(روزنامه مردم سالاري – 1396/09/05 – شماره 4471 – صفحه 7)
* شما در مصاحبهای با دیپلماسی ایرانی سال 2017 را سال مدیریت ناامنی نسبی برای خاورمیانه ارزیابی کردید؛ اما اکنون در هفتههای پایانی سال 2017 اعلام پایان جنگ گسترده نظامیدر سوریه به عنوان game changer یا نقطه عطف چگونه اثری را بر این مدیریت ناامنی نسبی در خاورمیانه و استراتژی ایالات متحده در خاورمیانه خواهد گذاشت؟
** ایالات متحده آمریکا در قرن 21 برای استمرار هژمونی قدرت خود به دنبال برنامههایی بوده که از سال 1995 میلادی با وارد شدن به یک فاز عملیاتی پیچیده آن را شروع کرده است. سناریوهای چهارگانهای که در سال 1995 تحت عنوان «دنیای پردردسر گالیور»، «کینگ خان»، «زایباتسو» و «نبردهای اطلاعاتی» شکل گرفت. این چهار عنوان توسط پنتاگون در دو سناریوی تلفیقی خلاصه شد و منجر به شکل گیری یک روند پیچیده برای استمرار حضور ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه شد. در سال2001 میلادی بعد از ضد واقعه 11 سپتامبر این سناریوها کلید خورد و استمرار آمریکا را با حمله به عراق مشاهده کردیم. در این راستا هم چنین افزایش دامنه گسترش نفوذ با حضور درافغانستان بیشتر شد.
در آن دوران آمریکا زمامداری بوش دوم را تجربه میکرد که موسس هژمونی نظامی- امنیتی آمریکا در قرن 21 است که با حضور اوباما، او این هژمونی و حرکت تاسیسی را به سمت تحکیم جایگاه امنیتی و رهبری امنیتی واشنگتن در این هژمونی سوق داد. در این مسیر اکنون ترامپ در فکر تثبیت این هژمونی است که این مساله در چهارچوب سیاست بنگاه داری او در حال انجام است. ترامپ که یک بنگاه داری دارد و تاجری چیره دست است، سعی دارد با شگردهای تجاری در حوزه سیاست به اهداف خود دست یابد. در این چند عرصه بینالملل شاهد اجرای برخی از این شگردها و بهرهبرداری از آن توسط ترامپ بوده است.
به موازات این مسایل ایالات متحده آمریکا سه گام اساسی را در خاورمیانه برداشته است. نخست، مدیریت ناامنی در خاورمیانه، به عبارت دیگر کاخ سفید ناامنی را به خاورمیانه تزریق کرد تا بتواند در چارچوب این تزریق از طریق القاعده در دوران بوش دوم و داعش در دوران اوباما و ترامپ، حضور خود را در منطقه برای افکار عمومیآمریکا و نیز منتقدان توجیه پذیر کند. بعد از آن واشنگتن به توازن ضعف روی آورد تا بتواند در میان ایران و عربستان به عنوان دو پایتخت اصلی جهان اسلام به جای توازن قدرت از طریق توازن ضعف، هژمونی خود را در منطقه شکل دهد.
در گام نهایی واشنگتن مدیریت ناامنی نسبی را به متحدین خود درمنطقه خاورمیانه واگذار کند تا مدیریت امنیت منطقه را با ایجاد فضای مثبت در جهت ورود نیروهای رقیب ایالات متحده آمریکا و حتی متحد او در سطح بین المللی در منطقه خاورمیانه به وجود آورد. در مدیریت امنیت نسبی واشنگتن رهبری این استراتژی را برعهده دارد اما در دوران ترامپ هزینههای مدیریت و اجرای آن را به دیگر کشورهای جهان و حتی رقبای خود سپرده و در عین حالی که هزینههای مدیرت را به دیگران واگذار کرده، اجرای آن را به کشورهای همسو با خود در خاورمیانه سپرده است.
