(روزنامه كيهان – 1396/04/15 – شماره 21664 – صفحه 6)
چرایی حرکت تدریجی آمریکا به سوی برجامهای فراهستهای
الف- تنگه هرمز، گلوگاه اقتصاد جهانی (دلایل اقتصادی)
مشارکت مالی ایران در پروژههای منطقهای که به میزان قابل توجهی بر سیاست خارجی کشورهای عربی منطقه و حتی میزان سهم آنان از اوپک اثر میگذارد از سوی آمریکا از جمله جنبههای نفوذ ایران در منطقه محسوب میشود. از نظر این کشور حتی اگر ایران سلاحهای هستهای خود را نابود کند، باز هم قدرت غالب در خلیج فارس خواهد بود. به گزارش اندیشکده آمریکایی استراتفور، «دسترسی تام ایران به تنگه هرمز که گلوگاه صدور 45 درصد از نفت دریایی به جهان است، موجب میشود که آمریکا همواره از مسدود شدن تنگه توسط ایران بیمناک باشد، چراکه با این اقدام، قیمت نفت افزایش یافته و متعاقب آن اقتصاد جهانی با خطر سقوط مواجه خواهد شد. همین امر موجب میشود آمریکا در صدد ایجاد روابط سیاسی با ایران برآید. اگرچه نباید این مهم را از نظر دور داشت که توافق آمریکا با ایران یک اتحاد موقت و نه دوستی بلندمدت خواهد بود.»
ب- تسهیل مهار و سرکوب محور مقاومت (دلایل سیاسی)
از آنجا که «گفتمان مقاومت» از ابتدای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی از جمله گزینههای مهم در سیاست خارجی ایران به شمار میرود، با آغاز جنگ نیابتی در سوریه پس از پایان اشغال عراق توسط آمریکا، ایران به عنوان راس هرم مقاومت وارد عمل شد. همین امر صورت معادلات سیاسی در کشورهای منطقه را تغییر داد و نقطه ثقل منازعات و کشمکشهای منطقهای به کشورهای متحد غرب در منطقه منتقل شد. در واقع حمایت ایران از جریان مقاومت اسلامی و نهضتهای آزادیبخش زمینه پیشرویهای میدانی را در کشورهای منازعهخیز و درگیر منطقه فراهم کرد تا شرایط کنونی منطقه برای عربستان، اسرائیل، ترکیه و... که هر یک بهدنبال سهمخواهی در کسب عنوان قدرت طراز اول غرب آسیا بودند، ناخوشایند شود. چرا که به این ترتیب موازنه به نفع محور مقاومت تغییر کرد و تلاشهای آنها در ایجاد تشنج در افکار عمومی منطقه و جهان از طریق حمایت از گروههای تروریستی و افراطی و ائتلاف صوری سنی ـ عربی برای مبارزه با تروریسم و حتی گسترش تبلیغ علیه ایران برای قطع روابط دیپلماتیک و منزوی کردن آن بینتیجه ماند.
از این رو غرب سیاست سرکوب محور مقاومت را برای سرعتبخشیدن به مهار و کنترل قدرت نفوذ آن را در پیش گرفت. جی متیو مک لنیس، کارشناس سیاست خارجی موسسه امریکن اینتر پرایز معتقد است: «سیاست خارجی ایران اساساً بر مخالفت با ایالات متحده شکل گرفته است. در عین حال این کشور پس از انقلاب 1979 به عنوان مانع بزرگی بر سر راه منافع غرب، اسرائیل و کشورهای سنی رقیب او در منطقه به شمار میرود. از آنجا که درگیری ایران با ایالات متحده بر این اساس است که سیستمهای اقتصادی، سیاسی و امنیتی در کشورهای جهان اسلام بر پایه چه ایدهای ساخته و اداره شود، به فرض رفع هرگونه نگرانی غرب از سوی برنامههای هستهای ایران، سیاست خارجی این کشور همچنان در تضاد با منافع ملی آمریکا است.»
ج – مواجهه گفتمانی: صفآرایی تاریخی میان دوگانه بیداری اسلامی/ خاورمیانه بزرگ (دلایل فرهنگی و ایدئولوژیک)
با وقـوع بیداری اسلامی سال 2011 در منطقه زمینه جابهجایی موازنه قـوا در سیاسـت داخلی کشورهای عرب منطقه فراهم شد. بهدنبال این جابهجایی و پیشدستی ایران در ارائه تعریف از این حرکت انقلابی، ابتکار عمل از دست آمریکا خارج شد و چون آمریکا استراتژی در این زمینه نداشت، صرفاً مجال یافت تا در مقام پاسخگو به تعریف از پدیده «بیداری اسلامی» که پیشتر از سوی جمهوری اسلامی به صورتی گفتماتی الهامگرفته از گفتمان انقلاب اسلامی تبیین شده بود، ظاهر شود. به این ترتیب بار دیگر دوقطبی گفتمانی میان ایران و آمریکا بروز کرد. آمریکا از همان ابتدا تلاش کرد تا با به چالش کشیدن ریشههای انقلاب اسلامی، تعریف ایران از حرکت انقلابی کشورهای منطقه را خنثی کند و به همین منظور با ایجاد انقلابهای رنگی به الگوسازی تقلبی در این باره بپردازد، اما این پروژه ناکام ماند.
