمی و فعال داشته باشیم، هر سندی که در دنیا شروع کردند به بحث یا حتی شروع نکردند، ما باید به صورت تهاجمی شروع کنیم به فعالیت و نقشآفرینی در آن، بتوانیم پیشنویس سند اول را ما بنویسیم. دنیا آنقدر که فکر میکنید بسته نیست، نباید آمریکا را یک غول بزرگ دید که برای تک تک مسائل به روشهای پیچیده برنامهریزی کرده است تا ما نتوانیم وارد شویم. درست است که دشمن واقعا کار میکند اما حفرههای بسیاری در سطح جهانی وجود دارد که ما میتوانیم با تعامل و مذاکره و برنامهریزی دقیق و همهجانبه از آنها استفاده کنیم و به هدفمان برسیم.
http://kayhan.ir/fa/news/115120
ش.د9603212