در اینجاست که نقش آلمان، انگلیس، چین و روسیه دارد و تلاشی که آمریکا برای مدیریت ناامنی، سپس توازن ضعف و در گام نهایی مدیریت امنیت نسبی بر میدارد، متوجه میشویم که آمریکا با کشاندن قدرتهای منطقه ای در این منازعه و نیز قدرتهای فرامنطقه ای در جغرافیای بحران خاورمیانه به خصوص سوریه، زمینههایی را ایجاد میکند که این کشورها درگیریهای خود را دراین منطقه داشته باشند و درعین رقابتهای شدید با یکدیگر، هزینههای حضور واشنگتن درمنطقه را پرداخت کنند تا در نهایت آمریکا بتواند اقتصاد خود را از بحران سال 2008 میلادی که تا کنون به آن گرفتار است کاملا خارج کند تا به پوست اندازی در اقتصاد دست یابد. با این رویه آمریکا تا 5 سال دیگر به بازار اینترنت اشیاء، هوش مصنوعی و صنعتهایتکی تبدیل خواهد شد که با آمریکای کنونی کاملا متفاوت خواهد بود. فلذا آمریکا برای گذار از این وضعیت و ایجاد فضای مناسب برای خود تلاش کرده این سه گام را به بهترین در خاورمیانه بردارد.
بنابراین دوران گذار از گام توازن ضعف به مدیریت امنیت نسبی زایش بزرگ تاریخی است که نه در سال 2017 که باید در سال آتی میلادی شاهد نمود بیشتر آن باشیم. لذا میتوان این گونه گفت که خاورمیانه در وضعیتی قرار دارد که آینده این منطقه میتواند شامل دو جهت گیری در دو سناریوی متفاوت باشد. اول به دلیل فشارها و اقتضائات موجود و به صورت ناگهانی بازیگران اصلی خاورمیانه در جهت ایجاد یک تحول بزرگ برای کاهش تنشها حرکت کنند که در این صورت خردورزی سیاسی در دوران پساداعش پررنگ تر خواهد شد و در سایه آن ریاض و تهران برای خروج از وضعیت تنش مسایل میان خود از یکسو و مسایل موجود در منطقه و عرصه بینالملل را از سوی دیگر با یکدیگر حل خواهند کرد که قطعا جهشی مثبت برای کاهش تنشها و گریز آسیب بیشتر خاورمیانه خواهد شد و میتواند تضمین کننده آینده مطلوب و روشنی برای کل منطقه باشد.
اما در مقابل «سناریوی زایش بزرگ خون بار» است که در سایه آن ممکن است حوادث کنونی در دوران پساداعش وارد دوره ای از یک زایش تنشی بزرگ و پرخون شود که در نهایت منطقه را به یک آشوب بی سابقه و جنگ بی بدیلی بکشاند که در این وضعیت دیگر خبری از جنگ نیابتی نیست، بلکه بازیگران بزرگ در نهایت قدرت به مقابله مستقیم با هم خواهند پرداخت. لذا شرایط کنونی پس از اعلام پایان مبارزه و جنگ مسلحانه با داعش فرصت مهم برای تصمیمگیری در خاورمیانه است تا دوران پساداعش به یک آشوب و تنش بزرگ کشیده نشود.
پس شرایط کنونی خاورمیانه اوضاعی است پیچیده که امکان دارد با اقدامات اشتباه و تصمیماتی غلط به جای رشد شتاب کاهش تنش منطقه به یک آشوب و جنگ بزرگ مبتلا شود. به واقع خاورمیانه اکنون در شرایطی به سر میبرد که در آن خون دلمه بسته در لایههای گوناگون زیرپوستی خاورمیانه چنان جمع شده است که زیرگونههای این منطقه با وارد شدن یک سوزن در قامت یک جرقه و تنش کوچک میتواند تمام این خونها را خارج کرده و خاورمیانه جبهه تمام عیار یک جنگ بزرگ شود. لذا در این صورت خاورمیانه به یک جنگ بزرگ تری از جنگ قبلی در بحران سوریه کشیده خواهد شد. در این دوران مراقبتهای جدی و هوشمندی در تصمیم گیری و اتخاذ استراتژی درست باید در دستور کار کشورهای خاورمیانه به خصوص دولتهای مهم قرار گیرد.
