(روزنامه شرق ـ 1396/08/03 ـ شماره 2995 ـ صفحه 19)
سیاست خارجی در امتداد سیاست داخلی شکل و جهت میگیرد. البته گاه شبکههایی از روابط منفعتمحور در سالها سیاست خارجی را در کنترل گرفته و بهتدریج «خودتوجیهگر» میشوند. در این شرایط، سیاست خارجی دیگر لزوما مانند گذشته در امتداد سیاست داخلی و در راستای تحقق اهداف اقتصادی، سیاسی، نظامی یا فرهنگی داخلی تفسیر نمیشود. این ابعاد البته میتواند در فهم یا حداقل در توجیه سیاست خارجی به کار رود؛ اما مسئله محوری همان شبکههاست که روابط منفعتمحور خارجی را با ثبات ذهنی یا عینیِ داخلی مرتبط کرده و مانع نوآوری در سیاست خارجی میشود. دیدگاه مصر درباره ایران دیرزمانی است که در فضای چنین شبکههایی شکل گرفته و میگیرد. سه شبکه اصلی در این زمینه قابل احصاست:
نخست، شبکه شکلگرفته درباره مناسبات مصر و ایالات متحده است. کمپدیوید مصر را از دشمن منافع آمریکا به دوست آن تبدیل کرد. روابط دو کشور در زمینههای نظامی و امنیتی و تسلیحاتی و نیز سیاسی، آموزشی و فرهنگی گسترش یافت و برخی از نهادهای مهم دو کشور را در شبکهای گسترده از روابط به یکدیگر گره زد. این شبکه بهویژه با محوریت نظامیان و دستگاههای امنیتی مصر استمرار یافته و در برابر تغییر مقاومت میکند. نتیجه عملی وجود و رسوخ این شبکه، همراهی نسبی قاهره با سیاست منطقهای ایالات متحده است.
دوم، شبکه شکلگرفته درباره مناسبات مصر و اسرائیل است. از هنگامه کمپدیوید، مصر از وضعیت دشمنی با اسرائیل خارج شد و با وجود ناتوانی آن در عادیسازی رابطه با تلآویو، در معادلات کلان منطقه به حاشیه رانده شد. روابط با اسرائیل بهتدریج گسترش امنیتی و سیاسی درخورتوجهی پیدا کرد؛ اگرچه به سطوح اجتماعی تسرّی نیافت. بااینحال این روابط با محوریت دستگاههای امنیتی، شبکه منسجمی مشتمل بر گردش اطلاعات، مبارزه با مخالفان و کنترل جریانهای گریز از مرکز در دو طرف مرز ایجاد کرد. نتیجه عملی این شبکه، همکاری دو طرف در مهار جریانهای مبارزهجوی فلسطینی و نیز تلاش مصر برای ایفای نقش میانجی میان فلسطینیان و اسرائیل و کلانتر از آن، میان عربها و اسرائیل از سوی مصر است. سوم شبکه نوینتری است که از دهه ١٩٩٠ میان عربستان و کشورهای عربی خلیج فارس شکل گرفت. مبنای کار این شبکه پشتیبانی سیاسی و نظامی مصر از برخی از کشورهای شورای همکاری در برابر پشتیبانی مالی و اقتصادی مستقیم و غیرمستقیم این کشورها از اقتصاد بحرانزده مصر بوده و هست. این شبکه بهتدریج گسترش یافت. محوریت در این شبکه البته با سیاستمداران است؛ اگرچه روابط امنیتی و نظامی نیز در فضای آن رونق یافت. در دوره مرسی شبکه عربی مصر دچار چالش شد؛ اما این چالش در دوره سیسی، با وجود برخی اختلافات، ترمیم شد. نتیجه عملی وجود این شبکه، کنترل رفتارهای مستقل مصر در خاورمیانه و تبدیلشدن آن به بازیگری تابع عربستان در این فضاست. هر سه شبکه به طور مستقیم یا غیرمستقیم در برابر بهبود روابط مصر و ایران عمل میکنند. شبکه نخست، نگاه مصر به رابطه با ایران را در فضای نگاه و سیاست واشنگتن در قبال تهران چارچوببندی میکند. در نتیجه، با وجود سیاست ستیزهجویانه ترامپ در برابر ایران، نباید انتظار وقوع تحولی جدی در نگاه قاهره به تهران داشت. شبکه دوم، گرایشهای امنیتی مصر را در فضای پشتیبانی ایران از جنبشهایی مانند حماس و جهاد اسلامی و تضادِ گفتمانی آن با اسرائیل کانالیزه میکند. تغییری جدی در فضای این شبکه رخ نداده است. شبکه سوم، دو كشور را در امتداد ستیزهجویی عربستان و امارات در برابر ایران جای میدهد. در فضای این شبکه نیز تغییری رخ نداده است.
شبکههای سهگانه فوق، بوروکراسی خاص خود را دارند که در کنار اهداف خود، بر ساختار تصمیمگیری در مصر اثرگذار بوده و تا حد زیادی جهتگیری قاهره در قبال تهران را تعیین میکنند. در چنین فضایی، سخنان سیسی درباره تنشزدایی با ایران تأملبرانگیز است. انگیزههای متعددی را درباره این سخنان طرح کرد که مهمترینِ آنها دو انگیزه دیرینه در نگاه مصر به ایران است: نخست واداشتن کشورهای خلیج فارس به سرمایهگذاری بیشتر در مصر است و دوم ابراز چهرهای مسئولیتپذیر و میانهرو از حاکم قاهره به میزبانان اروپایی و جهانیان است. تلاش برای بهبود روابط با مصر از دوره جنگ تحمیلی آغاز شد و به بازگشایی سفارتخانههای دو طرف انجامید؛ اما تاریخ این روابط در همان سطح منجمد شد. تلاشهای بعدی به جایی نرسید و شبکههای سهگانه فوق، همزمان یا به صورت فردی مانع دگرگونی جدی در روابط دو کشور شد. در دوره سیسی نیز اگرچه سیاست منطقهای نسبتا مستقل او درباره یمن و سوریه را میتوان شاخصی بر امکان تحرک مستقلانه مصر دانست؛ اما تاریخ سه دهه گذشته نشان داده است که هرگاه هر سه شبکه فوق به صورت همزمان در برابر بهبود روابط ایران و مصر عمل کردهاند، این روابط محکوم به منجمدشدن بوده است.
http://www.sharghdaily.ir/News/144467
ش.د9603474