این وقایع در حالی اتفاق افتاد که پیشتر آمریکا سال 2002 پروژه «خاورمیانه بزرگ» را در منطقه غرب آسیا کلید زده بود. بر اساس این طرح که در سطوح سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و جغرافیایی طرحریزی شده بود، آمریکا اهدافی مانند: امنیت و مشروعیت بخشی به اسرائیل، تامین انرژی غرب و سلطه بر سیاست خارجی اروپا و ژاپن از این طریق، تسهیل در دسترسی به بازارهای منطقه غرب آسیا به عنوان شاهراه اقتصادی و حمل و نقل، اشاعه ارزشهای لیبرالی - دموکراسی غربی و استحاله هویتی در کشورهای منطقه و نیز تغییر مرزهای جغرافیایی را دنبال میکرد. اما در این میان وقوع بیداری اسلامی موجب کندشدن دستیابی آمریکا به این اهداف شد.
به طوری که به گفته مایکل اوهانلون کارشناس امنیت ملی اندیشکده بروکینگز، «وقوع بهار عربی (بیداری اسلامی) در خاورمیانه منافع آمریکا را تحت الشعاع قرار داد و اگرچه این حرکت متوقف شد، اما این به معنی از بین رفتن آن نبود، بلکه بروز آن در فرصتی دیگر آن هم به صورت خلاقانهتری محتمل بوده است.» در واقع بروز بیداری اسلامی در شرایطی رخ داد که آمریکا بر تقویت شبکه حامیان غرب تمرکز داشت. اما به دلیل حرکتهای انقلابی در منطقه و خروج تدریجی مصر و تونس از جرگه متحدان این کشور و شکست سیاستهای آمریکا در سوریه، لبنان و یمن و... این طرح سیر نزولی یافت.
چارچوب روششناختی مهار ایران در منطقه
با پیچیده شدن وضعیت کشورها در منطقه به واسطه خیزشهای انقلابی که حکم آتش زیر خاکستر را داشت و منجر به تغییر در توازن قوا و معادلات قدرت شد، به همین منظور آمریکا که اساساً پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران سیاست مقابله با گفتمان انقلاب اسلامی را از طریق سیاست اعمال کنترل و مهار در پیش گرفته بود، پس از شکلگیری برجام هستهای، در سه قالب 1) تبلیغات، 2) نفوذ و 3) تحریم (فراهستهای) روند مهارسازی ایران را تداوم بخشید. بر اساس نظریه جان مرشایمر تئوریسین روابط بینالملل از آنجا که آمریکا خود را هژمون منطقهای میداند و همواره الگوهای رفتاری مشخصی را در استراتژی کلان خود در نسبت با دیگر کشورها تعریف کرده است تا به این صورت مانع ظهور قدرت هژمونیک دیگری شود. این کشور بنا به مقتضیات بینالمللی و منطقهای از سه قالب فوق بهرهبرداری میکند.
تبلیغات: از جمله ابزارهای غرب برای مقابله با ایران استفاده از روشهای تبلیغاتی مانند اعمال تاکتیک «شرمندهسازی»، برچسبسازی، اجرای بازی «دزد و پلیس» و بهرهگیری از رسانههای دیداری و شنیداری در پیشبرد سیاستهای ایران هراسی و شیعههراسی در منطقه به صورت توامان و با هدف به چالش کشیدن عمق استراتژیک روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده است. این در حالی است که مسأله ایرانهراسی که امروزه غرب در تبلیغات جهانی خود تعقیب میکند و جهانیان خصوصاً کشورهای عرب منطقه را از آن میترساند از جمله موضوعاتی است که با رویکردی هدفدار انجام شده و در این میان حجم گستردهای از تبلیغات رسانههای غرب به ویژه آمریکایی علیه ایران را که بازگوکننده واهمه آنها از سنت جاری انقلاب اسلامی در ایران است به خود اختصاص داده است. در عین حال تلاش برای ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت ، از استراتژیهای دیگر تبلیغاتی ثابت محافل سیاسی و رسانهای آمریکا بهشمار میرود.