اما در آن سو آمریکا برای عبور از خاورمیانه عربی یاهارتلند نو به نوهارتلند یعنی فلات ایران و خلیج فارس و سپس کنترل آسیای شرقی یاهارتلند علیا حاضر به پرداخت هزینههای بسیار گزافی است، اما فراموش نکنیم که در مقابل این استراتژی واشنگتن باید بپذیرد که نه نظام دوقطبی بلکه حتی نظام تک قطبی پایان یاقته است لذا در اجرای این استراتژی آمریکا ممکن است که مقاومتهای جدی در خاورمیانه شکل گیرد که این مقاومت میتواند هزینههای جدی در پی داشته باشد.
* شما از دوران پساداعش نام بردید، اکنون با شرایط جدید سوریه و در موازات آن و برگزاری نشستهای آنتالیا و سوچی با حضور وزرای امور خارجه و سران سه کشور ایران، روسیه و ترکیه که حضور بشار اسد (در نشست سوچی) در کنار این سه کشور میتواند نمادی بر پایان دوران بحران گسترده سوریه باشد. در این دوران مدیریت امنیت نسبی و نیز ناامنی نسبی سوریه توسط ایالات متحده آمریکا چگونه اجرا خواهد شد؟
** نشست آنتالیا و مهم تر از آن نشست سوچی، نشستهای پیروزی متحدین دمشق است. البته باید گفت که دوران پسابشار اسد از سال 2013 آغاز شده است چرا که اسد دیگر به عنوان یک رهبر قدرتمند مستقل شناخته نمیشود و در طول این سالها از سال 2013، اسد مدیریت سوریه در فاصله تهران و مسکو را برعهده دارد. پس این نشست پیروزی بیشتر از آن تهران و مسکو و در گام بعدی ترکیه است تا از آن سوریه و بشار اسد؛ همچنان که اشاره کردم ترکیه هم در این پیروزی سهم کمتری را دارا است، چرا که آنکارا در این تحرک با لبه دوگانه نزدیکی با غرب و در عین حال نزدیکی با جبهه شرق حرکت میکند.
نکته ای که نباید فراموش کنیم این است که تهران و مسکو قدرتهای ذی نفوذ در سوریه هستند اما باید بپذیریم که پس ار گذشت نزدیک به 6 سال جنگ و بحران داخلی در سوریه اکنون روسیه و ایران تنها بازیگران بحران سوریه نیستند، چرا که در کنار این دو کشور بازیگران دیگر منطقه ای و فرامنطقه ای مانند ترکیه، عربستان، آمریکا واسرائیل نقش آفرینی خود را در سوریه داشته و در دوران پساداعش خواهند داشت. لذا در دوران پساداعش اصطکاکها ادامه پیدا خواهد کرد. نشستهای آنتالیا و سوچی دقیقا نقطه عزیمت جدیدی برای جهت گیری نوینی در این اصطکاکات است. لذا در یک سو اتحاد مسکو و تهران با تاکید بر حفظ جایگاه بشار اسد در قدرت با نشستهای آنتالیا و سوچی مانیفست پیروزی خود را سرداده اند و در آن سو نیز در موازات این امر یک پیروزی امنیتی شکل گرفته است. چرا که بازیگران به خصوص آمریکا امنیت منطقه و ایجاد فضای مناسب برای نمایش توسعه پایدار در سایه نظامهای دینی را با چالشی جدی روبه رو ساخته است.
به گونه ای که الگوی سنتی دینی عربستان اکنون مجبور شده محمد بن سلمان را بپذیرد تا اصلاحات دیکته شده را در عربستان اعمال کند، سوریه اکنون مجبور است تا چند دهه به فکر بازسازی زیرساخت و در موازات آن اصلاحات سیاسی و اجتماعی نوین در سوریه باشد، در این راستا ترکیه نیز اکنون شاید مجبور به ایجاد اصلاحاتی باشد، علاوه بر آن هر لحظه امکان دارد در منطقه شاهد احتمال تنش میان دو کشور و دو قطب مسلمان منطقه خاورمیانه باشیم. مجموعه این شرایط نهایتا موجب شده که اکنون الگوی انقلابی تهران در درون کشور با چالشهای جدی روبه رو شود و از سوی دیگر الگوی اسلام متعادل و مدرن ترکیه را با تهدید کم رنگ شدن روبه رو کند و الگوی سنتی عربستان را هم به اضمحلالی تدریجی بکشاند که در نهایت سه الگوی اسلام انقلابی تهران، اسلام سنتی ارتودکس عربستان و اسلام متعادل و مدرن ترکیه را در روبه روی هم قرار دهد.
این جهت گیریها توازن ضعف را در راستای استراتژی آمریکا ایجاد کرده است. در حالی که هر یک از این طرفین در شرایط کنونی مدعی پیروزی در منطقه و بحران سوریه هستند میتواند بسترساز تنش جدی تری شود. در این راستا هم تهران و هم آنکارا و هم ریاض خود را فاتحین بحران خاورمیانه میدانند اما این بینش میتواند تهدیداتی جدی را در پی داشته باشد. لذا باید دید این شرایط به نفع مردم و منطقه خاورمیانه تمام خواهد شد یا منجر به درگیری بیشتر و بزرگتر و درعین حال جدی تر و صرف هزینه و انرژی بیشتر خواهد شد.
* در این دوران گذار اکنون لبنان هم به کانون تحولات و توجهات در خاورمیانه بدل شده است. اگر در این دوران گذار شاهد پایان پرونده بحران نظامیسوریه هستیم آیا میتوان انتظار باز شدن این پرونده را در لبنان داشت؟
** من بارها گفته ام که اگر بهمن سوریه سقوط کند دو جهت برای ریزش آوارهای آن وجود دارد، یا به طرف مرزهای ایران کشیده خواهد شد که این خطر و تهدید به واسطه پذیرش برجام و تحرک مثبت ایران در مبارزه با داعش از مرزهای ایران دور شد و جدیت مبارزه در دو جبهه دیپلماسی و نظامیسبب شد داعش در منطقه محدود و از میان برود. اما در جهت دیگر این آوارها میتواند به سمت لبنان سرازیر شود که ظاهرا رد پای ریزش آن در این کشور کاملا هویداست. این بهمن بحران میتواند جبهه مقاومت را بعد از آن که در قسمت نخاعی آن در سوریه با مشکل و چالشهای جدی و پیچیده، اکنون در بازوان آن (جبهه مقاومت) در لبنان، با مشکل روبه رو سازد، البته این سناریو برای هدف مهمتری صورت میگیرد و آن مقابله با ایران است. چرا که با تسری این بحران از درون سوریه به لبنان، زمینههای برخورد با سر و مغز متفکر مقاومت یعنی تهران را در مرحله بعدی به وجود میآورد.
* پس با توجه به این مساله سال 2018 را در دوران پسا داعش چگونه ارزیابی میکنید؟
** در نهایت اختصار میگویم که سال 2018 سال ناامنیهای فشرده و درعین حال بسیار پیچیده در چارچوب گفتمانهای امنیتی مدرن برای منطقه خاورمیانه خواهد بود.
http://www.mardomsalari.net/4471/page/7/27032
ش.د9603686