نفوذ: پروژه نفوذ در ساحت فردی و جریانی با برخورداری از گزارههایی مانند استفاده از دیپلماسی عمومی، اقدامات پنهانی و نیز شبکهسازی بهعنوان یکی از سازوکارهای موثر در پیشبرد اهداف غرب در منطقه دنبال میشود. هدف عمده هر یک از این سازوکارها تحدید نفوذ ایران در منطقه و مهار قدرت آن در حفظ و اداره روابط استراتژیک آن در قبال کشورهای منطقه به ویژه حفظ محور مقاومت است. در این میان نفوذ جریانی به دلیل اثرگذاری بر تفکر و تلقی مسئولان کشور در تغییر محاسبات آنان در امور جاری کشور و تزریق این تفکر که آمریکا میتواند در درازمدت از صورت یک دشمن به یک رقیب تبدیل شود، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
این در حالی است که گشودن جبهه مشترک در مبارزه با تروریسم و تعریف منافع مشترک غرب با ایران از جمله عملیاتهای فریبی است که آمریکا در این زمینه آن را پیگیری میکند. در واقع به عقیده مارتینی و داسا تحلیلگران ارشد اندیشکده رند، «آمریکا تلاش میکند تا در شرایطی که با کاهش نفوذ در منطقه مواجه شده است، اقدام به ایجاد روابط حسنه با ایران کند. اگرچه، این موضوع به منزله تغییر دیدگاههای آمریکا نیست و این کشور تهدید خطر ایران برای کشورهای منطقه را صرفاً به مساله هستهای محدود نمیکند» (جفری مارتینی و دالیا داسا/ اندیشکده رند)
تحریم: غرب با استدلال بر این پایه که تحریمها اساساً به دو گروه هستهای و غیر هستهای تقسیم میشود، بر آن است تا همچنان روند تحریمها را در شکلی دیگر دنبال کند. توافق اخیر ایران با غرب در برجام که صرفاً بر رفع تحریمهای هستهای تمرکز داشت در حالی انجام شد که تحریمهای غیرهستهای همچنان بر جای ماندند. در واقع آمریکا با پشت سر گذاشتن تحریمهای هستهای تلقی خود را از این نوع دستهبندی اجرای راهبرد جدیدی میداند که از طریق آن بتواند فضای دائمی را برای ادامه مذاکره با ایران بر سر موضوعات داخلی و غیر هستهای در قالب برجام 2 حفظ کند.
علاوه بر این آمریکا در نظر دارد با استفاده از این شرایط زمینه عقبنشینی ایران را از خط قرمزهایش در سیاست کلان سیستمی نظام داخلیاش فراهم کرده و از این رهگذر دستیابی به سیاست «بازدارندگی و مهار» ایران را تسهیل کند. مایکل دوران، تحلیلگر مرکز پیشبرد تفکرات یهود (موسائیک) معتقد است، «اقدام اوباما سال 2013 برای مشارکت در طرح «اقدام مشترک» با ایران و کسب امتیاز دائم، صرفاً خویشتنداری موقتی است. اوباما معتقد است که پیوستن ایران به سیستمهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی روشی موثر برای اعمال فشار بر ایران در تعدیل رفتارهای پرخاشگرانهاش است. در واقع یکپارچگی و جهانی شدن ممکن است به زعم او باعث حذف جمهوری اسلامی شود.»
وندی شرمن سرپرست سابق تیم مذاکرهکننده آمریکا در مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 نیز در یادداشت اخیر خود در نشریه یو.اس.ای.تودی با تاکید بر سیاستهای دائمی آمریکا در قبال ایران، نوشت: «اجرای توافق هستهای شروعی محکم و استوار داشته اما اثبات اثربخشی آن در اقداماتی خواهد بود که برای دوران طولانی دوام دارند. جامعه جهانی، ضمن رفع تحریمهای هستهای علیه ایران از وارد کردن هزینه به این کشور در حیطههای دیگر نظیر موارد ادعایی حمایت از تروریسم، حقوق بشر و برنامه موشکی ادامه دهد.»7 به این ترتیب آمریکا در نظر دارد با تداوم تحریمهای فراهستهای، چرخه تحریم – تسلیم را به کار بندد.
فرجام سخن
چنانچه روند تحدید نفوذ ایران تداوم باید و نفوذ ایران در منطقه کاهش یابد، عملاً ایران در دو سطح ایدئولوژیک و دیپلماتیک - عملی در حصار طرح پروژه «قبض و تحدید انقلاب» قرار خواهد گرفت. بر همین اساس آمریکا در نظر دارد تا از یک سو از صدور انقلاب و حمایت از کشورهای اسلامی و ایجاد امت و تمدن اسلامی توسط ایران جلوگیری کند و از سوی دیگر با از بین بردن فرصت چانهزنی و پایداری و اقتدار ایران در صحنه بینالمللی، محتوای گفتمان انقلاب اسلامی را مخدوش کند.
http://kayhan.ir/fa/news/107965
ش.د9603437